12 آذر 1397

تغییر لباس و قیام مردم تبریز (1307 ش / 1347 ق) بخش نخست


رضاصدیقی نخجوانی و رحیم نیک بخت میرکوهی

تغییر لباس و قیام مردم تبریز (1307 ش / 1347 ق) بخش نخست

درآمد

در پژوهشهای تاریخی بـه‌ویژه تاریخ معاصر ضمن آنکه جزئیات بسیاری از چگونگی‌ وقوع‌ حوادث وجود دارد‌ منابع‌ متعددی هـم مورد استفاده قرار مـی‌گیرد.عـلاوه بر شیوه متداول‌ کتابخانه‌ای،تحقق میدانی یا انجام مصاحبه با دست‌اندرکاران و صحنه‌گردانان حوادث و تحقیق آرشیوی و مطالعه و پژوهش بر روی اسناد هم متداول گشته است‌.در کنار این شیوه‌های‌ تحقیق برای روشن کردن جـزئیات حوادث تاریخی،انتشار برخی منابع دست‌اول که شاهدان‌ مستقیم و عینی حوادث به نگارش آن پرداخته‌اند-آن هم در فاصله اندک‌زمانی با وقوع‌ آن‌ حادثه‌ -ضمن آنکه جزئیات و زوایای دقیقتری از ماجرا را روشن می‌کند،به تـکمیل و اصـلاح داده‌های‌ قبلی نیز می‌پردازد.

در مورد قیام عمومی علیه سلطنت پهلوی در اعتراض به تغییر نظام‌ و قانون‌ نظام‌وظیفه در سال 1307 شمسی در آذربایجان اطلاعات زیادی در دسترس نبود.1بر این اساس انجام‌ پژوهشهایی ضروری مـی‌نمود کـه البته فرازهایی از آن در مدخل پژوهشی کتاب«زندگانی‌ و مبارزات‌ آیت اللّه شهید قاضی طباطبایی»مطرح گردیده است.2 خوشبختانه در مورد این قیام عمومی یادداشت نه صفحه‌ای یکی از شاهدان عینی آن واقعه به نام رضـا صـدیقی نخجوانی توسط‌ آقای‌ رسول‌ جعفریان در دسترس نگارنده قرار‌ گرفت‌ و چنانکه‌‌ ملاحظه خواهد شد ضمن روشن کردن زوایایی از این واقعه اطلاعات قبلی را تکمیل و یا تصحیح می‌نماید.با سپاس از ایشان‌،ایـن‌ مـتن‌،بـازنویسی شده،با توضیحات و تعلیقاتی بـا دو مـدخل‌ در‌ مـعرض نقد و بررسی پژوهشگران قرار می‌گیرد:

 

الف)علمای آذربایجان و سلطنت رضا شاه

ظهور سلطنت رضا شاه در صحنه سیاسی‌ کشور‌ از‌ پیامدهای ناکامی جریان مـشروطه و مـشروطه‌خواهی بـود.با این حال گروهی‌ از مشروطه‌خواهان از ظهور این قـدرت نـوپای‌ فزونخواه استقبال کردند؛زیرا قسمت عمدهء خواسته‌های آنان را در سرلوحه‌ برنامه‌های‌ خود‌ قرار داده بود.به همین جهت تجددگرایان مشروطه‌خواه بـیش از سـایر‌ اقـشار‌ جامعه در تحکیم‌ پایه‌های سلطنت رضا شاه تلاش کردند.از جمله خـواسته‌های آنان تفکیک قوای سیاسی‌ از‌ قوای‌‌ روحانی بود.این اندیشه به اشکال مختلف در میان روشنفکران عصر مشروطه‌ دیده‌ مـی‌شود‌.از طـرف دیـگر مانع عمده‌ای که بر سر اجرای این اندیشه وجود داشت،نـفوذ‌ و اقـتدار‌ علما‌ بود.3 رضا شاه خود از نزدیک شاهد نقشی بود که علما در تغییر و تبدیل‌ رژیم‌ استبدادی مـطلق بـه‌ مـشروطه ایفا کرده بودند.گرچه در آغاز برای جلب نظر‌ علما‌ و کسب‌ وجهه مـردمی تـلاش‌ گـسترده‌ای انجام داد و تا مدتی از درگیری و رویارویی با آنان اجتناب‌ کرد‌،ولی با تحکیم‌ پایه‌های سلطنت خـود سـمت و سـوی اقدامش متوجه محدود ساختن قدرت‌ علما‌ شد‌.4

علما به‌ویژه علمای آذربایجان پس از تجربه تخل شـکست مـشروطه حتی الامکان از مداخله در‌ امور‌ سیاسی کشور اجتناب می‌کردند.ایشان با وجود اینکه در پیـدایش مـراحل مـختلف‌ نهضت‌‌ مشروطه‌ نقش مثبتی ایفا کرده بودند،از طرف عناصر افراطی و ماجراجوی مشروطه‌خاه مورد بـی‌مهری واقـع شدند‌،و گاه‌ با‌ اقدامات تروریستی بر حذف آنان می‌کوشیدند؛حتی نام عالمی‌ خـیرخواه چـون مـیرزا‌ علی‌ آقا ثقة الاسلام‌5-که روز عاشورانی سال 1330 هجری از سوی‌ روسها به شهادت رسید-هم‌ در‌ فـهرست تـرور مشروطه‌خواهان افراطی بود.

با چنین تجربه‌ای علمای آذربایجان با اکراه‌ بسیار‌ حـاضر بـه مـداخله در امور سیاسی بودند‌ ولی‌‌ شدت‌ یافتن سرکوب دولتی و اجرای سیاستهای ضد مذهبی‌ و حمله‌ به حـریم اسـلام و مـذهب‌ نمی‌توانست همواره بی‌پاسخ بماند.6با پیشروی حکومت در سیاستهای‌ ضد‌ مذهبی مخالفتهای‌ شـدیدی در مـیان‌ علمای‌ شهرستانها بروز‌ کرد‌.شهرهای‌ اصفهان،مشهد و تبریز کانون اصلی این‌‌ اعتراضات‌ بودند.

رویارویی علما و سـلطنت رضـا شاه

اولین حرکت اعتراض‌آمیز علما به حکومت‌ پهلوی‌ از سوی شیخ محمد تـقی بـافقی‌ در سال‌ 1306 در‌ حرم‌ حضرت معصومه(س)صورت گرفت.عـدم‌ رعـایت‌ مـوازین شرعی از سوی‌ همسر رضا شاه موجب اعـتراض وی شـد که با‌ عکس‌ العمل شدید رضا خان مواجه‌ گردید‌.علاوه‌‌ بر ضرب و شـتم‌،شـیخ‌ به اداره نظمیه تهران‌ تحویل‌ و زنـدانی شـد.7انعکاس ایـن قـضیه در آذربـایجان‌ علما را به تحرک واداشت.آیت اللّهـ‌ مـیرزا‌ صادق آقا مجتهد8از علمای مشروعه‌خواه‌ تبریز‌ پس از‌ اطلاع‌ به‌ همراه سایر علمای شـهر‌ تـلاش گسترده‌ای برای آزادی وی به عمل آوردند.9

زمـستان 1306 حرکتی دیگر در اعتراض بـه‌ سـیاستهای‌ ضد مذهبی رضا شاه بـه رهـبری‌ حاج‌ آقا‌ نور‌ اللّه‌ اصفهانی شکل گرفت‌.وی‌ به دنبال مخالفت با حـکومت،اصـفهان را به قصد قم ترک‌ کـرد تـا نـهضتی را با‌ گرد‌ آمـدن‌ سـایر علمای شهرستانها ایجاد نـماید.از شـیراز‌ سید‌ عبد‌ الباقی‌ و سید‌ عبد‌ اللّه شیرازی،از همدان شیخ الاسلام همدانی،از خراسان مرحوم حاج مـیرزا عـبد اللّه،از کاشان میرزا شهاب الدین کاشانی،از خـمین مـیرزا محمد مـهدی احـمدی«و از‌ تـبریز نیز که به‌ خـصوص در آن زمان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود.و علما و بزرگان بسیاری در آن دیار وجود داشته‌اند،بزرگان روحانی تصمیم گـرفتند کـه جهت هرچه باشکوهتر برگزار‌ نمودن‌ امـر مـهاجرت‌[با] مـهاجرین...هـمراه شـوند.این موضوع بـه اضـافه عامل بعد مسافت سبب شد که رسیدن علمای آذربایجان‌ به تعویق افتد و مرحوم آیت اللّه سید صـادق تـبریزی‌10 روحـانی‌ مجاهد‌ آذربایجان موقعی با سایر علما و بـزرگان آن دیـار بـه قـم رسـیدند کـه دیر شده بود.»11

خبر امیدوارکننده ملحق شدن علمای مبارز آذربایجان‌ ضمن‌ آنکه مقاومت حاج آقا نور‌ اللّه‌ را افزایش داد،حکومت را هم برای رهایی از این‌ خطر بالقوه به تـکاپو واداشت و در نتیجه آقا نور اللّه اصفهانی توسط عمال حکومت‌ به‌‌ شهادت رسید.12میرزا‌ صادق‌ آقا پس از شهادت‌ رهبر علمای مهاجر،به قم رسید و پس از شرکت‌ در مراسم ترحیم وی به تبریز بازگشت.گرچه‌ وی عملا در ایـن نـهضت نتوانست شرکت کند، ولی‌ او‌ را برای حضور در قیامی دیگر در تبریز آماده ساخت.13

 

نهضت عمومی علمای آذربایجان

قبل از قیام‌ عـمومی‌ سـال 1307‌ برخی از عوامل حکومتی با اعمال شنیع و خلاف عفت‌ عمومی در تبریز زمینه‌های مساعدی را برای تحریک‌ احساسات عمومی علیه حکومت،به‌ وجود آوردند.آیرم،امـیر لشـکر تبریز‌ در‌ ایام‌ محرم به‌ویژه روز عـاشورا در اسـتخر شاهگلی با زنان معروفه به شرابخواری پرداخته بود.14انتشار این ‌‌خبر‌ در میان علما و مردم مذهبی و معتقد تبریز آن هم در ایام سوگواری امام‌ حسین‌(ع)بسیار‌ گـران بـود.سپهبد امیر احمدی در خـاطرات‌ خـود چنین می‌نویسد:

«مرحوم انگجی یکی از علمای‌ مورد احترام مردم بود که در نتیجه رفتار آیرم به کلی از حکومت‌‌ مرکزی روگردان بود.من‌ ایشان‌ را ملاقات کردم.در اولین ملاقات از او خواستم که در رفع‌ اخـتلافات مـساعدت کند.او گفت،کار از اینها گذشته...من نمی‌توانم ببینم که یک فرمانده‌ لشکر و یک حاکم که‌ حافظ ناموس و حیثیت عمومی هستند،شرابخواری کنند و شیشه‌های‌ خالی مشروب را در استخر بیندازند و برای تفریح هـدف گـلوله قرار دهـند. من حاضرم که این خانه‌ام بر سرم فرود آید و آنا بمیرم‌ به‌ شرطی که پای رضا شاه از ایـران کنده‌ شود.»15

واکنش یکی از علمای برجسته تبریز به این شدت کـه در خـاطرات یـکی از رجال مهم نظامی آن‌ دوره منعکس‌ شده‌ است،نشان از تنفر و انزجار شدید از حکومت در سطح جامعه و میان توده مـردم ‌ ‌داشـت. در منابع تاریخی در مورد نهضت عمومی علمای‌ آذربایجان و علل وعوامل ایجادکننده آن،دلایل‌ زیر‌ عـنوان شـده اسـت:

-تغییر لباس و اعزام طلبه‌ها به خدمت وظیفه.16

-داستان کلاه پهلوی و متحد الشکل کردن لباس‌ مـردم.17

-تصویب و اجرای قانون نظام‌وظیفه عمومی.18

آن دسته از‌ علمای‌ آذربایجان‌ که به مطبوعات‌ عصر،دسـترسی‌ داشتند‌ هدف‌ از متحد الشـکل کـردن‌ لباس مردم را ایجاد بازار برای فروش فاستونیهای‌ اضافی کارخانجات منچستر انگلستان عنوان‌ می‌کردند.19

مهدی‌ مجتهدی‌ در شرح احوال و رهبران نهضت علما مـی‌نویسد:«باری وی‌[میرزا صادق آقا مجتهد]در ذروه نفوذ و وجهه بود.تا هنگام تصویب‌ قانون‌ نظام‌وظیفه‌ مردم تبریز بر ضد آن قانون تظاهرات‌ کرده و علما را‌ به مداخله در آن مجبور نمودند،رضا شاه دستور داد میرزا صادق آقـا و بـرادرانش را گرفتند و به سردشت‌ روانه‌ ساختند‌.»20«از وقایع زندگی او[میرزا ابو الحسن آقا انگجی‌]اینکه به علت‌‌ همداستان‌ شدن با ملت درباره نظام اجباری به همراهی چند تن از علما تبعید شد.»21

با‌ ایـن‌ وجـود‌ حاج عباس چاروقچی از انقلابیون و خیّرین تبریزی ساکن تهران یکی از شاهدان‌‌ عینی‌ در‌ مورد چگونگی آغاز قیام می‌گوید:

«سال 1307 بود.همان موقع که کلاهها را عوض‌ می‌کردند‌ در‌ محله ما«محله دوه‌چی- شـتربان»مـردم به همراه شیخ غلامحسین ترک تبریزی که در‌ محله‌ ما بود؛از حیاط سید ابراهیم‌ حرکت کردن،آمدند مدخل بازار دوه‌جی.شیخ‌ غلامحسین‌ بالای‌ سکوی مسجد سید علی آقا (مسجد پدر آیـت اللّه سـید مـحمد حجت کوه‌کمره‌ای)سخنرانی‌ کرد‌.مـردم آن روز ایـن نـوحه را می‌خواندند:

از آنجا راهی مسجد جامع شدند.حتی من یادم است-هفت سـال‌ داشـتم‌-تـا آنجا همراه مردم‌ بودم.از آنجا هم رفتیم مـنزل مـیرزا ابو‌ الحسن‌ آقا‌ انگجی.در میدان انجم هم درگیری‌شد.یک نفر مفتش که آمده بود مردم را متفرق‌ کند‌،گویا‌ گـفتند مـرحوم مـشهدی تقی پهلوان با مشت یا با چیز دیگری او‌ را‌ زده و کشته بـود.23من و پسر دایی‌ام،مرحوم حاجی نقی،دو نفری تا پاسی از شب‌‌ که‌ مردم از منزل میرزا ابو الحسن آقا انـگجی رفـتند آنـجا بودیم.»24‌

پس‌ از دستگیری آیت اللّه انگجی،در بازجویی‌ از‌ وی‌ پرسیده بودند:چرا در خـانه‌ات را بـه‌‌ روی‌ مردم باز کرده‌ای،گفته بود:«اگر من در به روی مردم باز نمی‌کردم‌ درب‌ سفارتخانه‌های‌ خارجی بـه روی مـردم‌ بـاز‌ می‌شد.»25‌

آقای‌ محمد‌ مهدی عبد خدایی به نقل از‌ پدرش‌-شیخ غلامحسین تـرک تـبریزی،مـی‌گوید:

«وقتی داستان کلاه پهلوی و متحد الشکل شدن‌ مطرح‌ شد،مردم تبریز بازارها را بستند‌ و مـا هـم‌ هـماهنگ با‌ مرحوم‌ آیت اللّه انگجی و آقا میرزا‌ صادق‌ آقا با این مسئله مخالفت کردیم...مـردم‌ تـبریز تعطیل کردند و دولت شروع کرد‌ به‌ گرفتن مخالفین.پدرم یک فانوس‌کشی‌ داشت‌ به‌ اسم‌ حـسین آقـا‌ قـمه‌ ساز.او هم عمامه‌ و شال‌ می‌بست.تصادفا در این گیرودار کسی که مأمور شده بود پدر مـرا بـازداشت کند‌ توی‌ جمعیت حسن آقا قمه‌ساز را فکر‌ می‌کند‌ که او‌ خود‌ شیخ‌ است.وقـتی‌ بـه خـیال‌ خودش می‌رود که شیخ را دستگیر کند مردم می‌ریزند این مأمور را به قصد کشت‌‌ می‌زنند‌...اتـفاقا هـمان شب پدر من عازم‌ منزل‌ مرحوم‌ آیت‌ اللّه‌ انگجی بود.وقتی‌ که‌ ایـشان وارد مـی‌شوند،مـأمورین،منزل آیت اللّه انگجی را محاصره می‌کنند.داماد آیت اللّه انگجی از‌ پدرم‌‌ خواهش‌ می‌کند،برای دور ماندن از چشم مـأموران‌ تـوی‌ کـتابخانه‌ مرحوم‌ آیت‌ اللّه‌ انگجی برود. بعد داماد آیت اللّه انگجی کتابخانه را قفل مـی‌کند.مـأموریت می‌ریزند و آیت اللّه انگجی را دستگیر می‌کنند.او را به شهربانی می‌برند.بعد برمی‌گردند خانه‌ آیت اللّه انگجی را تفتیش کنند. وقـتی بـه کتابخانه می‌رسند داماد ایشان که پدرم را در کتابخانه مخفی کرده بوده به مأموران مـی‌گوید ایـنجا ممکن است نامه‌های آقا باشد،مردم‌ پیـش‌ آقـا اسـراری داشته باشند،آقا به همین زودی بر مـی‌گردد و شـما که مأمور محلی هستید شایسته نیست که بگویند شما اتاق خصوصی آقا را تـفتیش‌ کـرده‌اید.مأموران وقتی می‌بینیدد‌ در‌ این اتـاق قـفل است،مـنصرف مـی‌شوند.پدر مـن در آن خانه‌ می‌ماند.به این ترتیب هـشت مـاه تمام پدرم در تبریز تحت پیگرد‌ بود‌.علی منصور-پدر حسنعلی‌ منصور‌-در‌ آن زمان استاندار و سـرلشکر امـیر طهماسبی فرمانده لشکر آذربایجان بوده اسـت. سرلشکر امیر طهماسبی در یـک جـلسه‌ای گفته بود من اول شیخ را اعـدام‌ مـی‌کنم‌ بعد به تهران خبر‌ می‌دهم‌.»26

شیخ غلامحسین ترک تبریزی قبل از قیام هم در تـبریز فـعالیتهایی علیه حکومت پهلوی داشت. در بـخشی از گـزارش حـکومت آذربایجان در تاریخ 11 مـهر 1306 آمـده است:

«به‌ شیخ‌ غـلامحسین هـم که از سابق یک جمعیت دیانتی دارد و گاهی به واسطه ساده‌لوحی‌ آلت تحریکات می‌شود،به طور نـصیحت و اخـطار تذکرات جدی دادم و کاملا متعهد گردید کـه‌ دخـالت در امور‌ سـیاسی‌ نـکند.گـوش‌ به حرف منحرفین نـدهد و از قراری که خودش اظهار داشته‌ اخیرا از ناحیه پاره‌ای اشخاص که هویت‌ آنها را بعد عرض خـواهد کـرد مشغول القای شبهه و تحریک او‌ بوده‌اند‌ کـه‌ وادارنـد در مـنبر حـرفهایی بـزند،ولی حالا ملتفت قـضیه شـده؛دیگر البته‌ محرکین را رد خواهد کرد‌.»‌‌27‌

پس از سرکوب قیام عمومی علمای تبریز،شیخ غلامحسین،مخفیانه به نجف اشـرف‌‌ عـزمیت‌ نـمود‌؛ولی همواره تحت مراقبت و کنترل کنسولگری ایران بـود.پس از چـند سـال مـجددا مـخفیانه بـه‌ ایران بازگشت و در شهر مشهد اقامت گزید.در قیام مسجد گوهرشاد حضور داشت‌، پس از سرگوبی قیام‌ متواری‌ شد و به دهات اطراف مشهد رفت.28وی تا اوایل انقلاب هم در قید حیات بـود.

با اجتماع مردم در منازل علما خصوصا منزل آیت اللّه انگجی،بازار شهر بسته شد‌.این اقدام‌ در روز عادی به شهر حالت غیر طبیعی داد.پس از متفرق شدن مردم از منزل وی لشکر مجهزی‌ که به تـبریز اعـزام شده بود،با اعلان حکومت‌نظامی،کنترل‌ شهر‌ را در دست گرفت.بلافاصله‌ منزل رهبران مذهبی به محاصره نیروهای نظامی درآمد،29دستور دستگیری آیت اللّه میرزا صادق آقا،آیت اللّه انگجی و تعدادی دیگر از مـرکز صـادر شد‌.در‌ روز 6 دی‌ماه سال 1307 علمای‌ معترض تبریز دستگیر و به کردستان و تهران تبعید شدند.30به رغم جستجوی فراوان،متأسفانه‌ از چگونگی تبعید آیت اللّه انگجی و میرزا صـادق آقـا،تاکنون‌ مطلبی‌ دریافت نشده اسـت؛بـا این‌ حال یکی دیگر از علمایی که در این نهضت به دستور حکومت تبعید شد حاج میرزا باقر آقا قاضی‌ طباطبایی است.فرزند وی آیت‌ اللّه‌ سـید‌ مـحمد علی قاضی طباطبایی کـه‌ در‌ آنـ‌ دوره نوجوان‌ شانزده ساله‌ای بود،پدر را همراهی می‌کرد که در«سفرنامه بافت»شرح آن را نوشته است. قسمتهایی از آن‌ به‌ این‌ شرح است:

«...غریب سه ساعت به غروب در‌ ماه‌ جمادی الاولی(روز شنبه 12 جمادی الاولی)سال‌ 1347 هجری قـمری چـند نفر که از جمله مشکات و قلعه‌بیگی که‌ از‌ رؤسای‌ نظامی و شهربانی‌ بی‌عقیده بودند،خدمت آقای والد ماجد آمدن‌ و معلوم‌ شد که به اطراف خانه‌های ما که آن‌ موقع در دالان بیگربیگی و نزدیک بازار بود تـماما افـراد نظامی‌ گـذاشته‌اند‌ و آنها‌ که آمده‌ بودند در حیاط بیرونی به مرحوم آقای والد اظهار‌ کرده‌ بودند که شما باید حرکت بـه طرف‌ تهران و مشهد نمایید.نظامیها ابدا نمی‌گذاشتند کسی وارد خانه‌ بشود‌ و از‌ مـردم از طـرف بـازار نجارها که هنوز آن موقع خیابان فردوسی نبود‌ و از‌ طرف‌ بازار صفی شدیدا مانع بودند که‌ کسی به طـرف ‌ ‌مـنزل ما بیاید و یا وارد‌ شود‌ و ماشین‌ سواری حاضر کرده بودند و جلوی در کوچه در دالان بیگلربیگی نـگاهداشته بـودند.

مرحوم عمه ام اکرم امجد،حاج مـیرزا‌ اسد‌ الله‌ آقا قاضی(قدس سره)من وهمشیره که کوچک‌ بودیم و به اخـوی که کوچکتر از‌ ما‌ بـود،یـواش اشاره کرد که شما دست‌بردار نباشید که باید با هم‌ با‌ آقای‌ والد‌ ماجد هرجا می‌رود در حضور ایشان باشیم و از ایشان جدا نخواهیم شد.ماهم‌ فرمایش ایشان‌ را‌ عملی کردیم و گریه و داد به راه انداختیم و...در آن مـوقع تدبیری کرد‌ که‌ مرحوم‌‌ آقای والد تنها به آن مسافرت اجباری تشریف نبرد و در مقابل دژخیمان و جلادان پهلوی کاری‌‌ کرد‌ که‌ مرحوم آقای والد با اهل و عیال حرکت به تهران کرد و کسی جرأت‌ ملاقات‌ بـا مـرحوم‌ والد نداشت...در خدمت آقای والد بار مسافرت بستیم و تا آخر شهر و از دروازه‌ به‌ آن طرف مأمورین نظامی در چند ماشین سواری بودند...و قضایا را به‌ طور‌ مخفی بعضی از آنها که از آدمهای‌ نمایندگان‌ آذربایجان‌ بودند بـه مـرحوم آقای والد رسانیده بودند‌ که‌ در نزدیکی خیابان‌ امیریه،خانه نوساختی‌[نوساخته‌ای‌]که اتاقها[ی آن‌]فرش کرده است،تهیه شده و در‌ آنجا‌ وارد خواهند کرد و همان‌طور شد‌ وارد‌ آن خانه‌ شدیم‌...و به‌ فاصله چند دقیقه دیدیم که چـند‌ پاسـبان‌‌ و دو سه نفر در لباس عادیدم درب کوچ ایستادند ومشهدی قاسم خادم‌ را‌ خواستند و قدغن‌ کردند که هرموقع بخواهید‌ برای خرید لوازم به‌ خارج‌ از خانه بروید باید با‌ پاسبان‌ رفته و ابدا با کسی نـباید تـماس گـرفته و صحبت نمایید.بعدا همه‌شان رفـتند ولیـ‌ یـک‌ نفر پاسبان و یک نفر مأمور‌ در‌ لباس‌ عادی در دم‌ در‌ ایستادند و هرکس احیانا متوجه‌ نمی‌شد‌ و می‌آمد ابدا نمی‌گذاشتند.تا دو ماه بر این مـنوال گـذشت...»31

پس از اتـمام‌ مدت‌ تبعید علمای مبارز آذربایجان آیت اللّه‌ انـگجی‌ بـه تبریز‌ بازگشت‌ و مشغول‌‌ درس و بحث شد،ولی‌ آقا میرزا صادق آقا32به تبریز بازنگشت.از راه همدان عازم قم شده و در‌ این‌ شـهر رحـل اقـامت افکند.از جمله‌ موارد‌ قابل‌ توجه‌ در‌ این اقامت سه‌-چهار‌ سـاله ارتباط طلبه‌ای جوان به نام روح اللّه الموسوی خمینی با وی است.امام خمینی در‌ سخنان‌ خود‌ به‌ نهضت علما-در دوره رضا شـاه‌-بـه‌ویژه‌ عـلمای‌ آذربایجان‌ و خاصه‌ میرزا‌ صادق آقا اشاراتی‌ دارند که از آن جمله است:

«...یـک نـهضت هم از آذربایجان شده مرحوم آمیز صادق آقا،مرحوم انگجی،اینها هم‌ نهضتکردند.آنها را گرفتند‌،بردند،مـدتها در تـبعید بـودند که مرحوم صادق آقا بعد از آن هم‌ که گفتند که شما آزادید دیـگر نـرفت بـه آذربایجان،در صورتی که آذربایجان او را خیلی گرامی‌‌ می‌داشتند‌.هیچ دیگر نرفت.در قم آمدند تا آخـر عـمرشان در قـم بودند ما هم خدمتشان‌ می‌رسیدیم.»33

حاج میرزا صادق آقا روز ششم ذی القعده سال 1351 ق/1311 ش در‌ شهر‌ قـم درگـذشت.خبر درگذشت وی تبریز را در ماتم فروبرد.روز بعد در مسجد خود آیت اللّه میرزا صادق آقا خـتمی بـرگزار شـد‌ که‌ حاج میرزا علی اکبر واعظ‌ در‌ آن مجلس به زبان فارسی به سخنرانی پرداخت،زیـرا وعـاظ و مرثیه‌خوانها حق وعظ و روضه‌خوانی به زبان آذری نداشتند.علاوه بر این به همین مـناسبت‌ آیـت‌ اللّهـ‌ میرزا قاسم آقا‌ گرگری‌ از شاگردان برجسته وی مقدمات برگزاری مجلس ترحیمی را در مسجد حسن‌ پادشاه فراهم آورد کـه قـبل از شروع مراسم نیروهای شهربانی از برگزاری آن ممانعت کردند.34نظر به‌ نفوذی‌ که وی در تـبریز داشـت و ایـنکه بیم انقلاب و نهضت می‌رفت،انعقاد مجالس عدیدهء[ترحیم‌ را]به واسطه ازدحام مردم و انقلاب احوال و تشتت امـور و خـوف حـدوث فتنه»ممنوع اعلام کرد.35

بعد از‌ سرکوب‌ قیام عمومی‌ علما،رضا شاه سـفری بـه تبریز داشت.مقامات محلی،علمای شهر را مجبور به حضور در مراسم‌ استقبال کردند،علمایی چون آیت اللّه انـگجی،حـاج میرزا خلیل مجتهد‌،حاج‌ میرزا‌ باقر قاضی طباطبایی.رضا شاه نگاهی حـقارت‌آمیز بـه آنها انداخت و از سر شماتت خطاب به آنـان گـفت‌:«‌‌دیـگر‌ آقایان از نظام‌وظیفه شکایتی ندارند.»36

چنانکه مهدی مـجتهدی نـویسنده کتاب رجال آذربایجان‌ در‌ عصر‌ مشروطیت نوشته‌37و در منابع دیگر هم اشاره‌ای شده است،اجـرای قـانون نظام‌وظیفه یکی از‌ عوامل ایجادکننده ایـن‌ حـرکت در تبریز بـوده اسـت:

«چـهار سال بعد،جنبشی به‌ رهبری عـلما در اعـتراض‌ به‌ خدمت اجباری نظام در تبریز برپا شد.

هنگامی که هیئت سربازگیری از تـهران واردشـد،تجار بازار،دکانهای خود را بستند و فـقط [وقتی‌]دکانها را باز کردند کـه سـه مسلسل تازه وارد شده‌ در آستانه بـازار نـصب شد.دو مجتهد برجستهء شهر به نامهای شیخ ابو الحسن انگجی‌38و میرزا صادق آقـا کـه جنبش را هماهنگ‌ می‌کردند نفی بـلد شـدند.نـخست به کردستان و سـپس‌ بـه‌ قم تبعید گردیدند.»39

تـا پیـش از این دورره،عمده نیروهای ارتش ایران را نیروهای ایلیاتی تشکیل می‌دادند،اما با سیاستهایی که رضـا شـاه برای سرکوب ایلات و عشایر در پیش‌ گـرفت‌،درگـیریهای خونینی بـین‌ نـیروهای ایـلی و قوای ارتش در نواحی مـختلف رخ داد.در تحولات به ظاهر اصلاح‌گرایانه برای‌ دایر کردن ارتش مجهز و مدرن‌40قانون نظام‌وظیفه در 16 خرداد‌ 1304‌ توسط رضـا شـاه به‌ تصویب مجلس شورای ملی رسـید.41

در مـرحله اجـرای ایـن قـانون مخالفتهایی صورت مـی‌گرفت.رفـتن به سربازی همیشه توأم با اکراه و سختی بوده هرچه به‌ دوران‌ قبل‌ بازمی‌گردیم این سختی بـیشتر خـود‌ را‌ نـشان‌ می‌دهد. بسیاری از کسانی که به خدمت مـی‌رفتند بـه واسـطه بـیماری از بـین مـی‌رفتند.شاهد مدعا اظهارات‌ پدربزرگ نگارنده است که‌ نه‌ در‌ وایل عصر رضا شاه بلکه در سال 1320‌ از‌ روستایی در شهرستان سراب به خدمت اعزام شد.وی می‌گوید که بسیاری از سربازانی که از شـمال کشور (رشت‌ و لاهیجان‌)به‌ خدمت آمده بودند به دلیل بیماری مردند.سربازگیری در روستاها‌ و شهرها به راحتی صورت نمی‌گرفت.خانواده‌ای که مشمول داشت،یا فراری بود یا آنکه اجبارا به خـدمت رفـته‌ بود‌ و در‌ هردو حالت گویی خانواده‌ای ماتم‌زده بود.در روستاهای آذربایجان‌ مأموران سربازگیری‌ با‌ قوای مسلح ژاندارمری که«امنیه»نام داشتند وارد روستاها می‌شدند. سرپرست خانواده‌هایی را که فرزند مشمول‌ داشتند‌ حبس‌ مـی‌کردند تـا فرزند خود را برای نظام‌ اجباری معرفی کند.آنها با‌ ضرب‌ و شتم‌،پدران را مجبور به گفتن محل اختفای فرزندان مشمول‌ خود می‌کردند.در آن دوران‌ و با‌ فـقدان‌ وسـایل ارتباط،طبیعی است اجرای ایـن قـانون که جوانان‌ زیر 20 سال را به‌ نظام‌ سربازی فرامی‌خواند در خانواده‌ها تولید نگرانی و اضطراب نماید به ویژه آنکه نه حکومت‌ پهلوی‌ مشروعیت‌ ملی و مذهبی داشت و نـه آنـکه بستر مناسب فرهنگی و آمـادگی ذهـنی انجام این قانون فراهم‌ آمده‌ بود.

پس از اعلام کشف حجاب و ابلاغ به تمام ایالات،اقدامات گسترده‌ای برای‌ اجرای‌ آن‌ در آذربایجان صورت گرفت.فهیمی استاندار آذربایجان طی گزارشی در تاریخ 20 بهمن 1314 به‌ وزارتـ‌ داخـله خبر می‌دهد:

«دعوتهایی که از طرف محترمین و تجار شده و ادامه خواهد‌ داشت‌.دعوتهای‌ اصناف هم در آتیه شروع خواهد شد.از ورود زنها با چادر در مغازه‌ها و سینماها‌ و معابر‌ عمومی‌ و از سواری‌ آنها در درشکه و اتومبیل چـند روز اسـت ممانعت مـی‌شود.»42‌

با‌ سرکوب شدید علما و مردم در نهضت عمومی سال 1307 و اقتدار نسبی و ظاهری که‌ حکومت ایجاد کرده‌ بود‌ در آذربـایجان سعی شد حتی علما را برای شرکت در مجالس و میهمانیهایی‌ که‌ زنان مـکشوب شـرکت مـی‌کنند تحت فشار قرار‌ دهند‌.فهیمی‌ استاندار آذربایجان‌ در اولین ملاقات با میرزا‌ محمد‌ ثقة الاسلامی‌43پس از بازگشت از تهران خـبر ‌ ‌دسـتور رضا شاه‌ «برای‌ ترقی‌ نسوان»را به وی داد‌.

پس‌ چند روزی‌ آقای‌ مشکات‌ انصاری از مـقامات شـهربانی و فـرماندار وقت‌ آقای‌ عضدی به‌ منزل وی مراجعه بعد از تعارفات معموله اظهار کردند:

«از‌ طرف‌ دولت امر شده مـجلسی تشکیل داده‌ مرکب از مرد و زن‌.و جمعی‌ از علما[را]در آن‌ مجلس دعوت‌ کنیم‌ تا مـردم به این شیوه و اخـتلاط بـا مرد و زن عادت کنند و دعاگو عرض‌ کردم‌‌ بنده نمی‌توانم ابدا در همچنین‌ مجلسی‌ قدم‌ بگذارم و گفتم در‌ این‌ شهر سینما و سیرک تشکیل‌‌ می‌شود‌ ولی از عالم ملا خارج است.این هم مثل آن و گفتم این عمل بـا‌ عالم‌ روحانیت مغایر است جوابا گفتند دیگر‌ این‌ امر دولت‌ است‌ چنانچه‌ در قضیهء نظام‌وظیفه عملی‌ را که دولت در حق آقایان آقا میرزا صادق آقا و انگجی کردند دیدید.بنا کرد‌ با‌ این حرفها تـهدید کـردن بنده، عرض‌ کردم‌ در‌ راه‌ دین‌ اینها اهمیتی ندارد‌...»44‌

در پی این تهدید آیت اللّه ثقة الاسلامی تلگرافی به سمیعی،رئیس دربار سلطنتی رضا شاه‌ تهیه‌‌ کرد‌ تا مخابره کند ولی تلگرافخانه از قبول‌ و مخابره‌ آنـ‌ خـودداری‌ کرد‌.پس‌ از تبادل نظر با رئیس‌ تلگرافخانه سرانجام تلگراف مخابره شد.پس از مدتی به شهربانی تبریز دستور آمد که«با سایر روحانیون و علما نیز در این مورد‌ کاری نداشته باشید از ایـن جـهت در مجلسی که حکومت تشکیل داده‌ بود،کسی از روحانیون در آنجا حضور نداشت.»45در جریان کشف حجاب تنها حرکت‌ اعتراض‌آمیزی که از‌ طرف‌ علمای تبریز گزارش شده است،اعتراض آیت اللّه حاج میرزا قـاسم‌ آقـا گـرگری می‌باشد.وی از شاگردان میرزا صادق آقـا مـجتهد تـبریزی است که بعد از قیام عمومی علما‌ در‌ سال 1307 و تبعید میرزا صادق آقا،راهی زادگاهش لیورجان‌46شد و پس از سیل‌ تاریخی سال 1310 شمسی در آن روستا،مـجددا بـه‌ تـبریز‌ بازگشت.در جریان کشف حجاب‌‌ برخورد‌ اعتراض‌آمیز او با هـمسر بـی‌حجاب رئیس دارایی وقت تبریز موجب تعطیلی بازار تبریز شد.یکی از بستگان وی در این مورد می‌گوید:

«در زمان‌ رضا‌ شاه هنگامی کـه مـیرزا‌ قـاسم‌ آقا برای نماز تشریف می‌بردند،در مسجد حسن‌ پادشاه نماز مـی‌خواندند،در مسیر می‌بینند همسر رئیس دارایی وقت بدون حجاب می‌آید،به او اعتراض می‌کند که برو حجابت را رعایت‌ کن‌،...در ایـنجا از ایـن بـی‌حجابی نمی‌شود و به آن‌ خانم شدیدا اعتراض می‌کند.به حمایت از آن خانم کـه هـمسر رئیس دارایی وقت در زمان‌ رضا شاه بود شهربانی مداخله می‌کند‌.از‌ این طرف‌ هم اهالی محله دوهـ‌چی-شـتربان‌47-هـم از میرزا قاسم آقا حمایت می‌کنند.بین مردم و نیروهای شهربانی‌ درگیری روی می‌دهد و سـه روز بـازار بـه همین جهت اعتصاب می‌کند‌...اولین‌ مبارزه‌ای‌ که علیه کشف حجاب و رضا شاه در تبریز صـورت گـرفته اسـت توسط آیت اللّه میرزا قاسم آقا ‌‌گرگری‌ بود.»48

در خاطرات افراد دیگری که با آنها مـصاحبه شـده است،این‌ مطلب‌ با‌ کمی تلخیص نقل شده‌ است.49علیرغم تلاش فراوان،نـگارنده مـوفق بـه استفاده از اسناد‌ دولتی در این مورد نشد. حکایاتی هم از برخورد آیت اللّه میرزا محمود‌ دوزدوزانی بـا عـوامل حکومت‌ وجود‌ دارد.

اجرای کشف حجاب از فرهنگیان،پرشمارترین کارمندان دولت،آغاز شد.محمد علی‌ صـفوت از فـرهنگیان قـدیمی تبریز پیشنهادی به رئیس فرهنگ آذربایجان می‌دهد:«پیش از آنکه‌ عمل‌[کشف حجاب‌]به خانمهای دیگر‌ سرایت کـند دسـتهای دیگر وارد کار شوند.شما می‌توانید تا جایی‌ جلوی مناقشات و رقابتهایی خانه‌برانداز را بـگیرید...مـی‌تواند لبـاس تمام‌قد[مانتو]آبرومندی را در میان‌ مستخدمان رواج دهید.شاید دیگران هم پیروی کنند‌.»رئیس‌ فرهنگ هم با وعده مـذاکراه بـا اسـتاندار از پذیرفتن پیشنهاد سر باز زد.«صرف نظر از حسن و قبح ذاتی عمل،یک هـفته نـگذشت که تندرویهای‌ بوالهوسانه به ظهور آمد و بکار‌ افتاد‌...»50

علیرغم شدت عمل عوامل مستبدّ رضا خانی جـریان کـشف حجاب با سختی و کندی در آذربایجان پیش می‌رفت به طوری که این واقـعیت در اسـناد بر جای مانده و ناخرسندی‌ رضا‌ شاه‌ از کـندی کـشف حـجاب در آذربایجان منعکس است.

 

ب)شرح حال مؤلف

حـاج رضـا صدیقی نخجوانی در شرح حالی که خود نگاشته،خود را چنین معرفی نموده‌ است:

«در‌ تـاریخ‌ چـهاردهم‌ ربیع المولود سال هزار و سـیصد‌ و بـیست‌ و نه‌ قـمری در تـبریز دیـده به جهان‌ گشوده‌ام. تحصیلات مقدماتی را در مـکاتب مـعمول آن زمان‌[به‌]انجام‌[رسانده‌ام‌]و در حوزه علمیه‌ طالبیه تبریز در‌ محضر‌ اساتید‌ معروف آن زمان همچون شادوران مـیرزا عـلی اکبر‌ قاری‌ و مرحوم‌ مغفور آقای شـیخ علی اکبر اهری بـه فـراگرفتن صرف و نحو و منطق و ادبیات عـرب هـمت گماشته‌ و فقه و تفسیر را‌ در‌ حوزه‌ درس شادروان آقا میرزا رضی فیلسوف عالم جلیل رحمة اللّهـ‌ عـلیه‌ استفاضه نموده‌ام.مدتی در تبریز بـه تـجارت مـشغول بودم که در اثـر خـاتمه جنگ جهانی و غائله‌ پیـشه‌وری‌ در‌ آذربـایجان‌ امور تجارت و اقتصاد مختل و سرمایه‌ام به کلی از دست رفت،بعدا‌ به‌‌ آبادان مهاجرت‌[کردم‌]و در آنـجا رشـته تجارت مهمی به دست گرفتم کـه در اثـر جنگ تـحمیلی‌ نـاچار‌ بـه‌ تهران‌ منتقل‌[شدم‌]و فعلا بـه تجارت فرش اشتغال دارم.»51

حاج رضا صدیقی نخجوانی‌ در‌ کنار‌ کار و کسب از خود هم آثاری منتشر کـرده اسـت.از ان‌ جمله«اسلام در‌ نظر‌ دانشمندان‌ غـرب»کـه بـه ضـمیمه تـرجمه«الهیئة و الاسلام هـبة الدیـن‌ شهرستانی»دو بار در بغداد‌ چاپ‌ شده است.«خیام‌پنداری»کتاب دیگری است که او در تجلیل‌ از مقام والای‌ خیام‌ نـیشابوری‌ و انـتقاد از ربـاعیات منسوب به او نوشته است. صدیقی نخجوانی از شـاعران نـکته‌سنج تـبریز‌ بـود‌ کـه در اشـعارش مضامین بکر وجود داشت.52

او به پیشرفت علم و دانش‌ و فرهنگ‌ علاقه‌مند‌ بود و خدمت به مردم را فریضهء دینی‌ و مذهبی می‌دانست.و به سبب سروده‌ها و علاقهء فراوانش،با‌ بزرگان‌ و ادیبان تـبریز نیز در ارتباط بود.از آن جمله محمد علی صفوت‌ که‌ از‌ فرهنگیان قدیمی آذربایجان است در فوت برخی‌ از بزرگان شعر و ادب هم مرثیه‌هایی سروده.صفوت‌ در‌«داستان‌ دوستان»در مورد او در دهه‌ 30 می‌نویسد:

«صدیقی نخجوانی،جوانی است‌ پاکـ‌سیرت‌ کـه هماره طریق استکمال را رهسپار بوده و استقامت سیر خویش را از دست نداده است.سالهای‌ متوالی‌ در ایام نوروز بعضی دوستان را با تبریکیه منظوم خود که نوید‌ فیروزی‌ بود،خرم و سرفراز فرمودی...»53

صـدیقی نـخجوانی‌ در‌ عنفوان‌ جوانی-نوزده سالگی-هنگامی که در بازار‌ تبریز‌ به کسب و کار مشغول شده بود قیام عمومی سال 1307 شمسی روی داد‌.وی‌ که هم قلم روان و هـم‌‌ تـحصیلات‌ علوم دینی‌ و هم‌ تجارت‌ در بـازار و تـبریز را داشت بر‌ آن‌ شد در سال بعد از حادثه، شرح این واقعه را با بی‌طرفی‌ به‌ نگارش درآورد.وی موفق شد در‌ تیرماه 1308 یادداشتهایی در‌ یازده‌ صفحه به خط خوش بـه‌ جـای‌ بگذارد.و پیش از آنکه بـه شـرح ما وقع بپردازد به علل قیام‌ مردم‌ تبریز‌ اشاره می‌کند که چهار عامل‌:اجرای‌ نظام‌وظیفه‌،متحد الشکل نمودن‌ کلاه‌ و البسه،تحریکات و سیاست دولت‌ می‌باشد‌.گرچه خود چندین سال در حوزه عـلمیه تـبریز به تحصیل‌ مشغول بود.با این‌ حال‌ در بیان این قضایا بی‌طرفی اختیار‌ کرده‌ است.

ضمن‌ آنکه‌ در‌ ذهن و اندیشه خود خواهان‌ اعتلای قدرت و عظمت ایران است،سیاستهای‌ حکومت پهلوی در امر اتـحاد شـکل و تقلید کـورکورانه از‌ فرنگ‌ را نقد می‌نماید.از حملاتی که‌‌ در‌ روزنامه‌ها‌ به‌ معتقدات‌ مذهبی مردم و علمای‌ دینی‌ و حجاب که از ضروریات اسلامی اسـت‌ در این دوره می‌شود دلتنگ است و ارباب جراید را به‌ شدت‌ مورد‌ انتقاد قـرار مـی‌دهد.هـرچند سعی دارد در‌ کش‌وقوس‌ این‌ واقعه‌ بی‌طرف‌ بماند‌ ولی گاهی حرکت مردم را که در جاهایی‌ متعصبانه می‌خواند،قبول ندارد.تصور نـویسنده ‌ ‌ایـن متن-صدیقی نخجوانی-از این قیام آن‌ است که:خود دولت در‌ گسترش اعتراضات و سپس وقـوع آن تـسامح نـموده تا بهانه‌ای برای‌ سرکوب علما و روحانیون فراهم گردد و به دنبال آن سایر اقدامات بعدی از جمله خـراب کردن‌ برخی مساجد که در مسیر‌ خیابان‌ قرار گرفته بودند،خراب کردن قبرستان گـجیل،اجرای نظام‌ وظیفه و مـتحد الشـکل نمودن لباس و کلاه در آذربایجان با شدت تمام به اجرا درآید.وی در تأیید این نظر خود‌ به‌ مطلبی به قلم غنی‌زاده یکی از طرفداران سلطنت رضا شاه که در روزنامه سهند شماره 92 چاپ شده بـود،استناد می‌کند و به سبب‌ پیامدهای‌ ناگواری که سرکوب این اعتراض‌‌ مردم‌ در پی داشت،از وقوع این واقعه ناخرسند است و حرکت مردم را سرزنش می‌کند؛زیرا حدود نه ماه پس از وقوع قیام،مطالب خود‌ را‌ نوشته اسـت.چـه‌بسا در‌ روزهای‌ حساس خود هم همراه مردم در تحصن و اعتصاب بازار شرکت داشته است.از توضیحات دقیقی که وی از قضایا دارد شکی باقی نمی‌ماند که وی از نزدیک در مراحل مختلف‌ حضور‌ فعالی داشته است. در کنار این مـسئله کـه تا حدودی قابل قبول به نظر می‌رسد،زیرا پس از واقعه به قضاوت نشسته‌ است.نکات جالبی از دوراندیشی علما وعاظ تبریزی‌ در‌ برابر برنامه‌های‌ حکومت که برای‌ مبارزه با مبانی مذهبی و مـظاهر اسـلامی از جمله حجاب طراحی شده بود-در خلال‌ این‌ یادداشت یافت می‌شود.

از محاسن دیگر این گزارش آن است‌ که‌ مؤلف‌ خلاصه برخی از سخنرانیها را درج کرده است و دیگر آنکه به حکم امیر لشکر غـرب کـشور-حـسین ‌‌خزاعی‌-دسترسی داشته،آن یادداشت را نـقل‌ مـی‌کند.هـرچند علیرغم تلاشهای صورت‌گرفته،اسناد و مکاتبات‌ مقدمات‌ آذربایجان‌ با مرکز و دستورات مرکز در مورد نحوه سرکوب آن به دست نیامده است ولی متن‌ حاضر گـوشه‌های مـهمی‌ از ایـن واقعه تاریخی را روشن می‌سازد.متن یادداشت صدیقی‌ نـخجوانی بـا توضیحات و تعلیقاتی‌‌ بازنویسی‌ شده است.امید است به عنوان یک منبع پژوهشی مورد استفاده علاقه‌مندان قرار گیرد.

پانوشتها

(1)-ناگفته نماند پژوهش ارزشمند آقای حمید بصیرت‌منش‌ بـه نـام«عـلما و رژیم پهلوی»در نوع خود پژوهش جامعی است. (تهران،نشر عروج،1376).

(2)-تهران،مرکز اسناد انـقلاب اسـلامی،1380،فصل اول.

(3)-یزدانی،سهراب،کسروی و تاریخ مشروطه ایران،تهران،نشر‌ نی‌،1376،ص 122.

(4)-عسگری،مهدی،قـدرت عـلمای شـیعه،فرانسه،1978،ص 66.

(5)-کسروی،احمد،تاریخ هجده ساله آذربایجان،تهران،امیرکبیر،چاپ نهم،1352،ص 316.

(6)-سلسله پهلوی و نیروهای مـذهبی بـه روایت تاریخ کمبریج‌،ترجمه‌ عباس مخبر،تهران،طرح نو،1371،ص 283.

(7)-موسوی گرمارودی،عـلی،شـرح زنـدگانی حاج شیخ محمد تقی بافقی،تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1368،صص‌ 46-48.

(8)-فرزند حجت الاسلام‌ مـیرزا‌ مـحمد،ولادت 1274 هــ ق،تبریز،وفات 1351،هـ ق،قم.

(9)-مرسلوند،حسن،زندگینامه رجال و مشاهیر ایران،تهران،انـتشارات الهـام،1369*ج 2،ص 250.

(10)-آیت اللّه میرزا صادق آقا مجتهد سید نبود‌.

(11‌)-نجفی‌،موسی،اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت‌ حاج‌ آقا‌ نـور اللّه اصـفهانی،تهران،مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ دوم،1378،ص 241.

(12)-همان،ص 289.

(13)-مرسلوند،حسن،زندگینامه رجـال‌ و مـشاهیر‌ ایران‌،تهران،انتشارات الهام،1369،ج 1،صص 301-302.

(14‌)-در‌ دوره عبد اللّه طـهماسبی فـرمانده لشـکر آذربایجان وی مأمور شد مقدمات ایجاد رابطه بـین رضـا شاه و میرزا صادق آقا‌ را‌ فراهم‌ کند.آیت اللّه میرزا صادق آقا پس از مدتی امتناع‌ از پذیـرفتن فـرمانده لشکر آذربایجان،در دیدار با وی مـخالفت شـدید خود را بـا رضـا شـاه اعلام کرد‌.(علوی‌،سید‌ ابراهیم،آیـت اللّه آقـا میرزا صادق آقا فقیه زاهد و مجتهد مبارز‌،مجله‌ تاریخ و فرهنگ معاصر،شـماره 5،ص 198.

(15)-خـاطرات نخستین سپهبد ایران،احمد امیراحمدی،بـه کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد‌، تـهران‌، مـؤسسه‌ مطالعات تاریخ‌ معاصر ایران،373،صـص 266-267.

(16)-مـصاحبه با آیت‌ اللّه‌ شیخ‌ حسین برقی اهری،مجله حوزه 7،شماره 72،ص 38.

(17)-آرشیو مرکز اسـناد انـقلاب اسلامی‌،مصاحبه‌ با‌ محمد مـهدی عـبد خـدایی،جلسه اول،1373/08/02

(18)-مجتهدی،مـهدی،رجـال آذربایجان در عصر‌ مشروطیت‌،بـی‌جا،چـاپخانه نقش‌جهان،1327،ص 103.

(19)-عبد خدایی،پیشین.

(20)-مجتهدی،پیشین.

(21‌)-همان‌،ص 181‌.

(22)-کجاست امام عصر که به دادخواهی بـیاید-خـدایا فرمان بده ولی عصر به‌ یاری‌ مـا بـیاید.

(23)-در نامه بـازماندگان وی بـه دربـار برای دریافت مقرری،نـوشته‌اند‌ که‌ وی‌ به دست مردم خشمگین تکه‌تکه شده است. ر.ک:آرشیو اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ مـعاصر ایـران،سند‌ شماره‌ 530-865-04.

(24)-مصاحبه نگارنده با حـاج عـباس چـاروقچی،جـلسه اول‌،1378/08/06.

(25‌)-مـصاحبه با دکتر سـید مـحمد میلانی،جلسه دوم.

(26)-عبد خدایی،پیشین.

(27)-آرشیو سازمان‌ اسناد‌ ملی‌ ایران.منشأ سند 2930،شماره حلقه 20،شماره پرونـده 33-صـص 1 و 3و 7.

(28‌)-حـمید‌ بصیرت‌منش،علما و رژیم رضا شاه،تهران،نـشر عـروج،1376،ص 401.

(29)-مـصاحبه بـا آیـت اللّه اهـری‌،پیشین‌،ص 43.

(30)-رجبی،محمد حسن،زندگینامه سیاسی امام خمینی،تهران،مرکز اسناد‌ انقلاب‌ اسلامی،1378،ص 78،آیت اللّه‌ سید ابراهیم‌ دروازه‌ای‌ در‌ این مورد قصیده‌ای به عربی سروده است‌ که‌ ابـیاتی از آن چنین است:

«...قم یا ولی اللّه و انظر ما جری‌         فی‌ الیل‌ من خطب علی وجه الثری‌‌

 نوابکم‌ قد شرد‌ و امن‌ ارضهم‌‌             فکأنهم جنو الذی لن یغفرا

ولد‌ الرسول‌ الطهر آل المصطفی‌         بید العدی اجذوا و ما مـن یـنصرا

بعض الی الری‌ بلدة‌ الطهران قد          سیروا و بعض نحو کرد‌ سیّرا

دروازه‌ای،مهدی،زندگی‌ و آثار‌ آیت اللّه سید ابراهیم دروازه‌ای‌،مجله‌ تاریخ و فرهنگ معاصر،شماره 3 و 4،ص 276.

(31)-سفرنامه بافت،نسخه خطی،صص 626-633‌(سـند‌ شـماره 1).آیت اللّه شهید قاضی‌ طباطبایی‌ در‌ دوران اقامت اجباری‌‌ خود‌ در بافت کرمان در‌ زمستان‌ سال 1347 و بهار سال 1348 سفرنامه‌ای منحصربه‌فرد از جریان مبارزات علمای‌ آذربایجان از عصر‌ مشروطیت‌ تا سـال 1348 بـه رشته تحریر‌ درآورد‌.امید است‌ ایـن‌ مـنبع‌ بی‌نظیر در مورد مبارزات‌ علمای‌ شیعه آذربایجان که حتی تاریخ جالبی از حوزه علمیه قم نیز می‌باشد به مساعدت‌ فرزند‌ شهید آیت اللّه قاضی طباطبایی‌ حضرت‌ حـجت‌ الاسـلام‌ و المسلمین‌ سید‌ محمد تـقی قـاضی‌ طباطبایی‌ چاپ و منتشر گردد.

(32)-داستانی شگفت از وی تحت عنوان«کرامت علما»در کتاب داستانهای شگفت‌ تألیف‌ آیت‌ اللّه شهید دستغیب شیرازی نقل‌ شده است‌.(تهران‌،ناس‌،1369‌،ص 27‌).

(33‌)-صحیفه نور،تهران،وزارت ارشاد اسلامی،1361،ص 261.

(34)-به نـقل از نـوشته آقای علی حسین شیخ‌زادگان.

(35)-علوی،پیشین،ص 179،به نقل از ملا علی خیابانی‌،علمأ معاصرین،صص 155-156.

(36)-میرزا محمد ثقة الاسلام،سوانح عمری یا آثار تاریخی،تبریز،چاپخانه رضایی،1340،ص 138.

(37)-مجتهدی،مهدی،رجال آذربـایجان در عـصر مشروطیت،ص 103.

(38‌)-او‌ شـیخ نبود بلکه سید بود.

(39)-سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج،ترجمه عباس مخبر،تهران،طـرح نو،1371،ص 284.

(40)-این ادعای طرفداران حکومت پهلوی بود‌ در‌ عمل درست خلاف آن ثـابت شـد زیـرا این ارتش در 20 شهریور 1320 بی‌آنکه‌ وارد یک نبرد جدی شود،از هم گسیخت.البته‌ نبایستی‌ دفاع برخی یگانها از مرزهای‌ ایـران‌ ‌ ‌در آذربـایجان و خوزستان را فراموش کرد که به شهادت نیروهای آن یگانها منجر شد.

(41)-حکیم الهی،نـصرت اللّه،عـصر پهـلوی و تحولات ایران،تهران‌،شرکت‌ سهامی چاپ و انتشارات کتب‌ ایران‌،1346، ص 24.

(42)-خشونت وفرهنگ،اسناد محرمانه کشف حـجاب،مدیریت پژوهش سازمان اسنادملی،تهران،1371،ص 35.

(43)-برادر شهید میرزا علی ثقة الاسلام تبریزی.

(44)-ثـقة الاسلام،پیشین،صص 129‌-131‌.

(45)-پیـشین،ص 134(سـند شماره 2).

(46)-«این روستای بسیار خوش آب و هوا در حدود شش کیلومتری همان گرگر علمدار واقع شده است که از قدیم الایام علما و دانشمندان زیادی از‌ آنجا‌ برخاسته‌اند.»(به‌ نقل از نوشته آقای اسد الله صدری لیورجانی،از فـرهنگیان منطقه، 1379/10/08.)

(47)-اهالی این محله‌ تبریز در نهضت مشروطیت از انجمن اسلامیه حمایت کردند.قیام سال‌ 1307‌ از‌ این محله آغاز شد.درقاین واقعه هم از آقای گرگری حمایت می‌کنند.در جریان انقلاب اسلامی ‌‌هم‌ از حامیان نهضت امـام خـمینی بودند.

(48)-مصاحبه با آقای شکری و درزی خانم‌ از‌ بستگان‌ آیت اللّه گرگری،7/6/1379.لازم به یادآوری است انجام این مصاحبه‌ به مساعدت مرحوم صدری‌ سیورجانی فراهم گردید با طلب مغفرت برای روح ایشان.

(49)-مصاحبه با سـید‌ هـاشم اصفهانی،جلسه اول‌،25‌/7/1379.

(50)-صفوت،محمد علی،تاریخ فرهنگ آذربایجان،قم،چاپخانه قم،1329،ص 152.

(51)-دیهیم،محمد،تذکره شعرای آذربایجان،تبریز،1368،ج3،ص473،به نقل از کتاب نغمه های تبریز،ص 81. 

(52)-برای نمونه یکی از سروده‌های صاحب شرح حال را که پس از متلاشی شدن فرقه وابسته به‌ بیگانگان دمکرات سروده به‌ شـرح زیـر درج می‌کنیم:

رسید مژده که دی رفت و نوبهار آمد            درخت،غنچه درآورد و گل ببار آمد  

فضای باغ،فرح‌خیز گشت و روح‌انگیز             هوای راغ،گهربیز و مشگبار آمد‌   

صدای‌ عاشق بیدل ز کوهسار رسید            نوای بلیل شـیدا ز رخـسار آمـد  

تذر و قمری و تیهوی و سار و کـبک دری   بـه کوه و دشت قطار از پی قطار آمد  

ز قطره‌هی مطر بر سر ینات نبات‌                نثارها‌ چون‌ گهرهای شاهوار آمد 

به صد کرشمه سحر دسـته‌دسته زی گـلزار   سـمنبران سهی‌قد گلعذار آمد   

خلال زیر و بم تار و عـود و چـنگ و رباب‌          صدای زمزمه نغز آبشار آمد 

ز رشک ماند دل‌ لاله‌ داغدار،مگر                   نگار لاله عذارم به لاله‌زار آمد؟

بیارتار و بگستر بـساط عـیش و نـشاط      که خانه خالی از اغیار گشت و یار آمد

بجوی کام دل از لعـل یار در لب‌ جوی‌‌        که‌ آب رفت دگر ره به‌ جویبار‌ آمد‌ 

از این خبر که رقیب از دیار یار برفت‌          روان تو بـر تـن اهـل این دیار آمد 

کنون که دست به‌ دامان‌ آشنا‌ برسید       هـرآنکه از پی بـیگانه رفت خوار آمد‌ 

شد‌ آنکه اهل وفا برکنار بود ز کار         وفا و صدق و صفا باز هم بـه کـار آمـد

به پای یار،صدیقی ز روی‌ صدق‌ و صفا‌     در این دیار فداکار و جان‌نثار آمد

(53)-صـفوت،مـحمد عـلی‌،داستان دوستان،به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد،ص 149.


فصلنامه مطالعات تاریخی پاییز 1383 - شماره 4 صفحات 220-173