21 اسفند 1400
اعلامیه جعلی ساواک علیه امامخمینی در لبنان
تأمل بر عملکرد گذشته افراد یا سازمانها و نتایجی که از این مجموعه تفکر، طرحریزی و اقدام حاصل شده، باعث میشود تا وزن و اندازه اقدامات آنان قابل سنجشتر شده و این امکان میسر شود تا درک صحیح و واقع بینانهتری نسبت به عملکرد آن جایگاه داشته باشیم.
همچنین، رفتارهای مشهوده میتوانند مؤید میزان و درصد شناخت آن سازمان از جامعه مخاطب مورد نظرش نیز تلقی گردند که همین امر در ارزیابی آنها بسیار مؤثر خواهد بود.
بهطور مثال، در سازمانهای اطلاعاتی فعال در کشورهای مختلف، به هر میزانی که اقدامات امنیتی آنها که به مرحله اجرا رسیده، باعث ایجاد همبستگی ملی و رفع خطر از کشور شده و امنیت را به جامعه تزریق کرده باشد، در بررسی عملکردشان این نتیجه حاصل میشود که این سازمان بهخوبی با واقعیات جامعه، روحیات و البته نیازمندیهای آنان آشنا بوده و توانسته است تا مجموعه اقداماتی را برنامه ریزی و اجرایی نماید که عام المنفعه بوده است.
اما، زمانی که یک سازمان اطلاعاتی واقعیات جامعه را به درستی درک نکند، تحلیل درست و منطقی بر آنچه که واقع شده یا در شرف انجام است، نداشته باشد و از دور هدایت شود، آنچه که انجام میدهد بیپایه و به دور از باور و اعتقادات مردم خواهد بود که در یک بازه زمانی کوتاه آنها و تمامی همراهانش را به باد فنا خواهد سپرد.
آنچه که در سال 1356 و با انتشار یک مقاله کذائی تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به دستور شاه و توسط ساواک تهیه و در تاریخ 17 دی ماه 1356 در روزنامه اطلاعات انجام گرفت، مصداق عینی و واقعی این توضیحات است.
شاه و رژیم پهلوی از محبوبیت و مقبولیت روزافزون امام و شکسته شدن جوّ خفقان و مهیا شدن زمینه برای تظاهرات و حرکت، در خشم و اضطراب به سر میبردند. در نتیجه تصمیم گرفته شد برای تخطئه رهبری که در کانون توجهات مردم قرار داشت، مطالبی علیه ایشان منتشر کنند.
نکته قابل توجه آن است که شاه پیش از سفر کارتر به ایران در تاریخ 9 دی ماه 1356، جرأت چنین کاری را نداشته و این امری است که نزدیکان شاه نیز آن را تأیید کردهاند.
البته، «فراموش هم نباید کرد که آن مقاله، چند روز پس از دیدار کارتر از تهران منتشر شد؛ کارتر قوّت قلبی به شاه داد که برایش قابل تصور نبود. به خیلی از حدود متعارف دیپلماتیک تجاوز کرد و در نتیجه شاه احساس کرد که دیگر محلی برای نگرانی نیست و اکنون وقتش است که مبارزهای که [امام] خمینی پیش کشیده و شروع کرده پاسخ بدهد» و با سرکوب تظاهراتی که در دفاع از امام صورت گرفته است بار دیگر خفقان را حاکم کند.
غافل از اینکه «اهانت به امام انفجاری در قم ایجاد کرد که در درجه اول طلاب راه افتادند و تظاهرات کردند و مأموران رژیم هم تیراندازی کردند. با اولین قطرههای خونی که از بدن فرزندان امام صادق و فرزندان امام در قم ریخته شد این نهضت اوج گرفت.»
خانم نیکی. آر. کدی از صاحب نظران مسائل تاریخ انقلاب اسلامی، انتشار مقاله روزنامه اطلاعات و در پی آن قیام خونین مردم قم را در روند انقلاب اسلامی نقطه عطفی میداند که در پی آن ابتکار عمل نهضت ایران از دست نیروهای غیرمذهبی خارج و بهدست مخالفین مذهبی شاه افتاد.
این اقدام ساواک و رژیم پهلوی به یکباره اتفاق نیافتاده و نمیتوان آن را تصمیمی خلق الساعه برداشت کرد. بلکه، متأسفانه مسبوق به سابقه نیز بوده است.
اما، چون در دفعات اول که اینگونه طرحها را در داخل کشور به مرحله آزمون یا اجرا قرار ندادند، نتایج ملموسی حاصل نشده است. از مهمترین مصادیق موجود مرتبط با این دست اقدامات ساواک و رژیم پهلوی میتوان بهکار بسیار زشت و سخیفی که اداره سوم در سال 1354 به اجرا گذاشت، اشاره کرد.
در خرداد ماه 1354، بنا به پیشنهاد پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک و تصویب ارتشبد نصیری که بهطور حتم تأییدیه محمدرضا پهلوی هم برای اجرایی کردن آن اخذ شده بود، اعلامیهای تهیه و به تعداد 4000 نسخه تکثیر میشود. با این تیتر که: «خمینی هم بهائی شده» و مقرر میشود تا این اعلامیه به آدرس ایرانیان مقیم کشورهای کویت، لبنان و حاشیه خلیج فارس بهوسیله پست ارسال شود.
در ابتدا 600 برگ از این اعلامیه به لبنان ارسال میشود. اما در ادامه برای ارسال مابقی اعلامیهها با مشکلات کاری مواجه میشوند. مدتی بعد 600 اعلامیه دیگر نیز به کویت ارسال میشود اما برحسب ظاهر و بهدلیل نداشتن بازخورد از اقدامات قبلی، مابقی ارسالها متوقف شده یا اگر هم انجام گرفته، نتیجهای اعلام نشده است.
در اعلامیه ساواک، با اشاره به اینکه «بهائیان ایران بر طبق دستور محفل روحانی و خانه عدل اعظم بهائیها که میبایستی کلیه پیروان این فرقه در تمام کشورها از جمله ایران از آن پیروی نمایند، بهائیها مطلقاً مجاز نیستند که بهحزب رستاخیز ایران بهپیوندند و یا در آن ثبت نام کنند.» در ادامه، ضمن اشاره به اهداف خوب این حزب، عملکرد امام خمینی در این خصوص را زیر سؤال برده و چنین آورده است: «چه انگیزهای روحالله خمینی را وادار کرده تا از بهائیها پیروی کند و بهعنوان اعتراض و انکار در قبال برپا شدن این حزب با آنان همصدا شود و بیانیهای سرشار از کینه و حسد علیه این ملت بیدار منتشر کند. «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» و اطمینان داشته باشید که ایرانیان میهن پرست و پاک سرشت بهخوبی از این دسیسهها و توطئههائی که بیگانگان به مزدوران خود دیکته میکنند آگاهند و اطمینان داشته باشید که هرگز از راهی که آنها در پیش گرفتهاند، منحرف نخواهند شد. بیانات خمینی و پیروان او حتی سرسپردگان آنان و همچنین بهائیهای منفور و پشتیبانی آنها نخواهد توانست که ملت شریف ایران را از ارادة قاطع و ایمان راسخ خویش منحرف سازد و از راهی که به رهبری مسؤلان امر در پیش گرفتهاند، بازگردانند.»
از این اقدام ساواک که نشانههای عصبیت و بی فکری دیده میشود و عدم شناخت در آن کاملاً محرز میباشد و اتفاقاً تحت مدیریت یک فرد بهائی برنامه ریزی و اجراء شده است، دو نتیجه مهم استنباط میگردد.
الف) بهائیت نزد ملت ایران تا چه حدّ و میزانی منفور بوده که ساواک برای تخریب امام خمینی، ایشان را منتسب به آنها مینماید.
ب) همین یک مصداق برای اثبات بیکفایتی و غیرمنطقی بودن مسئولان ساواک و دور بودنشان از واقعیات جامعه کفایت میکند و دلیلی است در خصوص اینکه چرا آن سازمان برای پیشبرد اهداف مورد نظرش به شکنجه و آزار و اذیت مردم متوسل میشد؟