10 دی 1397

نقد و بررسی کتاب سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران


ناقد حسن بهشتی پور

نقد و بررسی کتاب سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران

تعامل و تقابل استراتژیک در دوره پهلوی و پس از انقلاب

مقدمه :

نوشتن یک کتاب خوب شاید به اندازه خواندن همان کتاب لذت بخش نباشد. زیرا برای تولید یک کتابِ فاخر، نویسنده مجبوراست زحمات بسیاری را تحمل کند. اما خواننده همان کتاب در واقع محصول آن را  مانند میوه ای رسیده و گوارا مصرف می کند، بدون آنکه زحمت زیادی را تحمل کرده باشد.

 دراین میان مترجم شاید بیش ازدیگران از برگردان کتاب خوب به زبان مخاطب، احساس رضایت مندی دارد. زیرا او با دقت و صبر و حوصله بیشتر نسبت به یک خواننده عادی کتاب را مطالعه می کند تا بتواند متن اصلی را به زبان مخاطب نزدیک کند. در نتیجه مترجم مجبور است برای تطبیق کامل متن اصلی کتاب با زبان مخاطب، گاهی یک پارگراف را چند بارمطالعه کند. گرچه در آخرکار باز تقریبا نمی تواند همه آنچه را که نویسنده  منظورش بوده به خواننده گان کتاب منتقل کند.

وقتی کتاب خوب باشد و مترجم هم کارش را بلد باشد، نتیجه اش می شود کتابِ خواندنی «سیاست خارجی آمریکا وانقلاب ایران؛ تعامل و تقابل استراتژیک دردوره پهلوی و پس از انقلاب» کتاب برای غیر متخصصانی که علاقه مند کسب اطلاعات بیشترو جزئی تر از چگونگی سیاست ایالات متحده آمریکا و بویژه جیمی کارتررئیس جمهوری وقت این کشور در مواجهه با بحران گروگان  گیری اعضای سفارت آمریکا در تهران هستند، اطلاعات مستندی را از نگاه نویسنده نسبتا جوان 36 ساله به نام  کریستین اِمری استاد روابط بین الملل دانشگاه پلیموث انگلستان  ارائه می کند.

 اما برای مخاطبان متخصص در رشته تاریخ و کارشناسان روابط بین الملل بویژه کسانی که کارشان مطالعه و پژوهش در باره روابط ایران و آمریکا است،این کتاب دارای نقص های متعددی است که درادامه به آن می پردازم.  ولی پیش از آن مشخصات اصلی کتاب و نویسنده آن  و چاپ آن درتهران را با هم مرور کنیم :

 

معرفی اجمالی مشخصات کتاب

کتاب سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران، تعامل و تقابل استراتژیک در دوره پهلوی و پس از انقلاب. با عنوان اصلی:

"US foreign policy and the Iranian Revolution: the cold war dynamics of engagement and strategic alliance, 2013"

توسط  کریستین اِمری نوشته شده که در سال 2013 انتشارات "پالگراو مک میلان"  انگلیس در 267 صفحه منتشر کرده است.[1] این کتاب توسط  آقای محمد شمس الدین عبداللهی نژاد  به فارسی برگردانده شده که انتشارات ققنوس درمهرماه 1397 آن را در ایران در اختیار علاقه مندان قرار داده است .

مشخصات چاپ فارسی کتاب

نام اثر:"سیاست خارجی آمریکا وانقلاب ایران؛تعامل وتقابل استراتژیک دردوره پهلوی وپس ازانقلاب"

نویسنده: کریستین اِمری، ترجمه محمد شمس الدین عبداللهی نژاد، انتشارات ققنوس، چاپ اول، تهران،  1397 ، 375 صفحه

 آقای محمد شمس الدین عبداللهی نژاد [2] آنگونه که در یاداشت مترجم درآغاز آمده این کتاب را در زمستان سال 1395 یعنی درفاصله حدود سه سال از چاپ اول کتاب در انگلیس ترجمه کرده است. اما مشخص نیست به چه علت انتشار کتاب تا مهر سال 1397 طول کشیده است. درمورد ترجمه آقای عبداللهی نژاد نیزکه با 33 سال سن ، مانند نویسنده اثر ازجوانان فعال کشور محسوب می شود، می توان گفت ترجمه روان و یکدستی را به خوانندگان کتاب ارائه کرده است. به جهت آنکه نگارنده به متن اصلی کتاب دسترسی نداشته نمی تواند در باره کیفیت ترجمه و نزدیکی آن به متن اصلی اظهار نظر کند.

درمجموع اگر از نیاوردن بیوگرافی نویسنده کتاب که باید در ترجمه کتاب آورده می شد  بگذریم ، با عنایت به پاورقی ها و گویا سازی مواردی که در کتاب اشکال وجود داشته و مترجم به آنها توجه کرده و در پاورقی ها توضیحات تکمیلی را ارائه کرده است ، می توان گفت آقای عبداللهی نژاد ازکار ترجمه یک کتاب خوب و مهم  در روابط ایران و آمریکا سربلند بیرون آمده است. با این حال در موارد اندکی  به نظر می رسد جا داشت که در پاورقی توضیحات لازم  ارائه شود که درادامه به آن ها اشاره می شود.  

معرفی نویسنده کتاب :

Emery  Christian کریستین اِمری متولد 1982 لیسانس در رشته  تاریخ در سال 2003 و فوق لیسانس در روابط بین الملل در امور سیاست خارجی آمریکا  در سال 2007 و دکترا در رشته روابط بین الملل در سال  2011 از دانشگاه  بیرمنگام دریافت کرده است.  او در حال حاضر مشغول تدریس دررشته  روابط بین الملل دردانشگاه پلیموث انگلستان[3]  است.

 اِمری قبلا همکاردانشگاه وارویکی [4] درحومه شهر کاونتری بوده و مدتی هم در دانشکده  اقتصاد لندن[5] تدریس کرده است . او نویسنده چندین مقاله و کتاب در مورد سیاست خارجی ایالات متحده و روابط با ایران است و برای انواع رسانه های رسمی نوشته است. اِمری در حال گذراندن دوره فوق دکترا از سال 2013 در بخش روابط بین الملل مدرسه عالی اقتصاد لندن است . دراین چارچوب بر روی یک پروژه  پژوهشی مشارکتی کار می کند که مفهوم نقش ملی در ایران را بررسی می کند. [6]

الف: نقاط قوت کتاب

در باره نقد این کتاب برای آنکه از دایره انصاف خارج نشوم باید ابتدا بر این نکته تاکید کنم که در چند سال اخیر بدلیل پژوهشی که در باره ماجرای گروگان گیری در سفارت آمریکا در تهران داشتم آثار متعددی را در باره انقلاب ایران و ماجرای گروگان گیری را مطالعه کرده ام . درمقایسه با  مجموع  آثاری  که در باره ماجرای گروگان گیری  و انقلاب اسلامی در ایران خواندم؛ باید اذعان کرد این کتاب  به دلایل زیر از جایگاه ویژه ای  برخوردار است:

1- نویسنده کتاب بر روی موضوع مشخص روابط ایران و آمریکا تنها در چهار سال دوره کارتر بخصوص دوسال آخرش متمرکز شده است و ازاین جهت توانسته به مسائل مهم روابط ایران و آمریکا با تاکید برماجرای گروگان گیری به عمق موضوع وارد شود.

2- نگاه کنجکاوانه و تحلیلی  تاریخ نگاری مستقل نویسنده  درباره موضوع مهمی که سالهای طولانی در ایران و منطقه و جهان شاهد تاثیرات آن بودیم ، بسیار قابل توجه است. درواقع نویسنده سعی دارد در داوری های خود نقش مستقل نویسنده  را به خواننده کتاب انتقال دهد . گرچه وقتی مطالب بصورت دقیق مطالعه شود  می بینیم که در حقیقت در لایه های زیرین متن اصلی اهداف نویسنده بصورت ویژه دنبال شده است.

3- نویسنده دراین اثر با یک مقدمه بسیار جالب و در سه بخش متن اصلی  کتاب که مجموعا هشت فصل و یک نتیجه گیری کارشناسی  را شامل می شود، در مجموع 963 مورد ارجاع دارد که آنها اکثرا به منابع دست اول و مرتبط با موضوع اصلی کتاب ارتباط دارد.

4- کریستین امری  برای آنکه بتواند روابط ایران و آمریکا و نقاط قوت و ضعف دولت کارتر را در برخورد با انقلاب اسلامی و ماجرای گروگانگیری بخوبی استخراج کند، تلاش کرده منابع متعدد و متنوعی را مطالعه کند . چنانچه با نگاهی به منابع ارائه شده درپایان کتاب می توان به تفکیک بدست آورد که نویسنده  برای تدوین کتاب خود به  161 مورد کتاب ، 79 مورد مقاله و 51 مورد روزنامه و مجلات و 17 مورد گزارش اسنادی و 8 مورد اطلاعات منتشر نشده مراجعه کرده است. علاوه بر این  با 11 شخصیت آمریکایی دست اندرکار در دولت کارتر نیز مصاحبه ویژه برای کتاب داشته است. یعنی برای نوشتن کتاب در مجموع 320 مورد منبع دیده شده است.

5- با توجه به همکاری نزدیک افرادی مانند جورج کیو مسئول پیشین سازمان سیا در عربستان با نویسنده کتاب که در صفحه  218 کتاب به آن تصریح شده است ، امکان دسترسی به منابع ویژه سازمان سیا نیز برای او فراهم گردیده  که به رویکرد امنیتی کتاب نیز در توجیه موارد خاص کمک کرده است.

6- همانطور که در بند دوم اشاره شد ، نویسنده به عنوان یک پژوهشگرغیر ایرانی و غیر آمریکایی تلاش کرده است خود را به عنوان یک محقق مستقل به مخاطب معرفی کند و به همین دلیل در کتاب سوگیری  آشکار له یا علیه ایران یا آمریکا مشاهده نمی شود. با این حال با دقت در نحوه چینش مطالب و روایت هایی که تنها از سوی منابع غربی است ، در کلیت کار توجیه سیاست کارتر در قبال انقلاب اسلامی در ایران  و پیامد های بعدی آن ازجمله ماجرای گروگان گیری در لایه های زیرین متن کتاب به نفع آمریکا قابل شناسایی است.

7- نویسنده  کتاب بخوبی این نظریه را که آمریکا شاه را از قدرت خلع کرد رد می کند و با استناد به منابع متعدد نشان می دهد که آمریکا تلاش کرد تا آنجایی که می توانست از سقوط شاه جلوگیری کند اما درعمل از اواخر حکومت پهلوی بعد از آنکه هایزر گزارش خود را به کارتر در مورد اجتناب ناپذیر بودن سقوط شاه ارائه می کند ، دولت کارتر از یکسو تلاش می کند با مخالفان غرب گرای شاه وارد مذاکره شود و از سوی دیگر با نزدیکان امام خمینی در تهران و پاریس گفتگو کند.

8- نویسنده کتاب با اتکاء به اسناد وزارت خارجه و سازمان سیا مدعی است که هایزر فرماندهان ارتش ایران را متقاعد کرده است که با مخالفان شاه وارد مذاکره شوند و تلاش کنند از طریق شاپور بختیار و افراد نزدیک به جریان نهضت آزادی به یک راه حل مسالمت آمیزبرای انتقال قدرت دست پیدا کنند.

با در نظر داشت موارد هشت گانه  فوق می توان گفت این کتاب در نوع خودش برای کارشناسان تاریخ معاصر ایران و پژوهشگران علاقه مند به روابط بین ایران آمریکا منبع قابل استنادی است که البته  مانند هر اثر دیگری خالی از خطا نیست که در اینجا به مهم ترین موارد آن اشاره می شود:

ب:  مشکلات ناشی از رویکرد تحلیلی یکسویه  نویسنده

1- در این کتاب نویسنده تلاش کرده است این فرضیه را به اثبات برساند که دولت کارتر بدلیل درگیر بودن در دو پرونده مهم یعنی «مذاکرات سالت 2 با شوروی» و «مذاکرات صلح مصر و اسرائیل» موسوم به کمپ دیوید ، نتوانسته آنگونه که شایسته بود برخورد مناسبی با ماجرای شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران داشته باشد. در نتیجه ایالات متحده در تحولات بعدی که مهم ترین آنها ماجرای گروگان گیری برای آمریکا بود و ورود شوروی به خاک افغانستان در سه ماه بعد از آن( دی ماه1358 ) و وقوع جنگ ایران و عراق (شهریور1359 ) ، نتوانست نقش سازنده و مثبت را ایفاء نماید و بیشتر به عنوان یک دولت منفعل عمل کرده است.

2-  نویسنده با جیمزبیل در کتاب "عقاب و شیر" هم عقیده است  که سازمان سیا، اطلاعات خود را در باره مخالفین شاه از ساواک دریافت می کرد و به دلیل آنکه رژیم شاه رنجیده نشود از تماس مستقیم با مخالفان شاه اجتناب می کرد، در نتیجه اطلاعات دقیقی از تحولاتی که منجر به انقلاب در ایران می شود بدست نمی آورد. به همین دلیل ایالات متحده تا ماههای آخرسقوط شاه نمی تواند ارزیابی دقیقی از شرایط موجود ایران داشته باشد.

3- آقای اِمری درسراسر کتاب تلاش کرده این رویکرد تحلیلی را با اتکاء به منابع آمریکایی و اروپایی و گزارش های اسنادی به اثبات برسد که اختلاف بین برژینسکی مشاورامنیت ملی کارتر و سایروس ونس وزیرخارجه بیشتربه سیاست آمریکا درقبال انقلاب وماجرای گروگان گیری ضربه وارد می سازد. در حالی که نمی توان مشکلات تعارض های گفتمانی بین ایران و آمریکا را نادیده گرفت و صرفا اختلاف نظرهای داخل حاکمیتی را در آمریکا در این موضوع مهم برجسته کرد.

4- این واقعیت که آقای اِمری به منابع فارسی دسترسی نداشته تا با دیدگاه های طرف مقابل آشنا شود خدشه جدی بر مبانی تحلیلی او وارد می سازد . زیرا این درست است که پژوهشگر وظیفه خود را تحلیل مواضع ایالات متحده در باره انقلاب و ماجرای گروگان گیری می داند اما برای درک دقیق تر آنچه که در همان زمان روی داده است لازم بود به منابع فارسی در این مورد مراجعه می شد. اما بدلیل آنکه نویسنده صرفا منابع انگلیسی زیان را دیده است در آنجاهایی هم که به دیدگاه های ایرانی ها اشاره دارد صرفا نویسندگانی هستند که درغرب تحصیل کرده اند و آثارخود را به زبان  انگلیسی منتشر کرده اند.  

5- ازنگاه بعضی از تحلیلگران ایرانی از جمله نگارنده ، ریشه اصلی اختلاف ایران و آمریکا به این واقعیت مربوط می شود که انقلاب با ارائه یک گفتمان جدید مبتنی بر اندیشه های اسلامی گفتمان غرب را درباره بسیاری ازمسائل به چالش کشید. زیرا این نخستین بار بود که یک انقلاب براساس اندیشه های  اسلامی و دینی دریک کشور به پیروزی می رسید .

گفتمان انقلاب اسلامی با ارائه شعار نه شرقی نه غربی هر گونه اتحادی را با آمریکا و شوروی دو ابرقدرت آن زمان، مردود می دانست و با تکید بر استقلال ، آزادی و تشکیل حکومت اسلامی رژیم شاه را که به آمریکا و غرب وابسته بود نفی می کرد و سرمنشاء استبداد داخلی را حمایت استعمارگر خارجی و در راس آن آمریکا  از رژیم پهلوی می دانست .

6- براساس تضاد گفتمانی بین انقلاب اسلامی و آمریکا  مشخص است که حتی اگرکارتر درگیرسالت 2 و پیمان کمپ دیوید هم نبود، نمی توانست از طریق همکاری با دولت موقت انقلاب ، یعنی مهندس بازرگان و همفکرانش در نهضت آزادی موقعیت از دست رفته ایالات متحده آمریکا را بعد از پیروزی انقلاب مجددا احیاء کند. زیرا یکی از دلایل مهم ماجرای گروگان گیری مقابله با حمایت های آمریکا از جریان غربگرایی در ایران بود که دانشجویان پیرو خط امام معتقدند بودند آنها دارند جریان انقلاب  اسلامی را به انحراف می کشانند .

7- حمایت امام خمینی نیز از ادامه گروگان گیری دقیقا بر اساس گفتمان استقلال خواهی و مقابله با آنچه که سلطه جویی آمریکا در ایران خوانده می شد ، انجام گرفت. از آنجا که  آقای اِمری در کتاب خود تنها به دیدگاه طرف مقابل توجه دارد و چنین تصور می کند که اگر کارتر و همکارانش در کاخ سفید بین جریان برژینسکی و جریان سایروس ونس به وحدت نظر می رسیدند و همزمان علاوه بر سالت 2 و کمپ دیوید  به موضوع انقلاب اسلامی توجه کافی می کردند ، می توانستند مانع از شکست سیاست های آمریکا در ایران بعد از انقلاب بشوند و شاید جریان گروگان گیری بوجود نمی آمد و یا شاید بنحو  بهتری مدیریت می شد. درحالی که مشخص است ماجرای رودرویی انقلاب اسلامی با آمریکا بر می گردد به اختلاف ماهیتی بین گفتمان غرب که دموکراسی ، سکولاریسم ، لیبرالیسم و کاپیتالیسم از پایه های اصلی آن بشمار می رود و اینها همه در تعارض اساسی با  گفتمان انقلاب اسلامی است که جمهوری اسلامی  مبتنی بر مردم سالاری دینی ، و استقلال خواهی در برابر سلطه غرب و خود باوری و خودکفایی را تبلیغ و ترویج می کند.

پ: ارائه اطلاعات غلط از جریان های داخلی ایران

گرچه مترجم محترم با توضیحاتی که در پاورقی آورده تلاش کرده خطاهای نویسنده  را به خوانندگان فارسی زبان ، گوشزد کند . اما در بعضی موارد این خطاها از نگاه مترجم نیز دور مانده است. دربندهای ذیل مهم ترین خطاهای نویسنده  اعم از آنها که مترجم به آن اشاره کرده و یا نکرده آورده شده است .

1- نویسنده در بیشتر جاهای کتاب از واژه خلیج  بجای خلیج فارس استفاده می کند که این نشان دهنده آن است که ملاحظات کشورهای عربی را در کتاب خود رعایت کرده است در حالی که نام خلیج فارس در اکثر نقشه های بین المللی و سازمان ملل ثبت است. مترجم محترم نیز در داخل قلاب نام کامل را آورده است.

2- در صفحه 77 نویسنده مدعی می شود « مقامات آمریکایی با ناراضیان ایرانی و در واقع با بسیاری از ایرانیان دیدار نمی کردند» ادعا خود را به گزارش دانشگاه جورج تاون در سال 2004 مستند کرده است درحالی که  اسناد بدست آمده از سفارت آمریکا نشان می دهد مقام های سیا و اعضای سفارت آمریکا درتهران درسالهای دهه چهل و پنجاه خورشیدی با مخالفان شاه ازجمله امیرانتظام  و بنی صدر درارتباط بودند اما این مساله بویژه در سالهای 1356 و 1357 ابعاد گسترده تری پیدا می کند . همچنانکه در صفحه 81 همین کتاب به ملاقات نمایندگان ایالات متحده و ابراهیم یزدی از آذرماه 1357 در پاریس  و هنری پرشت با آیت الله بهشتی وآیت الله منتظری  در تهران درصفحه 140 اشاره دارد و حتی تماس های چهار گانه  در دی ماه در پاریس بین فرستاده ویژه آمریکا و یزدی برای انتقال پیام به امام خمینی نیز مطرح شده است .

3- در صفحه 106 از سازمان پیکاربه عنوان «شاخه سکولارمجاهدین خلق » یاد می کند در حالی که این سازمان جزو گروه های به شدت رادیکال چپ مارکسیستی بود. که قبل از انقلاب شاخه مارکسیستی ماجاهدین خلق بودند و در بعد از پیروزی انقلاب تحت عنوان "سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر" اعلام موجودیت کردند. بنابراین آنها را نمی توان شاخه سکولار مجاهدین خلق نامید .

4- سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را که ازاتحاد هفت گروه اسلامی که پیش از انقلاب فعالیت داشتند  به عنوان یک گروه انشعابی از مجاهدین خلق یاد می کند که صحت ندارد. این اشتباه شاید از آنجا ناشی می شود که بعضی ازاعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی قبل از انقلاب عضو سازمان مجاهدین خلق بودند اما آنها بعد از پیروزی انقلاب سازمان مستقل خود را از جمع اعضای هفت گروه بوجود آوردند و انشعابی در کار نبود.

5- در صفحه 108 از "محمد امین رسول زاده " بیانگذار جمهوری آذربایجان به عنوان « نخستین لنینیست ایرانی» یاد می کند در حالی که او متولد باکو و تنها در دوره مشروطیت چند سالی به ایران مهاجرت می کند و نقش پررنگی در تشکیل حزب دموکرات در ایران در دوره مشروطیت داشته است اما بعدها به باکو برگشت و با اعلام استقلال  جمهوری آذربایجان در سال 1918 مسیر خود را از انقلاب بلشویک ها جدا کرد و پس از سقوط دولتش به استانبول رفت  . بنابراین هیچگاه او یک ایرانی نبوده و در باره لنینیست بودن او هم با توجه به پناه بردن به ترکیه بعد از عثمانی تردید جدی وجود دارد.

6- درصفحه 113 کتاب  ادعا شده است «سازمان انقلابی حزب توده ایران در اعتراض به سیاست استالین زدایی خروشچف از بدنه اصلی حزب توده جدا شد» در حالی که واقعیت آن است انشعاب در حزب توده در بهمن 1342 پس ازآنکه عده ای از دانشجویان کنفدراسیون خارج کشور در اروپای غربی به جریان مائویسم گرایش داشتند، سازمان  انقلابی حزب توده را بوجود آوردند و این تقریبا اواخر حکومت خروشچف بود. در سال 1342 انشعاب درداخل حزب توده بیشترتحت تاثیر اختلاف بین طرفدران سیاست های پکن در مخالفت با آنچه که سیاست های تجدیدنظرطلبی مسکو می خواندند، بود.  بنابراین هم از نظر زمانی به این انشعاب بدرستی اشاره نشده است و هم  درنوع نگاه دو غول کمونیست به  اصول مارکسیسم که درآن زمان تحت تاثیراختلاف های  عقیدتی ورقابت های سیاسی با هم در نزاع بودند. بنابراین باید نویسنده توجه می کرد بطور طبیعی هواداران وابسته به چین در حزب توده از هوادران وابسته به شوروی در این حزب از یکدیگر جدا شدند. عامل اصلی انشعاب  در حزب توده نزاع بین اربابان آنها در مسکو و پکن بود.  بحث استالین زدایی در شوروی یک بهانه بشمار می رفت.

7- در صفحه 115 کتاب ادعا شده است علی شریعتی به همراه خلیل ملکی و جلال آل احمد، علی اصغر حاج سید جوادی  به حزب توده پیوستند در حالی که علی شریعتی هیچگاه عضو حزب توده نشده است . علی اصغرحاج سید جوادی هم تنها بعد از تشکیل جریان سوم توسط خلیل ملکی به او می پیوندد و پیش از آن هیچگاه عضو حزب توده نبوده است. منبع ارجاع داده شده در این مورد معتبر نیست.

8- در صفحه 117 آمده است «وقتی حزب توده خواست شاه را در سال 1949 (1327) ترورکند، یک متعصب مذهبی را جلو فرستاد. » ناصر فخرآرائی عامل ترور شاه به هیچ وجه متعصب مذهبی نبوده است. اشتباه نویسنده از آنجا ناشی می شود که کارت خبرنگاری او به نشریه "پرچم اسلام" تعلق داشت درحالی که به گفته دوستان نزدیک او از جمله مرتضی احمدی [7]، عامل ترور شاه  اصلا آدم مذهبی نبود و هنوز بعد از گذشت 70 سال دقیقا مشخص نیست چه کسانی پشت این ترور قرار داشتند. زیرا علاوه برخسرو روزبه در حزب توده، رزم آراء نیز متهم به طراحی این عملیات تحت پوشش یک فرد خبرنگار نشریه نزدیک به فدائیان اسلام بوده اند.

9- صفحه 118 ایرج اسکندری دبیرکل وقت حزب توده از حامیان امام خمینی معرفی شده است در حالی که ایرج اسکندری بخاطر مخالفت با حمایت از روند انقلاب و رهبری امام از دبیرکلی کناررفت و کیانوری جایگزین او شد.

10- در صفحه 133 نویسنده آورده است« امیرانتظام در 21 سالگی در سال 1953 مذاکراتی با دیپلماتهای آمریکایی داشت، مصدق شخصا اورا برگزیده بود تا به نمایندگی از نهضت آزادی با آنها گفتگو کنند.» همانطور که مترجم هم در پاورقی یادآور شده است نهضت آزادی در سال 1340 تاسیس شده است و احتمالا منظور نویسنده "نهضت مقاومت ملی" بوده است.

11- ادعاهایی درباره ماموریت هایزردرتهران درصفحه 138 توسط نویسنده مطرح می شود  که هایزر در واقع استراتژی غلطی را در پیش گرفته بود و مخالفان شاه تصور کردند او برای انجام کودتا به تهران آمده است . همین موجب شکست ماموریت هایزر در تهران شده است . در حالی که بر اساس خاطرات کارتر و همیلتون جردن رئیس وقت کارکنان کاخ سفید، ژنرال هایزر به تهران آمده بود تا از نزدیک ارزیابی کند آیا دیدگاه کسانی که معتقد هستند باید از طریق سرکوب مردم شاه را نجات داد صحیح است یا کسانی که در داخل دولت کارتر مانند سایروس ونس وزیرخارجه وقت آمریکا  می گفتند ازطریق مذاکره با مخالفان غربگرای شاه،  آمریکا می تواند موقعیت آینده خود را بعد از انقلاب در ایران تثبیت کند. بنابراین هایزر اگر شرایط را برای انجام کودتا مناسب ارزیابی می کرد حتما کودتا انجام می گرفت اما او وقتی از نزدیک شرایط ایران و فراگیر بودن مخالفت با شاه را دید در عمل راه حل کودتا را کنار گذاشت.

12- آقای اِمری در صفحه 176 می نویسد شهید مطهری مقاله ای تحت عنوان «ماتریالیسم درایران» داشته که این مقاله باعث ترور او شده است . درحالی که  شهید مطهری هیچگاه مقاله ای تحت این عنوان نداشته است. شهید مطهری دو سخنرانی دارد که بعدها در قالب کتاب «علل گرایش به مادیگری » منتشر شده است. ظاهرا نویسنده نام این کتاب را به غلط ترجمه کرده وآن را  مقاله تصور کرده است. در همین صفحه اشتباه دوم نویسنده در مورد گروه فرقان عامل ترور شهید مطهری است که آنها را چپ گراتلقی می کند . درحالی که  صفت چپگرایی در آن زمان به معنی مصطلح ان روز به گروه های کمونیستی  اطلاق می شد. گروه فرقان وگروه هایی مانند آن اسلام گرای رادیکال محسوب می شدند   که در آن زمان به آنها  گروه های التقاطی گفته می شد.

13- در صفحه 195 کتاب ماجرای لغو قراردادهای نظامی با آمریکا در دولت موقت اشاره شده است در حالی که مترجم نیز در پاورقی یادآور شده است اکثر این قراردادها در دوران بختیار لغو شده بود و در دولت موقت انقلاب در مورد الغاء بخشی از آن مذاکره شده وحتی  در مورد بخشی از خرید لوازم یدکی تسلیحات آمریکایی نیز مذاکراتی انجام شده است.

14- درصفحه 236 نویسنده نوشته است « عکسی از دست دادن برژینسکی و بازرگان در روزنامه های صبح روز بعد از دیدار منتشر شده است » چنین عکسی نه در روزنامه های صبح و نه در روزنامه های بعداز ظهر منتشر نشده است این ادعا از قول ویکتور تامست یکی از گروگان ها  مطرح شده است که مشخص است او مقاله انتقادی روزنامه جمهوری اسلامی در روز شنبه را با عکس اشتباه کرده است.

15- درصفحه 284 روایت آمریکایی ها در باره جعلی بودن نامه افشاء شده کارتر به امام خمینی ، تائید شده است . بدون آنکه به دلایل منطقی که در باره واقعی بودن این پیام مطرح شده است توجه شود. تمام قرائن نشان می دهد این نامه را کارتر ارسال کرده بود اما به دلیل لحن درخواستی که داشت پس از افشاء این نامه ، کارتر حاضر نشد اصالت ان را تائید کند.

ت: از قلم افتاده ها

نویسنده  در بررسی دوره  کارتر به دو موضوع بسیار مهم و بحث برانگیز یعنی کوتای نوژه و ماجرای طبس در حد یک پارگراف پرداخته است . به نظر می رسد نویسنده کوشیده از وارد شدن به این دو موضوع مهم اجتناب کند تا از بررسی  تحلیلی تاریخی  دو موضوعی که می توانست بسیاربحث برانگیز باشد ، اجتناب کند. اما درهر صورت نپرداختن به این دو موضوع یک ضعف جدی برای کتاب  محسوب می شود.

نویسنده کودتای نوژه را در صفحه 315 کتاب یک جریان طراحی شده توسط عراق ارزیابی می کند  و مدعی می شود آمریکا از انجام این کودتا  کاملا بی خبر بوده است! چنین ادعایی قطعا نیاز به بررسی و ارائه اسناد و مدارک لازم دارد اما درحد یک پارگراف کوتاه به آن اشاره شده است.

درماجرای طبس نیز صرفا به بررسی دلایل همکاری نکردن کشورهای اروپایی  با آمریکا پرداخته بدون آنکه  وارد بررسی دلایل شکست عملیات و تاثیرات آن بر روابط ایران و آمریکا و حل ماجرای گروگان گیری شود

در مقابل این دو موضوع مهم که به نظر می رسد نویسنده عمدا از کنار آن رد شده باشد  مساله ورود ارتش سرخ شوروی به افغانستان و تجاوز عراق به ایران طی دوفصل جداگانه بصورت تفصیلی بررسی شده است اما در فصل هفتم کتاب که مربوط به افغانستان است  به موضوع تاثیر ماجرای گروگان بر تصمیم شوروی برای دخالت نظامی در افغانستان در شرایطی که آمریکا درگیر بزرگترین بحران چند دهه خود بعد از بحران موشکی کوبا شده بود ، حتی در حد اشاره هم وارد نمی شود.

درفصل هشتم که به جنگ ایران و عراق و موضع آمریکا پرداخته است نویسنده اطلاعات خوبی در بررسی موضع آمریکا در باره جنگ ارائه می کند. اما در نهایت می کوشد این نکته را اثبات کند که آمریکا مشوق صدام برای حمله به ایران نبوده است. نکته مهم تراینکه آمریکا در این هشت سال به گونه ای رفتار کرد که در عمل در چارچوب حامیان صدام قرار گرفت . البته در مقابل این به موضوع ماجرای مک فارلین به عنوان یک عامل توازن بخش نگاه شده است. هر کدام از این مسائل در جای خود نیاز به بحث بیشتری دارد که برای پرهیز از طولانی شدن نقد از آن می گذریم . اما در باره جنگ نویسنده به صراحت اعلام نمی کند شروع کننده جنگ و متجاوز صدام است . صرفا خطاهای او در محاسباتش یادآوری می شود.  

پانوشت ها :

 

[1]Palgrave Macmillan UK    https://www.palgrave.com/gp

[2] آقای عبداللهی نژاد دانشجوی مقطع دکترای علوم سیاسی دانشگاه تهران متولد سال 1364 درشهرمشهد که پیش از این ترجمه کتاب «هشت مقاله درباره آمریکا ستیزی» نشر انتشارات علم را در سال 1394 از ایشان دیدیم

[3]University of Plymouth, UK   https://www.plymouth.ac.uk/

[4] Warwick  https://warwick.ac.uk/

[5] London School of Economics (LSE) http://www.lse.ac.uk/

[6]https://www.plymouth.ac.uk/staff/christian-emery

[7]  احمدی ، مرتضی ، من و زندگی ، انتشارات ققنوس ، ص 109 – 109


ماهنامه قهوه شماره 31 دی ماه 1397 صفحات 74 تا 77