24 دی 1392
بررسی نقش شاه و دولت وقت در انتشار مقاله توهین آمیز علیه امام خمینی
امروز دیگر موضوع مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» و جایگاه آن به عنوان یک نقطه عطف تأثیرگذار در شتاب گرفتن یکباره تحولات و تحرکات انقلابی مردم ایران بر ضد رژیم پهلوی بر آگاهان به امور پوشیده نیست. این مقاله که حاوی مطالب بسیار تند، زننده و توهینآمیز نسبت به امام خمینی(سه) بود، در روز 17دی 1356 در صفحه 7 روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. گفته شده که حملات و انتقادات شدیداللحن امام خمینی به رژیم پهلوی، شاه را بر آن داشته بود تا پس از مذاکراتش با کارتر و حصول اطمینان از حمایت او، به ساواک و وزارت دربار دستور دهد مقاله شدیداللحن و توهینآمیزی نسبت به امام خمینی نوشته شده و در یک روزنامه کثیرالانتشار منتشر شود. مظفر شاهدی پژوهشگر تاریخ معاصر طی یادداشتی به روند تهیه و انتشار این مقاله در روزنامه اطلاعات پرداخته است.
وقتی قائم مقام مدیرمسئول روزنامه اطلاعات، پس از آگاهی از متن توهینآمیز مقاله با همایون، وزیر اطلاعات تماس گرفت و تبعات سوء و ناگوار آن را یادآور شد، همایون تأکید کرد که این روزنامه چارهای جز چاپ مقاله ندارد.
گفته شده است که در آن مقطع جز شاه، هویدا و نویسنده مقاله، کس دیگری از محتوای آن اطلاعی نداشت. محتوای مقاله به حدی توهینآمیز بود که حسین بنی احمد جهت سلب مسئولیت از خود، به مجرد آگاهی از محتوای آن، از سمت خود در روزنامه استعفا کرد.
محمد حیدری از گروه سردبیری وقت روزنامه اطلاعات در خاطراتش مینویسد: به متصدی اجرایی صفحات داخلی روزنامه گفتم: «من صددرصد مخالف انتشار مقاله هستم... بگذار با سردبیر روزنامه صحبت کنم و بعد بگویم چه باید کرد. گفت: سردبیر روزنامه استعفا کرده است.»
همایون به عنوان قائم مقام حزب رستاخیز میتوانست این نامه را همزمان با روزنامه خودش در روزنامه ارگان حزب چاپ کند، آن هم بیآن که با مقاومت امثال من ناچیز روبهرو شود. پس چرا قرعه به نام روزنامه اطلاعات افتاد؟
اردشیر زاهدی که سفیر ایران در واشنگتن بود، در خاطراتش صراحتاً اذعان میکند که نویسنده و تهیهکننده مقاله، مشاور هویدا در وزارت دربار بوده و زاهدی او را به خاطر انتشار این مقاله تحریکآمیز مورد سرزنش قرار داده است.
انتخاب روزنامه اطلاعات برای چاپ مطلب، بیشتر به این سبب بود که تصور میکردند روزنامه اطلاعات در میان روحانیت و محافل بُرد بیشتری دارد و اگر آنجا چاپ شود، تأثیر بیشتری به جا خواهد گذاشت.
مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که حاوی مطالب بسیار تند، زننده و توهینآمیز نسبت به امام خمینی بود، در روز شنبه 17 دی 1356 در صفحه 7 روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. علیالظاهر براساس اسناد و مدارکی که ساواک در اختیار وزارت دربار قرار داده بود، این مقاله در آن وزارتخانه تدوین شد.
گویا متن نخستین این مقاله ملایمتر از آن بود که شاه را راضی کند و به همین دلیل بار دیگر لحن و محتوای آن تندتر و توهینآمیزتر از همان که چاپ شد تهیه شد. همچنان که شواهد موجود نشان میدهد این مقاله در پاکتی ممهور به مهر وزارت دربار و در روز چهارشنبه 14 دی 1356 در جریان برگزاری کنگره فوقالعاده حزب رستاخیز از سوی فرستاده هویدا و وزارت دربار در اختیار داریوش همایون، وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی و قائم مقام دبیرکل حزب رستاخیز نهاده شده بود تا در اولین فرصت، ترتیب چاپ و انتشار آن را (احتمالاً) در همان روزنامه اطلاعات بدهد.
چرا روزنامه اطلاعات
درباره دلیل چاپ این مقاله در روزنامه اطلاعات هم اطلاع روشن و متقنی وجود ندارد. برخی رقابت و دشمنی شخصی همایون- وزیر اطلاعات- با مدیرمسئول این روزنامه را دلیل آن دانستهاند. برخی دیگر هم انتشار این مقاله را در روزنامه اطلاعات، تصادفی بیش نمیدانند. گویا علی باستانی، از دستاندرکاران امور آن روزنامه در روز برگزاری کنگره فوقالعاده حزب رستاخیز در آن مراسم حضور داشته و همایون با دریافت این مقاله (علیالظاهر سر به مهر) و بدون آن که از محتوای آن اطلاعی داشته باشد، به صرف آن که شنیده بود دستور نخست وزیر (دکتر آموزگار) است تا فوراً و حتماً در نشریات چاپ و منتشر شود، باعث شده بود تا با دیدن باستانی فوراً پاکت مذکور را در اختیار او قرار دهد و از او بخواهد تا در اولین فرصت مقاله را در روزنامه اطلاعات چاپ و منتشر کند. جمشید آموزگار، نخست وزیر هم که دستور چاپ این مقاله را داده بود، علیالظاهر از متن آن آگاهی نداشت و به صرف این که از طریق وزارت دربار به او گفته شده بود دستور اکید شاه است تا این مقاله در اولین فرصت در روزنامه یا نشریات چاپ شود، پاکت را همان گونه سربسته و سر به مهر به وزیر اطلاعاتش سپرده بود.
داریوش همایون هم که تا مدتها متهم بود خود مقاله مذکور را نوشته و در روزنامه اطلاعات به چاپ رسانده است، همواره این موضوع را تکذیب کرده اما برخی معتقدند همایون اگر از محتوای زننده و توهینآمیز آگاهی نمیداشت، میتوانست آن را برای چاپ به روزنامه آیندگان بسپارد که خود سالیانی طولانی مدیرمسئول آن بود یا این که در اختیار روزنامه «رستاخیز» ارگان حزب رستاخیز قرار دهد که باز هم خود قائم مقام دبیرکل این حزب بود. با این حال تصمیم نهایی گرفته شده بود و باید این مقاله در روزنامه اطلاعات منتشر میشد.
وقتی قائم مقام مدیرمسئول روزنامه اطلاعات، (احمد شهیدی)، پس از آگاهی از متن بسیار زننده و توهینآمیز مقاله با همایون (وزیر اطلاعات) تماس گرفت و تبعات سوء و ناگوار آن را یادآور شد، همایون تأکید کرد که این روزنامه چارهای جز چاپ این مقاله ندارد و گویا گفته بود: «در صورتی که مقاله در روزنامه اطلاعات چاپ نشود، ما آن را بر سر شما خراب خواهیم کرد.» علیالظاهر جمشید آموزگار هم که بعدها چاپ و انتشار این مقاله تحریکآمیز و سرنوشتساز در روزنامه اطلاعات را محصول دشمنی هویدا با خود میداند، چیزی از محتوای آن نمیدانست.
چه کسانی از محتوای مقاله خبر داشتند
گفته شده است که در آن مقطع جز شاه، هویدا و نویسنده مقاله، کس دیگری از محتوای آن اطلاعی نداشت. محتوای مقاله به حدی تند و توهینآمیز بود که حسین بنی احمد جهت سلب مسئولیت از خود، به مجرد آگاهی از محتوای آن، از سمت خود در آن روزنامه استعفا کرد.
بدین ترتیب در این میان یک موضوع از همان زمان کاملاً آشکار و انکارناپذیر بود و آن این که مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» از وزارت دربار و دفتر مطبوعاتی هویدا نشأت گرفته است و مسئولان امر در روزنامه اطلاعات هم به مجرد اطلاع از متن و محتوای آن، بشدت نگران شده و به درستی عواقب سوء بسیاری را برای آن (پس از انتشار) پیشبینی میکردند.
محمد حیدری از گروه سردبیری روزنامه اطلاعات که گویا هنگام رسیدن مقاله مذکور به روزنامه بیمار بود و در منزل به سر میبرد، بعدها در خاطراتش در این باره چنین نوشته است: «عصر احمدرضا دریایی متصدی اجرایی صفحات داخلی روزنامه با صدایی لرزان و پراندوه به احوالپرسی من پاسخ داد. به شوخی گفتم: کشتیهایت غرق شده؟ گفت: نه همهمان به دردسر افتادهایم... از وزارت اطلاعات نامهای آوردهاند و اصرار دارند همین فردا چاپ شود.
گمان کردم از همان نامههای معمولی است که وزارت اطلاعات در دوران اختناقآمیز چاپ آنها را همواره به مطبوعات تحمیل میکرد و البته غالباً موضوعاتی بود که چاپ آنها، خواننده آگاه را متوجه طرز تفکر و مدیریت بسیار ابتدایی و پیش پا افتاده و خندهآور مسئولان تبلیغاتی مملکت میکرد. بدین لحاظ بود که گفتم: چه میشود کرد... ما که پوستمان کلفت شده است.
مطلب را در یکی از صفحاتی که کمتر مورد توجه است و لای آگهیها گم و گور کن. گفت: این دفعه موضوع فرق میکند، گفتم: «من 100درصد مخالف چاپ نامه هستم... بگذار با سردبیر روزنامه صحبت کنم و بعد بگویم چه باید کرد. گفت: سردبیر روزنامه استعفا کرده است. الان روزنامه بی سردبیر است. تهدید کردهاند که نامه حتماً باید چاپ شود، گفتم: حالا که کسی در روزنامه نیست، من موظفم مانع انتشار این نامه بشوم ولو آن که فردا به دارم بکشند و بعد به شوخی گفتم: من تا حالا غذای زندان را نخوردهام... به امتحان کردنش میارزد.
مقاله باید منتشر شود
البته فکر میکردم رونوشت این نامه مجعول به روزنامههای دیگر هم داده شده و آنها هم چنین مقاومتی را کردهاند، اما دلخوشیام دیری نپایید، چرا که همکارم تلفن کرد و گفت «فلانی نامه باید چاپ بشود... شرح و تفصیل نمیدهم.» وقتی ناامید شدم و دریافتم کاری از هیچ کس ساخته نیست و اگر مثلاً مدیر روزنامه هم در دسترس باشد و موافقت کند به خاطر احتراز از چاپ این نامه از انتشار روزنامه جلوگیری کنیم، یعنی چند روز روزنامه ندهیم، باز خود دستگاه سانسور روزنامه را بی آن که آب از آب تکان بخورد، منتشر خواهد کرد. لذا گفتم: پس بیا و زیرکی کن. نامه را از صفحه اول بخش نیازمندیها، لابهلای بیخوانندهترین آگهیها شروع کن و هر پاراگراف را در یک صفحه بگذار و بنویس بقیه در صفحه بعد و این وضع را تکرار کن تا نامه تمام شود. تیتر مطلب را هم 12 سیاه (کوچکترین حروف تیتر) بگذار.
صبح فردا علیرغم ادامه بیماری به روزنامه آمدم. وقتی چشمم به صفحات لایی افتاد، چون صاعقهزدهها بر جایم خشک شدم. مقاله علیرغم سفارش و تأکید من با حروف درشت داخل کادر و جای مشخص چاپ شده بود. ساعتی بعد فهمیدم دستگاه سانسور احمدرضا دریایی، همکار مرا تحت کثیفترین نوع فشار وادار کرده است نامه را با این وضع مشخص چاپ کند...
نامه در زمان تصدی کسی بر وزارت اطلاعات چاپ شد که خود روزنامهنویسی است قدیمی و سیاستمداری کهنهکار. او اگر آن نامه را خدمتی به رژیم و مملکت میدانست، پس چرا این افتخار را نصیب روزنامهای نکرد که خود بنیانگذار آن بوده و تا پیش از پوشیدن کسوت وزارت رسماً مدیریت آن را به عهده داشت.>
مسئولیت مقاله با کیست
اما در آن روزگار آشکار نشد که این احمد رشیدی مطلق نام مستعاری که به عنوان نویسنده مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به مخاطبان ارائه شده بود، کیست. با این حال همین موضوع مستعار بودن نام نویسنده نشان میداد که مطلب تهیه شده میتواند تبعات سوء بسیار خطرناکی را متوجه نویسنده واقعی آن کند. اما بهرغم تمام پردهپوشیها و احیاناً رد گم کردنها و آدرس غلط دادنها، خروج مقاله از وزارت دربار و دفتر هویدا نشان میداد که قطعاً این مطلب توسط مسئولان و دستاندرکاران امور در دفتر او و مهمتر از همه آنان، مشاور هویدا، فرهاد نیکوخواه تهیه شده و او نمیتواند از مسئولیت مشارکت و احتمالاً هدایت تدوین و تنظیم این مقاله شانه خالی کند. عدهای از دستاندرکاران بعدها در خاطرات و نوشتههای خود صراحتاً نوشتن و حداقل مدیریت و جهتدهی در تهیه و تدوین این مقاله موهن و در عین حال سرنوشتساز را به فرهاد نیکوخواه، مشاور وقت هویدا نسبت دادند. نویسنده و خبرنگار مطلعی از اهالی مطبوعات آن روزگار (اسکندر دلدم) که خود از نزدیک شاهد ماجرا بوده، بعدها در خاطراتش درباره چند و چون این مقاله و ترتیب تدوین و سپس ارسال آن به روزنامه اطلاعات و چاپ و انتشار آن چنین نوشت: < این مقاله احمقانه که سرنوشت مملکت را عوض کرد، از توصیههای یکی از همین نخبگان فرهنگی! و به قلم یکی از مارکسیستهای مرتد بود! باز در اینجا باید کمی به عقب برگردیم.
قبلاً گفتیم که هویدا در دوران نخست وزیری، دار و دستهای از مطبوعاتیها را گرد خود جمع کرده بود که کارشان اداره افکار عمومی به نفع هویدا و محبوبالقلوب کردن او بود. هر کدام از اینها مجله یا روزنامهای را تیول شخصی خود ساخته و با گرفتن پولهای بی حساب از نخست وزیری، زیر علم هویدا سینه میزدند.
حتی بعضی نظیر لوشانی را هویدا به زور بر مسند سردبیری مجله خواندنیها نشانده بود تا مطبوعات یکسره حامی او باشند. پس از آن که هویدا به وزارت دربار منصوب شد و آموزگار جای او را گرفت، هویدا ضمن اسبابکشی به وزارت دربار، عدهای از این جیرهخواران مطبوعاتی را هم جزو جهیزیهاش با خود برد!
هویدا در ملاقاتهای مرتب روزانه با شاه، موضوع برپایی مجالس یادبود و عزاداری برای فرزند ارشد امام خمینی را با وی در میان میگذارد. شاه هم که از طریق گزارش های روزانه ساواک قبلاً در جریان قرار گرفته بود، با عصبانیت زیاد از هویدا میخواهد مطبوعات داخلی حملاتی را علیه (امام) خمینی و خانواده او شروع کنند تا از مطرح شدن مجدد وی و بروز حوادثی شبیه حوادث 15 خرداد 1342 جلوگیری گردد. هویدا به تیم مطبوعاتی خود دستور تهیه مطالبی علیه امام خمینی را صادر میکند و در اول قرار نبود که کار فقط با همین یک مطلب «رشیدی مطلق» تمام شود. اما عکسالعمل شدیدی که نشان داده شد، موجب گردید از خیر تهیه وچاپ مطالب بعدی بگذرند!
دستور ویژه درباری
هویدا شخصاً این مقاله را در یک پاکت سربسته و در جریان برگزاری کنگره حزب رستاخیز به دست داریوش همایون میدهد و به او میگوید باید در اولین شماره روزنامه اطلاعات چاپ شود. داریوش همایون، قائم مقام حزب رستاخیز و همچنین وزیر اطلاعات و در ضمن سخنگوی دولت هم بود. هویدا مقالهای را که در دفتر مطبوعاتی او (به ریاست فرهاد نیکوخواه) تهیه شده بود، در پاکت سربسته (با مهر و نشان وزارت دربار شاهنشاهی) ضمن کنگره حزب رستاخیز که روز 16 دی ماه 1356 در سالن 12 هزار نفری مجموعه ورزشی آریامهر (آزادی کنونی) برپا شده بود، به دست داریوش همایون میدهد و میگوید اول در روزنامه اطلاعات بعداً در سایر نشریات چاپ شود. دستور
اعلیحضرت همایونی است.>
«استعمار سرخ و سیاه» را چه کسی نوشته بود؟
پاسخ این سؤال را فقط یک نفر میتواند بدهد و آن فرهاد نیکوخواه است و بس. من حتی شخصاً از داریوش همایون در مورد نویسنده مقاله پرسوجو کردم و همایون هم از نویسنده مقاله اظهار بیاطلاعی کرد و گفت: هویدا در محل کنگره حزب رستاخیز پاکت سربسته را به من داد تا به نمایندگان مطبوعات بدهم. من پاکت مربوط به آیندگان را در جیب خودم گذاشتم و پاکت کیهان را به امیر طاهری و پاکت مربوط به روزنامه اطلاعات را به علی باستانی دادم. هویدا آن روز چند بار به من تأکید کرد که مطلب باید فردا در روزنامه اطلاعات حتماً
چاپ شود...>
جی. بی. لمبراکیس، از اعضای سفارت امریکا در تهران در گزارشی که در تاریخ 19 مهر 1357/ 11 اکتبر 1978 درباره ملاقات و گفتوگویش با سیدمهدی پیراسته از رجال و کارگزاران رژیم پهلوی برای وزارت خارجه دولت متبوعش در واشنگتن میفرستد، از قول این مهدی پیراسته که نام واقعی نویسنده مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را به او گفته بود، مینویسد: «او [پیراسته] حماقتی را که با درج مقاله اطلاعات در ژانویه 1978 (7دی 1356) در حمله به [امام] خمینی انجام شده بود، مطرح کرد.
او باور نمیکرد که من ندانم نویسنده واقعی آن مقاله چه کسی بود و گفت که «کاخوده» آن را نوشته و هویدا در محضر همایون آن را تصحیح کرده بود.» تردیدی وجود ندارد که این لمبراکیس تلفظ نام نیکوخواه را اشتباه شنیده یا به غلط در خاطر سپرده و بعد هم با واژه نامأنوس و بدون معنای «کاخوده» آن را تایپ کرده و برای وزارت خارجه آن کشور فرستاده است. در متن انگلیسی سند مذکور واژه کاخوده به صورت «Kakhoudeh» نوشته شده است که میتوان به طور قریب به یقین گفت که این واژه اشتباه شنیده شده واژه نیکوخواه «Nikoukhah» بوده است.
عبدالرضا هوشنگ مهدوی که در آن روزگار آخرین سالهای خدمتش در وزارت امور خارجه را سپری میکرد، فرهاد نیکوخواه را نویسنده آن مقاله موهن میداند. او بعدها در خاطراتش و با اشاره به انتقادات تند و صریح امام خمینی از رژیم پهلوی (به دنبال درگذشت فرزندشان آیتالله سیدمصطفی خمینی) و تبعات آن که باعث خشم و توأم با نگرانی شخص شاه شده بود، متذکر شد: «شاه... به فرهاد نیکوخواه مشاور مطبوعاتی هویدا که اکنون در دربار انجام وظیفه میکرد، دستور داد مقاله مشهور استعمار سرخ و سیاه را به امضای مستعار بنویسد و در آن به آیتالله خمینی حمله کند. پس از پیروزی انقلاب بسیاری ادعا کردند که این مقاله را داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی نوشته است. در حالی که نگارنده که نظیر این ماجرا را دو ماه پیش به چشم دیده بود، بدون این که احساسات موافقی به همایون داشته باشد، یقین داشت همان طور که وی ادعا میکرد پاکت محتوی مقاله را که از وزارت دربار واصل شده بود، دربسته و نخوانده به خبرنگار اطلاعات داده بوده است.»
مجید مهران، دیپلماتی که او هم همزمان با عبدالرضا هوشنگ مهدوی در وزارت امور خارجه خدمت میکرد نیز در خاطرات خود ضمن شرحی درباره اختلافات هویدا و آموزگار، مینویسد: «شایع بود فرهاد نیکوخواه معاون وزارت دربار تهیهکننده اصلی آن متن بوده...»
به دنبال انتشار این مقاله که بحران سیاسی گسترده و پایانناپذیری را در کشور پی افکند، جمشید آموزگار نخست وزیر وقت بر این باور قرار گرفت که هویدا تعمداً ترتیب تهیه و انتشار آن مقاله را فراهم کرده است تا با تشدید ناآرامیهای سیاسی، او در مقام نخست وزیر نتواند بر اوضاع کشور مسلط شود.
اردشیر زاهدی هم که در دوران ناآرامیهای سیاسی و انقلابی مردم ایران بر ضد رژیم پهلوی سفیر آن حکومت در واشنگتن بود، بعد در خاطراتش صراحتاً اظهار داشت که نویسنده و تهیهکننده مقاله، فرهاد نیکوخواه مشاور هویدا در وزارت دربار بوده است و او نیکوخواه را به خاطر انتشار این مقاله موهن و تحریکآمیز مورد سرزنش و انتقاد قرار داده است.
احمدعلی مسعود انصاری، از وابستگان و نزدیکان به دربار پهلوی که به خاطر ارتباط بسیار نزدیکش با دربار و حاکمیت از بسیاری از مسائل پیدا و پنهان آن روزگار اطلاع دقیق و جالب توجهی داشت نیز در خاطرات خود به نقش دفتر مطبوعاتی هویدا و فرهاد نیکوخواه در تهیه و انتشار آن مقاله صریحاً اشاره میکند هر چند تحلیل مسعود انصاری درباره انگیزه و دلیل تهیه و تدوین و انتشار این مقاله سرنوشتساز چندان با واقعیت امر قرین نیست و تردیدی وجود ندارد که شخص شاه نقش قاطعتری داشته و اساساً به انگیزه نابخردانه حمله به آیتالله امام خمینی و طرفداران ایشان دستور تدوین و انتشار این مقاله را صادر کرده و شخص هویدا در این میان مجری خواست شاه بوده است.
فرهاد نیکوخواه کیست؟
نیکوخواه معاون 50 ساله وزارتخانه بود و از دانشگاه تهران دارای لیسانس علوم سیاسی بود و خدماتش برای سلسله پهلوی سابقهای دراز داشت. وی قبلاً رئیس روابط عمومی در بنیاد پهلوی و نیز برنامهریز جشنهای 2 هزار و 500 ساله در تخت جمشید بود. ولی به هر حال حمله انجام شده، نشانهای از طرز فکر حکومت و نمایانگر این بود که از پشتیبانی آشکار یا تلویحی شاه برخوردار است.
بدین ترتیب تردیدی باقی نمیماند که فرهاد نیکوخواه در تهیه، تدوین و تنظیم نهایی مقاله سرنوشتساز «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که با نام نویسندهای مستعار (احمد رشیدی مطلق) در صفحه 7 روزنامه اطلاعات و در روز شنبه 17 دی 1356 چاپ و منتشر شده و توفانی بر ضد مجموعه رژیم پهلوی به راه انداخت که دیگر تمامی نداشت، نقش درجه اول و احیاناً منحصر به فردی برعهده داشته است و اگر هم بپذیریم که ساواک در تهیه مطالب خام این مقاله ایفای نقش کرده و برخی دیگر از همکاران نیکوخواه در دفتر مطبوعاتی هویدا در وزارت دربار هم در تدوین این مقاله دست داشتهاند، نقش اساسی و محوری از آن همین فرهاد نیکوخواه بوده است.
این مقاله به عنوان یک نقطه عطف، تحرکات انقلابی مردم ایران را بر ضد رژیم پهلوی شدت بخشید و وارد مرحله بسیار حساس و سرنوشتسازی کرد که دیگر تمامی نداشت و مقدر بود تا زمان نهایی حاکمیت پهلوی تداوم پیدا کند. داریوش همایون قبل از مرگش نوشتن متن مقاله را به علی شعبانی نسبت داده که تحت هدایت فرهاد نیکوخواه در دفتر مطبوعاتی هویدا در وزارت دربار فعالیت میکرد.
منابع در دفتر روزنامه موجود میباشد.
ical.ir