26 اردیبهشت 1400
آیا نهضت آزادیخواهان انقلاب بود؟
گروهها و احزاب مختلفی بر اساس اندیشه و آرمانهای خود در انقلاب اسلامی شرکت داشتند که البته بسیاری از این جریانها بهخاطر شعارها و نظریههای گوناگونی که ارائه میکردند چندان در لایههای زیرین جامعه پایگاه اجتماعی نداشتند و بهخاطر همین امر، در بحبوحهی انقلاب خود را با رهبری واحد امام (ره) همراه کردند، اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بهخاطر پیدایش تضاد منافع و اهداف، از مسیر انقلاب منحرف شدند و حتی برخی به مخالفت با انقلاب برخواستند.
بررسی جریانهای پس از انقلاب و شناخت دیدگاههای آنان کمک میکند تا به شناختی از میزان تأثیر این گروهها در پیروزی انقلاب دست یابیم. در واقع، در این نوشتار، به دنبال جواب این سؤال هستیم که گروههای مختلف، بهویژه نهضت آزادی و جبههی ملی، تا چه میزان در پیروزی انقلاب نقش داشته و فراتر از آن آیا این گروهها با وقوع انقلاب به معنای واقعی آن موافق بودند یا بهدنبال حفظ ساختار پیش از انقلاب به شکل جدید آن بودند.
شکلگیری جریانهای سیاسی قبل از انقلاب اسلامی
در تاریخ معاصر ایران، نفوذ اندیشهی غربی به دو شکل بر ایران تأثیر گذاشت و سبب شد تا دو گروه به وجود آیند: گروه تجددخواه، که از پیشرفت غرب به هیجان آمده و خواهان گسترش افکار جدید در میان مردم بود و گروهی دیگر که از نفوذ غرب صدمه دیده بود و در مقابل آن موضع گرفتند.
آبراهامیان مینویسد: «نفوذ اقتصادی غرب سبب تهدید بازاریان و شکلگیری آنها به صورت یک طبقهی متوسط سنتی، که از نارضایتی خویش آگاهی دارد، شد. این طبقهی متوسط بهدلیل وابستگیهایش به اقتصاد سنتی و اعتقاد شیعی سنتی، به طبقهی متوسط سنتی موسوم شد.(1)
طبقهی متوسط سنتی به دنبال حفظ ارزشهای سنتی و اسلامی در مقابل نفوذ ارزشهای غربی بود و همچنین این جریان احیا، فکر دینی و اسلام مبارز و خط اصیل اسلام سرلوحهی کار خود قرار داد که از سید جمالالدین اسدآبادی و جنبش تنباکو به رهبری میرزای شیرازی تا امام خمینی و انقلاب اسلامی استمرار و تداوم داشته است.
در مقابل این دیدگاه، جریان دیگری که به دنبال گسترش افکار متجدد در جامعه بود شکل گرفت و دست به تشکیلات سازمانی زد که هدفشان تشکیل حکومت اسلامی نبود و مبارزاتشان بیشتر جنبهی ضداستبدادی و ناسیونالیستی بود. کسانی چون ملکمخانها و تقیزادهها و گروههایی همچون حزب توده، جبههی ملی و جناحهایی از نهضت آزادی از این مجموعه هستند و به خاطر بستر فکری متأثر از آرا و فلسفههای سیاسی غرب و برخاسته از آنها دارای یک کلیّت تا حدّی مشترک فکری بودند و در نهایت به همدیگر نزدیک میشدند.
جبههی ملی بعد از کودتای 1332 بیشتر رهبران خود را از دست داد و به لحاظ سازمانی ضعیف شد؛ اما در اواخر سال 1333 با نام نهضت مقاومت ملی دوباره در عرصهی سیاست ظاهر شدند. اغلب گروههای جبههی ملی به دنبال حفظ قانون اساسی مشروطه همراه با یکسری اصلاحات دموکراتیک بودند و ترجیح میدادند حملهی خود را بر موارد خاص و بر وزرای معین معطوف دارند تا اگر کمی فضا باز شود، بتوانند در عرصهی سیاسی کشور نفوذ کنند و کرسیهای کافی را در مجلس ملی صاحب شوند.(2)
این اقدامات سبب شد تا در اذهان عمومی جامعه این تصور ایجاد شد که جبههی ملی گروهی ملایم که به دنبال اصلاحات تدریجی است که از نظر ماهیّت و ایدئولوژی متفاوت با مذهبیون طرفدار انقلاب و ایجاد حکومت اسلامی هستند. با اینکه جبههی ملی به دنبال براندازی رژیم نبود، اما ساواک به بهانهی اینکه سازمان مخل نظام سلطنت مشروطه است، فعالیت آن را ممنوع کرد و برخی از رهبران این سازمان دستگیر شدند و عملاً نهضت جدید مقاومت ملی از هم پاشید. با باز شدن تقریبی فضای سیاسی در بین سالهای 1339 تا 1342 جبههی ملی با عنوان جبههی ملی دوم دوباره دایر شد و نهضت آزادی را تأسیس کرد و به جبههی ملی ملحق گشت. ابراهیم یزدی در این خصوص میگوید:
«تا قبل از شکلگیری نهضت آزادی، فعالیتهای اسلامی کموبیش غیرسیاسی بود و متقابلاً، فعالیتهای ملی کموبیش بدون صبغهی دینی بود؛ اما از این به بعد فعالیتها وجههی دو بعدی پیدا کرد هم ملی بود و هم مذهبی.»(3)
بعد از سرکوب سال 1342، جبههی ملی دوباره غیرقانونی اعلام شد و این بار به دلیل اختلافات دچار انشعاب گردید و در سال 1344 جبههی ملی به دو شاخه تقسیم شد. بخش غالباً متشکل حزب ایران جبههی ملی دوم را حفظ کرد و خواهان برقراری دولتی دموکراتیک و غیرمذهبی در ایران شد؛ نهضت آزادی با وجود جدا شدن از جبههی ملی، تلاش میکرد از حدود قانون اساسی خارج نشود و شعار (اصلاحات ارضی آری، دیکتاتوری نه) را سرلوحهی کار خود قرار داد.
در اوایل شکلگیری نهضت انقلاب، جبههی ملی و نهضت آزادی سعی داشت با دادن اعلامیه و اطلاعیه، رهبری جریان را به دست بگیرند و مجموعهای از اصلاحات از بالا را انجام دهند؛ اما با اوجگیری انقلاب و حضور بیش از پیش مردم در صحنه، این گروهها دچار اختلاف سازمانی در اتخاذ مواضع شدند و نهضت آزادی به جنبش انقلابی مردم نزدیک شد.
به طور کلی، در فاصلهی سالهای 1343 تا 1356، نهضت آزادی و جبههی ملی فعالیت علنی و درگیرانه با رژیم شاه نداشتند و به خاطر روحیهی میانهروی، از درگیر شدن با رژیم اجتناب داشتند. علیاکبر معینفر، وزیر نفت دولت موقت و از اعضای جبههی ملی، در این خصوص میگوید:
«در اتفاقات 15 خرداد و بعد از آن، جبههی ملی فعالیت زیادی نداشت و آن عده از فعالان جبهه ملی، که فعالیت سیاسی میکردند، بیشتر گروههای مذهبیاش بودند.»(4)
علت عدم حمایت نهضت آزادی و جبههی ملی از براندازی رژیم شاهنشاهی تا سال 1356
همانطور که در بخش پیشین بررسی کردیم، جبههی ملی و نهضت آزادی را میتوان با توجه به نوع تفکرات سیاسی، مواضع و نوع سازماندهی آن، بهعنوان گروهی معتدل و نه انقلابی تلقی کرد که به دنبال حفظ قانون مشروطه با یکسری اصلاحات دموکراتیک بودند و تنها به انتقاد از عملکرد دولت اکتفا میکردند و بیشتر در تلاش بودند تا شاه را موظف کنند که به قانون اساسی مشروطه پایبند باشد.
همچنین، جبههی ملی از نظام بازار آزاد و مالکیت خصوصی و سیاستهای لیبرالی دفاع میکرد.(5) در نامهای که سنجابی، فروهر و بختیار در تابستان 1356 به شاه نوشتند؛ از شاه میخواهند به اصول قانون اساسی پایبند باشد و به حقوق بشر توجه کند؛ آنها مینویسند: «این همه ناهنجاریها در وضع زندگی را ناگزیر باید مربوط به طرز مدیریت مملکت دانست. مدیریتی که برخلاف نص صریح قانون اساسی و اعلامیهی جهانی حقوق بشر جنبهی فردی و استبدادی در آرایش نظام شاهنشاهی پیدا کرده است؛ درحالیکه نظام شاهنشاهی خود برداشتی کلی از نهاد اجتماعی حکومت در پهنهی تاریخ ایران است که با انقلاب مشروطیت تعریف قانونی گردیده است.»(6)
دستگاه شاه هم با این گروه با مماشات برخورد کرد و سران این گروه بعد از مدت کوتاهی از زندان آزاد شدند و طی مذاکراتی که صورت گرفته بود، شاه حاضر بود جبههی ملی را بدون مصدق در قدرت شریک کند؛ البته نهضت آزادی موضع سرسختتری نسبت به جبههی ملی در مقابل شاه داشتند و برای همین امر محاکمه نظامی شدند. بعد از آنکه شاه بر اوضاع مسلط شد، جبههی ملی را هم غیرقانونی اعلام کرد و عملاً تا نزدیک انقلاب این سازمان هیچگونه فعالیت قابل توجهای نداشت.
هرچند نهضت آزادی موضع سرسختتری نسبت به جبههی ملی در مقابل شاه داشت، اما باز هم موافق انقلاب و براندازی نظام شاهنشاهی نبود. در این خصوص، آیتالله مهدوی کنی میگوید: «نهضتیها در ابتدا اساساً اعتقاد نداشتند که ما حکومت سلطنتی را از بین ببریم. آنها با رژیم مخالف بودند، منتها میگفتند ما با استبداد رژیم مخالفیم نه با ساختار و شکل نظام. به نظر آنان ساختار نظام، به نظر آنان همان ساختار مشروطهی سلطنتی بود و آن را میپذیرفتند و در تمام مبارزاتشان هم به این نکته تکیه میکردند که ما طرفدار مشروطه سلطنتی هستیم و قانون اساسی مشروطه را قبول داریم.»(7)
در اوایل شکلگیری نهضت انقلاب به رهبری امام خمینی (ره)، جبههی ملی و نهضت آزادی سعی داشتند، با دادن اعلامیه و اطلاعیه، رهبری جریان را به دست بگیرند و مجموعهای از اصلاحات از بالا را انجام دهند؛ اما با اوجگیری انقلاب و حضور بیش از پیش مردم در صحنه، این گروهها دچار اختلاف سازمانی در اتخاذ مواضع شدند و نهضت آزادی به جنبش انقلابی مردم نزدیک شد و در پی سرکوب 17 شهریور، اعلامیهی شدیدالحنی علیه نظام صادر کرد و خواستار برکناری شاه شد؛ اما با این وجود، اعتقاد داشت که قانون اساسی و ساختار قبلی باید حفظ شود. معینفر در این خصوص میگوید: مهندس بازرگان حتی وقتی جریان انقلاب پیش آمد، اعتقاد به اینکه قانون اساسی جدیدی نوشته شود، نداشت. میگفت هر کجا کلمهی شاه است، آن را حذف کنید و همان قانون اساسی را فعلاً نگه داریم؛ یعنی بهصورت گامبهگام پیش برویم و بگذاریم کارها بهصورت تدریجی انجام شود.(8)
با پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل حمایت برخی گروهها و افراد از جمله آیتالله مطهری و آیتالله بهشتی، بازرگان و نهضت آزادی دولت موقت را در دست گرفت؛ اما با این وجود نهضت آزادی همچنان طرفدار حفظ ساختار گذشته بود و طرفدار دموکراسی پارلمانی و مخالف تئوکراسی یا حکومت دینی بود.(9)
نهضت آزادی، پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، به مرور زمان از وجههی مذهبی خود فاصله گرفت و آرمانهایی مانند حکومت جمهوری و دموکراسی پارلمانی خواستهی بارز آنان شد و بعد از انقلاب، به دنبال تصویب قانونی بودند که در آن این آرمانها نهادینه شود.
مهندس بازرگان حتی وقتی جریان انقلاب پیش آمد، اعتقاد به اینکه قانون اساسی جدیدی نوشته شود، نداشت. میگفت هر کجا کلمهی شاه است، آن را حذف کنید و همان قانون اساسی را فعلاً نگه داریم.
نتیجهگیری
با نگاه به آنچه گذشت، چنین میتوان برداشت کرد که نهضت آزادی حداقل تا سال 1357 خواهان مبارزهی مسالمتآمیز در چهارچوب قانون و معتقد به حفظ قانون اساسی و نهاد سلطنت بود و به دنبال تغییر و مبارزه از طریق انتخابات پارلمانی بود؛ بدین معنا که جبههی ملی و نهضت آزادی خواهان آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی تشکیل احزاب در چارچوب نظام سلطنت مشروطه بودند. این خواستها و آرمانها برای تودههای مردم بسیجشده در طی انقلاب معنایی نداشت.
در واقع، نهضت آزادی تا 17 شهریور 1357 عملاً به مبارزه برای براندازی شاه اقدام نکرد و شعار نهضت آزادی و دیگر گروههای سیاسی این بود که«شاه سلطنت کند، نه حکومت» در واقع با اوجگیری مبارزات مردم، نهضت آزادی مثل برخی دیگر از گروههای سیاسی، با توجه به اینکه از نظر مبنایی با انقلاب اختلاف نظر داشت، چارهای جز همراهی با آنها نداشتند و سعی داشتند با رهبری روحانیت به پیروزی دست یابند و بعد از آن خواستههای خود را محقق کنند.
بنابراین برخلاف انقلاب مشروطه، که جمهوریخواهان و سکولارها با رهبری روحانیون به پیروزی رسیدند و بعد خواستههای خود را عملی کردند، اما در انقلاب اسلامی این امر محقق نشد و جبههی ملی و نهضت آزادی نتوانستند با مشی خود مسیر انقلاب را تعیین کنند و بعد از انقلاب به دلیل عدم حمایت مردمی به تدریج تضعیف و از صحنهی سیاسی کشور خارج شدند.(*)
پینوشتها:
1- آبراهامبان، یرواند، ایران بین دو انقلاب (از مشروطه تا انقلاب اسلامی)، کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری، محسن مدیر شانهچی، تهران، مرکز، 1381، ص 46.
2- پیشین، ص 422.
3- ماهنامهی مهرنامه، سال چهارم، شمارهی 33، دیماه 1392، ص 155.
4- پیشین، ص 141.
5- بشیریه، حسین، دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران (دورهی جمهوری اسلامی)، تهران، نگاه معاصر، 1385، ص 29.
6- مسعودنیا، حسین، سکر نوری، اصغر، تجزیهوتحلیل نقش نهضت آزادی در تحولات سیاسی ایران، از تشکیل شورای انقلاب اسلامی (22 دی 1357) تا استعفای بازرگان (14 آبان 1358)، نشریهی پژوهشهای سیاسی، شمارهی 2، پاییز 1390.
7- خبرگزاری تسنیم، ویژهنامهی بازرگان، مصاحبه با آیتالله مهدوی کنی: http://www.tasnimnews.com
8- پیشین: http://www.tasnimnews.com
9- بشیریه، حسین، همان، ص 30.
برهان