29 مرداد 1390
مناقشه شیخ حسین یزدی بر آرای سید حسین اردبیلی - دکتر حسین آبادیان
ایشان عضو هیأت علمی دانشگاه و دارای مدرک دکترای تاریخ ایران از دانشگاه شهید بهشتی است. دارای مشاغلی چون نویسندگی گروه تاریخ صدا و سیما، سردبیر گروه تاریخ رادیو، فعالیت در شورای گسترش زبان فارسی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودند. از ایشان علاوه بر چاپ مقالات متعدد در فصلنامههای تاریخی کتابهایی نیز منتشر شده است. اندیشه دینی و جنبش ضد رژی در ایران، فرقه دموکرات و تحولات سیاسی ایران، زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی، روایت ایرانی جنگهای ایران و روس، دو دهه واپسین حکومت پهلوی، بحران مشروطیت در ایران، ایران از سقوط مشروطه تا کودتای 3 اسفند، از جمله آثار ایشان است..
بسمالله الرحمن الرحیم
به طور کلی مشروطیت در ایران 3 مقطع تاریخی داشت.
ـ مقطع اول از تاریخ صدور فرمان مشروطه تا انحلال مجلس اول.
ـ دوره دورم دوره فترت مشروطه که از انحلال مجلس اول تا جریان موسوم به فتح تهران که به استبداد صغیر مشهور است.
ـ دوره سوم که از فتح تهران شروع میشود و تا اولتیماتوم روسیه امتداد پیدا میکند.
در دوره اول مشروطیت ما بحث عمیق درباره اندیشه مشروطیت نمیبینم. 3 چهره مهم یکی آقا سید نصرالله غروی بود. یکی آقای لاری بود که رسالهاش را در سال 1325ـ 1326 قمری منتشر کرد. دیدگاه ایشان سلباً و ایجاباً ربطی به مشروطیت نداشت و در استمرار آرای دیگری باید مورد بررسی قرار بگیرد و گروه سوم که برجستهترین نماینده آن شیخ فضلالله نوری بود استمراریترین رساله را درباره مغایرت مشروطیت با نظام شرع تدوین کرد.
بحث سیاسی بود اما بین بحث سیاسی و اندیشه سیاسی تعارض و تمایز فراوان وجود دارد. صور اسرافیل بود مساوات منتشر میشد اما اینها را اگر ملاحظه کنید همه فحاشی است و هیچگونه بحثی در باب اینکه مشروطیت چیست و حد و فصل آن کدام است و الزامات مشروطه چیست در آنها شما نمیتوانید پیدا کنید. عمده رسالهای که نوشته شد در دوره بعد از مجلس اول، در درجه اول پاسخی است به رساله شیخ فضلالله نوری و رساله منسوب به ایشان تذکره الغافل و رساله مرحوم نائینی یا رساله ملاعبدالرسول کاشانی شما اگر ملاحظه کنید اینها تمام پاسخ است به استدلالات و احتجاجات مرحوم شیخ فضلالله نوری.
دردوره فترت این آراء مربوط است به آن دوره که به استبداد صغیر مشهور است. اما از زمانی که بحث مشروطیت دوباره احیاء شد با جریان موسوم به فتح تهران و تشکیل هیأت مدیره و تحولاتی که اتفاق افتاد اینگونه جریانهای سیاسی که در ایران رخ داد منحصر به فرد است. حداقل 7ـ 8 جریان سیاسی در دوره مجلس اول میتوانیم پیدا بکنیم. یک گروه آنها سوسیالدموکراتها بودند که خود اینها به چند جریان تقسیم میشدند. گروهی از اینها معتقد بودند که غرب در غالب مشروطیت اعلان یک جنگ صلیبی علیه کشورهای اسلامی به ویژه ایران کرده که من در کتاب دوران مشروطیت آوردم. مرحوم حاج آقای شیرازی یکی از این افراد است.
گروه دیگر کسانی بودند که در حزب دموکرات جمع شده بودند وحزب دموکرات مجموع در هم پوشی بود از همین گروههای سوسیال دموکرات امثال شیبانی و حسنقلیخان نواب یا افراد روشنفکر مانند فروغی. روحانیون هم در بین اینها دیده میشدند. بر خلاف تصور رایج اینگونه نبوده که دو صف متمایز در برابر هم وجود داشته باشد یک گروه روحانیون یک گروه روشنفکر که اینها دائم با هم کلنجار بروند. در این دو گروه چه مخالف و چه موافق هم روحانی وهم روشنفکران دیده میشدند. ما در حزب دموکرات 3 تا روحانی داریم که طرفدار نظریه جدایی دین و سیاست بودند و استدلال فقهی هم میکردند در باب ضرورت جدایی دین از سیاست. یکی شیخ ابراهیم زنجانی بود که موضوع صحبت آقای شهبازی است. یکی شیخ رضای دهخوارقانی بود. برجستهترین آنها سید حسین اردبیلی بود. سید حسین اردبیلی در تعریضاتی که دارد افکار آخوندخراسانی با چند تا موضوع مخالفت میکند یکی اینکه ایشان میگوید من به هیچ عنوان این احکام را قبول ندارم زیرا این احکام سیاسی است و من در مسایل سیاسی تقلید نمیکنم. من فقط در مسایل شرعی تقلید میکنم. دوم اینکه ایشان با تأسیس مجلس سنا مخالفت میکردند. اینکه حالا مجلس سنا خوب بود یا بد بود بحث ثانویه است مهم این است که تأسیس مجلس سنا از اصول قانون اساسی است همان طوری که نظارت 5 تن از مجتهدین بر شرعی بودن قوانین مجلس یکی از اصول قانون اساسی بود. وقتی که مجلس دوم افتتاح شد برای اولین بار سید حسین اردبیلی که مجتهد بود البته جامعالشرایط نبود ولی مجتهد بود صاحب فتوا نبود. ایشان میگفت که بنده به عنوان یک مجتهد با نظارت 6 تا فقیه بر مصوبات مجلس مخالفم. در این زمینه اگر شما به روزنامه مجلس یا ایران مراجعه کنید ملاحظه خواهید کرد که استدلالی نمیکند حرفهای آقای سید حسین اردبیلی در بسیاری از موارد سفسطه است. ایشان میگوید من نمیدانم مرجع تقلید یعنی چه؟ یعنی بعنوان یک مجتهد میگوید شما مراجع تقلیدی که میگویید آن 5 تا مجتهد را تعیین میکنند آنها کی هستند؟ منظور از مرجع تقلید کیست؟ ببینید این حرف را فردی دارد میزند که در کسوت روحانیت است و یعنی به هر نحوی در صدد این بود که حریف را از میدان خارج بکند. آقای شیخ حسین یزدی در پاسخ به استدلال سید حسین اردبیلی مطالبی دارد که در نوع خودش جالب توجه است. 3 تا شرط باید داشته باشد.
1ـ وجود مصلحت و فقدان مضرت به یک مصلحتی اقتضا میکند که قانون وضع میشود و برای دفع ضرر هست که قانون وضع میشود اینکه ضرر چیست بحث مفصلی میطلبد.
2ـ مخالفت نداشتن با اداب اخلاق عمومی و نزدیک بودن به حیثیات ملیه و محلیه وضع قانون به نسبت اختلاف اخلاق و عادات متفاوت که این خیلی بحث مهمی است. اگر چه شاید در شرایط امروز خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاید ایشان میگوید اینگونه نیست که قانونگذاری در انگلیس و فرانسه و در ایران مانند هم باشد در هر کشوری قانونگذاری به نسبت اخلاقیات اداب و رسوم آنجا با همدیگر تفاوت میکند. یک ظرف کلی وجود دارد به نام مشروطیت اما مشروطیت در هر جامعهای براساس شرایط و مقتضیات تاریخی خودش قابل اجرا است.
3ـ دیگر اینکه مخالفت نداشتن با مذهب رسمی و دین اکثریت. باز استدلال میکند میگوید علت اینکه در مسیحیت بین حقوق و قوانین موضوعه و شرع تمایز قائل هستند به دلیل اینکه مسیحیت شرع ندارد. حتی در قرون وسطی وقتی میخواستند قانونگذاری بکنند حتی خود کشیشها و اسقفهای عصر قرون وسطی به قوانین روم باستان ارجاع میدادند با اینکه به مدت هزار سال ظاهراً حکومت در دست کشیشها و اسقفها بود. ایشان میگوید در اسلام شریعت استقرار پیدا کرده اسلام شریعت دارد و شریعت تکالیف انسان را از روز تولد تا روز مرگ مشخص میکند. ایشان در ادامه احکام فقه را به 7 دسته تقسیم میکند که قالب 80 درصد اینها به مسایل سیاسی ربط پیدا میکنند.
1ـگروه اول عادات شامل نماز، روزه ، حج، خمس و زکات. با اینکه خمس و زکات هم حکم مالیات موضوعه را دارند. ایشان میگوید به همین دلیل جزء مسایل سیاسی قرار میگیرد.
2ـ مسایلی ماند بیع و خیارات و نکاح است.
3ـ عقود و ایقاعات مانند طلاق
4ـ ارث و میراث و دیون
5ـ حدود و دیات
6ـ بیان حلال و حرام
7ـ قضاوت و محاکمات
شما میبینید که اغلب اینها به سیاست ارتباط پیدا میکند. ما نمیتوانیم مانند جوامع اروپائی بگوئیم هیچ ندارم بعد میخواهیم از بنیاد یک چیز د یگری را خلق بکنیم. اینها وجود دارد و ما نمیتوانیم اینها را نادیده بگیریم.بخش اعظم فقه اثبات میشود. ما چه بخواهیم چه نخواهیم مردم دارند با این احکام زندگی میکنند. شیخ حسین یزدی میگوید مشروطیت خاصیتش این است که این قوانین را به شکل ماده قانونی در میآورد. برای اینکه تا قبل از این لازمالاجرا نبود.
بسمالله الرحمن الرحیم
به طور کلی مشروطیت در ایران 3 مقطع تاریخی داشت.
ـ مقطع اول از تاریخ صدور فرمان مشروطه تا انحلال مجلس اول.
ـ دوره دورم دوره فترت مشروطه که از انحلال مجلس اول تا جریان موسوم به فتح تهران که به استبداد صغیر مشهور است.
ـ دوره سوم که از فتح تهران شروع میشود و تا اولتیماتوم روسیه امتداد پیدا میکند.
در دوره اول مشروطیت ما بحث عمیق درباره اندیشه مشروطیت نمیبینم. 3 چهره مهم یکی آقا سید نصرالله غروی بود. یکی آقای لاری بود که رسالهاش را در سال 1325ـ 1326 قمری منتشر کرد. دیدگاه ایشان سلباً و ایجاباً ربطی به مشروطیت نداشت و در استمرار آرای دیگری باید مورد بررسی قرار بگیرد و گروه سوم که برجستهترین نماینده آن شیخ فضلالله نوری بود استمراریترین رساله را درباره مغایرت مشروطیت با نظام شرع تدوین کرد.
بحث سیاسی بود اما بین بحث سیاسی و اندیشه سیاسی تعارض و تمایز فراوان وجود دارد. صور اسرافیل بود مساوات منتشر میشد اما اینها را اگر ملاحظه کنید همه فحاشی است و هیچگونه بحثی در باب اینکه مشروطیت چیست و حد و فصل آن کدام است و الزامات مشروطه چیست در آنها شما نمیتوانید پیدا کنید. عمده رسالهای که نوشته شد در دوره بعد از مجلس اول، در درجه اول پاسخی است به رساله شیخ فضلالله نوری و رساله منسوب به ایشان تذکره الغافل و رساله مرحوم نائینی یا رساله ملاعبدالرسول کاشانی شما اگر ملاحظه کنید اینها تمام پاسخ است به استدلالات و احتجاجات مرحوم شیخ فضلالله نوری.
دردوره فترت این آراء مربوط است به آن دوره که به استبداد صغیر مشهور است. اما از زمانی که بحث مشروطیت دوباره احیاء شد با جریان موسوم به فتح تهران و تشکیل هیأت مدیره و تحولاتی که اتفاق افتاد اینگونه جریانهای سیاسی که در ایران رخ داد منحصر به فرد است. حداقل 7ـ 8 جریان سیاسی در دوره مجلس اول میتوانیم پیدا بکنیم. یک گروه آنها سوسیالدموکراتها بودند که خود اینها به چند جریان تقسیم میشدند. گروهی از اینها معتقد بودند که غرب در غالب مشروطیت اعلان یک جنگ صلیبی علیه کشورهای اسلامی به ویژه ایران کرده که من در کتاب دوران مشروطیت آوردم. مرحوم حاج آقای شیرازی یکی از این افراد است.
گروه دیگر کسانی بودند که در حزب دموکرات جمع شده بودند وحزب دموکرات مجموع در هم پوشی بود از همین گروههای سوسیال دموکرات امثال شیبانی و حسنقلیخان نواب یا افراد روشنفکر مانند فروغی. روحانیون هم در بین اینها دیده میشدند. بر خلاف تصور رایج اینگونه نبوده که دو صف متمایز در برابر هم وجود داشته باشد یک گروه روحانیون یک گروه روشنفکر که اینها دائم با هم کلنجار بروند. در این دو گروه چه مخالف و چه موافق هم روحانی وهم روشنفکران دیده میشدند. ما در حزب دموکرات 3 تا روحانی داریم که طرفدار نظریه جدایی دین و سیاست بودند و استدلال فقهی هم میکردند در باب ضرورت جدایی دین از سیاست. یکی شیخ ابراهیم زنجانی بود که موضوع صحبت آقای شهبازی است. یکی شیخ رضای دهخوارقانی بود. برجستهترین آنها سید حسین اردبیلی بود. سید حسین اردبیلی در تعریضاتی که دارد افکار آخوندخراسانی با چند تا موضوع مخالفت میکند یکی اینکه ایشان میگوید من به هیچ عنوان این احکام را قبول ندارم زیرا این احکام سیاسی است و من در مسایل سیاسی تقلید نمیکنم. من فقط در مسایل شرعی تقلید میکنم. دوم اینکه ایشان با تأسیس مجلس سنا مخالفت میکردند. اینکه حالا مجلس سنا خوب بود یا بد بود بحث ثانویه است مهم این است که تأسیس مجلس سنا از اصول قانون اساسی است همان طوری که نظارت 5 تن از مجتهدین بر شرعی بودن قوانین مجلس یکی از اصول قانون اساسی بود. وقتی که مجلس دوم افتتاح شد برای اولین بار سید حسین اردبیلی که مجتهد بود البته جامعالشرایط نبود ولی مجتهد بود صاحب فتوا نبود. ایشان میگفت که بنده به عنوان یک مجتهد با نظارت 6 تا فقیه بر مصوبات مجلس مخالفم. در این زمینه اگر شما به روزنامه مجلس یا ایران مراجعه کنید ملاحظه خواهید کرد که استدلالی نمیکند حرفهای آقای سید حسین اردبیلی در بسیاری از موارد سفسطه است. ایشان میگوید من نمیدانم مرجع تقلید یعنی چه؟ یعنی بعنوان یک مجتهد میگوید شما مراجع تقلیدی که میگویید آن 5 تا مجتهد را تعیین میکنند آنها کی هستند؟ منظور از مرجع تقلید کیست؟ ببینید این حرف را فردی دارد میزند که در کسوت روحانیت است و یعنی به هر نحوی در صدد این بود که حریف را از میدان خارج بکند. آقای شیخ حسین یزدی در پاسخ به استدلال سید حسین اردبیلی مطالبی دارد که در نوع خودش جالب توجه است. 3 تا شرط باید داشته باشد.
1ـ وجود مصلحت و فقدان مضرت به یک مصلحتی اقتضا میکند که قانون وضع میشود و برای دفع ضرر هست که قانون وضع میشود اینکه ضرر چیست بحث مفصلی میطلبد.
2ـ مخالفت نداشتن با اداب اخلاق عمومی و نزدیک بودن به حیثیات ملیه و محلیه وضع قانون به نسبت اختلاف اخلاق و عادات متفاوت که این خیلی بحث مهمی است. اگر چه شاید در شرایط امروز خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاید ایشان میگوید اینگونه نیست که قانونگذاری در انگلیس و فرانسه و در ایران مانند هم باشد در هر کشوری قانونگذاری به نسبت اخلاقیات اداب و رسوم آنجا با همدیگر تفاوت میکند. یک ظرف کلی وجود دارد به نام مشروطیت اما مشروطیت در هر جامعهای براساس شرایط و مقتضیات تاریخی خودش قابل اجرا است.
3ـ دیگر اینکه مخالفت نداشتن با مذهب رسمی و دین اکثریت. باز استدلال میکند میگوید علت اینکه در مسیحیت بین حقوق و قوانین موضوعه و شرع تمایز قائل هستند به دلیل اینکه مسیحیت شرع ندارد. حتی در قرون وسطی وقتی میخواستند قانونگذاری بکنند حتی خود کشیشها و اسقفهای عصر قرون وسطی به قوانین روم باستان ارجاع میدادند با اینکه به مدت هزار سال ظاهراً حکومت در دست کشیشها و اسقفها بود. ایشان میگوید در اسلام شریعت استقرار پیدا کرده اسلام شریعت دارد و شریعت تکالیف انسان را از روز تولد تا روز مرگ مشخص میکند. ایشان در ادامه احکام فقه را به 7 دسته تقسیم میکند که قالب 80 درصد اینها به مسایل سیاسی ربط پیدا میکنند.
1ـگروه اول عادات شامل نماز، روزه ، حج، خمس و زکات. با اینکه خمس و زکات هم حکم مالیات موضوعه را دارند. ایشان میگوید به همین دلیل جزء مسایل سیاسی قرار میگیرد.
2ـ مسایلی ماند بیع و خیارات و نکاح است.
3ـ عقود و ایقاعات مانند طلاق
4ـ ارث و میراث و دیون
5ـ حدود و دیات
6ـ بیان حلال و حرام
7ـ قضاوت و محاکمات
شما میبینید که اغلب اینها به سیاست ارتباط پیدا میکند. ما نمیتوانیم مانند جوامع اروپائی بگوئیم هیچ ندارم بعد میخواهیم از بنیاد یک چیز د یگری را خلق بکنیم. اینها وجود دارد و ما نمیتوانیم اینها را نادیده بگیریم.بخش اعظم فقه اثبات میشود. ما چه بخواهیم چه نخواهیم مردم دارند با این احکام زندگی میکنند. شیخ حسین یزدی میگوید مشروطیت خاصیتش این است که این قوانین را به شکل ماده قانونی در میآورد. برای اینکه تا قبل از این لازمالاجرا نبود.