25 مهر 1399
مروری بر حوادث کردستان در مهر ماه سال 1358
جنگ سه ماهه
پس از جنگ پاوه و بازپسگیری پادگان مهاباد به وسیله ارتش، حزب دمکرات جنگ را یگانه راه بقاء خود میدانست. این جنگ به سرعت آغاز و به «جنگ سهماهه» معروف شد. پیش از شروع جنگ سه ماهه گروههای مسلح تصمیم گرفتند بار دیگر از ترکها زهرچشم بگیرند. در 11 شهریور هجده تن از محافظان پادگان متروک جلدیان برای دیدار با خانواده راهی نقده شدند. این عده در کمین افراد مسلح افتادند و پانزده تن از آنان کشته شدند. خبر حادثه توسط یکی از مجروحان به دیگر محافظان پادگان رسید. این محافظان با آن پیشینهای که از حادثهآفرینی حزب دمکرات در شهر خود سراغ داشتند و برغم ممانعت فرماندهان پادگان در حالت خشم و با پای پیاده به سوی نزدیکترین روستای کردنشین یعنی قارنا رفتند و با اهالی درگیر شدند. در این درگیری، که مسبب واقعی آن گروههای مسلح کرد بودند، تعدادی از اهالی کشته شدند. از آن پس این گروهها برای پنهان داشتن نقش خود در برانگیختن خشم و غضب اهالی نقده و متهم کردن ارتش در حادثه قارنا همواره از دولت شناسایی و محاکمه مسببین واقعه را طلب میکردند.
به دنبال این رویداد حملات تبلیغی گروههای مسلح علیه ارتش شدت گرفت. کومله، که حضور ارتش در کردستان را مخالف اهداف بلندمدت خود میدید، به منظور ایجاد فضای لازم برای حمله مسلحانه به ارتش در اطلاعیهای ارتش را سازمانی معرفی کرد که منافع امپریالیسم و نوکران داخلیاش را تأمین میکند. ارتشیان غلامان حلقه به گوش سرمایهداران آمریکایی معرفی شدند که حقوقهای گزاف دریافت میکنند و زندگی پرعیشونوشی دارند و سهامداران بانکها و کارخانهها و معادن میباشند. بنابراین ارتش انگلی دانسته شد بر پیکر اجتماع که «همانند زالو بدون آنکه تولید کند فقط مصرف میکند و همانند خرس فقط میخورد و حمله میکند.» کومله با این توصیفی که از ارتش به هواداران خود میدهد آنان را برای جنگ چریکی آماده و ترغیب میکرد. کومله نتیجه میگیرد «ارتش سرکوبگر تمام قدرت خود را در برابر ما مینمایاند و ما جبراً با جنگ طولانی با وی روبرو خواهیم شد به این دلیل که ما معتقدیم ارتش، دشمن استراتژیک ماست.» این اطلاعیه نشان میداد که کومله در تدارک عملیات مسلحانه علیه نیروهای نظامی است.
دو روز پس از انتشار این اطلاعیه افراد کومله به دو کامیون نظامی که راهی پاسگاه پل سردشت بود حمله برده و طبق اطلاعیه کومله هشت نفر را کشته و 11 نفر را زخمی کردند. تقریباً هر روز حملاتی علیه ارتش صورت میگرفت و تعدادی کشته و مجروح میشدند.
در دوازدهم مهرماه در حمله افراد کومله به پاسداران در جاده بانه سردشت، در نزدیکی بانه، پنج پاسدار کشته و هشت نفر مجروح شدند.
یکی از عملیات پرتلفات دمکرات و کومله در تاریخ 16/7/58 روی داد. در صبح این روز یک ستون از واحدهای سپاه مستقر در سردشت به سوی بانه حرکت کرد و متقابلاً یک ستون ارتش از بانه به سوی سردشت حرکت کرد. این دو ستون در گردنه سردشت در کمین افتاده و طبق اطلاعیه کومله در مجموع بیش از پنجاه نفر از ارتشیان و پاسداران کشته شده و 15 نفر نیز اسیر شدند. تعدادی از این اجساد سوزانده شد به طوری که شناسایی اجساد ممکن نبود. این عملیات توسط کومله صورت پذیرفت ولی براساس اعلامیه منتشره این سازمان: «در اواخر نبرد پیشمرگهای حزب دمکرات نیز به محل رسیده و برای یاری پیشمرگهای ما وارد نبرد میشوند.»
سپهبد علی صیادشیرازی درباره این حادثه مینویسد:
در نزدیکی سردشت، دهی هست به نام ربط. حدود نه کیلومتری شرق سردشت است. [ارتشیها] مأموریتشان تمام شده بود میآمدند به طرف بانه که بعد بیایند سقز و از آنجا به طرف اصفهان حرکت کنند. در مسیر، بین ربط به طرف بانه، در دوازده کیلومتری سردشت دهی است به نام داشساوین. در آنجا مورد کمین ضد انقلاب قرار گرفتند. فکر نمیکنم در هیچ جای کردستان به اندازه داشساوین جای مناسبی برای کمین وجود داشته باشد. از بین این 52 نفر فقط یک نفر به حالت اغما باقی مانده بود. بقیه شهید شده بودند. این یک نفر هم خودش را به مردن زده بود تا کارش نداشته باشند والا او را هم شهید کرده بودند.
شاید این اولین عملیات مشترک حزب دمکرات وکومله بود. در یک سند درونگروهی سازمان چریکهای فدایی خلق آمده است: «حمله اخیر به ستون ارتش در اطراف بانه عمدتاً توسط شیخجلال حسینی (برادر شیخ عزالدین...) و تعدادی از پیشمرگههای حزب و رفقای ما صورت گرفت و در جریان آن یک ستون کامل ارتش نابود شد. این بزرگترین ضربهای بود که تابه حال آنها خورده بودند.» کومله تاکنون حزب دمکرات را وابسته به بعث عراق معرفی میکرد و از هرگونه همکاری با آن امتناع داشت ولی اینک با خوشنودی اعلام میکند که پیشمرگان حزب دمکرات به یاری پیشمرگان کومله شتافتند. این موفقیتی برای کومله به حساب میآمد. کومله درباره این تغییر رویکرد حزب نوشت: «رهبران فرصتطلب این حزب... تا قبل از جنگ اخیر در پی ساختوپاخت با رژیم حاکم کنونی بوده و تنها به دنبال کسب قدرت بودند اما تودههای سازمانی و طرفداران این حزب در میان زحمتکشان و دهقانان کرد فعالانه در پی ادامه راه انقلابی بودند و این رهبران را مجبور به اتخاذ موضعگیریهایی برخلاف ماهیتشان میکردند و همین مسئله تناقضات زیادی در سیاست و عمل این حزب پیش آورده است.» اما حزب دمکرات ترجیح میداد محتاطانه رفتار کرده و درباره این نوع عملیات سکوت اختیار کند و هیچگونه اطلاعیهای منتشر نسازد. زیرا شاید هنوز به موفقیت مذاکره با دولت امید داشت.
هر روز بر تعداد عملیات گروههای مسلح افزوده میشد. در روز بیستم مهرماه با ورود هفت پاسدار به مهاباد به روی آنان آتش گشوده شد. پاسداران به شهربانی پناه بردند. مهاجمان به شهربانی حمله کردند و در نتیجه رئیس شهربانی مهاباد به همراه سه تن از همکارانش کشته شدند. خبرنامه هواداران سازمان چریکهای فدایی خبر داد: در مریوان درگیریهای شدیدی به وقوع پیوسته و شهربانی این شهر نیز در محاصره چریکها بوده که بعد از زدوخورد بین انقلابیون کرد و «دشمن متجاوز» شهربانی به وسیله رزمندگان کرد منهدم شده و تعداد هشت نفر از این مزدوران کشته شدند و در جاده سردشت- بانه چند پاسگاه در محاصره چریکها بوده که پس از درگیری شدید بالاخره پاسگاهها به وسیله رزمندگان کرد منفجر میشود و این چریکها پس از عملیات موفقیتآمیز خویش سالم به پایگاههای خود بازگشتند.
خبرنامه همچنین از درگیری بین روستائیان و پاسداران در روستاهای اطراف دهگلان خبر میدهد. از سوی دیگر دفتر دکتر مصطفی چمران، معاون نخستوزیر، از پاکسازی دهکده سیلسیلو در کردستان و پاسگاههای اطراف این منطقه تا شعاع دهها کیلومتر خبر داد که طی آن مهمات و سلاحهای سنگین و سبک زیادی نظیر خمپاره 81 و مسلسلهای کالیبر 50 بدست آمد.
این درگیریهای پراکنده کومله را متقاعد کرد که «کردستان پایگاه قیام خلقها علیه» حاکمیت خواهد بود. کومله که خود را «نماینده راستین زحمتکشان کردستان» میدانست با این اعتقاد که انقلاب در کردستان در پیوند عمیق با انقلاب دیگر خلقهای ایران است وعده کرد «با تمام امکانات خود میکوشد که مبارزه خلق کرد را در جهت حق تعیین سرنوشت خویش به صورت مبارزه تمام خلقهای ایران درآورد.»
اقدامات مسلحانه گروهها در حالی صورت میگرفت که داریوش فروهر به عنوان نماینده دولت همچنان مذاکره با سران کردستان را دنبال میکرد تا شاید راهحل مسالمتآمیزی برای کردستان بیابند اما از آنجا که کومله هیچ نقشی در مذاکرات نداشت و اصولاً تمایلی برای حل بحران نداشت در خلال مذاکرات عملیات مسلحانه خود را شدت میبخشید.
در روزهایی که فروهر در روستای بنوخلف در حال گفتوگو بود انفجارهای متعدد سنندج را میلرزاند. در 25 مهرماه اعضای کومله در بوکان پنج نفر از پاسداران را کشته و هفت نفر را زخمی کردند. فردای آن روز افراد همین سازمان سه نفر از پاسداران را در همان شهر به قتل رساندند. یکی از اعضای مرکزی کومله چند روز بعد با بیان امکان تسخیر و نگهداری شهرها گفت:
.... در حالی که بعداً دانستیم شهر قابل تسخیر و نگهداری است به طور مشخص در شهر بوکان همین مسئله پیش آمد. اولین تعرض را نیروهای کومله کردند. داخل بوکان رفتند و مکتب قرآن را کوبیدند و شب بیرون آمدند، در حالی که فردای آن روز نیروهای دیگر آمدند و در داخل شهر جنگ کردند و دو روز جنگ ادامه داشت که البته نیروهای ما رسیدند و بعداً هم با هم شهر را تصرف کردند.
بنا به اظهار سازمان چریکهای فدایی خلق شهر بوکان از غروب آفتاب در اختیار افراد مسلح قرار میگرفت و بیش از چهل پاسدار در آنجا کشته شدند. از سوی دیگر سازمان چریکهای فدایی خلق نیز عملیات نظامی خود را آغاز کرد. هواداران این سازمان در خبرنامه خود اطلاع دادند: «گروه رزمندگان خلق با بمب و نارنجک به باشگاه افسران مقر سپاه پاسداران حمله کرده و طبق اعلامیه گروه رزمندگان خلق چهار تا شش پاسدار و جاش ( گروههای چپ و حزب دمکرات، کردهای مسلمان طرفدار انقلاب را جاش میخواندند ) کشته و 13 نفر زخمی شدهاند. گروه رزمندگان خلق پس از به عهده گرفتن 18 انفجار در اعلامیه اخیر خود مسئولیت پنج عمل نظامی دیگر را نیز به عهده گرفتهاند.»
شاید انفجارهایی که در سنندج برای تحتالشعاع قرار دادن و بیحاصل دانستن مذاکرات داریوش فروهر با سران کردستان صورت میگرفت همان انفجارهایی باشد که اینک «گروه رزمندگان خلق» بدان اشاره دارد. بمباندازی و انفجار به ابتکار بهروز سلیمانی مسئول شاخه سنندج سازمان چریکهای فدایی خلق ( عضو کمیته مرکزی، مسئول دبیرخانه، عضو کمیسیون امنیت و عضو مشاور هیئت سیاسی سازمان فدائیان خلق بود و در آخرین پلنوم کمیته مرکزی عضو علیالبدل هیئت سیاسی و سپس عضو هیئت سیاسی کمیته مرکزی شد. سلیمانی سرانجام در ۱۹ آبانماه ۱۳۶۲، در جریان دستگیریاش خودکشی کرد )صورت گرفت. او در مقالهای بدون تاریخ و با عنوان «نظری به آیا در کردستان موقعیت انقلابی وجود دارد؟» نوشت: در تهران رفقا را ملاقات و پیشنهادم را دادم. در سنندج که پشت جبهه است خرابکاری کنیم، بمباندازی راه بیندازیم، پاسدار و عمال مفتی [=احمد مفتیزاده] را مورد یورش قرار دهیم و نشان دهیم کردستان بعد از تصرف، جنگش آغاز میشود و نگذاریم جناح خمینی ادعا کند که منطقه آرام شده.
گروه رزمندگان خلق عنوانی بود که سازمان چریکهای فدایی خلق برای عملیات نظامی خود در کردستان از آن استفاده میکرد زیرا هنوز این سازمان بنا به دلایلی به نتیجه نرسیده بود که در کردستان آیا باید با نام سازمان چریکهای فدایی بجنگد یا با نام دیگر؟
جناحی از مرکزیت سازمان چریکهای فدایی تمایلی به جنگ در کردستان نداشت ولی این جناح توان مقابله با طرفداران حضور در جنگ را نداشت. اخذ تصمیم در این باره به پلنوم مهرماه سال 58 موکول شد. پلنوم، «بینام جنگیدن» را تصویب کرد. آنان کاسبکارانه میخواستند از مزایای احتمالی جنگ در کردستان بهره ببرند ولی مضار آن دامنگیرشان نشود. به گمان این عده بینام جنگیدن میتوانست چنین نتیجهای داشته باشد. اما عدهای در مرکزیت، که بیشترشان پس از انشعاب سال 59 در سازمان به اقلیت پیوستند، طرفدار با نام سازمان جنگیدن بودند. مسئولان سازمان در کردستان طرفدار با نام سازمان جنگیدن بودند. علیرضا اکبری شاندیز یکی از آنها بود. او در نامهای به مرکزیت سازمان نوشت:
ما نمیتوانیم از جانبی در عملیات شرکت کنیم و عملیات خود را گسترش دهیم ولی از جانب دیگر در مورد کاربرد تبلیغی و سیاسی آن سکوت کنیم و عملیات خود را در خدمت یک جریان انحرافی در منطقه قرار دهیم و یا بالفرض تحت عنوان نام مسخره رزمندگان خلق اعلامیه بدهیم با این خیال که مردم فلان شهر میدانند که رزمندگان همان چریکها هستند.
اکبری شاندیز نگران است که محصول آتشافروزیهای سازمان را «یک جریان انحرافی» چون حزب دمکرات درو کند. او اصرار دارد که باید با نام سازمان جنگید. شاندیز چشمانداز جنگ کردستان را بسیار روشن میدید. وی با شادی زایدالوصفی مینویسد: در اکثر نقاط کردستان واقعاً حالت قیام حکمفرماست و قهرمانی مردم در حمایت از پیشمرگهها همیشه در تاریخ باقی خواهد ماند. در حال حاضر در مهاباد دشمن برای نیروهای مستقر در تپههای اطراف شهر با هلیکوپتر غذا میبرد و آنها چند روز بیغذا مانده بودند زیرا عملاً هر خودرو ارتش که در شهر خواسته بود برای آنها غذا ببرد نابود شده بود. حتی تانکها. رفقا در تمام مناطق روستایی کردستان به راحتی حرکت میکنند و کوچکترین مشکلی از نظر تدارکات و غذا ندارند. همهجا پایگاه نیروهای پیشمرگه است.
یکی دیگر از این مسئولان سازمان چریکهای فدایی خلق در کردستان قباد [ارسلان پورقباد؟] است. او نیز سه روز پس از شاندیز نامهای در 24 صفحه و با عنوان «بینام جنگیدن اصولی است؟» برای مرکزیت ارسال کرد. او نوشت:
هواداران از ما میپرسند چرا دورویی میکنید و اعلام نمیکنید که رزمندگان خلق همان خود شما هستید؟ این همان اپورتونیسم مسلط بر سازمان است که سبب میشود شما با چهره سیاسی- تشکیلاتی آشکار در اعلامیههای با مهر سازمان و در چهره نظامی رزمندگان ظاهر میشوید و شرم دارید حقانیت مبارزه مسلحانه را اقرار نمایید.
اما سازمان همچنان ترجیح میداد از نام سازمان در جنگ استفاده نکند. حتی شاخه سنندج که تحت مسئولیت فرد آشوبطلبی چون بهروز سلیمانی قرار داشت از عنوان «هواداران سازمان» استفاده میکرد. عجیب است که تمامی این جنگطلبان که در کردستان اجتماع کرده بودند به هنگام انشعاب در سال 59 به جناح اکثریت پیوسته و به جنگ خود پایان دادند. این آشکارا فرصتطلبی بود. اکبری شاندیز در آبانماه سال 58 از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید که نیروهای نظامی حکومت «چند روز بیغذا مانده بودند» و یا قباد به استهزا نوشت: «شاید راهحل درست آن باشد که مقداری اسلحه تحویل دشمن دهیم و صراحتاً بگوییم در جنگ کردستان شرکت نمیکنیم و از پاسداران شهید هم تجلیل کنیم.» همینها چند ماه بعد به این نتیجه رسیدند که گروههای درگیر در جنگ از منحطترین جریانات سیاسی میباشند.
فداییها پس از انجام چند عملیات که به علت نامشخص بودن سیاست با نام و یا بینام جنگیدن آنها را مسکوت گذارده و ذکری از آنها به میان نیاوردند، در اولین اطلاعیه نظامی خود و برای جبران عقبماندگی از کومله به 18 انفجار و 5 عملیات نظامی دیگر اشاره میکنند تا توان نظامی خود را به متحدانشان نشان دهند.
یکی از راهکارهای دولت موقت برای غلبه بر بحران کردستان سرعت بخشیدن به عمران و آبادانی در منطقه بود. اعزام گروههای جهاد سازندگی برای کاستن از محرومیت منطقه بخشی از همین راهکار بود. از سوی دولت چهار تن از وزرا مأمور رسیدگی و حل مسائل کردستان شدند. در اطلاعیهای که هیأت دولت در 5 آبان به این مناسبت صادر کرده آمده است: هیأت وزیران تصویب نمود اختیارات خود را در آنچه مربوط به امور عمرانی، فرهنگی، نظامی، رفاهی و بودجهای مربوط به استانهای کردنشین میشود به یک هیأت چهارنفری متشکل از آقایان هاشم صباغیان، وزیر کشور؛ داریوش فروهر، وزیر مشاور؛ دکتر مصطفی چمران، وزیر دفاع؛ مهندس عزتالله سحابی، وزیر مشاور و سرپرست سازمان برنامه و بودجه تفویض نماید. ین هیأت «هیأت ویژه حل مسئله کردستان» نامیده شد. دولت معتقد بود که مسائل کردستان باید از طریق گفتوگو حلوفصل شود. در پیروی از همین سیاست سرلشکر محمدحسین شاکر، رئیس ستاد مشترک ارتش، تصریح کرد: «مطمئناً هیچ راهحل نظامی به مسئله کردستان خاتمه نخواهد داد و این راه نیز انتخاب نشده است.»
در 12 آبان 58 صباغیان و سحابی دو عضو «هیأت ویژه حل مسئله کردستان» راهی کردستان شدند تا با پیوستن به فروهر بار دیگر باب مذاکره را با رهبران گروهها بگشایند. این بار نیز حزب دمکرات برغم خودداری از تحویل پادگان، طرف اصلی مذاکره بود. بنا به درخواست فروهر و سحابی غنی بلوریان نیز به همراه کریم حسامی و عبدالله حسنزاده و عزیز ماملی در این مذاکرات شرکت کرد. سحابی و فروهر مدتها با غنی بلوریان در کنار هم زندانی بودند و یکدیگر را به خوبی میشناختند. در همان روز کومله در بیانیهای با اشاره به حوادث جاری کردستان و «به پا خاستن خلق کرد» اعلام کرد: «اکنون این نبرد سرنوشتساز میرود تا گور دشمنان خلقهای ستمدیده ایران را بکند.» کومله با احساس قدرت ادعا کرد: «ما در این مدت توانستیم قسمتهایی از کردستان را نه تنها در برابر تجاوزگران حفظ کنیم بلکه قسمتهای دیگری را نیز از چنگ آنها نجات دهیم.» کومله، که میدانست حزب دمکرات حداقل در این دوره زمانی که مذاکرات در جریان است خواهان جنگ و نبرد نیست، هشدار میدهد: «آنهایی که فکر میکنند در برابر هیأت مذاکرهکننده دولت گویا ما نیز باید آتشبس کنیم، سخت در اشتباهاند.» به گمان کومله فقط فرصتطلبان که منافعشان در ادامه مبارزه به خطر میافتد خواهان مذاکره و حل مسالمتآمیز مشکلات کردستان میباشند. کومله تأکید کرد: «زحمتکشان خلق کرد که اکنون نبرد را به عالیترین سطح آن یعنی جنگ تودهای مسلحانه در دهات و قیام مسلحانه در شهرها ارتقا دادهاند هرگز دست از مبارزه برنخواهند داشت.»
شاخه سنندج سازمان چریکهای فدایی خلق تمامی اقدامات «دارودسته فاشیستی بازرگان» و «هیأت حاکمه» مانند «عفو عمومی، عمران و آبادانی و مذاکرات سیاسی» را عوامفریبانه میدانستند. بنابراین هنگامی که جنگ، حسننیت دانسته شود و عمران و آبادانی و مذاکره سیاسی برای حل مشکل عوامفریبانه تلقی گردد، جنگ گزینهای بیبدیل خواهد بود. کومله و فداییها باید مانع موفقیت دولت در پیشبرد سیاست خود میشدند. گروگان گرفتن و قتل اعضای گروههای عمرانی پاسخ این گروهها به سیاست سازندگی دولت بود. عزتالله سحابی، که مسئولیت تخصیص بودجه برای کارهای عمرانی را داشت در این باره میگوید:
کمیتههای عمرانی ما مورد نفرت گروههای جداییطلب کرد به خصوص کومله بودند. هر جا اینها را گیر میآوردند بیرحمانه میکشتند. آن موقع دفتر برنامه و بودجه استان در کارهای عمرانی فعال بود. کوملهایها با سازمان برنامه خیلی بد بودند به طوری که یکی از کارکنان ما را به طرز فجیعی کشتند... و چند نفر دیگر را به طرز فجیعی کشتند. وقتی جنازههای آنها را یافتند، دیدند که سگها شکم آنها را پاره کردهاند. اینها به شدت با عمرانیها مخالف بودند.
سحابی نام این مقتول را ذکر نمیکند ولی یکی از این قربانیان ناصر ترکان بود. او به همراه چند عضو دیگر جهاد سازندگی به نامهای حمید تواضعی، حمید شیری و شهریار ملککندی توسط حزب دمکرات به گروگان گرفته شدند و مدتی بعد به قتل رسیدند. هنگامی که خبرنگار از قاسملو میپرسد جرم ناصر ترکان و همراهان وی چه بوده است، قاسملو پاسخ میدهد نمیدانم. ولی یکی از همراهان قاسملو توضیح داد: پنج، شش نفر را از دهات کردنشین گرفتند و آوردن پیش ما و ما کارت او را دیدیم یک روی کارت جهاد سازندگی بود و طرف دیگر سپاه پاسداران، ایشان عملاً در جنگ بوده و در جنگ دستگیر شده بود.
از نظر فداییها عمران و آبادی روی دیگر سکه جنگافروزی و «خونآشامی» بود. دفتر هواداران این سازمان در تحلیلی نوشت که هیأت حاکمه در لفافه عمران و آبادی میخواهد «بدین وسیله کار خونآشامان و پاسداران ارتجاع را برای پیشبرد مقاصد پلیدشان آسان نماید.» این تحلیل میافزاید: «این کوردلان مرتجع هنوز نمیدانند که رزمندگان مسلح فرزندان همین روستائیان زحمتکش بوده و برای کسب حقوق همه زحمتکشان با ارتجاع سیاه به مقابله برخاستهاند و رهایی خلقهای ایران آیین نبرد آنهاست.»
حملات مشترک پیشمرگان حزب دمکرات و کومله و چریکهای فدایی به پاسگاه گردنه خان بانه و کشتن تعدادی از افراد پاسگاه و به اسارت گرفتن تعدادی دیگر از آنان و غارت سلاحهای موجود در آنجا، حمله به ستون ارتش در مدخل ورودی شهر بانه و کشتن 33 نفر از ارتشیان از جمله سرتیپ شریف اشراف، فرمانده ستون، بلافاصله پس از تشکیل «هیأت ویژه حل مسئله کردستان» به منظور ناکام گذاشتن و «رد» سیاست مسالمتآمیز دولت بود. گرچه کریم حسامی یکی از رهبران حزب دمکرات با اظهار امیدواری و خوشبینی از روند مذاکرات ادعا کرد: «ما از 9 روز پیش به طرفداران خود دستور دادیم که هیچگونه حمله مسلحانه انجام ندهند و این نشانگر آن است که حزب ما میخواهد مسایل کردستان را از طریق مذاکره انجام دهد.» ولی کومله مدعی بود که در جنگ بانه پیشمرگان حزب دمکرات نیز حضور داشتند. شاید کومله بدین طریق خواسته پای حزب دمکرات را نیز درگیر این ماجرا کرده و مانعی برای نزدیک شدن حزب دمکرات به دولت فراهم سازد.
کومله و چریکهای فدایی خلق در این سو و آن سو عملیات نظامی میکردند تا مذاکره با دولت را بیفرجام کنند. و این نکتهای بود که از چشم هیأت حسننیت دولت مخفی نماند. داریوش فروهر در جمع مردم بانه گفت: «همین چند روز که کوششهای خود را از مهاباد و سردشت و سنندج آغاز کردهایم میبینید که دستهایی همهجا در کار است که نگذارد که خواست مردم کردستان از راه گفتگو برآورده شود.»
کومله با انتشار اطلاعیهای نظرات خود را برای مذاکره با دولت اعلام داشت. کومله با این اعتقاد که «در تمام مناطق کردستان ابتکار عمل به دست نیروهای پیشمرگ افتاده و بسیاری از شهرها عملاً آزاد شده» تأکید میکند مذاکره با دولت:
بایستی با شرکت همه گروههای سیاسی به ریاست شیخعزالدین حسینی انجام گیرد. هر توافقی که بدون شرکت تمام نیروهای سیاسی فعال در جنبش مقاومت و بدون حضور شیخعزالدین حسینی صورت بگیرد برای خلق کرد فاقد اعتبار بوده و بههیچوجه نمیتواند امنیت را تضمین نماید. اخیراً یکی از گروههای سیاسی کردستان اعلام کرده است که در هر مذاکره باید طرف اصلی گفتوگو باشد. ما این موضوع را به شدت رد میکنیم و اعلام میداریم همه نیروهای سیاسی فعال در جنبش مقاومت خلق کرد بایستی به طور متساویالحقوق در مذاکرات شرکت داشته باشند.
کومله آشکارا ناخرسندی خود را از طرف مذاکره بودن حزب دمکرات بیان میکند و حتی هشدار میدهد که هیچ توافقی بدون حضور کومله ضمانت اجرایی نخواهد داشت و امنیت را تضمین نخواهد کرد. اصرار کومله برای حضور و ریاست شیخعزالدین حسینی در مذاکره فقط از آن بابت صورت میگرفت که به تعبیر غنی بلوریان «افسار عزالدین حسینی در دست کومله» بود و کومله نیز میدانست که در یک جامعه سنتی برای از میدان بدر کردن رقیب با پایگاه نسبتاً عمومی فقط با سازوکارهای متناسب با آن جامعه میتواند اقدام کند. تأکیدهای بیش از حد یک سازمان مائوئیستی برای سپردن ریاست مذاکره به یک «شیخ» در جایی که به تعبیر خود «مبارزه ملی و طبقاتی» در جریان است فقط میتواند استفاده از سازوکارهای لازم برای فریفتن مردم و منزوی ساختن حزب دمکرات باشد.
نادری،محمود:حزب دموکرات کردستان،موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، تهران زمستان 1394، ص، 285 تا 300 .