29 اردیبهشت 1400
تاریخ نگاری؛ جستوجوی مستمر و دنبالهدار
هردورهای گذشته خود را دوبارهنگاری میکند،تا بتواند به پرسشهای تازه عصر خویش پاسـخ دهـد. ایـن طبع معمول به ما میگوید که تاریخنویسی انتهای مسدودی ندارد،چرا که تاریخنگاری محصول تـاریخ نگری است و نگرشها نمیتوانند در دورههای گوناگون یکسان و یکسو باشند.هرنسلی با اتکابـه میراث گذشتگان و نویافتههای زمـانش بـه بازکاوی عالمانه گذشته میپردازد.
ازاینرو تاریخنگاری رامیتوان جستوجوی مستمر و دنبالهدار دانست؛جستوجویی بدون«حرف آخر». هرچند تاریخنگاران از موضع دانای کل بر تحقیقات خود نقطه پایان میگذارند،اما خوب میدانند که وظـیفه تحقیقی آنان محدود به داراییهای اسنادیشان بوده است و نه بیشتر.
بنابراین تاریخ،برای دوباره نوشته شدن تعصبی از خود نشان نمیدهد.آیا این قضیه را می توان به همه دورههای تاریخی تسری داد؟چنین نـیست.یـافتههای دورههای متقدم-آنچه در حکم اسناد، مدارک و ابزار پژوهش برای یک مورخ به شماره می آید-به حدّیقف رسیده است؛یا بهتر بگوییم: انتظار کمی میرود که با یافتن سندی تـازه،مـسیر رویدادهای نگاشته شده به نحوی تغییرکند که منجربه«کشف تاریخی»گردد.آنچه احتمال میرود این است که مساعی باستان شناسان، بر دانش تاریخی ازمنه دور ما بیفزاید. اما ایـن قـضیه برای دورههای متأخر،بهویژه تاریخ معاصر،شکننده به نظر میرسد.اگرمروری گذار برسیر انتشار اسناد در ده سال گذشته کنیم،کمتر روزی را مییابیم که شاهد بیماری بیداری سندهای خفته در بـایگانیها نـباشیم.فـارغ از نقد و نظرهایی که نسبت بـه ایـن بـیدارباش ابزار میگردد،منابع نویافته،مساحت چشمگیری فراروی پژوهشهای تاریخی گسترده است،به نحوی که فرارسیدن دوره تازهای از تاریخنگاری در آینده نزدیک،حـتمی بـه نـظر میرسد. ما این اقبال را یافتهایم که با چـشمانی غـیر مسلح،و از فاصلهای نزدیک پدیده«کشف تاریخی»را رصد کنیم.
دهه شصت را باید دهه رخوت منابع داخلی و جولان منابع خارجی بـنامیم.یـکی از خـاطرات تلخ فرهنگی،انفعال حاکم بر حوزه تاریخپژوهی در آن دوره است؛دورهای کـه ما را واداشت مصرفکننده منابع تولید شده در آن سوی مرزها باشیم.این سخن شکواگونه از آن روست که مستندات تاریخ معاصر ایـران پیـش از آنـکه مصادر خارجی داشته باشد،خواستگاه وطنی دارد،اما کفه ترازوی منابع خـارجی، آشـکارا سنگینتر بود.
در دهه هفتاد با تلاشهای نمایانی که به واسطه رونمایی هرچند محدود برخی از مراکز اسـنادی صـورت گـرفت،رخت رخوت از منابع داخلی کنده شد.ورود صاحبان خاطره به عرصه خاطرهگویی و خـاطرهنویسی،رونـق قـالب تاریخ شفاهی برای بیان رخدادها،استقبال مردم از اینگونه آثار و رقابت ناشران برای نشر آنـها،بـه بـروز هرچه بیشتر منابع داخلی انجامید تا جایی که به گواه ارجاعات کتابهای مرتبط بـا تـاریخ معاصر،اکنون توزیع منابع اگر با سنگینی کتابهای داخلی همراه نباشد،از توازنی یـکسان بـا مـنابع خارجی برخوردار است.(1)
بیان این مقدمات،تلاش برای اثبات یک پدیده کمّی نیست-کـه پیـش از این غایب بوده و اکنون حاضر است-بلکه تبیین این نکته کیفی است کـه تـوزیع عـادلانه منابع اصلی در تاریخنگاری،بهخودیخود منجر به بازگویی عادلانه رویدادها نیز میگردد.
نسل امروز در حال نـگارش پیـشینه خود است؛هم به دلیل وجود پرسشهای نو و هم به جهت دسـتیابی بـه مـدارک جدید.این نسل هرچند مانند نیاکان تاریخنگار خود نخواهد توانست نقطه پایان بر تحقیقات خـود بـگذارد،امـا این توفیق را یافته است که در«کشف تاریخی»دوران معاصر شرکت کند و پژوهـشهای خـود را با براهین تازه و از منظری به پهنای همه منابع به نسل آتی بسپارد.
پی نوشت:
1-این امر نه تـنها در تـاریخنگاری داخلی بلکه در کتابهایی که در خارج کشور نیز منتشر میشوند، به چشم مـیخورد. چـارلزکرزمان Charles Kurzman استادیار رشته جامعهشناسی در دانشگاه کارولیای شمالی کـتابی بـه نام The Unthinkable Revolution in Iran نوشته که در سال 2004 توسط انتشارات دانـشگاه هـاروارد منتشر شده است.این کتاب-از منابع فراوانی بهره برده است که وجود مـنابع ایـرانی آن-یعنی کتابهای اسنادی که در دهـه هـفتاد و اوایل دهـه هـشتاد مـنتشر شدند-بسیار است
فصلنامه مطالعات تاریخی ،شماره 3 ، تابستان 1383 ،صفحه 6 و7