04 شهریور 1396
پیش بینی رشید عالی گیلانی از اشغال ایران
چکیده
در سال 1320ش سران جنبش افسران عراق که ضمن گرایش به آلمان نازی، با انگلیسیها در خاک خود درافتاده، شکست خورده و حکومتشان را از دست داده بودند، از دولت ایران پناهندگی سیاسی گرفتند و مقیم تهران شدند. اما پس از اشغال ایران به دست شوروی، انگلیس و سپس آمریکا، وضعیت دگرگون شد و ایران نیز همچون عراق برای آنان نا امن گردید. پناهندگان عراقی کوشیدند از ایران به ترکیه بروند اما ترکیه حاضر نشد جز به سرکرده آنان، رشیدعالی الکیلانی، روادید دهد. پناهندگان عراقی از نمایندگی سیاسی آلمان در تهران تقاضای کمک کردند ولی وزیرمختار آلمان نیز کاری برای آنان نکرد.
دولت محمدعلی فروغی که در ایران پس از اشغال، بر سرکار آمد، دوستدار انگلیس بود و حاضر نشد عراقیان پناهنده در ایران را از آن پس نیز پناهنده سیاسی تلقی کند بلکه به اقامت اجباری در اماکنی مشخص وادارشان کرد و سپس از تهران به زندان اهواز منتقل شدند در زندان هم با آنان بدرفتاری شد و برای آنکه فرار نکنند تحت نظر ارتش انگلیس قرار گرفتند و اسیر جنگی به حساب آمدند. سه ماه بعد نیز آنان را به بصره بردند و از آنجا به افریقای جنوبی تبعید کردند.
مقدمه
یکی از رویدادهای تاریخ سیاسی معاصر عراق، جنبش آوریل- می 1941 [فروردین و اردیبهشت 1320] به سرکردگی رشیدعالی الکیلانی1 است. اهمیت تاریخی آن جنبش برای عراقیان در این است که نشان از آزادیخواهی و استقلالطلبی و مقاومت در برابر ظلم بیگانگان و استعمارگران و نیز حمایت از مردم فلسطین داشت و واکنشهای مثبتی از مردم عراق دریافت کرد.
بسیاری از عراقیان و غیرعراقیان درباره وقایع این جنبش قلم زدهاند. مثلاً از میان عراقیان میتوان به صلاحالدین الصباغ، طالب مشتاق، ناجی شوکت، عبدالرزاق الحسنی، مدیحةالسلمان و خیلیهای دیگر اشارت کرد. از میان رجال انگلیسی که چیزی درباره این نهضت نوشتند میتوان وینستون چرچیل، جرالد دی گوری، سامرست دوشیر، گلوب پاشا و شماری دیگر را نام برد.2 از آلمانیها فریتز گروبا و از فرانسویها نیز بنوا میشان درباره این جنبش، کتاب نوشتهاند. در چند کشور نیز عدهای با قلم زدن درباره این نهضت، به مدارک دانشگاهی رسیدند. مثلاً نصرعلی أمین و زینب کاظم أحمد در عراق و اسماعیل أحمد یاغی در مصر، و ولید محمدسعید الأعظمی در بریتانیا. و افزون بر اینها، کتب و مقالات فراوان دیگر هم در این باره نوشته شده است.3 صاحب این قلم نیز در میان اسناد و خاطرهنویسیها و دیگر منابع دست اول، سراغی از سران آن جنبش و همراهانشان در سفری گرفته است که پس از شکست نهضتشان برای پناهنده شدن، راهی ایران گردیدند.
جنبش آوریل- می 1941
سالهای میان 1936-1941م [1315-1320ش] در عراق به وخامت اوضاع و فزایندگی ناآرامی سیاسی و ضعف دولتها و تغییر پیاپی کابینهها شناخته میشود. در اثنای آن سالها، 9 کابینه در عراق تشکیل شد که آخرین آنها دولت دفاع میهنی به ریاست رشیدعالی الکیلانی بود که سوم آوریل 1941 [14 فروردین 1320] تشکیل شد. این تغییر پس از آن بود که گروه «العقداء الأربعة»4 دست به کودتایی زد و کابینه طه الهاشمی5 را وادار به استعفا ساخت. سپس مجلسالأمة تشکیل جلسه داد و شریف شرف را بجای عبدالإله الهاشمی،6 نایبالسلطنه ساخت.7 نایبالسلطنه جدید نیز رشیدعالی الکیلانی را مامور تشکیل کابینه کرد.8 الکیلانی در آن کابینه ضمن حفظ سمت نخستوزیری، سمت وزارت کشور را نیز خود عهدهدار شد. در آن کابینه موسی الشابندر9 وزیر خارجه، ناجی شوکت10 وزیر دفاع، ناجی السویدی11 وزیر دارایی، محمد یونس السبعاوی12 وزیر اقتصاد، علی محمود [الشیخ علی] وزیر دادگستری، رؤوف البحرانی وزیر امور اجتماعی و محمدحسن سلمان وزیر معارف شدند.13
مهمترین ویژگی این برهه، کشمکش بر سر قدرت در عراق بود. از یک طرف گروه ارتشیان و هوادارانشان مانند مفتی فلسطین محمدأمین الحسینی،14 محمد یونس السبعاوی و رشیدعالی الکیلانی، میکوشیدند که صحنهگردان سیاست عراق باشند15 و از سوی دیگر، نایبالسلطنه عراق عبدالإله الهاشمی و حامیانش یعنی نوری السعید، علی جودت، جمیل المدفعی و صالح جبر، دست از قدرت نمیکشیدند. دسته ارتشیها با خواسته انگلیس مخالفت میکرد که در بحبوحه جنگ جهانی دوم آمده بود تا فراتر از مفاد قرارداد 1930م عراق و انگلستان، از قلمرو عراق بهرهبرداری نظامی کند و برضد کشورهای محور، یعنی آلمان و ایتالیا، عملیات جنگی براه اندازد. گروه ارتشیان عراق در نظر داشت از آن فرصت که انگلیسیها گرفتار جنگ جهانی و نیازمند جای پا در عراق بودند، بهره جوید و برای ارتش عراق تسلیحات بخواهد و نیز حل قضیه فلسطین را مطالبه کند. اما انگلیسیها نمیپذیرفتند.16 در مقابل این فشار از سوی افسران به قدرت رسیده در عراق، نخستوزیر انگلستان، وینستون چرچیل، عزم خود را برای درهم شکستن مقاومت ارتش عراق جزم کرد. زیرا فرماندهان انگلیسی، چنین برآورد کرده بودند که آلمانیها در نیمه اگوست 1941 به قفقاز خواهند رسید و حمله هوایی بر پایگاههای انگلیسی در عراق و سپس بمباران منطقه رأسالخلیج در جنوب عراق (شمالیترین نقطه خلیج فارس) را شروع میکنند. انگلیسیها از برآورد نظامی فرماندهان ارتش خود به این نتیجه رسیدند که اگر وضع سیاست داخلی و ترکیب دولت عراق تا آن زمان به همین منوال یعنی تحت حاکمیت افسرانِ گرایش یافته به آلمان، ادامه یابد، خطر سنگینی منافع بریتانیا و توان جنگیاش در عراق، سوریه، فلسطین و اردن را تهدید خواهد کرد. بهویژه که خبرهایی هم درباره توافق میان دولت آلمان نازی و حکومت ویشی فرانسه17 که دستنشانده نازیها بود، به سمع انگلیسیها رسید و میگفت آنها قرار گذاشتهاند سوریه ضمیمه خاک عراق گردد و ارتش فرانسه از سوریه بیرون رود و به ازای این کار سهمی از نفت عراق، که زمانی به فرانسه داده میشد، مجددا نصیب فرانسه گردد.18
انگلیسیها به سنگاندازی در راه دولت رشیدعالی الکیلانی پرداختند. امیرعبدالإله، نایبالسلطنه قبلی، به الحبانیة گریخت. در همان روز یعنی اول آوریل 1941[12 فروردین 1320]، سفیر جدید انگلیس، کاناهان کورانوالیس، وارد عراق گردید. وی به دیدار نایبالسلطنه سابق در الحبانیة رفت و حاضر نشد در بغداد استوارنامه خود را به دولت عراق تسلیم کند. روزهای 17 و 18 آوریل [19 و 20 فروردین 1320]، حکومت انگلیسی هند، بخشی از نیروهای نظامیاش را بجای اینکه به اردن بفرستد به بصره فرستاد. در 30 آوریل [10 اردیبهشت 1320] نیز شمار دیگری از نیروهایش را آورد و وقعی به اعتراض دولت عراق نگذاشت که میگفت اینکار مخالف مفاد قرارداد 1930م انگلستان و عراق است. دولت عراق ناگزیر به وزارت دفاع خود دستور داد احتیاطات لازم را برای مقابله با پیامدهای مترتب بر اختلاف میان دو دولت اتخاذ کند. وزارت دفاع نیز به چند یگان عراق ماموریت داد که در تپههای اطراف دریاچه الحبانیة مستقر شوند که پایگاه هوایی نیرومند انگلستان آنجا بود.19
یگانهای عراقی روز دوم ماه می، با حمله غافلگیرانه نیروی هوایی انگلستان در الحبانیة مواجه شدند.20 مردم عراق به یاری حکومت افسران رفتند.21 حملات هوایی در گستره وسیعی به مرور زمان بیشتر و بیشتر شد. برای نیروهای انگلیسی از اردن و فلسطین (که در آنجاها نیز نیرو و تسلیحات داشتند) کمکهای جنگی میرسید. انگلیسیها پس از اشغال الفلوجه دست به حمله شدیدی زدند. ستونهای ارتش انگلیس مشغول پیشروی شدند. یگانهای عراقی دربرابر آنها ایستادگی کردند. سرانجام جنگ با پیروزی انگلیسیها به پایان رسید. پیروزی آنها بر ارتش عراق دلایل مختلفی داشت که برتری هوایی انگلستان از آن جمله بود.22 در آن مدت، عراق، پشتیبانی محدودی از آلمان دریافت کرده بود.23 اما نخستین نیروهای آلمانی که وارد عراق شده بودند، در انجام مأموریتهای خود موفق نبودند. یکی از دلایل ناکامی آلمانیها در عراق این بود که سخت درگیر حمله به جزیره کرت و محکم کردن جایپا در یونان بودند و نیز خود را آماده میساختند که حمله بزرگ و گستردهای به اتحاد جماهیر شوروی کنند.24 آدولف هیتلر در این مورد گفته بود: «قضیه عراق در وقت نامناسبی سربلند کرد و زودهنگام بهراه افتاد. ما هم آنجا قدری شتابزده و نامناسب جلو رفتیم... من مطمئن نبودم که به نتیجه برسد».25
با پیشروی نیروهای انگلیسی به سمت بغداد در 29 ماه می، فرماندهان ارتش عراق؛ نخستوزیر عراق؛ أمین الحسینی، مفتی قدس؛ اعضای هیأت دولت، و چند تن از عناصر گردانهای الشباب که برای دفاع از بغداد تشکیل شده بود، همراه برخی از هواداران نهضت، ناگزیر به سوی ایران حرکت کردند. یونس السبعاوی همراهشان نبود زیرا به عنوان سرپرست حکومت در بغداد مانده بود. ولی یک روز بعد، او نیز ناچار شد به گریختگان بپیوندد. برغم این حوادث، ارتش عراق همچنان در حال مقاومت و ایستادگی باقی ماند و روحیه و تسلیحات و سازماندهی خود را حفظ کرد.26
کشورهای همسایه عراق مواضع گوناگونی در قبال جنبش آوریل- می افسران عراقی داشتند. در میان همسایههای عرب عراق، یکی عربستان سعودی بود که ناجی السویدی از طرف جنبش افسران عراق، به آنجا سفر کرد و با ابن سعود، پادشاه، دیدار نمود اما او گفت که من میخواهم روابطم با انگلیسیها خوب بماند. عربستان سعودی در آن زمان به مساعدتهای انگلستان نیازمند بود. عربستان در آن وقت کوشید که بجای موضعگیری برضد انگلیس، عراق را در برابر انگلیس به زانو درآورد.27 همچنین امیر منطقه شرق رود اردن، عبدالله الهاشمی،28 در نابود کردن جنبش افسران عراقی، جانب انگلیس را گرفت.29 دولت مصر نیز گفت که میخواهد روابطش با انگلیس خوب بماند. البته کوششی هم کرد که راه حلی پیدا کند تا هر دو طرف عراقی و انگلیسی، راضی گردند. خصوصاً انگلیس که طرف قویتر نزاع بود.30
در میان کشورهای غیرعرب منطقه، ترکیه یکی از مراکز تماس عراقیها با آلمانیها بود. افسر تماس عراقی حاضر در ترکیه، ناجی شوکت بود و از بیستم ماه می نیز برخی از فرماندهان عراقی، خانوادههای خود را به ترکیه فرستاده بودند. از جمله همسر و فرزندان رشید عالی الکیلانی و ناجی السویدی و چند تن دیگر، که برای ورود به استانبول درخواست روادید کرده بودند.31 این در حالی بود که ترکیه با جدیت میکوشید تا نگذارد عراق پیشانی جنگی نفوذ آلمان گردد و ارتشهای آلمان و ایتالیا موسوم به محور ترکیه را دور بزنند و محاصره کنند. ترکیه نمیخواست این جنگ مانع رسیدن اقلام تدارکاتی و پشتیبانی انگلیسیها گردد که از خلیج فارس به ترکیه حمل میکردند.32
یکی از همسایگان نیز ایران بود که اعضای جنبش افسران، طالب مشتاق را، بهعنوان افسر تماس خود با سفارت آلمان، به تهران فرستادند تا برای عراق درخواست پشتیبانی و تسلیحات [از آلمان] کند. ایران با اثر پذیری از تبلیغات آلمانیها و روابط خوبی که با آلمان از حیث اقتصادی و حضور کارشناسان آلمانی در کشورش داشت، به کشورهای محور گرایش یافته بود اما دولت ایران از بیم خطرات همجواری با منطقه افروخته از جنگ در عراق، سکوت اختیار نموده مواظب بود که وارد زدوخوردهای جنگی نشود و اعلان بیطرفی کرده بود.33
درباره مواضع قدرتهای بزرگ نیز میتوان چنین گفت که ایالات متحده موضعی خصمانه در برابر جنبش افسران عراقی گرفت و برای برچیدن آن نهضت، به انگلیس کمک نمود.34 در اثنای جنگ عراق و انگلیس، عبدالقادر الکیلانی وزیرمختار عراق در آنکارا، از سفیر شوروی در آنجا پیامی دریافت کرد که حکومت شووری از سر این باور که باید به جنبشهای آزادیبخش در همهجای دنیا کمک کند، حاضر است با عراق روابط دیپلماتیک برقرار نماید و سلاح و مهمات در اختیار عراق بگذارد ولی مداخله چند بیگانه در آن جنبش، مانع این کار شده است.35 ژاپن نیز وعده داده بود که برای عراق اسلحه بفرستد بشرط آنکه به جنگ ادامه دهد.36 ولی حضور نیروهای انگلیسی در بندر بصره مانع از ارسال سلاح ژاپنی به عراق شد.37
چرا سران جنبش آوریل- می، ایران را برای پناهنده شدن برگزیدند؟
ایران همسایه شرقی عراق است و دو کشور از روابط گوناگون تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و دینی با یکدیگر بهره بردهاند. نظر سران جنبش آوریل- می، را درباره ایران شاید بتوان از سخنان برخی رهبران برجسته آن جنبش دریافت. صلاحالدین الصباغ از رهبران برجسته جنبش افسران عراق است که وقتی آن نهضت شکست خورد و وی از عراق بیرون رفت، مقایسهای بین ایران و عراق و ترکیه در ذهن داشت و چنین نوشت: «ایران با گامهای بلند همچون ترکیه به پیش میرود و این به یُمن استقلال تمام عیاری است که از چند سال قبل به آن رسیده است. استقلال ترکیه و ایران کجا و استقلال دروغین و قلابی عراق کجا؟ عراق سینهخیز میرود و آن دو کشور میدوند. زیرا آن دو آزادند که راهشان را خود انتخاب کنند و هیچکس برایشان تعیین تکلیف نمیکند. آزادند هر سلاحی که دوست دارند تهیه کنند. سلاحی که متناسب با وضعیت جغرافیایی و سوقالجیشی آنهاست».38
رشیدعالی الکیلانی هم که خیلی پیشتر به ایران سفر کرده بود و نظر قدیمیتری درباره ایران داشت، پس از سفر سال 1926م خود، در نامهای که برای محمدأمین باش أعیان،39 نوشت، چنین آورده بود: «بسیار ممنون این سفرم هستم.40 ما عراقیان باید بارها به ایران سفر کنیم و بهترین روابط را با ایران برقرار سازیم. چون برغم این همسایگی و همبستگیهای فراوان دینی و اقتصادی که با هم داریم، باز هم با یکدیگر همکاری خوبی چنان که باید و شاید نداریم و معاهدهای با این همسایه و برادر نبستهایم تا بهرهبرداری همهجانبه از این کشور را برای ما تسهیل کند».41
پیش از وقوع جنبش افسران در عراق، رشیدعالی با رضاشاه پهلوی مناسبات شخصی نداشت اما پس از امتیازاتی که به موجب معاهده چهارم ژوئن 1937 [14 خرداد 1316] از سوی عراق به ایران داده شد، روابط عراق با ایران بهبود یافته بود. عراق به ایران اجازه داده بود که در ساحل شرقی شطالعرب که چهار میل طول آن است، یک بندر برای خود احداث کند.42 عامل مهم در این امتیازدهی آن بود که رویکرد عمومی در ایران همانند رویکرد عمومی منطقه عربنشین، خصومت با انگلیس بود.43 ایران با نهضت میهنی عراق که بر ضد انگلیس بود، همدلی میکرد و روابط انگلیس نیز با ایران تیره بود. پیروزی نهضت عراقیان برضد انگلیس میتوانست جایگاه انگلیس در منطقه را سست سازد و منطقه را از شر نفوذ آن دولت رهایی بخشد.44
بنوا میشان45 در کتابش، الربیع العربی،46 میگوید: «رضاشاه چون معتقد بود که انگلیس روزهای آخر عمر خود را میگذراند، عهدنامههای بین خود و انگلیس را پاره کرد و آماده میشد که نیروهایش را به رشیدعالی ملحق سازد.47 از سوی دیگر، روابط ایران و آلمان همانند روابط عراق و آلمان بسیار خوب بود. و رشیدعالی نیز بخاطر لقب گیلانی که درپی نام خود داشت، مورد قبول ایرانیها بود و همه کشورهای عربی و اسلامی پذیرای او بودند».48 اما با همه اینها، ایران از آن جنبش عراقی پشتیبانی رسمی نکرد زیرا گذشته از آنکه بیمناک تماس با منطقه درگیر جنگ در عراق بود، به پیمان سعدآباد49 نیز پایبندی نشان میداد که با افغانستان و ترکیه و عراق امضا کرده بود. پیمان سعدآباد میگفت سیاست میان حکومتهای امضاکننده آن پیمان، بر اساس صلح و دوستی است. و البته افغانستان نیز آن نهضت افسری عراق را محکوم کرد و تأیید ننمود.
ناجی شوکت زمانی که برای انجام مأموریتی در استانبول بوده با تلخکامی نوشته است: «خبرهای آزار دهندهای از بغداد میرسد... این اخبار نشان میدهد که کار از بد به بدتر کشیده تا جایی که بهوجود آورندگان این افتضاح، ناچار شدهاند به ایران پناه ببرند بدان امید که فضای مناسبی برای فعالیتشان بیابند. آنان فکر میکردند که رضاشاه پهلوی کمکشان خواهد کرد که به رؤیاهایشان برسند و اساس این توقعشان نیز آن بود که شاه از انگلیسیها بدش میآید! چه اندیشه غلطی!».50 بدین ترتیب سران آن نهضت و هوادارانشان، امکان سفر به هیچ کشوری جز ایران، نداشتند. و این نه فقط به سبب حضور نیروهای انگلیسی در اطراف بغداد، که به دلیل نفوذ سلطهگرانه انگلستان در کشورهای منطقه نیز بود. نزدیکی مرز ایران به بغداد هم عامل دیگری بود که سران آن جنبش افسری را ناچار کرد تا به ایران بروند زیرا از بغداد تا خانقین فقط سی کیلومتر فاصله بود و بدین ترتیب رفتن به ایران تنها گزینه آنان شمرده میشد. نیروهای انگلیسی تمام جادهها را بسته بودند و به هیچ کشوری جز ایران نمیشد رفت بدین سبب بود که رشیدعالی به دیگران گفت: «باید برویم». سپس اتومبیلهای خود را سوار شدند و در سیاهی شب روانه ایران گردیدند.51
سران جنبش، پناهندگان سیاسی در ایران
سران جنبش و اتباع نظامی و سیاسی و افسران و محافظانشان با شماری از نیروهای کتائب،52 از صبح روز سیام ماه می در گمرکخانه خسروی ایران تجمع کردند53 و حسب عرف بینالمللی خواستار پناهندگی سیاسی شدند.54 دولت ایران پاسخ داد که با ورود آنان بهعنوان پناهنده سیاسی موافق است. آنان را با خوشامدگویی پذیرا شدند.55
همگی راهی قصرشیرین شدند و روز بعد، از آنجا رهسپار تهران گردیدند. روز سوم ژوئن به تهران رسیدند. همه را به هتلی در ییلاق دربند بردند ولی رشیدعالی را در هتل فردوسی در قلب تهران مستقر ساختند.56 رشیدعالی همان روز بیانیهای با امضای خود به نمایندگیهای آلمان و ایتالیا تسلیم کرد. این بیانیه از رادیوهای برلین و رم قرائت شد و طوری وانمود گردید که گویی بیانیه را از عراق برای آن رادیوها فرستادهاند. این کار برای آن بود که دولت ایران بدنبال اعطای پناهندگی به افسران عراقی از حیث سیاسی به زحمت نیفتد. الکیلانی در آن بیانیه، سبب خروج خود از عراق را منحل شدن ستادهای نظامی ارتش و وجود توطئههای داخلی اعلام کرد و بر باور خود به قدرت ملت برای از سرگیری جهاد بهمنظور تحقق آرمانهای ملی، تأکید ورزید.57
پناهندگان عراقی، به تنها شرط دولت ایران، که باید از هر فعالیت سیاسی اجتناب کنند، پایبندی نشان دادند.58 زیرا دولتی که پس از فرار آنان، در عراق بر سر کار آمده بود میگفت آن پناهندگان در تهران مشغول فعالیت سیاسی هستند.59 کار به جایی رسید که پناهندگان حتی پایشان از رفتن به سفارت عراق نیز قطع شد، چون کاردار سفارت با الکیلانی بر سر خشم بود که وقتی قدرت را بهدست داشت چرا طالب مشتاق را بجای او معرفی کرده بود.60 کاردار بعدی، یعنی داوود الحیدری، نیز بهتر از قبلی نبود زیرا دولت جمیل المدفعی که پس از سقوط دولت افسران عراق به قدرت رسید این کاردار را به تهران فرستاد تا به دولت ایران فشار بیاورد که بر پناهندگان هرچه سختتر گیرد.61
از سوی دیگر، همینکه پناهندگان قدم به خاک ایران نهادند اختلاف در میانشان افتاد. صلاحالدین در قصرشیرین آماج انتقاد و طعنه یارانش قرار گرفت تا جایی که از رشید اجازه خواست به عراق بازگردد و به فرماندهی مقاومت بر ضد انگلیسیها بپردازد. اما رشیدعالی با آن خواسته مخالفت کرد.62 همچنین اختلافاتی میان چهار سرهنگ معروف بروز کرد که چرا در برابر حمله متجاوزانه انگلیسیها شکست خوردند و چرا به اوامر و طرح عملیات نظامی پایبند نبودند و چرا عملیات پیشدستانه نکردند. اختلافی هم میان رهبران کشوری و لشکری نهضت پیدا شد و گویا بر سر آن بود که چرا دست از فرماندهی و رهبری برداشتند و بی آن که به کسی بگویند رهسپار ایران شدند.63 نمونه دیگر این اختلافها نیز اتهامی بود که کامل شبیب به مفتی محمدأمین الحسینی زد و گفت الحسینی پولهایی را که سفارتخانههای آلمان و ایتالیا در تهران برای تقسیم میان این پناهندگان داده بودند، به جیب زده است. این اتهامی بود که دیگران آن را رد کردند.64 کامل الشبیب همچنین گناه تمام حوادثی را که رخ داده بود به گردن دیگر فرماندهان انداخت تا خود از پیامدهای آن رویدادها آسوده باشد.65 دست آخر هم اختلافی میان رشیدعالی و مفتی محمدأمین الحسینی بر سر وجاهت و مقبولیت در محافل ایرانیان پیش آمد.66
در آن أثناء، کابینه جمیل المدفعی روز چهارم ژوئن در بغداد تشکیل شد.67 وی ابراز وفاداری نمادینی به انگلستان کرد. بدین طریق که در نهم همان ماه، روابط عراق با ایتالیا را قطع نمود. همچنین در هفدهم آن ماه فرمانی صادر کرد و اجازه محاکمه غیابی کسانی را داد که در جنبش افسران شرکت داشتهاند. و بنا بر آن فرمان بود که شورای حکومت نظامی بغداد دستبهکار گردید و مأموریت را اجرا کرد.68
اما سخنی هم از تغییر سنگرهای قوای درگیر در جنگ جهانی دوم بگوییم که ارتش آلمان صبح روز 22 ژوئن به خاک شوروی حمله کرد. این حمله آثار عمیقی بر ایران نهاد. زیرا انگلیس، شتابان برای همپیمان شدن با شوروی اقدام کرد و تصمیم گرفت که از راه ایران، کمکهای نظامی و تدارکات جنگی برای شوروی بفرستد. این نزدیکترین راه برای رساندن آن کمکها بود. سپس دو دولت انگلیس و شوروی قرار گذاشتند که ایران را اشغال کنند زیرا موضع دولت رضاشاه آنها را عصبانی کرده بود که چهار روز پس از حمله آلمان به خاک شوروی تازه بفکر افتاده بود که در جنگ آلمان با شوروی اعلان بیطرفی کند.69 این رویدادهای تازه، بر افسران عراقی پناهنده شده به ایران نیز اثر نهاد که با نگرانی از سرنوشت خود در آن اوضاع، تحولات را دنبال میکردند. حمله متفقین به ایران به معنای ناامیدی افسران عراقی پناهنده در تهران از پایان جنگ و مراجعت آنان به عراق بود.70
تحولات جنگ سبب شد که افسران عراقی پناهنده در تهران، تماسهایی با برخی طرفهای رسمی و دیپلماتیک بگیرند. از جمله، رشیدعالی الکیلانی در هفته اول ورود پناهندگان به تهران، با رضاشاه دیدار کرد. رشیدعالی زبان فارسی را کامل و خیلی خوب حرف میزد.71 مهمترین سخن رشیدعالی در گفتوگو با رضاشاه این بود: «با تمام تلاشهایی که کردم تا جنگ براه نیفتد اما این جنگ را انگلیس بر عراق تحمیل کرد. پس معنیاش این است که انگلیسیها قصد دارند ایران را هم اشغال کنند». رشیدعالی به رضاشاه توصیه کرد که: «با حواس جمع و هشیارانه از ایران نگهبانی نماید».72 و افزود: «من قصد ماندن در ایران ندارم». وی از شاه بهخاطر پذیرفتن پناهندگان تشکر کرد و از او اجازه خواست که به خانوادهاش در استانبول بپیوندد. شاه نیز دستور تسهیل عزیمت وی به ترکیه را صادر کرد.73 رشیدعالی پیش از ترک ایران به مقصد ترکیه در 22 ژوئن 1941،74 [یکم تیر 1320] به افسران عراقی که همراه وی به ایران آمده و پناهنده شده بودند وعده داد که میکوشد تا روادید ورود به ترکیه را برای آنان نیز بگیرد. اما این کار به انجام نرسید زیرا ترکیه نه تنها حاضر نشد به آن پناهندگان ویزا دهد، بلکه برای خوشخدمتی به انگلیس، حتی حاضر نشد به مفتی الحسینی اجازه عبور از خاک ترکیه برای رفتن به آلمان دهد.75 پناهندگان وقتی از تغییر موضع ترکیه ناامید شدند هیأتی از آنان متشکل از ناجی السویدی، أمین التمیمی (از شخصیتهای فلسطینی)، کمال عثمان حداد و محافظ مفتی أمین الحسینی، با وزیر مختار آلمان در تهران دیدار کردند تا مطلع شوند که آلمان در قبال وضعیت ایشان در ایران، چه میگوید. وزیرمختار آلمان، آنان را مطمئن ساخت که ایران از حیث نظامی، نیرومند است و عزم دفاع از خاک خود را نیز دارد. او گفت که حکومت آلمان پیشبینی میکند اتحاد جماهیر شوروی ظرف چهار هفته در برابر ارتش آلمان بزانو درآید و از هم بپاشد. او به پناهندگان عراقی وعده داد که تدابیر فنی برای انتقال شهروندان آلمانی و پناهندگان مقیم ایران به آلمان اتخاذ میشود اما هنوز وقت رفتن نیست. وی تعویق سفر پناهندگان را چنین توجیه کرد که دولت وی بیم آن دارد این کار روحیه ایرانیان را درهم بشکند.76
تحولات شتابندهای که در میدانهای جنگ رخ میداد، برای مسکو و لندن چارهای جز آن نگذاشت که بیش از پیش به ایران فشار آورند تا به خواستههای فوری آنان تن دهد. در این راستا، انگلیس و اتحاد شوروی، یادداشت مشترکی در تاریخ 19 جولای 1941 برای دولت ایران فرستادند و خواستار اخراج آلمانیهایی شدند که به نظر انگلیس و شوری، ماندنشان در ایران ضرورتی نداشت.77 سفارت عراق در تهران که پیشبینی میکرد ایران دستخوش ناآرامیهای داخلی شود، فرصت را مناسب دید که به حکومت عراق پیشنهاد کند از اوضاع جاری بهره جوید و به سفارت ایران در بغداد فشار آورد و حتی اگر نیاز باشد تهدیدشان کند که سران جنبش افسری آوریل- می را تحویل عراق دهند و حتی از انگلیسیها دراین مورد کمک بخواهند.78
در 16 اگوست باز دو دولت انگلیس و شوروی دو یادداشت همانند به دولت ایران دادند که نشان میداد زیر فشار تحولات جاری قرار دارند. انگلیس بیمناک بود که اتحاد شوروی در برابر ضربات نظامی آلمان نازی تاب نیاورد و از هم بپاشد و در نتیجه، خاک عراق، ایران، و سپس هند در معرض تاختوتاز ارتش نازی قرار گیرد و تمام منافع انگلستان در این سه کشور و از همه مهمتر نفت ایران و عراق به دست هیتلر بیفتد. دو دولت انگلیس و شوروی در یادداشتهای خود به دولت ایران، درخواست اخراج آلمانیها را تکرار کرده و خواهان تسهیلاتی برای انتقال کمکهای انگلستان به شوروی شده بودند. آن دو دولت سرانجام در 25 اگوست 1941 [سوم شهریور 1320] به دولت ایران اخطار نهایی را کردند و اظهار داشتند که از دست برداشتن ایران از رویه خود ناامیدند و تصمیم دارند اقدامات ضروری برای حفاظت از منافع خود در ایران را به کار بندند.79
نیروهای شوروی همان روز به شمال ایران حمله کردند و از دریای مازندران، و تبریز وارد خاک ایران شدند. نیروهای انگلیسی نیز از غرب و جنوب به ایران یورش بردند. ارتش ایران که رضاشاه آنهمه به نیرومندیاش میبالید، جز چند ساعت ایستادگی نکرد و سپس فروپاشید و نفراتش متفرق شدند و به روستاها و شهرهای زادگاه خود گریختند.80
همان شب که نیروهای ارتش سرخ شوروی آماده یورش به ایران میشدند، رؤوف البحرانی و أمین التمیمی به نمایندگی از سوی پناهندگان با وزیر خارجه ایران دیدار کردند تا از نظر دولت ایران آگاه گردند. وزیر خارجه ایران با این سخن به ایشان اطمینان داده بود که: «شما پناهندگان سیاسی و میهمان ما و در حمایت ایران هستید و امکان ندارد که تحویل دشمنتان دهیم. زیرا قوانین بینالمللی و نیز شرافت ایرانی چنین حکم میکند».81
مفتی محمدأمین الحسینی که مردی زرنگ و محتاط و اهل تدبیر بود و حساب همه چیز را میکرد،82 حاضر نبود که خود را آسان بهدست دشمنانش بسپارد. او تدابیری اندیشیده بود که خویش را نجات دهد.83 وی از هنگامی که بهمراه پناهندگان وارد تهران شده بود شروع به زمینهسازی برای مرحله بعدی مبارزاتش کرده بود. برای این کار منزلی کرایه کرد که دو در داشت. وقتی نیروهای شوروی و انگلیس به اشغال ایران پرداختند در تعقیب مفتی الحسینی هم بودند و فرمانده نیروهای انگلیسی ژنرال ویول جایزهای معادل بیستهزار لیره استرلینگ برای کسی تعیین کرد که جای مفتی الحسینی را نشان دهد. ولی او در شب 28 اگوست 1941 [6 شهریور 1320] برای رهیدن از تعقیب انگلیسیها دست بهکار شده بود. او به کنسولگری ژاپن پناهنده شد84 و همراه هیئت دیپلماتیک ایتالیا و با یک گذرنامه دیپلماتیک از مرز ایران و ترکیه عبور کرد و به استانبول و از آنجا به رم رفت.85
در این اوضاع حساس، پناهندگان، روز یکم سپتامبر، در تهران از رادیو عراق شنیدند که آنان را به شورای حکومت نظامی در بغداد فرامیخواند تا پاسخگوی اتهامات خود شوند. از سوی دیگر فشار انگلیسیها بر مقامات ایران سبب شد که رهبران و افسران عراقی پناهنده به ایران بازداشت شوند و در اماکن مشخصی تحت اقامت اجباری قرار گیرند. در منزل محل اقامت شریف شرف86 [بن راجح آل عون]، کسانی چون رئیس ستاد ارتش عراق، محمدأمین زکی، سرهنگ محمود سلمان، سرهنگ فهمی سعید و نیز علیمحمود الشیخ علی بازداشت بودند. غروب روز یکم سپتامبر یکی از افسران عالیرتبه پلیس تهران به آنان خبر داد که باید در منزل شریف بمانند. سپس مطلع شدند که افسران عراقی دارای درجات پایینتر را نیز بازداشت و ملزم به عدم خروج از منزل مفتی الحسینی کردهاند. همچنین به افرادی که در منزل یونس السبعاوی (اعم از زن و مرد) حضور داشتند همان دستور را ابلاغ کرده بودند.87 یونس السبعاوی از زنجان برگشته بود و میگفت نیروهای ارتش شوروی مشغول پیشروی بودهاند و شهر زنجان را از زمین و هوا زیر آتش گرفته بودند.88 وقتی مأمورین ایران از بازگشت السبعاوی مطلع شدند او را به حبس انداختند که چرا برای بازگشت به تهران، ابتدا نزد مقامات شهر زنجان نرفته و مجوز آمدن به تهران دریافت نکرده است. آنان فراموش کرده بودند که مقامات شهر زنجان قبل از همه به کوهستانها گریخته بودند و حتی یک نفرشان هم در شهر نبوده که سبعاوی به وی مراجعه کند و اجازه ترک زنجان را بگیرد!.89
در همین روزها محمدمهدی الجواهری، شاعر معروف عراقی نیز در ایران بوده است. وی درباره بلاهایی که بر سر السبعاوی آمده بود میگوید: «یک رخداد دردناک هم این بود که یونس السبعاوی با همسر بیچارهاش که مثل خود او آواره بود، پشت یک کامیون حامل چوب از آذربایجان در شمال ایران به کمینگاه خطری آمد که در تهران انتظار آمدنش را میکشید. زیرا نیروهای شوروی و انگلیسی زودتر از وی و همراهانش به تهران رسیده بودند».90
اما صلاحالدین الصباغ با ایرانیانی همراه شد که به کوهستان گریختند. او بدینگونه متواری شد ولی برای رسیدن به مرز ترکیه، دچار مشکلاتی گردید. او در خاطرات خود مینویسد: «امروز از ایران خارج شدم و نمیدانم چه بر سر برادران خوبم آمد من در حال گذر از روستاها و کلبههای دور افتاده هستم و پیرامونم جز وحشت و ویرانی چیزی نیست. پشت سرم نیز گرگهای بیابان و گرگهای آدمنما را میبینم که تعقیبم میکنند. سرما بیداد میکند. هرچه لباس بر تن داشتم تکهتکه شده است. هیچ چیز برای خوردن و نمردن ندارم. نه یاور و نه فریادرسی، هیچکس را جز تو ندارم ای پروردگار متعال».91
اشغال ایران سبب اخراج یا بازداشت آلمانیهای مقیم شد و سفارتخانههای آلمان و ایتالیا در تهران نیز تعطیل گردید و اعضایشان دستگیر و تحویل متفقین شدند.92 ایران به دو منطقه نفوذ، شوروی در شمال و انگلیس در جنوب، تقسیم شد. یک منطقه بیطرف هم تعیین شد که شهرهای تهران، اصفهان و مشهد در آن قرار میگرفت و ظاهر اشغال شده نداشت.93 دولت ایران نیز استعفا کرد و محمدعلی فروغی که هوادار انگلیسیها بود نخستوزیر شد.94 نظامیان اشغالگر فقط مسؤولیت امنیت نظامی را پذیرفتند. رضاشاه در 16 سپتامبر 1941 [25 شهریور 1320] پس از یک هجوم تبلیغاتی شدید که رادیوهای لندن و دهلی بر ضدش براه انداختند و او را ترساندند که احتمال دارد نیروهای شوروی برای سرنگون کردن وی به تهران حمله کنند، از سلطنت کناره گرفت و جای خود را به پسرش داد.95
پناهندگان عراقی در زندان اهواز
سفیر شوروی که میکوشید وزیر خارجه ایران را وادار کند افسران عراقی پناهنده به ایران را به مقامات نظامی شوروی تسلیم کند، نتوانست نتیجه مثبتی از تلاش خود بگیرد. مقامات ایران تصمیم گرفتند به درخواست وزیرمختار انگلیس در تهران ترتیب اثر دهند که در پی ناپدید شدن مفتی محمدأمین الحسینی و رشیدعالی الکیلانی و صلاحالدین الصباغ، میگفت پناهندگان عراقی باید با خانوادههایشان به زندان اهواز منتقل گردند. پناهندگان روز 26 سپتامبر 1941 [4 مهر 1320] به اهواز رسیدند.96 ساختمان بهداری زندان اهواز را برای فهمی سعید و شریف شرف و صدیق شنشل و خانوادههای آنان تخصیص دادند و بقیه را به دیگر اتاقهای زندان بردند.97 زندانیان در زندان اهواز دچار وضعیت دشواری شدند. مسکن، غذا و خدمات طبی مناسبی نداشتند. علیمحمود الشیخ علی، نان آن زندان را چنین وصف کرده که غیرقابل هضم بود و «دوسوم آن سنگریزه و شن بود و یک سوم دیگرش چیزی شبیه به طعم و رنگ گندم داشت. برنجش بدبو و خورشتش بیرنگ و بیمزه بود مثل یک معمای بدون حل!».98
موسی الشابندر نیز مشکلات پناهندگان در آن زندان را چنین توصیف کرده است: «زنان و مردان یک حوض مشترک وسط حیاط زندان داشتند و خانوادهها سر یک شیر آب رفته و با حجاب و عبای عربی که بر سر داشتند مشغول شستشو میشدند و طبعاً سختشان بود با آن وضع میان مردها. زنان ایرانی محبوس نیز همین مشکل را داشتند. مشکل دیگر این بود که تمام مردان و زنان از یک مستراح مشترک استفاده میکردند».99 در بخش خدمات طبی نیز وقتی طبیب انگلیسی به معالجه زندانیان میپرداخت احساس نفرت و دشمنیاش نسبت به آنان را پنهان نمیکرد. ابراز نفرت وی سبب گشت که بسیاری از پناهندگان زندانی، از رسیدگی پزشکی محروم بمانند. وی وظیفه انسانی خود را در برابر بیماران از یاد برده بود. علیمحمود الشیخ علی میگوید: «اکثر اوقات کلمات گزنده و عبارتهای بیزارکننده بهکار میبرد و آدم دلش میخواست بیماری را تحمل کند اما نزد وی نرود و آن حرفها را نشنود».100 او حالت زندانیان را چنین توصیف میکند که «در زندانی آلوده به انواع میکربهای کُشنده» زندگی میکردند.
پناهندگان عراقی تقریباً سه ماه در زندان اهواز بودند. علیمحمود الشیخ علی در خاطراتش میگوید: «مرگ و میر در زندان، پیاپی و به وفور بود. بیشترین سبب مرگ زندانیان، امراضی بود که قربانیان در سلولهای تاریک و محروم از نور خورشید دچارش شده بودند و وسیلهای هم برای جلوگیری از آن امراض وجود نداشت. زندگی ما همواره در معرض تهدید میکربهایی بود که از آن ساختمان درمیآمد. خصوصا که غذای ما را بدون سرپوش، از همان راهرویی عبور میدادند که دوطرفش سلولهای زندانیان بیمار قرار داشت».101
علی محمود الشیخ علی در ادامه این خاطرات مینویسد: «آن دشواریها و رنجها سبب شده بود که پناهندگان زندانی، بیتوجه به آنچه در عراق از سوی شورای حکومت نظامی بر سر آنها خواهد آمد، ترجیح دهند به عراق برگردند. لذا تلگرامی برای حکومت عراق در این مورد نوشتند اما پاسخی نیامد. برخی از ما، از افسران انگلیسی درخواست کردیم که اگر نمیتوانند ساختمانی به ما اختصاص دهند تا همگی در آن زندگی کنیم، ما را به یکی از پادگانهای سربازان انگلیسی ببرند و آنجا نگه دارند. پاسخ آنان به درخواست ما همواره این بود که حضورتان اینجا موقتی است. ما شما را به ماوراءالبحار منتقل میکنیم آنگاه در وضعیت بهتری قرار میگیرید.»102
هنگامی که عبدالوهاب الشیخ علی و حمود برجس السعدون از بیمارستان نظامی اهواز فرار کردند103 و خود را از بازداشت رهاندند، وضعیت پناهندگان عراقی در زندان بدتر شد. درپی آن فرار، مسؤولیت حراست از زندانیان که همچون اسیران جنگی با آنان برخورد میشد، مستقیماً به مأموران انگلیسی سپرده شد تا دیگر فراری اتفاق نیفتد. انگلیسیها نیز سختگیری را بیشترنمودند. همه را در سلولهای زندان جمع کردند و دیگر کسی را در ساختمان بهداری نگه نداشتند. همچنین اجازه ملاقات با آنان را نیز لغو کردند و نگهبانان هندی مسلمان را هم که مخفیانه احترام پناهندگان زندانی را داشتند با نگهبانان هندی غیرمسلمان عوض کردند. یک افسر انگلیسی با درجه سرهنگ دوم، نظارت بر محبوسین را بر عهده داشت.
اثر دیگری که آن فرارها در پی داشت این بود که انگلیسیها تصمیم گرفتند پناهندگان عراقی بازداشت شده را به آفریقای جنوبی اعزام کنند. زندانیان این خبر را با خوشحالی تلقی و شروع به صحبت درباره چگونگی زندگی آینده خود در آفریقا کردند.104
انگلیسیها برای انتقال زندانیان تمهیدات خاصی داشتند. روز بیستم دسامبر 1941 زندانیان را از بندر خرمشهر با یک شناور نهرپیما که در فاو نزدیک مقر ارتش انگلیس لنگر انداخته بود به بصره منتقل کردند. از بصره نیز آنان را با کشتی مسافربری اکرا به افریقای جنوبی اعزام کردند.105
نظرات پناهندگان درباره ایران
پناهندگان از ابتدا ملزم شدند که از پرداختن به سیاست یا تماس با سفارتخانهها و نمایندگیهای خارجی یا نهادهای سیاسی دولتی و مدنی ایران خودداری کنند از بیم آن که مبادا مداخله در امور سیاسی ایران تلقی شود یا برای دولت ایران دردسرساز گردد. پس وارد انجمنهای مختلف ایران نشدند و به اماکنی که فعالیت هنری و فرهنگی میکردند سر نزدند و آگاهی کاملی از اوضاع عمومی ایران نیافتند. اما بههر حال و آنگونه که علی محمود الشیخ علی گفته است: «میتوانستیم پدیدههای قابل حسی را دریابیم که انسان را بر اساس ذات انسانی، به حس کردن آن پدیدهها میکشاند106». او همچنین گفته که آن عدم تحرک سیاسی در ایران بدین معنا نبود که ما اخبار دنیا درباره تماسهای جهانی و اوضاع میادین نبرد میان طرفهای درگیر در جنگ را دنبال نکنیم. او مینویسد: «گوش دادن به اخبار جهان ممنوع نبود و ما با این اخبار مأنوس بودیم و یک رادیو داشتیم که با آگاهی دستگاه امنیتی ایران از آن در منزلمان استفاده میکردیم».107
پناهندگان بر این نظر بودند که تهران شهر زیبایی است و ساختمانهای بزرگی در آن بنا شده و خیابانکشی دوستداشتنی و بدیعی دارد و ییلاقهایی مثل شمیران و دربند و غیره در اطراف شهر است که مردم برای هواخوری به آنجاها میروند و از زیباییهای طبیعت بهره میگیرند. همچنین ییلاقات امروزی و مدرن هم دارد که همه نوع اسباب سرگرمی و تفریح در آن دیده میشود.108 «شمیران، ییلاقگاه تهرانیان، حدود بیست کیلومتر از تهران دور است و از طریق دو جاده آسفالته و موازی یکدیگر میتوان به آنجا رفت که در دو سمت هریک، ردیف درختان سربهفلک کشیده دیده میشود. آن درختان، آب از جویبارانی میخورند که از چشمهساران کوهستان سرازیر میشود».109
تهران در آن روزگاران دو کمبود چشمگیر داشت. یکی آب بهداشتی و دیگری هتل و مسافرخانه. آب در تهران از چشمهها و منابع آبی بیرون پایتخت بهوسیله جویبارهایی به داخل شهر هدایت میشد و به همین علت غیربهداشتی بود. مسافرخانههای تهران نیز بی نظافت بود و خدمات هتلداری در آنها وجود نداشت. شیوه هتلداری در تهران نیز ابداً با قیافه نوساز و زیبای شهر همخوانی نداشت. میتوان گفت که اقامت در آن مسافرخانهها که به کاروانسرا بیشتر شبیه بود تا به هتل، کاری سراسر عذاب تلقی میشد. بدین جهت اکثر پناهندگان به منازلی نقل مکان کردند که به زیبایی مبله شده بود.110
برداشت پناهندگان عراقی مقیم تهران از روستائیانی که در شهر میدیدهاند چنین بوده که تهیدست و سرتاپا فقر و فاقه بودهاند و گدایان حرفهای نیز در میانشان فراوان دیده میشد. خیابانها و اماکن عمومی تهران کثیف و پر از آشغال بوده است.111
برداشت افسران عراقی پناهنده به ایران درباره حکومت رضاشاه چنین بوده که وی «سیطره تمام و کمال بر کشور داشته و چند کارخانه و تجارتخانه نیز ساخته بوده که سود آنها به جیب خودش میرفته است. مردم نیز از این حالت دلخور بودهاند ولی توان اعتراض نداشتهاند».112 رضاشاه زمینهای وسیعی را به بهای ناچیز میخریده و این کار بیشتر شبیه به مصادره ملک بوده است تا خریدن.113 عثمان کمال حداد گفته است: «در زندان اهواز که بودیم یک زندانی را دیدم که با زنجیر و قیدهای آهنین بسته بودندش و آنگونه که فهمیدم تا آن روز پانزده ماه در زندان به این وضع گذرانده بود زیرا حاضر نمیشده املاکش را که دویستهزار تومان قیمت داشته به دوهزار تومان بفروشد.»114
مدیحة السلمان بهیاد میآورد هنگامی که پناهندگان عراقی در جاده بهسوی تهران رهسپار بودهاند، روستاهای ایرانی که از کنارشان عبور کرده یا واردشان شده بودند «برخی جاها سرسبز و برخی دیگر زمین خشک و خالی بود. راننده برای ما شرح داد که تفاوت آن زمینهای سرسبز و آن زمینهای خشک و بیگیاه برای چیست. او گفت آن روستاهایی که زمینهایشان خشک است متعلق به مردمانی از ملت ایران است که حاضر نشدهاند زمین خود را به شاه ببخشند و در نتیجه، حکومتیان، جلوی آب را بستهاند و از رسیدنش به زمین آنان ممانعت کردهاند و چنین دچار خشکی و بیحاصلی شده است».115 «شاه، مستبد و بیرحم بود و عناصر دستگاههای امنیتیاش در سراسر کشور پراکنده بودند و اوضاع بهگونهای بود که برادر جاسوسی برادرش را میکرد و میدیدی که دربان، گدا و نوکر، همگی جاسوس و خبرچین هستند».116
هنگام پیشروی نیروهای شوروی و انگلیس بهسوی تهران، هواپیماهای روسی در آسمان تهران ظاهر میشدند و گاهی نیز پسماندهایی فرو میریختند. همچنین اعلامیههایی پخش میکردند که مردم را به تسلیم، آرامش، بیتحرکی و مقاومت نکردن در برابر متفقین فرا میخواند. «هربار که هواپیماها در آسمان پدیدار میشدند دکانداران مغازهها و دکانهایشان را میبستند و تهیه مایحتاج ضروری، بخصوص نان، شکر، چای و دیگر مواد غذایی لازم، برای همه غیرممکن میشد. هنگامی که کسبه دکانهایشان را میگشودند مردم جلوی نانواییها و بقالیها تجمع میکردند و هرکس میخواست خریدش را بکند اما جز با تلاش طاقتفرسا، ممکن نبود. گاهی نیز شلوغی به زدوخورد میانجامید و خون از سر و صورت یکدیگر جاری میکردند. البته مشاهده آن هواپیماها در آسمان آنقدر مهم نبود که موجب اینهمه ترس و از هم گسیختگی شود».117
این پدیدهها و امثال آن در حکومت رضاشاه، سبب شد که ایرانیان از اشغال کشورشان بهوسیله ارتشهای انگلیس و شوروی خوشحال شوند! و به همین دلیل است که یکی از آن پناهندگان عراقی که آن روزهای تهران را دیده بود مینویسد: «ایران نفس راحتی کشید و بر چهره مردم علامت رضایت پدیدار شد. اما خردمندانشان بیم آن داشتند که کشورشان دچار تجزیه شود و در اشغال دائمی بماند».118
پانوشتها
1- رشیدعالی الکیلانی (1309-1385ه ق) از سیاستمداران معروف عراق و حقوقدان بود. سال 1928م با یاسینالهاشمی در تأسیس حزبالإخاءالوطنی همکاری کرد و به مناصبی دست یافت که آخرینش نخستوزیری عراق پس از کودتای 1941م بود. افسران عراقی، وی را به این سمت برگزیده بودند. ولی انگلیسیها به مخالفت برخاسته از اردن نیروی نظامی به مصافش فرستادند. همانگونه که در این مقاله خواهیم خواند، وی با افراد خود از عراق به ایران گریخت و سپس از راه ترکیه به آلمان فرار کرد و در آنجا مقیم شد. پس از جنگ جهانی دوم و شکست خوردن آلمان، الکیلانی از راه فرانسه به بیروت و دمشق رفت و از آنجا راهی ریاض شد. پادشاه عربستان به او پناه داد. در پی انقلاب جولای 1958م به عراق بازگشت. ولی به اتهام توطئه علیه کشور محکوم به اعدام گردید اما حکم اعدام را اجرا نکردند. او تألیفاتی در علم حقوق دارد. نک: کحالة، عمررضا، معجمالمؤلفین، بیروت، مکتبة المثنی، 1957م، ج 1، ص 717. (مترجم)
2- نوشتههای انگلیسیها همه در انتقاد از این جنبش و سران آن است و آنان را متهم به داشتن عقیده نازیسم کردهاند. مثلاً بنگرید به: دی گوری، جرالد (سرهنگ)، ثلاثة ملوک فی بغداد، ترجمة و تعلیق سلیم طه التکریتی، بغداد، 1983م، صص 201-208. و نیز: غلوب (پاشا)، مذکرات غلوب باشا 1897-1983م، ترجمة و تعلیق سلیم طه التکریتی، بغداد، 1988م، ص 190. و نیز: دوشیر، سامرست، حوادث العراق سنة 1941م؛ البساط الذهبی، نقله إلی العربیة موسی حبیب، بغداد، 1945م، ص 2.
3- از کتابهایی که در این موضوع منتشر شده و نسبت به سایر کتب مشابه، جدیدتر است، ثورة مایس 1941 و دول الجوار فی الوثائق البریطانیة، به قلم دکتر فاروق صالح العمر است که سال 2002م در بغداد منتشر شد.
4- العقداء الأربعة (گروه چهار سرهنگ) لقبی بود که آن زمان به جمع این افسران دادند و در طیف وسیعی هم رواج یافت. نامهای آن چهار سرهنگ چنین بود: صلاحالدین الصباغ، فهمی سعید، محمود سلمان و کامل الشبیب. آنان در ارتش عراق به گروهی اثرگذار تبدیل شده بودند.
5- طه الهاشمی (1888-1961م) از رجال دوران پادشاهی عراق و از دانشآموختگان مدارس افسری عثمانی و از افسران پیشین ارتش عثمانی بود. در جنگهای زیادی شرکت داشت. پس از استقلال عراق، وارد سیاست و دستگاه پادشاهی عراق شد و به مناصب گوناگونی رسید. در سال 1941م تازه نخستوزیر شده بود که دولتش با کودتای افسران عراقی مخالف انگلستان، سقوط کرد. طه الهاشمی پس از آن نیز در عراق به مناصبی رسید. وی تا هنگام مرگ در تلاش بود و هرگز انزوا اختیار نکرد. (مترجم)
6- عبدالاله الهاشمی (1913-1956م) در طائف حجاز متولد شد و مقدماتی از علوم دینی و ادبیات عرب را همانجا آموخت. سپس در دانشکده اسلامی قدس ادامه تحصیل داد. بعد به دانشکده ویکتوریا در اسکندریه مصر رفت. باقی تحصیلاتش را در انگلستان به پایان رساند. سال 1939م که پسرعمویش غازیبنفیصل پادشاه عراق، در بغداد به قتل رسید و کودک خردسال او فیصل دوم را پادشاه عراق خواندند عبدالاله را نایبالسلطنه عراق کردند. هنگامی که فیصل دوم به سن رشد رسید (سال 1953م) عبدالاله ولیعهد عراق شد. او در کودتای عبدالکریم قاسم در 14 جولای 1958م بغداد به قتل رسید. نک: الزرکلی، خیرالدین، الأعلام، قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ط 3، بیروت، 1969م، ج 3، ص 273. (مترجم)
7- روز چهاردهم ربیعالأول (10 آوریل 1941)، پارلمان عراق تشکیل جلسه داد و به پیشنهاد رشیدعالی الکیلانی، شریف شرف را نایبالسلطنه کرد. این کار قانونی بود زیرا نایبالسلطنه قبلی (عبدالاله الهاشمی) خاک عراق را ترک گفته، گریخته و به یک دولت اجنبی (انگلیس) پناهنده شده بود. نک: شاکر، محمود، التاریخ الإسلامی؛ بلاد العراق 1924-1991م، المکتب الإسلامی، دمشق، 2000م، چ 8، ص 214. (مترجم)
8- جزئیات بیشتر را بنگرید به: شاکر، محمود، التاریخ الإسلامی، همان، ج 11، ص 215. (مترجم)
9- موسی محمود الشابندر (1899-1979م) متولد بغداد، دارای دکترای علوم سیاسی از دانشگاه لوزان و از کارمندان وزارت خارجه عراق بود. به زبانهای ترکی، آلمانی، فرانسه، انگلیسی، و ایتالیایی، مسلط بود و کمی هم فارسی و روسی میدانست. وی را از پیشگامان نمایشنامهنویسی در عراق شمردهاند. او در سال 1930م نمایشنامهای به نام وحیدة منتشر کرد. از وی کتاب ذکریات بغدادیة (خاطرات) و شرارات (مجموعه مقالات) بر جای مانده است. شماری از تألیفات او هنگام محاصره شهر برلین در جنگ جهانی دوم، طعمه حریق شد و از بین رفت. او در کابینه رشیدعالی الکیلانی وزیر خارجه شد و پس از سقوط آن دولت، بههمراه دیگر یارانش به ایران گریخت. انگلیسیها او را به سالزبری در رودزیای جنوبی تبعید کردند و دو سال با مشقت در آن تبعیدگاه زیست. سپس محاکمه و به تحمل پنج سال حبس و مصادره اموال محکوم شد. نک: إتمام الأعلام؛ ذیل کتاب الأعلام لخیرالدین الزرکلی، أباظة، نزار و محمد ریاض المالح، دار صادر، بیروت، چ 1، 1999م، صص 291-292. (مترجم)
10- محمد ناجی بن محمد شوکت آغاسی (1893-1980م) از رجال سیاسی نظامی عراق و تحصیل کرده در دانشکدههای حقوق و افسری استانبول زمانی عثمانی بود. در جنگ اول جهانی در ارتش عثمانی با انگلیسیها جنگید. در کابینه الکیلانی وزیر دفاع شد و سپس رنجهای بسیار در فرار و زندان کشید. سی سال آخر عمر را کنج خانهاش در عزلت زیست. کتابی حاوی خاطرات هشتاد سالهاش به نام سیرة و ذکریات ثمانین عاما، نوشته است. اسناد و یادداشتهایش را نیز دیگران منتشر کردند. نک: اتمام الأعلام، همان، ص 271. (مترجم)
11- ناجی السویدی (1882-1942م) سیاستمدار و از نخستوزیران اسبق عراق، در منطقه الکرخ بغداد به دنیا آمد و در دولت عثمانی مناصب گوناگونی یافت. سال 1919م مشاور حاکم نظامی بغداد شد. سال 1929م وزیر عدلیه گردید. در دولت رشیدعالی الکیلانی وزیر مالیه شد. نک: الزبیدی، حسن لطیف کاظم، موسوعةالأحزاب العراقیة، عراق، مؤسسةالعارف للمطبوعات، 2007م، ص 417. (مترجم)
12- برای آگاهی از زندگینامه او نک: العمری، خیری أمین، الشهید محمد یونس السبعاوی؛ أحد قادة حرکة مایس 1941 فی العراق (حیاته، محاکمته، اعدامه)، دارالعربیة للموسوعات، بیروت، 1429هـ ق. (مترجم)
13- جزئیات را بنگرید به: الحسنی، السیدعبدالرزاق، تاریخ الوزارات العراقیة، چ 7، ج 4، بغداد، 1988م، صص 202-354. و نیز: همان، ج 5، بغداد، 1988م، صص 245-246.
14- محمدأمین معروف به حاج أمین الحسینی (1311-1394ه ق) در عصر خود رهبر سیاسی کشور فلسطین بود. در قدس متولد شد و همانجا دانش آموخت. دو سال نیز در جامع الأزهر و دارالدعوة و الإرشاد درس خواند که محمدرشیدرضا در مصر دایر کرده بود. وی نخستین کسی است که پس از وعده بالفور (سال 1917م) هشدار داد که روند افزایش جمعیت یهودیان در فلسطین بوی خطر میدهد. سال 1925م که بالفور با کمیسرعالی انگلیس برای بازدید از حرم قدس آمده بودند وی راهشان نداد. هیچ جنبش ملی در فلسطین یا برای فلسطین نبود که او گرداننده پنهانی یا علنیاش نباشد. پای ثابت همه قیامها بود. همواره در هیأتهایی که به همایشها میرفتند حضور داشت. در جلسات و اجلاسهای پرشماری شرکت کرد. در پی یک عمل جراحی از دنیا رفت. در بیروت دفنش کردند. تألیفی به نام المذکرات دارد که در شمارههایی از مجله فلسطین چاپ شده است. نک: الأعلام، الزرکلی، ج 3، صص 145-146. (مترجم)
15- محمود شاکر در کتاب التاریخ الإسلامی، مینویسد: مفتی فلسطین، محمدأمین الحسینی، با کوهی از غم و غصه به عراق آمد و از سیاست انگلیس در فلسطین چیزها گفت که با مسلمانان فلسطین چه دشمنیها میکنند و با یهودیان آنجا چه دوستیها و زدوبندها دارند. مردم عراق پیرامون مفتی الحسینی را گرفتند و جویای اخبار و احوال فلسطین شدند و به سخنانش گوش میسپردند. وی شعلهای در جان عراقیان افروخت. مردم در شگفت شدند که چرا حکومت عراق دنبالهروی از انگلستان را رها نمیکند با این ظلمها که انگلیس بر مسلمانان میکند؟ و همین سبب نفرت مردم از حکومت عراق شد. نک: شاکر، محمود، التاریخ الإسلامی، همان، ص 209. (مترجم)
16- جزئیات را بنگرید به: حوادث العراق فی سنة 1941م کما ترویها وزارة الحرب البریطانیة و المستر ونستن تشرشل فی مذکراته، نقلها إلی العربیة جعفر خیاط، بیروت، 1373هـ ق/1954م، صص 62-72. و نیز: بطی، رفائیل، ذاکرة عراقیة 1900-1956م، ج 1، اعداد و تحقیق د. فائق بطی، چ 2، بغدا، 2003م، صص 305-347.
17- پس از متارکه جنگ بین آلمان و فرانسه در سال 1940م، مارشال پتن حکومتی را در شهر ویشی فرانسه تشکیل داد که دستنشانده آلمان نازی بود. در مقابل این حکومت، ژنرال دوگل نیز کمیته فرانسه آزاد را تشکیل داده بود که متفقین همان را به عنوان دولت فرانسه به رسمیت میشناختند. (مترجم)
18- السبعاوی، عونی عبدالرحمن، العلاقات العراقیة الترکیة 1932-1958م، الموصل، 1989م، ص 102.
19- جزئیات را بنگرید به: یاغی، اسماعیل احمد، حرکة رشید عالی الکیلانی، دراسة فی تطور الحرکة الوطنیة العراقیة، چ 1، بیروت، 1974م، ص 29.
20- با شروع حمله هوایی انگلیس در دوم ماه می، رشیدعالی الکیلانی اعلام کرد معاهده 1930م بین انگلیس و عراق ملغی است. وی تلگرامی هم به برلین پایتخت آلمان فرستاد و خواستار از سرگیری روابط دوجانبه شد که در دولت طه الهاشمی قطع شده بود. او از سفیر آلمان که در کابینه قبلی از بغداد اخراج شده بود دعوت کرد که مجدداً به بغداد بیاید. نک: شاکر، همان، ص 223. (مترجم)
21- روز نهم می، مفتی محمدأمین الحسینی حکم جهاد داد و مسلمانان را به پشتیبانی از ملت عراق در برابر تجاوز انگلیس فراخواند. نک: شاکر، همان، ص 223. (مترجم)
22- حداد، عثمان کمال، حرکة رشید عالی الکیلانی سنة 1941م، صیدا، بی تا، ص 112.
23- از روز 12 می، هواپیماهای آلمانی از سمت سوریه که در اختیار دولت فرانسوی دستنشانده آلمانها (دولت مارشال پتن) بود وارد آسمان عراق شدند و به بمباران نیروهای انگلیسی پرداختند. نک: شاکر، همان، ص 224. (مترجم)
24- میشان، بنوا، لقائی مع هتلر و ثورة مایس 1941، ترجمة أکرم فاضل، مجلة آفاق عربیة، السنة الثانیة، العدد 6، بغداد، شباط (فوریه) 1968م، صص 194-228.
25- حسین، فاضل (دکتر) و دیگران، تاریخ العراق المعاصر، بغداد، 1980م، صص 80-81.
26- العمر، همان، صص 12-13.
27- یاغی، همان، صص 245-256.
28- عبداللهبن الحسینبن علی الهاشمی (1299-1370ه ق) از خاندان عون و امیر شرق اردن بود و سپس پادشاه مملکتی شد که نامش را اردن هاشمی گذاشتند. او در مکه به دنیا آمد ولی در استانبول درس خوانده بود. نک: الزرکلی، ج 4، صص 81-82. (مترجم)
29- العمر، همان، ص 15.
30- العمر، همان، صص 26-32.
31- یاغی، همان، صص 263-269.
32- مشتاق، طالب، اوراق ایامی؛ بغداد و العراق و الوطن العربی 1900-1958م، چ 2، بغداد، 1989م، صص 402-406.
33- جزئیات را بنگرید به: نعمان الدوری، اسامه عبدالرحمن، العلاقات العراقیة – الامریکیة 1939-1945م، رساله دکتری منتشر نشده اما دفاع شده در دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد،1410هـ ق/1989م، صص 95-105.
34- مذکرات رشید عالی الکیلانی، مجلة آخر ساعة، 13 آذار (مارس) 1957م، به نقل از یاغی، همان، صص 269-273.
35- بطی، رفائیل، ذاکرة عراقیة 1900-1956م، ج 2، إعداد و تحقیق د. فائق بطی، چ 2، بغداد، 2003م، ص 349.
36- یاغی، همان، ص 224.
37- حداد، همان، ص 112.
38- الصباغ، صلاحالدین (سرهنگ)، فرسان العروبة فی العراق، دمشق، 1956م، ص 7. گفتنی است که نوشته الصباغ درباره این که ایران چند سال قبل به استقلال رسیده است!، نشانه کم اطلاعی آن افسر درباره ایران است. او نمیدانسته که ایران هرگز و هیچگاه مستعمره کشور دیگری نبوده تا بعداً مستقل گردد. وی کار ایران را قیاس از «کشور خود» گرفته بود! چون دیده یا شنیده یا خوانده بود که عراق تابعی از امپراطوری عثمانی بوده و دولت استعمارگر انگلیس، در جنگ اول جهانی، آن سرزمین را با قوه قهریه از چنگ عثمانی درآورد ولی در سال 1920م، و پس از مجاهدات مردم مسلمان که در پی صدور حکم جهاد از سوی مراجع تقلید شیعه به مبارزه با انگلیس برخاستند، ناچار شد استقلالی برای عراق قائل شود و حکومتی بهظاهر غیرانگلیسی در عراق بر سر کار آورد. سرهنگ الصباغ اندیشیده بود که ایران نیز کموبیش چنین سرنوشتی داشته است. همچنین رویدادهای بعدی منطقه نشان داد که نظر سرهنگ الصباغ دستکم درباره حکومت پهلوی که میپنداشت در اتخاذ هر تصمیمی آزاد است (شاید به این دلیل که دیده بود رضاشاه با دیکتاتوری بر ایران فرمانروایی میکند)، درست نبوده است و اشغال ایران و عزل و اخراج رضاخان نشان داد که رژیم پهلوی نیز ارادهای از خود نداشت (مترجم).
39- محمدأمین عالی باش أعیان (1878-1928م) متولد بصره و برخاسته از خاندان سرشناس باش اعیان بود که نسب آنان به عباسیان میرسید. او نزد برخی شیوخ به تحصیل علوم رایج پرداخت و در مدارس دولتی نوین نیز درس خواند. در سالهای 1909-1910م، جریده التهذیب را درمیآورد. وی مدرسهای ابتدایی به همین نام نیز تأسیس کرده بود. او در کابینه سال 1926م جعفر العسکری وزیر اوقاف بود.
40- مؤلف مقاله اینجا توضیح داده که بهتر دانسته این عبارت از متن را همانگونه که بوده است ذکر کند (مترجم).
41- اوراق محمد أمین عالی باش الخاصة، نامه رشیدعالی الکیلانی به محمد أمین عالی باش أعیان، بغداد، 9 اگوست 1926م
42- تعبیر اجازه دادن، در بحث قراردادهای بینالمللی و حتی دوجانبه، شاید دقیق نیست زیرا از حیث حقوقی وقتی دو کشور با هم به مذاکره مینشینند و توافقی بهدست میآید و در قالب یک قرارداد امضا میشود و رسمیت و اعتبار اجرایی مییابد، دیگر این دولت یا آن دولت نیست که به طرف خود اجازه کاری را میدهد بلکه آن پیمان یا قرارداد است که هر دو طرف را ملزم به رعایت چیزهایی میکند و اجازه اقداماتی به هریک میدهد. و حاصل مذاکرات را از آن پس توافق مینامند نه اجازه. (مترجم)
43- احمد، ابراهیم خلیل، و خلیل علیمراد، ایران و ترکیا، دراسة فی التاریخ الحدیث و المعاصر، الموصل، 1992م، ص 162. و نیز: فوزی، احمد، فیصل الثانی، عائلته، حیاته، مؤلفاته، چ 1، بغداد 1988م، ص 126.
44- این تعبیرها و نظرات، تماما متعلق به نویسنده محترم عراقی است که قابل نقد و بحث است اما در این مقال جای آن نیست. (مترجم)
45- بنوا میشان مورخی پر دقت است و تألیفات ارزشمندی دارد. از جمله: تاریخ ارتش آلمان، در دو جلد. و هنگامی که رشیدعالی الکیلانی خواهان کمک آلمان برای نهضت افسران عراقی شد، مذاکراتی میان حکومت فیشی فرانسه و آلمان در جریان بود و بنوا میشان نیز یکی از کسانی بود که از سوی حکومت فیشی فرانسه در آن مذاکرات شرکت داشت. مذاکرات برسر این بود که هواپیماهای آلمانی در آسمان لبنان و سوریه که تابع فرانسه بودند، رهگیری نشوند. بنوا میشان سال 1947م در دیوان عالی فرانسه محکوم به اعدام شد و سپس مشمول عفو گردید.
46- Arabian Desting.
47- برگرفته از: یاغی، همان، ص 261.
48- فوزی، همان، ص 126. ضمناً درستی این روایت و دستکم صحت تاریخ وقوع آن، محل تردید و تأمل است زیرا پاره کردن قرارداد انگلیسی، مربوط به سال 1933 یعنی هفت یا هشت سال قبل از 1941 بوده و به ماجرای تجدید قرارداد نفت برمیگردد که سیدحسن تقیزاده بعدها دربارهاش گفته بود من آلت فعل بودم! (مترجم)
49- این پیمان در تاریخ 8 ژوئن 1937م با صحنهگردانی دولت انگلیس امضا شد و به پیمان چهارجانبه خاورمیانه هم معروف است. این قویترین پیمان در میان شرقیان تا آن روزگار بود و بر عدم تعرض و نیز همکاری مشترک میان دول امضا کننده تأکید داشت و میگفت کشورهای امضاکننده اجازه ندارند دسته و گروه یا چنان چیزهایی به هدف برهمزدن نظم یا مداخله در امور کشورهای منطقه، تشکیل دهند.
50- یاغی، همان، ص 262.
51- شوکت، ناجی، سیرة و ذکریات ثمانین عاما 1894-1974م، ج 2، بغداد، صص 491-492.
52- الحسنی، السید عبدالرزاق، الأسرار الخفیة فی حرکة السنة 1941م التحرریة، چ 6، بغداد، 1990م، ص 216.
53- موسی الشابندر در خاطرات خود نوشته که وی و ناجی السویدی زودتر از دیگران عازم خانقین گردیدند و از مرز گذشتند و خود را به کرمانشاه رساندند. نک: الشابندر، موسی، ذکریات بغدادیة؛ العراق بین الإحتلال و الإستقلال، ریاض الریس للکتب و النشر، لندن، 1993م، صص 290-292. (مترجم)
54- بر اساس آنچه در اسناد رسمی عراقی آمده است، تعداد کسانی که در پی شکست آن جنبش، به ایران پناهنده شدند، 90 نفر و آنها که به سوریه رفتند، 43 نفر و پناهنده به ترکیه 1نفر بوده است. افزون بر آنان 145 افسر را بازنشسته و 103 افسر را اخراج کردند. یعنی شمار افسرانی که به سبب همراهی با آن جنبش دچار خسارت و آسیب شدند تقریباً 605 نفر بود. نک: الخطاب، رجاء حسین، تأسیس الجیش العراقی و تطور دوره السیاسی من 1921-1941م، بغداد، 1979م، صص 265-266.
55- مشتاق، همان، ص 41.
56- الحسنی، همان، ص 98.
57- فوزی، احمد، حکایات سیاسیة و صحفیة، 12 رئیس وزراء فی عهد الملکی، چ 1، بغداد، 1984»، ص 130.
58- برای خواندن متن بیانیه الکیلانی نک: بطی، رفائیل، مذکرة عراقیة 1900-1956م، ج 1، ص 400.
59- حداد، همان، ص 131.
60- مذکرات علی محمود الشیخ علی، تحقیق و تعلیق الدکتور محمدحسین الزبیدی، چ 1، بغداد، 1985م، ص 128. نام آن کاردار سفارت عراق در تهران شاکر الوادی بوده است.
61- جزئیات بیشتر را بنگرید به: مشتاق، همان، صص 403-404.
62- وزنر، جفری، العراق و سوریا 1941م، بغداد، 1986م، ص 216.
63- العمری، خیری، یونس السبعاوی، سیرة سیاسی عصامی، بغداد، 1978م، ص 103.
64- مشتاق، همان، ص 411.
65- مشتاق، همان، صص 411-412.
66- جزئیات را بنگرید در: الحسنی، السیدعبدالرزاق، تاریخ الوزارات العراقیة، الجزء السادس، الطبعة السابعة، بغداد، 1988م، صص 33-34.
67- السلمان، همان، ص 131.
68- این پنجمین کابینهای بود که جمیل المدفعی تشکیل میداد. شروع به کار این دولت دوم ژوئن 1941 بود و در تاریخ 21 سپتامبر 1941 استعفا کرد. نک: الحسنی، همان، ج 6، ص 7.
69- الحسنی، همان، ج 6، ص 69. دانستنی است که ایران در سپتامبر 9391 یعنی همان ابتدای جنگ دوم جهانی اعلان بیطرفی کرد و آنچه نویسنده میگوید احتمالاً برمیگردد به زمانی که روسها و انگلیسیها موضوع کمکرسانی را مطرح کردند و دولت ایران بیطرفیاش را یادآور شد. (مترجم)
70- البکاء، (دکتر) طاهر خلف، التطورات الداخلیة فی ایران 1941-1951م، بغداد، 2002م، ص 38.
71- مذکرات علی محمود الشیخ علی، ص 128.
72- رشیدعالی نمیدانست که رضاشاه چون خود را برکشیده و عامل انگلیس میدانست و تمام دولتمردان خویش را نیز از عوامل انگلستان میدانست. بههیچوجه باور نمیکرد که انگلیسیها در صدد سرنگونی او برآیند.
73- مذکرات علی محمود الشیخ علی، ص 125.
74- فوزی، همان، ص 126.
75- حداد، همان، ص 133.
76- حداد، همان، ص 137.
77- حداد، همان، ص 137.
78- متفقین، شمار آلمانیهای مشغول کار در ایران را بیش از دو هزار نفر برآورد میکردند در حالیکه دولت ایران میگفت تعداد آنان بیش از هفتصد نفر نیست. نک: عبدالرحمن، محمد کامل محمد، سیاسة ایران فی عهد رضاشاه 1921-1941م، مراجعة الدکتور کمال مظهر أحمد، مرکز الدراسات الإیرانیة، جامعة البصرة، 1988م، ص 128.
79- عبدالرحمن، همان، ص 283.
80- جزئیات را بنگرید به: البکاء، همان، صص 41-43.
81- البکاء، همان، صص 41-43.
82- حداد، همان، ص 138.
83- مذاکرات محمود الشیخ علی، ص 132.
84- غالب، صباح علی (سرهنگ)، محمدأمین الحسینی و دوره فی أحداث مایس 1941 فی العراق، بغداد، 1990، ص 126.
85- غالب، همان، ص 126.
86- نایبالسلطنه برگزیده افسران انقلابی که حالا فراری بود.
87- سلمان، محمدحسن، صفحات من حیاةالدکتور محمدحسن سلمان، الطبعة الأولی، بیروت، 1985م، صص 102-103.
88- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 129.
89- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 131.
90- الجواهری، محمدمهدی، مذکراتی، الجزءالأول، الطبعةالأولی، بیروت، 1999م، ص 273.
91- مذکرات الشهید العقید الرکن صلاحالدین الصباغ، فرسان العروبة فی العراق، دمشق، 1956م، ص 7.
92- بولارد، ریدر، بریطانیا و الشرق الأوسط من أقدم العصور حتی عام 1952م، ترجمة أحمدحسن السلمان، بغداد 1956-1957م، ص 181.
93- علی مراد، ابراهیم خلیل أحمد خلیل، همان، ص 165.
94- الأحبابی، جاسم عباس، العلاقات بین ایران و ألمانیا النازیة 1933-1945م، رسالة ماجستیر غیر منشورة، أجیزت فی کلیة الآداب – جامعة بغداد، 1989، ص 151.
95- Ramazani R.K., Iran Foreign Policy 1941-1973, A Study of foreciy Policy in M odernizng Nation, Virginia, 1975. P. 43.
96- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 132. و نیز: السلمان، مدیحة، همان، ص 137.
97- شبیب، محمود، محمودسلمان؛ طریق المجد إلی أرجوحة الأبطال، بغداد، 1976م، ص 23.
98- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، صص136-137
99- الشابندر، موسی، ذکریات بغدادیة؛ العراق بین الإحتلال و الإستقلال، لندن، 1993م، ص 302.
100- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 139.
101- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 139.
102- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 139.
103- مقامات بصره اقدام به بازداشت پناهندگانی کردند که از ایران به عراق بازگشته بودند. از جمله آنان سرگرد اسماعیل أحمد عباوی، معروف به اسماعیل توصله، و سرهنگ رشید جودت، بودند که در 13 جولای 1942 دستگیر شدند. نک: أحمد، زینب کاظم، البصرة خلال حرکة مایس 1941، البصرة، 1992م، صص 159-161.
104- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، صص 141-143.
105- أمین الشریف، (دکتر)، نصرعلی، محمد فهمی سعید؛ الدور العسکری و السیاسی فی تاریخ العراق المعاصر، بغداد، 2002م، صص 475-476. نیز گفتنی است که همه آن زندانیان به افریقای جنوبی رفتند جز عثمان کمال حداد که به قدس تبعید شد. نک: حداد، همان.
106- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 127.
107- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 127.
108- السلمان، همان، ص 130.
109- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 128.
110- السلمان، همان، ص 30.
111- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 128.
112- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 128.
113- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 126.
114- حداد، همان، ص 146.
115- السلمان، مدیحة، همان، ص 130.
116- السلمان، مدیحة، همان، ص 143.
117- مذکرات علی محمود الشیخ علی، همان، ص 131.
118- الحداد، همان، ص 146.
کتابنامه
- کحالة، عمررضا؛ معجمالمؤلفین، مکتبة المثنی، بیروت، 1957م، ج 1.
- دی گوری، جرالد (سرهنگ)؛ ثلاثة ملوک فی بغداد، ترجمة و تعلیق سلیم طه التکریتی، بغداد، 1983م .
- دوشیر، سامرست؛ حوادث العراق سنة 1941م، البساط الذهبی، نقله إلی العربیة موسی حبیب، بغداد، 1945م.
- الزرکلی، خیرالدین؛ الأعلام، قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ط 3، بیروت، 1969م ، ج 3.
- شاکر، محمود؛ التاریخ الإسلامی؛ بلاد العراق 1924-1991م، المکتب الإسلامی، دمشق، 2000م، چ 8.
- إتمام الأعلام؛ ذیل کتاب الأعلام لخیرالدین الزرکلی، أباظة، نزار و ومحمد ریاض المالح، دار صادر، بیروت، چ 1.
- الزبیدی، حسن لطیف کاظم؛ موسوعةالأحزاب العراقیة، عراق، مؤسسةالعارف للمطبوعات، 2007م.
- العمری، خیری أمین؛ الشهید محمد یونس السبعاوی؛ أحد قادة حرکة مایس 1941 فی العراق (حیاته، محاکمته، اعدامه)، دارالعربیة للموسوعات، بیروت، 1429هـ ق.
- الحسنی، السیدعبدالرزاق؛ تاریخ الوزارات العراقیة، ج 7، ج 4، ج 5، بغداد، 1988م.
- حوادث العراق فی سنة 1941م کما ترویها وزارة الحرب البریطانیة و المستر ونستن تشرشل فی مذکراته، نقلها إلی العربیة جعفر خیاط، بیروت، 1373هـ ق/1954م.
- بطی، رفائیل؛ ذاکرة عراقیة 1900-1956م، ج 1.
- د. فائق بطی؛ چ 2، بغدا، 2003م.
- السبعاوی، عونی عبدالرحمن؛ العلاقات العراقیة الترکیة 1932-1958م، الموصل، 1989م.
- یاغی، اسماعیل احمد؛ حرکة رشید عالی الکیلانی، دراسة فی تطور الحرکة الوطنیة العراقیة، چ 1، بیروت، 1974م.
- حداد، عثمان کمال؛ حرکة رشید عالی الکیلانی سنة 1941م، صیدا، بی تا.
- میشان، بنوا؛ لقائی مع هتلر و ثورة مایس 1941، ترجمة أکرم فاضل، مجلة آفاق عربیة، السنة الثانیة، العدد 6، بغداد، شباط (فوریه) 1968م.
- حسین، فاضل (دکتر) و دیگران؛ تاریخ العراق المعاصر، بغداد، 1980م.
- مشتاق، طالب؛ اوراق ایامی؛ بغداد و العراق و الوطن العربی 1900-1958م، چ 2، بغداد، 1989م.
- نعمان الدوری، اسامه عبدالرحمن؛ العلاقات العراقیة– الامریکیة 1939-1945م، رساله دکتری منتشر نشده اما دفاع شده در دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد، 1410هـ ق/1989م.
- مذکرات رشید عالی الکیلانی، مجلة آخر ساعة، 13 آذار (مارس) 1957م.
- الصباغ، صلاحالدین (سرهنگ)؛ فرسان العروبة فی العراق، دمشق، 1956م.
- احمد، ابراهیم خلیل، و خلیل علی مراد؛ ایران و ترکیا، دراسة فی التاریخ الحدیث و المعاصر، الموصل، 1992م.
- فوزی، احمد؛ فیصل الثانی، عائلته، حیاته، مؤلفاته، چ 1، بغداد 1988م.
- شوکت، ناجی؛ سیرة و ذکریات ثمانین عاما، ج 2، بغداد 1894-1974م.
- الحسنی، السید عبدالرزاق؛ الأسرار الخفیة فی حرکة السنة 1941م التحرریة، چ 6، بغداد، 1990م.
- الشابندر، موسی، ذکریات بغدادیة؛ العراق بین الإحتلال و الإستقلال، ریاض الریس للکتب و النشر، لندن، 1993م.
- الخطاب، رجاء حسین؛ تأسیس الجیش العراقی و تطور دوره السیاسی من 1921-1941م، بغداد، 1979م.
- فوزی، احمد؛ حکایات سیاسیة و صحفیة، 12 رئیس وزراء فی عهد الملکی، چ 1، بغداد، 1984م.
- الزبیدی، الدکتور محمدحسین؛ مذکرات علیمحمود الشیخ علی، تحقیق و تعلیق، چ 1، بغداد، 1985م.
- وزنر، جفری؛ العراق و سوریا 1941م، بغداد، 1986م.
- العمری، خیری؛ یونس السبعاوی، سیرة سیاسی عصامی، بغداد، 1978م.
- البکاء، (دکتر) طاهر خلف؛ التطورات الداخلیة فی ایران 1941-1951م، بغداد، 2002م.
- عبدالرحمن، محمد کامل محمد؛ سیاسة ایران فی عهد رضاشاه 1921-1941م.
- مراجعة الدکتور کمال مظهر أحمد، مرکز الدراسات الإیرانیة، جامعة البصرة، 1988م.
- غالب، صباح علی (سرهنگ)؛ محمدأمین الحسینی و دوره فی أحداث مایس 1941 فی العراق، بغداد، 1990م.
- سلمان، محمدحسن؛ صفحات من حیاة الدکتور محمدحسن سلمان، الطبعة الأولی، بیروت، 1985م.
- الجواهری، محمدمهدی؛ مذکراتی، الجزءالأول، الطبعةالأولی، بیروت، 1999م.
- مذکرات الشهید العقید الرکن صلاحالدین الصباغ، فرسان العروبة فی العراق، دمشق، 1956م.
- بولارد، ریدر؛ بریطانیا و الشرق الأوسط من أقدم العصور حتی عام 1952م، ترجمة أحمدحسن السلمان، بغداد 1956-1957م.
- الأحبابی، جاسم عباس؛ العلاقات بین ایران و ألمانیا النازیة 1933-1945م، رسالة ماجستیر غیر منشورة، أجیزت فی کلیة الآداب – جامعة بغداد، 1989م.
- شبیب، محمود؛ محمودسلمان؛ طریق المجد إلی أرجوحة الأبطال، بغداد، 1976م.
- أحمد، زینب کاظم،؛ البصرة خلال حرکة مایس 1941، البصرة، 1992م.
- أمین الشریف، (دکتر)، نصرعلی، محمد فهمی سعید؛ الدور العسکری و السیاسی فی تاریخ العراق المعاصر، بغداد، 2002م.