01 آبان 1400

برخی از فعالیت های فرح پهلوى تحت عنوان همسر محمدرضا پهلوی


برخی از فعالیت های فرح پهلوى تحت عنوان همسر محمدرضا پهلوی

        الف: فرح پهلوى و هنر

     ذات بارى‌تعالى زیباست و زیبایى‌ها را دوست دارد. لذا هنر را در فطرت انسانى سرشته و با اراده خویش پرورده است. پس عالى‌ترین هنرمند گیتى، معبود یکتاست که نظام لایتناهى را به این زیبایى بوجود آورده است و انسانها با چشم جان و دل و با تمام وجودشان این زیبایى‌ها را مى‌بینند و لذت مى‌برند و بر نعمت‌هاى بیکران الهى شکر مى‌گویند و صبحگاهان و شب هنگام پیشانى سجده بر آستانش مى‌سایند.

     هنر وسیله‌اى براى درک بهتر و بیشتر شناخت خداوند و بهره‌مندى از نعمت‌هاى الهى است اما در عصر حاضر هنر به چراغى در دست دزدان و نااهلان براى دستبرد زدن به جان و مال مردم تبدیل گردیده تا زورگویان و زرپرستان براى ترویج رذائل اخلاقى در جهت تسلط روزافزون برانسانها از آن بهره گیرند.

هنر عصر پهلوى به ویژه دوران فرح نیز وضعیتى این چنینى داشت و او با معرفى خود به عنوان فردى فرهنگ‌دوست و فرهنگ‌پرور دفترى تشکیل داد تا به اجراى برنامه‌هاى رژیم در راستاى سیاست‌هایش بپردازد. دربار از هنر و هنرمند جز افرادى عاطل و باطل و لاابالى درکى نداشت و سعى کرد به اقداماتى دست بزند که ایران اسلامى را از ارزش‌هاى آن دور نموده و با پدیده‌هاى غیراخلاقى، غیر اسلامى و غیر

انسانى آشنا نماید و اسم آن را هنر بگذارد. در این قسمت گوشه‌اى از علایق و سلایق و اقدامات فرح در زمینه هنر را بیان مى‌کنیم.

1ـ موسیقى :

     موسیقى مجاز در تعالیم اسلامى تعریف شده و در قرون اولیه اسلامى یکى از دستاوردهاى مهم مسلمین در زمینه فرهنگى، هنر موسیقى و انواع و اقسام آن بود. لذا هنر موسیقى اسلامى از جمله اجزاى

هنر اسلامى و ایرانى مى‌باشد. اما با هجوم تمدن شهوت مدار غربى سنت‌هاى اسلامى و ایرانى تضعیف شده و این روند با حکومت خاندان پهلوى تشدید گردید.

     فرح پهلوى نیز با همین دید، موسیقى امریکایى را مى‌پسندید و تبلیغ مى‌کرد. لذا گروههاى به اصطلاح هنرى را با همین هدف از خارج به ایران دعوت مى‌کردند و قصد ارائه الگوهاى تعریف شده خودشان را داشتند از اینرو فرهنگ دوستى فرح؟! در زمینه موسیقى در نوع مبتذل آن و تهییج‌کننده شهوت جوانان خلاصه شده بود. براى مثال گروههاى باله خارجى که توسط فرح از خارج با دستمزد گزاف دعوت مى‌شدند تا به اجراى برنامه بپردازند که فرح و معدودى اطرافیانش لذت ببرند و به هنر و موسیقى ایران خدمت کرده باشند!؟

     لذا توجه خاص به این قبیل فعالیت‌ها، نه به‌عنوان وسایل اشاعه فرهنگ و هنر و بهبود کیفیت  زندگى و تلطیف روح، بلکه به مثابه کارهایى چشم‌گیر و فاخر تلقى مى‌شد که به قول مدعى در دیده میهمانان داخلى و خارجى، باعث سربلندى و سرافرازى «ما» مى‌شود.

2ـ جشنواره‌هاى پول‌سازى و زراندوزى :

     هر ضرورتى از یک نیاز ناشى مى‌شود. اما جشنواره‌هاى گوناگونى که توسط فرح و یا به دستور او

برگزار مى‌شد از این مهم تهى بود. زیرا هدف فرح معرفى هنر غرب بود که نمى‌توانست در بین مردم با

فرهنگ ایران جایگاهى داشته باشد. موضوعات جشنواره‌ها با نیازهاى اساسى مردم ارتباط نداشت و

هدف جشنواره‌ها و مجریان، قطع پیوند با گذشته و جایگزینى آن با نمونه‌هاى غربى بود. جشنواره‌هایى که

با زور پول قصد ارتباط با مردم را داشتند نمى‌توانستند نفوذى داشته باشند زیرا رژیم پایه‌هاى اساسى

فرهنگى را از بین برده بود و کالاهاى عرضه شده با نیاز ملت ایران فرق داشت. اگر مخارج یک جامعه را بر

دو نوع بدانیم، نوع اول مخارج ضرورى مثل خرج نان و آب، بهداشت، مدرسه و همه چیزهایى که قطع آنها

به حیات افراد لطمه مى‌زند. نوع دیگر مخارج تجّملى است و آن شامل همه مخارجى است که حذف آنها به

هیچ جا بر نمى‌خورد و بیشتر جنبه تفنن و خودنمایى یا تظاهر و تفاخر دارد. جشنواره‌هاى دوره پهلوى،

جزو کارهاى افاده‌اى تلقى مى‌شد و این به سبب آن بود که جنبه نمایشى کارها همیشه به جنبه معنوى

مى‌چربید. و اهل فن چنین برداشت مى‌نمودند که ملتها را آلودگى و فساد و بیداد و بى‌دانشى و بى فرهنگى

و از آن بدتر بد فرهنگى و عدم درک روح زمانه به تباهى مى‌کشاند. به نظر آنان والاتر از سینما و تأتر و نقاشى عصر پهلوى ارزشهایى هست که حرمت و شرافت همه هنرها مشروط به حضور آنها در متن کار  اندیشه هنرمندان و تمامى افراد یک ملت است و آن ایمان به حقیقت و پایدارى و پایمردى و در راه تحکیم فضایل انسانى بود. به همین دلایل جشنواره‌هاى رژیم پهلوى تزریق لامذهبى و لاقیدى و هرزگى به جامعه اسلامى بود که اکثریت مردم به آن تعلقى نداشتند و این مسابقه‌هاى وحشیانه پول‌سازى و سودسازى، زراندوزى و رقابت در توسل به هر رذالتى براى کسب مال و مقام و این فساد و فتنه و تاراج چنگیزى تعلق به دربار، فرح و دستگاه تحت مدیریتش و هنرمند نمایان تجارت پیشه داشت.

     نویسنده‌اى درباره چهارمین فستیوال فیلم‌هاى کودکان تهران با قلمى طنزآمیز مى‌نویسد:

چهارمین فستیوال فیلم‌هاى کودکان با خوشى و خرمى و در امن و امان به پایان رسید، باز هم جلوى سینماى نمایش‌دهنده انبوه ماشین‌هاى آخرین سیستم بود و رنگ بوده و زینت بود و ریخت و پاش بود و تلؤتلؤ جواهرات بود و سیرى بود چهره‌هاى خوب خورده و خوب خوابیده بود و بچه‌هایى با صورت‌هاى چون کوکوى سرخ کرده بود و پدر و مادرانى که هنگام تماشاى فیلم تند و تند آدامس‌شان را مى‌جویدند و به‌به مى‌گفتند و کف مى‌زدند و سر در گوش یکدیگر مى‌گذاشتند و تأکید مى‌کردند و خوش مى‌گذراندند. تو دهاتى بینوا که وصله ناجورى بودى بر دامن آن جماعت، همچون مشت لجنى بر شیشه قاب آینه جواهر فروشى، به یاد بچه‌هاى دهت مى‌افتادى که شکمشان برآمده بود و رنگشان به رنگ لباس قره‌سوران بود... 

    لذا جشنواره‌هاى فیلم فرح و وزارت فرهنگ و هنر و کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان متأثر از سیاست‌هاى فرهنگى رژیم براى تبلیغ دمکرات‌منش بودن ـ علاقه‌مند نشان دادن حکومت به برنامه‌هاى فرهنگى و آموزشى، توسعه یافتگى و سطح رفاه کشور و... بود و از طرفى محدودیت، سانسور و جلوگیرى از برنامه‌هاى مذهبى و اسلامى، اما، در مقابل آزاد گذاشتن هر نوع فیلم و برنامه مبتذل و مستهجن به نام کار و کالاى فرهنگى و توجه ویژه به غرب و برنامه‌ها و ارزشهاى تعریف شده آنان و هنرمندان به اصطلاح مدرن، مجموعه موارد ذکر شده باعث شد که عامه مردم ایران نه اینکه توجهى به برنامه‌هاى فرهنگى رژیم نداشتند بلکه چنین اقداماتى از طرف رژیم را مبارزه با اسلام و قرآن تلقى نمودند.

3ـ موزه:

     فعالیت‌هاى هنرى دفتر فرح با هدف تثبیت موقعیت رژیم مدیریت مى‌شد. لذا پیگیرى اهدافى که بتواند مقوم حاکمیت باشد، دغدغه فرح و دفترش بود. یکى از اقدامات رژیم براى ایجاد مشروعیت در بین مردم، جعل تاریخ و تاریخ‌سازى براى رژیم بود. لذا فرح و دربار در این راستا خانه رضاخان قزاق در قزوین قبل از کودتاى سوم اسفند 1299 را تبدیل به موزه نمودند تا بدینوسیله از کودتاى انگلیسى، قیامى بسازند و به خورد بازدیدکنندگان دهند. سند دربار در این زمینه مى‌نویسد:

 «با کسب اجازه از پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به منظور بزرگداشت خاطره رویداد تاریخى سوم اسفند 1299 خورشیدى، سر در قدیمى قریه آقاباباى قزوین که اعلیحضرت رضاشاه کبیر قبل از حرکت به تهران، مدت زمانى در آن اقامت گزیدند به موزه تبدیل  گردیده و در تاریخ 24 اسفند ماه سال جارى افتتاح خواهد شد.»

     موضوعى که خلاف یافته‌هاى تاریخى مى‌باشد. حسین فردوست ـ دوست شاه ـ در این باره چنین مى‌نویسد:

«رضاخان یک عامل انگلیسى بود و در این تردیدى نیست. کودتاى 1299، طبق اسنادى که دیده‌ام و یا

شنیده‌ام، در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسى با رضا، با حضور سید ضیاءالدین طباطبایى، برنامه‌ریزى

شده و پس از کودتا هم قریب به پنج سال طول کشید تا رضاخان به سلطنت رسید. در این مدت  رضاخان، سردار سپه و وزیر جنگ و نخست‌وزیر شد. شاپورجى، روزى کتاب محرمانه‌اى را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته شده بود که نایب‌السلطنه هندوستان مى‌خواست فرد مناسبى را براى اداره ایران پیدا کند و به دستور او پدر شاپور جى این فرد را، که رضا بود، پیدا کرد و به نایب‌السلطنه معرفى نمود. منظور شاپورجى این بود که سلطنت پهلوى به دست پدر او تأسیس شده است. »

4ـ فرح و میراث باستانى ایران:

     در دفتر فرح پهلوى واحدى تعریف شده بود تا ضمن حفظ و حراست از آثار باستانى و عتیقه‌جات، آثار هنرى و فرهنگى ایران را که در طول زمان به عناوین مختلف به خارج کشور منتقل شده بود به کشور برگرداند و براى این امر کارشناسان و مشاورانى به کار گرفت و با تحمیل میلیاردها تومان هزینه، قصد جمع‌آورى و حفاظت از آثار باستانى را داشت. اما همان کسانى به کار گرفته شدند که سابقا در غارت آثار باستانى شرکت داشته و میلیونها بلکه میلیاردها ریال از این راه پول اندوخته بودند. مرورى بر اسامى مشاوران فرح گویاى این واقعیت مى‌باشد:

1ـ مهندس محسن فروغى فرزند محمدعلى فروغى ذکاءالملک ـ یهودى نومسلمان ـ دست‌اندرکار قاچاق عتیقه‌جات ایرانى.

2ـ ایوب ربنو ـ غارتگر میراث باستانى ایران در طى دهها سال.

3ـ شکراللّه‌ حى، مهدى محبوبیان ـ از صهیونیست‌هاى مشاور دفتر فرح.

4ـ اشرف پهلوى و پسرش شهرام پهلوى نیا، این دو از درون دربار، باند بین‌المللى غارت آثار باستانى را  هدایت و رهبرى مى‌کردند) در دوران پهلوى‌ها دست صهیونیست‌ها در غارت آثار باستانى ایران باز بود و آنان در این خیانت بزرگ به ملت ایران سهمى داشتند. ابتدا صهیونیست‌هاى فرانسوى همچون آندره  گدار رسما هدایت این امر را در ایران به‌عهده گرفتند تا جایى که چنین فردى بر کرسى مدیریت اداره کل باستان‌شناسى ایران نیز تکیه زد و گزارش سرلشگر فرج‌اله آق‌اولى فرمانده خوزستان مبنى بر غارت آثار باستانى توسط گدار به رضاخان با بى‌توجهى روبرو شد به این بهانه که مى‌بایست به قرارداد منعقده براى حفارى و غارت آثار باستانى پاى‌بند ماند. در دوران رضاخان صهیونیست‌هاى امریکایى و انگلیسى دهها هزار آثار و الواح باستانى را به خارج کشور انتقال دادند. این روند شکلى افراطى به خود گرفت و باندهاى قاچاق عتیقه دربارى و صهیونیستى به تاروپود نظام ادارى نفوذ کردند عوامل صهیونیستى با یک

توطئه کاملاً حساب شده به شکل افراد ناشناس و دست‌هاى نامرئى در رأس سازمانها و تشکیلات مملکتى قرار گرفتند. مرحوم رشید کیخسروى درباره باند ایوب ربنو ـ مشاور امور عتیقه فرح پهلوى ـ و اقدامات ویرانگرانه او مى‌نویسد:

«باند مافیایى و مخوف ایوب ربنو مانند غده سرطانى به جان آثار باستانى ما افتاد و بالغ بر پنجاه سال شیره‌جان این ملت زجر کشیده را مکیده و هیچ اثرى را از تعرض خود مصون نداشت و نوک کلنگ این باند به تمامى آثار باستانى ما فرو رفت... مدارک موجود نشان مى‌دهد که باند صهیونیستى ایوب ربنو روزانه با استفاده از حداقل 1500 نفر کارگر و کلیه تجهیزات و امکانات حفارى و با نظارت صورى و ظاهرى وزارت فرهنگ وقت سالهاى متمادى و مستمر در تخت‌جمشید و مرودشت، شهررى، گنبدکاووس و ترکمن صحرا و سیلک کاشان، حسنلو، زیویه کردستان، قیلا نتو و غار کرفتو در کردستان، همدان، عمارلو و تمامى نقاط باستانى گیلان و مازندران و مارلیک، خوزستان و هفت‌تپه وجب به وجب لرستان، هرسین، کنگاور و سایر مناطق باستانى کرمانشاه و ذره ذره مناطق باستانى آذربایجان و سایر تپه‌ها و اتلال باستانى و بیشتر قبور متبرکه حفارى نموده و آنچه را یافته است به موزه‌هاى خارج و اندکى از آن را به موزه ایران باستان فروخته است و...

در سالهاى بعد از 1346 که کلیه حفاریهاى تجارتى ممنوع بود و تحت هیچ شرایطى دولت مجاز به صدور جواز حفارى تجارى نبود اما باند صهیونیستى ایوب ربنو هم چنان به حفارى‌هاى تجارتى اشتغال داشته و از تعقیب و مجازات و بازخواست مصون بوده است. »

    با این وجود فرح پهلوى ایوب ربنو را به مشاورت خود برگزید تا به همراه خواهرزاده‌اش مهدى  محبوبیان همچنان به غارتشان ادامه دهند اما این بار زیر نظر فرح پهلوى که داعیه حفاظت از آثار باستانى را داشت. اسناد دربار پهلوى نیز مؤید غارت آثار باستانى توسط او و فروش چند میلیونى در سال 1331 در زمان نخست‌وزیرى مصدق مى‌باشد. سند وزارت‌خارجه به نقل از مقامات سیاسى و فرهنگى آلمان حکایت از نفوذ باندهاى قاچاق عتیقه در دفتر فرح مى‌نماید و دولت‌هاى اروپایى و آسیایى از شرکت در همایش آثار فرهنگى و باستانى در تهران تحت مدیریت دفتر فرح به دلیل هویت مشکوک مدیر نمایشگاه که در قاچاق عتیقه فعال بود منصرف شدند و مراتب را به رایزن فرهنگى ایران اعلام کردند. جالب اینکه اشرف و پسرش از قاچاقچیان پرو پا قرص آثار باستانى ایران بودند و فرح پهلوى به جاى اینکه جلوى غارت آنان و کارمندان دفترش را بگیرد پول ایران را صرف خرید آثار باستانى ایران مى‌کرد تا به کشور برگرداند و از این طریق براى خودش وجهه فرهنگى دست و پا نماید چیزى که غیرممکن بود زیرا باندهاى عتیقه دفترش با تردستى به هر کارى دست مى‌زدند و مى‌توانستند با مهارت کامل اشیاى بدلى را چند بار گرانتر به عنوان آثار باستانى و هنرى به دفترش بفروشند. موضوعى که در بعضى از اسناد دفترش تأیید شده است.

 

ب: سفرهاى تفریحى و رسمى

     فرح در خاطرات خود بارها خود را ساده‌زیست خوانده است در حالى که شاه و فرح سفرهاى رسمى و غیررسمى زیادى انجام مى‌دادند، اینگونه سفرها بایستى براى انجام امور ادارى صورت مى‌گرفت اما اینان در بیشتر سفرها دنبال تفریح و خوشگذرانى بودند که مبالغ بسیار کلانى از منابع کشور را به خود اختصاص مى‌داد. در کنار شاه و ملکه، گروه بسیارى از وزیران، محافظان، برخى از اعضاى خاندان سلطنتى و درباریان نیز آنها را همراهى مى‌نمودند. سفرهاى خارجى شاه و فرح، خواه جداگانه و خواه مشترک اغلب براى استراحت و خوشگذرانى و استفاده از امکانات تفریحى مانند سواحل زیبا و پیست‌هاى اسکى کشورهاى اروپایى انجام مى‌شد. یکى از مواردى که هر ساله به صورت منظم در ماههاى ژانویه و فوریه (دى و بهمن) تکرار مى‌شد، سفر به سوئیس براى تفریح و اسکى بود. هر ساله در ماه ژانویه، سلسله کوه‌هاى آلپ و جنگل‌هاى کاج پوشیده از برف دامنه این کوه‌ها از اسکى‌بازان پر مى‌شد، شاه و ملکه ایران نیز از کسانى بودند که از این سوى دنیا براى اسکى و تفریح به آنجا مى‌رفتند. سفارت ایران در سوئیس موظف بود امکانات مورد نیاز اقامت شاه و حدود 40 نفر از همراهان او را مهیا کند. شاه و ملکه با یک هواپیماى اختصاصى وارد سوئیس مى‌شدند. و وسایل و چمدان‌هاى آن‌ها با دو فروند هواپیماى بارى به سوئیس حمل مى‌شد. شاه و ملکه پس از یک هفته اقامت در زوریخ، این شهر را به قصد سن‌موریتس ترک مى‌کردند و در آنجا به اسکى و دیدار با ستارگان سینما و... مى‌پرداختند این سفر گاه 2 ماه طول مى‌کشید طورى که، وزیر دربار شاهنشاهى ـ علم ـ بارها از سفرهاى طولانى و مستمر شاهنشاه اظهار نگرانى مى‌کرد و به شاه گوشزد مى‌کرد که طولانى شدن سفرها براى مملکت خوب نیست.

     این سفرها میلیونها دلار بر بیت‌المال ایران هزینه تحمیل مى‌نمود و حضور دوستان و اطرافیان ادارى و خدمه و محافظین و درباریان در این سفرها هزینه را چندین برابر مى‌کرد. به هزینه این سفرها باید خرج‌هاى جانبى را نیز اضافه کرد مثل خرید وسایل و سوغات، دادن انعام و سکه به دیدارکنندگان (هنرپیشه‌ها، خواننده‌ها، دلقک‌ها و...) و شخصیت‌هاى مختلف کشور سوئیس. سفرهایى که هیچ بهره‌اى براى مردم نداشت و تنها براى عیاشى و سرگرمى فرح و شاه و درباریان و نوکرانشان انجام مى‌گرفت. نوع سفرهایى که انجام مى‌گرفت خود گویاى مطلب است:

1ـ سفر به هلند براى شرکت در جشن ازدواج 25 سال ازدواج پرنس برنارد.

2ـ سفر به امریکا و انجام اسکى و تماشاى سیرک در آنجا.

3ـ سفر به لندن براى تماشاى نمایشنامه و اپرا

4ـ سفر به لندن براى مسابقات المپیک زمستانى

5ـ سفر به اطریش براى استفاده از آب معدنى

6ـ سفر به پاریس براى درمان

7ـ سفر به لندن براى حضور فرح در میخانه 400 ساله

8ـ سفر به اروپا براى دیدن مسابقات اسب‌دوانى و...

     و دهها و بلکه صدها سفر خارجى از آن جمله بود به این سفرها بایستى سفرهاى داخلى تعطیلات نوروزى در کیش و تابستان در سواحل شمالى و نوشهر و چالوس و اقصى نقاط خوش آب و هوا را نیز افزود.

 

ج : جشن‌ها

     جشن هنر شیراز: برگزارى جشن هنر شیراز از جمله برنامه‌هاى اجرایى فرح پهلوى بود که نقطه شروع آن، سال 1345 ش بود و در سال 1356 که رژیم پهلوى اواخر عمر خود را سپرى مى‌کرد، به نهایت ابتذال کشیده شد. برنامه موسوم به جشن هنر تحت پوشش نزدیکى روابط فرهنگى بین ایران و دیگر کشورها انجام مى‌شد و به دلیل محل برگزارى آن ـ شهر شیراز ـ به جشن هنر شیراز مشهور شده بود.

     تشکیل هیئت امنایى متشکل از: نخست‌وزیر، هفت وزیر، هفت رئیس سازمان، ریاست دفتر مخصوص محمدرضا پهلوى، استاندار، شهردار... و پرفسور پوپ، مأمور رسمى سازمان سیا و غارتگر میراث فرهنگى ایران نشانگر اهمیت اجرایى این برنامه، براى هدایتگران آن بود. پس از جلسات متعدد و مکرر هیئت امناء اولین برنامه جشن هنر در سال 1346 ش برگزار شد و فرح پهلوى در سخنرانى پایانى

آن، در روز سى‌ام شهریور ماه ـ گفت:

«بسیار خوشوقتم که اولین جشن هنر ایران با موفقیت بسیار روبرو شد. منظور و هدف از برگزارى این جشن بزرگداشت هنر و هنرمند ایرانى و شناساندن هنر قدیم و جدید ایران به ایرانیان و به خارجیان و همچنین بزرگداشت هنرمندان خارجى و شناساندن شیوه کار آنان به ایرانیان بود... آرزو دارم که جشن هنر شیراز در سال آینده و در سال‌هاى بعد با موفقیت بسیار روبرو شود و به هدف عالى خود نایل آید. »

    این برنامه همه ساله با ریخت‌وپاش‌هاى کلان و با سوءاستفاده‌هاى دست‌اندرکاران، براى هدف عالى!!؟ شهبانوى ایران برگزار مى‌گردید. این جشن در طول حیات یازده ساله‌اش هویت و فرهنگ ایرانى

را تحقیر نمود و ضربات جبران‌ناپذیرى بر آن وارد نمود. با اینکه هدف جشن ارتقاى سطح هنر و هنرمند

ایرانى اعلام گردید اما عملاً تاریخ و فرهنگ ما را زیر سؤال برد. زیرا هدفش زدودن مظاهر اسلامى از جامعه مسلمان ایران بود و تازه اگر اثرى هم راجع به فرهنگ و تمدن ایرانى عرضه مى‌شد، مسخ شده بود و به تمسخر گرفته مى‌شد. مسئولین اجرایى با دعوت از گروههاى به اصطلاح هنرى از گوشه و کنار جهان به‌ویژه غربیان به شیراز ، عملاً جشن هنر شیراز را به جولانگاه فرهنگ و تمدن غربى آن هم از نوع مبتذل آن تبدیل کردند. زیرا فرهنگ غربى مزیت‌هایى داشت که آن را براى خودشان حفظ کرده و آنچه هرزگى و ابتذال و بى‌بندوبارى و لاابالى‌گرى بود را به عنوان دستاورد تمدنى غرب به کشورهاى شرقى از جمله ایران عرضه مى‌کردند. حضور این گروه و هیئت‌هاى چند نفره یا چند صد نفره از گوشه و کنار جهان در شیراز هزینه‌هاى کمرشکنى را بر خزانه ایران تحمیل مى‌کرد و این جداى از ریخت‌وپاش‌هاى کلان و سوءاستفاده‌هاى دست‌اندرکاران آن بود. نتیجه این همه هزینه‌ها چه بود؟ محصول و فرهنگ غربى و نمایش صحنه‌هاى منافى عفت و اخلاق در جشن تحت عنوان ـ تأتر و موسیقى و باله و... اما در سال 1356 حرکتى صورت گرفت که حتى مورد انتقاد غربیان نیز واقع شد.

     آنتونى پارسونز ـ سفیر وقت انگلیس در ایران ـ در نقل خاطرات خود، ضمن آنکه این حرکت را یکى

از نخستین جرقه‌هاى انقلاب اسلامى توصیف مى‌کند، مى‌گوید:

«جشن هنر سال 1356 شیراز از نظر کثرت صحنه‌هاى اهانت‌آمیز به ارزش‌هاى اخلاقى ایرانیان از جشن‌هاى پیشین فراتر رفته بود. به عنوان مثال یک شاهد عینى صحنه‌هایى از نمایش را که ترتیب داده بودند یک باب مغازه را در یکى از خیابانهاى پر رفت و آمد شیراز اجاره کرده و ظاهرا مى‌خواستند برنامه خود را کاملاً طبیعى در کنار خیابان اجرا کنند، صحنه نمایش نیمى از داخل مغازه و نیمى در پیاده‌رو مقابل آن بود. یکى از صحنه‌هایى که در پیاده‌رو اجرا مى‌شد، تجاوز به عنف بود که به‌طور کامل (نه به‌طور نمایشى و وانمودسازى) به وسیله یک مرد (کاملاً عریان یا بدون شلوار درست به خاطر ندارم) با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده مى‌شد و در مقابل چشم همه صورت مى‌گرفت. ولى موضوع به شیراز محدود نشد و توفان اعتراض که علیه این نمایش برخاست، به مطبوعات و تلویزیون هم رسید. من به این خاطر، موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشى به‌طور مثال در شهر منچستر انگلیس اجرا مى‌شد، کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمى‌بردند. شاه مدتى خندید و چیزى نگفت. »

    همزمانى برگزارى این دوره از جشن هنر با ماه مبارک رمضان و ترویج گسترده ابتذال و لاقیدى به همراه نمایش زنده و واقعى «خوک. بچه، آتش» توسط گروه هنرى squat که در برگیرنده شمارى از هنرمندان طغیانگر مجارى بود که به نیویورک مهاجرت کرده بودند اوج ابتذال و دین‌ستیزى را در رژیم پهلوى، نمایان کرد. این‌گونه اقدامات رژیم با واکنش امام خمینى (ره) و سایر علماء مواجه شد و به شدت

به رژیم حمله نمودند «خدا لعنت کند مسببین جشن را، خداوند لعنت نماید برگزارکنندگان جشن هنر را و

خدا لعنت کند شرکت‌کنندگان در جشن هنر را.»

     جشن هنر با اینگونه اقدامات چنان به افتضاح رژیم و دستگاه و فرح پهلوى انجامید که در سال 1357 با اینکه تمام برنامه‌ریزیها براى اجراى جشن انجام و کارتهاى دعوت آماده و پوسترهاى تبلیغى چاپ شده بود اما رژیم جرأت برگزارى آن را در خود ندید و جشن هنر تعطیل گردید.

 

جشن تاجگذارى:

از اشغال ایران در شهریور 1320، برکنارى رضاخان و نصب محمدرضا پهلوى به دست بیگانگان تا برگزارى جشن تاجگذارى در سال 1346 رژیم پهلوى، فرازونشیب‌هاى متعددى را پشت سر گذاشت و بارها سردمداران رژیم، آینده تیره‌وتارى را در مقابل خود دیدند. دلایل این ناامیدى متعدد، اما از جمله مهم‌ترین آن نداشتن ولیعهد براى استمرار حکومت رژیم پس از مرگ محمدرضا بود. علیرغم دوبار ازدواج، ولیعهدى که انتظار تولد او را داشت متولد نشد و پس از ازدواج با فرح در سال  1338، در سال 1339 اولین فرزند ذکور او که رضا نام گرفت بدنیا آمد و در آستانه پنجاه سالگى شاه، ولیعهدش فقط هفت سال داشت. شکل‌گیرى نهضت امام در 15 خرداد 1342، ترور شاه در سال 1344 توسط شهید والامقام شمس‌آبادى نگرانى او را به نهایت رساند تا رژیم اقدامى عاجل براى پُر نمودن خلاء جانشینى در صورت فقدان شاه نماید و آن انتخاب نایب‌السلطنه براى ولیعهدى بود به همین دلیل راههاى ظاهرا قانونى تصدى نایب‌السلطنگى فرح (مادر ولیعهد) هموار شد و او نایب‌السطلنه ایران گردید تا نایب‌السلطنه ولیعهد تا رسیدن به سن قانونى براى تاجگذارى شود. این اقدام زمینه‌اى براى تبلیغ دموکرات بودن رژیم گردید به این معنى که زنى در جهان سوم به حاکمیت رسیده است. با این اقدام نگرانى رژیم نیز برطرف مى‌شد و حکومت پهلوى استمرار مى‌یافت. رژیم پهلوى سرمست از دلارهاى نفتى، سرکوب قیام پانزده خرداد و حبس نمودن آزادى‌خواهان و مبارزان، اقدام به برگزارى جشن تاجگذارى نمود تا شعف و سرورش کامل شود. به همین دلیل برنامه‌اى وسیع تدارک دید و به مدت یک سال، تمام امکانات و مسئولین را براى تهیه مقدمات این جشن صرف نمود.

     رژیم براى اجراى باشکوه مراسم هزینه‌هاى غیرقابل تصورى نمود تا سردمداران چند ساعتى مسرور و مشغول عیش و نوش باشند و در این مستى و غرور مردم ایران را بازیچه خود سازند. اما فرح پهلوى در این بین شرایط ویژه‌اى داشت او که مدعى ساده‌زیستى بود با ولخرجى هر چه تمامتر تصور مى‌کرد بدینوسیله ملکه ایران و نایب‌السلطنه مى‌شود و از این راه موقعیتش به عنوان نایب‌السلطنه نسبت به گذشته بهتر مى‌شود. فرح این اقدام شاه را مى‌ستود و در کنار آن خود را منجى‌اى احساس کرد که کشتى شکسته رژیم را باید به ساحل نجات برساند اما غافل از اینکه با این اقدامات حکومت را به سرعت به سراشیبى اضمحلال و سقوط سوق مى‌دهد. زیرا اینان جشن تاجگذارى را وسیله‌اى براى چپاول و ولخرجى و هزینه سرمایه‌هاى ملى ایران دیدند و این کار را در نهایت اسراف و تبذیر انجام دادند. اما آنچه مهم‌تر به نظر مى‌رسد شیفتگى او به غرب در برگزارى جشن بود. با اینکه او مدعى زنده شدن باورها و اعتقادات باستانى همچون به قدرت رسیدن آذرمیدخت در دوران ساسانیان بود اما براى اجراى مراسم به سبک و سیاق غربیان عمل کرد و طى مکاتباتى با نمایندگى‌هاى ایران در اروپا از نحوه تاجگذارى شاهان اروپایى

به جمع‌آورى سوابق پرداخت، به نوعى که دوخت شنل دنباله‌دار، سفارش تاج و نحوه نشستن و تاج‌گذارى و...جزء به جزء به تقلید از شاهان و ملکه‌هاى انگلیسى صورت گرفت.

 

د ـ فرح و صهیونیستها :

1ـ تحصیل فرح در آلیانس جهانى اسرائیل

 

     درباره تحصیل فرح در جلد اول مطالبى ذکر شد از جمله این که وى ابتدا در مدرسه ایتالیایى‌هاى تهران به نام خواهران کاتولیک ثبت‌نام کرد  و پس از طى این دوره، به مدرسه ژاندارک تهران رفت، که این مدرسه توسط راهبه‌هاى فرانسوى اداره مى‌شد.  در کتاب «کارنامه فرهنگى فرنگى در ایران» در خصوص چگونگى و زمان شروع به کار مدارس فرانسوى زبان در ایران که هر کدام شاخه‌اى بودند از «آلیانس جهانى اسرائیل»  چنین مى‌خوانیم:

«مدرسه‌هاى فرانسوى‌زبان از اواسط قرن 19 در ایران شروع به کار نمود. مدرسه نوین فرانسوى‌زبان خود شاخه‌اى بود از آلیانس جهانى اسرائیلى که در سال 1860 در جهت همدردى با یهودیان و به اصطلاح رسیدگى به گرفتارى‌هاى همکیشان در سراسر جهان برپا شد! مرکز این انجمن در پاریس بود و بنیانگذارش «آدولف. ک. میو و چند تن از روشنفکران یهودى بودند. »

    او مقطع متوسطه را در دبیرستان رازى  به پایان رساند و پس از دریافت دیپلم به فرانسه رفت و در

مدرسه معمارى  پاریس ثبت‌نام کرد و پس از دو سال تحصیل با طرح موضوع ازدواجش با محمدرضاپهلوى، تحصیلاتش را نیمه‌تمام رها کرد.

 

2ـ ازدواج فرح، انتظار تولد ولیعهد!؟

     محمدرضا پهلوى، به طور رسمى سه بار ازدواج کرد. اولین بار با فوزیه، خواهر ملک فاروق پادشاه مصر نمود ازدواج که حاصل ازدواج آنها دخترى به نام شهناز بود. دومین ازدواج شاه با ثریا اسفندیارى بود اما انتظار تولد ولیعهد عملى نشد و در سال 1337 به دلیل نازایى ثریا، دومین ازدواج به طلاق انجامید.

     سومین ازدواج محمدرضا پهلوى در سال 1338 انجام گرفت. دربار پهلوى و خود محمدرضا حدود دودهه منتظر تولد ولیعهدى بودند که جانشین پادشاهى پهلوى گردد. لذا این ازدواج براى دربار مهم تلقى

شد زیرا سن شاه حدود چهل سال بود ولى ولیعهدى نداشت، از طرف دیگر براى فرح نیز این ازدواج  بااهمیت بود زیرا براى او مسجل شده بود که درباریان و شخص محمدرضا انتظار به دنیا آوردن ولیعهد را

از او داشتند، و با این ذهنیت این ازدواج براى فرح نیز حساس شده بود و با خود فکر مى‌کرد که اگر فرزندى که به دنیا مى‌آورد مثل اولین فرزند محمدرضا دختر باشد چه جوابى به درخواست‌هاى دربار و محمدرضا باید بدهد و یا اگر همچون ازدواج دوم محمدرضا ـ با ثریا ـ او نیز نازا باشد چه کار باید بکند، مجموعه این مسائل باعث نگرانى محمدرضا، دربار و فرح  شد. آشنایى محمدرضا با فرح دیبا و ارتباطات آنان از تابستان 1338 شروع و ازدواج آن دو در اواخر آبان صورت گرفت و خبر حاملگى که در اواخر اسفند ماه 1338 اعلام شد بسیار حساس بود. در این مدت اقدامات گوناگونى براى حاملگى فرح انجام گرفت و از جمله این اقدامات دعوت از پزشکان خارجى بود.  و در این بین نقش پزشکان و متخصصان رژیم صهیونیستى براى بچه‌دار شدن فرح مؤثر بود. زیرا در آن دوران پزشکان اسرائیلى براى

درمان پادشاهان وابسته و زنانشان از آن جمله فرح، اهمیت ویژه‌اى داشتند.  این اهمیت از آن جهت بود

که دربار ایران نمى‌توانست مشکل نازایى ملکه و زن شاه را رسما اعلام نماید و یا به صورت علنى موضوع درمان را دنبال کند.

 

3ـ کمک پزشکان اسرائیلى براى تولد رضا پهلوى :

     مجله بول چاپ اسرائیل خبرى را منتشر نمود مبنى بر این که فرح دیبا ملکه ایران ولیعهد ایران را پس از معالجه طولانى در اسرائیل، بدنیا آورده است. در بهار سال 1959 از وزارت خارجه اسرائیل به پروفسور آشرمن تلفن شد که هر لحظه در انتظار دیدار یکى از مهم‌ترین شخصیت‌ها باشد، و این شخصیت مى‌خواهد توسط او معاینه شود. این شخصیت بسیار مهم مورد نظر وزارت خارجه، فرح دیبا همسر سوم شاهنشاه ایران محمدرضا پهلوى بود. پزشک پیر در زندگى خود شخصیت رازنگهدارى محسوب مى‌شد، و فرح دیبا مدتى در مطب شخصى او اقامت کرد و محرمانه معالجه گردید. هیچ‌کس جز خود آشرمن و پرستاران از این راز اطلاع نداشتند. حتى همسر و فرزندان پروفسور آشرمن نیز از اسرار او بى‌اطلاع بودند

و تنها مى‌دانستند که پدر خانواده چند بار به تهران مسافرت کرده و پس از یکى از این بازدیدها عکسى از  شاهنشاه و ملکه موشح به امضاى آنها با خود همراه دارد در عکسى که پس از تولد ولیعهد منتشر شد پروفسور آشرمن در حالى که صورت خود را پوشانیده است به اتفاق پرستاران در کنار کالسکه ولیعهد دیده مى‌شود، ولى از او نامى برده نشده است.  در مطبوعات ایران نیز چنین عکس‌هایى موجود مى‌باشد که چند تن از پزشکان در کنار کالسکه نوزاد عکس گرفته‌اند که صورت بعضى از آنان قابل شناسایى نمى‌باشد.  اما آنچه مى‌تواند مؤید اطلاعات فوق باشد اسناد به جاى مانده از ساواک است، یکى از اسناد گزارشى از یک محفل یهودى ـ صهیونیستى در تهران مى‌باشد، که حکایت از سفر یکى از پزشکان اسرائیلى به ایران براى به دنیا آوردن رضا پهلوى مى‌نماید: در قسمتى از این سند مى‌خوانیم:

«بین محافل یهود گفته مى‌شود که پرفسور زوندوک طبیب مخصوص امراض زنان و قابله بین‌المللى براى وضع حمل علیاحضرت ملکه فرح بنا به دستور دربار به تهران خواهد آمد وى تاکنون دو بار به تهران آمده و در هر دو نوبت از دریافت وجه خوددارى نموده است. »

    اگر چه اسامى دو پزشک اسرائیلى با هم متفاوت است اما احتمال این که چند پزشک در این مورد با هم همکارى کرده باشند وجود دارد و یا اینکه نام یک فرد با پسوند و پیشوند بوده و هر بار یکى از نامها گفته شده باشد این موضوع حکایت از علاقمندى و حساسیت رژیم صهیونیستى براى استمرار حکومت خاندان پهلوى در ایران داشت.

 

4ـ رژیم صهیونیستى و جشن تاجگذارى :

     سنت تاریخ‌نگارى جدید ایران در دوران میرزا حسین‌خان سپهسالار ریشه دارد و به طور جدى در  دوران پس از مشروطه و به ویژه در دوران رضاشاه شکل مى‌گیرد. اینان با تحریف تاریخ ایران، شاهان باستان از جمله هخامنشى را بسیار تمرکزگرا و شخص پادشاه را مستبد یا دیکتاتور مصلح معرفى مى‌کردند و این پایه فکرى تاریخ‌نگارى در دوران پهلوى قرار گرفت، در حالى که فرهنگ و تمدن ایرانى و سابقه آن به هزاره پنجم و حتى هزاره هشتم قبل از میلاد برمى‌گشت و قبل از هخامنشیان، مادها، عیلامیان ، کاسى‌ها ـ کوتى‌ها و غیره و غیره در ایران داراى تمدن بودند و آثار آن تا به حال موجود مى‌باشد، با این تحریف جشن تاجگذارى در زمان رضاخان باب شد و در دوران محمدرضا پهلوى تکرار شد.

     تاجگذارى محمدرضا و فرح پهلوى در سال 1346 براى پر کردن خلاء جانشینى رژیم پهلوى صورت گرفت . از طرف دیگر رژیم صهیونیستى چون حامى‌یى جز شاه ایران نداشت در بزرگداشت چنین مراسمى و بیشتر براى هدفى که به آن اشاره شد، تبلیغ زیادى نمود و سعى کرد با این اقدام نظام شاهنشاهى در ایران مستحکم‌تر از گذشته به حیاتش ادامه دهد و در این صورت اتحاد و همبستگى دو رژیم ادامه یافته و رژیم صهیونیستى در سایه قدرت محمدرضا و با استفاده از منابع گوناگون ایران بتواند به امنیت ملى رژیم صهیونیستى کمک نماید، به همین دلیل مطبوعات اسرائیل درباره این جشن‌ها قلمفرسایى‌هاى زیادى نمودند  و سران رژیم صهیونیستى جشن گرفته و سخنرانى کردند  و خوشحالى نمودند و هدایاى گرانبهایى تهیه و تقدیم شاه و فرح نمودند. ابوالفضل وکیلى ضمن مذاکراتى اظهار داشت: در بین روحانیون قم شایع است دولت اسرائیل دو پیکره از جمشید جم و داریوش کبیر به مناسبت جشن‌هاى تاج‌گذارى براى شاهنشاه فرستاده‌اند که براى این دو پیکره مبلغ چهار میلیون تومان ارزش تعیین شده و این اقدام ثابت مى‌کند  که شاه و دولت ایران قلبا با اسرائیل هستند و پشتیبانى آنها از اعراب ظاهرى است، در خبرى دیگر مطبوعات اسرائیل از تقدیم هدیه‌اى از طرف یهودیان ایران گزارش مى‌دهند.  عناصر یهودى

ـ صهیونیستى داخل نیز فعالانه در تدارک جشن شرکت نمودند و پیام دادند  و جشن گرفتند  و برنامه‌هاى گوناگونى در سراسر کشور اجرا کردند و هدیه‌اى اختصاصى به فرح تقدیم نمودند؛ سند جشن تاجگذارى در این زمینه مى‌نویسد:

«تابلوى مشهورى براى هدیه به شهبانوى عالیقدر و هنرشناس و هنرپرور ایران تهیه شده است. این تابلو اثر «اوژن بودن» نقاش مشهور فرانسوى قرن گذشته است که در سال 1875 کشیده شده است.

 

    روزنامه داوار رژیم صهیونیستى نیز از شرکت گروه رقص حیفا در مراسم تاجگذارى و اجراى برنامه خبر مى‌دهد.

 

5ـ اسرائیلى‌ها در جشن هنر شیراز :

     اسرائیلى‌ها که خود را وقف حمایت و تعریف از رژیم و سیاست‌هاى آن کرده بودند آنان را بر آن داشت تا در جشن هنر نیز شرکت نمایند به تعریف و تمجید از آن بپردازند و آن را نشانه‌اى از علاقه فرح به هنر بدانند سفیر اسرائیل در این زمینه مى‌نویسد:

«شهبانو فرح با برپایى جشنواره‌هاى هنرى که هر دو سال یک بار انجام مى‌شد، هنرمندان و هنرشناسان

کشور، به ویژه جوانان را برمى‌انگیخت به گسترش هنر ناشکفته ایرانى دست یازند تا زمینه‌اى براى جوشش و شگفتى‌هاى نیروهاى جوان گردد. ژرف‌نگرى در کاربرد و پیشینه سازها و آوازها، نگارگرى‌ها (نقاشى‌ها) و نمایش‌ها گوشه‌هایى از این نگرش گسترده بود که هر از گاهى هنرمندان یا کارشناسان اروپایى نیز با پاره‌اى همکارى‌ها فراخوانده مى‌شدند. در تکه‌اى از نمایشى که در یکى از این جشنواره‌ها به نمایش درآمده بود، هنرمندان نیمه‌برهنه پایکوبى مى‌کردند، با واکنش‌هاى خشمگینانه گروهى از کیشمداران روبرو شدند. در سومین جشنواره هنر شیراز، گروهى از هنرمندان گیلانى، آذرى، قوچانى، بختیارى به رهبرى ریناشارت رقص‌هاى زیباى بومى این تکه‌ها از خاک ایران را نمایش دادند که بازتاب گسترده آن به رسانه‌هاى گروهى کشور کشید. ولى نگارندگان گزارش‌ها در شناسایى این رهبر چیره‌دست کوتاهى کردند که کوشیدم آن را از ملیت اسرائیلى وى آگاه نمایم (رینا عروس موشه شارت نخستین وزیر خارجه و نخست‌وزیر پیشین اسرائیل بود.)

6ـ اسرائیل و جشن‌هاى 2500 شاهنشاهى :

یکى از رویدادهاى دوران محمدرضا پهلوى، برگزارى جشن‌هاى 2500 ساله بود. این جشن که به  اصطلاح به مناسبت دو هزار و پانصدمین سال پادشاهى کوروش در تخت‌جمشید برگزار شد، هزینه‌هاى هنگفت و پیامدهاى گوناگونى را دربرداشت و این در حالى بود که بسیارى از مردم در فقر و گرسنگى به سر مى‌بردند. در این جشن، بیست پادشاه و امیر عرب، پنج ملکه، 21 شاهزاده، شانزده رئیس جمهور، سه نخست‌وزیر، چهار معاون رئیس جمهور، و دو وزیر خارجه، از 69 کشور شرکت کردند. مراسم جشن در نهایت گشاده‌دستى و اسراف انجام گرفت و هزینه آن بیش از دویست میلیون دلار برآورد شد. متأسفانه،

زمانى که میلیونها دلار صرف هزینه خرید و ارسال مشروب، گل و غذا از اروپا شد و مهمانان جشن در

تخت‌جمشید، جگرغاز و خاویار مزه‌مزه مى‌کردند، هزاران ایرانى در ایالات سیستان و بلوچستان، و حتى

روستاهاى فارس گرسنه بودند. اما جشن اینچنینى با پیشنهاد اسرائیلى‌ها برنامه‌ریزى و اجرا گردید.

تدى کولک مدیرکل نخست‌وزیرى و رئیس اتحادیه توریستى دولت اسرائیل، به ریاست هیئتى اسرائیلى

به عنوان برنامه‌ریز، برگزیده شده بود.

وى به همراه دو نفر دیگر بنا به دعوت اسداللّه‌ علم ـ نخست‌وزیر ـ روز 4 مرداد 1341 به تهران عزیمت

کردند و پس از ده روز توقف در ایران و چند بار ملاقات و مذاکره با علم، روز 14 مرداد به اسرائیل بازگشتند. در این سفر کولک با گردانندگان جشن‌هاى 2500 ساله نیز همکارى زیادى داشت. وى توصیه

کرد که ضمن تأسیس هتل‌ها، جاده‌هاى جدید و وسایل نقلیه مدرن در تخت جمشید ایران، با واقعه مهمى مطرح شود تا نظر خارجیان را به این تسهیلات جدید جهانگردى جلب کند.

    اسرائیلى‌ها مبناى تبلیغات خود را براى نفوذ بیشتر در ایران بر زنده نگهداشتن نام کوروش متمرکز کرده و دستگاه پهلوى نیز علاقمند به طرح این موضوع بود تا همردیف پادشاهان باستانى از جمله کوروش قرار گیرد. کنگره بین‌المللى یهود، کمیته‌اى براى اداره فعالیت جهانى یهود برنامه‌ریزى نمود و اقدامات مختلفى انجام داد. اسرائیل  در این جشن‌ها فعال بود و نت آهنگ کوروش، مخصوص جشن 2500 ساله توسط عزرا کیا ـ آهنگساز اسرائیلى ـ ساخته شد  تا هنگام جشن نواخته شود و مجله لبنانى

العیاد نیز مدعى شده که کمیته امنیتى جشن توسط اسرائیلى‌ها اداره مى‌شد.

 

7ـ مهر بى‌پیرایه شهبانو فرح به اسرائیل :

     علاقه رژیم پهلوى به اسرائیل و بالعکس مثل آنچه قبل از این ذکر شد ریشه در بى‌ریشه بودن دو رژیم داشت لذا با حمایت یکدیگر قصد مقابله با بحرانها و چالش‌هاى مقابل داشتند. نویسندگان اسرائیلى نیز در نوشته‌هاى خود از علاقه فرح به اسرائیل سخنان گوناگونى بیان کرده‌اند. از جمله مئیر عزرى در این زمینه مى‌نویسد:

«مهر بى‌پیرایه شهبانو به اسرائیل و مردم یهود هرگز پنهان نبود. دیدار گرم او از غرفه اسرائیل در نمایشگاه آسیایى تهران ـ را مى‌توان نمونه‌اى از این مهر و وابستگى آشکار خواند. دیدارهاى پیاپى وى از بیمارستان یهودیان تهران در جنوب شهر و رسیدگى‌هایش از خانواده‌هاى یهودى را باید نشانه دیگرى از این بى‌پیرایگى بدانیم. »

    فرح در جواب سؤال خبرنگارى راجع به احساسش هنگام جنگ‌هاى اعراب و اسرائیل عنوان نموده بود :

«گریه کردم حاضر بودم به عنوان ابراز تشکر حتى براى اسرائیل نیز رانندگى آمبولانس بنمایم. آرى، همیشه به یاد خواهم داشت که فرزندان این کشور براى من چه کرده‌اند.»

    رژیم پهلوى براى خدمت به رژیم صهیونیستى از کشورهاى مرتجع عربى حمایت مى‌کرد و به آنان

کمک‌هاى مالى و تسلیحاتى مى‌نمود و از اقدام خائنانه سادات در سازش با اسرائیل حمایت کرد. فرح در

این زمینه مى‌گوید :

«همان‌طور که اطلاع دارید، کشور من چه دولت و چه ملت همگى از سادات پشتیبانى کرده و اقدام شجاعانه او را ستودند. شاهنشاه همیشه از سیاست واقع‌بینانه و سازنده سادات تمجید کرده و وى را مردى بزرگ و

دوستدار صلح مى‌داند. »


برگرفته از کتاب فرح پهلوى به روایت اسناد ساواک منتشره از سوی مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات