04 اردیبهشت 1400

رژیم شاه از نگاه دوستانش

نگاه سازمان سیا درباره ساخت قدرت در حکومت شاه (3)

بخش سوم :شناخت پهلوی ها و خانواده شان


ارنست آر. اونی

نگاه سازمان سیا درباره ساخت قدرت در حکومت شاه (3)

اشاره :

مطلب پیش رو به نقل از کتاب « نخبگان و توزیع قدرت درایران» نوشته مامور سازمان سیا ارنست. آر. اونی نخستین بار بر روی سایت در دسترش پژوهشگران قرارمی گیرد. در اینجا بخش سوم از سلسله مطالبی را که عینا ازکتاب مذکور ترجمه شده است،ملاحظه می کنید.این کتاب در سالهای دهه پنجاه خورشیدی به عنوان راهنما در اختیار دیپلماتهای اعزامی به ایران قرار داده می شد. متن اصلی کتاب در مجموعه اسناد بدست آمده در لانه جاسوسی آمریکا در تهران موجود است. بدلیل اهمیت مطالب مطرح شده که منعکس کننده دیدگاه سازمان سیا در باره شاه و حکومتش در اوایل دهه پنجاه خورشدی است ، متن کامل آن به تدریج دراینجا منتشر می شود . باز نشر مطالب این کتاب به معنای تائید محتوای آن نیست بلکه صرفا بخاطر اهمیت ارائه نگاه و تحلیل سازمان سیا آمریکادرباره حکومت شاه دراوج مناسبات دوکشوردراختیار پژوهشگران تاریخ روابط ایران و آمریکا  قرار داده شده است. 

********

الف: رضا شاه و پسرش

رضا شاه مؤسس دودمان پهلوی ، حداقل در اوان حکومتش متوجه شد که دیگران او را یک سلطان اصل و نصب دار و با ریشه نمی‌دانند به همین علت دستور داد تا شجره‌نامه‌ای افسانه‌ای را تهیه کردند که نشان می‌داد او از اعقاب یکی از خانواده‌های سلطنتی اولیه می‌باشد. همین امر در نامی که وی برای خانواده برگزید نیز منعکس شده است؛ چون پهلوی اغلب در شاهنامه و در رابطه با اقدامات و صفات سلاطین افسانه‌ای به کار برده شده است.

رضاشاه دارای چهار همسر بوده ـ ولی نه در یک زمان ـ‌ که اولین آن‌ها از نظر اجتماعی اهمیت چندانی نداشت و شاید یکی از همدمان او بوده که بعدها با وی ازدواج کرد، و پس از آن با یکی از شاهزاده خانم‌های دودمان قاجار درست در زمانی‌که قرار بود شاه بشود ازدواج نمود. همسر دوم او که دختر یکی از فرماندهان تیپ قزاق بود مادر شاه کنونی است.

گرچه رضاشاه تحصیلات چندان وسیعی نداشت، ولی تیزهوش و مطلع بود. او دریافته بود که جانشین وی با دنیایی پیچیده‌تر روبه‌رو خواهد شد بنابراین به پرورش ذهن ولیعهد به همراه برادر و چند تن از کودکان برگزیده اهمیت می داد.  در همین راستا محمدرضا شاه در سن 12 سالگی به همراه برادر و دو تن از دوستان زمان کودکی و معلم زبان فارسی‌اش به سویس فرستاده شد.

در سوئیس محمدرضا بنیان تحصیلات غربی را که بر اساس آن می‌بایست کار کند فرا گرفت. پس از بازگشت به ایران وارد مدرسه نظام شد و پس از فارغ‌التحصیلی در سال 1938 شاگرد پدرش شد. رضاشاه کسی نبود که زیاد حرف بزند و فرزندش نیز کاری نمی‌کرد و فقط گوش می‌داد. ظاهراً رضاشاه ترس و تحسین را در فرزندش برانگیخته بود که او نیز در سال‌های بعد سعی می‌کرد از او تقلید نماید.

دوران شاگردیش چندان طول نکشید. رضاشاه در تلاش خود برای مدرن‌سازی ایران و از بین بردن نفوذ دیرین انگلیس و روسیه در ایران در سال‌های 1930 به آلمان‌ها روی آورده بود. با شروع جنگ جهانی دوم چندهزار آلمانی در ایران به سر می‌بردند و حضور آن‌ها سبب حمله مشترک انگلستان و شوروی به ایران در تابستان سال 1941 شد و ایران را به‌صورت شاه‌راه امن تدارکاتی به شوروی درآورد.

رضاشاه استعفا داد شاه کنون برخلاف میل بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی که اصولاً مایل به از بین رفتن دومان پهلوی بودند بر تخت سلطنت نشست.

آغاز سلطنت محمدرضا شاه چندان خوب نبود. گرچه ایران رسماً بی‌طرف بود ولی نیروهای بی‌گانه آن را اشغال کرده و به زودی به‌صورت یکی از متحدین اشغالگران درمی‌آمد. تورم، مشکلات مالی و افزایش قیمت کالاها، کمبود مواد غذایی تا سرحد گرسنگی و اوضاع نابسامان سیاسی آن‌چنان کلاف سردرگمی را پدید آورده بود که حتی یک سلطان مجرب نیز نمی‌توانست از عهده آن برآید. سیاستمداران زمان، که از مشت آهنین رضاشاه خلاصی یافته بودند، درصدد ارتقاء اقبال سیاسی و مالی خود برآمدند. شاه در اوان حکومت به تقلید از پدرش پرداخت و در مورد دیتکاتدوری سلطنتی زمزمه‌ها آغاز شد. ولی این امر چندان نپائید، چون محمدرضا فاقد اقتدار پدرش بود و مهم‌تر از همه او اهرم‌های قدرت را به استثناء ارتش که آن هم در نتیجه شکست در برابر انگلیس‌ها و روس‌ها روحیه‌اش را از دست داده بود، ولی نمی‌توانست اهرم مؤثری نزد شاه باشد، در اختیار نداشت.

شاه حدود ده سال از خود ضعف نشان داد و شاید نمی‌توانست اقدامی به عمل آورد. وی یک‌بار اقدام قاطعانه‌ای به عمل آورد و با استفاده از نیروی نظامی مانع از تجزیه آذربایجان شد وحکومت تحت‌الحمایه روسیه را در سال 1946 از آن‌جا بیرون راند. ولی در این عمل وی از حمایتنخست‌وزیری با همان هدف و تحت‌الحمایه امریکا برخوردار بود. شاه یا حداقل دربار گویا در قتل دو مرد نظامی نیرومند که موقعیتش اه را تهدید یم‌کردند شرکت داشت و شاه در برابر هر اقدامی که هدفش خارج ساختن ارتش از کنترل وی بود مقاومت می‌کرد.

در نتیجه، باید سال‌های مزبور را سال‌های شکل‌گیری خواند که طی آن شاه در مورد کشور و نظام قدرتی‌اش مطالب بسیاری را فرا گرفت. نکته مهم دیگر این‌که او در مورد بقیه نقاط جهان نیز مسائل بسیاری را آموخت؛ و در این سال‌ها ظاهراً بیش از همه بر دو تن از مشاورین خود متکی بود که عبارتند از محمدعلی فروغی و حسین علا که هر دوی آن‌ها به‌عنوان نخست‌وزیران وی خدمت کردند. هر دوی آن‌ها به خاطر معلومات و تجارب بسیط، و مهم‌تر از همه عدم جاه‌طلبی شخصی مورد احترام شاه بودند. با این وصف هیچ‌یک از آن‌ها نتوانست نخست‌وزیری برجسته باشد. شاه نیز در گفت‌وگو با دیپلمات‌های خارجی و به‌خصوص سفراء امریکا و انگلیس عقاید شخصی و رو به تکامل خویش را مطرح می‌ساخت. مهم‌ترین پند آن‌ها یعنی این‌که شاه باید یک سلطان مشروطه باشد و سلطنت کند نه حکومت، در نهایت برای شاه فرضیه‌ای غیرعملی بود.

عدم قاطعیت وی در ثلث اول حکومتش، نوعی تضاد را با فرائض اکتسابی وی در سوئیس در مورد دموکراسی و جذب پندهای درست از یک طرف و تلاش وی در تقلید از پدرش بر اساس واقعیات رفتار سیاسی ایرانی از طرف دیگر، پدید آورده بود. نخست‌وزیری که آن‌قدر ضعیف باشد که نتواند خطری برای تاج و تخت به حساب آید نمی‌تواند یک بور و کراسی بیمار را به کار اندازد؛ از طرف دیگر نخست‌وزیری که قادر باشد مسائل ایران را حل کند شاه را اولین موضع حمله تصور می‌کند.

دورانکارآموزی شاه همزمان با نخست‌وزیری محمد مصدق (53 ـ 1951) پایان یافت. مصدق عدم توانایی خود را در اجراء امور با تصمیم راسخ خود مبنی بر کاهش نقش شاه به‌صورت یک چهره تشریفاتی درآمیخته بود. حامیان وی نیز در این دو مورد وی را یاری بسیار می‌دادند. مجموعه نامتحانسی از اجزاب، شخصیت‌ها و افراد تحت عنوان جبهه ملی گرد آمده و به‌خاطر دو چیز یعنی تنفر از انگلیسی‌ها و انزجار شدید از خاندان پهلوی با یکدیگر متحد شده بودند. هنگامی که اعضاء این گروه به انتقاد از یکدیگر می‌پرداختند یکدیگر را نیز مورد حمله قرار می‌دادند.  همین عدم اتحاد در نهایت باعث سرنگونی مصدق گردید. ولی مهم‌ترین موفقیت نخست‌وزیر هرگز از بین نرفت. ملی شدن شرکت نفت انگلیس و ایران حرکتی بود موافق میل همه ایرانی‌ها، ولی پس از انجام آن، کار خالی از هیجان تولید امری غیرممکن بود. شاه از آن‌موقع شخص خود را عامل پیدایش ملی شدن نفت علی‌رغم موانع ایجاد شده توسط جبهه ملی اعلام کرد.

برای کاهش قدرت شاه و تبدیل وی به‌صورت یک چهره تشریفاتی و یا حداقل سلطنت مشروطه، لازم بود که ارتش از کنترل محمدرضا خارج می‌شد. تلاش مصدق در همین جهت موجب سرنگونی وی شد و شرایطی را پدید آورد که به سبب آن‌ها شاه توانست تا به امروز سلطه خود را حفظ کند.

در ماه اوت 1953، پس از ماه‌ها مانور سیاسی که موضع شاه را شدیداً تضعیف نمود، او تصمیم گرفت در جهت برکناری مصدق با یک فرمان سلطنتی اقدامی صورت دهد که در جو حاکم بر آن زمان، نشانه یأس و نومیدی وی بود. او فرمان مورد نظر را به فرمانده گارد سلطتنی داد تا آن را به مصدق تحویل دهد. نخست‌وزیر از فرمان سرپیچی و دستور جلب فرمانده را صادر کرد، و اعلام نمود که کودتایی را که علیه وی به راه افتاده بود خنثی ساخته است. شاه که در کمال احتیاط به محلی در دریای خزر پناه برده بود به این نتیجه رسید که قدرت را از دست داده بنابراین به نقطه امنی در رم (پایتخت ایتالیا ـ م) پناه برد.

گروه‌های طرفدار مصدق و سازمان‌دهندگان حزب کمونیست به خیابان‌ها ریخته مجسمه‌های شاه و پدرش را سرنگون ساخته و به حریم ساختمان‌های عمومی تجاوز نموده و خواستار از بین رفتن دودمان پهلوی و روی کار آمدن جمهوری شدند. تأثیر خشونت‌بار حمله بر سلطنت و نیروی ظاهری کمونیست‌ها سبب متشکل شدن عناصر طرفدار شاه که تا آن زمان فاقد تشکیلاتی بودند شد و در عرض دو روز نیرویی برای مقابله پدید آمد. واحدهای نظامی وفادار به شاه به حرکتی علیه مصدق دست زدند که هزاران تهرانی نیز به آن‌ها تطمیع شده بودند و بسیاری دیگر به میل و اراده خود عمل می‌کردند. وفاداران به سلطنت که صدایشان به مدت سه سال از طرف هواداران مصدق خاموش شده بود، این بار خودی نشان دادند. مصدق فرار کرد و بعدها دستگیر شد و پس از محاکمه به روستای زادگاهش تبعید گردید. ژنرال فضل‌الله زاهدی به‌عنوان نخست‌وزیر برگزیده شد و شاه نیز به ایران بازگشت.

از همان زمان شاه به این نتیجه رسید که مردم ایران به او اجازه داده‌اند که از طرف آن‌ها اقدام به هر کاری بنماید. از همان‌موقع وی اعتماد به نفس خود را یافت. در دهه بعد او با بسیاری از افراد نیرومند درگیر شد ولی بدون استثناء بر همه آن‌ها فائق آمد و اقدامات آن‌ها را خنثی نمود.

برنامه اصلاحی پیشنهادی شاه که در اجتماع تعاونی‌های کشاورزی در ژانویه 1963 مطرح گشت. و بعدها توسط یک رفراندوم تصویب و اصول اول تا ششم در همه پرسی تصویب و نکات 7 تا 14 بعدها به آن افزوده شدند.

1- اصلاحات ارضی2- ملی شدن جنگل‌ها 3- فروش کارخانه‌های دولتی به منظور تأمین بودجه لازم برای انجام اصلاحات ارضی4-اصلاح لایحه انتخابات جهت شمول زنان درحق رای دادن وانتخاب شدن 5-  سهیم شدن کارگران در سود کارخانه ها  6- ایجاد سپاه دانش 7- ایجاد سپاه بهداشت8- ایجاد سپاه ترویح و آبادانی 9-  ایجاد خانه‌های انصاف یا دادگاه‌های روستایی 10- ملی شدن منابع آب

11-  بازسازی ملی 12- انقلاب اداری و فرهنگی 13- فروش سهام کارخانجات به کارگران

14- کنترل میزان تورم

اعلام برنامه اصلاحی گسترده وی در سال 1963 پایان روندی بود که طی آن شاه تمام اختیارات و مسئولیت‌ها را نسبت به آینده ایران در دست گرفت. از آن زمان به بعد برنامه‌های او گرچه برخلاف تبلیغات رسمی سابقه درخشانی نداشته ولی آن‌قدر مؤثر بوده که ایران را در مسر جدیدی از عمران و توسعه اقتصادی قرار داده است.

قرار داده است.

ب. خانواده سلطنتی

رضاشاه دارای 11 فرزند بود که ده نفر آن‌ها زنده هستند. آن‌ها و همسران و فرزندان‌شان، مادر شاه، ملکه فرح و مادرش خانوادة سلطنتی را تشکیل می‌دهند. خانواده شخص شاه مهم‌ترین مسئله را در زمان حکومتش پدید آورده. زمانی دربار محل فساد و نفوذ فروشی بود. این وضع تا حدودی بهبود یافته، و دیگر مانند گذشته موضوع اصلی شایعات نیست، لیکن مردم وقایع را به یاد داشته و با احتیاط در مورد آن‌ها سخن می‌گویند.

دو تن از اعضاء‌ اصلی خانواده شاه در گذشته بیش از همه بر او نفوذ داشتند. یکی از آن‌ها مادر شاه است که زنی هشتاد ساله و عبوس است که در حرمسرا نگهداری می‌شد و در اوان زندگی، شاه را تحقیر می‌کرد و او را شایسته همسری خود نمی‌دانست. بعدها گزارش شد که او در صدد اجرای توطئه‌ای علیه محمدرضا بوده تا فرزند دیگرش علی را به جای وی بر تخت سلطنت بنشاند. خواهر دوقلوی شاه یعنی اشرف نیز در زمینه فساد مالی و خوشگذرانی با مردان جوان از شهرتی نیمه افسانه‌ای برخوردار است. نقش اخیر وی در حمایت از (ص بعد تصویر نمودار است) سازمان‌های زنان، حقوق و فعالیت‌هایشان در ایران و در صحنه‌های بین‌المللی کار شاه بوده که می‌خواست از یک طرف وجهه خانواده سلطنتی را بهبود بخشد و از طرف دیگر وقت و انرژی خواهرش را در زمینه‌های معقول اجتماعی مصرف نماید. او اغلب از موقعیت خود برای پدید آوردن دسته‌ای از پیروان سیاسی تلاش می‌کرد که موجبات ناخشنودی شاه را فراهم آورد. از جنبه مثبت می‌توان گفت که در سرسپردگی اشرف به برادرش تردیدی وجود نداشت و در مواقع بحرانی او بود که به برادرش تحرک می‌بخشید. شاه یا مایل نبود و یا نمی‌توانست مسیر فعالیت‌های نادرست خواهرش و فرزندش شهرام را تغییر دهد. شاید هم از حدود و ثغور فعالیت‌های‌شان خبر نداشت؛ چون هر بار که این مسائل به گوش او می‌رسید او بسیار عصبانی و خشمگین می‌شد. شاید نزدیکی و صمیمیت بین دوقلوها نوعی غفلت و چشم‌پوشی را پدید می‌آورد، گرچه او نسبت به دسیسه‌های سیاسی خواهرش حساسیت بسیار نشان می‌دهد. به‌هرحال، اگر شاه در ملاء عام اشرف را مورد سرزنش قرار می‌داد مبارزات گه‌گاه ضدفساد او مقبولیت بیشتری پیدا می‌کرد.

بقیه افراد خاندان سلطنتی شامل همه‌‌جور افراد می‌باشد. هیچ‌یک از آن‌ها توان و یا قدرت مبارزه با شاه را نداشته و بخش اعظم آن‌ها در بخش خصوصی مشغول به کارند. برادر بزرگ شاه یعنی غلام‌رضا دارای یک مقام رسمی نظامی است، که تنها راه معاش اوست. دیگران نیز دارای شغل‌های نیمه‌رسمی می‌باشند. عبدالرضا، تنها شاهزاده‌ای که صلاحیت و شخصیت لازم را یافته بود، داوطلبانه از محفل خانواده جدا گشته و دیگری یعنی حمیدرضا از خانواده اخراج شده ود یگر دارای عنوان شاهزادگی نیست. ظاهراً با ژنرال بختیار در توطئه علیه شاه در سال‌های 1960 همدست بوده است.

ملکه فرح و مادرش کاملاً با بقیة اعضاء خانوادة شاه تفاوت دارند. شاه با فرح دیبا در سال 1959 پس از دو ازدواج دیگر که از نظر نسبی نامتناسب بودند، ازدواج کرد؛‌ تنها مسئله دختری به نام شهناز که اکنون 35 ساله است بود که مادرش فوزیه، یعنی همسر اول شاه است. فرح که به هنگام ازدواج با شاه 21 ساله بود به وظیفه خود عمل کرد و در سال 1960 ولیعهد رضا کوروش را به دنیا آورد. پس از آن نیز یک پسر و دو دختر به دنیا آورد. موضوع مهم دیگر ایفای نقش وی به عنوان ملکه بود. او که بیش از سایر همسران شاه اجتماعی است، نقش برجسته‌ای در پیشبرد برنامه‌های شاه ایفا کرده و برخلاف گذشته وجهه سازنده‌ای از سلطنت را به جامعه ارائه کرده است. شاه با انتخاب وی به‌عنوان نائب‌السلطنه اعتماد خود را به وی نشان داد تا در صورت مرگ و یا معیوب شدن قبل از بلوغ ولیعهد بتواند حکومت را اداره کند.

در حال حاضر[1354] ولیعهد پانزده ساله است. در سه یا چهار سال اخیر وی بیش از پیش در انظار ظاهر گشته است. فعالیت‌های وی در روزنامه‌ها گزارش می‌شود، او به استان‌ها و به خارج از کشور نیز سفر کرده است. رضا کوروش بطور خصوصی تحصیل می‌کند و معلوم نیست که شخص شاه تا چه حد در تربیت و آموزش فرزندش دست دارد. شاه در زمینه پیش‌بینی‌هایی که برای فرزندش می‌کند دقت بسیار بخرج داده و گفته است: «شاه آینده در صورت تمایل خواهد توانست کارهای بسیاری انجام دهد. ما نیز کارهای را طوری انجام می‌دهیم که او نتواند ضرری وارد آورد.» چه قبل از رسیدن به سلطنت و چه بعد از آن محمدرضا مراقب رفتار رضا کوروش خواهد بود.

بخش های دیگر این مقاله  را در می توانید  در نشانی های زیر ملاحظه فرمائید:

https://psri.ir/?page=post&id=r4kxf57z   بخش اول  

https://psri.ir/?page=post&id=qn995r2s   بخش دوم

https://psri.ir/?page=post&id=5q9jhupj  بخش چهارم


کتاب اسناد لانه جاسوسی ، انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول ، به نقل از آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) ، اداره اطلاعات دفتر تحقیقات سیاسی فوریه 1976