10 تیر 1397

چیستی، امکان، ضرورت و اصول تاریخ تطبیقی بخش نخست


جواد سلیمانی امیری

چیستی، امکان، ضرورت و اصول تاریخ تطبیقی بخش نخست

اشاره :

متن زیر بخش اول مقاله چیستی، امکان، ضرورت و اصول تاریخ تطبیقی نوشته حجت الاسلام جواد سلیمانی امیری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است که در ادامه از نظر شما می گذرد:

مقصود از تاریخ تطبیقی، تطبیق یک مقطع تاریخ بر مقطع دیگر از آن است، که معمولا کسانی که در زمینه عوامل پایایی و پویایی یا سقوط و افول تمدن ها تحقیق می نمایند از این شیوه استفاده می کنند.

تعریف علم

واژه علم که در فارسی به دانش و آگاهی ترجمه می شود، کاربردهای متنوعی دارد که گاه مطلق آگاهی، مانند علم حضوری، تصور و تصدیق را شامل می شود و گاه به قیود خاصی مقید می شود، مانند علم به یک قضیه، علم مطابق با واقع، علم به مجموعه ای از مسائل، علم به مجموعه ای از مسائل حقیقی (غیر قراردادی)، علم به مسائل حقیقی که با روش تجربی قابل بررسی باشد (science). اما آنچه در بحث تولید علوم انسانی مد نظر است، علم به همان اصطلاح متداولی است که بر شاخه هایی از دانش همچون فیزیک، شیمی، زیست شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، تفسیر قرآن، فقه، تاریخ، اخلاق، فلسفه و معرفت شناسی اطلاق می شود. به نظر می رسد وجه جامع این اصطلاح این است که به مجموعه ای از مسائل اطلاق می شود که معمولا موضوع واحدی دارد، صرف نظر از پاسخ های مختلفی که به این مسائل داده می شود، و رو شی که برای اثبات یا حل مسائل آن بکار گرفته می شود و مبانی و اهدافی که دارد. البته ممکن است در تعریف برخی علوم، روش خاصی اخذ شده باشد، مانند خدا شناسی فلسفی، خدا شناسی عرفانی، روان شناسی تجربی، و فلسفه. نیز ممکن است اهداف یا مبانی خاصی را در علم قید کرده باشند، مانند فلسفه الحادی، فلسفه الهی، اقتصاد مارکسیستی، اقتصاد اسلامی. اما اختصاص اطلاق علم به اینکه مقید به روش تجربی باشد، مبتنی بر برخی مبانی روش شناختی است که قابل مناقشه است.

تعریف علم تاریخ

گرچه در نگاه ابتدایی علم تاریخ مفهوم روشنی دارد؛ به گونه ای که در ضمیر خودآگاه یا ناخودآگاه بسیاری از اهل فرهنگ، تاریخ علمی است که از سرگذشت افراد و امت های پیشین خبر می دهد و مایه عبرت آدمی است؛ ولی پس از تأمل در دامنه مباحث تاریخی، معلوم می شود ارائه معنای دقیق و جامع از علم تاریخ کار آسانی نیست؛ شاید از این روست که علم تاریخ با شیوه های مختلفی تعریف شده است؛

گاه علم تاریخ بر اساس فوائد آن تعریف می شود مانند اینکه می گویند: «تاریخ انسان را از بسیاری فریب های حقارت آمیز، از بسیاری دلخوشیهای بی حاصل نگه می دارد، و نگاه انسان را، آن مایه قدرت تعمق می بخشد که در ورای حوادث، آنجا که چشم عادی چیزی نمی بیند، نفوذ کند و زندگی محدود و کوتاه خویش را از طریق تاریخ - با زندگی گذشتگان، با زندگی در از گذشته انسانیت پیوند دهد و آن را عمیق تر و پرمعنی تر کند.»

گاه تاریخ بر اساس تمایزش با سایر علوم تعریف می شود مانند: «برای تاریخ، حوادث و اشخاص بیشتر اهمیت دارند در صورتی که جامعه شناسی بیشتر مؤسسات - بنیادهای اجتماعی - سر و کار دارد.» گاه علم تاریخ بر اساس روش پژوهش در آن تعریف می شود؛ مانند اینکه گفته شود: «تاریخ علمی است که در تحقیق آن از روش نقلی بیش از روش عقلی و تجربی استفاده می شود.»

لکن تعاریف فوق تعریف به لوازم و عوارض تاریخ می باشند نه تعریف ماهیت تاریخ؛ بنظر می رسد اگر بخواهیم علم تاریخ را بر اساس ذاتیاتش تعریف کنیم باید بگوییم: «علم تاریخ مجموع گزاره ها و آثاری است که از افراد، امت ها، ملت ها، مکان ها و حوادث گذشته خبر می دهد لکن به شرط اینکه نقش در خوری در زندگی انسانها داشته باشند.»؛ یعنی دانشی است که درباره انسانها و روابط متقابل شان با خود، دیگران، طبیعت و محیط زندگی به شرط تأثیر قابل توجه در جامعه بحث می کند؛ از این رو در علم تاریخ از احوال افراد، گروه ها و امتهایی بحث می شود که نقش موثری در تحولات مثبت یا منفی دوران خود یا دورانهای بعد ایفا کرده باشند و از همین رو علم تاریخ به گزارش زندگانی رجال مهم، جنگها، صلح‌نامه‌های مهم، هجرتهای تأثیرگذار، اکتشافات مهم، رشد یا رکود صنعتی، رفاهی و علمی جوامع و امثال این امور می پردازد. وگرنه در علم تاریخ از سرگذشت افراد یا گروها یا اقوام و مللی که هیچ تأثیر در تحولات زمان خود و بعد از خود نداشته اند کمتر سخن به میان می آید، زیرا فائده بر آن مترتب نمی شود، البته در تاریخ غیر از افراد و گروه ها و اقوام گاه از جمادات و نباتات و حیوانات نیز گزارش هایی داده می شود ولی این گزارشها مشروط به نقش آفرینی آنها در حیات بشر است.

روش‌های پژوهش در تاریخ

گستردگی دانش تاریخ و نیازهای مختلف بشر به آن موجب گردیده که با روشهای گوناگونی در آن تحقیق شود. از این رو تحقیقات تاریخی از جهت شیوه پژوهش به انواع گوناگونی مانند فلسفه نظری تاریخ، تاریخ نقلی، تاریخ تحلیلی و تاریخ تطبیقی تقسیم می شوند.

شاید کسانی در نظر ابتدایی فلسفه علم تاریخ را نیز شیوه ای از پژوهشهای تاریخی بدانند؛ ولی این نظر صحیح نیست زیرا در فلسفه علم تاریخ درباره علم تاریخ بحث می شود یعنی نفس مجموعه گزاره ها و آثاری که یک مورخ با آنها به گذشته آگاهی می یابد مورد بحث قرار می گیرند نه حوادث گذشته. فلیسوفان علم تاریخ درجه علمیت، واقع نمایی و میزان اعتبار و روش پژوهش در دانش تاریخ را ارزیابی می نمایند؛ از این رو فلسفه علم تاریخ علم درجه دوم و یعنی علم به علم تاریخ است و ملحق به علم تاریخ نیست بلکه ذیل فلسفه علم و معرفت شناسی مورد بحث قرار می گیرد. ولی موضوع چهار نوع از مطالعات تاریخی فوق حوادث گذشته است که در آیینه گزاره های تاریخی دیده می شوند. از این رو موضوع شان نفس گزاره ها و آثار تاریخی است و هریک با هدف خاصی به دنبال این علم می رود.

فلسفه نظری تاریخ

فیلسوفان نظری تاریخ با نگاه کلان و یکپارچه به تمام تاریخ گذشته، اصالت، قانومندی، عوامل محرک، مدل حرکت و فرجام مورد بررسی قرار می دهند.

تاریخ نقلی

تاریخ نقلی همان ضبط و ثبت سرگذشت افراد، اقوام و وقایع گذشته از طریق اسناد و گزارش های بر جای مانده، بدون هرگونه پردازش است، مورخ در این جا فقط آنچه را که دیده یا شنیده است ثبت می کند و دیگر به شرایط و عوامل وقوع حادثه و امکان وقوع آن و یا راستگو بودن و وثاقت راوی نظر ندارد، مورخان قدیمی بیشتر از این شیوه استفاده می کردند و گاهی اقوال متضاد را کنار هم ذکر می کردند و مانند طبری قضاوت در باره آنها را به آیندگان واگذار می نمودند. در تاریخ نقلی محقق تنها در صدد یافتن چگونگی رخداد گذشته است، بر اساس اسناد معتبر است؛

تاریخ تحلیلی

در تاریخ تحلیلی مورخ تلاش می کند ارتباط اسناد و میزان وثاقت راویان آنها را کشف کند و تعارض های اسناد گزارشگر تاریخ را رفع نماید و وقایع تاریخ را با در نظر گرفتن زمان و مکان واقعه و حوادث مرتبط با آن مورد بررسی قرار دهد، وی برای کشف حقیقت گاه از علوم دیگر چون جامعه شناسی، باستان شناسی، زیست شناسی و جغرافیا و... کمک می گیرد و در پی کشف روابط علی و معلولی میان رخدادها است. از این رو ساماندهی اسناد با این شیوه کاری دشوار و نیازمند مایه های عقلانی و تحلیلی است.

در تاریخ تحلیلی مورخ به مسائل جزئی می پردازد لکن با این تفاوت که از عقل در تحلیل اسناد و کشف حقیقت کمک می گیرد و به نقد و تحلیل اخبار و اسناد موجود می پردازد و یا از طریق تطبیق کردن حوادث منقول با قوانین حاکم بر طبیعت، قواعد و سنن مسلم تاریخی و اجتماعی و .... آنرا مورد ارزیابی قرار می دهد. در تاریخ تحلیلی محقق در پی کشف چرایی رخدادهای گذشته براساس گزاره های معتبر تاریخ نقلی است.

تاریخ تطبیقی

روش دیگر تحقیقات تاریخی مطالعات تطبیقی تاریخ نامیده می شود؛ گرچه در این روش مطالعه تاریخ موضوع مورد مطالعه محقق حوادث گذشته از طریق آثار و گزاره های تاریخی است ولی در این جا محقق اصالتا در پی ضبط چگونگی رخدادهای گذشته یا چرایی پیدایش آنها نیست، بلکه اصالتا در پی آن است تا با مطالعه تاریخ برای حوادث دوران خود عبرت بیاموزد و درس و پند و اندرز استخراج نماید.

از آنجا که هدف اصیل پژوهشگر در این نوع مطالعه تاریخ عبرت آموزی است از شیوه تطبیق یک مقطع تاریخ بر مقطع مشابه دیگر استفاده می کند تا با عنایت به شباهت های دو عصر به عبرت های دقیق تری دست یابد.

مقصود از تاریخ تطبیقی، تطبیق یک مقطع تاریخ بر مقطع دیگر از آن است، که معمولا کسانی که در زمینه عوامل پایایی و پویایی یا سقوط و افول تمدن ها تحقیق می نمایند از این شیوه استفاده می کنند یعنی با مقایسه فرهنگ ها و تمدنها با یکدیگر زمینه های اوج و حضیض شان را می کارند. از این رو امروزه تاریخ تطبیقی به عنوان یک روش آکادمیک مطالعه تاریخ در مراکز علمی و دانشگاهی مطرح است؛ آقای جرمی بلک و دونالد م. مک رایل در کتاب (مطالعه تاریخ)، تاریخ تطبیقی را به عنوان یکی از رویکردهای پژوهش های تاریخ مطرح می نمایند و معتقدند (تاریخ تطبیقی ایده گسترش دانش و یا بررسی پدیده های تاریخی را در یک زمینه تطبیقی مفروض می داند.) (جرمی بلک، ۱۳۹۰، ص ۱۳۳)

از منظر آنها تحولات تاریخی یک سری عناصر کلی و عام دارند که مختص به جامعه و منطقه یا زمان خاص نیست و در کنار عناصر کلی یک سری عناصر مختص دارند که ویژه زمان یا منطقه یا نژاد خاص است؛ آنها عناصر کلی و مشترک را عوامل اساسی) می نامد و عناصر جزئی را عناصر (خاص) می نامند. و بر این باورند که بررسی تطبیقی پدیده های تاریخی مقاطع گوناگون و تحولات جوامع مختلف با یکدیگر می تواند زمینه کشف عوامل کلی و اساسی تحولات تاریخی و عوامل جزئی و خاص دخیل در آنها را برای مورخان فراهم نماید، لذا می نویسند:

مقایسه باعث فهم، هم عنصر اساسی و هم عنصر خاص می شود. منظور از این کلمات چیست؟ عوامل (اساسی) مربوط به مواردی هستند که ورای مرزهای انعطاف ناپذیر و بسته قرار دارند. عوامل اساسی مواردی هستند که ما ممکن است آن را عوامل کلی بنامیم. این پدیده ها شالوده ای از معنا در مرزهای مذهبی، فرهنگی، ملی و تاریخی دارند: طبقه، خویشاوندی، فئودالیسم یا دموکراسی نمونه هایی از آن ها هستند. هر کدام باید در رابطه با عملکرد مسائل ملی یا محلی حساس باشند. اما فرضیه محوری آن ها شامل بحث های تطبیقی است.) (جرمی بلک، ۱۳۹۰، ص ۱۳۳)

آنها معتقدند عوامل خاص کمتر مورد توجه مورخان تاریخ تطبیقی قرار می گیرند زیرا عوامل خاص معمولا به حوادث سطحی محدود می شود. لذا آنها در تحقیقات شان در پی کشف عوامل اساسی یا مشترک روش پدیده های تاریخی فراتر از زمان و مکان یا ملت ها یا دولت های خاص هستند. (رک: جرمی بلک، ۱۳۹۰، ص ۱۳۴)

آنان به چند پژوهش تاریخی با رویکرد تاریخ تطبیقی اشاره می نمایند از جمله کتاب (تمدن و سرمایه داری) (۱۹۷۹) اثر برودل، وی در این کتاب تأثیرات مصرف، توزیع و تولید در نظام قدیم (۱۴۰۰ - ۱۸۰۰) را از طریق مقایسه تمدن های اصلی دنیای شرق و غرب، هند و چین و ژاپن و اندونزی، آمریکا و اروپا بررسی نمود.

اثر دیگری که آنرا نمونه ای اصیل از تاریخ تطبیقی توصیف کرده اند، کتاب (ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی) (۱۹۶۶) نوشته برینگتون مور جون است، در این کتاب مناسبات مالکان و دهقانان در یک مقایسه تطبیقی در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه، آمریکا، چین، ژاپن و هند بررسی شده و نشان داده شد که چگونه تنوع شرایط مادی و فرهنگی در مکان های مختلف در ظهور دموکراسی پارلمانی، فاشیسم یا کمونیسم موثر بوده است. (رک: جرمی بلک، ۱۳۹۰، ص ۱۳۲)

بررسی تطبیقی در جامعه شناسی نیز از جایگاه معین و مرسومی برخوردار است و در شکل گیری توسعه جامعه شناسی نقشی حیاتی ایفا کرده است، به گونه ای که امیل دورکیهم (۱۸۵۸- ۱۹۱۷) ادعا می کرد که جامعه شناسی تطبیقی یک شاخه خاص از جامعه شناسی نیست، بلکه خود جامعه شناسی است.) (رک: جرمی بلک، ۱۳۹۰، ص ۱۳۴)

جامعه شناس و نظریه پرداز اجتماعی آلمانی، ماکس وبر (۱۹۲۰- ۱۸۶۴) نیز مقایسه تطبیقی را عنصر محوری فهم گذشته می انگاشت. وی در مقاله (روانشناسی اجتماعی مذاهب جهان) روانشناسی جوامع را نسبت به پنج مذهب نامدار جهان یعنی کنفوسیوس، هندوئیسم، بودائیسم، مسیحیت و اسلام، طی هزاران سال و سلسله های مختلف شرق و غرب گیتی با یکدیگر مقایسه کرده است. (رک: جرمی بلک، ۱۳۹۰، ص ۱۳۵)

بسیاری از نظریه پردازان اجتماعی اولیه، نظیر مارکس، دورکیهم و وبر تطبیق را برای اندازه گیری تکامل جامعه به کار گرفتند. آنها جامعه را به عنوان یک هویت زیستی معرفی می کردند که در حال تکامل است. ... در بطن این موضوع یک تطبیق و مقایسه ذاتی از تمدن های بزرگ تر و کوچک تر وجود دارد. چنین رویکردهایی اشاره دارند که جامعه به طور اجتناب ناپذیر در مسیر ویژه ای در حال پیشرفت است.) (جرمی بلک، ۱۳۹۰، ص ۱۳۷)

پیداست وقتی سخن از تطبیق یک مقطع تاریخی با مقطع دیگر می شود یا بحث از تطبیق یک فرهنگ و تمدن با فرهنگ و تمدن دیگر یا یک جامعه با جامعه دیگر می شود فرقی نیست که مقطع یا فرهنگ و تمدن و جامعه دوم در عصر حاضر حیات داشته باشد یا در گذشته بوده و امروز تاریخش موجود است. بنابراین مفهوم تاریخ تطبیقی شامل تطبیق زمانه گذشته با زمانه ما نیز می شود.

لکن تاریخ تطبیقی از دیرباز تا کنون در بوته نقد قرار گرفته، برخی مخالف چنین پژوهش های تطبیقی در تاریخ هستند و برخی آنرا تأیید می کنند.(رک: جرمی بلک، ۱۳۹۰، ص ۱۳۲ و ۱۳۷) حال از آنجا که تاریخ تطبیقی نقش مهمی در تحلیل پدیده های امروز بر اساس حوادث گذشته ایفا می کند و معیار در خور توجهی برای هدایت افکار عمومی اقشار مختلف جامعه به شمار می آید و عامل مهمی برای عبور از حجاب معاصرت است؛ در این مقال روش پژوهش تطبیقی تاریخ مورد بررسی قرار می گیرد.

برای بررسی ابعاد این مسئله سه پرسش اساسی پیش روی محققان است؛ پرسش نخست آنکه آیا تاریخ تطبیقی امری ممکن است یا غیر ممکن؟ پرسش دوم اینکه آیا پژوهش تطبیقی تاریخ یک نیاز ضروری است با سایر روش های پژوهش در تاریخ نیاز به این روش را مرتفع می سازد؟ و سوال سوم اینکه در صورت امکان و ضرورت، آیا فرایند تطبیق علمی تاریخ شرایط و الزامات خاصی دارد یا شرایط خاصی ندارد؟

دلایل امکان تاریخ تطبیقی

همان گونه که گذشت برخی از محققان معتقدند بیان تطبیقی تاریخ کار شایسته ای نیست؛ زیرا اولا گزاره های تاریخی از اعتبار کافی برخوردار نیستند و ظرفیت تولید معرفت موجه را ندارند. و ثانیا بر فرض تولید معرفت موجه از گزاره های تاریخی، تطبیق آن بر زمان ما معیار صحیح و مقبولی ندارد.

در پاسخ به اشکال نخست باید گفت درست است که اعتبار بسیاری از گزاره های تاریخی در حد احادیث صحیح یا موثق فقهی نیست، اما با متد علمی نقد روایات تاریخی و اصل تجمیع قرائن و تراکم ظنون می توان گزاره های تاریخی را به گزاره های معرفت بخش تبدیل کرد و معرفت تاریخی را به معرفت موجه مبدل نمود. بطوری که تصویر نیمه شفاف و علم اجمالی به گذشته یافت و در پرتو آن راه آینده را با اشتباهات کمتری پیمود.

در پاسخ نکته دوم نیز باید گفت فقدان معیار و منطق صحیح برای تطبیق تاریخ با زمان ما موجب نمی شود که ما اصل تطبیق را نفی کنیم بلکه باید بگوییم تطبیق باید معیار و متد علمی و پسندیده ای داشته باشد.

۱.   ذاتیات مشترک انسانها

یکی از دلایل امکان مطالعات تاریخ تطبیقی این است که یکی از عناصر اصلی سازنده تحولات تاریخ انسان است به گونه ای که اگر انسان از تحولات جهان حذف شود اساس آن تحول هویت تاریخی خود را از دست می دهد و باید در علوم دیگر مانند زمین شناسی، ستاره شناسی و غیره از آن صحبت شود، زیرا انسان مختار بطور بدیهی و با علم حضوری در درون خود می بیند که وقتی عده ای در درون خود آرمانها و اهدافی را برای تحقق اموری در بستر جامعه و تاریخ ترسیم می کنند و برای نیل به آن اهداف برنامه ریزی کرده فعالیت می نمایند، پس اندی تأثیر خواسته و فعالیت خویش را در جامعه و تاریخ می یابند؛ به گونه ای که بسیاری از انقلاب های سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی ابتدا به صورت یک آرمان و فکر در ذهن و دل بشر وجود داشت و اندک اندک ذهن و دل دیگران سرایت کرد و با تبلیغ و ترویج به گفتمان و مطالبه عمومی مبدل شد و با برنامه ریزی و فعالیت به یک انقلاب عظیم و تحول شگرف سیاسی یا فرهنگی و اقتصادی در بستر جامعه و تاریخ منتهی شد.

حال از آنجا که انسانها ذاتیات و گرایش ها و بینش های ذاتی مشابه دارند، در برابر پدیده های مشابه واکنش مشابه نشان می دهند، به عنوان نمونه نوع انسانها ظلم را قبیح دانسته و عدل را می ستایند؛ نوع انسانها آزادی از قید ستمگران را می طلبند و سلطه آنان را برنمی تابند. همین امر موجب واکنش های مشابهی از نوع انسان در تاریخ می شود، به گونه ای که وقتی حاکمی بر مردمان خود ظلم کند بر ضد آن حکومت می شورند و اگر حاکمی در میان مردم عدالت بورزد با آن حکومت همراهی می کنند.

پس ذاتیات مشترک انسانها منشأ تجلی واکنش های مشترک در برابر کنش های مشابه می شود. و همین امر بسترساز تکرار تاریخ است در نتیجه تاریخ تطبیقی امری منطقی و ممکن می باشد.

۲. سنت های مشترک حاکم بر تاریخ

طبق دیدگاه بسیاری از فیلسوفان تاریخ و تصریح آیات قرآن مجید حرکت تاریخ یک حرکت قانون مند است یعنی همان طور که خداوند متعال نظام طبیعت بی جان را براساس قوانین خاصی اراده می کند و تحولات نظام طبیعت مادی بر اساس یک قوانین خاصی است، نظام طبیعت جان دار از جمله حیات اجتماعی انسانها نیز بر اساس یک قوانین خاص و ثابت اداره می شود و تحولات اجتماعی و تاریخی تصادفی نیست بلکه بازتاب یک سری قوانین ثابت است. و این قوانین یک سری قوانین حقیقی هستند نه اعتباری، یعنی از روابط علی و معلولی بین پدیده های اجتماعی حکایت می کنند. به عنوان نمونه همان گونه که حرارت صد درجه موجب جوشش آب در نظام طبیعت می شود، تفرقه نیز در جامعه و تاریخ موجب فروپاشی انسجام اجتماعی و حکومت ها می گردد.

بر همین اساس بسیاری از فیلسوفان تاریخ تلاش کرده اند تا قوانین حاکم بر حرکت تاریخ را کشف کنند و تحولات آینده تاریخ را بر اساس قوانین حاکم بر حرکت تاریخ کشف نمایند؛ به عنوان نمونه مارکس گفت عامل محرک تاریخ تکامل ابزار تولید و نزاع طبقات اقتصادی است جوامع در اثر تکامل ابزار تولید از کمون اولیه وارد دوران برده داری و سپس زمین داری و سرمایه داری و کمونیسم وارد می شوند و بر همین اساس حرکت آینده هر جامعه ای را پیش بینی می کرد. (رک: کارل مارکس، بی تا)

ویلفردو پارتو، قانون دیگری را در حرکت تاریخ مطرح کرد. وی می‌گوید: مهم‌ترین عامل پیدایش تغییرات بنیادی در جامعه، «مبارزه دایمی جناح مرتجع و محافظه کار با جناح پیشرو و تجدد طلب» است. او معتقد است که همواره جناح پیشرو در این مبارزه پیروز می شود و قدرت را در دست می گیرد؛ اما پس از آن که به قدرت رسید، برای حفظ قدرت خود، راه محافظه کاری را در پیش می گیرد و در مقابل او، جناح پیشرو تازه ای به وجود می آید و قدرت حاکم را به مبارزه می طلبد و این جریان، ادامه می یابد. (رک: کنیک، ۱۳۵۳: ۳۲۹)

توین بی معتقد است قانون رویش و استمرار و فروپاشی تمدنها را کشف کرده است. او می گوید، تمام تمدن ها در واقع، عکس العملی دفاعی در مقابل هجوم مشکلات گوناگون جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی است. وقتی تمدنی به این طریق به وجود آمد، به ناچار جامعه جدید به دو دسته تقسیم می شود؛ اقلیت حاکم و برخوردار و اکثریت تحت سلطه، شکاف میان این دو دسته به تدریج عمیق تر می شود و انگیزه جدیدی به وجود می آید که عکس العملی درپی خواهد داشت. عکس العمل جدید، نظام جامعه را به هم می ریزد و آن تمدن از بین می رود؛ بعضی طبق قاعده هجوم و دفاع فرهنگ ها و تمدنها و نظم. (توین بی، ۲۵۳۶ شاهنشاهی: ۴۳ به بعد)

قرآن مجید نیز سنت مندی تاریخ را تأیید می کند، به آیات ذیل توجه کنید: در سوره نازعات آیه های ۲۵ - ۲۹ وقتی در مورد قصه حضرت موسی و رفتن او نزد فرعون سخن می گوید، می فرماید پس از آنکه فرعون، به تکذیب سخنان موسی پرداخت: « فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَیٰ * إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشَیٰ »(نازعات ۷۹) «از این رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت * در این عبرتی است برای کسی که از خدا بترسد». یا در سوره حشر بعد از اینکه می فرماید خدا اهل کتاب را از شهرهای شان اخراج کرد، در حالی که آنها باور نمی کردند، می فرماید: «... وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ۚ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ »(حشر ۵۹ آیه ۲) «.... و در دل هایشان ترس و وحشت افکند، به گونه ای که خانه های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران می کردند، پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت!»

از این آیات معلوم می شود که از دیدگاه قرآن وجوه اشتراک تکوینی ای بین گذشتگان و آیندگان هست که عبرت اندوزی و پندآموزی آیندگان را از سرشت و سرنوشت گذشتگان امکان پذیر و سودمند می سازد و این خود حکایت از حاکمیت قوانینی ثابت بر حرکت تاریخ دارد. چنان که قران مجید در برخی آیات به این قوانین تحت عنوان سنت الله تصریح کرده و ویژگیهایی برای آن بر شمرده که کاملا منطبق بر قوانین حقیقی است؛ به عنوان نمونه در آیه ۹۲ و ۹۳ از سوره فاطر می خوانیم: «وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَیٰ مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا * اسْتِکْبَارًا فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ ۚ وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ ۚ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا»

و به خدا سوگند خوردند که اگر برای ما هم پیامبری بیاید ما از هر امتی، راه یافته تر خواهیم بود، ولی وقتی پیامبر به سویشان آمد این آمدن ثمره ای جز رمیدن و نفرت بیشتر برایشان نداشت * آنان از راه به جهت استکبار و بلندپروازی در زمین و نیز به علت مکر بدی که داشتند بود و مکر بد جز به اهل مکر برنمی گردد، پس آیا منتظر سنتی (و عذابهای دردناکی) هستند که در امم گذشته جاری ساختیم، در این صورت برای سنت خدا نه دگرگونی خواهند یافت و نه جابجایی.»

عبارت « فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا » حاکی از آن است که نفس سنت الهی و موردی که بر آن جاری می شود تغییر ناپذیر است؛ یعنی این گونه نیست که سنت عذاب ناگاه به سنت نعمت مبدل گردد یا برعکس. و هم چنین این گونه نیست که سنتی که باید بر قومی که مستحق آن است نازل گردد ناگاه به قوم دیگری که مستحق آن نیست اصابت کند؛ به دیگر سخن تبعیض و استثنا در سنت الهی راه ندارد؛

بنابر این، گرچه سنت در لسان عرب به معنای «شیوه مرسوم، روش واحد و سیره» به کار رفته و به همین معنا در لسان وحی نیز توجه شده است، لکن مصادیق «سنت» در قرآن و ویژگی هایی که قرآن مجید درباره برخی از سنن الهی بیان نموده و نیز سنن الهی مضافی که در قرآن بیان گردیده حاکی از این است که در برخی موارد مانند «سنت الله»، مقصود از «سنت» قانون دارای ضرورت و دوام است.(« وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا...» فتح/ ۲۳.)

نفس قانون مندی حرکت تاریخ مبین امکان تطبیق مقاطع تاریخی بر یکدیگر و حتی تطبیق تاریخ با زمان حاضر است زیرا اگر حرکت تاریخ تصادفی باشد (که البته این حرف غلطی است زیرا پدیده های تاریخی مانند پدیده های مادی علت مند هستند و از طور اصل علیت بیرون نمی روند.) در آن صورت تطبیق کردن یک مقطع تاریخی بر مقطع دیگر امری بی فایده است زیرا معلوم نیست علتی که دیروز موجب پدید آمدن پدیده ای خاص شده فردا نیز همان کارکرد را داشته باشد؛ لکن بدیهی است وقتی اصل قانون مندی تاریخ اثبات شد، و پذیرفتیم حرکت جامعه و تاریخ سنت مند است معلوم می شود بین مقاطع مختلف تاریخ گسلی وجود ندارد؛ بلکه بر همه مقاطع تاریخ قوانین مشترکی حاکم است که وقتی علت هر قانونی محقق شود آن قانون سریان می یابد، همین امر تطبیق مقاطع تاریخی بر یکدیگر را ممکن و مقبول می سازد؛ بطوری که با مشاهده برخی از علل سریان بعضی قوانین در زمان حاضر و تطبیق آن با مقاطعی که قانون مزبور در آن مقطع سریان یافته می توان پیشینی کرد در زمان حاضر نیز چنین قانونی سریان خواهد یافت. بنابراین اصل قانون مندی یا سنتمندی تاریخ موجب می شود که تاریخ تطبیقی معنا و مفهوم صحیح و منطقی به خود بگیرد.

ادامه دارد ...


خبرگزاری مهر