21 خرداد 1394
مصاحبه با محسن رضایی در باره تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران قسمت پایانی
مصاحبه با محسن رضایی قسمت سوم
اشاره: پس از فتح خرمشهر، استراتژی ایران استفاده از قدرت نظامی برای تامین اهداف سیاسی بود. به این شکل که از طریق تصرف یک منطقه استراتژیک و تلاش سیاسی برای متقاعد سازی حامیان صدام، برای برکناری وی اقدام شود. در این بخش از گفتوگو با فرمانده پیشین سپاه، دشواریهای بازتولید قدرت نظامی، در فرآیند جنگ طولانی و فرسایشی مورد بحث قرار گرفته است.
محمد درودیان: بعد از فتح خرمشهر، ما پیروزی نظامی به دست نیاوردیم. موفقیتهای کسبشده پیروزی تاکتیکی و عملیاتی است. پیروزی را که اگر نتوانیم به هدف سیاسی، یعنی سقوط صدام تبدیل کنیم، پیروزی نظامی نامیده نمیشود، بلکه پیروزی عملیاتی و تاکتیکی است، و تاثیر راهبردی برای تعیین سرنوشت جنگ ندارد.
محسن رضایی: منظور شما این است که امام میگفتند تا بغداد پیش برویم؟
محمد درودیان: پس همان صحبت آقای هاشمی درست بوده است.
محسن رضایی: نظر آقای هاشمی عملیاتی بود که هیچ حد و حدودی ندارد. ما دهها عملیات انجام میدادیم و ایشان میگفتند که این عملیات من است.
محمد درودیان: در چارچوب پیوستگی جنگ و انقلاب که میفرمایید، اگر میخواستیم صدام را ساقط کنیم، راهش این نبود. آیا ما در کل جنگ توانستیم هیچگونه جریان اجتماعی در عراق ضد عراق به راه بیندازیم؟ این نشان میدهد که امکانپذیر نیست. ما قدرت نظامی هم نداشتیم. انتفاضه در عراق چهزمانی به وجود آمد؟ هنگامی که امریکاییها قدرت نظامی عراق را درهم شکستند. آن مدل نشان میداد اگر ما در جنگ میتوانستیم قدرت نظامی عراق را درهم بشکنیم، در داخل عراق اتفاقی میافتاد، ولی هیچگاه نتوانستیم.
غلامعلی رشید: در عملیات خیبر میتوانستیم.
محمد درودیان: در خیبر یگانهای ما و یگانهای عراق همسطح نبودند.
غلامعلی رشید: ما برابر طرح، موفق میشدیم.
محمد درودیان: اگر ما میآمدیم آن جاده را میگرفتیم آیا بصره سقوط میکرد؟ سپاه سوم میرفت و صدام سقوط میکرد؟
غلامعلی رشید: بله، گوشهای میرفت و به مقاومت میپرداخت.
محسن رضایی: اوضاع آنها بههم میریخت. دیگر عراق بهعنوان عراق مطرح نبود. جاده در این عملیات بسیار مهم بود. در ابتدای سخنانم اشاره کردم که ارتش صدام از کرخه عبور نمیکرد، زیرا میدانستم تا آن گلوگاه را در خوزستان نگیرند، هرچقدر از این رودخانهها عبور کنند، پشت رودخانه برمیگردند. آن گلوگاه بسیار مهم بود. این جاده حکم همان گلوگاه را داشت.
محمد درودیان: پیروزی نظامی که به پیروزی سیاسی نینجامد و هدف سیاسی را تأمین نکند چه ارزشی دارد؟
محسن رضایی: باید ببینیم هدف سیاسی چه بوده، آیا سقوط صدام بوده است؟
محمد درودیان: پس چه چیزی بوده است؟ از فتح خرمشهر تا پایان جنگ هدف سیاسی جنگ چه بوده است؟
محسن رضایی: در هدف نظامی مثلاً اگر یک هدف قاطعی را در نظر گرفته باشید، تا آن هدف تحقق نیابد شما به هدفتان نرسیدهاید، اما در سیاست اینگونه نیست.
محمد درودیان: هدف سیاسی ما در جنگ چه بود؟ تأمین خواستههای ما بود، اینکه مردم عراق ما را بپذیرند، سقوط صدام بود. پیروزی نظامی باید با اینها یک نسبتی داشته باشد؟
محسن رضایی: ولی امام در بحثهای سیاسی هیچگاه به سقوط صدام اشاره نمیکند.
محمد درودیان: از فتح خرمشهر تا پایان جنگ، هدف سیاسی ما چه بود؟
محسن رضایی: همان سه شرطی که امام به آنها اشاره کردند. در دیپلماسی درباره این موضوع بحث شده است. زمانی ما تبلیغاتی صحبت میکنیم و زمانی در دیپلماسی و در مذاکره واقعیت را میگوییم. پیروزی سیاسی زمانی محقق میشود که میخواهید چیزی که در دیپلماسی روی میز گذاشته میشود، به نتیجه برسد. آنچه که ما روی میز دیپلماسی گذاشتیم بازگشت به مرزهای بینالملل، بهرسمیتشناختن مرزهای بینالمللی ماقبل جنگ و کمیته تعیین متجاوز نه محاکمه متجاوز که بگویند چه کسی متجاوز است،بود. احتمال بهدستآوردن آنچه که روی میز مذاکره گذاشته بودیم وجود داشت و برای بهدستآوردن آن تلاش هم میکردیم. گامهای بعدی را نیز برمیداشتیم و تا سقوط صدام هم پیش میرفتیم. لذا اینکه امام سقوط صدام را مطرح نمیکردند، به این معنا نبود که اگر میتوانستیم نمیرفتیم، اگر میتوانستیم میرفتیم، ولی بهمعنای این هم نبود که برای این کار برنامهریزی کرده باشیم. آنچه که ما روی میز مذاکره گذاشتیم بازگشت به مرزهای بینالملل، بهرسمیتشناختن مرزهای بینالمللی ماقبل جنگ، کمیته تعیین متجاوز و کمیته تعیین خسارت بود. بله. اگر اینها را به دست میآوردیم امکان داشت امام بگویند من که گفته بودم باید سقوط صدام را هم محقق سازید. ولی این بدین معنا نیست که ما آنجا را بهصورت صددرصد قطعیگرفته بودیم که تا بغداد پیش برویم. زمانیکه قطعنامه 598 صادر شد، دیپلماسی بهطورکامل عوض میشود. مقامات کشور قطعنامه 598 را بهصورت مشروط پذیرفتند و گفتند که بیانیه دبیرکل باید صادر بشود. حُسن این کار این بود که دوپهلوبودن، بعضی از بندها را شفاف میکرد. علت اینکه تصمیمگیرندگان امور تا اینجا پیش میرفتند این بود که امام از همه جزئیات بحثهای دیپلماسی مطلع بودند و اگر آنها را کافی نمیدانستند، میگفتند توافقات را بههم بزنید. امام هیچگاه این را نگفتند. لذا ما باید ببینیم منظورمان از پیروزی سیاسی چیست؟ یعنی به جزئیات آن بپردازیم نه اینکه سقوط صدام را قطعی بدانیم و بگوییم هدف قطعاً این بوده است و نتوانستیم آن را تحقق بدهیم. بله، اگر ما پیروزیهای سیاسی اولیه را به دست میآوردیم، سلسله پیروزیهایی که ابتدا و انتها داشت، احتمال داشت که اگر امام اوضاع را خوب دیدند، بگویند ادامه بدهید، برای چه میخواهید توقف کنید؟ ولی این احتمال هم وجود داشت که اگر دیدند اوضاع بد است، بگویند متوقف شوید؛ کمااینکه وقتی قطعنامه598 را پذیرفتند، مرتب میگفتند که این پذیرش تاکتیکی نیست. امام مرتب در مکانهای مختلف میگفتند که دنیا بداند اقدام ما تاکتیکی نیست. خود ما از امام خواستیم اجازه دهند به بصره حمله کنیم. آیتالله خامنهای هم که به جبهه آمده بودند، این موضوع را منتقل کردند. احمدآقا چند جمله نوشته بودند که ایشان برای ما خواندند و در مجله نگین ایران هم چاپ شده است. امام فرمودند که مسئله قبل از آتشبس و بعد از آتشبس ندارد. بهدلیل اینکه صدام هنوز آتشبس را اعلام نکرده بود، تصمیم گرفته بودیم تا اعلام نکرده است حمله کنیم که امام فرموده بودند: ربطی ندارد که او بپذیرد یا نه. پیام احمدآقا به این شرح بود: حضرت حجتالاسلام خامنهای، پس از سلام، پیام شما را به حضرت امام رساندم که رزمندگان آمادهاند عملیات کنند. حضرت امام فرمودند که بههیچوجه به خاک عراق حمله نکنید. درصورتی که بمباران کردند و شما صلاح دانستید، دستور بمباران را بدهید. شما نیرو مهیا داشته باشید درصورتیکه آنها حمله کردند و زمینی را تصرف کردند، شما هم به آنها اعلام کنید. من اعلام کردم که قبول قطعنامه تاکتیکی نیست. هنوز صدام آتشبس را نپذیرفته است، حمله نقض آن است، قبل و بعد آتشبس ندارد. خیلی عجیب است که امام بعد از پذیرش قطعنامه 598 میگویند که تاکتیکی نیست. چرا؟ خودشان جواب این سؤال را میدهند که آنها دنبال بهانهای هستند که بگویند ایران قطعنامه را بهصورت تاکتیکی پذیرفته است تا به ایران حمله کنند. خود امام جواب این پرسش را میدهند. ما در عملیات مرصاد موفق شده بودیم، در خرمشهر نیز موفق شده بودیم، نیروی زیادی به جبههها آمده بودند، درنتیجه امام احتمال پیروزی ما را میدادند، اما به ما اجازه حمله به بصره را نمیدادند. لذا همه این بحثها نشان میدهد درست است که آرزوی امام سقوط صدام بوده است، اما هیچگاه آن را روی میز نگذاشتند و مسئولان را وادار نکردند که آن را محقق سازند. از آقای هاشمی و آیتالله خامنهای این را مطالبه نکردند. ازطرفی مسئولان حکومتی هم که به کشورهای خارجی برای مذاکره میرفتند امام از جزئیات آنها اطلاع کامل داشتند. اینگونه هم نبوده است آنچه را که روی میز مذاکره گذاشتیم به دست آورده باشیم. ضمن اینکه صدام سقوط کرد. من 48 ساعت بعد از پذیرش قطعنامه خدمت امام رسیدم. ایشان فرمودند که شما نگران نباشید، ما در انقلاب بارها و بارها برنامهریزی کردیم که ازطریقی موفقیتی به دست آوریم و نشد، بعد دیدیم که خدا از جای دیگری که ما فکر نمیکردیم ما را پیروز کرد. ایشان سپس فرمودند: در حادثه کویت من آرزو میکردم به یک کشور اسلامی بروم. وقتی به من گفتند میخواهند به کویت تبعیدت کنند من خیلی خوشحال شدم، گفتم الحمدالله. ما را تا مرز کویت آوردند. نماز را هم آنجا خواندیم. همینکه نماز تمام شد، گفتند که اوامر برگشته است، شما باید برگردید بغداد، از آنجا باید بروید پاریس! من خیلی ناراحت شدم، اما امروز میفهمم که کار خدا بوده است. اگر من رفته بودم کویت، من را از بین میبردند و انقلاب پیروز نمیشد.
مقصود من از این اشارات این است که نباید بگوییم امام دنبال سقوط صدام نبوده است، اما اینکه این موضوع بهعنوان برنامهای روی میز حکومت گذاشته و از مسئولان خواسته شود و آنان نیز در دیپلماسی آن را روی میز بگذارند، آرمانی بوده است که اگر ایشان فرصت مییافتند آن را پیگیری میکردند. در ذهن و آرمانهای امام این موضوع بوده است، اما آنچه که برنامهریزی و مطرح میشد این بود که ضمن بهرسمیتشناختهشدن مرزهای بینالمللی، متجاوزبودن عراق و اینکه شروعکننده جنگ بوده است نیز مشخص شود. برای امام بسیار اهمیت داشت بود که در آینده اگر خواستند خون عراقیها را به گردن ما بیندازند، بگوییم خودتان تجاوز کردید، شما که برادرهای ما بودید ما قصد کشتن شما را نداشتیم، این عراق بوده که تجاوز کرده است. این موضوعات برای امام بسیار مهم بود؛ لذا بیشتر از این، دیگر امام آقایان را به برنامهریزی وادار نمیکردند. هنگام برای برنامهریزی برای عملیات است که اختلاف پدید میآید. قصد ما تحقق این اهداف بوده و برای دستیابی به آنها برنامهریزی میکردیم که آقای هاشمی میگفتند صلاح نیست که همه کشور وارد جنگ بشود.
غلامعلی رشید: تصمیمی که امام بعد از خرمشهر گرفتند که باید وارد خاک عراق بشوید، با این بحثها تطبیق میکند؟
محسن رضایی: ما آنجا استدلال کردیم که تا پشت اروند برویم. استدلال من و آقای ظهیرنژاد همین بود که اینجا نمیشود پدافند کرد.
غلامعلی رشید: امام هم همین را میخواستند که بروید همانجا را بگیرید، دیگر کفایت میکند. شما گفتید، امام فرمودند که یا بایستید اینجا یا اگر میخواهید داخل بروید تا یک جایی بروید.
محسن رضایی: بله. ولی نمیگفتند کجا، اما هدفشان این بود به این مقاصدی که ما داریم برسیم؛ یعنی آن اقدام نظامی، ما را به اهداف سیاسی برساند.
ادامه دارد ...
منبع: وبلاگ محمد درودیان
مقدمه
گفتمان سیاسی و نظامی موجود درباره علت طولانی شدن جنگ و نحوه پایان آن، موجب مناقشه میان آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان فرمانده عالی جنگ و آقای رضایی به عنوان فرمانده سپاه شده است.آنچه در این بخش مورد بحث قرار گرفته با نظر به ماهیت قدرت نظامی ایران و کارکردهای آن، از جمله تناسب با جنگ دفاعی و آزادسازی، در مقایسه با جنگ تعاقبی و طولانی در خاک دشمن است.
محمد درودیان: فارغ از این موضوعات، نوع و جنس قدرتی که ما داشتیم برای این نوع اهداف و مقاصد کفایت نمیکند. دلیلش نتیجة عملیاش هست، منتها شما برای نتیجة عملیاش دلیل میآورید.
محسن رضایی: من تا کربلای5، امیدوار بودم، بعد از آن دیگر استعفا دادم. یک سال قبل از پایان جنگ ناامید شدم که بتوانیم با این وضعیت کاری انجام دهیم؛ یعنی ناامیدی بر من غلبه کرد و تلاشکردن را بیفایده میدانستم. احساس کردم اگر کنارهگیری کنم شاید راهی باز بشود، ولی تا قبل از آن معتقد بودم که میشود کارهای بزرگی انجام داد.
غلامعلی رشید: بعد از فاو. چون من و شما به تهران رفتیم. گفتید نامهای به امام نوشته و یادآور شدهاید که بعد از فاو اگر میخواهید جنگ ادامه یابد، باید امکانات و توان نظامی ما شامل نیروی انسانی، تجهیزات و سازمان نظامی ما سه برابر وضعیت کنونی باشد. پیشبینی کرده بودید که عراق به ما حمله خواهد کرد و اگر ما بخواهیم مانع حملهاش بشویم باید توانمان دو سه برابر فاو باشد. رفتیم. در تهران به خانه آقای هاشمی رفتیم. جلسة شورای عالی دفاع بود. آیتالله خامنهای هم حضور داشتند، ماه رمضان بود. بعد از صحبتها گفتید که قصد دارید نزد امام بروید. به آقا گفتید که میخواهم این موضوع و استعفایم را مطرح کنم که آقا با لبخند گفتند که حالا شما بروید، ولی مفهوم آن لبخند این بود که شما بروید، اما پذیرفته نمیشود. بعد از فاو شما تا تهران درباره این موضوع صحبت کردید و گفتید که پیشبینی من این است.
محسن رضایی: من تا یک مقطعی معتقد هستم که میشود کار بزرگ انجام داد.
محمد درودیان: با این ارزیابی و جمعبندی اکنون شما که به این نتیجه رسیدید، ادامة کار با ارتش برایتان مقدور نیست، تا فاو هم، اما و اگرهای بسیاری وجود دارد.
محسن رضایی: بله، ولی این حلشدنی بود، زمانی کشور نمیتوانست، زمانی مدیریت کشور، آنها معتقد بودند نباید این کار بشود.
محمد درودیان: به هرجهت، شما در نظریهای که میخواهید بیان کنید باید مفروض میگرفتید که ظرفیتهای کشور همین بوده است. حال این کشور و این نوع جامعة بعد از انقلاب با شاخصههایش، چه نوع جنگی را میتواند انجام بدهد؟ شما کلاً در نظریههایی که مطرح میکنید، پاسخی که میتوانید به سؤالات بدهید این است که جنگ آزادسازی و دفاع را میتواند انجام دهد، اما جنگ توسعهای و تعاقبی در خاک دشمن، برای تحقق اهداف کشور را نمیتواند.
غلامعلی رشید: یعنی ایشان بر این باورند که با این شیوه کشورگشایی در عراق، نمیشود به بیتالمقدس رفت. فرض کنید که ما میرفتیم، با این شیوه آیا میشد این هدف را پیش برد؟ یعنی با همین لشکرها و نیروهای بسیج تا بیتالمقدس میرفتیم؟
محسن رضایی: با وضعیت پیشآمده نه، ولی اگر شرایط را عوض میکردیم، بله.
محمد درودیان: در تجزیه و تحلیل واقعه «اگر» مهم است، ولی شما در تئوریپردازی «اگر» را لحاظ میکنید، نظریه را میدهید. من معتقدم تنها کسی که میتواند این نظریه را بدهد، شما هستید. شما بخشی از این پازل را حل کردید، بخشی را حل نکرده، باقی گذاشتید. بخشی را که حل کردید، همان جنگ دفاعی بود که امام آن را سرمایهگذاری کرد. با جنگ تهاجمی دشمن را از این سرزمین بیرون کردید و بنیانگذارش شما بودید؛ با اندیشه، نیروی انسانی و سازمانی که میفرمایید.
محسن رضایی: ما در عملیات خیبر میتوانستیم پیروز بشویم.
محمد درودیان: نظر من این است که نمیتوانستیم، زیرا اگر میتوانستیم، پیروز میشدیم.
محسن رضایی: نه، ملاحظاتی که ما کردیم اشتباه بوده است.
محمد درودیان: اگر اشتباه بوده، آن هم بخشی از فهم ما و توان ما، و همان «اگر» بوده است. این که نشده است یعنی امکان انجامشدن آن نبوده است.
محسن رضایی: بله، با آن وضعیت بیشتر از این نمیشد کاری انجام داد.
غلامعلی رشید: من دو سال بعد به این نتیجه رسیدم که دیگر نمیشود.
محمد درودیان: پس در نظریهپردازی نباید اگر را به کار بریم، ولی در واقعه باید با همین اگرها عمل کنیم.
غلامعلی رشید: آقای هاشمی میگفتند که کشور ظرفیت انجامشدن این کار را داشت، ولی آنها نتوانستند.
محمد درودیان: آقای رضایی فرمانده سپاه کشور بودند، رهبر و رئیسجمهورش نبودند. این هم جزئی از واقعیات است.
غلامعلی رشید: ما هم که فرمانده ارتشی نیستیم که بگوییم اگر به ما امکانات بدهید میجنگیم، اگر نه نمیجنگیم.
محمد درودیان: «اگر»ها بسیار شده است.
محسن رضایی: به نظر من، آن اهداف سیاسی که شما میگویید ما به آن نرسیدیم، به آن رسیدهایم، منتها آن اهداف سیاسی سقوط صدام نبوده است.
محمد درودیان: ما چگونه جنگ را تمام کردیم؟ یعنی به اهدافمان رسیدیم و جنگ را تمام کردیم؟
محسن رضایی: تا پذیرش قطعنامه598 جنگ نیمهتمام بود.
محمد درودیان: نه. تا خرمشهر به خطر افتاد جنگ را تمام کردیم. پس آنجا ما مذاکرهای نکردیم که به اهدافمان برسیم و جنگ را تمام کنیم.
محسن رضایی: این هم خودش نکتة مهمی است. پذیرش قطعنامه598 اگر پایان جنگ باشد یک معنا دارد؛ اگر پذیرش قطعنامه598 ازجانب ما باشد یک معنا دارد، اگر ازجانب صدام باشد ـ با این حوادثی که بین این دو پذیرش اتفاق افتاده است ـ معنی دیگری دارد.
محمد درودیان: این بحث از نظر من منطقی نیست. معنای اتمام جنگ، تصمیمگیری ما با پذیرش قطعنامه598 است، زمانیکه قطعنامه598 را پذیرفتیم، مسئله ما هستیم، صدام نبوده است.
محسن رضایی: قطعنامه598 که از نظر سیاسی بیخاصیت شده بود. 598 دیگر هیچگونه خاصیت سیاسی نداشت.
محمد درودیان: چهزمانی خاصیت نداشت؟
محسن رضایی: هنگامی که ما پذیرفتیم.
محمد درودیان: پس چرا پذیرفتیم؟
محسن رضایی: با تأخیر آن را پذیرفتیم.
محمد درودیان: پس ما چیزی را پذیرفتیم که خاصیت نداشت؟
محسن رضایی: آنچه که به قطعنامه598 خاصیت داد حوادث بعدی بود. حوادث بعدی که صدام را عقب زد...
محمد درودیان: اگر قطعنامه598 خاصیت نداشت حوادث بعدی ایجاد نمیشد. اصلاً حوادث بعدی که اشاره کردید در پی پذیرش قطعنامه به وجود آمد، بهدلیل خاصیت قطعنامه598 و پذیرشش بود. اینجا یک سؤال اساسی مطرح است که امام چرا بر قطعنامه598 پافشاری میکردند و پای چیزی بیخاصیت ایستاده بودند؟ با این استدلال ایستادن امام زیر سؤال میرود.
غلامعلی رشید: امام میخواستند بهانه را از آنها بگیرند.
محمد درودیان: یعنی پای چیزی بیخاصیت ایستادند تا بهانه را از آنها بگیرند؟ چرا به قول شما چیز بیخاصیت را میگویند نوشیدن جام زهر؟
محسن رضایی: بله، خاصیتی نداشت، اما دیگر کسی به ایشان نمیگفت که چرا زمانیکه باید آن را میپذیرفتی، نپذیرفتی! اکنون که صدام احتمال دارد وارد خاک ایران بشود، آن را پذیرفتید. صدام وقتی وارد خاک ایران شد، دنبال این بود که چیزی بیشتر از قطعنامه 598 به دست آورد. پس نتوانست قطعنامه 599 را بنویسد.
محمد درودیان: بله نتوانست، زیرا دوباره اتفاقاتی افتاد. این دو تفکیکشدنی نیست. وقتی قطعنامه598 را پذیرفتیم این تحولات اتفاق افتاد.
محسن رضایی: هنگامیکه نتوانست قطعنامه599 را تحمیل کند ناچار شد به قطعنامه598 تن دهد. در این زمان قطعنامه598 با خاصیت و زنده شده بود، چون صدام میترسید.
محمد درودیان: یعنی ما چیز بیخاصیت را پذیرفتیم و او چیز باخاصیتتر را پذیرفت؟ نمیشود چنین استدلالی کرد. شما میگویید ما که پذیرفتیم بیخاصیت بود، اما او که پذیرفت چارهای از پذیرفتن چیز باخاصیت نداشت. برای ما راهحلی به غیر از آن نبود. اگر قطعنامه598 نبود که ما بپذیریم آن بهانهای که شما میفرمایید و امام به آنان نداد، با آن ما را از بین میبردند. ما نظام و انقلاب را با قطعنامه598 حفظ کردیم.
محسن رضایی: این حداقلش بود، اما اگر صدام موفق میشد حوادث دیگری اتفاق میافتاد.
محمد درودیان: من معتقدم ریشه حادثه بعدی و تحولات پیشآمده در قطعنامه598 است.
محسن رضایی: قطعنامه598 را هم ما پذیرفتیم و هم صدام. اگر عراق داخل خرمشهر میشد، آنقدر در خرمشهر میماند که ما یا قطعنامه598 را کنار میگذاشتیم، یا قطعنامه599 را مینوشتیم. چون نتوانست، قطعنامه598 احیا شد. اگر میتوانست در خرمشهر بماند دیگر قطعنامه598 خاصیتی نداشت، یعنی قطعنامه598 در یک هفته از بین رفته و دوباره احیا شده است.
محمد درودیان: ولی همة اینها میشود قطعنامه598 و بعدش، ولی چرا قطعنامه598 به ماقبلش به سقوط فاو و شلمچه برمیگردد؟
محسن رضایی: همة حرف ما این است که قطعنامه598 سند پرافتخاری بوده، زیرا در اوج پیروزیهای ما نوشته شده است، منتها ما در اوج شکستهای عراق قطعنامه را پذیرفتیم و از خاصیت بالقوهاش استفاده کردیم.
محمد درودیان: یعنی آن را بالفعل کردیم. من هم این را قبول دارم، اما میگویم نباید به تفکیک آن بپردازیم، چراکه پیوسته است.
محسن رضایی: ابتدا بالفعل بود، سپس بالقوه شد و بعد دوباره بالفعل شد و ما هم با قدرتمان عملیاش کردیم، ولی اگر صدام در خرمشهر و کرمانشاه مستقر میشد، بیخاصیت و محو میشد.
محمد درودیان: همه اینها تجزیهوتحلیل قطعنامه598 و پیامدهایش است.
محسن رضایی: بهتر است اینگونه جمعبندی کنیم که قطعنامه598 در اوج پیروزیهای ما نوشته شده است، لذا عراقیها ناچار بودند امتیازاتی به ما بدهند و درواقع این امتیازات را هم دادند، یعنی 8 بند از آن بسیار بهنفع ماست، منتها مشکل ما این بود که یکی دو بند آن دوپهلو بود که ما قصد داشتیم با بیانیة دبیرکل آنها را کامل کنیم. ما در در اوج پیروزیهایمان قطعنامه را نپذیرفتیم.
محمد درودیان: مشکل همین جاست. اگر اهداف سیاسی ما مواردی است که اشاره فرمودید، باید مسیر دیگری را در پیش میگرفتیم.
محسن رضایی: ما مسیر را درست میرفتیم، آنها گمان نمیکردند اینگونه میشود.
محمد درودیان: همینکه فکر نمیکردند اشکال کار است.
محسن رضایی: دوستان ما فکر میکردند تا دو سه ماه دیگر بیانیة دبیرکل هم صادر میشود و ما با یک قطعنامه598 با امتیازات حداکثری که بهنفع ما بود، روبهرو میشویم. عراقیها این قطعنامه598 را با نفع حداقلی نمیخواستند بپذیرند و هدف دیگری داشتند. زمانیکه حملات آغاز شد، همین قطعنامه598 با نفع حداقلی آن هم بهگونهای زیر سؤال رفت که امام واقعاً با آبرویشان آن را پذیرفتند، زیرا هیچ ضمانتی وجود نداشت زمانیکه امام آن را میپذیرند عراق آن را قبول کند. احتمال میرفت با پایانیافتن جنگ، عراق بگوید چه کسی گفته است قطعنامه598؟ و بر جاریشدن قطعنامه599 تأکید کند. این ریسک بزرگی برای امام بود. اما وقتی که آنها شکست خوردند دوباره قطعنامه598 جان گرفت و بالفعل شد؛ همین که شما میگویید که مبنای پایان جنگ شد، منتها زمانیکه ما پذیرفتیم ضعیف شد و دوباره قوت یافت؛ با قطعنامه598 جنگ پایان یافت. آن مدت بهگونهای بر ما گذشت که تعبیر جام زهر واقعاً مصداق آن است، منتها خداوند متعال این پیروزیها را دوباره به ما باز گرداند و آنچه که روی میز گذاشته بودیم حاصل شد؛ اسرا آزاد شدند؛ دبیرکل بر خسارت 90 میلیاردی و تعیین متجاوز اذعان کرد و هر آنچه که ما میخواستیم عملی شد.
محمد درودیان: صدام هم قرارداد 1975را پذیرفت.
محسن رضایی: بله.
پایان
منبع : وبلاگ محمد درودیان