30 خرداد 1400
رضا شاهِ بیسواد یا رضا شاهِ کتابخوان؟
بسیاری از راویان تاریخ، رضا شاه پهلوی را شخصی بیسواد دانستهاند و برخی نیز سواد او را در حد خواندن و نوشتن و امضا کردن نامههای حکومتی خواندهاند. اما شواهدی مانند تقدیم شدن کتاب به او از سوی علی دشتی و امید به تأمل در مضامین آن، روایت دیگری است از سطح سواد پهلوی اول.
مساله بیسوادی پهلوی اول که غالبا با همراهی صفاتی مانند گردن گلفت، روستایی و... همراه بوده، در بسیاری از متون و اظهار نظرات درباره رضا شاه پهلوی تکرار شده است. اما به نظر میرسد تاکید بر صفت بیسوادی، بیشتر وسیلهای برای ابراز تنفر و مخالفت با آراء و تصمیمات وی بوده است.
بیسواد خواندن رضا شاه، تا حدی از قلم برخی نویسندگان و اهالی رسانه مورد تاکید قرار گرفته که بسیاری میپندارند رضا شاه حتی سواد خواند و نوشتن نیز نداشته است. این داعیه، البته داعیه غلط و بیپایهای است. زیرا رضا شاه دست کم در سنین میانسالی که به عنوان شاه بر مسند حکومت نشسته بود، خواندن و نوشتن میدانست و نامههای حکومتی را امضا میکرد.
اما مراد از بیسوادی رضا شاه، به احتمال زیاد به جنبههای فرهنگی و دانش روز در علومی مانند علم نظامیگری ارجاع داشته است. اینگونه است که وقتی سفیر آمریکا در تهران رضا شاه را «پسر بیسوادِ یک روستایی بیسواد» میخواند، به ندانستن اصول دیپلماسی و شئون حکومتی منطبق با مناسبات جهانی اشاره دارد.
با اینهمه، رضا شاه به دلیل دوران سختی که از بدو تولد دچار آن بوده و فقری که در دوره کودکی و نوجوانی تجربه کرده است، امکان درس خواندن را پیدا نمیکند. هرچند بیسوادی در آن دوره، حتی برای فرزندان اقشار متمول جامعه نیز، چندان ننگ و عار به شمار نمیآمده است. از این گذشته، درک شرایط جامعه و جریانهای سیاسی بعد از مشروطه، نقاط ضعفِ حکومت قاجار، راهکارهای رسیدن به قدرت و در ادامه اقدامات حکومتی بعد از رسیدن بر مسند قدرت از سوی رضا شاه و... نیز مسائل قابل توجهی هستند.
حجتالاسلام رسول جعفریان -پژوهشگر تاریخ اسلام ایران- اخیرا در یادداشتی، ضمن روایت ماجرای علی دشتی -روحانی روزنامهنگار- و تقدیم کردن ترجمه کتاب «تفوّق انگلوساکسون مربوط به چیست» به رضا شاه، زوایای مختلفی از واقعیت رضا شاه و جامعه ایرانی بعد از جنگ جهانی اول را روشن میکند. ضمن آنکه اهدای کتاب به شخص اول کشور و امید به تامل شاه به مضامین کتاب، این سوال را در ذهن ایجاد میکند که رضا شاه تا چه حد اهل مطالعه و کتاب بوده است؟
یادداشت او با اشاره به ربطه برخی روشنفکران نظیر علی دشتی با رضا شاه، زاویه نگاهی تازه نیز در پاسخ به این سوال که چگونه بعد از انقلاب مشروطه، جامعه ایران به حاکمیت فردی مستبد چون رضاخان تن داد، باز میکند.
یادداشت رسول جعفریان را در ادامه میخوانید:
برآمدن رضاشاه از دل جنبش مشروطه خواهی، یعنی درست ۱۴ سال پس از انقلاب مشروطه (فاصله سالهای ۱۲۸۶ _ ۱۲۹۹ش) پدیده غریبی است، اما امری است که اتفاق افتاده، و وی تا ۲۱ سال بعد یعنی سال ۱۳۲۰ بر تخت شاهی ایران تکیه زده است.
همیشه گفتهاند که رضاشاه بیسواد بوده است. محتملا مقصود تحصیلات کلاسیک بوده و الا چنان که باز اشاره شده، نوشتن و خواندن میدانسته، و بسا به دلیل بودن میان قزاقهای روس، اندکی روسی هم بلد بوده است.
اما برای همه این سوال هست که اگر او در جایگاه بالایی از لحاظ فرهنگی نبوده، چه کسی پشت صحنه این تغییرات گسترده بوده و رضاشاه عملا در کجای کار قرار داشته است؟ آیا اینها افکار شخص وی بوده یا آن که کسانی بودهاند که او را هدایت میکردند؟
شاید تصور شود که انگلیسیها کار طراحی این نقشهها را دنبال کردهاند. در این باره همیشه حدسهایی زده میشده و در ذهن مردم ایران هم نقش انگلیس همیشه پشت سر همه توطئه ها و اقدامات سیاسی خاص بوده است. حتی در همین روزگار ما، شخصی که در قم خیلی سیاس بود، و با زیرکی حق این و آن را میخورد، به نام فلان انگلیسی نامیده میشد! تنها دلیل چسباندن این لقب به خاطر رفتارهای زیرکانه او برای فریب دیگران بود. با این حال، سیاست های استعماری انگلیس در ایران در طرحهای کلان همیشه فعال بوده اما این که تصور شود پشت سر هرحادثهای حضور دارد، نیاز به شواهد بیشتری دارد.
مسلما باید دو نکته رو توجه داشت. نخست بستر داخلی ایجاد شده در جریان انقلاب مشروطه و پس از آن بود، بستری که بیشتر افراد موثر و فرهیخته آن را قبول داشتند، فارغ از این درست باشد یا خیر، و آن این که ما عقب افتاده ایم و باید برای این کار چارهای بیندیشیم. این عقب ماندگی، در مقایسه با اروپا تعریف می شد. بنابرین ودرست همین جا، بند دوم این اصل این بود که ما باید از فرنگی تقلید کنیم تا بتوانیم این عقبماندگی را جبران کنیم. بخش عمده تفکر در چند دهه پیش از مشروطه و بعد از آن، بر محور این نکته بود. هرکسی راه حلی میداد و اغلب سعی میشد برای راه حلها، وجهی تاریخی در نظر گرفته شود. متدینین، سیاسیون، روشنفکران و طبقات دیگر حتی نظامیان برای این مسأله راه حل داشتند.
در چنین فضایی، شماری روشنفکر از میان طبقات مختلف و حتی روحانیون پدید آمدند که منادی تغییرات بودند. تغییراتی که بتواند این عقبماندگی را جبران کند. همان عقبماندگی که هزاران برگ رساله و مقاله در باره آن در کتابچهها پیش و در عصر مشروطه و روزنامههای آن دوره نوشته شده بود.
این افراد با حمایت طبقه متوسط، توانستند صدای خود را به دیگران برسانند. عدهای که سنتگرا بودند به تدریج با دیدن تغییرات، عقبنشینی کردند. دلیلش هم این بود که وقتی راه حلی نداشتند، و زمانی که میدیدند همهچیز برخلاف میل آنها پیش میرود، ناچار باید منزوی میشدند. برخی از این افراد، میخواستند دین خود را حفظ کنند و گاهی هم عملا در سازوکار جدید، بلااستفاده مانده بودند. تجدد که آمده بود و بخش عمده نیروهای مذهبی را کنار زد، چنان که مشروطه سیاسی سبب شد که عده زیادی از سیاستمداران قدیمی قاجاری خانهنشین شوند، همانها که در ابتدای کودتای سید ضیاء بسیاریشان به زندان هم افتادند و این یعنی این که باید از صحنه کنار بروید.
در این مدت، نیروهای تازهای رشد کردند. اینها کسانی بودند که برنامهای برای تغییر به سمت تجدد داشتند. رضاشاه این زیرکی را داشت که موج جدید را حس کند. همین کافی بود که او بتواند به آرزوی خود که گرفتن قدرت و سلطنت بود برسد. این موج، بسیار عمیق بود. موجی بود که نیاز تازهای را برای جامعه میطلبید. در این شرایط، اگر قدرتمندی که در ضمن باهوش هم هست، بتواند درک کند، به راحتی میتواند سوار آن شود و رضاشاه سوار شد و تاخت و تا شهریور ۱۳۲۰ رفت.
بنابرین بسیار طبیعی و آرام، بین سردار سپه و شماری از روشنفکران ارتباط و اتصال برقرار شد. البته مرحله نخست، نظامیان بودند که سوار موج دیگری بودند. آن موج، ناامنی و طلب و درخواست برای ایجاد امنیت بود. در یک مقطع، نظامیان این کار را با استبداد تمام انجام دادند و به خواستههای خود رسیدند. این بار نوبت بخش دوم یعنی روشنفکران تجددگرا بود که سوار موج بعدی بودند.
در واقع امنیت و پیشرفت دو نکته اصلی بود که اولی به دست نظامیان به فرماندهی سردار سپه و دومی به دست روشنفکران زیر سایه قدرت رضاشاه به انجام رسید. همه اینها وقتی ممکن بود که آن بستر فراهم باشد.
یکی از این روشنفکران روزنامه نگار که به تدریج برآمد، علی دشتی بود. در باره وی فراوان گفته و نوشته شده است. علی دشتی درس طلبگی خوانده بود، اما به سرعت روی به تجدد آورده و یادگیری فرهنگ جدید، از منادیان اصلاح طلبی از طریق روزنامهنگاری شد. در واقع، او از معدود افراد سیاستمداری است که سوار بر روزنامه به قدرت می رسند، چنان که برخی از راه نظامیگری، یا تجارت، یا دانشگاه به این مقامات دست مییابند. وی عربی را زمان طلبگی در عراق فراگرفته بود و کتابی را که ذیلا معرفی خواهیم کرد از عربی به فارسی درآورد.
کتاب «تفوّق انگلوساکسون مربوط به چیست» نوشته ادمون دمولن و ترجمه علی دشتی در سال ۱۳۰۲ ش منتشر میشود. این کتاب به دلایل برتری انگلیسیها در تمدن جدید بر سایر دول اروپایی پرداخته و جنبههای مختلف آن را در مقایسه با فرانسویها و آلمانیها مورد بررسی قرارداده است.
علی دشتی در مقدمه نوشته است: «کتاب تفوق انگلوساکسون بهترین کتابی است برای مطالعه ملل شرق و مخصوصا ایران، زیرا سر ارتقا و جهانگیری یک ملت بزرگی که سزاوار است سرمشق زندگانی تمام ملل دنیا شود در آن مندرج است.»
وی ادامه میدهد: «در این یک مساله شبهه نیست که انگلوساکسون از تمام ملل اروپ از لحاظ سیاست و تجارت و عمران و سیادت بر دنیا مقدم است. یک ملت متمدن بزرگی مثل فرانسه که تاریخ عظمت و بزرگواری او قبل از انگلستان شروع میشود بالطبیعه نمیتواند این تقدم مدهش انگلستان را با نظر بی اعتنایی نگاه کند.»
وی پس از توضیحاتی ادامه میدهد: «نویسنده این کتاب معتقد است که برای رقابت و خدمت با انگلیس، تنها اظهار خشم و غضب کردن کافی نیست، باید فکر کرد و علل ارتقاء و تقدم آنها را پیدا کرد و به تمام وسائلی که آنها را بر دنیا سیادت داده است مجهز شد. در حقیقت این کتاب به منزله یک دستوری است که از طرف یک نفر متتبع اجتماعی به ملت فرانسه تقدیم شده است.»
علی دشتی مینویسد این کتاب را در سال ۱۳۳۳ ق در جریان جنگ جهانی ترجمه کرده است «زمانی که احساسات ما و تمام ایرانیها بر ضد سیاست انگلیس و روس بود.» اما به دلیل محتوای آن، تحت تاثیر این شرایط قرار نگرفته و آن را ترجمه کرده است. چرا که به نظر وی «کتابی است اساسی که آن مللی که بیشتر از انگلستان زحمت دیده و نسبت به آن بیشتر متغیر هستند، بیشتر لازم است آن را بخوانند.»
وی این کتاب را در سال ۱۳۰۲ ش به سردار سپه تقدیم کرده است. دلیل آن واضح است، او آمال و آرزوهای خود را بر اساس این کتاب تعریف میکرد و بر آن بود تا از قدرت سردار سپه که از همان زمان روشن بود که ماندنی است نه رفتنی، برای تغییر و رفتن به این سمت استفاده کند. کتاب در بیش از چهار صد صفحه، از زبان یک فرانسوی، تلاش کرده است زندگی خصوصی و عمومی این سه ملت را بحث کرده و دلایل برتری انگلیسیها را بر آنان به خصوص فرانسویها روشن کند، اما فیالواقع این کتاب عملا تاریخ تجدد، تغییرات، اصول تربیتی جدید، اقتصاد و تجارت و عمران و تمامی مباحثی است که میبایست در تغییرات جدید مورد تقلید قرار می گرفت.
بدین ترتیب همین کتاب، به راحتی میتواند شرایطی را که ما در آغاز دوره جدید ایران داشتیم نشان دهد. بدون شک در این دوره، انگلیسیها، همچنان به دنبال مطامع خود بودند، و یقینا صلاح مملکت ما را نمیخواستند، اما به دلیل موقعیتی که داشتند، برای روشنفکران ما یک الگوی تمام عیار به حساب میآمدند و برنامه روشنفکران ایرانی زیر چتر قدرت رضاشاهی، بسیار روشن بود. دقیقا همین اصولی که در این کتاب شرح داده شده است.
متن تقدیمنامه علی دشتی به سردار سپه:
«تقدیم به شخص اول ایران
آقای سردار سپه
نویسندگان، آثار قلمی خود را، یا به یک شخص محبوب و عزیز تقدیم میکنند، یا به یکی از رجال بزرگ که مصدر خدماتی شدهاند.
ترجمه این کتاب نفیس که روح و سعی و عمل و استقلال فکر و اراده را تقویت میکند و برای اخلاق است و فضائل از دست رفته و روحیات کسالت آلود ایرانیان، شاید بهترین منبهی باشد، به ساحت رفیع حضرتت اهدا مینمایم؛ زیرا در قلب من عزیزتر و محبوبتر و در قرن اخیر تاریخ وطن، خدمتگذارتر از شما یافت نمیشود.
طهران، 2 دلو 1302
علی دشتی »
آنا