22 اسفند 1392
حدیث ماندگاری
رنیان ترمهنشان و پرنگار ارتش در مقابله با جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان و نقشآفرینی جاودانهاش در دوران دفاع مقدس، همواره در خاطر دوست و دشمن باقی است. اما ثبت و ضبط جانفشانیها، فداکاریها و تجربههای پربهای این دوران حساس وظیفهای تمامناشدنی و همگانی است. انتشار مجموعه 10 جلدی «حدیٍث ماندگاری» گامی در این راه پربهاست. هر مجلد با سخن کوتاهی از ناشر آغاز میشود و سپس داستان-خاطرهها را میخوانیم. مروری میکنیم بر این مجموعه و درود میفرستیم بر پدیدآورندگانش.
جلد اول
«صید و صیاد» داستانهایی از شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، به قلم "محسن صادقنیا"، نخستین جلد از مجموعه است و سه حکایت- داستان را در خود جای داه است. ویژگی این جلد، نثر روان و تناسب آن با محتوا و ساختار روایت- داستانهاست. شهامت در نشان دادن روحیه متفاوت نیروهای نظامی هنگام درگیری و رزم، ترس و نافرمانیهای بعضی افراد و قدرت فرماندهی در مدیریت مثبت بحران، توصیفات محسوس وملموس از صحنههای جنگ ، ... از جمله نکات شایان یادآوری است. روایتها از زبان اول شخص مفرد است که در هر یک متفاوتند. "ستون نجات"، "سوت بلبلی"و "مریض عاریتی" باز آفرینی داستانیِ خاطرههایی است نغز از شهید صیاد.
جلد دوم
«گردان شهادت» داستان- خاطرههایی از گردانهای شهادت ارتش جمهوری اسلامی است. در این مجلد نیز سه خاطرا با نامهای "پاتک"، "قله 2519" و "گردان شهادت" روایت میشود.در این مجلد نیز منبع و ماخذی جز برای خاطره دوم نیامده، آن هم به این صورت درج شده است: (این داستان بر اساس برداشتی آزاد از [عملیات] کربلای 7 و فتح ارتفاعات مهم 2519 توسط لشکر 64 ارومیه[نوشته شده است].) گوشه ای از متن این کتاب: "...میدانی من متولد یکم بهمن هستم. روزی که به دنیا آمدم مادرم میگفت برفیترین روزی بوده که در عمرش دیده. به خاطر همین همیشه عاشق برفم. عروسیام را هم اگر خدا قسمت کند، اول بهمن میگیرم. توی برف زیبا و سنگین! ... دلم میخواهد مرگم هم توی برف سنگین باشد..."(ص22)
راوی این مجلد نیز سوم شخص است و در هر داستان- خاطره متفاوت.
جلد سوم
روایتهایی داستانی از "شهید سرباز یوسف حیدری" به قلم "مجتبی حبیبی" و با عنوان «خوابهای دنبالهدار» محتوای جلد سوم حدیث ماندگاری است.در نخستین خاطره- داستان این مجلد نویسنده با زیرکی و شهامت نکاتی را از زبان قهرمان داستانش بیان میکند: 1- پذیرش قطعنامه 598؛ 2.مخالفت با آن در میان نیروها؛ 3. تمسخر آن از سوی بعضی نیروها؛ 4. نکاتی درباره شهید حسین فهمیده و این که او به وسیله مربیان ارتشی آموزش دیده بود، حتی حکایت دیدار سرزده شهید موسی نامجو با او؛ 5. اعلام این موضوع که ارتش جمهوری اسلامی در اجرای فرمان امام(ره) برای تشکیل ارتش 20 میلیونی نقش موثری داشته؛ 6. یادآوری این نکته که در جریان مقاومت 45 روزه خرمشهر، دانشآموزی به نام" بهنام محمدی" از یاران شهید جهانآرا نیز حضور داشته؛ 7. طرح این پرسش که آیا نارنجک میتواند به تانک آسیب چندانی وارد کند؟ و این پاسخ مبهم که ایمان شهید فهمیده تانک را منفجر کرده (غیر مستقیم یعنی اینکه نارنجک نمیتواند...)؛ 8. اعلام این نکته که مسائلی پشت پرده امام(ره) را وادار به پذیرش قطعنامه کرده و این که چرا این پذیرش به نوشیدن جام زهر تشبیه شده و پاسخ اینکه "همان مقدار که توی اخبار شنیدی کافیست. تو یک سرباز هستی و باید حواست به وظیفه باشد"(ص18)؛ 9. اشاره به این که طرحریزی عملیات سراسری [عراق ضد ایران] بعد از اعلام آتش و پذیرش قطعنامه با ژنرالهای روسی بوده است(ص34)؛ 10. "...حالا میفهمم چرا قطعنامه 598 مورد پذیزش قرار گرفت چون داوطلبها که جبههها رو پر میکردن، به کار و درس و ... برگشتن. ستاد تبلیغات جنگ دیگه اون فعالیتهاشو انجام نمیده، مهمات توی جبههها تهش دراومده، حتی از اون لودرها و کامیونها و جیپها که از ادارههای دولتی میفرستادند اثری دیده نمیشه..."(ص36)
روایتها در این کتاب از زبان سوم شخص نقل شده و نحوه شهادت قهرمان کتاب، در دو حکایت داستانی دیگر با نامهای "بهشت را به بها میدهند نه به بهانه" و "ماموریت الهامشده" آمده است.
جلد چهارم
"ناهید نیکبین" نویسنده چهارمین جلد حدیث ماندگاری است و روایتهایی از "خانواده و همسران نیروها در جنگ عراق علیه ایران" را دستمایه قرار داده تا 3 داستان- خاطره را در مجموعهای با عنوان «قُلقُلک» گرد آوَرَد. هر 3 روایت بسیار تاثیرگذار، زیرپوستی و با ظرافت و دقتی شاسیته تحسین نوشته شدهاند. اولین داستان بسیار زیبا، رویارویی و پذیرش شهادت پدر و ناراحتی روحی مادر و ...، دومی چگونگی آگاهی نوعروسی از شهادت تازهدامادش است و سومین خاطره- داستان، روایت پسربچهای که ناظر شهادت پدر جانبازش است و نمیتواندآن را باور کند.
زبان اثر یکدست و روان است و پرداختها در حد محتوا با ساختار هماهنگی دارد.
جلد پنجم
«قبل از سپیدی» عنوان "داستانهایی کوتاه و واقعی از شکارچی تانک، سرهنگ رفیع غفاری" است که "ثریا منصوربیگی" آنها را قلمی کرده است. "شرطبندی" اولین خاطره- داستان است و فضایی که نویسنده تصویر کرده و با پرداخت مناسب موضوع به آن جان داده، هنوز داغ و پرحرارت است: "... دهمین تانک که از پشت سنگر در حال عقبنشینی بود، در برد موشک قرار گرفت و منهدم شد. غفاری از پشت قبضه پایین آمد و کاظمی را صدا میزد، اما صدایش لابهلای شلیکهای توپخانه و تیراندازی عراقیهایی که در حال عقبنشینی بودند، گم شده بود. – کاظمی کجایی که شرطو باختی... با ده تا موشک ده تانک را منهدم کردم. بین رزمندههایی که پشت بلندی سنگر گرفته بودند و به عراقیها تیراندازی میکردند، نبود. لابهلای مجروحانی که نقش بر زمین شده بودند، میچرخید اما خبری از کاطمی نبود. کمی جلوتر رفت. کاظمی دراز به دراز افتاده بود و خون از پیشانیاش جاری بود. با عجله به طرف او دوید. دستش را گرفت. نبضش نمیزد، اما چشمهایش هنوز به روی دنیا باز بود.(ص13)
"قبل از سپیدی " دومین قصه، مربوط به قلاقیران در منطقه مهران هم ضرباهنگ تندی دارد و کوبندگی تکاندهندهای چون موشکهای ضدتانک حکایت! آخرین خاطره- داستان این کتاب" شلیک آخر" نام دارد که مانند دو حکایت قبلی بسیار زنده و جذاب است......
روایتهای این مجموعه نیز همه سوم شخص مفرد است و جسارت و توان نویسنده در ورود به حکایت و خروج مناسبش شایسته سپاس!
جلد ششم
عنوان ششمین کتاب از مجموعه حدیث ماندگاری، «آن دیگری» است و "مریم قاسمی" داستان- خاطرههایی 3گانه را از "گروههای آماد، پشتیبانی و تدارکات" روایت میکند.
"ستاره شب" نامی است بر حکایت نخستین از زاویه دید یک سرباز در منطقه جنگی که بسیار عاطفی و حسبرانگیز است: "...نورالدین به عباس فکر میکند، به بچگیهایشان و به ستوان و از خودش میپرسد تا حالا شاهد مرگ چند نفر بوده؟ به آسمان نگاه میکند که ابی لاجوردی شده است، رنگ مورد علاقه عباس و به اولین ستاره شب که در آسمان میدرخشد. در دلش به ستاره میگوید تا حالا چند نفر از این پایین به تو نگاه کردن؟ و با خودش فکر میکند الان شاید عباسم به این ستاره نگاه کنه. قرارشان از بچگی این بوذ که هر وقت دلتنگ هم شدند، به این ستاره نگاه کنند که یکدفعه ستوان میگوید..."(ص15)
"آن دیگری" خاطره- داستان دوم است از زاویه دید "ناصر" سربازی که در خط مقدم است و آخرین حکایت این کتاب "نفس" نام گرفته است.
توجه به همراهی و همگامی و یکدلی رزمندهها یکی از ویژگیهای این کتاب است و یاد آن دوران را زنده میکند؛ هر چند تلخ و دلگیر!
جلد هفتم
"فاطمه دانشور جلیل" هفتمین کتاب حدیث ماندگاری را با عنوان «مرخصی اجباری»و قصههایی خواندنی از "مینیابی، مهندسی و پاکسازی" را تالیف کرده است.
"پایان خدمت" نخستین حکایت است از "صالح"؛ سربازی که آخرین روز خدمتش در یگان مهندسی منطقه مرزی غرب کشور را میگذراند و ناگهان در رویارویی با حادثهای، در موقهیتی دشوار قرار میگیرد.
دومین خاطره- داستان کتاب، "مرخصی اجباری" نام گرفته است. در بخشی از این حکایت میخوانیم: "...سروان پایین پای اکبر روی زمین نشست. کمی که خاک را کنار زد و نوع مین را دید، بهتزده گفت: یا ابوالفضل، خدایا رحم کن.اکبربا کنجکاوی پرسید: چی شدهجناب سروان؟ از اون بی پدرمادراست؟ همونایی که یکراست آدم رو به زور میفرستندوسط بهشت؟..."(ص26)
آخرین حکایت این کتاب "معبری از جنس خون" است و نقش ارزنده و ایثارگرانه نیروهای مهندسی در گشودن معبر و پاکسازی میدانهای مین، در آن به خوبی ترسیم شده است.
جلد هشتم
«روزی از آن روزها» خاطراتی از "دستههای خمپارهانداز" را با قلم "سعید اسدیفر" در خود جای داده است. "نارنجک"، "نگهبان" و "روزی از آن روزها" که نام کتاب نیز برگرفته از آن است، خاطره- داستانهای کتابند. "نگهبان"، دومین نوشته این مجموعه، هر چند محتوایی واقعی یا واقعگونه دارد، اما ساختار آن داستانی نیست. روایت و شکواییهای است که در لابهلای سطور این بخش گنجانده شده و نویسنده نتوانسته با شیوهای مناسب، هماهنگی لازم را بین محتوا و ساختاراز یک سو، با پرداخت و زبان آناز دیگر سو برقرار کند. بخشی از این حکایت را میخوانیم: "...متاسفانه ما نظامیها چه قبل و چه بعد از جنگ تحمیلی مورد ظلم و ستم مضاعف واقع شدهایم..."(ص28)
"روزی از آن روزها" نیز نقل روایت است و اصلاً ساختار داستانی ندارد.
ضعف پرداخت و زبان، فقدان چارچوب داستانی کتاب و ناهماهنگی این اثر با دیگر کتابهای مجموعه شایان توجه و یادآوری است.
جلد نهم
نهمین کتاب مجموعه، «خط قرمز» نام دارد و "زهرا پورقربان" در قالب سه روایت، داستانهایی کوتاه و خواندنی از گروههای امداد، بهداشت و درمان" ارتش را نوشته است. سه داستان- خاطره را در این کتاب میخوانیم؛ "چرا کشتیش؟"، "تقی سیاه" و "تو یک سقایی".
زبان مجموعه ساده، روان و یکدست است. موضوعها با دقت انتخاب شدهاند و ازکشش مناسب، حسن پرداخت آنها و نیز برقراری تناسب بین موضوع و ساختار نمیتوان چشم پوشید.
جلد دهم
عنوان جلد دهم «پرواز به سوی بینهایت" است و "محسن صادقنیا"، "خاطرات خلبانان بالگردهای هوانیروز" را بازآفرینی کرده است. خاطرهای از شهید سرهنگ دوم رحیم بخشی با نام "سر استاد خلبان". دومین خاطره- داستان، از شهید خلبان علیرضا حراف که " خاکستر سنگین" نام دارد. سومین خاطره از آن ستوان یکم فنی ذوالفقار بابایی است با عنوان "بچهمحل" و سرانجام آخرین بخش کتاب خاطره ای از شهید خلبان یحیی شمشادیان، به نام "چموش".
روایتها جنبه داستانی مقبولی دارند و حسّبرانگیزند و بسیار زنده، گیرا و لمسشدنی در قاب داستان جا گرفتهاند. پرداخت بسیار مناسب، داستان- خاطرههای کوتاه را با محتوای گلچین شده و ساختار دلچسب هماهنگ کرده و زبان، ساده، روان و یکدست است.
مجموعه 10 جلدی «حدیث ماندگاری» را انتشارات سوره سبز، زمستان1392 در قطع پالتویی و شمارگان 4000 نسخه منتشر و روانه بازار کتاب کرده است.
ایبنا