17 خرداد 1388
رجوی در دامان صدام
روز ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ مسعود رجوی سرکرده سازمان مجاهدین خلق پس از اخراج از فرانسه وارد عراق شد و در بغداد مورد احترام حکومت صدام قرار گرفت .
رهبری سازمان با این تصور که سرنوشت جمهوری اسلامی به نتیجة جنگ عراق علیه ایران گره خورده است و با توجه به اینکه ابرقدرتها مایل نبودند ایران در جنگ پیروز شود و بنابراین رژیم صدام در نهایت بازنده نخواهد بود، در چارچوب طرح آمریکا و متحدانش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، رسماً و علناً در کنار عراق قرار گرفت. از این رو رجوی در پی امضای معاهدهای در فرانسه با «طارق عزیز» ـ معاون نخستوزیر وقت عراق ـ و به بهانة تحت فشار قرار گرفتن از سوی دولت فرانسه، در 17 خرداد سال 65 وارد بغداد گردید. پس از ورود وی به عراق، نیروهای نظامی سازمان که از سال 61 به تدریج در کردستان عراق مستقر شده بودند و سایر نیروهای گردآوری شده از داخل ایران و ترکیه و پاکستان، در داخل قرارگاههای تشکیلاتی سازماندهی شدند و سلسله عملیات متعددی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه، ارتفاعات کرمانشاه به انجام رساندند.1 در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی قابل توجهی به برخی یگانها و پایگاههای پراکنده نیروهای نظامی ایران وارد گردید.
براساس آمار، این عملیاتها از یک طرف برای سازمان یک موفقیت محسوب میشد و از طرف دیگر با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامههای جنگی رژیم صدام سیر صعودی داشت. با توجه به این نکته و ضربة وارده به سازمان در پاکستان در آن زمان و ضربات وارده به تیمهای ترور سازمان در داخل کشور، تشکیلات عملاً با قبول شکست استراتژی جنگ چریک شهری، که از ابتدای تشکیل سازمان مدعی آن بود، به استراتژی «جنگ جبههای» یا به تعبیر خود «جنگ آزادیبخش» روی آورد.
به نوشته مسعود جابانی عضو سابق سازمان: «جایگزینی جنگ جبههای به جای جنگ چریک شهری، به دلیل شکست جنگ چریک شهری در داخل ایران، ضرورت وابستگی به دولت عراق را که در حال جنگ با ایران بود میطلبید... پذیرش جنگ جبههای آن هم از مزری که دشمن متجاوز، آن را شروع کرده و بمبها و موشکهای آن هر روز بر سر مردم کوچه و بازار فرود میآمد و خانههای مردم را خراب میکرد و مردم را به عزا مینشاندند، بسیار ضد ملی و نامشروعتر از جنگ چریک شهری بود... سال 1365 رسماً و علناً پایان جنگ بینتیجه شهری اعلام [شد] و آقای رجوی در نشستی اعلام داشت که من بعد جنگ میکروشهری جای خود را به جنگ ماکروی مرزی میدهد. و این سرآغاز ادای دین به رژیم بعثی بود و سازمان مجاهدین را در مناسبات رژیم صدام به سمت حل شدگی سوق داد.»2
مهندس علیاکبر راستگو از مسئولان سابق روابط خارجی سازمان که مدتی هم در بخش نظامی داخل عراق فعالیت داشته است، چگونگی تغییر استراتژی سازمان را این گونه توضیح میدهد:
در اوایل سال 1365 و در اوج دوران آشفتگیهای سیاسی ـ استراتژیک سازمان، دست غیبی به یاری مسعود رجوی آمد. دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل عدم توجه به قوانین داخلی و امنیتی کشور فرانسه از این کشور اخراج کرد. شورای ملی مقاومت در نشست 23 اردیبهشت ماه 65 خود طی بیانیهای اعلام کرد که «برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یک سو و پاسخگویی به الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسعود رجوی مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن میداند. ...». به دنبال عزیمت مسعود رجوی از پاریس به بغداد، در همه امور سازمان تغییراتی ایجاد شد. این تغییرات در شیوه سازماندهی نیروها و جنگ برای سرنگون کردن حکومت اسلامی در نظر گرفته شده بود. در همین راستا، شیوه جنگها که پیش از آن پارتیزانی در کردستان و جنگ چریک شهری در شهرهای ایران بود، به شکل جنگهای گردانی در مناطق مرزی با ارتش و سپاه پاسداران ایران سازماندهی شد. ضمن اینکه این دوران مصادف بود با شدت گرفتن جنگ هشتساله بین ایران و عراق.
با آغاز عملیات گردانی که تکامل جنگهای چریکی و پارتیزانی نامگذاری شد، استراتژی جنگ آزادیبخش در آذرماه 1365 پا گرفت. در این راستا چون این استراتژی در نهایت به سود طرف عراقی تمام میشد، سیل آموزشهای نظامی، کمکهای مادی، تسلیحاتی، پشتیبانی، لجستیکی، اطلاعاتی و سلاحهای عراق به سمت سازمان مجاهدین خلق سرازیر شد.3
هادی شمس حائری عضو سابق شورای مرکزی سازمان که خود تا سال 1370 در عراق با تشکیلات همکاری میکرد، درباره حضور مسعود رجوی در عراق و تغییر استراتژی سازمان چنین نوشته است:
در سال 1365 به دلیل پارهای مسائل که بر ما معلوم نیست، و آن طور که مجاهدین میگویند در یک معامله پنهانی بین فرانسه و رژیم جمهوری اسلامی، رجوی از فرانسه اخراج و به عراق عزیمت میکند. رجوی در درون روابط ادعا کرد که از مدتها قبل قصد داشت که به عراق بیاید. (رجوی چند روز پس از ورودش به عراق از محل اقامتش در بغداد طی یک مکالمه تلفنی به نگارنده گفت که من مدتها پیش میخواستم به عراق بیایم اما شرایط اجازه نمیداد.) اما در روابط بیرونی چنین وانمود میکرد که دولت فرانسه در اثر زد و بندهای امپریالیستی و توطئه چریکهای فدائی خلق، او را اخراج نموده و ناگزیر گشته به عراق بیاید. با آمدن رجوی به عراق که از روی ناچاری و اجبار بود، بار دیگر ماشین تحلیل سازمان به کار افتاد و طی نشستهای متعدد این پرواز را پرواز سرنوشت ساز و نقطه عطف پرخیر و برکت برای «مقاومت» ایران برآورد کردند و گفتند: «با آمدن رهبری به عراق ما اکنون در فاز سرنگونی [جمهوری اسلامی] قرار گرفتهایم»... پس از چند ماه گفتند که «سازمان به این نتیجه رسیده که جنگ چریک شهری و فرماندهی از پشت خط تلفن، راست روی بوده و جوابگوی به میدان کشیدن عنصر اجتماعی و سرنگونی نیست و به منزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت میکرو دارد... با آمدن «برادر» به عراق اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاکمیت قرار گرفتهایم و لذا عملیات نظامی هم باید متناسب با این مرحله، یعنی ماکرو باشد. از طرف دیگر ما تا به حال از فرصت جنگ ایران و عراق، آنچنان که باید و شاید استفاده نکردهایم و به آن بهای کافی ندادهایم. در صورتی که چنین موهبتی در کنار ما وجوددارد و ما میتوانیم جنگ جبههای را با رژیم شروع کنیم...»... در اثبات و درستی خط تشکیل ارتش و اندر مزایا و برکات و تردید ناپذیری آن، چنان با شور و شوق و خوشباوری سخن میگفتند که گویا این آدمهای آنها نبودند که در مورد خط و خطوط قبلی هم با همین اصرار و پافشاری، آنها را درستترین میخواندند. 4
در گزارش وزارت امور خارجه آمریکا درباره سازمان که در سال 1994 (1373) انتشار یافت، ماجرای رفتن رجوی به عراق برای همکاری نظامی مستقیم با ارتش صدام، این گونه تشریح شد:
در ژوئن سال 1986 [خرداد 1365]، فرانسه رجوی را طبق آنچه رسانهها حدس میزدند معاملهای با دولت ایران باشد، مجبور به ترک آن کشور ساخت. طبق این گزارشات، سفر رجوی، بهایی بود که فرانسه برای آزادی گروگانهای فرانسوی در لبنان پرداخت. سازمان مجاهدین خلق این اخراج را به عنوان «پرواز تاریخساز رجوی برای صلح و آزادی» جلوه داد. وکیل سابق رجوی، که یک حقوقدان ایران مقیم فرانسه بود، 5 این حرکت را چنین بیان میدارد: «وقتی رجوی به فرانسه آمد، او و هوادارانش به سرعت با کمبود پول مواجه شدند. دولت عراق به وی پیشنهاد حمایت داد و آنان پذیرفتند. در دراز مدت، آنان به عوامل رژیم عراق مبدل گشتند و بیشتر اعتبار خود را در ایران از دست دادند.»
پژوهشگر نظامی «آنتونی کوردزمن» تجزیه و تحلیل دیگری را ارائه داد: «نتیجه نهایی اقدام فرانسه، در هر حال، دادن امکان دسترسی بسیار بیشتر رجوی به تسلیحات، امکانات آموزش در نزدیکی مرز، و منابع مالی بیشتری بود.»
طبق گزارشات مطبوعات، بیش از هزار عضو مجاهدین در استقرار رجوی در بغداد به وی پیوستند. عراقیها نیز برای دهنکجی به دولت ایران، از او در مراسمی که معمولاً در مورد رهبر یک دولت صورت میگرفت، استقبال نمودند.
برای انجام عملیات نظامی که میزان تهدید آن برای ایران به طرز مضحکی با «پشه» مقایسه شده است، مجاهدین اتحاد جانبدارانهای با عراق تحت حاکمیت صدام حسین به پیش برده، ارتش آزادیبخش ملی مجاهدین که به لحاظ پول، تسلیحات، پایگاه (تقریباً 5 پایگاه و اجازه وارد آوردن ضربه) به صدام متکی بود، به ابزاری در جنگ عراق با ایران مبدل گشت.6
سازمان هم در پاسخ به بیانیه وزارت خارجه آمریکا با تأکید بر ناگزیر بودن انتقال تشکیلات به عراق، تشکیل ارتش در ادامه «سیاست صلح» را «موجب شکوفایی»ـ خواند و «آلت دست بودن» آن توسط صدام را «ادعای کذب» توصیف نمود7، و هم سویی سازمان با دول غربی در همکاری با عراق به دلیل روابط حسنه آمریکا و اروپا و رژیم صدام در آن مقطع (65) را یادآوری کرد:
تهیه کنندگان گزارش وزارت خارجه عمداً از یاد میبرند که مجاهدین زمانی به عراق رفتند که، قبل و بعداز آن، عالیترین روابط بین آمریکا و اروپا باعراق برقرار بود و عالیرتبهترین سناتورهای آمریکایی یا مقامهای وزارت خارجه به عراق رفت و آمد داشته و مقامهای عراقی توسط رییس جمهور آمریکا، پذیرفته میشدند. 8
در تاریخ 29 خرداد 1366، یک سال پس از استقرار کامل تشکیلات سازمان در عراق، پیام رجوی در آستانه 30 خرداد مبنی بر اعلام تأسیس «ارتش آزادیبخش ملی» منتشر شد. 9 بعدها روز 30 خرداد به عنوان زمان تأسیس ارتش سازمان تثبیت شد و سازمان با پیوند دادن این موضوع به آغاز شورش مسلحانه علنی سازمان در سال 60 تأکید داشت که استراتژی جدید در ادامة همان استراتژی خرداد 60 شکل گرفته است.
در اطلاعیه تأسیس ارتش سازمان، رجوی چنین اعلام کرد:
تأسیس ارتش آزادیبخش ملی به مثابة بازوی استقرار و پراقتدار خلق از دیرباز در صدر آرزوهای عموم وطندوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همة مشتاقان استقلال بود و کمبود آن یکی از مهمترین حلقههای مفقود در تاریخ جنبشهای رهایی بخش مردم ایران در دوران معاصر است.10
دو هفته پس از تشکیل ارتش سازمان، خبر یک ملاقات دیگر مسعود رجوی و صدام حسین انتشار یافت:
در این دیدار، رییس جمهور عراق تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را به رهبر مقاومت ایران تبریک گفت، و آن را ارتشی که برای صلح مبارزه میکند نامید. متقابلاً برادر مجاهد مسعود رجوی از سوی مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی، روز ملی عراق و جشنهای سی ژوئیه را به رییس جمهور عراق تهنیت گفت.11
با اعلام تشکیل ارتش آزادیبخش که با تبلیغات زیاد و اغراقآمیز در رسانههای گروهی منطقه و غرب مطرح شد، سازمان با کمک ارتش عراق، کمیت و کیفیت عملیاتهای خود را شدت بخشید.
شمس حائری که خود در آن زمان در داخل تشکیلات و به عنوان عضو شورای مرکزی از نزدیک ناظر وقایع بوده است، مینویسد:
ارتش آزادیبخش آخرین استراتژی از نوع مسلحانه بود که به گل نشسته بود. تعداد نفرات این ارتش هرگز از دو هزار نفر (جز در مقطع عملیات فروغ جاویدان که از تمامی اروپا و آمریکا نیرو بسیج کرده بودند و عده زیادی اسرای جنگی را نیز [با تهدید و تطمیع] در آن وارد نمودند و رقم نفرات را به شش هزار نفر رساندند)، تجاوز نکردند. سربازان مسعود و مریم (اصطلاحی که به رزمندگان داده بودند) طی چند عملیات توانستند ضرباتی به رژیم بزنند و تعدادی از پاسداران و سربازان ایرانی را به اسارت بگیرند. در تمامی این عملیات، دیدهبانی و توپخانه ارتش عراق به کمک ارتش آزادیبخش میآمدند و آنها تعیین میکردند که از کدام نقطه باید حمله شود و اساساً بدون حمایت عراق عملیات غیر ممکن بود. این حملات از خاک دشمن و دربحبوحة جنگ ایران و عراق قبل از اینکه نتایج و دستاوردهای مثبت سیاسی داشته باشد، تأثیر منفی روی مردم گذاشت و به ضد خود تبدیل شد، و به علت نامشروع بودن نتوانست نیروهای نظامی و مردم ایران را به سوی خود جلب کند. این حملات اگر چه پیروزیهای مقطعی و ناچیز نظامی در برداشت، اما بهرههای تبلیغاتی و سیاسی آن به جیب رژیم جمهوری اسلامی ریخته میشد.12
آنچه که به نام ارتش آزادیبخش سازمان، در عرصه تبلیغات ارائه میشد، در واقع چیزی نبود جز بخشی از ارتش عراق، با این تفاوت که نفرات آن دارای ملیت عراقی نبودند و به زبان فارسی سخن میگفتند ولی در کنار نیروهای صدام علیه کشور سابق خود میجنگیدند. در طول جنگ هشت ساله، به دلایل مختلفی از جمله تحولات استراتژی و تاکتیک دو کشور و نوسانات وضعیت سیاسی و نظامی، مناطقی از خاک ایران و عراق مدتی توسط دیگری تصرف میشد و دست به دست میگشت. البته از ابتدا تا پایان جنگ، ارتش متجاوز رژیم بعث عراق که با حمایت ابرقدرتها و سایر متحدان منطقهای و غربی به سرزمین ایران تجاوز کرده بود، همواره قسمتهایی از خاک ایران را در تصرف خود داشته است.
در سال 66 و در واکنش به پیروزیهای قبلی نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران، عراق با افزایش پشتیبانی علنی شوروی، آمریکا و اروپای غربی، استراتژی نظامی خود را تغییر داد و سازمان رزم ارتش خود را متناسب با استراتژی جدید گسترش بخشید. انبوه سلاحهای کشتار جمعی و تجهیزات مدرن نظامی نیز به سوی عراق سرازیر شد، تا آنجا که شتاب برنامههای تسلیحاتی عراق در آن سال، «انقلاب در تأسیسات و نهاد نظامی» این کشور خوانده شد. 13 تشکیل ارتش سازمان در متن استراتژی جدید «تهاجمی» ارتش صدام و در جهت اهداف و منافع نظامی و سیاسی رژیم بعث عراق صورت پذیرفت.
عراق که در سال 1359 با 12 لشکر به ایران حمله کرده بود، در سال 1366 ، 50 لشکر مجهز و آموزش دیده به مصاف نیروهای جمهوری اسلامی ایران آورد که ارتش کوچک سازمان در دل این مجموعه بزرگ وظیفة مشارکت در برخی عملیات ایذایی و صدمه زدن به واحدهای کوچک پراکنده نظامی ایران در مناطق مرزی را بر عهده داشت. و چون نیروهای سازمان با پوشیدن لباس شبیه نیروهای ایرانی و سخن گفتن به زبان فارسی میتوانستند عملیات فریب را در موارد زیادی اجرا کنند و تخلیه اطلاعاتی سریع اسرا را به انجام برسانند، به یگان ویژهای با تواناییها و کارکردهای اختصاصی در ارتش عراق، تبدیل شدند. به نوشته کتاب منتشره از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، مثلاً در مناطق جنوبی «بیشترین تلاش منافقین در خطوط پدافندی ارتش ایران و با هدف گرفتن اسیر و تخلیه اطلاعاتی آنجا انجام میشد.»14
از سوی دیگر نیروهای مبارز عراقی با حمایت جمهوری اسلامی ایران، تشکل نظامی یافته بودند و عملیات آنها در داخل خاک عراق و مناطق جنگلی علیه ارتش صدام روند رو به افزایشی یافته بود. به گونهای که میتوان، تشکیل ارتش سازمان را از این زاویه، واکنش و حرکت انفعالی رژیم بعث در مقابل شکلگیری تیپها و لشکرهای مبارزان عراقی تحت نظر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، نیز محسوب نمود. البته کمیت و کیفیت عملیاتهای نیروهای مبارز عراقی به مراتب بسیار بیشتر و مؤثرتر از اقدامات سازمان بود. به طور نمونه در طول دو ماهه مرداد و شهریور 1366، این نیروها «بیش از 120 مورد عملیات تهاجمی و تدافعی و کمین در شمال عراق» انجام دادند. 15
ارتش عراق نیز برای بهرهبرداریهای اطلاعاتی و جنگ روانی، در بعضی حملات پراکنده، نیروهای سازمان را به کار میگرفت و گاه گروههایی از آنها را در برخی مناطق متصرفی خود مستقر میکرد و تعدادی از ضربات معمول و متداول دوران جنگ را به نام سازمان ثبت مینمود. در مواردی هم نیروهای سازمان در عملیاتهای ایذایی علیه واحدهای کوچک و پراکنده مناطق جنگی، خود به تنهایی اقدام میکردند، که در این موارد هم پشتیبانی لازم اطلاعاتی و لجستیکی ارتش عراق کماکان وجود داشت. در چند مورد بخشی از غنائم جنگی متصرفی ارتش عراق و اسرای ایرانی در اختیار سازمان قرار میگرفت تا در تبلیغات رسانهای، به نمایش گذاشته شوند و برای ارتش آزادیبخش سازمان هویت و عظمت و ابهت فراهم سازند.
در تبلیغات سازمان مانند سایر موارد، تصویر به شدت اغراق شده و خلاف واقعی از عملیاتهای نظامی ارتش آزادیبخش ارائه میگردید که براساس آن، این ارتش کوچک توانسته بود، دهها هزار تن از نیروها مسلح ایرانی را کشته و هزاران تن را اسیر کند!
- به نقل از سازمان مجاهدین خلق ، پیدایی تا فرجام ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ج ۳
پینویسها:
1. برگرفته از بولتن نظامی ـ تحلیلی سپاه پاسداران، قرارگاه غرب ـ سال 1367.
2. جابانی، روانشناس خشونت و ترور ...، صص 68ـ 69.
3. راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ: صص 392ـ 393.
4. شمس حائری، مرداب (نسخه اینترنتی): صص 55ـ 56.
5. منظور عبدالکریم لاهیجی است که در سال 58 و 59 وکیل محمدرضا سعادتی عضومرکزیت سازمان در ماجرای رابطه اطلاعاتی با کشور شوروی، بود. وی تا مدتها از سازمان حمایت میکرد ودر خارج کشور نیز از حامیان و وابستگان سازمان محسوب میشد اما از سال 62 به بعد به تدریج روابط او با سازمان تیره شد و در زمره مخالفان سازمان درآمد. لاهیجی کاندیدای سازمان برای مجلس بررسی قانون اساسی در سال 58 بود و در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، هم خود عضو اصلی شورای معرفی نمایندگان ترقیخواه در کنار رجوی و خیابانی بود و هم به عنوان کاندیدای سازمان معرفی گردید. در پاریس نیز ارتباطات و امکانات لاهیجی در خدمت تثبیت موقعیت سازمان و شورای مقاومت قرار گرفت. نشریه مجاهد، ش 1 و ش 2 و ش فوقالعاده 5 و ش 27 و ش 58.
6. بال شکسته: صص 18 و 20.
7. دموکراسی خیانت شده: صص 148ـ 153.
8. همان، ص 157.
9. نشریة اتحادیه انجمنهای ...، ش 98: ص 1.
10. بررسی اطلاعاتی عملیات فروغ ...: ص 23. نیز متن اصلی اطلاعیه 29 خرداد رجوی مندرج در نشریة اتحادیه انجمنهای ...، ش 98، 29/3/66: ص 1.
11. نشریة اتحادیه انجمنهای ...، ش 101: ص 1.
12. شمس حائری، مرداب (نسخه اینترنتی): ص 57.
13. پایان جنگ... : صص 20ـ 33.
14. همان: ص 51.
15. روزشمار جنگ...، ج 50: ص 14.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
رهبری سازمان با این تصور که سرنوشت جمهوری اسلامی به نتیجة جنگ عراق علیه ایران گره خورده است و با توجه به اینکه ابرقدرتها مایل نبودند ایران در جنگ پیروز شود و بنابراین رژیم صدام در نهایت بازنده نخواهد بود، در چارچوب طرح آمریکا و متحدانش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، رسماً و علناً در کنار عراق قرار گرفت. از این رو رجوی در پی امضای معاهدهای در فرانسه با «طارق عزیز» ـ معاون نخستوزیر وقت عراق ـ و به بهانة تحت فشار قرار گرفتن از سوی دولت فرانسه، در 17 خرداد سال 65 وارد بغداد گردید. پس از ورود وی به عراق، نیروهای نظامی سازمان که از سال 61 به تدریج در کردستان عراق مستقر شده بودند و سایر نیروهای گردآوری شده از داخل ایران و ترکیه و پاکستان، در داخل قرارگاههای تشکیلاتی سازماندهی شدند و سلسله عملیات متعددی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه، ارتفاعات کرمانشاه به انجام رساندند.1 در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی قابل توجهی به برخی یگانها و پایگاههای پراکنده نیروهای نظامی ایران وارد گردید.
براساس آمار، این عملیاتها از یک طرف برای سازمان یک موفقیت محسوب میشد و از طرف دیگر با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامههای جنگی رژیم صدام سیر صعودی داشت. با توجه به این نکته و ضربة وارده به سازمان در پاکستان در آن زمان و ضربات وارده به تیمهای ترور سازمان در داخل کشور، تشکیلات عملاً با قبول شکست استراتژی جنگ چریک شهری، که از ابتدای تشکیل سازمان مدعی آن بود، به استراتژی «جنگ جبههای» یا به تعبیر خود «جنگ آزادیبخش» روی آورد.
به نوشته مسعود جابانی عضو سابق سازمان: «جایگزینی جنگ جبههای به جای جنگ چریک شهری، به دلیل شکست جنگ چریک شهری در داخل ایران، ضرورت وابستگی به دولت عراق را که در حال جنگ با ایران بود میطلبید... پذیرش جنگ جبههای آن هم از مزری که دشمن متجاوز، آن را شروع کرده و بمبها و موشکهای آن هر روز بر سر مردم کوچه و بازار فرود میآمد و خانههای مردم را خراب میکرد و مردم را به عزا مینشاندند، بسیار ضد ملی و نامشروعتر از جنگ چریک شهری بود... سال 1365 رسماً و علناً پایان جنگ بینتیجه شهری اعلام [شد] و آقای رجوی در نشستی اعلام داشت که من بعد جنگ میکروشهری جای خود را به جنگ ماکروی مرزی میدهد. و این سرآغاز ادای دین به رژیم بعثی بود و سازمان مجاهدین را در مناسبات رژیم صدام به سمت حل شدگی سوق داد.»2
مهندس علیاکبر راستگو از مسئولان سابق روابط خارجی سازمان که مدتی هم در بخش نظامی داخل عراق فعالیت داشته است، چگونگی تغییر استراتژی سازمان را این گونه توضیح میدهد:
در اوایل سال 1365 و در اوج دوران آشفتگیهای سیاسی ـ استراتژیک سازمان، دست غیبی به یاری مسعود رجوی آمد. دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل عدم توجه به قوانین داخلی و امنیتی کشور فرانسه از این کشور اخراج کرد. شورای ملی مقاومت در نشست 23 اردیبهشت ماه 65 خود طی بیانیهای اعلام کرد که «برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یک سو و پاسخگویی به الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسعود رجوی مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن میداند. ...». به دنبال عزیمت مسعود رجوی از پاریس به بغداد، در همه امور سازمان تغییراتی ایجاد شد. این تغییرات در شیوه سازماندهی نیروها و جنگ برای سرنگون کردن حکومت اسلامی در نظر گرفته شده بود. در همین راستا، شیوه جنگها که پیش از آن پارتیزانی در کردستان و جنگ چریک شهری در شهرهای ایران بود، به شکل جنگهای گردانی در مناطق مرزی با ارتش و سپاه پاسداران ایران سازماندهی شد. ضمن اینکه این دوران مصادف بود با شدت گرفتن جنگ هشتساله بین ایران و عراق.
با آغاز عملیات گردانی که تکامل جنگهای چریکی و پارتیزانی نامگذاری شد، استراتژی جنگ آزادیبخش در آذرماه 1365 پا گرفت. در این راستا چون این استراتژی در نهایت به سود طرف عراقی تمام میشد، سیل آموزشهای نظامی، کمکهای مادی، تسلیحاتی، پشتیبانی، لجستیکی، اطلاعاتی و سلاحهای عراق به سمت سازمان مجاهدین خلق سرازیر شد.3
هادی شمس حائری عضو سابق شورای مرکزی سازمان که خود تا سال 1370 در عراق با تشکیلات همکاری میکرد، درباره حضور مسعود رجوی در عراق و تغییر استراتژی سازمان چنین نوشته است:
در سال 1365 به دلیل پارهای مسائل که بر ما معلوم نیست، و آن طور که مجاهدین میگویند در یک معامله پنهانی بین فرانسه و رژیم جمهوری اسلامی، رجوی از فرانسه اخراج و به عراق عزیمت میکند. رجوی در درون روابط ادعا کرد که از مدتها قبل قصد داشت که به عراق بیاید. (رجوی چند روز پس از ورودش به عراق از محل اقامتش در بغداد طی یک مکالمه تلفنی به نگارنده گفت که من مدتها پیش میخواستم به عراق بیایم اما شرایط اجازه نمیداد.) اما در روابط بیرونی چنین وانمود میکرد که دولت فرانسه در اثر زد و بندهای امپریالیستی و توطئه چریکهای فدائی خلق، او را اخراج نموده و ناگزیر گشته به عراق بیاید. با آمدن رجوی به عراق که از روی ناچاری و اجبار بود، بار دیگر ماشین تحلیل سازمان به کار افتاد و طی نشستهای متعدد این پرواز را پرواز سرنوشت ساز و نقطه عطف پرخیر و برکت برای «مقاومت» ایران برآورد کردند و گفتند: «با آمدن رهبری به عراق ما اکنون در فاز سرنگونی [جمهوری اسلامی] قرار گرفتهایم»... پس از چند ماه گفتند که «سازمان به این نتیجه رسیده که جنگ چریک شهری و فرماندهی از پشت خط تلفن، راست روی بوده و جوابگوی به میدان کشیدن عنصر اجتماعی و سرنگونی نیست و به منزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت میکرو دارد... با آمدن «برادر» به عراق اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاکمیت قرار گرفتهایم و لذا عملیات نظامی هم باید متناسب با این مرحله، یعنی ماکرو باشد. از طرف دیگر ما تا به حال از فرصت جنگ ایران و عراق، آنچنان که باید و شاید استفاده نکردهایم و به آن بهای کافی ندادهایم. در صورتی که چنین موهبتی در کنار ما وجوددارد و ما میتوانیم جنگ جبههای را با رژیم شروع کنیم...»... در اثبات و درستی خط تشکیل ارتش و اندر مزایا و برکات و تردید ناپذیری آن، چنان با شور و شوق و خوشباوری سخن میگفتند که گویا این آدمهای آنها نبودند که در مورد خط و خطوط قبلی هم با همین اصرار و پافشاری، آنها را درستترین میخواندند. 4
در گزارش وزارت امور خارجه آمریکا درباره سازمان که در سال 1994 (1373) انتشار یافت، ماجرای رفتن رجوی به عراق برای همکاری نظامی مستقیم با ارتش صدام، این گونه تشریح شد:
در ژوئن سال 1986 [خرداد 1365]، فرانسه رجوی را طبق آنچه رسانهها حدس میزدند معاملهای با دولت ایران باشد، مجبور به ترک آن کشور ساخت. طبق این گزارشات، سفر رجوی، بهایی بود که فرانسه برای آزادی گروگانهای فرانسوی در لبنان پرداخت. سازمان مجاهدین خلق این اخراج را به عنوان «پرواز تاریخساز رجوی برای صلح و آزادی» جلوه داد. وکیل سابق رجوی، که یک حقوقدان ایران مقیم فرانسه بود، 5 این حرکت را چنین بیان میدارد: «وقتی رجوی به فرانسه آمد، او و هوادارانش به سرعت با کمبود پول مواجه شدند. دولت عراق به وی پیشنهاد حمایت داد و آنان پذیرفتند. در دراز مدت، آنان به عوامل رژیم عراق مبدل گشتند و بیشتر اعتبار خود را در ایران از دست دادند.»
پژوهشگر نظامی «آنتونی کوردزمن» تجزیه و تحلیل دیگری را ارائه داد: «نتیجه نهایی اقدام فرانسه، در هر حال، دادن امکان دسترسی بسیار بیشتر رجوی به تسلیحات، امکانات آموزش در نزدیکی مرز، و منابع مالی بیشتری بود.»
طبق گزارشات مطبوعات، بیش از هزار عضو مجاهدین در استقرار رجوی در بغداد به وی پیوستند. عراقیها نیز برای دهنکجی به دولت ایران، از او در مراسمی که معمولاً در مورد رهبر یک دولت صورت میگرفت، استقبال نمودند.
برای انجام عملیات نظامی که میزان تهدید آن برای ایران به طرز مضحکی با «پشه» مقایسه شده است، مجاهدین اتحاد جانبدارانهای با عراق تحت حاکمیت صدام حسین به پیش برده، ارتش آزادیبخش ملی مجاهدین که به لحاظ پول، تسلیحات، پایگاه (تقریباً 5 پایگاه و اجازه وارد آوردن ضربه) به صدام متکی بود، به ابزاری در جنگ عراق با ایران مبدل گشت.6
سازمان هم در پاسخ به بیانیه وزارت خارجه آمریکا با تأکید بر ناگزیر بودن انتقال تشکیلات به عراق، تشکیل ارتش در ادامه «سیاست صلح» را «موجب شکوفایی»ـ خواند و «آلت دست بودن» آن توسط صدام را «ادعای کذب» توصیف نمود7، و هم سویی سازمان با دول غربی در همکاری با عراق به دلیل روابط حسنه آمریکا و اروپا و رژیم صدام در آن مقطع (65) را یادآوری کرد:
تهیه کنندگان گزارش وزارت خارجه عمداً از یاد میبرند که مجاهدین زمانی به عراق رفتند که، قبل و بعداز آن، عالیترین روابط بین آمریکا و اروپا باعراق برقرار بود و عالیرتبهترین سناتورهای آمریکایی یا مقامهای وزارت خارجه به عراق رفت و آمد داشته و مقامهای عراقی توسط رییس جمهور آمریکا، پذیرفته میشدند. 8
در تاریخ 29 خرداد 1366، یک سال پس از استقرار کامل تشکیلات سازمان در عراق، پیام رجوی در آستانه 30 خرداد مبنی بر اعلام تأسیس «ارتش آزادیبخش ملی» منتشر شد. 9 بعدها روز 30 خرداد به عنوان زمان تأسیس ارتش سازمان تثبیت شد و سازمان با پیوند دادن این موضوع به آغاز شورش مسلحانه علنی سازمان در سال 60 تأکید داشت که استراتژی جدید در ادامة همان استراتژی خرداد 60 شکل گرفته است.
در اطلاعیه تأسیس ارتش سازمان، رجوی چنین اعلام کرد:
تأسیس ارتش آزادیبخش ملی به مثابة بازوی استقرار و پراقتدار خلق از دیرباز در صدر آرزوهای عموم وطندوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همة مشتاقان استقلال بود و کمبود آن یکی از مهمترین حلقههای مفقود در تاریخ جنبشهای رهایی بخش مردم ایران در دوران معاصر است.10
دو هفته پس از تشکیل ارتش سازمان، خبر یک ملاقات دیگر مسعود رجوی و صدام حسین انتشار یافت:
در این دیدار، رییس جمهور عراق تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را به رهبر مقاومت ایران تبریک گفت، و آن را ارتشی که برای صلح مبارزه میکند نامید. متقابلاً برادر مجاهد مسعود رجوی از سوی مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی، روز ملی عراق و جشنهای سی ژوئیه را به رییس جمهور عراق تهنیت گفت.11
با اعلام تشکیل ارتش آزادیبخش که با تبلیغات زیاد و اغراقآمیز در رسانههای گروهی منطقه و غرب مطرح شد، سازمان با کمک ارتش عراق، کمیت و کیفیت عملیاتهای خود را شدت بخشید.
شمس حائری که خود در آن زمان در داخل تشکیلات و به عنوان عضو شورای مرکزی از نزدیک ناظر وقایع بوده است، مینویسد:
ارتش آزادیبخش آخرین استراتژی از نوع مسلحانه بود که به گل نشسته بود. تعداد نفرات این ارتش هرگز از دو هزار نفر (جز در مقطع عملیات فروغ جاویدان که از تمامی اروپا و آمریکا نیرو بسیج کرده بودند و عده زیادی اسرای جنگی را نیز [با تهدید و تطمیع] در آن وارد نمودند و رقم نفرات را به شش هزار نفر رساندند)، تجاوز نکردند. سربازان مسعود و مریم (اصطلاحی که به رزمندگان داده بودند) طی چند عملیات توانستند ضرباتی به رژیم بزنند و تعدادی از پاسداران و سربازان ایرانی را به اسارت بگیرند. در تمامی این عملیات، دیدهبانی و توپخانه ارتش عراق به کمک ارتش آزادیبخش میآمدند و آنها تعیین میکردند که از کدام نقطه باید حمله شود و اساساً بدون حمایت عراق عملیات غیر ممکن بود. این حملات از خاک دشمن و دربحبوحة جنگ ایران و عراق قبل از اینکه نتایج و دستاوردهای مثبت سیاسی داشته باشد، تأثیر منفی روی مردم گذاشت و به ضد خود تبدیل شد، و به علت نامشروع بودن نتوانست نیروهای نظامی و مردم ایران را به سوی خود جلب کند. این حملات اگر چه پیروزیهای مقطعی و ناچیز نظامی در برداشت، اما بهرههای تبلیغاتی و سیاسی آن به جیب رژیم جمهوری اسلامی ریخته میشد.12
آنچه که به نام ارتش آزادیبخش سازمان، در عرصه تبلیغات ارائه میشد، در واقع چیزی نبود جز بخشی از ارتش عراق، با این تفاوت که نفرات آن دارای ملیت عراقی نبودند و به زبان فارسی سخن میگفتند ولی در کنار نیروهای صدام علیه کشور سابق خود میجنگیدند. در طول جنگ هشت ساله، به دلایل مختلفی از جمله تحولات استراتژی و تاکتیک دو کشور و نوسانات وضعیت سیاسی و نظامی، مناطقی از خاک ایران و عراق مدتی توسط دیگری تصرف میشد و دست به دست میگشت. البته از ابتدا تا پایان جنگ، ارتش متجاوز رژیم بعث عراق که با حمایت ابرقدرتها و سایر متحدان منطقهای و غربی به سرزمین ایران تجاوز کرده بود، همواره قسمتهایی از خاک ایران را در تصرف خود داشته است.
در سال 66 و در واکنش به پیروزیهای قبلی نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران، عراق با افزایش پشتیبانی علنی شوروی، آمریکا و اروپای غربی، استراتژی نظامی خود را تغییر داد و سازمان رزم ارتش خود را متناسب با استراتژی جدید گسترش بخشید. انبوه سلاحهای کشتار جمعی و تجهیزات مدرن نظامی نیز به سوی عراق سرازیر شد، تا آنجا که شتاب برنامههای تسلیحاتی عراق در آن سال، «انقلاب در تأسیسات و نهاد نظامی» این کشور خوانده شد. 13 تشکیل ارتش سازمان در متن استراتژی جدید «تهاجمی» ارتش صدام و در جهت اهداف و منافع نظامی و سیاسی رژیم بعث عراق صورت پذیرفت.
عراق که در سال 1359 با 12 لشکر به ایران حمله کرده بود، در سال 1366 ، 50 لشکر مجهز و آموزش دیده به مصاف نیروهای جمهوری اسلامی ایران آورد که ارتش کوچک سازمان در دل این مجموعه بزرگ وظیفة مشارکت در برخی عملیات ایذایی و صدمه زدن به واحدهای کوچک پراکنده نظامی ایران در مناطق مرزی را بر عهده داشت. و چون نیروهای سازمان با پوشیدن لباس شبیه نیروهای ایرانی و سخن گفتن به زبان فارسی میتوانستند عملیات فریب را در موارد زیادی اجرا کنند و تخلیه اطلاعاتی سریع اسرا را به انجام برسانند، به یگان ویژهای با تواناییها و کارکردهای اختصاصی در ارتش عراق، تبدیل شدند. به نوشته کتاب منتشره از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، مثلاً در مناطق جنوبی «بیشترین تلاش منافقین در خطوط پدافندی ارتش ایران و با هدف گرفتن اسیر و تخلیه اطلاعاتی آنجا انجام میشد.»14
از سوی دیگر نیروهای مبارز عراقی با حمایت جمهوری اسلامی ایران، تشکل نظامی یافته بودند و عملیات آنها در داخل خاک عراق و مناطق جنگلی علیه ارتش صدام روند رو به افزایشی یافته بود. به گونهای که میتوان، تشکیل ارتش سازمان را از این زاویه، واکنش و حرکت انفعالی رژیم بعث در مقابل شکلگیری تیپها و لشکرهای مبارزان عراقی تحت نظر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، نیز محسوب نمود. البته کمیت و کیفیت عملیاتهای نیروهای مبارز عراقی به مراتب بسیار بیشتر و مؤثرتر از اقدامات سازمان بود. به طور نمونه در طول دو ماهه مرداد و شهریور 1366، این نیروها «بیش از 120 مورد عملیات تهاجمی و تدافعی و کمین در شمال عراق» انجام دادند. 15
ارتش عراق نیز برای بهرهبرداریهای اطلاعاتی و جنگ روانی، در بعضی حملات پراکنده، نیروهای سازمان را به کار میگرفت و گاه گروههایی از آنها را در برخی مناطق متصرفی خود مستقر میکرد و تعدادی از ضربات معمول و متداول دوران جنگ را به نام سازمان ثبت مینمود. در مواردی هم نیروهای سازمان در عملیاتهای ایذایی علیه واحدهای کوچک و پراکنده مناطق جنگی، خود به تنهایی اقدام میکردند، که در این موارد هم پشتیبانی لازم اطلاعاتی و لجستیکی ارتش عراق کماکان وجود داشت. در چند مورد بخشی از غنائم جنگی متصرفی ارتش عراق و اسرای ایرانی در اختیار سازمان قرار میگرفت تا در تبلیغات رسانهای، به نمایش گذاشته شوند و برای ارتش آزادیبخش سازمان هویت و عظمت و ابهت فراهم سازند.
در تبلیغات سازمان مانند سایر موارد، تصویر به شدت اغراق شده و خلاف واقعی از عملیاتهای نظامی ارتش آزادیبخش ارائه میگردید که براساس آن، این ارتش کوچک توانسته بود، دهها هزار تن از نیروها مسلح ایرانی را کشته و هزاران تن را اسیر کند!
- به نقل از سازمان مجاهدین خلق ، پیدایی تا فرجام ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ج ۳
پینویسها:
1. برگرفته از بولتن نظامی ـ تحلیلی سپاه پاسداران، قرارگاه غرب ـ سال 1367.
2. جابانی، روانشناس خشونت و ترور ...، صص 68ـ 69.
3. راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ: صص 392ـ 393.
4. شمس حائری، مرداب (نسخه اینترنتی): صص 55ـ 56.
5. منظور عبدالکریم لاهیجی است که در سال 58 و 59 وکیل محمدرضا سعادتی عضومرکزیت سازمان در ماجرای رابطه اطلاعاتی با کشور شوروی، بود. وی تا مدتها از سازمان حمایت میکرد ودر خارج کشور نیز از حامیان و وابستگان سازمان محسوب میشد اما از سال 62 به بعد به تدریج روابط او با سازمان تیره شد و در زمره مخالفان سازمان درآمد. لاهیجی کاندیدای سازمان برای مجلس بررسی قانون اساسی در سال 58 بود و در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، هم خود عضو اصلی شورای معرفی نمایندگان ترقیخواه در کنار رجوی و خیابانی بود و هم به عنوان کاندیدای سازمان معرفی گردید. در پاریس نیز ارتباطات و امکانات لاهیجی در خدمت تثبیت موقعیت سازمان و شورای مقاومت قرار گرفت. نشریه مجاهد، ش 1 و ش 2 و ش فوقالعاده 5 و ش 27 و ش 58.
6. بال شکسته: صص 18 و 20.
7. دموکراسی خیانت شده: صص 148ـ 153.
8. همان، ص 157.
9. نشریة اتحادیه انجمنهای ...، ش 98: ص 1.
10. بررسی اطلاعاتی عملیات فروغ ...: ص 23. نیز متن اصلی اطلاعیه 29 خرداد رجوی مندرج در نشریة اتحادیه انجمنهای ...، ش 98، 29/3/66: ص 1.
11. نشریة اتحادیه انجمنهای ...، ش 101: ص 1.
12. شمس حائری، مرداب (نسخه اینترنتی): ص 57.
13. پایان جنگ... : صص 20ـ 33.
14. همان: ص 51.
15. روزشمار جنگ...، ج 50: ص 14.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی