14 اردیبهشت 1393
دلیل توقف تفسیر سوره حمد امام از تلویزیون
حاج آقا! آیا دلیل خاصی داشته است که تا به حال مجموعه شعری منتشر نکردید؟
یک مقدار چاپ مجموعه را در آن زمان به غلط یا درست خود بزرگ بینی یا طرح خود میدانستم. به همین دلیل آن زمان هم خیلی پیشنهاد شد ولی زیر بار نرفتم و اعتقاد داشتم که شعر باید خیلی خوب باشد تا قابلیت چاپ شدن داشته باشد.
* میگفتم آنجایی که معلم، قیصر، سلمان و سیدحسن مجموعه چاپ میکنند تو چه میخواهی چاپ کنی
- یعنی شعر را خیلی جدی میگرفتید؟
بله، خیلی جدی میگرفتم و به همین خاطر به آثار و اشعار خودم خیلی پیشپا افتاده نگاه میکردم و آثارم را با آثار افرادی مانند «استاد معلم» مقایسه میکردم و میگفتم «آنجایی که «آقای معلم» مجموعه چاپ میکند تو چه میخواهی چاپ کنی یا اگر «قیصر» و «سلمان هراتی» و «سیدحسن حسینی» مجموعه دارند و تو هم بخواهی مجموعه داشته باشی، مجموعه تو در حد آن مجموعهها نیست، به همین دلیل مجموعهای را چاپ نکردم.
- در این کار شما رگههایی از اشعار «موسوی گرمارودی» به چشم میخورد.
بله، شعر «خط خون» گرمارودی را خیلی دوست داشتم.
* بهم گفتند توده ای و شهریه ام قطع شد
- « در سایه سار نخل ولایت» ایشان را چهطور؟
بقیه شعرها را نه، ولی« خط خون » را دوست داشتم.
این شعر یک شعر دیگر است که وقتی آن را در مشهد خواندم گفتند این تودهای است و به من میگفتند تودهای. و در یک فاصله شهریه من هم قطع شد.
- قبل از اینکه شعر را بخوانید شما اشارتی داشتید به مقالهی «رحیمپور» و گفتید که «لمعتین شهید ثانی» را تحت تأثیر مقاله او سرودید. در رابطه با ارتباط خودتان با «حسن رحیم پور» و پدرشان «حیدر رحیم پور» اگر صحبتی دارید بفرمایید.
آشنایی من با ایشان از طریق همین مقاله بود و متوجه شدم که ایشان آدم خوش فکر، خوشنویس و جبهه رو و گمنامی هستند، یکی از ویژگیهایی ایشان این بود که همیشه مینوشت و اسمی از خود نمیآورد و عنوان مقاله هایی که در زیر نوشتههای ایشان درج میشد. مثلاً «جمعی از طلاب مستقر در جبهه جنوب و یا غرب» بود.
- خود آقای «رحیم پور»؟
بله، ولی من متوجه شدم این مقاله نوشتههای شخصی است به نام «حسن رحیمپور» که مشهدی است و خانهاش هم مشهد است او را پیدا کردم و به منزلش رفتم.
- چه سالی؟
فکر میکنم سالهای 65-66 بود. به منزل او رفتم و روابط من با ایشان شروع شد تا زمانی که آقا آمدند مشهد، ایشان همین جور که با ما صحبت میکردند اشاره کردند به این که مقالات خوبی در روزنامهها چاپ میشود.
* رحیم پور را به آقا معرفی کردم
- آقا فرمودند؟
بله، و گفتند که مقالات خوبی در جبهه نوشته و در روزنامهها چاپ شده است و مثال زدند مقالهای با عنوان «لمعه دمشق» را خواندم ، حاجب به لعمه عشق نیست. که چقدر این قشنگ نوشته شده است و من به ایشان گفتم که نویسنده این مقاله همشهری ماست و حضرت آقا تعجب کردند و پرسیدند شما او را میشناسید؟ جواب دادم بله و فرمودند خب پس ایشان را به این جلسات بیاورید و سال بعد که آقا به مشهد آمدند من به آقای «رحیمپور» گفتم و او هم به جلسه آمدند و در بین شاعران نشستند. نوبت که به ایشان رسید من گفتم «آقای رحیم پور» کسی هستند که این مقالات را نوشتند.
- مقالاتشان در کجا منتشر میشد؟
سالهای 66-65 در روزنامه کیهان، که از آن به بعد ارتباط ایشان شروع شد و بعدها فهمیدیم که او پسر آقای «حیدر رحیمپور» است که از مبارزین قبل از انقلاب و زندانیان آن دوران بوده است و هم یک انسان فرهیخته، نویسنده و اهل فکر و اهل فرهنگ و فکر میکنم در یک مقطعی هم روحانی بودند و ایشان از شاگردان مرحوم «آقا شیخ مجتبی قزوینی» بودهاند که الحمدالله رفاقت ما تا الان نیز ادامه دارد.
- پس از اینکه این شعر را سرودید، شما را روحانی پیشرویی میدانستند؟
بله، در بعضی از جمعها به تندی و پیشرو بودن معروف بودم.
* دلیل توقف تفسیر سوره حمد امام از تلویزیون
- یعنی در آن سالها فضای حوزه اینگونه بود؟
بله، در آن زمان فضای حوزه آنقدر فضای گرفتهای بود که حضرت امام (ره) درس تفسیر سوره حمدی را که داشتند به خاطر فشارهایی که از حوزه وارد شد را تعطیل کرد، ایشان درس تفسیر سوره حمدی را از تلویزیون داشتند که شش ماه ادامه داشت، تا حالا شاید مردم ندانند دلیل توقف آن چه بود، دلیل آن این بود که امام بر اساس آن معتقدات فلسفی و عرفانی مخصوص خودشان در این درسها نظریات زیادی را به خصوص از «مرحوم محیالدین عربی» گفت. از یک عدهای گفت که در مشهد اینها را کافر حساب میکردند و بزرگانی در مشهد با آن حرفها مخالف بودند و ...
- در رابطه با شرح نزول این شعر هم بفرمایید.
این هم در همان فضا نوشته شده بود و عنوان آن «باب حال» هست. «باب حال» یک بابی است در سیوطی که از نظر نحوی زمان حال را تشریح میکند ولی اینجا من «باب حال» و عشق منظورم بوده است.
«میخواستم صحیفهای بنویسم
تا جامع المقدمات عشق باشم
دایرةالمعارفی که مرجع ضمیر آگاه طلاب قرار گیرد.
ما مثل مبتدای در ابتدای راهیم
خبرمان بعداً خواهد آمد...»
و ادامه شعر تا پایان.
- انعکاس این شعر در آن زمان چه بود؟
چند نفر گفتند که این آقا تودهای است(خنده).
- این شعر هم به دست امام رسید؟
این یکی را یادم نمیآید.
- کدام نشریه منتشر کرد؟
- این را هیچ نشریهای چاپ نکرد.
- رابطه شما در آن سالها با «سیدمحمود دعایی» که مطالب شعر حوزه را منتشر میکرد، چگونه بود؟
خوب بود، مشکلی وجود نداشت و رابطهمان خیلی عالی بود و حتی در کنگره حوزه به ایشان گفتم که شما برخی از دوستان را به کار بگیرید و گفتند چه کسانی گفتم؛ آقای محمودی، که بعد از آن آقای «سهیل محمودی» در روزنامه اطلاعات در خیابان خیام مشغول به کار شد و «آقای قزوه» هم رفت «دو رکعت عشق» را آنجا راه انداخت.
- «دو رکعت عشق» که در رابطه با شهدا بود.
بله.
- که بعداً کتاب شد.
بله، «دو رکعت عشق» و «بشنو از نی» را آنجا چاپ میکرد.
- من وقتی مطلب پیراهن امام را که شما از امام هدیه گرفته بودید را در یادداشتی منتشر کردم شب آن روز آقای «قزوه» زنگ زد و گفت که من اتفاقاً در آن لباس نماز خواندم و چه حالی داد و چقدر گریه کردم.
بله، درست است. در آن لباس «سیدحسن نصرالله» نماز خواند و حتی در یک سفری که دختر امام به آفریقای جنوبی آمدند لباس را به او نشان دادم، او گریه کرد و گفت این پیراهن را من بارها شستم و اتو کردم و گفت عجب، نمیدانستم که این لباس دست شماست!
فارس