15 شهریور 1393

جلال آل احمد به روایت روز


علی قربانی

 یادآوری یاد “جلال آل احمد” و از وی سخن به میان آوردن، سنگین است و سهمگین، خصوصاً از این حیث که نگارنده ای با بضاعت اندک در مقام راوی بخواهد به این مهم بپردازد ... سماجت یکی از همکاران اداراتی که دستی در مطبوعات دارد سبب شد تا این مقال را به رشتۀ تحریر در آورم، خدا کند ادای دین کرده باشم.

براستی این “جلال” کیست که مورد تمجید و تحسین قرار گرفت از علمای اعلام تا قله های عرفان از اصولگرا تا سکولار همه و همه از عظمت “جلال” یاد می کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای – مقام معظم رهبری، اینگونه به وصف جلال آل احمد می پردازد: “مردی که آن روزگار در قلۀ ادبیات مقاومت قرار داشت و روزگاری جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از عُزلت در آورد، کاری دشوار است و قلم قاصر و زبان الکن است ... جلال آل احمد از نویسندگان مبارز و متفکر خستگی ناپذیر بود که حدوداً چهل اثر ادبی از وی برجای به یادگار مانده است.»
آیا جلال فقط یک قصه نویس بود، نه، او تنها یک قصه نویس نبود بلکه یک چهره سخت کوش و پرتلاش و دوآتشه سیاسی نیز در میدان مبارزه حضور داشت، آثار ارزشمند این مرد اندیشمند در مایه های؛ قصه، داستان، منوگرافی، گزارش سفر، نامه ها و ... همه و همه دربردارندۀ دفاع از سنت ها و فرهنگ ارزشمند جامعه اسلامی و ایرانی است.
جلال آل احمد اجتماع ستمدیدۀ ایران را خوب می شناخت و صمیمانه با افراد جامعه همدردی کرد و در غم و دردشان خود را شریک می کرد.
و به قول همسرش: «جلال هیچوقت حسابگر و سازشکار نبود و تحمل دست های آلوده را نداشت و نان به نرخ روزخور نبود، او از زندگی مرفه و راحت می ترسید و غالباً ریاضتش را ادامه می داد.
جلال آل احمد نویسنده ای بود که یک نسل را مدیون خود کرد و آثارش همچنان هدایتگر است. تحولات عجیبی در زندگیش بوجود آمد، مدت کوتاهی توده ای شد اما در یک حرکت مثال زدنی از حزب توده جدا شد. گفت: وقتی به منزل رفتم، از غصه گریستم.
جلال آل احمد با ترجمۀ آثار آندره ژید، ژان کوکتو، آلبرکامو، اوژن یونسکو و ... به صراحت حرف هایش را می زد. اگرچه آنان نیز از عاقبت کار بشریت دل شکسته بودند. جلال آل احمد با سلاح اسلام به جنگ غربزدگی رفت و می گفت: گاندی در هند به کمک مذهب به جنگ با استعمار برخاست. و با سفرهایی با خلق آثاری تازه و نو که حاصل آن – سفر به فرنگ – سفر به روس – سفر به آمریکا – سفر به ولایت عزرائیل – سفر به مکّه – خسی در میقات و بازگشت به اصالت ها و خویشتن خویش را هدف قرار داد و منتهای آرزوی خود میدانست.
جلال آل احمد در کتاب غربزدگی هشدار می دهد: اگر دیو ماشین را مهارش نکنیم و جانش را در شیشه نکنیم در پایان راه بشریت بمب ئیدروژن نهاده است و طاعون از نظر آلبرکامو ماشینیسم است، این کشندۀ زیبایی ها و شعر و بشریت و آسمان شاید جلال دوست داشت این جمله را فریاد بزند:
«چرا ملل شرق نباید به دارایی خویش بیدار و بینا شوند؟!».
جلال آل احمد: به ولایت فقیه مشروطه روآورد او در عالم روشنفکری عمل روحانی انجام می داد. (رضا براهنی)
جلال در خسی در میقات چشم اندازهای تازه ای در برابر چشم خواننده می گشاید و با نگاهی تازه می نگرد و خواننده را در سفر درونی و برونی با خود همراه می سازد.
و اینگونه می گوید: «می بینی که در مقابل چنان بی نهایتی چه از صفر هم کمتری خسی بر دریایی – نه در دریایی از آدم بل که زرۀ خاشاکی و در هوا صراحت بگویم دیدم دیوانه می شوم چنان هوس کرده بودم که سرم را به اولین ستون سیمانی بزنم و بترکانم ...» او در میقات حتی خود را می دید.

جلال در خوزستان
جلال آل احمد علیرغم داشتن مشغله های زیاد هشت بار به خوزستان سفر کرد و ماحصل آنرا در گزارش خوزستان اینگونه نوشت: «خوزستان به نظر من شخصی بوده است بصورت خاکی، کسی بوده است به صورت اقلیمی که اگر زیر آسمانش نیز به سرنبری او مدام زیر آسمان تنگ ذهن تو بسر می برد، خوزستان تنها صدای در آسمان این ذهن بوده است بلکه پنداری که بر آسمان سیاست و اقتصاد سراسر مملکت سایه انداخت است و حتی اگر جسارت کنم باید بگویم که در تمام گوشه های این مملکت ما به برکت خوزستان زندگی می کنیم و ...
و زمانی هم سفر پیاده ای از بهبهان تا کازرون با دکتر استراشر زبانشناس اتریشی در سال 37 و سفرهای دزفول – هفت تپه – آبادان و خرمشهر – جزیره خارک و ... که شرح مفصل آن در گزارش خوزستان آمده و پیشنهادهای راهبردی ایشان هنوز زنده و قابل استفاده است.
او از امام خمینی (ره) و شهدای پانزده خرداد و حرکت طوفنده امام و مردم حمایت کرد و با امام خمینی ملاقات نمود و سخنرانی سال 42 امام را در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران علیرغم سانسور شدید به چاپ رساند او در رسای شهدای پانزده خرداد و تبعید امام نوشت: حضرت امام خمینی مرجع عالم شیعه را از این سوراخ به آن آسمان تبعید می کردند و هیچ یک از مطبوعات در این باب حتی دو کلمه خبر نداد.
صراحت لهجه و شجاعت او در کلمه برخاسته از تجربه او در امورات سیاسی و فرهنگی این آب و خاک است که موجب شد حقایق را بگوید.
او شهدای پانزده خرداد را اینگونه شرح می دهد: «و من به این عشق زنده ام که گرچه همه زنده بگورانیم اما بهرصورت زنده ایم و میدانید چرا چون سوزش سرنیزه را پس گردنها حس می کنیم آخر اگر دل به گلوله 15 خرداد نسوزد از کجا بدانیم که هنوز دلی داریم؟»
وی در دفاع از مشروطیت و شیخ شهید نوشت: «اعدام شیخ فضل اله نوری علامت استیلای غرب زدگی بود بر این مملکت اگرچه ظاهراً اعدام آن بزرگوار علامت پیروزی مشروطیت بحساب آمد اما به علّت قضایای بعدی و کودتای 1299 و دیگر اتفاقات آن واقعه بزرگترین نشانه شکستن مشروطیت هم از آب درآمد و در عین حال بزرگترین علامت شکست روشنفکران، اگر بپذیریم که در نهضت مشروطه فکر و اندیشه را روشنفکر غرب زده داده بود و حرکت اجتماعی را روحانیت برانگیخت و ...
او با صراحت اعلام کرد: «من نقش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از 200 سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»
جلال روحانیت را سدی در مقابل غرب زدگی می دانست و روشنفکر را تابع بی چون و چرای حکومت و از غرب و از استعمار می انگاشت.
جلال آل احمد در جنگ اعراب و اسرائیل اینگونه شرح می دهد:
«دو هفته است که گوشم به رادیو، چشمم به روزنامه ها و حالا نتیجه سیر و سیاحت را در فلسفه اروپا به صورت درددل برایت می نویسم. تنها در بحران های سیاسی و اجتماعی حاد است که کلمات و عبارات اعمال و اقدامات مفهوم واقعی خود را پیدا می کنند تنها سر بزنگاههاست که معلوم می شود هر فرقه و هرکس چند مرده حلاج است و تنها سر پل های خربگیری است که می توان به دقت نیروی دوست و دشمن را بررسی کرد و چنین شرایطی اخیراً به مناسبت جنگ خاورمیانه «پیش آمد و مهره ها را نشان داد و داغها را بر پیشانی ها زد.»
جلال اعتقاد دارد: بقول جمال عبدالناصر اسرائیل را اول در قصور ملوک عرب باید کشت بعد در خود فلسطین و ... او با شجاعت می گوید راستش را بخواهی صهیونیسم خطرناک است چرا که پشت سکه فاشیسم و نازیسم است و به همان طریقه عمل می کند.
اسرائیل یعنی پایگاه جدیدالاحداث استعمار در خاورمیانه.
او در کتاب ماندگارش غربزدگی نوشت: «از آدم غرب زده هیچ وقت فریادی یا اعتراضی یا امایی یا چون و چرایی نمی شنوی همه چیز را توجیه می کند و خود را خوشبین جا می زند ... ما به طاعون غربزدگی دچاریم.»
تک نگاریهای جلال آل احمد در نوشته هایش جایگاه ویژه ای دارند و در آرزوی این معنا بود که برای حفظ فرهنگ ایرانی و اصیل و اسلامی باید همه روستاها و دهات مملکت شناسنامه فرهنگی داشته باشند و از توفیقات وی بود که تک نگاریهای دهات ایران همچون اورازان – خارک دُر یتیم خلیج – تات نشینان بلوک زهرا را به رشته تحریر درآورد. ولی این کار با ارزش متوقف شد و هنوز هم بر زمین مانده است. او می گفت: شهرها اغلب ده کوره های باد کرده هستند ...
جلال در مقدمه اورازان می نویسد: «اگرچه در عرف و سیاست و فرهنگ مطبوعات معاصر مملکت ما یک ده در هیچ مورد به هیچ حسابی نمی آید ولی بهرصورت هسته اصلی تشکیلات اجتماعی این سرزمین و زمینه اصلی قضاوت درباره تمدن آن همین دهات پراکنده است که کنجکاوی محققان را بر می انگیزد. و نه حتی علاقه مندی خریداران رأی سیاستمداران و صاحبان امررا ...
مقام معظم رهبری جلال آل احمد را اینگونه وصف می کند: « ... باید گفت در خدمت و خیانت روشنفکران نشان دهنده و معین کننده شخصیت حقیقی آل احمد است.
... در سال 47 که او را در مشهد زیارت کردم سعی او را در جمع آوری مواردی که کتاب را کامل خواهد کرد مشاهده کردم
... به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است ...
... آل احمد نعمت بزرگی بود حداقل یک نسل را او آگاهی داده و این برای این انقلاب کم نیست ...
آل احمد کسی نبود که بنشیند و مسلمانش کنند ...
... و ای کاش آل احمد چند سال دیگر هم می ماند»
کلام جلال آل احمد حق و همچون کیمیا عمل می کرد. او مرگ را بصورت شهادت می دید و انتظار داشت شهید شود بالاخره جلال آل احمد در روستای اسالم خلخال تبعید شد و در آن خانه ویلائی که با دستانش ساخت در سال 1348 به مرگ مشکوک از دنیا رفت.
بخشی از وصیت نامه ایشان: «دارایی آخر من یک جسد خواهد بود و آنهم مال نزدیکترین تالار تشریحی که می توان در محل مرگ من یافت.»
اخوان ثالث نوشت: «گرچه در خانه و در بستر خود رفت بخواب، شک ندارم که یکی از شهدا بود جلال»
و امروز از متولیات فرهنگی جامعه بزرگ ایران اسلامی انتظار می رود:
1. فرهنگ سرای جلال آل احمد جایزه بزرگ ادبی جلال آل احمد و خانه زیبای ویلائی او در اسالم بعنوان کانون گردشگری مرمت شود. و آثار قلمی او در یک جا به عنوان فرهنگ جلال آل احمد به نمایش در آید.
جلال آل احمد بیش از هر نویسنده و هنرمند ایرانی نابسامانیهای جامعه ایران را حس کرده بود و در نوشته هایش خبر از یک حرکت بزرگ طوفنده از طرف مردم را می داد.
جلال حق بزرگی بر گردن ما دارد او هنر مقاومت را به نسل اول انقلاب آموخت در رثای او حسن حسینی نوشت
در جام شفق شکفت سیمای جلال
جوشید سرود عشق از نای جلال
دردا که در این طلیعه صبح ظفر
خالی است میان عاشقان جای جلال
و همسرش در غروب جلال نوشت: زیبا مرد همانطور که زیبا زندگی کرده بود و شتابزده مرد عین فرومردن یک چراغ و در میان مردم معمولی که دوستشان داشت و سنگشان را به سینه می زد ...
حالا می فهمم چرا در این همه سال که با هم بودیم آنهمه شتاب داشت و می دانست که فرصت کوتاه است پس شتاب که بخواند و بیاموزد و تجربه کند بسازد و ثبت کند و ...