زندگی نامه روسای ساواک
روسای ساواک نقش اصلی و تعیین کننده ای در برنامه ها و عملکرد « کمیته مشترک ضد خرابکاری » داشتند . مطلب حاضر زندگی نامه رهبران و چهره های اصلی ساواک می باشد
1ـ سپهبد تیمور بختیار
اولین رئیس ساواک سپهبد تیمور بختیار فرزند ایلخان فتحعلی خان سردار معظم بختیاری، او فرزند ایلخان لطفعلیخان امیر مفخم بختیاری، در 1292ش. در منطقه دّزک ـ 24 کیلومتری شهرکرد در استان چهار محال و بختیاری ـ به دنیا آمد. تیمور بزگترین فرزند خانواده بود و تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در اصفهان به پایان رسانید و از دبیرستان ادب (کالج انگلیسی) دیپلم گرفت. پدر و پدربزرگش در سالهای نخست قدرتیابی رضاخان در سرکوب شورشهای مناطق جنوب و جنوب غربی کشور به او کمک کردند و در سلک خدمتگزاران رضاخان درآمدند. در آن میان، سردار اسعد بختیاری از سران ایل بختیاری، نزد رضاشاه مقام و اعتباری ارجمند کسب کرد و سالها از محارم و نزدیکان او به شمار میرفت، تا اینکه در آبان 1312 مغضوب رضاشاه شده و فروردین سال بعد به دست پزشک احمدی کشته شد. به دنبال دستگیری سردار اسعد بختیاری، رضاشاه ورود جوانان بختیاری را به خدمت نظام ممنوع کرد. تیمور بختیار جوان، به رغم علاقه وافری که به ورود به ارتش داشت، به ناچار برای ادامه تحصیل در رشته نظام عازم لبنان شد و در مدرسه نظام بیروت ثبت نام کرد. تیمور بختیار پس از پایان تحصیلات در بیروت، برای تکمیل دانش نظامی راهی فرانسه شد و به ترتیب در مدارس پیادهنظام سنتسیر و سواره نظام سمور به تحصیل پرداخته و در حالیکه درباره جنگهای پارتیزانی نیز آموزشهایی فراگرفته بود، در 1314ش. با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شده و به ایران بازگشت. در آن سالها برخلاف بسیاری از سران بختیاری که مغضوب رضاشاه بودند، پدر و جدّ تیمور هنوز در نزد حکومت ارج و قربی داشتند و آنچه تیمور پس از مدت کوتاهی، در سال 1315 با درجه ستوان دومی به خدمت ارتش درآمد. تیمور بختیار در پنج سال پایانی حکومت رضاشاه در سمتهای مختلف نظامی، امنیتی و اطلاعاتی تا اواسط دهة 1320 فعالیت کرد. بختیار از فروردین 1315 در هنگ سوار بود، پس از حدود دو سال به واحد جمازه سوار در بلوچستان منتقل شد و به دنبال سقوط رضاشاه به اصفهان اعزام گردید و طی حدود چهار سال حضور به مأموریتهای نظامی در کردستان و لرستان اعزام شد. وی در 1317 ستوان یکم، 1321 سروان، و در 1325 سرگرد بود. پس از بحران آذربایجان و نقشی که در سرکوب ارتش فرقه دموکرات آذربایجان داشت، نام او بر سر زبانها افتاد و به درجه سرهنگی و اخذ نشان افتخار نایل آمد. از نیمه دوم دهة 1320 به بعدبختیار در واحدهای نظامی مختلفی حضور داشت: از 27 فروردین 1325 افسر رکن 3 در لشکر سوم آذربایجان بود؛ در اول مهر 1325 فرمانده گردان دوم از هنگ چهارم لشکر چهار کردستان بود؛ در 31 اردیبهشت 1326 رئیس شعبه یک رکن 4 ستاد ارتش بود. در اول مهر 1326 در دانشگاه جنگ بود، در اول مهر 1327 فرمانده هنگ سوار فاتح بود؛ در 20 بهمن 1327 فرمانده هنگ سوار شاپور بود؛ در آبان 1329 رئیس ستاد لشکر یک گارد بود، در 15 آبان 1331 فرمانده تیپ سوم کوهستانی مرکز بود، در 18 فروردین 1332 فرمانده تیپ مستقل کرمانشاه بود و به طور همزمان، از 5 اردیبهشت 1332 فرماندار نظامی استان چهار محال و بختیاری بود. از مهمترین اقدامات بختیار در دوره نخستوزیری مصدق، سرکوب شورش ابوالقاسم خان بختیاری بود. در آن دوره بختیار به حمایت از مصدق به مقابله با خویشاوندش برخاسته بود که این اقدام مورد توجه نخستوزیر قرار گرفت. مصدق که به دنبال واقعه کودتای سوم اسفند 1299 از سوی سیدضیاءالدین طباطبایی تحت تعقیب قرار داشت در منزل پدر بختیار در دزّک پناهنده شد. بختیار در ماههای آخر دولت مصدق بر تیپ زرهی کرمانشاه فرماندهی میکرد. در آستانه کودتای 28 مرداد 1332 با طرفداران کودتا و دربار به توافق رسید و با نیروهای تحت امرش به سمت تهران حرکت کرد؛ اما قبل از رسیدن واحدهای او به تهران، کودتا به نتیجه رسیده بود و او به دستور دولت کودتا از میانه راه به کرمانشاه بازگشت. تیمور بختیار دوبار ازدواج کرد. همسر اول او ایران بختیار از خویشاوندانش بود که از او سه فرزند به نامهای شاهرخ، حسین و نیلوفر داشت. زن دوم او قدرت دارای دو فرزند پسر شد. بختیار دو برادر کوچکتر به نامهای منوچهر و عبدالمجید داشت؛ اولی وارد خدمت نظام شده و تا مقام سرهنگی ارتقاء یافت، دومی نیز مدتی فرماندار کل بختیاری و سپس فرماندار قزوین و کرمان شد و در دوره 20 مجلس شورای ملی نیز از حوزه انتخابیه بختیاری به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید.
6 ماه پس از کودتای 28 مرداد و به دنبال ناتوانی سرلشکر فرهاد دادستان در فرمانداری نظامی، تیمور بختیار از کرمانشاه فراخوانده شد و با ارتقاء به درجه سرتیپی و انتصاب به فرماندهی لشکر 2 زرهی مرکز، به طور توأمان فرماندار نظامی تهران شد و به سرعت قلع و قمع مخالفان رژیم پهلوی و دولت کودتا را آغاز کرد. مهمترین اقدام بختیار در رأس فرماندار نظامی کشف شبکه نظامی حزب توده و دستگیری صدها تن از اعضای شبکه نظامی حزب توده بود که بسیاری از آنان به زندانهای طویلالمدت محکوم شدند و دهها تن دیگر نیز اعدام شدند. از دیگر اقدامات بختیار در رأس فرمانداری نظامی دستگیری، شکنجه و پروندهسازی برای اعضای فعال و کادر رهبری جمعیت فدائیان اسلام بود که نهایتاً دادگاه نظامی تحت سلطه فرمانداری نظامی کادر رهبری جمعیت فدائیان اسلام را به اعدام محکوم کرد و این حکم در دی 1335 به مورد اجرا گذاشته شد. از جمله اقدامات بختیار قتل کریم پورشیرازی بود که گفته میشد در پادگان لشکر 2 زرهی به دستور بختیار بر بدن او نفت ریخته و آتش زدند و از آن هنگام بختیار به ذغالساز معروف شد، هم او بود که به دستور و خواسته شاه، سپهبد زاهدی را تهدید کرد تا در کنارهگیری از این پست تعلل نشان ندهد. بختیار اعمال غیرانسانی که در دوران پیشین جاری و ساری بود، در سازمان جدیدالتأسیس ساواک نیز اجرا کرد و نخستین تشکیلات و ساختار مدیریتی و اداری ساواک در دوران تقریباً 5/4 ساله ریاست بختیار بر ساواک بر این سازمان به وجود آمد. اقدامات جاهطلبانه، سوءاستفادهها و ارتباط با محافل داخلی و خارجی، شاه را از قدرتیابی بیشتر تیمور بختیار نگران ساخته بود. در این میان مسافرت بختیار به امریکا در بهمن 1339 که حامل پیامی از سوی شاه برای جان. اف. کندی بود، بر وحشت شاه از بختیار افزود. گفته میشد در ملاقات بختیار با کندی موضوع گسترش سرسامآور فساد در هیئت حاکمه ایران و ناتوانی شاه در اداره مطلوب کشور مورد مذاکره قرار گرفته است. همچنین گفته میشد که بختیار در ملاقات با امریکاییان، درباره تمایلات خود برای انتصاب به پست نخستوزیری و احیاناً انتقاد از مشکلات دامنگیر رژیم پهلوی نیز سخنانی بر زبان آورده است. اخباری از این دست، پیش از آنکه بختیار از سفر به تهران بازگردد، به اطلاع شاه رسید. به همین دلیل بختیار مدت کوتاهی پس از ورود به کشور در اواخر اسفند 1339 از ریاست ساواک برکنار شد. با این احوال موضوع علاقمندیاش به اشغال پست نخستوزیری را فراموش نکرد و با انتصاب علی امینی به نخستوزیری در اردیبهشت 1340 نیز اخبار و شایعاتی مبنی بر تلاش بختیار برای به دست آوردن مقام نخستوزیری وجود داشت. پس از برکناری بختیار از ریاست ساواک، به دستور شاه، ساواک بر مجموعه رفتار و فعالیتهای بختیار نظارت داشت. بختیار آزادانه و بدون محابا با محافل و نمایندگان سیاسی برخی کشورهای خارجی مقیم تهران ملاقاتهای پر سر و صدایی میکرد. همچنین اخبار و گزارشاتی به شاه میرسید که نشان میداد بختیار برای کسب وجهه اجتماعی خود در بین مردم تلاش میکند. ضمن اینکه برخی نشریات و روزنامههای پایتخت و شهرستانها نیز هنوز مطالبی تحسینآمیز و متملقانه درباره او مینوشتند و عکس او را چاپ میکردند و در مقابل از کمکهای مالی او بهرهمند میشدند. بختیار هنوز بر حسب عادت پیشین مهمانیهای مجلل و پر و سر و صدایی ترتیب میداد و در مجالس جشن و سرور در گوشه و کنار شهر شرکت میکرد. بختیار هنوز در کاخ زیبا و رؤیایی خود که در کنار کاخ سعدآباد ساخته بود زندگی اشرافی خود را ادامه میداد. با این احوال شایعاتی وجود داشت که نشان میداد در وزارت دادگستری دولت امینی پروندهای علیه بختیار تشکیل شده که عمدتاً سوءاستفادههای مالی او را در بر میگیرد.
در برخی منافع طلاق ثریا از سوی شاه، از دلایل تنزل مقام و موقعیت تدریجی بختیار در نزد شاه و رژیم پهلوی ذکر شده است. برخی نیز ترس شاه، از جاهطلبیهای بختیار عمدهترین دلیل برکناری او از ساواک و تبعیدش برشمردهاند. به دنبال گسترش تحریکات و مخالفتهای بختیار، علی امینی از شاه خواست با دستگیری و زندانی ساختن بختیار موافقت کند، شاه این خواسته امینی را رد کرد و تنها به نخستوزیر اجازه داد موجبات تبعید بختیار را از کشور فراهم آورد. هر چند شاه بر آن بود تا با این ترفند هم نخستوزیر و هم بختیار را راضی نگه دارد، اما بختیار به سرعت دریافت که شاه به او خیانت کرده است. شاه برای موافقت با تبعید بختیار از ایران دلیل دیگری هم داشت و آن اخبار و گزارشاتی بود که محرمانه درباره تلاش بختیار برای انتصاب به ریاست ستاد ارتش به او میرسید. بدین ترتیب در 7 بهمن 1340/27 ژانویه 1962 تیمور بختیار به گونهای نه چندان محترمانه از کشور تبعید شد؛ در حالیکه هنوز گذرنامهای سیاسی داشت و افسری بلندپایه از ارتش شاهنشاهی ایران محسوب میشد و حقوق و مزایای او نیز کماکان برقرار بود. با این احوال تبعید ناخواسته بر تیمور بختیار که داعی انتصاب بر پست نخستوزیری و یا حداقل به دست آوردن پست ریاست ستاد ارتش را در سر میپرورانید، گران آمد.
تیمور بختیار تهران را به مقصد رم ترک کرد و مدتی بعد عازم سوئیس و ژنو شد. شاه که از فعالیتهای بختیار در خارج کشور اخبار و گزارشاتی در اختیار داشت، در مهر 1341 وی را بازنشسته کرد و در همان حال اعلام شد که از آن پس او برای زندگی در خارج از کشور میتواند صرفاً از گذرنامه عادی استفاده کند. بختیار نیز مخالفت خود را با شاه و حکومت پهلوی علنی کرد. ساواک همواره نگران اقامت بختیار در کشورهای خاورمیانه نظیر عراق بود. ساواک معتقد بود که ورود بختیار به کشورهای عربی منطقه کنترل او را دشوار خواهد کرد، به همین دلیل تا واپسین زمان حضور بختیار در سوئیس و اروپا و به رغم مخالفتهای علنی و آشکار او با رژیم پهلوی، کنسولگریهای حکومت ایران در اروپا کماکان و به آسانی اعتبار گذرنامه ایرانی او را تمدید میکردند. در دوره حضور بختیار در خارج کشور، شاه همواره نگران حمایت کشورهای شوروی، انگلیس و امریکا از مواضع او بود. بختیار هنگام حضور در اروپا، لبنان و عراق تلاش کرد با علما و روحانیون مخالف رژیم پهلوی در داخل و خارج کشور، بهویژه امام خمینی رابطه ایجاد کند، اما ثمری در پی نداشت.
در خرداد 1346 و در جریان سفر شاه به آلمان غربی، پلیس این کشور اتومبیل بدون سرنشینی حامل دهها کیلو بمب کشف کرد که در این میان بختیار متهم شد که در این توطئه دست داشته است. برخی گزارشات حاکی از آن بود که این توطئه ساختگی توسط ساواک و سفارت ایران در آلمان تدارک دیده شده بود تا بختیار و سایر مخالفان سیاسی حکومت پهلوی تحت تعقیب قرار گیرند. به دنبال این واقعه دولت ایران از تمدید گذرنامه بختیار در اروپا خودداری کرد و پروندهای علیه او در دستگاه قضایی ایران تشکیل شده و اموال و داراییهای قابلتوجه بختیار در داخل مصادره شد. بختیار با اعضای برجسته حزب توده و گروهی از اعضای فعال جبهه ملی و نیز برخی نظامیان و غیره ارتباطاتی برقرار کرد. و در فروردین 1347 سوئیس را به مقصد لبنان ترک کرد. اما مدت کوتاهی پس از ورود به این کشور، به دلیل همراه داشتن اسلحه و تجهیزات نظامی از سوی پلیس لبنان دستگیر و به 9 ماه زندان محکوم کرد. حکومت پهلوی تلاش کرد تا او را به کشور بازگرداند، اما این تلاشها به جایی نرسید. جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر که روابطش با شاه تیره بود، ژنرال دوگل رئیس جمهور فرانسه و نیز سایر کشورهای عربی منطقه به حمایت از بختیار برخاسته و مانع از خروج او از لبنان و تسلیمش به حکومت ایران شدند. بختیار 9 ماه دوره محکومیت خود را در زندان گذراند و پس از این دوره نیز دولت لبنان در 11 فروردین 1348 رسماً اعلام کرد از استرداد بختیار به حکومت ایران خودداری میکند. در آستانه پایان مدت اعتبار گذرنامه ایرانی بختیار، کشورهایی چون سوئیس، فرانسه و برخی کشورهای عربی برای اعطای گذرنامه و تابعیت سیاسی به او اعلام آمادگی کرده بودند. اما در همان زمان ژنرال صالح مهدی عمّاش از سوی ژنرال احمد حسن البکر رئیسجمهور وقت عراق برای دیدار بختیار به ژنو رفته و پیام داد که دولت عراق با کمال افتخار به ژنرال بختیار گذرنامه سیاسی اعطا کرده و تا هر زمانی که او بخواهد در کشور عراق مورد پذیرایی قرار خواهد گفت. بختیار که علاقمند بود در نزدیک مرزهای ایران باشد و گویا برای به راه انداختن جنگهای پارتیزانی بر ضد حکومت نیز طرحهایی داشت، دعوت دولت عراق را پذیرفت و در روز 27 اردیبهشت 1348 و با تشریفات بسیار وارد بغداد شد و درکاخ نوری سعید ـ نخستوزیر پیشین عراق ـ مسکن گزید. به دنبال آن، دولت ایران در 27 خرداد 1348 لایحه ضبط و مصادره کلیه اموال و داراییهای منقول و غیرمنقول بختیار را که شمار آن نیز بس گزاف مینمود، به مجلس سنا ارائه داد و مجلس سنا هم بلافاصله آن را تصویب کرد و برای تأیید نهایی به مجلس شورای ملی فرستاد که مجلس هم در اوایل تیر 1348 بر تصمیم مجلس سنا رأی تأیید زد. در برخی منافع ارزش داراییها و اموال بختیار در ایران 45 میلیارد ریال (بر حسب ارزش ریالی در سال 1348) برآورد شده است. و در همان حال دادگاهی در تهران نیز تیمور بختیار را به اتهام خیانت به کشور به طور غیابی به اعدام محکوم کرد. ساواک در فروردین 1348 داراییهای غیرمنقول بختیار را به شرح زیر فهرست کرده است:
1ـ پارک سعدآباد
2ـ دو دستگاه خانه شهری و یک دستگاه در تهران پارس
3ـ ویلائی در رامسر
4ـ قطعه باغی در کلاک کرج
5ـ باغ پپسی کولا 12 هزار متر
6ـ دو هزار متر زمین نزدیک صاحبقرانیه
7ـ 600 متر زمین در منظریه
8ـ هشت هزار متر در مبارکآباد
9ـ 20 هزار متر جنتآباد جنب اراضی کن
10ـ قریه امریه گلپایگان
11ـ قریه کردکوی (چهاردانگ)
12ـ سه دانگ در اردل چهار محال بختیاری
13ـ سه دانگ در اورکان چهار محال بختیاری
14ـ 5/1 دانگ از قریه دزّک و قلعه ممهکا چهار محال بختیاری
15ـ 5/1 دانگ از قریه کند فیضیه
16ـ 5/1 دانگ از قریه خاک آباد هریرود الیگودرز
17ـ در گلپایگان 100 هکتار اراضی لم یزرع
18ـ مختصری دیمکاری در خوزستان (شوشتر)
19ـ انارمزد 120 هکتار در گرگان به اصلاحات ارضی واگذار نموده
20ـ خوشو 5/1 دانگ
21ـ سهام کارخانه قند اصفهان
22ـ سهام گلشهر کرج.
به دنبال ورود بختیار به عراق گروه قابلتوجهی از مخالفان سیاسی رژیم پهلوی وارد این کشور شدند تا با کمک بختیار، راهی نو برای مبارزه با رژیم پهلوی جستجو کنند. دولت عراق نیز وعده هرگونه کمک مالی، پشتیبانی و غیره را به بختیار داده بود. حتی گفته میشد جلال طالبانی هم به بختیار وعده داده بود در مبارزه با شاه ایران حاضر است حدود 4000 چریک مسلح خود را در اختیار او بگذارد. برخی مخالفان سیاسی حکومت نظیر حزب توده نیز در عراق با بختیار رابطه داشتند. گروهی از مخالفان دانشجویی، ارتشیهای معزول، افرادی از ایلات بختیاری و سایر عشایر کشور برای تماس و گفت و گو با بختیار راهی عراق شدند. البته ساواک نیز تعداد قابلتوجهی از مأموران نفوذی خود را روانه بغداد کرد. از جمله مهمترین کسانی که به دیدار بختیار در عراق رفته و رابطه نزدیکی با بختیار برقرار کرد، عباسعلی شهریاری عامل نفوذی ساواک در حزب توده بود که علیالظاهر در به دام انداختن نهایی بختیار و قتل او درعراق نقش قابلتوجهی ایفا داشت. از جمله طرحهای ساواک، تلاش برای ربودن بختیار از عراق و انتقال او به کشور بود. هنگامی که آشکار شد ربودن و انتقال بختیار به ایران امکان ندارد، ساواک طرح قتل بختیار را مورد توجه قرار داد و مأموران متعددی راهی عراق شدند. برخی از افرادی که در دوره ریاست بختیار بر ساواک با او همکاری میکردند به عنوان مخالف رژیم پهلوی به بغداد اعزام شده و توانستند اعتماد او را به دست آورده و در سلک نزدیکترین دوستان و محارم او قرار گیرند. در زمستان 1348 ساواک و حکومت ایران با برخی افسران بلندپایه عراقی در ارتش و سازمان امنیت این کشور تماس داشتند و میخواستند کودتایی بر ضد رژیم عراق سازماندهی کند. به دنبال کشف زودهنگام طرح کودتا در عراق، حکومت این کشور دهها نفر از افسران، نظامیان و سایر افراد را به عنوان مشارکت در این طرح دستگیر و پس از شکنجه به سرعت محاکمه و به جوخه اعدام سپرد و همزمان جنگ لفظی و تبلیغاتی بین ایران و عراق گسترش یافت. در حالی که حکومت عراق از بختیار به عنوان برگ برندهای در مخاصمه با ایران بهره میبرد، برای تأمین امنیت او تدابیر شدیدی به کار گرفت. در 16 مرداد 1349 دو سه نفر از علیالظاهر نزدیکان بختیار که ساواک از مدتها قبل مأمور تماس و همکاری با او ساخته بود، در شکارگاهی در 20 کیلومتری مرزهای غربی ایران، پس از آن که محافظان و همراهان عراقی بختیار را به بهانههایی از او دور ساختند، او را با شلیک چند گلوله کشتند. درباره کیفیت قتل بختیار در عراق خبرهای متعدد و گاه متضادی نقل شده، اما تردیدی وجود ندارد که ساواک عامل قتل اوست. خبر قتل تیمور بختیار در نشریات و رسانههای گروهی ایران انعکاس یافت و موجبات خشنودی شاه را فراهم آورد. ساواک نیز برای نمایش توانمندیهای خود بهره برد و سپهبد نعمتالله نصیری ـ رئیس وقت ساواک ـ به درجه ارتشبدی ارتقاء یافت.
2ـ سرلشکر حسن پاکروان
سرلشکر حسن پاکروان دومین رئیس ساواک (طی سالهای 1340 ـ 1343ش) فرزند فتحالله پاکروان، در 1290ش. در تهران متولد شد. مادرش امینه پاکروان زنی تحصیلکرده بود، تابعیت فرانسوی داشت. فتحالله پاکروان از رجال دوران سلطنت رضاشاه بود و هم او بود که در دوران استانداریش در خراسان واقعه مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد و صدها نفر به شهادت رسیدند. فتحالله پاکروان پس از سقوط رضاشاه کماکان در حکومت باقی ماند، از جمله مدتی سفیر ایران در ایتالیا شد.
حسن پاکروان از همان دوران طفولیت و تحت مراقبتهای مادر، با فرهنگ و آداب فرانسوی و اروپایی رشد و نمو کرد و دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بلژیک و مصر گذرانید و برای ادامه تحصیل در رشته نظام راهی فرانسه شده و در دانشکده نظامی فونتن بلو در رشته توپخانه ثبتنام کرد. پس از پایان این دوره، تحصیلات نظامیاش را در مدرسه پواتیه ادامه داد و در حدود سال 1310ش. فارغالتحصیل شده و به ایران بازگشت و با درجه ستوان دومی در دانشکده افسری مشغول به کار شد.
حسن پاکروان در 1320ش. با فاطمه فریفته فرزند جواد فریفته ازدواج کرد و از او صاحب چهار فرزند به نامهای سعیده، نفیسه، افسانه و کریم شد. پاکروان دارای سه خواهر و دو برادر به نامهای فرنگیس، لیلی، مهرانگیز، منوچهر و خسرو بود. در آستانه عزل رضاشاه از سلطنت پاکروان مربی دانشکده افسری بود. در سالهای 1320 ـ 1322 در ستاد ارتش خدمت میکرد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 که فرمانداری نظامی تهران قلع و قمع و سرکوب مخالفان سیاسی رژیم پهلوی را آغاز کرده بود، رکن 2 ارتش نیز که حسن پاکروان در رأس آن قرار داشت، به عنوان مهمترین سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی و ضدجاسوسی ارتش در کشف و شناسایی بسیاری از اعضای سازمان نظامی حزب توده و نیز طرفداران و هواداران دیگر گروههای سیاسی مخالف حکومت نظیر جبهه ملی و دکتر مصدق نقش قابلتوجهی داشت. پاکروان مورد توجه و حمایت امریکا و مأموران سیا در ایران بود و شاه نیز در وفاداری او به حکومت تردیدی نداشت. وی در بهار 1333 از ریاست رکن 2 ارتش کنار گذاشته شد و به عنوان وابسته نظامی سفارت ایران به هندوستان رفت و تا سال 1334 در این سمت باقی بود. پاکروان چند ماه پیش از تأسیس ساواک به کشور بازگشت و بار دیگر در رکن 2 ارتش مشغول شد. وی در تدوین و تهیه پیشنویس قانون و مقرراتی که بعدها بنیان تأسیس و فعالیت ساواک قرار گرفت، نقش قابل توجهی داشت. پس از تأسیس وآغاز به کار ساواک و از مهر 1335 مأمور خدمت در این سازمان شد و چنانکه از ابلاغیه تیمور بختیار برمیآید به عنوان معاون سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب شد و این سمت را تا پایان دوران ریاست بختیار حفظ کرد. پاکروان در دوران طولانی معاونت خود در ساواک در سازماندهی و ایجاد تشکیلات و ساختار اداری و مدیریتی و اجرایی این سازمان نقش قابلتوجهی داشت. برخلاف تیمور بختیار که افسری تندخو، قسیالقلب و سرکوبگر و بیرحم بود، پاکروان اشتهاری به این صفات نداشت و در برخورد با مسائل و وظایف محوله مشی مسالمتآمیز و نرمخویانهای دنبال میکرد.
پاکروان بلافاصله پس از عزل تیمور بختیار به عنوان معاون نخستوزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب شد و تا بهمن 1343 در این سمت باقی ماند. پاکروان در تمام دوران نخستوزیری علی امینی، اسدالله علم و حسنعلی منصور عضوی از کابینه و رئیس ساواک بود. روش و عملکرد او در برخورد با مخالفان حکومت در سالهای 1341 ـ 1343 چنانکه باید، مطلوب شاه نبود. و شاه روش نعمتالله نصیری را در برخورد با مخالفان میپسندید که بر شهربانی کل کشور فرماندهی میکرد و در سرکوب مخالفان او در تهران، قم و سایر شهرها نقش تعیینکنندهتری داشت. در پی تبعید امام خمینی تعدادی از اعضای شاخه نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی حسنعلی منصور نخستوزیر وقت را در اول بهمن 1343 ترور کردند. شاه که از مدتها قبل رضایت چندانی از پاکروان نداشت، پاکروان را از ریاست ساواک کنار گذاشت و به جای او سپهبد نعمتالله نصیری را در رأس این سازمان قرار داد. پس از قتل حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا مأمور تشکیل کابینه شد و حسن پاکروان با عنوان وزیر وزیر اطلاعات و جهانگردی وارد کابینه شد و تا شهریور 1345، در این سمت باقی بود. از شهریور 1345 سفیر ایران در پاکستان شد و در مهر 1348، که سفارت ایران در پاریس به او محول شد، پاکستان را به قصد فرانسه ترک کرد و تا آبان 1352 در فرانسه بود. سپس به کشور فراخوانده شد و در سازمان بازرسی شاهنشاهی، که تحت مدیریت حسین فردوست فعالیت میکرد، به کار گماشته شد و تا مهر 1356 در این سازمان بود. پس از آن مشاور و سرپرست امور مالی وزارت دربار شد و تا 23 بهمن 1357، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در این مقام باقی بود. پاکروان در طول دوران فعالیت نظامی، امنیتی، سیاسی و اداریاش نشانهای متعددی دریافت کرده است. به غیر از نشانهای متعدد داخلی،از دولتهای هلند، آلمان غربی، فرانسه، بلژیک، نروژ، اتیوپی و زئیر نشانهایی دریافت کرده است. پاکروان فعالیتهای اقتصادی چندی نیز داشت. از جمله با مشارکت همایون صنعتی شرکت مهندسین مشاور کامانا را که در بخش کشاورزی فعالیت میکرد، تأسیس کرد. در این میان او به بسیاری از کسانی که در روزهای بحرانی برای مشورت و رایزنی با شاه به ملاقات او میرفتند، توصیه میکرد به شاه هشدار دهند از کشور خارج نشود و بر این باور بود که با خروج شاه از کشور، رژیم پهلوی به سرعت از هم فروخواهد پاشید. در جریان دستگیری هویدا، شاه پیشاپیش با پاکروان هم مشورت کرده و علیالظاهر پاکروان نیز معتقد شده بود دستگیری هویدا خواهد توانست در گسترش بحران وقفهای ایجاد کند. پاکروان بعد از ظهر روز جمعه 27 بهمن 1357 در منزلش دستگیر شده و به کمیته انقلاب مستقر در کاشانک منتقل شد. از آنجا به مدرسه علوی انتقال یافت. و تا هنگام محاکمه و اعدامش در شامگاه روز 21 فروردین 1358 در زندان بود. روز بعد از اعدام سرلشکر حسن پاکروان، روزنامه کیهان موارد اتهامی او را که از سوی دادگاه انقلاب به او تفهیم شده بود، به شرح زیر منتشر کرد: موارد اتهام پاکروان در دادگاه انقلاب اسلامی ـ شعبه دوم دادگاه عدل اسلامی پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید سرلشکر حسن پاکروان را به شرح زیر تفهیم اتهام کرد: تیمسار پاکروان شما متهم هستید به : فساد در زمین، 2ـ محاربه با خدا و رسول خدا و نایب امام زمان، 3ـ قتل و کشتار مردم مسلمان ایران، 4ـ سد سبیلالله و راه تکامل و بهروزی ملت ایران، 5ـ کشتن مردم آزادهای که بشریت محروم را به قسط و عدالت دعوت میکند، 6ـ توهین به تمام مقدسات مذهبی و ملی مردم، 7ـ صدور دستور حمله به مدرسه فیضیه قم در سال چهل و دو، 8ـ مداخله فعال در حوادث خونبار 15 خرداد 42 تهران، ورامین، اصفهان، قم، مشهد و شیراز، 9ـ تبعید رهبر عالیقدر مسلمانان جهان امام خمینی، 10ـ دستور دستگیری و بازداشت معظماله ...
3. ارتشبد نعمتالله نصیری
نعمتالله نصیری فرزند محمد در مرداد 1289 در بخش سنگسر از توابع سمنان به دنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی را در سمنان سپری کرد و دوره متوسطه را در مدرسه نظام در تهران گذرانید و در 1311ش. در رسته پیادهنظام وارد دانشکده افسری شد و در 1313 با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. نصیری در دوره تحصیل در دانشکده افسری، همدوره محمدرضا پهلوی و در آغاز به فرماندهی همان گروهانی منصوب شد که ولیعهد در آن خدمت میکرد. نصیری در سالهای بعد به عنوان فرمانده دسته مسلسل سنگین، فرمانده دسته و گروهان دانشکده افسری، معاون دانشکده تکمیلی، فرمانده گروهان 2 هنگ 18 کرمان، فرمانده گردان مستقل سیرجان، فرمانده گردان پیاده دانشکده افسری، فرمانده دوره تکمیلی و معلول رسته پیاده نظام دانشکده افسری، رئیس ستاد دژبان مراکز و فرمانده دانشکده پیاده بوده است. وی با درجه ستوان یکمی به دانشکده افسری منتقل شد و به سمت فرمانده رسته یکم گروهان دوم منصوب شد. سپس فرماندهی گروهان اول تهیه را در دانشکده افسری به دست گرفت و پس از مدت کوتاهی به شعبه دروس منتقل شده و در دایره امتحانات مشغول شد. سپس با ارتقاء به درجه سرگردی به کرمان رفت و با درجه سرهنگ دومی فرمانده هنگ پیاده کرمان شد. نعمتالله نصیری در 1328 به فرماندهی هنگ آموزشی منصوب شد. این هنگ جمعی لشکر یک به فرماندهی سرتیپ حسین منوچهری معتمد گرجی (آریانا) بود و ریاست ستاد آن را تیمور بختیار برعهده داشت. نصیری تا 1330 در این سمت باقی بود. در این زمان شاه که از عملکرد سرهنگ امیرقلی ضرغام فرمانده گارد سلطنتی رضایت نداشت، از سرهنگ دوم حسین فردوست، از دوستان دوران کودکیش و فرمانده گارد جاویدان، خواست تا فرد مناسبی برای فرماندهی گارد سلطنتی معرفی کند. او نیز سرهنگ نصیری را که وفادار به شخص شاه بود معرفی کرد، بدین ترتیب سرهنگ نعمتالله نصیری در 1330 در رأس گارد سلطنتی قرار گرفت. هنگامیکه نصیری به فرماندهی گارد سلطنتی منصوب شد، محمد مصدق نخستوزیر بود. نعمتالله نصیری وفاداری بدون چون و چرایی از شاه و دربار داشت و در اختلاف بین دولت و دربار از دربار و شخص شاه حمایت میکرد. با این احوال تنها از 25 مرداد 1332، که از طرف شاه مأمور ابلاغ فرمان عزل مصدق انتصاب فضلالله زاهدی شد، نام او در محافل سیاسی به گوش رسید. نصیری در شامگاه 24 مرداد و سحرگاه 25 مرداد 1332، بر اساس طرحی پیشبینی شده، ابتدا فرمان انتصاب زاهدی را به نخستوزیری که به دست شاه امضاء شده بود، در مخفیگاهش در اختیاریه تهران به او رسانید و سپس در رأس گروهی از واحدهای نظامی تحت امرش روانه خانه مصدق شد تا فرمان عزل او را ابلاغ کند. در همان حال واحدهای دیگری از وفاداران به دربار و عوامل کودتا برخی وزیران دولت را دستگیر کرده و خود را مهیای اقدامات بعدی بر ضد مصدق کردند. درخواست نصیری برای ملاقات حضوری با مصدق (در نخستین ساعت بامداد روز 25 مرداد 1332) از سوی نخستوزیر رد شد و سرهنگ ممتاز رئیس گارد حفاظت منزل مصدق پاکت سر به مهر حاوی فرمان شاه را از نصیری گرفته و تسلیم نخستوزیر کرد. مصدق پس از اطلاع از محتوای پاکت، ضمن یادداشتی موضوع دریافت فرمان شاه را تأیید کرد و در همان حال به سرهنگ ممتاز دستور داد نصیری و همراهانش را بازداشت کند. نصیری و نیروهای نظامی تحت فرمانش روانه زندان شدند و در همان حال آشکار شد که کودتایی بر ضد دولت در حال شکلگیری است. کودتاگران در تهران و نیز شخص شاه در کلاردشت با نگرانی به نتیجه مأموریت نصیری چشم دوخته بودند. در ساعت 7 صبح روز 25 مرداد 1332، رادیو بیانیهای از سوی هیئت دولت قرائت کرد که نشان میداد، دولت، نصیری حامل فرمان شاه را مبنی بر عزل مصدق از نخستوزیری و انتصاب زاهدی به این مقام، دستگیر و روانه زندان کرده و کودتای در دست اقدامی را خنثی نموده است. شاه با شنیدن این خبر کلاردشت را به سوی رامسر و سپس بغداد و رم ایتالیا ترک کرد. شاه در آخرین روز مرداد 1332 وارد تهران شد و به دنبال آن بازداشتشدگان روزهای 25 تا 28 مرداد و از جمله سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی آزاد شدند. نصیری پس از کودتا مورد تفقد قرار گرفت و با ارتقاء به درجه سرتیپی در فرماندهی گارد سلطنتی (شاهنشاهی) ابقاء شد. نصیری دو بار ازدواج کرد. نخستین بار در دوره فرماندهی بر گارد شاهنشاهی با پروین خواجوی که مادری آلمانی داشت ازدواج کرد و پس از چند سال او را طلاق داد. در حالیکه گفته میشد شاه و فرح قصد داشتهاند فریده دیبا ـ مادر فرح ـ را نامزد زناشویی با نصیری کنند، او با دختر جوان سرهنگ خلوتی (زلیخا) ازدواج کرد و از او دو فرزند ذکور یافت و این ازدواج تا پایان عمر نصیری دوام یافت و از ثروت و مکنت هنگفتی که نصیری به خارج از کشور منتقل کرده بود، زن و فرزندانش زندگی متمولانهای در اروپا (پاریس) از سر گرفتند. زلیخا خلوتی ـ همسر نصیری ـ نیز پس از اعدام او دو بار ازدواج کرد. از قبل نصیری خانواده و بستگان او نیز از مواهب بسیاری برخوردار شدند. به دلیل نفوذ نصیری، سمنان از شهری دور افتاده، به مرکز استان تبدیل شد. برخی آشنایان، دوستان و بستگان او در سنگسر و سمنان موقعیتهای مطلوبتری یافتند، به طوری که هژبر یزدانی ـ سرمایهدار معروف سنگسری ـ با حمایتهای نصیری، به موقعیت بلامنازعی دست یافت. نصیری علاوه بر فرماندهی گارد شاهنشاهی، به سمت معاونت ژنرال آجودانی شاه منصوب شد و در آذر 1339 به ریاست شهربانی کل کشور رسید و تا بهمن 1343 که به ریاست رسید، در این مقام باقی بود. نصیری در 1341 به درجه سپهبدی رسید و از خرداد سال 1342 علاوه بر ریاست شهربانی کل کشور، فرماندار نظامی تهران و حومه شد. نصیری در دوره پهلوی دهها نشان داخلی و خارجی نیز گرفته است. نصیری در دوران ریاست شهربانی با برخی تغییر و تحولات مدیریتی و اداری و گماردن افراد ناشایست در رأس دوایر مهم موجبات نارضایتی بسیاری از افسران و نظامیان شاغل در شهربانی را فراهم آورد. ریاست نصیری بر شهربانی کل کشور (1339 ـ 1343) همزمان با آغاز نهضت امام خمینی بود. نصیری در مقام فرماندهی شهربانی کل کشور، در سرکوب مخالفتها، نقش مهمی داشت. در حالی که عملکرد ساواک به ریاست پاکروان در مقابله با مخالفان حکومت، رضایت شاه را فراهم نمیکرد، نصیری در ریاست شهربانی کل کشور مهره دلخواه شاه در سرکوب مخالفان بود. بر همین اساس در آستانه قیام 15 خرداد 1342، نصیری علاوه بر ریاست شهربانی کل کشور، فرماندار نظامی تهران و حومه شد تا در سرکوب مخالفتها با فراغت بال و امکانات بیشتری داشته باشد. نصیری در عین حال با ساواک و ژاندارمری نیز رقابت داشت و شاه از عملکرد او راضی بود، بر همین اساس نیز پس از ترور حسنعلی منصور، شاه، پاکروان را از ریاست ساواک برکنار و نعمتالله نصیری را به عنوان معاون نخستوزیر و رئیس ساواک معرفی کرد.
ساواک بخش اعظمی از اشتهارش را به به جنایتکاری مرهون دوران طولانی ریاست نصیری بر این سازمان است. هنگامی که نصیری در رأس ساواک قرار گرفت، عملکرد غیرانسانی این سازمان در دوران ریاست چهار و نیم ساله تیمور بختیار به تدریج به دست فراموشی سپرده شد. در دهة 1340 ارتشبد حسین فردوست کماکان قائممقام ساواک بود که به ندرت با نصیری دچار اختلاف میشد. نصیری جز وفاداری مطلق به شاه نقش دیگری در مدیریت، سازماندهی و تصمیمهای مهم ساواک نداشت و اعتقاد تردیدناپذیر او در برخورد خشن با مخالفان از دلایل حضور طولانیاش در رأس ساواک بود. ساواک در دوره ریاست نصیری منفورتر شد و او در برخورد با مخالفان هیچ مدارایی تجویز نمیکرد. کمیته مشترک ضدخرابکاری در آستانه دهه 1350 در دوران ریاست نصیری تأسیس شد و پرویز ثابتی مدیرکل اداره کل سوم ساواک که همانند نصیری از اهالی سنگسر سمنان و بهایی بود، جایگزین ناصر مقدم شد. از جمله رخدادهای دوران ریاست نصیری بر ساواک قتل بختیار نخستین رئیس ساواک در عراق بود. نصیری این اقدام را به نام خود ثبت کرده و به پاداش آن به درجه ارتشبدی ارتقاء پیدا یافت.
از ویژگیهای نصیری فساد مالی در سطح بسیار گسترده بود. گفته میشد نصیری جز کسب مال و ثروتاندوزیهای نامشروع دلمشغولی قابلتوجه دیگری نداشت. بسیاری از معاونین و مدیران ارشد ساواک نیز در کنار وظایف محوله، به تبعیت از نصیری به زد و بندهای اقتصادی مشغول بودند. نصیری، دفتر کارش را در ساواک آشکارا به مرکزی برای انجام معاملات بزرگ اقتصادی تبدیل کرده بود و داراییهای نقدی و غیرنقدی او از صدها میلیون تومان فراتر میرفت. نصیری با سوءاستفاده از مقام خود علناً از صاحبان ثروت و سرمایه و نیز مقامات سیاسی، اخاذی میکرد و در بسیاری از معاملات کلان اقتصادی، تجاری و نیز ساختمانسازیها و بورس معاملات زمین و مسکن مشارکت داشت. نصیری در سالهای پایانی حکومت پهلوی بخش اعظمی از داراییهای خود را به خارج از کشور منتقل کرد. اشرف پهلوی خواهر شاه از دوران جوانی با نصیری در ارتباط بود و اشرف نیز تا واپسین دوران ریاست نصیری بر ساواک از او حمایت میکرد. نصیری به رغم وفاداری مثالزدنیاش به شخص شاه، همواره نگران جایگاهش نزد شاه بود و از اینکه همکارانش در ساواک و سایر مراجع حکومت گزارشات سوئی از عملکردش در اختیار شاه قرار دهند، در نگرانی دائمی به سر میبرد. نصیری نسبت به نگرش سازمان سیا از او نگران بود. نصیری پس از آن که متوجه شد تلفنهای او توسط ساواک شنود میشود نگرانتر شد. او مطمئن بود که این شنودها فقط به دستور شخص شاه و توسط پرویز ثابتی انجام میگیرد. نصیری ثابتی را متهم میکرد که بر ضد او و برای هویدا و فرح جاسوسی میکند. او در واپسین سالهای ریاستش بر ساواک میگفت که قدرت طلبی، شاه را دیوانه کرده است. نصیری پیشبینی میکرد که در آیندهای نه چندان دور شاه او را زندانی و نهایتاً خواهد کشت. نصیری تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی در ریاست ساواک باقی ماند. اما با گسترش حرکتهای مردمی، نصیری نتوانست بحران را مهار کند، و عملکرد غیرانسانی وی در ساواک خود موجب گسترش ناآرامیها شد. شاه به ناچار و به دنبال توصیههایی در نیمه خرداد 1357 نصیری را عزل و سپهبد ناصر مقدم را جایگزین او ساخت. نصیری مدت کوتاهی پس از عزل از ریاست ساواک، سفیر ایران در اسلام آباد پاکستان شد.
گروهی در دولت بر این باور رسیدند که برای جلوگیری از گسترش نارضایتیها چارهای جز دستگیری، بازداشت، محاکمه و مجازات رجال و دولتمردان فاسد وجود ندارد. تصور بر این بود که با این طرح، شاه و حکومت از گناهانی که به آنها نسبت داده میشد، تبرئه خواهند شد و مجازات گروهی از دولتمردان از دامنه مخالفتها خواهد کاست. در اجرای این طرح نعمتالله نصیری از مهمترین سوژههایی بود که دستگیری، بازداشت، محاکمه و مجازات او مورد توجه حکومت قرار گرفت. طرح دستگیری رجال فاسد و بدنام از آغاز نخستوزیری شریف امامی طرفداران بسیاری یافته بود و اینک شاه نیز تحتتأثیر مشاورینش آماده بود با قربانی کردن کارگزاران و رجال حکومتی و دولتی برای ادامه سلطنتش تضمینهایی به دست آورد. بر همین اساس نصیری تنها چند ماه پس از انتصابش به سفارت ایران در پاکستان، در 16 مهر 1357 به کشور فراخوانده شد و از نخستین روز آغاز نخستوزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری به همراه 14 نفر دیگر دستگیر و زندانی شد. در آستانه دستگیری نصیری و در 8 آبان 1357 اعلام جرمی هم در 13 بند بر ضد نصیری تنظیم و در اختیار دادسرای تهران و دادسرای دیوان کیفر قرار گرفت. در جریان حمله انقلابیون به زندانها و پادگانها، نصیری که به همراه گروهی از رجال و کارگزاران رژیم ساقط شده پهلوی در پادگان جمشیدیه زندانی بود، نظیر سایر زندانیان آزاد و تلاش میکرد خود را در بین جمعیت انبوهی که در اطراف پادگان در آمد و شد بودند، گم کرده و جان سالم به در برد. اما به سرعت شناسایی، دستگیر و پس از ضرب و شتم و جراحاتی، در مدرسه رفاه تحویل نیروهای انقلاب شد. نصیری به همراه چند نفر دیگر از فرماندهان نظامی محاکمه شد و در شامگاه روز 26 بهمن 1357 در پشت بام مدرسه رفاه به جوخه اعدام سپرده شد.
4. سپهبد ناصر مقدم
ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک، فرزند یعقوب در سوم تیر 1300 در تهران متولد شد. نام خانوادگی او در آغاز مقدم چهار گریل اصل بود که پس از مدتی به مقدم راد و نهایتاً به مقدم تغییر یافت. تا سن ده سالگی تحت تکفل پدر زندگی کرد و از آن پس داییاش حسین مقدم عهدهدار نگهداری او شد؛ تا سال 1334 نیز در منزل داییاش زندگی میکرد و از آن پس به منزل شخصی در زرگنده نقل مکان کرد. مقدم تحصیلات ابتدایی را از سال 1307 و به ترتیب در دبستانهای کمالیه و علامه سپری کرد و در سال 1313 وارد دبیرستان نظام شد و در سال 1319 فارغالتحصیل شده و دیپلم گرفت. ناصر مقدم طی سالهای 1319 ـ 1321 در دانشکده افسری تحصیل کرده و با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. چند سال بعد از دانشکده حقوق دانشگاه تهران لیسانس حقوق گرفت. ناصر مقدم در 12 شهریور 1329 با فرانک سلیمانی فرزند سلیمان ازدواج کرد و از او دارای سه فرزند شد. اولین فرزند او خسرو در سال 1332 و دو فرزند دیگر ـ ناصر و نامور ـ به ترتیب در سالهای 1334 و 1337 متولد شدند. او از فروردین 1321 تا اول شهریور 1343 مناصب و موقعیتهای مختلفی داشته است و در مراکز مختلفی مشغول به کار بوده: لشکر 2 مرکز، اداره بازرسی ارتش، اداره موتوری ارتش، دانشکده افسری، لشکر 10 خراسان، لشکر گارد شاهنشاهی، ستاد ارتش، لشکر 5 لرستان، وزارت دفاع، دادستانی ارتش، دانشگاه نظامی، اداره دادرسی ارتش، دانشگاه جنگ، دادرسی ارتش، کارگزینی ارتش، گارد شاهنشاهی و آجودانی نیروهای مسلح.
هنگامی که ارتشبد حسین فردوست در سال 1338 دفتر ویژه اطلاعات را تأسیس کرد و در رأس آن قرار گرفت ناصر مقدم نیز، به این دفتر منتقل شد و در شامگاه روز 15 خرداد 1342، شاه که از عملکرد ساواک در برخورد با مخالفان ناراضی بود، به پیشنهاد فردوست سرتیپ مصطفی امجدی را از مدیرکلی اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) برکنار کرد و ناصر مقدم را جایگزین او نمود. مقدم حدود ده سال در رأس اداره کل سوم ساواک باقی ماند. بخش اعظمی از فعالیتهای ساواک بر ضد مخالفان در دهه 1340 از ابتکارات و کارنامه ناصر مقدم است. از مهمترین تشکیلاتی که در دوران مدیرکلی ناصر مقدم بر اداره کل سوم ساواک و با مشارکت شهربانی و ژاندارمری تأسیس شد، کمیته مشترک ضدخرابکاری بود. او طی دوران طولانی خدمات نظامی ـ امنیتیاش دهها نشان افتخار دریافت کرده و شخص نصیری رئیس وقت ساواک نیز بارها از خدمات و عملکرد موفق مقدم در ریاست اداره کل سوم ساواک تشکر و قدردانی کرده است. هنگامی که مقدم در 27 خرداد 1342 به مدیریت اداره کل سوم ساواک رسید، درجه سرهنگی داشت و از اول آبان 1345 به درجه سرتیپی ارتقاء یافت و از اول آبان 1349 هم به درجه سرلشکری رسید. ناصر مقدم در سوم آبان 1350 به سمت آجودانی شاه منصوب شد و در همان حال کماکان بر اداره کل سوم ساواک مدیریت میکرد. در 23 فروردین 1352 به قائممقامی ساواک رسید، اما این سمت بیشتر از چند روز دوام نیافت و در 30 فروردین 1352 اعلام شد که به خدمات سرلشکر ناصر مقدم در ساواک پایان داده شده و او ضمن حفظ آجودانی شاه، به ریاست اداره کل دوم اطلاعات و ضداطلاعات ارتش منصوب شد. ناصر مقدم هنگامی که در 17 خرداد 1357 حکم ریاست ساواک را دریافت کرد، به رغم تمام اقدامات و سیاستهایی که به کار برد نتوانست تغییری در روند حوادثی که آشکارا و به سرعت سقوط نهایی رژیم پهلوی را نشانه رفته بود، ایجاد کند. ناصر مقدم در دوره ریاست هشتماههاش بر ساواک، ارتباط نزدیکی با شاه داشت و هرچه از نیمه سال 1357 میگذشت، تماسها، مذاکرات و گفت و گوهای او با شاه افزایش مییافت. مقدم تصور نمیکرد پس از پیروزی انقلاب آسیبی متوجه او شود و امیدوار بود دولت بازرگان شغلی نیز به او واگذار کند و از کشور خارج نشد. اما روند تحولات چنانکه او انتظار داشت پیش نرفت و پس از مدتی دستگیر و زندانی شد. او در درون زندان نیز کماکان امیدوار بود به زودی رهایی یافته و در نزد دولتمردان نظام اسلامی ارج و قربی بیابد و حتی وعده میداد پس از آزادی موجبات رهایی سایر زندانیان وابسته به حکومت پهلوی را فراهم خواهد کرد. سرانجام ناصر مقدم پس از محاکمه، به اعدام محکوم شد و در شامگاه روز 21 فروردین 1358 به همراه ده نفر دیگر از کارگزاران کشوری و لشکری رژیم پهلوی، که از جمله مهمترین آنها سرلشکر حسن پاکروان دومین رئیس ساواک بود، به جوخه اعدام سپرده شد.
5. ارتشبد حسین فردوست
حسین فردوست فرزند سیفالله در 1296ش. در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در 1310 در دبستان نظام به پایان رسانید و از سال 1310 تا 1315 دوره تحصیلات متوسطه را در آموزشگاه لهروزه سوئیس سپری کرد. در دوران تحصیلات متوسطه در سوئیس با محمدرضا پهلوی همدرس بود. فردوست در 1324 وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در رشته حقوق قضایی کارشناسی گرفت و در سالهای 1332 ـ 1335 دوره دکتری حقوق را در فرانسه گذراند. فردوست خدمات نظامی را در سال 1315 آغاز کرد و تا سال 1338، که به دستور شاه و با هدایت MI6 در رأس دفتر ویژه اطلاعات قرار گرفت، در مشاغل زیر خدمت میکرد:
سال 1317 - فرمانده گروهان 5 هنگ 1 پیاده پهلوی
سال 1318 - کفیل فرمانده گروهان توپ 37 هنگ پهلوی
سال 1320 - منتسب به لشکر 1 مرکز
سال 1320 - مأمور به دفتر نظامی شاهنشاهی
سال 1322 - مأمور کسب اطلاعات
سال 1323 - رئیس دایره 2 رسیدگی به شکایات
سال 1326 - طی دوره تکمیلی دانشکده افسری
سال 1327 - پایان دوره تکمیلی
سال 1327 - رئیس دایره 1 آجودانی دفتر نظامی شاهنشاهی
سال 1327 - مربی رسته پیاده دانشکده افسری
سال 1327 - فرمانده گردان 4 احتیاط دانشکده افسری
سال 1328 - فرمانده گردان 3 سال 1 گارد دانشکده افسری
سال 1329 - معاون رسته پیاده دانشکده افسری
سال 1330 - ضمن انتصاب به وزارت جنگ مأمور به اداره دادرسی ارتش
سال 1330 - کارمند دادگاه علیالبدل تجدیدنظر دادرسی ارتش
سال 1331 - منتسب به وزارت جنگ جهت عزیمت به فرانسه
سال 1332 - ضمن انتساب به وزارت جنگ مأموریت مشاور حقوقی وزارت جنگ
سال 1333 - کارمند دادگاه تجدیدنظر دادرسی ارتش
سال 1334 - افسر بازرسی رستههای مختلف دایره 3 دفتر نظامی شاهنشاهی
سال 1334 - منتسب به دانشگاه جنگ طی دوره ستاد
سال 1335 - استاد دانشکده عملیات و آموزش
سال 1338 - منتقل به گارد شاهنشاهی
سال 1338 - رئیس دفتر ویژه اطلاعات گارد شاهنشاهی.
فردوست در 1317 درجه ستوان دومی داشت، در 1319 به ستوان یکمی ارتقاء یافت و در سال 1323 سروان شد؛ در 1327 سرگرد بود و در 1332 سرهنگ دومی گرفت و در 1333 سرهنگ شد. فردوست در 1339 به درجه سرتیپی ارتقاء یافت و در 1343 سرلشکر شد. وی در 1347 درجه سپهبدی گرفت و در 1354 ارتشبد شد. فردوست به زبانهای انگلیسی و فرانسه آشنایی داشت و اندکی نیز زبان آلمانی میدانست. همسر ارتشبد فردوست طلا و تنها فرزندش شاهرخ نام داشت. وی در سالیان طولانی فعالیت دهها نشان افتخار داخلی و خارجی گرفته است. فردوست که از اوایل 1338 به گارد شاهنشاهی منتقل شده بود، در اول آبان 1338 به ریاست دفتر ویژه اطلاعات گارد شاهنشاهی منصوب شد. در 28 آبان 1341 به دستور شاه قائممقام ساواک شد. در 19 فروردین 1352، فردوست از قائممقامی ساواک کناره گرفت و به ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی منصوب شد و این سمت را همراه با ریاست دفتر ویژه اطلاعات تا پایان عمر رژیم پهلوی دارا بود. فردوست پس از سقوط رژیم پهلوی از کشور خارج نشد و پس از مدتی دستگیر و زندانی شد و در دوران بازداشت، سلسله یادداشتهایی برجای گذاشت که به همراه متن مصاحبههای تلویزیونیاش، تحت عنوان خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست بارها چاپ و منتشر شده و با اقبال گسترده علاقمندان به مطالعه تاریخ دوران سلطنت پهلوی قرار گرفت. فردوست به دلیل ارتباط نزدیکش با شاه، ریاست طولانیاش بر دفتر ویژه اطلاعات و سازمان بازرسی شاهنشاهی و نیز قائممقامی دیرپایش در ساواک، بیش از هر کس دیگری درباره زوایای پیدا و پنهان ساواک اطلاعات داشت. حسین فردوست نهایتاً در 1366ش. درگذشت.
6. پرویز ثابتی
پرویز ثابتی مشهورترین مدیر اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی)، فرزند حسین در 1315ش. و در خانوادهای بهایی در بخش سنگسر از توابع شهرستان سمنان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای حسینیه و شاهپسند سنگسر گذراند و دوران متوسطه را در مدرسه فیروز بهرام تهران طی کرد. در سال 1337 از دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشته قضایی مدرک کارشناسی گرفت. در همین سال به استخدام ساواک درآمد و در سال 1345 به ریاست اداره یکم اداره کل سوم ساواک منصوب شد؛ در 1349 معاون دوم اداره کل سوم ساواک شد. پرویز ثابتی در اوج سرکوبهای ساواک در 1352 به جای ناصر مقدم رئیس اداره کل سوم ساواک شد و این سمت را تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی عهدهدار بود. پرویز ثابتی در بدو استخدام در ساواک که در بهمن 1337 و توسط مدیرکل وقت اداره کل ششم ساواک، ضرابی، معرفی شده بود، درباره پیشینه خانوادگی و تحصیلی خود چنین نوشته است:
... از بدو تولد تا تاریخ مهرماه 1328 در سنگسر از بخشهای سمنان در محلهای به نام تپهسر سکونت داشتهام و از تاریخ مهر 1328 برای گذراندن تحصیلات متوسطه به تهران آمدم و مدت سه سال در منزل شوهر خواهرم آقای محمدحسین رحمانیان سکونت داشتهام و از مهر 1331 خانوادهام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گردیدند تا اسفندماه 1334 و از اوایل 1335 پدرم بعد از تهیه منزل ما نیز به آنجا عزیمت نمودیم. در مدرسه صابر در آسیاب دولاب تهران به شغل آموزگاری از سال 26 مشغول شدهام و در ایام فراغت و دوران تحصیل با پدرم در امور حشمداری و تجارت در تهران کمک کردهام. دوران ابتدایی را در دبستان حسینیه و شاهپسند سنگسر از سال 1322 الی 1328 و دوران دبیرستان در فیروز فهرام و تهران از 1328 الی 1334 و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از 1334 الی 1337 مشغول به تحصیل بودهام و در خردادماه 1337 نائل به اخذ لیسانس در رشته قضایی از دانشکده حقوق شدهام و به زبان انگلیسی تسلط دارم و در امور قضایی و اداری و اقتصادی و سیاسی نیز تحصیل نموده و مطالعه دارم و دارای چهار برادر... و یک خواهر... هستم. بنده از بدو تولد در یک خانواده بهایی میزیستهام و پدر و مادرم بهایی بودهاند[،] لکن از زمان بلوغ و بلکه از ابتدای تحصیلات دوره متوسطه مسلمان بوده و هستم و به علت کفیل خرج بودن از تاریخ 24/10/37 الی 24/10/38 از خدمت معاف شدهام و این برگ برای سالهای بعد نیز تمدید خواهد شد. رسالة پایان تحصیلات دانشکده حقوق راجع به کسانی که مجازات نمیشوند، یعنی صغار و مجانین بوده است. همانطور که مشاهده میشود بنده از اهالی سنگسر هستم و سنگسر یک منطقه عشایری و دارای مردمی شاهدوست و وطنپرست است. رستاخیز اهالی سنگسر در قیام ملی 28 مرداد دلیل بر این ادعاست. به طریق اولویت اینجانب نیز فردی شاهدوست و وطنپرست میباشم.
حسین فردوست ثابتی را فردی جاهطلب و متظاهر میداند که ساواک در دوران مدیریت او بر اداره کل سوم به نهایت بدنامی رسید. ثابتی در دهة 1350 به عنوان مقام امنیتی که هر از گاه طی برنامههایی تلویزیونی از موفقیتهای ساواک در برخورد با مخالفان سیاسی و چریکی حکومت سخن به میان میآورد، به فردی شناخته شده و در عین حال رعبانگیز تبدیل شده بود. ثابتی با حسین فردوست و امیرعباس هویدا روابط نزدیکی داشت و اخبار و گزارشات منظمی از عملکرد و فعالیتهای اداره کل سوم ساواک در اختیار این دو قرار میداد. پس از آغاز حرکتهای مردمی دوران انقلاب، ثابتی طرفدار سیاست سرکوب مخالفان بود و به شاه پیشنهاد کرد اجازه دهد تا ساواک 1500 نفر از مخالفان شاخص سیاسی را دستگیر کند و به طور همزمان مخالفان را با شدت هر چه تمامتر سرکوب کند. او وعده داده بود که با اجرای این سیاست به زودی ناآرامیها فروکش خواهد کرد.
از جمله حوادثی که در سالهای اقتدار پرویز ثابتی رخ داد قتل جوان بیگناهی در مغازهای کفشفروشی در تهران توسط محافظ همسر ثابتی بود که به رغم جوّ رعبانگیز موجود، در بین مردم انعکاس یافت و تنفر از ساواک و ثابتی را مضاعف کرد.
از دیگر اقدامات ساواک با هدایت پرویز ثابتی، قتل گروه جزنی در تپههای مشرف به زندان اوین در سال 1354 بود. شکنجههای مرگبار متهمان و مخالفان حکومت پهلوی با شدت هر چه تمامتر پیگرفته شد و کمیته مشترک ضدخرابکاری که از شعب تحت مدیریت و هدایت اداره کل سوم ساواک بود، همراه با زندان اوین و سایر شکنجهگاهها و خانههای امن ساواک در طول دوران مدیریت پرویز ثابتی بیرحمی، قساوت و سبعیت بسیاری نشان داد. مدت کوتاهی پس از عزل نصیری، پرویز ثابتی نیز از سوی مقدم از مدیریت اداره کل سوم ساواک کنار گذاشته شد. در اوایل آذر 1357 برخی نشریات خبر دادند که او همراه فرزندان و همسرش تهران را به مقصد اروپا ترک کرده است. اما برخی از منابع میگویند که ثابتی تا روزهای آخر حکومت پهلوی هنوز در تهران بود. فردوست در خاطرات خود آورده که ثابتی حدود 10 روز قبل از پیروزی انقلاب، در تهران با او تماس داشته و درباره ناآرامیها اطلاعاتی به او داده است. بدین ترتیب گفته شده که ثابتی تنها چند روز پیش از سقوط نهایی رژیم پهلوی و با گذرنامه جعلی کشور را ترک کرده است. گفته میشد پرویز ثابتی مدت کوتاهی پس از ورود به اروپا به کشوری غیرعربی در خاورمیانه (و احتمالاً اسرائیل) رفته و پس از مدتی در امریکا مسکن گزیده است. طی نخستین سالهای دهة 1380 برخی رسانههای مخالف جمهوری اسلامی اطلاع دادند که پرویز ثابتی در لسآنجلس امریکا اقامت داشته و اخیراً علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکند. پرویز ثابتی نیز نظیر بسیاری از رجال و کارگزاران کشوری و لشکری رژیم پهلوی میلیونها تومان وجه نقد از کشور خارج کرد و برخی از داراییهای غیرمنقول خود را نیز فروخت. با این حال منزل او در محله سیدخندان تهران تنها در 6 خرداد 1358 مصادره شد. روزنامه کیهان در این باره چنین خبر داد: «خانه پرویز ثابتی مرد شماره 2 اداره منحله ساواک بعد از ظهر روز 6/3/58 توسط پاسداران کمیته مسجد امام جعفر صادق(ع) سیدخندان به اتفاق نماینده دادستانی پس از صورتجلسه از کلیه اشیاء و لوازم خانه این دژخیم معروف مهر و موم شد. این خانه در سیدخندان، خیابان جلفا، کوچه چلچله واقع شده است. در میان لوازم منزل مرد شماره 2 ساواک منحله وسایل گرانقیمت و مطلای بسیاری وجود داشت.»
7. سرتیپ حسن علویکیا
سرتیپ حسن علوی کیا معاون اداری تیمور بختیار در ساواک و اولین قائممقام ساواک در دوران ریاست سرلشکر حسن پاکروان، فرزند ابوتراب در 1290ش. در همدان متولد شد. تحصیلات دوران ابتدایی و متوسطه را به ترتیب در همدان، اصفهان و مدرسه سنلویی تهران گذراند و در 1311 وارد دانشکده افسری شد و در 1313 با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد.
اسناد و مدارک موجود نشان میدهد که علویکیا در دوران رضاشاه و سپس دهة 1320 افسر خوشنامی نبود و در اول خرداد 1328 هم در تصادف اتومبیل باعث مرگ سه نفر شده بود که پس از چند ماه مورد بخشودگی قرار گرفت. در برخی گزارشات ساواک از سوءاستفادههای گسترده مالی و اخلاقی حسن علویکیا در دوران معاونت و قائممقامی او در ساواک سخن به میان آمده است. فردوست هم که پس از علویکیا دومین قائممقام ساواک شد، تصریح میکند که اختلاس و سوءاستفادههای مالی سرتیپ علویکیا در معاونت و قائممقامی ساواک به چندین دهمیلیون تومان بالغ میشد. فردوست میزان سوءاستفادههای مالی علویکیا در ساواک را طی دوران ریاست بختیار و پاکروان بیش از 150 میلیون تومان برآورد میکند و برکناری او را از قائممقامی ساواک نیز به همین سوءاستفادههای مالی و بدنامی علویکیا نسبت میدهد. علویکیا که مورد توجه و اعتماد شاه بود، مدت کوتاهی بعد از قائممقامی ساواک به عنوان رئیس نمایندگی ساواک در آلمان غربی منصوب شد. حسن علویکیا لیسانس حقوق داشت و در اول مرداد 1346 بازنشسته شد. در اول دی همان سال به خدماتش در نمایندگی ساواک در آلمان غربی نیز پایان داده شد. علویکیا در دوران فعالیتش در ارتش و ساواک نشانهای متعددی دریافت کرد و به کشورهای مختلف جهان سفر کرد.
8. سرلشکر علی معتضد
درباره تاریخ تولد سرلشکر علی معتضد منابع موجود اطلاعی نمیدهد. اما میدانیم که او قبل از آن که نام خانوادگی معتضد را برای خود برگزیند به علی نخجیری اشتهار داشت. علی معتضد دوران دبستان و متوسطه را در اصفهان و در دبیرستان نظام سپری کرد. در 1314 وارد دانشکده افسری شد و در 1316 با درجه ستوان دومی در رشته توپخانه فارغالتحصیل شد. معتضد تا دوران ریاست پاکروان بر ساواک در ستاد ارتش خدمت میکرد و از آن پس به ساواک مأمور شد و رئیس سازمان اطلاعات خارجی ساواک گردید و در تمام دهة 1340 در این سمت باقی بود. فردوست سرلشکر علی معتضد را افسری مورد توجه انگلیسیها و MI6 معرفی میکند که در دوران نصیری به همراه او و ثابتی نقش قابلتوجهی در مدیریت و هدایت ساواک داشتند. معتضد نفوذ قابلتوجهی بر نصیری داشت و با موافقت نصیری بود که پس از کنارهگیری فردوست از قائممقامی ساواک، سرلشکر علی معتضد به قائممقامی ساواک رسید. معتضد تا آخرین روز ریاست نصیری بر ساواک، قائممقام او بود. روز 17 خرداد 1357 که نصیری جای خود را به مقدم داد، معتضد هم از قائممقامی ساواک کناره گرفت. درباره فعالیتها و زندگی سرلشکر علی معتضد طی واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی اطلاع موثقی در دست نیست. شایعات و اخباری وجود داشت که نشان میداد معتضد مایل بود پس از عزل نصیری در رأس ساواک قرار گیرد، او نیز مانند بسیاری از کارگزاران رژیم پهلوی، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از کشور گریخت و دیگر در انظار عمومی و نیز عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نامی از او به میان نیامد.
9. سرتیپ منوچهر هاشمی
سرتیپ منوچهر هاشمی که سالها بر اداره کل هشتم ساواک (ضدجاسوسی) ریاست میکرد، در سال 1298ش. در خوی متولد شد. پس از سپری کردن دوران تحصیلات ابتدایی، در سال 1312 برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و در دبیرستان نظام ثبت نام کرد. و در مقطعی با فرزندان رضاشاه همدرس بود. از 1318 وارد دانشکده افسری شد و در 1320 با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. در رستههای مختلف نظامی در مناطق مختلف کشور فعالیت کرده و این روند تا ماههای نخست تأسیس ساواک ادامه داشت. سرتیپ منوچهر هاشمی که طی سالیان گذشته در رکن 2 ارتش تجاربی در زمینههای جاسوسی، امنیتی و ضداطلاعات کسب کرده بود، پس از انتقال به ساواک در مناطق حساس و استراتژیکی مشغول به کار شد و از همان آغاز مورد توجه بختیار قرار گرفت و رئیس شعب ساواک در استانها شد. سرتیپ منوچهر هاشمی مورد توجه انگلیسیها و مقامات MI6 در ایران بود و پشتکارش در ساواک و اطلاعات و تجارب قابلتوجهی که در زمینههای ضدجاسوسی اندوخته بود، موجب شد تا راه انتصاب او به مدیرکلی اداره کل هشتم ساواک (ضدجاسوسی) هموار شود. منوچهر هاشمی در آستانه سقوط رژیم پهلوی به خارج از کشور گریخت ودرباره زندگی و کارهایش در ارتش و ساواک کتابی منتشر کرد که به رغم برخی دفاعیات ساواک، درباره زوایای پیدا و پنهان بسیاری از فعالیتهای این سازمان اطلاعات قابلتوجهی ارائه میدهد.
10. برخی کارگزاران ساواک
از دیگر کسانی که هر یک در مقاطع مختلف و پستها و مناصب گوناگون در ساواک داشتهاند، باید از سرتیپ مسعود حریرچی، سپهبد محسن مبصر، محمدعلی آرشام، سرلشکر عبدالعلی منصورپور، سرتیپ محمدعلی کاوه، سرتیپ سیفالله فروزین و دهها تن دیگر نام برد که در این مجال پرداختن به زندگی و فعالیت آنان در ساواک میسر نیست. در واپسین دوران حکومت پهلوی هم افراد زیر در رأس شعب ساواک در شهرهای مختلف فعالیت میکردند:
1ـ احمد شیخان رئیس ساواک مشهد 2ـ رضا افشاری رئیس ساواک تبریز 3ـ مبینی رئیس ساواک رضائیه 4ـ حسن سخایی رئیس ساواک رشت 5ـ ابوالحسن شفیعی رئیس ساواک زنجان 6ـ دنیایی رئیس ساواک ایلام 7ـ مجتبی کامیار رئیس ساواک شهرکرد 8ـ فیروز بهرام رئیس ساواک بندرعباس 9ـ بدیعی رئیس ساواک بوشهر 10ـ یحیی لیقوانی رئیس ساواک لرستان 11ـ زند وکیلی رئیس ساواک سمنان 12ـ عبدالله منشی رئیس ساواک همدان 13ـ نصرتی رئیس ساواک سنندج 14ـ محمدعلی آرشام رئیس ساواک کرمان 15ـ همدانیان رئیس ساواک کرمانشاه 16ـ تقوی رئیس ساواک اصفهان 17ـ علی رخشا رئیس ساواک ساری 18ـ عزیزالله رحمانی رئیس ساواک کهگیلویه و دوگنبدان 19ـ حسن رضوانی رئیس ساواک زاهدان 20ـ رحمتالله خرمزاده رئیس ساواک یزد 21ـ محمدتقی جوان رئیس ساواک شیراز 22ـ علیاصغر ودیعی رئیس ساواک آبادان 23ـ احمدی رئیس ساواک اراک و 24ـ باصرینیا رئیس ساواک قم.
مظفر شاهدیِ ، ساواک ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی