21 فروردین 1404

مسیر پرافتخار صیاد شیرازی

فرمانده‌ای برای همه میدان‌ها


فرمانده‌ای برای همه میدان‌ها

ربع قرن از شهادت و ترور سپهبد صیاد شیرازی می گذرد، او مانع بزرگی برای تجزیه طلبان ایران بود همانطور که در عملیان فروغ جاویدان مانع مسعود رجوی شد و نگذاشت او و هم قطارانش به فتح تهران دست پیدا کنند 

علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در روستای کبودگنبد، از توابع درگز مشهد، در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش، زیاد خان و مادرش، شهربانو بود. پدربزرگش، صیادخان از ایل اُخت افشار بود که محل استقرار آن از نی‌ریز فارس تا سیرجان، بافت و جیرفت گسترده بود. زیادخان در دوازده‌سالگی، همراه با برادرانش، مسیر مهاجرت به خراسان را در پیش گرفت و سرانجام در شهرستان درگز سکونت گزید.[1]

زیاد خان پس از ورود به ژاندارمری، به خدمت ارتش درآمد و همین امر باعث شد همراه خانواده‌اش مدام از شهری به شهر دیگر برود. دوران کودکی علی صیاد شیرازی در این جابه‌جایی‌های مداوم سپری شد و او تحصیلات خود را در شهرهایی چون مشهد، گرگان، شاهرود، آمل و گنبد پشت سر گذاشت. سرانجام، در سال ۱۳۴۲، موفق به اخذ دیپلم در تهران شد.

در مردادماه ۱۳۴۳، صیاد شیرازی در آزمون ورودی دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش پذیرفته شد. او در سال ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل شد و بلافاصله دوره‌های تخصصی چتربازی و تکاوری را با موفقیت پشت سر گذاشت. از مهر ۱۳۴۶ تا مهر ۱۳۴۷، دوره مقدماتی توپخانه را در اصفهان گذراند و پس از آن به لشکر ۲ پیاده تبریز اعزام شد؛ جایی که به‌عنوان معاون آتشبار توپخانه ۱۰۵ میلی‌متری فعالیت خود را آغاز کرد. با انحلال این لشکر در مهر ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل شد و فرماندهی آتشبار را بر عهده گرفت.

در سال ۱۳۵۰، برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران مأمور شد. سال بعد، در ۱۳۵۱، با دخترعمویش، عفت شجاع، ازدواج کرد. در ۱۳۵۲، به‌دلیل شایستگی‌های نظامی‌اش، برای تکمیل تخصص‌های توپخانه‌ای به آمریکا اعزام شد و در دوره هواسنجی بالستیک شرکت کرد. او این دوره را با رتبه نخست در میان افسران ایرانی و آمریکایی به پایان رساند و پس از بازگشت، مورد تقدیر فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش قرار گرفت.

مهارت و شایستگی او باعث شد تا در سال ۱۳۵۳ به‌عنوان استاد در مرکز آموزش توپخانه اصفهان منصوب شود. در این دوره، علاوه بر اجرای مأموریت‌های نظامی، با درجه سروانی وارد دانشکده توپخانه شد و تدریس دروسی مانند هواسنجی بالستیک، نقشه‌برداری و نقشه‌خوانی توپخانه و زبان انگلیسی را بر عهده گرفت. او تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در این جایگاه به فعالیت خود ادامه داد.[2]

 

مبارزه با طاغوت

روحیه مذهبی و التزام دینی صیاد شیرازی نقشی تعیین‌کننده در مسیر خدمت و مبارزات او داشت. «زندگی شهید صیاد شیرازی از همان ابتدای جوانی با معارف دینی توأم بود او از جلسات مذهبی استقبال می‌کرد و در آنها حضور فعال داشت. او حتی در زمانی که در آمریکا بود، مثل یک طلبه دینی با شجاعت بسیار با آنان درباره اسلام، خانواده و تشیع بحث می‌کرد. وی همواره به احکام دین عمل می‌کرد.»[3] او در دوران حضور در کرمانشاه و اصفهان، علاوه بر فعالیت‌های نظامی، ارتباط نزدیکی با نیروهای مذهبی ارتش برقرار کرد و جلسات آموزشی و معارف اسلامی را در میان سربازان ترویج داد. تدریس زبان انگلیسی به طلاب حوزه و حضور در محافل مذهبی از دیگر اقدامات او در راستای آگاهی‌بخشی بود.

صیاد شیرازی معتقد بود که بدنه جوان ارتش، برخاسته از دل مردم، زمینه مناسبی برای پذیرش آرمان‌های انقلاب دارد. او در خاطراتش از نیروهای وظیفه‌ای یاد می‌کند که باوجود سلطه فرهنگ طاغوت، گرایش‌های مذهبی قوی داشتند. به گفته او، ساختار ارتش شاهنشاهی به‌گونه‌ای بود که افراد متعهد و مستقل معمولاً در مراحل بالاتر از ارتقا بازمی‌ماندند اما او و همفکرانش با حفظ هویت دینی خود، بستری برای نفوذ تفکر انقلابی در ارتش ایجاد کردند.

براساس خاطرات شهید صیاد شیرازی، تا اواخر دهه ۴۰، تمرکز اصلی او بر وظایف نظامی بود اما حضور در کرمانشاه (۱۳۴۹-۱۳۵۰) اولین مواجهه جدی او با جریان‌های مبارزاتی بود. او از طریق برخی سربازان مذهبی، جلسات معارف اسلامی را در میان نیروها پایه‌گذاری کرد. به‌مرور، دامنه ارتباطاتش گسترده شد و در جلسات مذهبی ضد رژیم شرکت کرد. او حتی هنگام تحصیل در دوره زبان انگلیسی در تهران، مقالات اسلامی به زبان انگلیسی مطالعه می‌کرد تا آموزه‌های دینی را عمیق‌تر بشناسد.[4]

او پس از بازگشت از آمریکا، علاوه بر فعالیت‌های نظامی، به تدریس زبان انگلیسی در حوزه علمیه و جلسات قرآنی پرداخت. صیاد از این مقطع به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین دوره‌های زندگی‌اش یاد می‌کرد و معتقد بود اصفهان بستری برای تعمیق باورهای دینی و مبارزاتی‌اش شد.[5]

گسترش فعالیت‌های مذهبی و ارتباطات صیاد شیرازی، حساسیت ساواک و ضداطلاعات ارتش را برانگیخت. در سال ۱۳۵۴، نامه‌ای از او خطاب به یکی از همفکرانش افشا شد که در آن به برنامه‌های مذهبی اشاره کرده بود. همین موضوع باعث شد که تحت مراقبت قرار گیرد و گزارش‌های متعددی درباره فعالیت‌های او تنظیم شود. «سال ۱۳۵۶ به فکر تشکیل شبکه‌های پنهانی مبارزه در ارتش افتاد... هدف این شبکه سازماندهی و تشکیل نیروهای مسلمان در پادگان‌ها بود.»[6]

اولین گزارش محرمانه درباره صیاد شیرازی او را فردی مذهبی می‌داند که در تدریس و سخنرانی‌های خود از نهج‌البلاغه استفاده می‌کرد و به تبلیغ مذهب می‌پرداخت.

با وجود تلاش‌های ضد اطلاعات برای نفوذ به محافل اطراف صیاد شیرازی، بسیاری از منابع اطلاعاتی در نفوذ به این حلقه‌ها شکست خوردند. در همین دوران، او علاوه بر سازماندهی فعالیت‌های انقلابی و توزیع نوارهای امام خمینی (ره) در پادگان‌ها، طرحی برای ترور منوچهر خسروداد، فرمانده وقت هوانیروز تهیه کرد بود.[7]

در نهایت، صیاد شیرازی به‌‌عنوان استاد برجسته در مرکز توپخانه، هسته‌ای از تشکیلات مبارزاتی را در بین افسران جوان و دانشجویان خود تشکیل داد. این تشکیلات که تحت نظارت و هدایت او بود، در مواجهه با فشارهای نظامی و اطلاعاتی، توانست ارتباطات خود را حفظ کند و به طور گسترده در تحولات سیاسی آن دوران تاثیرگذار باشد. «سرانجام به علت حمایت وی از نیروهای انقلابی بازداشت شد، پس از مدت بسیار کوتاهی و با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد.»[8]

 

روزهای سخت نبرد

پس از پیروزی انقلاب، صیاد شیرازی با همکاری سیدیحیی رحیم صفوی و احمد سالک، مسئولیت پادگان اصفهان را به عهده گرفتند و او با دعوت از سیدحسین خادمی و سیدجلال‌الدین طاهری، از علمای اصفهان برای سخنرانی در پادگان تلاش کرد از تخریب ادوات جنگی و بی‌نظمی در پادگان پیشگیری کند.[9]

در سال ۱۳۵۸، هم‌زمان با اوج‌گیری بحران تجزیه‌طلبی در کردستان، صیاد شیرازی با درجه سرگردی مأموریتی حساس برای کنترل اوضاع دریافت کرد. وی پس از شهادت بیش از 50 پاسدار اصفهانی در جاده سردشت-بانه، به همراه سردار صفوی برای بررسی شرایط به منطقه اعزام شد. این مأموریت او را با شهید دکتر مصطفی چمران همراه کرد و طی چند عملیات موفق در سردشت، به طرح پاکسازی منطقه دست یافت. این طرح از طریق شهید چمران به تأیید رئیس‌جمهور وقت، بنی‌صدر، رسید. سرانجام، با همکاری سپاه و ارتش، در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۹، سنندج آزاد شد.[10]

به‌دلیل شایستگی‌هایش، به درجه سرهنگی ارتقا یافت و فرماندهی عملیات شمال‌غرب کشور را بر عهده گرفت.[11] او ضمن تأمین امنیت منطقه، تحرکات نظامیان بعثی عراق را نیز رصد می‌کرد. در تابستان ۱۳۵۹، تلاش‌هایش برای متقاعد کردن بنی‌صدر در مقابله با تهدیدهای مرزی به نتیجه نرسید و این اختلافات باعث شد که فرماندهی‌اش به سرهنگ عطاریان واگذار و خود به سمت مشاور فرمانده لشکر در سنندج منصوب شود. او این تصمیم را نپذیرفت و بنی‌صدر دو درجه نظامی‌اش را لغو کرد و او را از نزاجا به سماجا منتقل ساخت.[12] هم‌زمان با آغاز جنگ تحمیلی، او به مدت چهار ماه معاونت طرح و عملیات ستاد مرکزی سپاه را بر عهده داشت.

پس از سقوط بنی‌صدر و روی کار آمدن شهید رجایی، او مجدداً به درجه‌های پیشین بازگشت و به غرب کشور اعزام شد. در این دوره، با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء و فرماندهی نیروهای مختلف، شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد. سرانجام، در مهرماه ۱۳۶۰، به فرمان امام خمینی (ره)، به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد.[13]

در این دوره، او با بازسازی ساختار نیروی زمینی و تأسیس قرارگاه کربلا، که مرکز هماهنگی بین ارتش و سپاه در خوزستان بود، نقشی کلیدی در دفاع مقدس ایفا کرد. تحت فرماندهی او، نیروهای مسلح در عملیات‌های مهمی همچون طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، مسلم‌بن‌عقیل، مطلع‌الفجر، محرم و همچنین در سلسله عملیات‌های والفجر و خیبر، بدر و قادر حضوری مؤثر داشتند و دستاوردهای مهمی در مقابله با دشمن به دست آوردند.

صیاد شیرازی در خاطرات خود اشاره می‌کند که به دلیل چالش‌های ناشی از نبود وحدت فرماندهی و فشارهای موجود برای تفکیک عملیات ارتش و سپاه، در مرداد ۱۳۶۵ از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد. اما با تدبیر آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت و تأیید امام خمینی (ره)، در ۱۱ مرداد همان سال به‌عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع منصوب شد. سپس در 8 اردیبهشت ۱۳۶۶، به پیشنهاد آیت‌الله خامنه‌ای و تصویب امام خمینی، به درجه سرتیپی ارتقا یافت.[14]

 

عملیات مرصاد و شهادت

نقش‌آفرینی او پس از پایان جنگ به اتمام نرسید و این سردار فداکار و تیزهوش در مرداد 1367 با ارائه طرحی برای مقابله با منافقان در تنگه چهارزبر آن‌ها را زمین‌گیر کرده و ناکام گذاشت. وی در خاطرات خود در این زمینه می‌گوید: «به گردنه چهارزبر (تنگه مرصاد) که رسیدیم، دیدم خاکریزی در جاده زده شده بود که یک طرف آن نیروهای مردمی اندکی، دلیرانه مقاومت می‌کردند و در طرف دیگر تانک پشت سر تانک به طول 3 تا 4 کیلومتر صف کشیده بود و دختران و پسرانی که به فارسی تکلم می‌کردند، در تانک‌ها مستقر بودند. بلاشک دانستم که منافقین هستند. برابر طرحی که خلبان‌ها را توجیه کردم، آنچنان به جان این‌ها افتادند که دمار از روزگارشان درآوردند. متعاقب آن، بالگردهای هجومی دیگری را که خبر کرده بودیم از راه سر رسیدند و با یگان‌های زمینی کوچک و بزرگی که از ارتش، سپاه و مردم جمع‌وجور کردیم، در قالب یک طرح هماهنگ‌شده به منافقین حمله برده و فوج‌فوج آن‌ها را به درک واصل کردند.»[15]

شهید صیاد شیرازی 8 مهر 1368 به سمت معاون بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. سپس در شهریور 1372 جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح شد. وی در روز 16 فروردین 1378 به درجه سرلشکری ارتقا یافت. سرانجام این فرمانده پرافتخار صبح 21 فروردین 1378 به دست عوامل منافقین کوردل در لباس رفتگر در مقابل منزل شخصی خود مورد حمله تروریستی واقع شد و به شهادت رسید.

 

[1]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی (1387)، خاطرات امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 13.

[2]. همان: صص 13-11.

[3]. معراجی‌پور، محبوبه (1385)، عاشق‌ترین صیاد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۱۷.

[4]. خاطرات امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی، ص 48.

[5]. همان: ص 64.

[6]. مقاله «آخرین فصل او بهار بود»، نشریه کمان، سال چهارم، شماره67، ص۶.

[7]. بهزاد، حسین و گلعلی بابایی (1379)، همپای صاعقه، تهران: سوره مهر، ص 27.

[8]. معراجی‌پور، همان، ص۴۵.

[9]. دهقان، احمد (1398)، ناگفته‌های جنگ، تهران: سوره مهر، صص 11- 10.

[10]. بهزاد و بابایی، همان، ص ۸۰۰.

[11]. حسینی، سید یعقوب و جوادی‌پور، محمد (1373)، ارتش جمهوری اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس، تهران: سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ج ۲، ص 177.

[12]. دهقان، همان، صص 148-147، صص 152-151.

[13]. حسینی و جوادی‌پور، همان، ج ۳، ص309/ رفسنجانی، یاسر (1400)،‌ عبور از بحران، تهران: معارف انقلاب، صص 309-307.

[14]. خاطرات امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی، ص ۱۷.

[15]. زمانی، احمد (1378)، عملیات مرصاد از زبان سپهبد شهید علی صیاد شیرازی، نشریه فرهنگ کوثر، ش29، ص 46.