31 اردیبهشت 1400
وضعیت و جایگاه حقوق شهروندی در رژیم پهلوی
در دوران سلطنت 57 ساله رژیم پهلوی، حقوق شهروندی هرگز رعایت نمیشد و مردم از هیچگونه جایگاهی در نظام سیاسی و اجتماعی کشور برخوردار نبودند. صرفاً واژه "مردم" به کار برده میشد در حالی که به لحاظ حقوق طبیعی، ملت ایران مترادف با "رعیت" بودند و فراتر از آن حق و حقوقی برای آنان در نظر گرفته نمیشد. و حتی اگر در سخنرانیهای مقامات رژیم پهلوی هم از مردم و دامنه اختیارات آنها صحبت به میان میآمد، صرفاً در حد شعار بود و در جهت تلطیف افکار عمومی استفاده میشد. با بررسی برخی از مولفهها و شاخصهای حقوق شهروندی همچون نحوه مواجهه با مخالفان، وضعیت مطبوعات، امکانات رفاهی و مشارکت سیاسی و وضعیت رای مردم در دوران حاکمیت رژیم پهلوی میتوان وضعیت و جایگاه حقوق شهروندی در دوران حاکمیت پهلوی را تبیین کرد. فرایند مشارکت سیاسی و حقوق سیاسی مردم در زمان رژیم پهلوی کاملاً فرمایشی و ظاهری بود و کنش مدنی ملت ایران هیچ اهمیتی برای دربار پهلوی نداشت و رژیم پهلوی تنها میکوشید از حضور مردم برای کسب مشروعیت ظاهری بهرهبرداری سیاسی کند.
در دوران رژیم پهلوی، حقوق شهروندی رعایت نمیشد؛ صرفاً واژه مردم به کار برده میشد در حالی که به لحاظ حقوق طبیعی، ملت ایران مترادف با "رعیت" بودند و فراتر از آن حق و حقوقی برای آنان در نظر گرفته نمیشد و اگر هم در سخنرانیهای مقامات رژیم پهلوی از مردم و دامنه اختیارات آنها صحبت به میان میآمد، صرفاً در حد شعار بود و در جهت تلطیف افکار عمومی استفاده میشد. در این نوشتار به برخی از مختصات حقوق مردم در رژیم پهلوی اشاره میشود.
گذری بر شاخصههای حقوق شهروندی
التزام به حقوق شهروندی از طرف حاکمیت و توده ملت اصلیترین شاخصه توسعه انسانی پایدار در جهان است. از نگاه اسلام هم با توجه به مبانی و اهداف الهی و اسلامی، ملتزم شدن به حقوق شهروندی تحت عنوان خلیفهالله در جوامع اسلامی مطرح است.
کرامت ذاتی انسان و طهارت عمومی بشر از سوی خداوند جهت برقراری جامعه توحید محور و همزیستی مسالمتآمیز به ودیعت نهاده شده است. هرچه پایبندی به حقوق شهروندی و رابطه آن بین حاکمیت، دولت و توده ملت بیشتر و منسجمتر باشد نشان از توسعه پایدار و عدم شکاف توده ملت با دولت است.[1]
براساس مبانی حقوق شهروندی، شهروندان از حق حیات برخوردارند و این حق را نمیتوان از آنها سلب کرد. شهروندان از حق زندگی شایسته و لوازم آن همچون آب بهداشتی، غذای مناسب، ارتقای سلامت، بهداشت محیط، درمان مناسب، دسترسی به دارو، تجهیزات، کالاها و خدمات پزشکی، درمانی و بهداشتی منطبق با معیارهای دانش روز برخوردارند و حق دارند از محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی و دینی و تعالی معنوی بهره ببرند. شهروندان از کرامت انسانی و تمامی مزایای پیشبینیشده در قوانین و مقررات بهرهمند بوده و حیثیت و اعتبار آنها مصون از تعرض است.[2]
حال با این مقدمه به بررسی شاخصههای حقوق شهروندی در دوران پهلوی میپردازیم.
نحوه مواجهه با مخالفان در دوران پهلوی
رضاخان و محمدرضا در مواجهه با تقاضاهای مردم ایران، همواره راه حذف مخالفان را مدنظر داشتند و در دوران 57 ساله رژیم پهلوی، تعداد زیادی از مردم ایران در راه آزادی و دفاع از عقائد خود جانشان را از دست دادند. طبق برخی از برآوردها از 15 خرداد 1342 تا پیروزی انقلاب اسلامی، بیش از سه هزار نفر جان خود را در رژیم پهلوی از دست دادند که همه این کشتارها برخلاف حقوق شهروندی و حق اظهارنظر مردم بود. حکومت های نظامی، شکنجه های سخت در زندان، برخورد با تظاهرات مردمی و... همگی از جمله بسترهای کشتار مردم بی دفاع ایران بوده است که برای به رسمیت شناختن حق و حقوق خود تلاش می کردند.
این موضوع حتی از دید نویسندههای خارجی هم پوشیده نیست؛ "اندرو کاکبورن" به «شکنجه و شیوههای سرکوبگرانه اعمالشده از سوی ساواک« اشاره می کند [3] جیمز بیل اذعان می دارد که «اقدامات سرکوبگرانه و خشن رژیم شاه، هزاران ایرانی غیرمسلح تظاهرکننده را در کوچهها و خیابانهای شهرهای سراسر کشور به خاک و خون کشید.»[4]
در جریان 17 شهریور 1357 نیز نزدیک به 4000 نفر از مردم توسط عمال پهلوی به شهادت رسیدند و در میدان ژاله، 500 نفر قربانی خشونت طلبی نظامیان شدند. [5] در گزارشی که از طرف سازمان عفو بینالمللی انتشار یافت ادعا شده است بین 25 تا 100 هزار نفر به خاطر دلایل سیاسی در ایران زندانی شدهاند و همچنین پلیس مخفی ایران به هنگام بازجوئی آنان را زیر شکنجه مداوم قرار میدهد.
مشارکت سیاسی و وضعیت رای مردم در دوران پهلوی
فرایند مشارکت سیاسی و حقوق سیاسی مردم در زمان رژیم پهلوی کاملاً فرمایشی و ظاهری بود و کنش مدنی ملت ایران هیچ اهمیتی برای دربار پهلوی نداشت. رژیم پهلوی میکوشید از حضور مردم برای کسب مشروعیت و باز بودن فضای سیاسی خود بهره برداری سیاسی کند. به عبارتی دیگر، اراده ملت مخالف منافع غرب و رژیم شاهنشاهی بود [6] و به همین دلیل، فعالیتهای مردم به شدت پایش و مورد رصد نیروهای امنیتی و انتظامی قرار داشت و تلاش بر این بود، مشارکت سیاسی مردم را مدیریت نمایند تا با برگزرای انتخابات و مشارکت فرمایشی در سطح جامعه، از سطح اعتراضات بکاهند.
در دوران پهلوی کارگزاران حکومتی هم در راستای منافع خود و شاه، در لیست نمایندگان ملت و آراء آنها دخالت میکردند. براساس مشاهدات هندرسن سفیر آمریکا در ایران در دوران پهلوی، لیست نامزدهای انتخاباتی براساس منافع دولت جابجا میشد.[7] اسدالله علم نیز در یادداشتهای خود پیرامون انتخابات فرمایشی و جنبه سرگرمی برای مردم اذعان میکند: «[به شاه] عرض کردم، مردم باید به حساب و به بازی گرفته شوند و برای آنها سرگرمی و وسیله بازی درست کرد... منظورم این است که مردم باید در سیاست بازی کنند و خود را در آن شریک بدانند. چه دلیل دارد که دولت بر سر کار باشد، همه عوامل انتخاباتی را در دست بگیرد و مثلا در انتخابات شهرداری و انجمنهای ولایتی و ایالتی مداخله بکند؟ بگذارید مردم حس بکنند که انتخابات آزاد است. انجمنهای شهر و ایالتی و ولایتی چه تأثیری در سیاست کشور دارد که دولت میخواهد در دست داشته باشد؟ بگذارید آزادانه سروکله هم بزنند... چرا باید مردم در مسائل زندگانی روزمرهشان حرف نزنند؟ اینکه به جایی صدمه نمیزند. فرمودند، چطور صدمه نمیزند؟ مثلا مزخرفات عجیبی در مورد گرانی میگویند، که اینطور نیست. عرض کردم، اولا متأسفانه اینطور است، ثانیا بر فرض چرت و پرتی میگویند، چه ضرری دارد و یک دریچه اطمینانی باز میشود.»[8] این مکالمه علم با محمدرضا پهلوی، به خوبی نگرش شاه را نسبت به رای مردم نشان می دهد.
در همین رابطه حسین فردوست میگوید: «پس از بررسی صلاحیت امنیتی و مطالعاتی این افراد، ترتیب انتخاب این اسامی داده میشد و به صورتی ظاهری، نام آنها از صندوق آرا بیرون میآمد.» [9] همانگونه که مارک گازیورروسکی [10] تاکید می کند در زمان پهلوی دوم، انتخابات مجلس به صورت مستقیم تحت اختیار شاه بود تا مطمئن شود که مجلس به شخص وی وفادار خواهد بود و نتیجه آن مجلسی بود که دیگر چیزی جز مُهری برای تأیید تصمیمهای شاه نبود.[11]
وضعیت مطبوعات در دوران پهلوی
در اطلاعیه دولت پهلوی در خصوص آزادی مطبوعات ادعا میشد: «دولت آزادی مطبوعات را برابر قانون اساسی تضمین میکند و با تاکید بر درستی سیاست آزادی مطبوعات، تضمین میکند که در انجام وظایف قانونی کارکنان مطبوعات کشور هیچگونه دخالت و اعمال نفوذ مستقیم و غیرمستقیمی از سوی دستگاهها و مقامات دولت صورت نگیرد. دولت امنیت حرفهای کلیه کارکنان مطبوعات کشور را نیز تامین میکند.»
اما این، ادعایی بیش نبود. مطبوعات در دوران پهلوی، طی بازه زمانی طولانی سعی داشت اعمال رژیم را توجیه کند، همچنین در مطبوعات هیچگاه از مخالفین و حوادث و جریانات واقعی سیاسی حتی اسمی برده نمیشد مگر زمانی که سخنان شاه علیه مخالفان منعکس میشد. مثلاً وقتی که محمدرضا پهلوی از "مرتجعین سیاه و سرخ" نام می برد مطبوعات نیز بلافاصله به طرق مختلف به تخریب مخالفان میپرداختند. شاید احساس میکردند چارهای ندارند. آنها خود سانسوری را پذیرفته بودند.
دولت به روزنامههای کوچک طرفدار رژیم مبلغی پرداخت میکرد و همین دسته در سال 1352 تعطیل شدند. یک بار 50 روزنامه و مجله به دلیل پایین بودن تیراژ تعطیل شدند و با این تعطیلی، برخی نشریات از دولت غرامت گرفتند. پایین بودن تیراژ نشان از عدم توجه مردم به روزنامهها داشت. خبرنگاران روزنامههای خارجی هم غالبا در اختیار رژیم قرار داشتند و روی بسیاری از جنایات رژیم سرپوش میگذاشتند. یک بار گروه موسوم به "آزادی کتاب و اندیشه" در گزارشی به معرفی خبرنگارانی پرداخت که عضو شبکههای فراماسونری بودند.
در دوره پهلوی مساله سانسور قدرت گرفت و تراوشات فکری متوقف شد. نویسنده و خواننده و گوینده و شنونده مستقیما در معرض این وضعیت خاص قرار داشتند. سانسور اجازه نمی داد تبادل فکری صورت گیرد و محیط را با خفقان کامل حفظ میکرد. شهربانی و سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ ساواک ـ تا سال 1345 به جمع آوری کتبی که مناسب تشخیص داده نمیشد میپرداختند و عنداللزوم نویسنده و ناشر را بازداشت و یا تبعید میکردند و برای اطلاع از چنین کتابهایی از مامورین خود به عنوان کارگر در چاپخانهها استفاده میشد. مدیران چاپخانه ها موظف بودند در صورت مراجعه نویسندگان و ناشران "ناباب" گزارش دهند و از چاپ آثار آنها خودداری کنند. مینو صمیمی (منشی امور بینالملل فرح) نیز پیرامون سانسور مطبوعات اذعان میکند: «مطبوعات داخل کشور تحت فشار ساواک از درج هر گونه خبر حوادث جاری در ایران خودداری می کردند.»[12]
دستگاه اختناق در سال 1345 رسما رژیم سانسور را اعلام داشت. هر کتاب قبل از انتشار میبایست از نظر مأمورین سانسور بگذرد و وزارت فرهنگ و هنر مامور این کار شد. ساواک کم کم روش سختگیرانهتری را در پیش گرفت. بدین معنی که در کشف کتب سانسور نشده خشونت به کار برد و قسمتی از حبس و شکنجه را به داشتن و رد و بدل کردن کتب ممنوعه اختصاص داد.
آزادی اندیشه و بیان که پایه و اساس رشد و شکوفایی اجتماع است چنان مورد تهاجم قرار گرفت که سکوت جای آن را گرفت و مردم را از فکر خلاق و سازنده دور کرده و مظاهر پلیدی و تباهی را قدرت بخشید.
در رژیم پهلوی ، سانسور عمدتاً جهتگیری سیاسی داشت نه اخلاقی. کتاب، فیلم، روزنامه، رادیو و تلویزیون، همه تحت رژیم سانسور قرار داشتند. برای کتابهای ممنوعه لیستی تهیه کرده بودند که انتشار مجدد آنها امکان نداشت. حتی نگهداری و خواندن آنها جرم محسوب میشد و قابل مجازات بود. اساساً تعدادی از زندانیان سیاسی فقط به همین دلیل محکومیت یافته بودند که یکی از کتب ممنوعه را در اختیار داشتند و یا آن را به دیگری به امانت داده بودند. در سال 1349 تعداد 3760 عنوان کتاب منتشر شد. این رقم در سال 1357 به 1750 عنوان رسید یعنی 2000 عنوان کمتر شد و این سیر نزولی همواره وجود داشت. کتابهایی هم که منتشر میشد از لحاظ مسایل داخلی بیمحتوا و غیرجذاب بود.[13]
وضعیت امکانات رفاهی در دوران پهلوی
با وجود درآمدهای نفتی فراوان در رژیم پهلوی، بی عدالتی اجتماعی در ایران موج میزد [14] و در این میان، فساد گسترده مالی، اقتصادی و سیاسی خاندان پهلوی و دربار بر خرابی وضعیت معیشتی، رفاهی و اقتصادی مردم تاثیر منفی گذاشت. (برای مطالعه بیشتر کلیک کنید؛ روایت سفارت امریکا از نقش محمدرضا پهلوی در فسادهای اقتصادی و فسادهای اقتصادی خاندان و درباریان رژیم پهلوی)
این موضوع یکی از مهمترین دلیلی رکود اقتصادی ایران بوده است. [15] به عبارتی دیگر، در زمان رژیم پهلوی، امکانات رفاهی، درمانی و... بیشتر در اختیار دربار و شبکه خاندان پهلوی قرار داشت و سایر مردم بهرهای از درآمدهای نفتی نداشتند بلکه در فقر و نداری به سر میبردند.
با وجود درآمدهای نفتی بالا، هزینههای نفتی برای عیش و نوش خاندان پهلوی و فساد اخلاقی اقوام درجه یک محمدرضا صرف میشد و همین امر مانع توسعه امکانات رفاهی در کشور میشد. به عنوان نمونه، پرویز راجی درباره صرف مبالغ هنگفت مملکت در امور اقتصادی غیرضروری میگوید: «فساد در سطح بالای مملکت بقدری شیوع دارد که حتی از حریم شرم و حیا هم فراتر رفته است. مثلا هم اکنون در کنار دریای خزر سه کازینو به مقیاس وسیع، مشغول کار است که یکی به خواهر شاه و دیگری به برادرش و سومی به بنیاد پهلوی تعلق دارد... من بارها در طول سالیان اخیر، لزوم مبارزه با چنین فسادهایی را با شاه در میان نهاده ام ولی او هرگز متوجه نشد.»[16]این فساد اقتصادی، مانعی برای رشد امکانات رفاهی، تفریحی، آموزشی، بهداشتی و غیره برای مردم محسوب می شد.
هویدا در خاطرات خود تاکید می کند که وضعیت اقتصادی ایران هر روز بدتر و وخیم تر میشد[17] و عبدالله جعفری در خصوص وضعیت اسفناک مردم در زمینه امکانات رفاهی، آموزشی و پزشکی بیان میکند: «در زمان پهلوی به دلیل نبود پزشکان ایرانی، از پزشکان هندی، بنگلادشی و پاکستانی بهره میبردیم. در آن زمان از لحاظ بهداشت و درمان وضعیت مناسبی نداشتیم و مردم محروم در مضیقه بودند. در واقع رژیم پهلوی اصلاً به پیشرفت مردم فکر نمی کرد و داشتن پزشک و مهندس ایرانی برای عمال رژیم اهمیتی نداشت. البته فقط مشکل کمبود امکانات بهداشتی نبود، استفاده از این حداقل امکانات بهداشتی هم به پول احتیاج داشت و چون بیشتر مردم وضع نامناسبی داشتند از این امکانات ناچیز هم بهره ای نمیبردند. بعضی از مردم به بیماری مبتلا بودند، ولی هزینه مراجعه به درمانگاهها را نداشتند و سعی میکردند که با بیماری خود بسازند. البته سیاست رژیم پهلوی این گونه بود که مردم را طوری عادت دهد که به آنچه دارند قانع باشند و امکانات رفاهی و معیشتی بیشتری از رژیم مطالبه نکنند....در واقع بیشتر مردم گرسنه بودند و کسی هم به دانشگاه و تحصیل در مدارج علمی بالا فکر نمی کرد. نبود امکانات خدماتی و رفاهی در جامعه، مردم را نسبت به پیشرفت و آبادانی بی خیال کرده بود و کسی هم به تحصیل در دانشگاه و باسواد شدن و خدمت به هم شهری و هم استانی فکر نمی کرد. در واقع وضع اقتصادی مردم بسیار ناگوار بود و کسانی هم که یک شغل دولتی داشتند، فقط میتوانستند یک زندگی بسیار ساده را اداره کنند. هیچ پولی در دست مردم نبود. شاید اگراین طور بگویم بهتر باشد: رژیم هیچ خدمات و امکاناتی را به مردم ارائه نمیکرد که بابت آن از مردم پول دریافت کند و در واقع پول ارزشی نداشت.»[18]
بیتوجهی به فرهنگ بومی و اعتقادات دینی مردم
رژیم پهلوی در راستای نوسازی شتابان و درهم ریختگی سیاست های فرهنگی خود، سعی در غربی سازی جامعه ایران برای پیشبرد مقاصد خود داشت و در این مسیر، به فرهنگ و اعتقادات مردم هیچ توجهی نداشت و صرفاً تلاش داشت تا ایران را به شکل و شمابل غرب در بیاورد. در این راستا، تلاش های زیادی برای متحدالشکل کردن لباس آقایان، کشف حجاب، حضور زنان در مهمانی های دربار، توهین به مقدسات، ممنوع المنبر ساختن روحانیت و... انجام داد که همه این رویدادها برخلاف سنت ها و فرهنگ بومی و دینی مردم ایران بودند. تحت فشار قرار دادن مردم برای دوری از فرهنگ و اصالت آنها یکی از مصادیق ناامنی شخصی در رژیم پهلوی محسوب می شود که منجر به آزاد و اذیت مردم متدین می شدند.
علاوه بر آن برنامههای رژیم برای غلبه فرهنگ غیر اخلاقی و بیبندوباری غربی و تمامی بخشهای هنری کشور اعم از سینما، تئائر، تلویزیون و ... منجر به تخریب اعتقادات مردم شد و تلاش در راستای ترویج قمار، شرابخواری، مواد مخدر و ... در تضاد با فرهنگ اصیل ایرانی بودند.[19]
در دوران پهلوی، گسترش فساد و ابتذال در جامعه به راحتی قابل رویت بود و ایجاد مراکز فحشا و فساد در جامعه، بی بندو باری، استفاده ابزاری از زنان و استفاده از آنان در فعالیتهای اجتماعی نامناسب، تشکیل مجالس عیش و نوش، تبلیغ اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی و ایجاد مراکز قمار، برپایی جشنهای سلطنتی مبتذل با هزینههای گزاف و تبلیغات بسیارکاملا مشاهده میشد.[20]
برنامه فرهنگی شاه از دو عنصر کاملاً متضاد تشکیل میشد: از یک سو، احیای فرهنگ کهن ایرانی و تلاش همه جانبه در بزرگ نمایی آن در دورانهای گذشته تاریخ این سرزمین و معرفی آن به عنوان «زیباترین بخش فرهنگِ منحصراً ایرانی» و همچنین ترویج ایدئولوژی «بازگشت به خویشتن باستانی»؛ از سوی دیگر، اقبال شدید اولیای امور به ترویج مظاهر و ظواهر فرهنگی غربی.
به رغم شاه و متولیان حکومت و مشاوران او، شاهنشاهی یکی از ارکان اصلی این مملکت و شاهنشاهی گرایی آرمان ایرانیان بود که اینک به دست آنان با جنبههای ظاهری تجدّد غرب ترکیب میشد و حاصل آن فرهنگی بود که با مردم ایران چسبندگی نداشت.
این رویکرد در نخستین دهه حکومت پهلوی دوم، با توجه به اوضاع اجتماعی و سیاسی و واکنش منفی مردم به سیاست ایرانی گرایی افراطی رضاشاه، چندان بروز و ظهور نداشت، اما پس از کودتای 1332ش اقدامات تجدّدخواهانهی غربی حکومت همراه با نمادهایی از فرهنگ کهن سال اسبتداد ایرانی به جامعه تحمیل و ایران، طی 25 سال، با روحیه و فرهنگ غیر ایرانی اداره شد». به تعبیر دیگر، حکومتگران از دو جنبهی نظری و عملی در تقابل با فرهنگ جامعهی ایرانی، که عنصر دین از بارزترین و عمومیترین وجهههای آن است، قرار گرفتند و بیگانگی میان دستگاه حاکمه و مردم به حد اعلی رسید. تأکید بر سنن و هنجارهای پیش از اسلام، به مثابهی تقابل اعلام نشده با فرهنگ دیرپای اسلامی جامعهی ایرانی و نادیده گرفتن و پشت کردن به فرهنگ مردم ایران بود؛ همچنان که پذیرش عناصر و نمادهای فرهنگ غربی و ترویج جنبههایی از ابتذال و بیبند و باری، مانند اشاعهی فیلمهای غیر اخلاقی، آزادی فروش و مصرف مشروبات الکلی، تأیید مراکز فساد و غیره، با مجموعهی تعالیم و تربیتهای دینی واخلاقی مردم ایران ناسازگار بود.
از آغاز دهه 1340ش و در پی قیام پانزدهم خردادِ همان سال، حکومت پهلوی در مقابله آشکار با مرجعیت و روحانیت و عموم متدّینان قرار گرفت و از همان تاریخ دامنه فعالیتهای فرهنگی آن حکومت در تبلیغ و ترویج فرهنگ شاهنشاهی شدت و قوت یافت. برگزاری جشنهای مختلف به مناسبتهای گوناگون (جشن بیست و پنجمین سال سلطنت محمدرضا پهلوی در شهریور 1345، جشن تاج گذاری در آبان 1346، جشن پنجاهمین سال سلطنت در فروردین 1355 و ...) حول محور شاه و شاهنشاهی نمودی از این سیاست بود که در جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی به اوج خود رسید.
کوششی نافرجام به کار بسته شد تا نهادهای شاهنشاهی در کانون توجه مردم قرار گیرد و مجد و عظمت باستانی ایران احیا شود.
شاه در عطف توجه به ایران باستان، که رویه دیگر آن نادیده انگاشتن چهارده قرن فرهنگ دوره اسلامی بود، تا آنجا پیش رفت که خود را حافظ میراث کوروش خواند؛ هر چند در منش و رفتار او آنچه بیشتر جلوه داشت خودباختگی و ضعف در برابر قدرتهای بزرگ جهانی و شیفتگی نسبت به ظواهر فرهنگ غرب بود. شکستن حریمهای اخلاقی جامعه، از رهگذر ترویج فرآوردههای فرهنگ غربی، که وزارت فرهنگ و هنر متولی و مجری آن بود، به بهانه «آشنا کردن مردم ایران با آخرین تحولات هنری جهان»، از آن دست که در جشن هنر شیراز در 1356ش به نمایش گذاشته شد، برای عموم مردم ایران پذیرفتنی نبود و نه تنها شکاف میان مردم و حکومت را بیشتر میکرد، که ادعای احیای عظمت ایران را نیز غیرواقعی و پوششی برای فاصله گرفتن از فرهنگ اسلامی مینمایاند. شاه با اجرای برنامههای نوسازی غرب گرایانه و شاهنشاهی خود، سامانههای زندگی فرهنگی را از بین برد و سبب نابودسازی فضای فرهنگی و گستردهتر شدن جوّ استبداد در این عرصه شد.[21]
از این رو میتوان به عینه مشاهده کرد که در دوران پهلوی، حقوق شهروندی هرگز مورد توجه حاکمیت قرار نمیگرفت، مردم هرگز به حساب نمیآمدند و واژه "ملت" معنایی بیش از "رعیت" نداشت.
پی نوشت ها:
1- خزائی، احمدرضا(1395): «تحلیل زمینه های حقوق شهروندی در نهج البلاغه»، فصلنامه پژوهش دینی، شماره 33، پاییز و زمستان 1395، ص73.
2- حسن روحانی، منشور حقوق شهروندی جمهوری اسلامی ایران،1395، صص2-1.
3- کامران غضنفری، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، تهران، بسیج دانشجویی،1381، صص21-20.
4- کامران غضنفری، «آمریکا مسئول اصلی کشتار 15 خرداد»، روزنامه کیهان، پنجم بهمن1392، ص6.
5- Ervand Abrahamian, Iran Between Two Revolutions, Princeton University Press, 1982, p516.
6- عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال: خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی، تهران، نشر نی،1368، ص46.
7- غلامرضا نجاتی، شصت سال خدمت و مقاومت، تهران، انتشارات رسا، 1377، جلد1، صص340-337.
8- علینقی عالیخانی، یادداشتهای علم، تهران، انتشارات کتابسرا، ۱۳۷۷، جلد2، صص ۲۲۸-۲۲۹.
9- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1382، جلد1، ص 257.
10- Mark J. Gasiorowski
11- مارک گازیورروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، انتشارات رسا، 1371، ص 329.
12- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، تهران، انتشارات اطلاعات،1368، ص225.
13- سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی،1387، جلد2، صص179-176.
14- ژان پیردیگار و دیگران، ایران در قرن بیستم، ترجمه هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز،1378، ص196.
15- عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی ایران، قم، نشر معارف،1381، صص199-198.
16- parviz Radji (1989): In the Service of the peacock Throne, London, Hamish Hamilton, 1989, p 236.
17- فریدون هویدا، سقوط شاه، انتشارات اطلاعات، تهران، 1365، ص133.
18- عبدالله جعفری، «قبل از انقلاب کسی جرأت مطالبه امکانات و خدمات رفاهی و بهداشتی را از رژیم نداشت»، وبسایت پیشمرگ روح الله، 14 بهمن1394.
19- عبدالکاظم مجتبی زاده، فساد در رژیم پهلوی دوم، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1386.
20- عبدالامیر فولادزاده، شاهنشاهی پهلوی در ایران، قم، کانون نشر اندیشه اسلامی، 1369، جلد1، ص203-309.
21- گروهی از پژوهشگران، پهلویها، تهران، نشر کتاب مرجع،1390.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی