05 فروردین 1400
برخورد وزیر کشور وقت با آقای منتظری و جریان مهدی هاشمی
خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری وزیر کشور وقت از اولین انتخابات خبرگان
اولین انتخابات خبرگان رهبری را ـ که بعدا جریان قائممقامی آقای منتظری در آن جا مطرح شد ـ من انجام دادم. خدا عاقبت ما راهم به خیر کند، وقتی که میخواستیم مقدمات انتخابات را فراهم کنیم، برای کسب اجازه به محضر حضرت امام رفتم نامهای تقدیم کردم و امام هم موافقت خودشان را زیر آن نامه اعلام فرمودند. 1
چیزی که برایم خیلی جالب بود، هوشیاری حضرت امام بود که ما واقعا آن را نداشتیم. در این دیدار ایشان فرمودند: «اصلا برای قائممقامی ایشان، زمینهای هست؟» گفتم که زمینه را شما باید فراهم کنید. ایشان فرمودند: «چطور؟» گفتم : «شما هنوز به آقای منتظری حجهالاسلام میگویید.»
فرمودند که چه بگویم؟ گفتم: «برای این که ایشان در جامعه جا بیفتد، آیتالله بگویید.» الان فکر میکنم که چگونه رویمان شد، این طوری با امام چانه بزنیم.
حضرت امام خمینی خیلی دقیق، زرنگ و تیزبین بودند، فرمودند: «چون به ایشان حجهالاسلام میگفتم اگر الان یک دفعه آیتالله بگویم، تصنعی خواهد شد»؛ امام با زیرکی، به این مسأله تن ندادند؛ به هر حال با اذن امام انتخابات انجام شد و بعدا هم خبرگان، ایشان را به قائممقامی انتخاب کردند.
من روحیهی آقای منتظری را خوب میشناختم. مدت کوتاهی که در زندان قزل قلعه بودم، ایشان هم در آن جا بود. مدتی هم استادم بودند و بخشی از مکاسب را پیش ایشان خواندم. الان ایشان میگوید که رهبری نباید در بعضی امور دخالت کند، واقعا تعجب میکنم که چطور وقتی خود او قائممقام بود، در ریز مسائل کشور دخالت میکرد، چرا فلان جا فلانی را گرفتید؟ چرا آب به فلان جا بردید؟ چرا این سد را ساختید؟ در کارهای ریز بسیار دخالت میکرد. حال آن که با بودن خود رهبر، قائم مقام کارهای نبود؟ جالب این جاست که او الان میگوید: «رهبر این اختیار را هم ندارد». واقعا شأن قائم مقامی و رهبری آینده را ملاحظه نمیکرد و گاهی هم شوخیهای ناپسندی داشت.
برخورد من با آقای منتظری
روزی در زمانی که وزیر کشور بودم، با رییس شهربانی و تعدادی از مسوولین امنیتی به منزل آقای منتظری در قم رفتیم. وقتی خواستم وارد شوم فردی آمد که مرا بازرسی بدنی کند او را رد کردم و به داخل حیاط حسینیه رفتم. یک در هم از حیاط به اندرون باز میشد. نزدیک در که رسیدم، دیدم شیخی از داخل، با ابرو به محافظین اشاره کرد که فلانی را بگردید. حالا من، وزیر کشور، یعنی مسؤول امنیت کشور بودم، اما وقتی دیدم که او با ابرو اشاره کرد، شخصی هم جلو آمد تا مرا بازدید کند، او را کنار زدم و با عصبانیت و تندی، دفتر ایشان را ترک کردم. در آن لحظه، آقای منتظری داخل اطاق نشسته بود و مرا میدید. به عنوان اعتراض برگشتم و با ایشان هم ملاقات نکردم و هر چه در حیاط سعی کردند که مرا برگردانند، قبول نکردم و گفتم یک مشت عمله را این جا جمع کردید و از این حرفها.
هم بنا بود پس از این ملاقات به ملاقات آقای مشکینی بروم. با این برخورد، آن قدر عصبانی شدم که مستقیم به تهران بازگشتم. پیش آقای هاشمی رفتم و گفتم: این چه مسخرهبازی است؟! یک مشت آدمهای عجیب و غریبی را جمع کردند، باید شأن افراد رعایت شود. آقای هاشمی به آقای منتظری زنگ زد و به این برخوردها اعتراض کرد. البته آقای منتظری عذرخواهی کرد و بار دیگری که رفتم، ما را آشتی دادند. و او عذرخواهی کرد. او در یک سخنرانی ـ که نیروی هوایی نزد ایشان رفته بود ـ به عنوان عذرخواهی همین موضوع را گفته بود.
یک بار هم مرحوم آقای «محمدباقر حکیم» با جمعی از افسران ارتش و تعدادی از مسؤولین اسرای جنگی مثل آقای «نظران»، خدمت ایشان رسیده بودند. من و آقای «زرگر» به عنوان مسؤول مبارزه با مواد مخدر، خدمت ایشان رفتیم. افسرانی که به دیدن قائم مقام رهبری آمده بودند، خیلی مؤدب سلسله مراتب را رعایت میکردند، چون ایشان جانشین فرماندهی کل قوا بود.
آقای حکیم طبق معمول در ابتدا عربی صحبت میکرد، مگر این که به ایشان گفته میشد که فارسی صحبت کنند. ایشان شروع کرد به عربی حرف زدن و یک دفعه آقای منتظری گفتند: «فارسی حرف بزن». البته این خیلی مهم نبود، بلکه گفتند: مرحوم والد تو، فارسی بلد بود ـ و با این جمله ادامه داد: « الولد الچموش یشبه بالابوش». ایشان جانشین فرمانده کل قوا بود و جلوی آن همه افسر، آقای حکیم را با چنین اعتبار و شخصیتی» این گونه خطاب کرد.
وقتی این جمله را گفت، بسیار شرمنده شدم و با خودم گفتم: «عجب قائم مقامی داریم، مملکت دست این بیفتد چه میشود!» امام از اول این مسائل را میدید، تا این که قضیهی مهدی هاشمی پیش آمد.
ماجرای مهدی هاشمی
من نسبت به پروندهی مهدی هاشمی، واقعا حساسیت داشتم. زمانی که فرمان 8 مادهای امام صادر شد، گفتم اگر راست میگویید پروندهی سید مهدی هاشمی را بیاورید. من میدانستم این ها چه کاره هستند و زمانی که بحث ایشان از سوی حضرت امام مطرح شد و ایشان را گرفتند، آقای منتظری به عنوان اعتراض، درس خود را تعطیل کرد. این رفتار ایشان خیلی به حضرت امام (رحمهالله علیه) برخورد؛ زیرا ایشان کار بیربطی انجام داد. کسی تخلف کرده و دستگیر شده است حال اگر فامیل تو هم باشد، نباید فرقی داشته باشد و این گونه برخورد کنی.
زمانی یکی از پسران آیتالله مشکینی را گرفتند، ایشان اعلام کرد که هیچ فرقی نباید بین افراد باشد، هر کس تخلف کرد باید با او برخورد شود و تشکر هم کردند، ولی ایشان به عنوان قائم مقام رهبری نسبت به برخورد با یکی از وابستگانش به عنوان اعتراض درس را تعطیل کرد. من همیشه موقعی که مشکلی به وجود میآمد، در پی حل آن بودم، لذا نزد اعضای جامعهی مدرسین رفتم تا قضیه را به نحوی حل کنم. البته آقایان علما و جامعهی مدرسین نیز به من لطف داشتند والا من از نظر سن و سال، نسبت به آقایان علما، کوچکتر بودم، منتهی خدا لطف کرد و محاسن ما زود سفید شد و این جوری شد ریش سفیدی کردیم.
پس از مذاکراتی که به عمل آمد، به اتفاق آقای «جوادی آملی» و آقای «یزدی» از طرف جامعهی مدرسین انتخاب شدیم و نزد آقای منتظری رفتیم. البته آقای جوادی آملی، خیلی متین و سنگین صحبت کرد و آقای یزدی هم طبق معمول خیلی بلند و صریح و رشید حرفهای خود را زد. نوبت که به من رسید، چون من با ایشان در زندان بودم و خودمانی بودم، گفتم: «آقای منتظری حالا یک فامیل شما را گرفتند، این خیلی بد است که قائم مقام رهبری بیاید و در حکومتی که متعلق به خود شماست، قهر کند و کنار بنشیند». ایشان عوض این که استدلال کند و ما را قانع کند و یا بپذیرد گفت: «آخر شما شرایط من را درک نمیکنید، من زیر فشار داخل خانه هستم». این پاسخ برای من خیلی سنگین بود که قائم مقام رهبری بگوید، من زیر فشار زن و بچه هستم.
گفتم: واقعا این زیبندهی آقای منتظری است؟ در حکومت که نمیشود زیر فشار عروس و دختر و داماد بود. خدا شاهد است که این عین عبارت ایشان است. او گفت: «من زیر فشار داخل خانه هستم». خیلی مأیوسانه بیرون آمدیم. به آقایان گفتم: «واقع کسی که قائم مقام رهبری است، میتواند بگوید من زیر فشار زن و بچه هستم. این از یک فرد عادی پذیرفتنی نیست تا از یک قائم مقام. این رفتار او در واقع اعتراض به امام است». ادامهی ماجرا را آقای ریشهری تعقیب کردند. ایشان مستقیما از امام دستور میگرفتند و میرفتند به تدریج مکاتبه بین امام و آقای منتظری شروع شد. امام گاهی تعبیرهای تندی به ایشان میفرمود. یک بار فرمود که در دنیای خارج، وقتی که میخواهند حرف بزنند در ابتدا مشاورین نظر میدهند، سپس خودشان دو تا جمله حرف میزنند. شما همین طوری حرف میزنید. خیلی عجیب بود، مکاتبات ادامه پیدا کرد تا در نهایت به نامهی 6/1/1368 رسید.
پانوشت
1- بسمآلله الرحمن الرحیم
محضر مقدس رهبر عالی قدر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیتالله العظمی امام خمینی ـ مدظله عالی
احتراما معروض میدارد در اجرای مادهی دوازده آییننامهی اجرای قانون انتخابات مجلس خبرگان، موضوع اصول پنجم و یک صد و هفتم، یک صد و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، وزارت کشور موظف است که پس از وصول دستور مقام رهبری مبنی بر انجام انتخابات مجلس خبرگان، حداکثر ظرف ده روز مراتب و تاریخ شروع ثبت نام داوطلبان را با استفاده از وسایل ارتباط جمعی به اطلاع امت شهیدپرور ایران برساند. مستدعی است در صورت اقتضای رأی عالی، معروفهی تقدیمی را به امر مبارک مبنی بر شروع انتخابات فرمایید.
بسمه تعالی
موافقت میشود، انشاءالله تعالی مبارک است. روحالله الموسوی خمینی
(صحیفهی امام ـ ج هفدهم ، ص 64)
بخش های دیگری از این کتاب:
تشکیل کارگزاران، محاکمه کرباسچی و استیضاح عبدالله نوری و مهاجرانی به روایت ناطق نوری
ناطق نوری، انتخاب مجدد میرحسین موسوی به نخست وزیری و ماجرای 99 نفر
ناطق نوری و ارتحال حضرت امام
بخش هایی از فعالیت ناطق نوری در بازرسی رهبری
روایت ناطق نوری از تعطیلی روزنامه سلام و ماجرای کوی دانشگاه
سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی