09 مهر 1392
پاسدارها را از ریش بلندشان میشناختیم
از علامتهای مشخصه پاسداران و تفاوتشان با ارتش یکی آرمی است که روی سینههای آنها نصب شده و یکی هم بلند بودن ریش آنها است. پاسداران ما را بعد از اسارت با خوش رفتاری زیادی به اینجا آوردند و تا الان هم رفتار بسیار خوبی داشتهاند.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، آنچه پیش روی شماست گفتگو با دو اسیر عراقی در سال 1360 است. یعنی زمانی که تنها چند ماه از آغاز هشت سال جنگ تحمیلی گذشته بود. خبرنگار هفته نامه پیام انقلاب گفتوگوی خود را با این مقدمه آغاز میکند که:
***
به منظور دیدار و مصاحبه با اسرای عراقی قبل از هر چیز به مرکز بازجویی سپاه از اسرای عراقی در اهواز رفته و همراه با برادر علی افشار مسول این مرکز که در مصاحبات ما نقش مترجم را به عهده گرفتند. با دو سرگرد از اسرای حاضر در این مرکز گفتوگویی انجام دادیم. در میان اسرا چند تن از اعضای ارتش خلق عراق نیز مشاهده میشدند که اکثریت آنها به تهران منتقل شده بودند.
ابتدا با سرگرد علی خلف الهاشمی از گروهان یکم گردان 1، تیپ 14 مکانیزه لشکر عراق که در تاریخ 13/2/60 در غرب سوسنگرد به اسارت درآمده بود مصاحبهای انجام دادیم و ضمن آن چگونگی اسارت را جویا شدیم.
سرگرد الهاشمی در پاسخ گفت: من در خفاجیه واقع در غرب سوسنگرد در حالی دستگیر شدم که یک موضع دفاعی در برابر ایرانیان تشکیل داده بودیم ما قبلا در منطقه دزفول فعالیت میکردیم و بعد به هویزه آمدیم و پس از گردان 13 مکانیزه که در غرب سوسنگرد مستقر بود و در اثر حمله سپاه در حدود 50 روز پیش از هم متلاشی شد به این منطقه منتقل شدیم و نزدیک به دو ماه در اینجا مستقر بودیم. تا اینکه در روز پنجشنبه 31/2/60 دستگیر شدیم یعنی ساعت 8 صبح همانروز بود که در اثر حمله نیروهای جمهوری اسلامی ایران به مواضعمان اسیر شدیم که این به خاطر روحیه قوی بود که برادران ایرانی داشتند و نیروی ما نتوانست مقاومت بکند.
سوال خبرنگار: رفتار سربازان ایرانی در موقع اسارت با شما چگونه بود؟
**ما در آن موقع چیزی را دیدیم که باور کردن آن برایمان غیرممکن بود ما میدیدیم که سربازان ما را که به هر حال بر علیه جمهوری اسلامی اسلحه بدست گرفته بودند در موقع اسارت برادرانی ایرانی در آغوش میفشردند و صورتشان را میبوسیدند. این امر باعث تعجب ما شده بود.
سوال خبرنگار: قبلا در عراق برای شما و بر علیه ایرانی ها چه تبلیغاتی شده بودن و الان نظر شما در باره آنها چیست؟
**به ما گفته شده بود که ایرانیها زمینهای ما را غصب کردهاند و از جمله سیف سعد و زینالقوس و آبهای ما را متصرف شدهاند و هر کدام از شما که به اسارت ایران در بیاید فورا سر او را میبرند و وی را مثله (قطعه قطعه) میکنند و قبل از همه از آنها برای مجروحین خودشان یکی دو لیتر خون میگیرند. ولی در موقع اسارت ما عکس گفتههای آنها به ما ثابت شد و همانطور که گفتیم برادران ایرانی در موقع اسارات ما را میبوسیدند و میتوانم بگویم که بحقیقت این یک جمهوری اسلامی است و اخلاق و رفتار اسلامی در آن حاکم است یعنی درست عکس همان چیزی که به ما تلقین شده بود از لحاظ جا و غذا و غیره هم بسیار راحتیم و فکر غربت هم نمیکنیم. ما به چشم میبینیم که از همان غذایی که پاسداران میخورند به ما هم میدهند و غذای ما و پاسدارها یکیست.
سوال خبرنگار: روحیه ارتش عراق را نسبت به ارتش ایران در چه سطحی میبینید؟
**نیروهای عراقی در خط اول جبهه و روحیهای پایینتر از حد متوسط دارند ما در روز حمله قوای اسلام به مواضع خودمان دیدیم که روحیه ایرانیها به حدی بالاست که منطقهای را که برای تصرف آن دو روز وقت گذاشته بودیم از دست دادیم. صبح با محاصره نیروهای ما از پشت و روبرو توسط نیروهای اسلام درمنطقهای که گفتم به اسارت درآمدیم.
سوال خبرنگار: چرا شما در مورد لشکرهای ایرانی کلمه قوای اسلام را به کار میبرید مگر نظر خودتان در رابطه با ارتش عراق چیز دیگری است؟
**خیر. هم ایران مسلمان است و هم ما مسلمانیم. ولی ما را برای جنگ مجبور میکنند. به نظر من مسئله مسئله اختلافاتی در بین رؤسا است که احتمالا یک روز این اختلافات هم برطرف میشود و مسائل حل خواهد شد.
سوال خبرنگار: از روز دستگیری تا به حال آیا از رفتار و برخورد مامورین محافظ راضی بودهاید یا خیر و آنها چه نوع برخوردی با شما داشتهاند؟
**به حقیقت طرز برخورد مسلمانان ایرانی با ما را نمیشود حتی توصیف کرد چرا که رفتار بسیار بسیار خوب مخصوصا از طرف پاسداران که با ما انجام شده است. و حتی در مواقعی پاسداران مانع شدند که بعضی از نیروهای نظامی غیر پاسدار به ما اذیت و آزاری برسانند.
سوال خبرنگار: با توجه به این جواب میخواستم بدانم که شما از کجا سپاهان پاسدار را در جبهههای جنگ تشخیص میدهید؟
** از علامتهای مشخصه پاسداران و تفاوتشان با ارتش یکی آرمی است که روی سینههای آنها نصب شده و یکی هم بلند بودن ریش آنها است. پاسداران ما را بعد از اسارت با خوش رفتاری زیادی به اینجا آوردند و تا الان هم رفتار بسیار خوبی داشتهاند.
سوال خبرنگار: در زمان دستگیری شما چه تعداد از سربازان عراقی به اسارت در آمدند و چه مقدار ادوات جنگی از دست دادید؟
**من همراه با تقریبا 100 نظامی دیگر به اسارت درآمدیم و در این موقع تعداد زیادی تانک و نفربر و مهمات دیدم که منهدم شده بود و یا حتی بعضی سالم به دست ایرانیها افتاد انفجارات زیادی پی در پی صورت میگرفت و منطقه پر از گرد و خاک و دود و آتش بود اما من نتوانستم تشخیص بدهم که چه چیزهایی سالم به غنیمت گرفته شد.
سوال خبرنگار: آیا خود شما در حملات تهاجمی ارتش عراق شرکت داشتهاید یا خیر و روحیه سربازان در حال تهاجم چگونه بود؟
** من در هیچ کدام از عملیات هجومی ارتش عراق شرکت نداشتم چونکه من درحدود 2 ماه است که به این منطقه آورده شدهام و در سنگرهای دفاعی بودم و از روحیه ارتش عراق در حال حمله اطلاعی ندارم اما روحیه سربازانی که تحت تسلط من بودند به خاطر اینکه سنگرهای ما سنگرهای دفاعی بود و سربازانی که در سنگر میمانند روحیه خود را از دست میدهند آنها هم روحیهای پایینتر از حد متوسط و ضعیف داشتند.
سوال خبرنگار: ما هر روز شاهدیم که رژیم بعث شهرها و نقاط مسکونی ما را مورد اصابت موشک و توپ قرار میدهد آیا شما از دید خودتان این عمل را درست میدانید؟
** من این عمل را اقرار نمیکنم اما عقیده دارم هر کسی این عمل را انجام میدهد عملی غیراسلامی انجام داده و من این عمل را قبول ندارم. اما در وقت اسیر بودنم صدای انفجار توپ را در شهر اهواز شنیدم و میدانم که این کار بسیار بدی است چرا که مردمی در شهرها زندگی میکنند و مردم غیرمسلح و بیپناه هستند و نباید آنها را زد.
سوال خبرنگار: درباره ایرانیها قبل از آمدن به جبهه چه چیزهایی شنیده بودید؟
** من قبلا در یکی از پادگانهای بغداد در قسمت خدمات پادگان ابوهره بودم بعد مامور شدم که به جبهه بیایم و آمدم. تبلیغات و شایعاتی که قبلا برای ما کرده بودند این بود که ایرانیان بسیار قصیالقلب هستند در موقع اسارت ما را میکشند شکنجه میدهند و بخصوص درباره پاسدارها به ما گفته بودند که خیلی خونخوار و بیرحم و آدمکش هستند اما ما عکس این مسئله را دیدیم و مشاهده کردیم که پاسدارها بسیار مهربان و خوشرفتار هستند.
سوال خبرنگار: درباره صدام چه فکر میکنید؟
**سرگرد سرجان علی در حالی که به شدت از رژیم بعث اظهار ترس میکرد سعی مینمود تا به هر ترتیب از جواب به این سؤال طفره برود و در حالی که با تیزی دست به گردن خود میزد میگفت که مرا خواهند کشت وی سرانجام در جواب سوال ما گفت: من یک عراقی و یک نظامی هستم و در مسائل سیاسی دخالت نمیکنم و... نمیتوانم نظر خودم را بگویم علاوه بر این من آن آزادی را ندارم که بتوانم در آن کارها دخالت کنم یا درباره این شخص نظر بدهم.
سوال خبرنگار: با توجه به این مسئله که میگویید الان آزادی ندارید که نظرتان را بگویید باید بدانید که شما قبل از سرنگونی رژیم صدام به عراق برنخواهید گشت و آن موقع هم میتواند در کمال آزادی حرف بزنید.
** باز هم میگویم که این مسائل مسائل میان دو تا رئیس کشور است و فردا اینها خواهند آمد و این مسائل حل خواهد شد فردا ما در روسیاهی و رسوایی قرار خواهیم گرفت.
سوال خبرنگار: پس به این صورت شما نضج گرفتن انقلاب اسلامی عراق را باور ندارید؟
** البته که این انقلاب اسلامی را قبول دارم و چرا که قبول نداشته باشم.
سوال خبرنگار: پس غیرمستقیم میگویید صدام را قبول ندارید و او یک رژیم غیراسلامی است؟
**سرگرد حامد سرجان علی در جواب به این سوال با حالت خنده سر خود را تکان میدهد و به طرف پایین خیره میشود.
سوال خبرنگار: به عنوان آخرین سوال چه پیامی برای ارتش عراق دارید؟
** به نظر من ارتش عراق و ایران دو ارتش مسلمان هستند که با هم دیگر اتحاد و همبستگیشان را اعلام خواهند کرد وقوی میشوند و میروند برای آزاد کردن فلسطین و نابود کردن اسرائیل این دشمن مشترک ما و ایران. و اگر دو ارتش ایران و عراق با هم پیوسته و متصل شوند نابودی این دشمن مشترک حتمی و صد در صد خواهد بود و این امر جامه عمل خواهد پوشید.
فارس،