01 اردیبهشت 1399
سرلشکرحسن ارفع در اسناد ساواک
حسن ارفع فرزند پرنس رضـا خـان،ارفـع الدوله،همان رضا دانش ارفع در 19 اردیبهشت سال 1274 هـ ش.در شهر تفلیس به دنیا آمد.1پدر وی میرزا رضا خـان از چهرههای مرموز و عجیب دوران قاجار بود؛پسر حاج شیخ حسن صراف ایروانی که کـاسبی جزء بوده است.بـنا بـه خاطرات حسن ارفع،میرزا ابراهیم پدر حاج شیخ حسن وزیر خان ایروان بود و جدّ وی شیخ حسن به دلیل تسلط روسها بر این خطه به تبریز مهاجرت کرد.رضا به خدمت دولتی راغـب بود. به تهران رفت و میرزا محمود خان علاء الملک،زمانی که به سمت کارپرداز اول یا سرکنسول ایران در تفلیس معین شد،همشهری خود رضا را به عنوان نوکر و پیشخدمت به تفلیس برد.او در حـین خـدمت زبان روسی را آموخت و از نوکری شخصی به مترجمی و سپس نیابت کنسول (کنسولیاری)ایران در تفلیس رسید.در همین زمان بود که رضا با ملکم خان ناظم الدوله آشنایی یافت و توسط او«دانش»نامیده شد و پس از چـندی«دانـش»را تخلص شعری و«ارفع»را نام خانوادگی خود قرار داد.2
از آن پس، پدر حسن ارفع غالبا مقام سفارت داشت.3به واسطه همین آشنایی،«چهار ساله بود که پدرش با تقدیم پیشکشی قابل ملاحظهای از مظفر الدین شـاه بـرای او لقب ارفع السلطان گرفت.»4 گفته شده است که وی از سال 1286 وارد وزارت امور خارجه شده و در کنسولگریهای ایران در تفلیس و پترزبورگ خدمت کرده است.5 در این صورت،از 12 سالگی وارد عالم سیاست بوده است.
در زندگی ارفع که خـود مـنتسب بـه مناطق ترکزبان ایران است،«تـرکیه»نـقش تـعیینکنندهای داشته. سالهای اقامت او در ترکیه تنها بخشی از عمر ارفع را در بر گرفته؛اما سالهای صباوت و سفارت ارفع در ترکیه پراهمیت و قابل مطالعه است.خـود مـیگوید:«ایـنجانب برای نخستین بار در سال 1910[1289]به اتفاق پدرم که در آن مـوقع سـفیرکبیر ایران نزد دربار عثمانی بود به ترکیه آمدم.»وی در مصاحبه مطبوعاتیاش در ترکیه به تاریخ8/10/1336 میگوید:«والدینم خیلی میل داشتند مـرا بـرای ادامـه تحصیلات نظامی به فرانسه اعزام دارند؛ولی به مناسبت مـحبت و علاقه خاصی که نسبت به ترکیه داشتم از رفتن به فرانسه خودداری نمودم.»6
در سال 1291 وارد دبیرستان کولهلی یا نظام در اسـتانبول و دانـشکده افـسری حربیه شد. «چون در آن موقع ترکیه داخل جنگ بر علیه کـشورهای بـالکان شده بود و دانشکده افسری برای یک مدت تعطیل گردید،حسن ارفع داوطلبانه به جبهه جنگ رفـت و بـعد از خـاتمه آن جنگ تحصیلات خود را در دانشکده افسری ادامه داد.»7با گسترش جنگ،بعد از پایان تـحصیل در اوایـل سـال 1293 به ایران آمد و با درجه ستوان دومی در گارد نصرت،افسر ارتش ایران شد.8اولیـن کـار وی مـربیگری سوارهنظام در واحدهای مختلف ارتش بود.9دیری نپایید که در همان سال برای تکمیل تحصیلات نـظامی خـود به مدرسه نظام ژنو در سوئیس و دانشکده افسری سوار این کشور رفت. نیز بـه تـحصیل در دبـیرستانهای پاریس،نیس و موناکوی فرانسه10پرداخت و آنگاه«از دانشکده نظامی سن سیر و سمور فرانسه فارغالتحصیل گـردید.»11وی دانـشگاه جنگ«اکول سوپر سیوردوگو»در پاریس را نیز گذارند.12«حسن ارفع همه تحصیلاتش را در خارج انـجام داده بـود.»13
تـحصیلات وی در خارج با جنگ جهانی اول همزمان بود.«چون نتوانست به واسطه جنگ اول جهانی و قطع رابـطه بـا ایران به تهران مراجعت نماید،مدتی دبیر افتخاری سفارت شاهنشاهی در مادرید اسـپانیا بـود.»پسـ از خاتمه جنگ به ایران آمد و در تاریخ 15 دیماه 1298 وارد ژاندارمری شد. سال 1299«هنگام حمله بالشویکها به ایـران درجـه سـروانی داشتم و با آنها جنگیده و زخمی شدم»اما در گزارشهای موجود در پرونده انفرادی حـسن ارفـع در ساواک که در آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی نگهداری میشود،چنین آمده:در اول مرداد ماهه 1299 در عملیات نظامی عـلیه مـتجاسرین وقوای متجاوز خارجی مبارزه نموده،در حین رزم جراحت جنگی برداشته،در نتیجه«ابراز رشـادت در مـصادمه مشهد»و«تحسینی که فرمانده جبهه از ایشان در گـزارش نـموده بـود»به درجه سروان دومی نائل شد و بـه دریـافت طلای جنگی مفتخر گردید.14
وقایع سوم اسفند 1299 مجالی شد تا این نظامی جـویای نـام مورد توجه قرار گیرد:«حـدود 8 بـعدازظهر تلفن زنـگ زنـد.[احـمد]شاه بود و در مورد وضعیت سؤال میکرد.شـاه بـه ارفع میگوید درشکارگاه فرحآباد در هشت کیلومتری شرق تهران است و به او دستور مـیدهد اگـر خبری شد به او گزارش کند.سـاعت 9 بعدازظهر یک سرهنگ قـزاق و چـند نفر سرباز میکوشند از یکی از دروازهـهای شـهر به داخل آیند ولی ارفع و نفراتش جلو آنها را میگیرند.»
صبح روز قبل سرگرد[حبیب اللّه]شیبانی مـاجرا را ایـنگونه برای ارفع افسر تحت امـر خـود تـوضیح داده:«حدود هزار قـزاق در قـزوین دست به شورش زدهـاند،چـون چند ماهی است که حقوق دریافت نکردهاند و دارند به تهران میآیند که حقوق خـود را بـگیرند.»ارفع در خاطراتش مینویسد: «[شیبانی]به من دسـتور داد کـه فرماندهی هـنگ را در آن شـب بـه عهده گیرم و راههای ورود غـرب شهر را اشغال کنم.من میباید جلو ورود قزاقها را میگرفتم و مانع فرار چند صد زندانی بلشویک از اردوی بـاغ شـاه میشدم.از این اوامر به تعجب افـتادم و گـفتم چـهار سـروان دیـگر همه ارشد مـن در هـنگ هستند.با این وضع من چطور فرماده شوم؟سرگرد شیبانی جواب داد:این اشکال را برطرف کرده و سروانهای ارشد را بـه دو روز مـرخصی فـرستاده است.از او پرسیدم:اگر بخواهند به زور وارد شوند مـیتوانم بـه آنـها تـیراندازی کـنم.پاسـخ داد:اگر آنها تیر انداختند شما هم میتوانید تیراندازی کنید.»15
ارفع چند روز قبل از عزیمت به ترکیه به عنوان سفیر ایران دقیقا 20/10/1336 در ضیافت خداحافظی خاطرهای از کودتای سوم اسفند نـقل کرده که در گزارش اطلاعات داخلی ساواک چنین آمد:«شب واقعه،پادگان باغشاه در اختیار وی بوده و وضع کودتا برایشان روشن نبوده و به او گفتهاند که عدهای از قزوین برای دریافت حقوق خود بـه تـهران میآیند و به همین طریق تهران و پادگان باغشاه سقوط نموده است.»16
البته«روز بعد سرگرد شیبانی به باغ شاه آمد و گفت:قزاقها شهر را اشغال کرده و حکومت جدیدی به ریاست سید ضـیأالدین طـباطبایی سر کار آوردهاند.فرمانده تازه نظامیان رضا خان میر پنج از دیویزیون قزاق است و بسیاری از رجال بازداشت شدهاند.به من اجازه داد بروم خانه و بـیست و چـهار ساعت استراحت کنم.»17 ارفع پس از کـودتا«بـه درجه سروان اوّلی»18و فرماندهی گردان نخبه پهلوی در گارد سلطنتی رسید.اما تحصیلات عالیه نظامی در دانشکدههای جنگ ترکیه،سوئیس و فرانسه را طی نکرده بود تا به درجـهای نـازل بسنده کند:در سال 1300 بـه فـرماندهی اسواران سوار به طرف زنجان و آذربایجان حرکت نموده،مدت دو سال علیه عشایری که بر اثر از هم گسیختگی کشور در نتیجه اشغال ایران توسط قوای اجنبی یاغی شده بودند-تا زمان شـکست اسـماعیل آقا سمیتقو رئیس اکراد-مبارزه کرد.سال 1301 ضمن اعزام ارفع به فرانسه برای گذراندن دانشکده تکمیلی سوارنظام در پاریس-همان دانشکده سومور-او را به عضویت اولین هیئت خرید اسلحه درآوردند.ارفع پس از دو سـال حـضور در فرانسه،سـال 1303 به ایران برگشت و بلافاصله دررأس یک گردان سوار به بجنورد رهسپار شد و در عملیات علیه عشایر یاغی ترکمن شـرکت کرد.
دیگر راه برای ترقی حسن ارفع هموار شده بود.سال 1304 بـه عـنوان وابـسته یا«آتاشه» نظامی ایران در لندن منصوب شد.19او از هرفرصتی برای ابراز شهامت و بیباکی خودبهره میبرد.سال 1306 به ایـران مـراجعت نموده،مجددا در رأس واحد نظامی با کردهای یاغی جنگید.
پس از آنکه ارفع فرصت یافت تـا دوره دیـگری از دانـشگاه جنگ فرانسه را در فاصله سال 1306 تا 1308 به اتمام برساند،کسی شناخته شد که:«به زبانهای بـیگانه(فرانسه،انگلیسی، آلمانی،روسی،ترکی اسلامبولی20)کاملا آشنا بوده،دارای گواهینامه رسمی از دانشکده افـسری سوئیس و مدرسه سمور دولت فـرانسه»اسـت.
حسن ارفع سال 1310،آجودان رضا شاه شد:«در سال 1931[1310]موقع تشریففرمایی شاهنشاه فقید به ترکیه به سمت آجودان جزء ملتزمین رکاب ملوکانه بودم.»و فرماندهی هنگ گارد سوار پهلوی،فرماندهی دانشکده افسری،ریـاست تفتیش سوارهنظام و ریاست اداره سواره نظام،بازرسی کل سوارهنظام و تدریس در دانشکده ستاد ارتش از مشاغل و مسئولیتهای ارفع در فاصله سال 1311 تا سال 1315 بود.21سال 1317 آتاترک درگذشت.ارفع میگوید: «اینجانب به سمت نماینده ایران در مـراسم تـشییعجنازه مرحوم آتاترک شرکت و حضور داشتم.»
سال 1318 با ارتقا تبه درجه سرتیپی،ارفع مدیر دروس دانشگاه جنگ شد22و پس از آن در سال 1321 به فرماندهی لشکر اول رسید؛23در این سالها او در حال تبدیل شدن به یکی از «چـهرههای مـؤثر و درجه اول سیاسی و اطلاعاتی سالهای 1320-1332»بود.24
ارفع از فرماندهی مرکز تعلیماتی تهران در سال 251321به معاونت ستاد ارتش و ریاست رکن 2 منصوب گردید.ضمنا فرماندهی سوارهنظام نیز با او بود.با ورودش به ستاد ارتـش، رقـابت او با رزمآرا آغاز شد.«هردو،که در زمان رضا شاه محلی از اعراب نداشتند،پس از شهریور 1320 چون امرای قدیمی و افسران قزاقخانه ارتش را بازنشسته کردند موقعیت ممتازی پیدا کردند و از آنجا که هردو تـحصیلکرده و سـالها در اروپا بـه فن سپاهیگری واقف شده بـودند،مـشاغل درجـه یک ارتش به آنها تعلق گرفت.»26ارفع یک بار در سال 1321 به ریاست ستاد ارتش رسید.پس از آنکه ریاست ستاد ارتش در سال 1322 بـه رزمـآرا واگـذار گردید،ارفع به ریاست طرق و شوارع و سپس ریـاست راهـآهن و پست منصوب شد.27رزمآرا که در نوبت اول ریاست ستاد ارتش،پس از چند ماه،استعفا کرده بود،مجددا در فروردین 1323 به ایـن مـسئولیت گـمارده شد و پس از 14 ماه ریاست ستاد جای خود را به ارفع داد.به نـوشته دکتر باقر عاقلی ارفع که کمر به قتل رزمآرا بسته بود،بسنده کرد به آنکه امیر عالیرتبه ارتـش،رزمـآرای 43 سـاله را بازنشسته کند.28
ارفع از تاریخ 1/2/1323 درجه سرلشکری خود را گرفت و مورد توجه واقـع شـد:
«سرلشکر ارفع رئیس ستاد ارتش تلگراف مشعر بر انعقاد جشن سالیانه هنگ سوار پهلوی و ابراز احـساسات صـمیمانه افـسران هنگ که مصادف با روز میلاد ما بوده ملاحظه باعث مسرت خاطر گـردید.رضـامندی و تـوجهات ما را به عموم افسران و افراد هنگ مزبور ابلاغ نمایید.
6 آبانماه 1324 شاه. 29
و این سالها،سـالهای قـدرتگیری حـزب توده در ایران بود.سازمان نظامی حزب توده چند ماه پس از تشکیل حزب توده در سال 1322 تـشکیل شـد.30و ارفع که انگلوفیل مشهور و شاخص ارتش شاه شناخته میشد،برای نابودی یا لااقـل خـنثی کـردن فعالیت تودهایها به میدان آمد.
در این بین«آلن چارلز ترات»در سالهای جنگ دوم جهانی رئیـس سـرویس اطلاعاتی انگلیس (MI-6) در ایران بود و با پوشش کاردار سفارت بریتانیا در تهران عمل میکرد.از اقـدامات مـهم «تـرات»باید به روابط گسترده او با سیاستمداران ایرانی و جذب آنها به سرویس جاسوسی انگلیس اشاره کـرد.
سـرلشکر ارفع در خاطرات خود مینویسد:ما با کارمندان سفارت بریتانیا چه سیویل31و چـه نـظامی دارای روابـط بسیار دوستانه بودیم.بهویژه باسفیر«سرریدر بولارد»،«آلن ترات»، «ژنرال فریزر»،«کلنل پی بوس»،«کلنل گاسترل»و«آن لمـبتون».32
در سـالهای اولیـه پس از شهریور 1320 که کمونیستهای زندانی آزاد شدند و حزب توده را تأسیس کردند،نه رکن 2 سـتاد ارتـش و نه شهربانی،به دنبال کشف افراد تودهای در نیروهای مسلح نبودند؛ولی تشکیلات غیر رسمی نظامی تحت امـر سـرلشکر ارفع به دستور سفارت انگلیس در پی کشف افراد نظامی تودهای بود و تلاش مـیکرد تـا عناصر مشکوک در مشاغل حساس ارتش قرار نـگیرند.ایـن وضـع تا خروج نیروهای شوروی از ایران ادامه داشـت.33
مـبارزات او با حزب توده در کابینه صدر الاشراف زبانزد خاص و عام است.به دستور وی کـلوپ حـزب توده را در خیابان فردوسی بسستند.در مـقابل اعـتراض دکتر فـریدون کـشاورز یـکی از رهبران حزب توده سربازان به کـلوپ ریـختند و آنجا را آتش کشیدند.سرگدر زرین نعل فرمانده سربازان با دسته پارابلوم بـر سـر دکتر فریدون کشاورز کوبید و او را به شـدت مجروح ساخت.34
بر اسـاس گـزارش وابسته نظامی انگلیس،«ارفع اشـرافی مـحافظهکاری بود که با علاقه تمام از انگلیس پشتیبانی میکرد.دچار جنون شکار جاسوس بـود و بـنابراین هرروز توطئههای چپیها را علیه شـاه افـشا مـیکرد.»35وی در این راستا،مـجموعهای از فـعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی را طراحی نـمود.از جـمله آنکه به اتفاق دکتر احمد هومن حقوقدان-و زمانی دادستان تهران و معاون نخستوزیر-سرتیپ دیـهیمی و چـند افسر دیگر حزبی بنیاد نهادند کـه فـعالیتهای ناسیونالیستی داشـت.36 گـروهی نـظامی و غیر نظامی را دور خود جـمع کرد و حزبی به نام«آریا»تأسیس نمود. شاخه نظامی این سازمان را سرتیپ دیهیمی،سرگرد حـسن اخـوی و سرهنگ منوچهری(بعدا ارتشبد آریانا)اداره مـیکردند.اعـضای سـرشناس آن سـرهنگ امـینزاده،سرگرد محمود ارمـ (بـعدا سرلشکر)،سرگرد علی اکبر ضرغام(بعدا سرلشکر)،سرگرد نعت اللّه نصیری(بعدا ارتشبد)،سرگرد مخبر و سرگردنویسی(بـعدا سـرتیپ)و سـروان یحیایی بودند.37
یکی از اصول بنیایی حزب،ضـد کـمونیست بـودن شـدید آن بـود کـه در درجه اول اهمیت قرار داشت.دوم اینکه همه از طرفداران انگلیس بودند.38حزب ارفع جمعیتی نداشت بلکه کلیه اعضای آن بدون استثنا یا صاحب مشاغل مهم بودند و یا میشدند.این نـوع تحزّب بنا به پیشنهاد ارفع و تصویب محمد رضا پهلوی بود.«هدف حزب این نبود که مثلا یک تظاهرات صد هزار نفری راه بیندازد که البته میتوانست چنین جمعیتی را با وسـائل مـختلف[مثلا حزب«سومکا»]39جمع کند.بلکه هدف حزب در اختیار گرفتن مشاغل حساس نظامی و غیر نظامی بود.»40
در سالهای 1320 تا 1325 فعالیتهای سیاسی و اطلاعاتی ارفع گسترش چشمگیری یافت. وی گرداننده سه حزب سیاسی وابـسته بـه استعمار انگلیس بود:«حزب افق آسیا»که توسط ارفع و دکتر احمد هومن(معاون وقت وزارت دربار و فراماسون سرشناس)تشکیل شد و عناصری چون احمد عـلی سـپهر(مورخ الدوله)،علی دشتی،ابراهیم خـواجه نـوری و داریوش همایون را در برمیگرفت و احزاب شبه فاشیستی«آریا»(به رهبری هادی سپهر)و سومکا(به رهبری داوود مشنیزاده).ارفع در ارتش،حزبی مخفی سازماندهی کرده بود که«نـهضت مـلی»خوانده میشد.41
به مـدد نـفوذ سازماندهی شده در عرصه سیاست و نظام خاصه در مدت ریاست ستاد ارتش توانست به توفیقاتی دست یابد؛از جمله در وقایع آذربایجان و فارس،سرکوب یاغیان و افسران فراری تودهای از لشکر خراسان و مبارزه سرسختانه با دسـتجات سـیاسی که موجبات تشنج و به همریختگی شهرها را به وجود آورده بودند.42اما ارفع که با حمایت رجال آذربایجانی به ریاست ستاد رسیده بود در سختگیری فروگذار نمیکرد.اعمالی چون بازنشسته کردن رزمآرا در مـیانسالی و سـختگیری و شدت عـمل در حکومت صدر الاشراف باعث شد تا مخالفین بزرگی برای خود تدارک ببیند.وقتی قوامالسلطنه در بهمنماه 1324 به ریـاست دولت رسید،ضمن یک تاکتیک و معامله با روسها،برای تسکین عدهای،سـرلشکر ارفـع را از کـار منعزل و بازداشت کرد.43
ماجرا از این قرار بود که قوام برای جلب نظر شوروی،بعد از توقیف سید ضـیا، سـرلشکرارفع،میرزا کریم خان رشتی،علی دشتی،جمال امامی و سالار سعید سنندجی را نـیز تـوقیف کـرد.44طرح معامله«قوام و سادچیکف»-سفیرکبیر جدید شوروی-بنا به اعلامیه 15 فروردین 1325 این بود که اولا ارتـش شوروی ظرف یک ماه و نیم خاک ایران را ترک میکند و ثانیا پیرو مذاکرات مـسکو در مورد قرارداد امتیاز نـفت شـمال،دولت ایران ظرف هفت ماه این قرارداد را به مجلس دوره پانزدهم که باید طی این مدت انتخابات آن برگزار و تشکیل شود پیشنهاد خواهد کرد و ثالثا در مورد مسئله آذربایجان حکومت خودمختار پیشهوری چون مـسئله یک امر داخلی است باید حل آن ترتیب مسالمتآمیزی اتخاذ گردد.برای رضایت بیشتر روسها،در بیستم فروردین به دستور دولت،سرلشکر ارفع رئیس سابق ستاد ارتش هم بازداشت شد.45 و در سی اردیبهشت،عـلی دشـتی،جمال امامی و سالار سعید سنندجی دستگیر شدند.در پانزدهم تیرماه نیز احمد علی سپهر(مورخ الدوله)وزیر بازرگانی و پیشه و هنر دستگیر و به کاشان تبعید شد.47وی از عوامل مهم اینتلیجنس سرویس و مطلعترین و محرمترین عـضو سـفارت آلمان بود.وی به همراه عناصر برجسته انگلوفیل در ایران در حزب افق آسیا عضویت داشت.48
در جریان این حرکت تاکتیکی،قوام دست دوستی به سوی جناح چپ دراز کرد.او به ارتش دسـتور داد تـا دفتر مرکزی حزب توده را تخلیه کنند،کادرهای حزبی را از زندان آزاد کرد،به حکومتنظامی در تهران پایان داد،تشکیل گردهماییهای عمومی را مجاز کرد و حزب را به بازگشایی باشگاههای خود در شهرهای جنوبی که هنگام نـخستوزیری صـدر بـه آتش کشیده شده بود تـشویق نـمود و بـدینترتیب محدودیتهای تحمیل شده بر حزب را تعدیل کرد.[برای خوشایند روسها و احتمالا تشویق به خروج از ایران]سفارت انگلیس گزارش داد که تجار محتاطتر طـرفدار انـگلیس،بـه بهانه گذراندن تعطیلات در جنوب،زیارت در عراق و معالجات طـولانی پزشـکی در فلسطین،تهران را ترک میکنند.قوام همچنین ده روزنامه دست راستی را تعطیل کرد.هشداری«ضمنی»ولی«شدید»مبنی بر عدم دخـالت در سـیاست بـه شاه داد و با مصادره اموال احزاب عدالت و اراده ملی،آنها را به آسـانی خلع سلاح کرد.بهانه او در دستگیری ارفع آن بود که وی ایلات ضد تبریزی شاهسون را مسلح کرده است.49نیز غائله پیـشهوری و تـسلیم پادگـانهای نظامی در تبریز و رضائیه[ارومیه امروز]و خلع سلاح افسران ودرجهداران در آذرماه 1324 در دوره ریاست سـرلشکر ارفـع بر ستاد ارتش،نشانه ضعف روحیه نظامیان و عدمکارایی ارتش ایران و طبعا عدمکارایی ارفع به شمار آمـده،تـا در تـاریخ 10 تیر 1325 سرلشکر رزمآرا پس از دو بار جابجایی قدرت با ارفع،برای بار سـوم بـه ریـاست ستاد ارتش منصوب شود.50
از مجموع آنچه دلیل برکناری و دستگیری ارفع قلمداد میشد،تنها ایـن عـبارت در پرونـده انفرادی وی در ساواک به چشم میخورد:«در سال 25 به اتهام پخش اسلحه بین اشخاص،تحت پیـگرد قـرار گرفته و تبرئه حاصل نموده است.»همان اتهامی که در تألیفات و تحقیقات تاریخنویسان دیگر،مـسلح کـردن ایـلات ضد تبریزی شاهسون تعبیر شده است.
ارفع در حالی از ارتش و ریاست ستاد آن کنار گذاشته شـد کـه«رهبر گروه طرفدار انگلیس51در ارتش و رئیس محافظهکار ستاد کل ارتش»شناخته شده بـود.52قـوام،ارفـع را در آبان و چند نفر دیگری را که همزمان با او دستگیر شده بودند(سید ضیاء الدین طباطبائی،دکـتر طـاهری،جمال امامی،حبیب اللّه و قدرت اللّه رشیدیان شیروانی)را در آذرماه آزاد کرد.53
ارفع در تاریخ 7/12/1325 بازنشسته شـد.پس از بـازنشستگی،مـؤسسه شیر لارک را در ده خود به وجود آورد؛54در اقدسیه تهران،و در کنار آن یک گاوداری بزرگ.55گفته میشود که شـیرگاوهای ویـ قـبل از ساخته شدن کارخانههای شیر پاستوریزه،سالمترین شیر تهران محسوب میشده.56اما بـا تـوجه به گسترش محسوس فعالیتهای سیاسی و اطلاعاتی ارفع پس از بازنشستگی،این قبیل فعالیتهای اقتصادی احتمالا پوششی بـرای تـحرکات سیاسی و اطلاعاتی او نیز تلقی میشده است.
تیمسار ارفع در سال 1326 وارد فعالیتهای سیاسی شـد و گـروه آسیایی را در ایران تشکیل داد و رهبری آن را بر عهده گـرفت.ایـن گـروه بعدا«حزب نهضت ملی»نام گرفت و تـا سـال 1330 فعالیت کرد.57با صعود حسین علاء به صدراتی که از اسفند 1329 تا اردیبهشت 1330 بـیش نـپایید،حسن ارفع به وزارت راه رسید.گـفته مـیشود روابط دیـرینی کـه بـین پدران این دو تن یعنی محمد علی خـان عـلاءالسلطنه و میرزا رضا خان ارفع و خانوادهها برقرار بوده در این انتصاب دخالت داشته اسـت.58انـتصاب ارفع به وزارت راه زمانی صورت گرفت کـه رزمآرا رقیب به صـدرات رسـیده او به قتل رسید و حسین عـلاء سـکان دولت را در دست گرفت.59
«نظر به پیشنهاد جناب حسین علاء نخستوزیر به موجب این دسـتخط تـیمسار سرلشکر حسن ارفع را به سـمت وزارت راه مـنصوب و مـقرر میداریم که بـا انـجام وظایف محوله اقدام نـماید. کـاخ مرمر14 فروردینماه 1330[شاه]»60 دوران وزارت او نیز کوتاه بود.از آن پس ارفع مورد توجه بیشتری قرار گرفت،در آن حـد کـه سادهترین نکات در زندگیاش اهمیت پیدا کـرد: «بـه طوری کـه شـنیده شـده در ساعت 2 شب 27/7/31 سرلشکر بـازنشسته ارفع به منزل ضیأ الدین طباطبایی رفته و مدت یک ساعت با نامبرده مذاکره نموده اسـت.»61
وی سـپس برای توجیه شدن نسبت به شـیوههای دخـالت مـؤثر در تـحولات سـیاسی،به ژنرال شـوارتسکف آمـریکایی نزدیک شد و در کودتای 25 تا 28 مرداد 1332 با این افسر که از کودتاچیان بود،همکاری نزدیک کرد.پس از 28 مرداد،ارفـع بـه دریـافت عالیترین نشان کودتا، نشان درجه یک رسـتاخیز نـائل شـد.62 (بـه تـصویر صـفحه مراجعه شود) کودتای مزبور که به نفع محمد رضا پهلوی خاتمه یافت،و دیکتاتوری نظامی پس از کودتا، روی کار آمدن چهرههای شاخص نظامی را مطلوب رژیم قرار داد.ارفع بازنشسته،پس از کودتا بـه خدمت دعوت شد.63خود نیز انگیزههای قویتری برای دستیابی به قدرت بیشتر پیدا کرده بود.باغ مسکونی خود در لارک-از نواحی نیاوران-را تبدیل به محل اجتماع و رفت و آمد سیاسیون وقت کرده بـودو بـا یکصد نفر خدم و حشم به رتقوفتق امور آن میپرداخت.ارفع مایل بود به نمایندگی مجلس دست پیدا کند.از طرف انجمن شرق شهباز کاندیدای دوره نوزدهم مجلس شورا شد.اما نـاکام مـاند. سال 1334 سال گسترش فعالیتهای سیاسی بود که ارفع تدبیر میکرد:
«روز جمعه 25/12/34 قبل از ظهر بیش از پانصد نفر،[به]وسیله اتوبوس و ماشینهای شخصی،در منزل تیمسار سـرلشکر ارفـع(باغ لارک)حاضر[شدند].از صنف ارتشیها سـرتیپ بـازنشسته قدیمی و سرهنگ دوم سوار شجاعی شرکت داشتند.در این جلسه اولین ناطق تیمسار ارفع بود.»64
وی در سالهایی برای دستیابی به مشاغل مهم تلاش میکرد که کـسب مـقام در ردههای بالای رژیم بـرای هـمه امکان نداشت.تنها افسرانی که درجه«شاهدوستی»آنها را رکن دوم و ضد اطلاعات تأیید میکردند چنین آرزویی در سر میپروراندند.65در یکی از اسناد رکن دو چنین گزار شده:«ناطق پنجم تیمسار ارفع بود کـه گـفت در این چند روزه برای انجام کار شخصی به بانک ملی و بازار رفته بودم.دیدم مردم خیلی به من احترام میگذارند.من تصدیق میکنم که این احترام مربوط به شخص مـن نـیست بلکه چـون مردم فهمیده و دیدهاند که منزل من کانون شاهدوستی است به حساب اعلیحضرت همایونی به من احترام مـیگذارند.»در این قبیل سخترانیها که در منزل بزرگ وی در باغ لارک صورت میگرفت،هـدف ایـجاد جـو برای واگذاری مسئولیتی مهم به ارفع بود:در تجمع بیش از پانصد نفری در منزل ارفع در باغ لارک،سخنران دومـ[ریاضی واعـظ66که پس از ارفع حرف زده]«در آخر،زمامداری تیمسار ارفع را از حضور اعلیحضرت همایونی استدعا نـمودند.»
«روز جـمعه 10/1/35 دیـدوبازدید رسمی تیمسار سرلشکر بازنشسته ارفع در باغ لارک انجام گرفت.پس از حضور جمعیت در باغ لارک که تعداد آنـها نسبتا زیاد بود،تیسمار ارفع پشت میز خطا به قرار گرفته و چنین گـفتند:هموطنان شاد باشید.خـدا شـاه میهن.پریروز قدری سرما خورده و به واسطه کسالت سرماخوردگی سینهام گرفته بود و در آن سخنرانی خوب نتوانستم صحبت کنم.از تمام آقایانی که آنجا تشریف داشتند و ابراز احساسات مینمودند،من تشکر میکنم.به آقـایانی که در آنجا بودند یا نبودند امروز مجددا تبریک میگویم.این اولین دفعه است که در سال فعلی بعد از تحویل تسال گذشته آقایان را در منزل خود میبینم.»
در این نوع سخنرانیها ارفع بیبهره از رموز سـخنوری یـا دانش سیاسی ظاهر میشود:67 «کشور ما از جهت کاغذ68مثل سایر کشورهاست ولی در عمل اینطور نیست.رعایا و برزگران املاک بزرگ حالت همان بردگان سابق را دارند و به حال بردگی به سر میبرند.بـهداشت و خـوراک و نان سالانه و پوشاک برای آنها نیست.»گویی کسی در چند کلمه آن هم سرپایی در گوش ارفع ملاک و ثروتمند خوانده که از چارههای محبوبیت مردمی یا ملزم ساختن رژیم به واگذاری پسـت، مـخالفخوانی است.
جمعه 10/1/35:«ناطق دوم دنباله بیانات تیمسار را گرفته و تیمسار را فرزند رشید ایران و دست پرورده اعلیحضرت فقید معرفی[...]آنگاه کارگران کارخانه چیتسازی را که اخیرا اخراج کردهاند دعوت به صبر و استقامت نمودند و وعـده دادنـد در مـوقعی که تیمسار نخستوزیر شدند ایـن اشـکالات مـرتفع خواهد شد.بایستی اعلیحضرت همایونی مانند پیغمبر و تیمسار ارفع مانند علی بن ابیطالب ملت را رهبری و به سعادت برسانند.»
جمعه 17/1/35:قبل از ظـهر جـمعیت نـسبتا زیادی در باغ لارک منزل تیمسار سرلشکر ارفع حاضر شـده،آقـای ریاضی تمایل مردم را نسبت به زمامداری تیمسار ارفع متذکر شد.سپس جلسه ختم و مردم به شهر مراجعت نمودند.
امـا ادامـه گـزارشهای واصله به رکن دو نشان از هدر رفتن سرمایهگذاری و پذیراییهای ارفع دارد:«سـردستهها قریب چهارده ماه مردم را با وعده و وعید به منزل تیمسار ارفع برده و به امروز و فردا گذراندهاند.روی هم رفـته سـردستهها و جـمعیت از رفتن به منزل تیمسار ارفع خسته شدهاند.»
جالب آن است کـه مـحمد رضا پهلوی متأثر از این جوسازی ارفع به لیاقت یا بیلیاقتی او برای نخستوزیری توجه نشان داده است:«آقـا سـید صـدر الدین ضمن صحبتهایش به سردستهها گفته است که جریان کار جمعیت را وسـیله آقـای هـیراد به اطلاع دربار و به عرض اعلیحضرت همایونی رسانیده است که جمعیت از نوکر تیمسار ارفـع نـاراضی شـدهاند و تیمسار ارفع هم از نوکرش صرف نظر نمیکند و اعلیحضرت همایونی فرمودهاند:کسی که از نوکرش نـمیتوانند صـرف نظر کند چطور میتواند مملکت را اداره کند.»
با این حال،ارفع همچنان بر تـشکیل گـردهماییها در بـاغ خود اصرار دارد:روز جمعه 24/1/35 عده زیادی از شهر به منزل تیمسار سرلشکر ارفع آمده،پس از حاضر شـدن تـیمسار در بین حاضرین سخنرانی شروع شد[...]ناطق چهارم سرهنگ شجاعی بود که صحبت خـود را بـا«دعـا به ذات مبارک اعلیحضرت همایونی»شروع و از صفات و خصایل فرماندهی تیمسار ارفع در گذشته صحبت کرده و نسبت بـه زمـامداری تیمسار ارفع اظهار تمایل نمود.
اقدامات ارفع نتیجه داد و رفتوآمدهای رجال خارجی و داخـلی بـا وی گـسترش یافت.در حالی که شایعه نخستوزیری او بر سر زبانها افتاده بود،روز پنجشنبه 30/1/35 آقایان نوری سعید نـخستوزیر کـشور عـراق به اتفاق معاون وزارت خارجه انگلستان در ایران به اتفاق چند نفر از همراهان خـودشان نـاهار را در منزل تیمسار ارفع صرف کردند.
تأملی در اظهارات سطحی و حتی دور از دیپلماسی و اصول تبلیغ ارفع حالی از آن است کـه وی بـیش از آنکه فردی صاحب نظر و ایدهپرداز در شمار آید،عنصری مستعد بازی چنانکه رژیـم و قـدرتهای حامی آن اراده میکردند،بوند:«روز جمعه 18/3/35،باغ لارک:نطق هـفته گـذشته در اطـراف فرمایشات اعلیحضرت همایونی که در نطق افتتاحیه مـجلش شـورای ملی فرموده بود و من درباره فرهنگ و بهداشت را که هفته قبل گفته شد،ادامـه خـواهم داد.برای آنکه ملتی قوی بـشود بـاید روح قـوی داشـته بـاشد و روح قوی هم بدن قوی لازم دارد که سـالم بـاشد و میدانیم که بدن علیل روح قوی را نمیتواند داشته باشد.فرهنگ و بهداشت هردو رمـز تـرقی ملتهاست.»
ارفع بیاعتنا به نظامی بـودن خود،در بازیهای سیاسی وارد مـیشود،حـزب تشکیل میدهد، به اظهار نـظر سـیاسی میپردازد و درعینحال توجه دیگران به سیاست را تقبیح میکند: «مهندسین کار نمیکنند در نتیجه تـمام راهـهای ایران خراب است.برای راهـسازی بـاید از خـارجه مهندس بیاورند.ایـنها مـیروند کانون مهندسین درست مـیکنند و مـثل مهندس زیرکزاده و حسیبی وارد سیاست میشوند.شما را چه کار به سیاست؟مهندسین حق ندارند بهجز وظیفه خـودشان کـار دیگری انجام دهند. مهندس باید بـرود در کـارگاه کار بـکند نـه آنـکه بیاید حزب درست کـند.»
ارفع با شیرخوارگاهی که در کنار باغ و منزل خود راه اندخته بود،و ریخت و پاش،توانسته بود محبوبیتی مـحدود بـرای خود دست و پا کند.اداره این شـیرخوارگاه عـمدتا تـوسط هـمسر او صـورت میگرفت.یک خـبرنگار غـربی در گزارشی از این شیرخوارگاه مینویسد:«ما دام ارفع شیرخوارگاه را با صفوفی از دایگان و کودکان لاغراندام به من نشان داد کـه بـا امـیدواری بزرگ میشدند.»69در مورد هسمر ارفع،ازتشبد سـابق حـسین فـردوست مـینویسد:«هـمسر او انـگلیسی بود به نام هیلدا که زنی تحصیلکرده و باهوش و سیاسی و زیبا و مورد احترام کور دیپلماتیک تهران بود.»70
موقعیت نظامی و سیاسیارفع یک بار در زمان حکومت مصدق،هنگامی که اغـلب انگلیسیها ایران را ترک کردند،به علت اینکه با انگلیسی ازدواج کرده بود خطر افتاد.هیلدای جوان در حدود سال 1907 به عنوا رقاص باله به پاریس رفته بود،اما سر از خانه ستوان ارفـع جـوان که مشغول فراگرفتن تعلیمات در مدرسه سوارهنظام فرانسه بود درآورد و به همسری وی درآمد و اکنون زنی شده بود که به نوشتن کولین جاکسن مخبر نشریه ناتال ویتنس:«حتی در تاریکترین و خطرناکترین خیابانها صـحیح و سـالم حرکت میکند و در حقیقت از طرف خود اوباش و اراذل محل حمایت میشود.در ضیافت چای ما دام ارفع با شوهرش فرانسه،با دوستان انگلیسیاش انگلیسی و با سـر پیـشخدمتش-استواری 22 ساله-فارسی صحبت مـیکرد.»
در پی سـخنرانیهای محفلی ارفع در باغ لارک،تهیه گزارشهای دقیق از جزئیات زندگی و به چشم میخورد.عمدتا هم در این بین حضور مستمر و مرموز فردی به نام«صابری عضو رکـن 2 سـتاد ارتش»جلب نظر مـیکند71:«نـامبرده[ارفع]تصمیم دارد پس از خروج از بیمارستان فعالیت دامنهداری را آغاز کند.صابری عضو رکن 2 ستاد ارتش و از محارم ارفع میگفت:طی مدتی که تیمسار ارفع در بیمارستان نجمیه بستری بوده،بسیاری از مقامات داخلی و خارجی از نامبرده در بیمارستان عـیاد نـمودهاند و از طرز برخورد مقامات مذکور با ارفع چنین برمیآید که زمینه از هرحیث برای فعالیت ارفع مساعد میباشد.»72(7 اسفند 1335)
با مرخص شدن سرلشکر بازنشسته ارفع از بیمارستان طرفداران نامبرده از جمله خان ملک یـزدی،مـدیر روزنامه آمـادهباش،علیجانی بازرس فرهنگ،حسن بهبودگر و حاج سید محمد رضا بهبهانی برای رفتن اشخاص به دیدن ارفع و اجـتماع او شروع به فعالیت و دعوت طبقات مردم نمودهاند.خان ملک یزدی بـین کـارمندان وزارتـخانهها،علیجانی بین فرهنگیان، حسن بهبودگر در جنوب شهر و بهبهانی بین کسبه و صناف بازار به نفع ارفع تبلیغ و فـعالیت مـینمایند.73(18 اسفند 1335).
ارفع در سال 1336 مجددا حزب یا حزب گونه«نهضت ملی ایران»را که در سـال 1330 بـا انـتصاب کوتاهمدت وی به وزارت راه در کابینه علا تعطیل شده بود فعال کرد.74«برابر گزارش مأمور ویژه در روز جمعه 27/2/36 از سـاعت 30/16 الی 30/18 مجلس جشنی به مناسبت چندمین سال تأسیس حزی نهضت ملی ایران با حـضور سرلشکر ارفع در محل سـندیکای رانـندگان موتوری ایران75واقع در میدان شاه(قسمت طبقه فوقانی قنادی ممتاز)که متعلق به سید اسماعیل شاه احمد قاسمی میباشد برپا و در حدود 70 نفر از اهالی جنوب شهر شرکت نوده بودند.ابتدا احمد قـاسمی جلسه را افتتاح بعدا سرلشکر ارفع مطالبی در مورد تأسیس حزی از سال 1320 و چند ماه از مرامنامه حزب ایراد و سپس آقای قرهداغی مدت یک ربع ساعت درباره شخصیت سرلشکر ارفع بیاناتی نموده و اظهار امیدواری نـمود کـه در آتیه،زمامدار کشور خواهند شد.»
قرائن نشان میدهد که بعضی چهرههای نظامی-سیاسی نیز که ارفع را در مسیر ترقی و ترفیع میدیدند،سعی میکردند که در آرایش تازه نیروها بیطرف نمانند:«ریاضی واعـظ بـعدازظهر چهارشنبه مورخه 1/3/36 تلفنا با تیمساری[جز ارفع]تماس گرفته بدین مضمون با وی صحبت نموده است:تیسمار علوی مقدم رئیس شهربانی به من فرمودند که از قول من به سرلشکر ارفع سلام بـرسان و بـه او بگو که با تمام نیرو از وی و مقاصد وی پشتیبان عملی خود میدانست:«قبلا اطلاع رسیده بود در روز پنجشنبه 2/3/36 در میدان اعدام میتینگی از طرف حزب نهضت ملی ایران داده خواهد شد.علیهذا دستور داده شـد چـند نـفر مأمور ویژه در حل میتینگ حـاضر و جـریان را مـراقبت نمایند.اینک گزارش مأمور ویژه؛در ساعت 45/17 یک عده تقریبا 100 نفری که در جلو آنها دو سه نفر از گردنکلفتهای میدان اعدام حرکت میکردند و پیـدا بـود کـه بقیه به خاطر این دو سه نفر جمع شـدهاند رسـیدند ولی به محل جشن [سالگرد تشکیل حزب]وارد نشدند و در خیابان منتظر آمدن سرلشکر ارفع شدند.طولی نکشید که سرلشکر ارفع بـه وسـیله مـاشینسواری خود رسید و به محض اینکه از ماشین پیاده شد آن دو سه نـفر گردن کلفت ایشان را سر دست بلند کردند و همان طوری روی دست به محل جشن آوردند،از بلندگو مرتبا شعار«زنـده بـاد اعـلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی»و«زنده باد رهبر ما سرلشکر حـسن ارفـع»به گوش میرسید.»
به اندازه توجهی که ارفع،بازنشسته سال 1325 ایجاد میکند،مراقبتها افزایش مییابد: «تـیمسار سـرلشکر آریـانا رئیس ستاد ارتش روز جمعه 3/3/36 مقارن ساعت 30/10 صبح با لباس غیر نظامی بـه اتـفاق خـانمشان در لارک نزد تیمسار بازنشسته حسن ارفع بود.» و سرلشکر همچنان در اندیشه ترتیب دادن سیاهیلشکری از افراد بـیکار و خـریدنی مـحلات است.سید اسماعیل شاه احمد قاسمی یکی از افراد شرور و بدسابقه جنوب شهر در ساعت 30/18 در تـاریخ 24/3/36 حـدود 50 نفر از رانندگان و کمک رانندگان بیکار را به عنوان اینکه سرلشکر ارفع برای شما کـار پیـدا مـیکند به وسیله اتوبوس به منزل سرلشکر ارفع میبرد و بالاخره آنها را برای عضویت در حزب نـهضت مـلی وادار مینماید.«شخص بالا شاخهای از حزب نهضت ملی را در میدان شاه افتتاح و از افراد 20 ریال بـه عـنوان حـق عضویت دریافت و به نفع خود استفاده میکند.»
چنین شایع میشود که ارفع را برای سناتوری در نـظر گـرفتهاند.به گزارش منبع که«موثق» خوانده شده و بنا به خبر از ارزش آن«تأیید شـده»،در پارهـای از مـحافل راجع به در نظر گرفتن سرلشکر بازنشسته ارفع برای سناتوری انتصابی مطالبی به گوش میرسد.حـداقل پیـام ایـن است که رژیم به ضرورت پستی دندانگیر برای ارفع پیبرده است.در گـزارش 29/4/36 سـاواک، تاکتیک رژیم چنین آمده:«جناب آقای دکتر اقبال شخصی را به نام اشرف احمدی خدمت تیمسار سـرلشکر ارفـع افسر بازنشسته فرستاده و به ایشان تأکید نمود که احتیاج شغل یا مـنصبی را در دسـتگاه خلافت دارد بگوید و در غیر این صورت به چـه مـنظور هـرروز به عنوان برگزاری جشن جمعیتی را تشکیل داده و سـخنرانی مـینماید.»
ارفع به منصبی تازه امیدوار میشود:«چند روز قبل سرلشکر حجازی در منزل فروهر وزیـر سـابق دارایی76میگفت سرلشکر بازنشسته ارفـع اظـهار داشته در آیـنده نـزدیک بـه لطف و مرحمت اعلیحضرت همایون شاهنشاه و بـا کـمک افسران بازنشسته ارتش و دوستان متنفذ خود دولتی تشکیل خواهد داد.»
«سرلشکر ارفع گـفته مـقام شامخ سلطنت خطاب به مشار الیـه فرمودهاند که او شخص وفـادار و بـا شخصیتی است و او را به عنوان ذخـیره روزهـای حساس در نظر دارند و اظهار امیدواری فرمودهاند که در روز مذکور که چندان دور نیست بتواندن خـود و دوسـتانش خدمات قابل ملاحظهای انجام دهـد.»
در پی اظـهار اعـتماد و علاقه شاه بـه ارفـع،مذاکره محرمانهای در تاریخ جـمعه 11/5/36 بـین او و وابسته نظامی سفارت آمریکار صورت میگیرد.«صابری عضو رکن 2 ستاد ارتش نیز مسلح پشـت درب اتـاق محل اقامت و مذاکره کشیک میداده کـه کـسی به اتـاق مـزبور نـزدکی نشود.»از موضوعات مورد مـذاکره در این دیدار گزارشی نیست.
چندی بعد ارفع به دوستان نزدیک خود خبر از سفری قریبالوقوع بـرای مـعالجه به هامبورگ آلمان داد.در حالی که اطـرافیان او عـقیده داشـتند،«مـنظور از مـسافرت نامبرده معالجه نـمیباشد زیـرا هیچگونه عارضهای که ایجاب چنین مسافرتی را بنماید در وی مشاهده نمیشود و مسلما این مسافرت جنبه سیاسی دارد.»77فردای روزی کـه ایـن خـبر به نقل از ارفع منتشر میشود،ارفع بـا بـدرقهای 300 نـفره در تـاریخ 29/7/36 بـه اتـفاق همسرش عازم لندن میشود.حضور این عده بدرقه کننده که در بین آنها سرلشکر،سردفتر اسناد رسمی،مدیر روزنامه،مدیر مؤسسه توریستی، معاون وزیر همن به چشم مـیخورد حکایتگر اقبال دستگاههای تصمیمگیرنده و امید بستن فرصتطلبانی است که از شمّ سیاسی برخوردارند.
بنا به پیامی که در تاریخ 10/9/36 از استکهلم مخابره میشود،ارفع پیشنهادی را پذیرفته است:«از استکهلم-وزارت امور خارجه با سرلشکر ارفـع مـذاکره شد،فرمودند:مطیع اوامر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و دولت ایران و وزارت امور خارجه میباشند.برای اجرای اوامر و گرفتن دستور نیمه دوم آذر تهران خواهد بود.» از گفته مورخ الدوله سپهر به دوستانش معلوم میشود که ارفـع پیـشنهاد سفارت دریافت کرده:
«انتصاب سرلشکر بازنشسته ارفع به سمت سفارت ایران در ترکیه در تحکیم روابط سیاسی و نظامی بین ایران و ترکیه بسیار مؤثر میباشد.»
چـنین بـه نظر میرسد که وجود ارفـع را دول بـیگانه بیشتر خوش میداشتهاند تا دولت ایران و در این میانه از نظر دور نماند که به سن و تحصیل و تجربه فرماندهی و نظامیگری،ارفع خود را شاخصتر از بسیاری حتی محمد رضـا مـییافته است.در سندی چنین آمـده:«ارفـع بین ترکها دارای نفوذ و احترام فوق العادهای است و حتی ترکها بیمیل نیستند که فرماندهی نظامی پیمان بغداد به عهده تیسمار ارفع محول شود.چندین بار نیز نظر خود را به اطـلاع مـقامات مسئول دولت ایران رسانیدهاند.»
به سختی میتوان پذیرفت که چنین فشارهایی در واگذاری پست و از جمله سفارت ایران در ترکیه به ارفع بیتأثیر بوده است.«بعد از پایان مدت مأموریت آقای علی منصور78در آنکارا شـایع شـده بود کـه دولت،یکی از امرای ارتش را به سمت سفیرکبیر ایران در آنکارا تعیین مینماید و حتی شایع بود که تیمسار سرلشکر کـیا و تیمسار وزیر جنگ نامزد این پست میباشند.در کریدورهای وزارت خارجه شایع شـده بـود کـه آقای محمد ساعد از وابستگان79به آنکارا منتقل خواهد شد.80ولی اخیرا اعلیحضرت همایون شاهنشاه تصمیم گرفتند تیمسار سـرلشکر ارفـع را به سمت سفیرکبیر دولت شاهنشاهی به آنکارا اعزام دارند و به قرار اطلاعی که از رئیـس تـشریفات وزارتـ خارجه به طور محرمانه کسب نمودهام برای تیمسار سرلشکر ارفع از دولت ترکیه تقاضای پذیرش(اگرمان)شـده است و به مجرد اینکه اگرمان ایشان رسید به آنکارا عزیمت خواهند نمود تـا در شورای وزیران[پیمان]بغداد که عـن قـریب در آنکارا تشکیل خواهد شد،شرکت نمایند.این خبر در جراید کشور منتشر شده است.»
اما دکتر اقبال نخستوزیر،همانکه به ارفع پیغام داده بود که اگر پست میخواهد بگوید و از جوسازی دست بردارد،ایـن یادداشت را در تاریخ 11/10/36 برای رئیس دفتر شاه فرستاد:
«ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی بدینوسیله فرمان مربوط به انتصاب تیمسار سرلشکر حسن ارفع سفیرکبیر دولت شاهنشاهی ایران در ترکیه برای توشیح به صحّه مبارک ملوکانه تـلوا ارسـال میگردد.نخستوزیر».
با آغاز رایزنیها در مورد مسئولیت ارفع،رفتار وی تغییر میکند:«در این هفته بر خلاف هفته گذشته ارفع با دوستان خود به طور خصوصی ملاقات مینموده و از جریان مذاکرات فیما بـین اطـلاعی به دست نیامده است.»ارفع مداکرات خود را حتی از ساواک پنها نگهداشته؛تاریخ حادثه: 13/10/36،تاریخ وصول خبر:14/10/36،تاریخ گزارش:15/10/36.
محمد رضا پهلوی با فرمانی ارفع را در همان کشوری که در گذشته پدرش مـقام سـفارت داشته،81سفیر قرار داده است:
«نظر به استدعای جناب دکتر علیقلی اردلان وزیر امور خارجه که به وسیله جناب دکتر منوچهر اقبال نخستوزیر معروض افتاده است و به موجب این فـرمان تـیمسار سـرلشکر حسن ارفع را به سمت سـفیرکبیری در تـرکیه مـنصوب و قرین افتخار مینماییم.کاخ مرمر،به تاریخ 8 دیماه 1336».
به مناسبت عزیمت ارفع به ترکیه جشنی با حضور دوستان او که بعضا مـسئولیتی نـیز دارنـد،در باغ لارک برگزار میشود.صادق سرمد قطعه شعری را کـه در مـدح ارفع ساخته،قرائت و یک جلد کتاب به نام نغمه کمال و 20 برگ حاوی اشعار مولوی را که توسط انجمن یونسکو چـاپ شـده،کـلاّ طبع سرمد به ارفع هدیه میکند.
«ارفع از جنم نظامیان سـختگیر بود.میخواست سفارت را هم به سیاق سربازخانه اداره کند. هرصبح کارمندانش را وامیداشت تا به ترتیب قد،در صفی منظم بـایستند.حـتی شـایع بود که در این بازرسیهای صبحگاهی،نه تنها لباس کارمندان که نـاخنهایشان را نـیز بازبینی میکرد.»82
کوپال کنسول سرکنسولگری شاهنشاهی ایران در استانبول هنگامی که پس از پایان مأموریتش در اسفند 1336 به تهران مـیآید در گـزارش رفـتارهای ارفع میگوید:تیمسار سرلشکر ارفع به محض ورود به آنکار تمام کارمندان سـفارت کـبری را در اتـاق کارش به صف کشیده و گفته است من نه جنابعالی نه قربان و نه سفیرکبیر هـستم.مـن یـک نفر نظامی هستم و به امر شاه به اینجا آمدهام که موقع خطاب باید بـه بـنده تیمسار بگویید.ساعت 8 صبح باید در سفارتخانه حاضر شوید و ساعت یک مرخص شوید و در ایـن مـوقع احـدی بدون اجازه من نمیتواند از سفارت کبری خارج شود و اگر کسی به حرفهای من گـوش نـدهد سخت تنبیه خواهد شد.
در مورد یکی از بخشنامههای ارفع خطاب به کارمندان سفارت،مـجله خـواندنیها نـوشته بود:روز اولی که به سفارت ترکیه منصوب میشود بخشنامهای صادر میکند که اولا اعضای سفارت باید اونـیفورم بـپوشند.ثانیا باید به مقتضای شغل و مقام به یکدیگر سلام نظامی بدهند.ثـالثا صـبح شـنبه هرهفته که من از آنها بازدید خواهم کرد، باید لباسهایشان مرتب و دستها و ناخنها هم تمیز بـاشد.چـند نـفر از اعضای سفارت به این بخشنامه اعتراض کرده آن را خلاف شأن خود میدانند.سـفیر بـخشنامه دیگری در تأیید بخشنامه اولی صادر میکند که من وقتی بیکار بودم و در حصارک [لارک]زندگی میگذراندم از مستخدمین و کارکنان هـم بـازدید میکردم و برای آنها83هم اونیفورم درست کردم تا چه رسد به شـما کـه مقامی هم دارید و نماینده سیاسی دولتی هـستید.84 (بـه تـصویر صفحه مراجعه شود) بنا به گزارشی دیـگر از طـرز سفارت ارفع،«در سفارت کبرای شاهنشاهی ایران همیشه بین کارمندان و سفیرکبیر مشاجره لفظی صـورت مـیگیرد و حتی سفیرکبیر اخیرا به[روی]یکی از کـارمندان سـفارت کبری آقـای دکـتر اسـپاهانی که مرد 65 سالهای است و عمری در سـفارت کـبری خدمت کرده هفت تیر کشیده است.سرلشکر ارفع در سفارت کبری هفت تـیری بـه کمر بسته و با نشان دادن آنـ کارمندان را تهدید مینماید.بـه آقـای وافی وزیرمختار اظهار داشته خـوب اسـت یکی از اتاقهای سفارت کبری را تبدیل به زندان نموده که کارمندان مختلف را در آنجا زنـدانی نـماییم.»
هنگامی که ارفع سفیر ایـران در آنـکارا شـد،امیر عباس هـویدا رایـزن سفارت بود،و از کسانی کـه در جـریان سختگیریهای ارفع عملا مشمول تصفیه قرار گرفت:«رفتار خشن تیمسار سرلشکر ارفع سفیرکبیر ایـران بـا امیر عباس هویدا رایزن سفارت کـبری مـنجر به آمـدن نـامبرده بـه ایران شد.اکنون آقـای هویدا در وزارت خارجه مشغول اقدام است تا به یکی از کشورهای دیگر منتقل شود.»ارفع کاردار و مـستشار سـفارتخانه را احضار کرده و گفته بود:«چون جـوان هـستی85و مـمکن اسـت آیـنده تو خراب شـود مـن گزارشی دربارهات رد نخواهم کرد،ولی نمیتوانم تو را در سفارتخانه نگه دارم.بهتر است تقاضای مرخصی کنی،بروی تهران و کـاری بـرای خـودت دست و پا کنی.»هویدا پس از بازگشت از تهران بـرای جـمعآوری و حـمل اثـاثیهاش بـه آنـکارا رفت.ارفع با تندی به او گفت:«باز تو آمدی؟ اینجا جای تو نیست.»هویدا پاسخ داد:«برای کسب اجازه و حمل اثاثیهام آمدهام.»86
البته بنا به پروندهای که گفته مـیشود اقبال برای هویدا تشکیل داده بود،سوء استفاده هویدا از موقعیتهای سیاسیاش زمینه برخورد رافع با هویدا را فراهم کرد:«در ایام جنگ دوم[جهانی،هویدا]روی سابقه دوستی که با آقای عبد اللّه انتظام داشت بـه سـرکنسولگری ایران در هامبورگ منصوب گردید.هنگام سرکنسولگری ایشان،مقادیر زیادی از تذکرههای سفید در بایگانی کنسولگری ایران در هامبورگ مفقود شد.بعد معلوم گردید،تمام سرمایهدارانی که در هامبورگ محکومیتهایی پیدا کرده بودند بـا در دسـت داشتن همین تذکرهها فرار کردهاند.پس از این جریان هویدا به آنکار منتقل گردید.در زمان مأموریت ایشان تعداد زیادی از خانوادههای بهائی ایران به ترکیه مـهاجرت کـردند و به اتکای قدرت و نفوذ هـویدا بـه فعالیت پرداختند.دولت ترکیه از این امر مطلع شد و کشف کرد که خانوادههای بهائی تحت هدایت و رهبری هویدا به چنین فعالیتهای مضر و خلاف قانون ترکیه دسـت زدهـاند.ازاینرو جمعی بهائی را بـازداشت کـردند و از دولت ایران خواستند که هرچه زودتر در تغییر وی اقدام کنند.آقای سرلشکر ارفع سفیرکبیر برای حفظ حیثیت کشور سعی وافی مبذول داشت و دولت ایران را متوجه عملیات زیانبخش هویدا کرد و درخواست تغییر وی را نمود.»87
ارفـع هـمچنان مورد حمایت انگلیسیها پیش میرفت.بر همین اساس محب علی دبیر سپهری که در اسناد ساواک«بازرس فنی وزارت فرهنگ و از دوستان نزدیک سرلشکر ارفع»معرفی شده،پیشبینی ترفیع ارفع را-به مسئولیت و فـرماندهی در پیـمان بغداد-مـیکرد:«بعد از آنکه مدتی از خدمت تیمسار ارفع در تصدی سفارت ایران در ترکیه گذشت و عملا در جلسات پیمان بغداد88 شرکت نـمود،ریاست نظامی پیمن بغداد به عهده او محول خواهد شد و مقامات انـگلیسی از ایـن نـظر جدا جانبداری خواهند بود.پس از چندی ارفع ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را عهدهدار خواهد شد و ریاست کمیته نظامی پیـمان بـغداد نیز به عهده ایران محول میشود.»محب علیدبیر سپهری میگفت: «مقامات انگلیسی آنـقدر کـوشش خـواهند نمود تا حتیالمقدور آمریکاییها را وادار به قبول نظر فوق نمایند.»
اما گویا کبر و نخوت ارفع گـاه مانع از حمایت مطلق از او میشده است:«اولین برخورد ارفع با رئیسجمهور ترکیه هم خـیلی بد بوده است.تـوضیح آنـکه چون رئیسجمهور ترکیه میدانست ه ارفع به زبان ترکی آشنایی دارد در این ملاقات با سفیرکبیر ایران ترکی صحبت میکند که ارفع عوض اینکه به ترکی جواب بدهد به فرانسه و انگلیسی پاسخ داده است.در ایـن موقع رئیسجمهور ترکیه از مترجم خواهش میکنم که بیاناتش را به فرانسه و یا انگلیسی برای تیمسار ترجمه کند.سفیرکبیر ایران نیز دفعتا اظهار میدارد که تمام بیانات جناب علی را من میفهمم.رئیسجمهور جـواب مـیدهد ما دام که به زبان ترکی آشنایی دارید بهتر است با من ترکی صحبت کنید.»
پرواضح است که با این روحیه،هرگونه منصبی برای ارفع کوچک و کم مینموده است. ویـ هـمزمان با سفارت کبرای ایران درترکیه درتاریخ 6/1/1337 تقاضای وزیرمختاری ایران را در یونان کرده است:
«وزارت امور خارجه دولت ایران با پذیرش اینجانب به عنوان وزیرمختار شاهنشاهی در یونان موافقت نموده است. خواهشمند است هـرچه زودتـر استوارنامه مربوطه را ارسال فرمایید تا به موقع خود به اعلیحضرت پادشاه یونان تقدیم گردد.
سفیرکبیر-سرلشکر حسن ارفع»
وی که نظر به موضوع و شعار مکرر و ثابت سخنرانها در منزلش در بـاغ لارک و سـخنرانیهایش در ایـن محفل،امید نیل به نـخستوزیری داشـته،بـه فاصلهای کوتاه پس از انتصاب به عنوان سفیر ایران در ترکیه،برای دیدار شاه به ایران آمد:«بالاخره تیمسار سرلشکر ارفع سفیرکبیر دولت شاهنشاهی ایـران در آنـکارا بـرای تقدیم گزارش محل مأموریت خود به پیشگاه اعـلیحضرت هـمایون شاهنشاه به تهران آمد و پریروز[9/1/1337]به پیشگاه ملوکانه شرفیاب گردید. نامبرده قبل از آمدن به ایران از وزارت خارجه اجازه مـرخصی خـواسته بـود.وزارت خارجه در جواب اطلاع داده است که تازه به ترکیه رفتهاید و آمـدن شما به تهران برای مرخصی مناسب نیست و روی این اصل سرلشکر ارفع با اخراج خود به مرخصی آمده اسـت.»بـنا بـه همین گزارش مکتوب،«به قراری که در کریدورهای وزارت امور خارج شایع اسـت اعـلیحضرت از نامبرده چندان حسن استقبال به عمل نیاورده و به عرایض و تقاضاهایش چندان وقعی نگذاشتهاند.»
انتصاب ارفع بـه سـفارت ایران در تـرکیه درنظر وی نمودی نداشت.از نظر وی اتفاق خاصی نیفتاده بوده است. دو-سه مـاه پس از رفـتن ارفـع به ترکیه،دکترهمایونفر مدیرکل وزارت دارایی از وی میپرسد که آیا از محل مأموریت جدید خـود در کـشور تـرکیه رضایت دارد یا خیر و ارفع پاسخ میدهد که:«با ترکها برادر میباشد»و پدرش مدتها در کشور تـرکیه مـشاغل مهم داشته و نیز مدت 45 سال قبل در یکی از مدارس نظامی کشور ترکیه درس خـوانده«و اغـلب سـپهبدها و سرلشکرهای شاغل به خدمت در ترکیه از همدورههای زمان تحصیلی ایشان میباشند.»ارفع اضافه نموده:«زمـامداران تـرکیه به قدری با وی نزدیک میباشند»که در زمان زندانی بودن وی در سال 1325 در هنگام حـکومت قـوام السـلطنه که احتمال کودتا توسط عناصر توده میرفته، بنا بوده در صورت وقوع پیشامد ناگواری شبانه وی را از زنـدان بـه سفارت ترکیه و از آنجا به کشور ترکیه فراری دهند و چندی قبل که بـه تـرکیه رفـته بوده یکی از امرای ارتش ترکیه نزد وی آمده و میگفته:«در سال 1325 از طرف ارتش ترکیه مأمور تـحویل گـرفتن ایـشان در مرز ترکیه بوده است.»
سرخوردگی ارفع از اینکه پست درخوری به او واگذار نـشده،بـاعث میشد تا همچنان به کارمندان سفارت بدخلقی کند.یکی از مأموران ویژه به تاریخ 9/2/1337 در گزارشی محرمانه و دسـتنویس،آورده اسـت:«اگر سرلشکر ارفع به این قبیل رفتار خشن خود ادامه دهد،کـلیه کـارمندان سفارت کبرای ایران در آنکارا استعفا داده،بـه تـهران مـراجعت خواهند نمود.فعلا در وزارت خارجه کسی نـیست کـه با او همکاری نماید.مثلا به آقای بهرامی معاون اداره تشریفات پیشنهاد شد که بـه جـای آقای امیر عباس هویدا بـه آنـکارا برود ولی قـبول نـکرده اسـت.در وزارت خارجه شایع شده که سرلشکر ارفـع بـالاخره خودش مجبور خواهد شد استعفا بدهد و به تهران برگردد.»
دوستان ارفع هـمچنان در پیـزمینهسازی برای نخستوزیری او بودند.اینبار میخواستند او را مـستقل نشان دهند.«مورخ الدوله سـپهر گـفته است تیمسار ارفع با ایـنکه یـک عضو ضد کمونیست.89میباشد مع هذا چون از لحاظ سیاسی تابع نظریات آمریکاییها نـیست روی ایـن اصل شورویها هم با نـخستوزیری او نـظر مـخالفی ندارند.»ممکن اسـت ایـن تصویر از ارفع بدان جـهت ارائه شـده باشد که زمینه را برای رقابت او با علی امینی بر سر نخستوزیری مساعد گرداند.
سـال 1337 اقـبال آمریکاییها متوجه دکتر علی امینی شـده بـود.وی در مدت سـفارت آمـریکا بـا بعضی از چهرههای حزب دمـوکرات رابطه برقرار کرده بود.گفته میشود در این مدت مفاسد رژیم محمد رضا پهلوی را برای سـران آمـریکا و حزب تبیین کرده است.پس از روی کار آمـدن کـندی،رژیـم بـرای واگـذاری نخستوزیری به امـینی تـحت فشار قرار گرفت و شاه که زمانی پدرش قاجاریه را از سلطنت خلع کرده بود نمیخواست به شاهزاده قاجار رتـبه نـخستوزیری بـسپارد.90چهرههایی را کاندیدای رقابت با علی امینی کـرد.نـقش زاهـدی در ایـن مـقطع یـک برنمه تدارک دیده شده از سوی شاپور ریپورتر و اسد اللّه علم بود تا سپهبد فضل اللّه زاهدی به عنوان یک مهره آمریکایی در مقابل دکتر علی امینی مهرهای که در آن زمان دیـپلماسی آمریکا در ایران به شدت به او گرده خورده بود مطرح گردد و به بغرنج شدن فضای سیاسی ایران و تضعیف مواقع امینی بینجامد.یکی دیگر از چهرههایی که در این زمان با توطئه دربار بـه تـهران فراخوانده شد و به عنوان یک«مهره انگلیسی»کاندیدای صدرات گردید و در مقابل امینی علم شد سرلشکر حسن ارفع سفیر ایران در ترکیه بود.91وی در اردیبهشت 1337 طی یک سناریوی ساختگی و همزمان با سـپهبد فـضل اللّه زاهدی به منظور مقابله با نفوذ دکتر علی امینی به عنوان کاندید نخستوزیری وارد تهران شد.92
پس از این سناریوی ساختگی،منوچهر اقبال نخستوزیر ماند،عـلی امـینی هم به نخستوزیری نرسید.ارفـع بـه آنکارا برگشت،اما دوستانش همچنان میگفتند:«قرار است تیمسار ارفع ابتدا عهدهدار وزارت امور خارجه گردد و چنانچه تشنجات سیاسی خاورمیانه توسعه باید مقام نخستوزیری را عـهدهدار شـوند.»93با این حال عـلی اصـغر حکمت وزیر امور خارجه شد. «خبر واصله در تاریخ 11/5/37 این است که«تیمسار ارفع به علت اختلاف نظرهایی که با علی اصغر حکمت وزیر امور خارجه داشته به زودی به ایران مـراجعت[میکند]و دیـگر به محل مأموریت خود نخواهد رفت.»در همین حال در محافل سیاسی شهرت یافته که«تیمسار ارفع به تهران احضار و قرار است شخص دیگری به جای ایشان به سفارت شاهنشاهی در ترکیه مـنصوب شـود.»
ارفع بـه یکی از نزدیکان خود گفته بود:«اولیای امور به خیال خود وی را به ترکیه تبعید کردهاند.» ولی مشار الیه مـطمئن است که ناجی واقعی او خواهد بود و به طور قطع و یقین بـه ایـران مـراجعت و مقدمات کار را فراهم خواهد کرد.راوی گزارش 20/9/37 افزوده:چون تیمسار ارفع مورد توجه کامل مقامات انگلیس است و یـک فـرد واقعا نظامی،در بین ارتش ایران نیز طرفداران زیادی دارد ممکن است در صورت لزوم دولت انگلیس بـرای انـجام یـک تحول اساسی به صورت کودتا وسیله مراجعت وی را به ایران فراهم نماید.
صابری کارمند رکـن 2 ستاد ارتش همچنان عضو ثابت جلسات و دیدارهایی است که ارفع در سفرهای گهگاهش بـه ایران ترتیب میدهد:«عـلی درودیـان،خان ملکیزدی،صابری،کارمند سابق رکن 2 ستاد ارتش،بانو مریم میرهادی،صمیمی سخنگوی انجمنهای محلی جنوب شهر نیز از جمله کسانی بودهاند که در جلسه روز جمعه 28/9/37 در منزل تیمسار سرلشکر بازنشسته ارفع حضور داشـتهاند.»ارفع نیز همچنان با کبر 26 سالن سن نسبت به محمد رضا،ضعفهای رژیم محمد رضا را با یادکرد به تعظیم از دوره رضا پهلوی،گوشزد میکرد و نیز توفیقات ترکیه را دستاویز تحقیر محمد رضا و بـاجخواهی از او قـرار میداد:«قبل ازظهر روز مزبور عدهای در حدود 20 نفر از دوستان تیمسار بازنشسته سرلشکر حسن ارفع سفیرکبیر ایران در ترکیه در منزل مشار الیه واقع در لارک حضور یافتهاند.نامبرده سپس از روی یادداشتی که از حبیب خود بـیرون آورده بـا احتیاط اظهار داشته کشور ترکیه در حال حاضر دارای 22 لشکر پیاده،9 لشکر زرهی،3 لشکر سوارهنظام،200 فروند هواپیمایی جت آخرین سیستم و مجهز به آخرین سلاحهای اتمی میباشد و انضباط افسران و سربازان ترک واقـعی مـیباشد و بعد از وضع زندگی کارمندان دولت انتقاد نموده و گفته است وضع کارمندان دولت در ایران خوب و مرفه نیست.ارفع همچنین از وضع زندگانی مردم ترکیه بحث نموده و اظهار داشته:شهرداریهای شهرهای مختلف تـرکیه در کـلیه امـور دخالت مینماید و وضع سازمان گـوشت در آنـجا بـسیار جالب است و برای نگاهداری گوشت 4 انبار بزرگ تهیه شده که مصرف گوشت چندین ماه را در آن ذخیره مینمایند و در کلیه شئون مملکتی مانند زمـان سـلطنت اعـلیحضرت فقید رضاشاه کبیر در ایران نظم و انضباط مشاهده مـیشود.»
حـکم وزیرمختاری ارفع در یونان با حفظ سفارت کبری در ترکیه امضا میشود،«ما، محمد رضا پهلوی شاهنشاه ایران نظر به اسـتدعای جـناب عـلی اصغر حکمت وزیر امور خارجه که به وسیله جناب دکـتر منوچهر اقبال نخستوزیر معروض افتاده است به موجب این فرمان تیمسار سرلشکر حسن ارفع سفیرکبیر خود در آنکارا را بـه سـمت وزیـرمختاری در یونان منصوب و قرین افتخار مینماییم.
یکهزار و سیصد و سی و هفت.»(14/10/1337)
یکی از حـرکتهای مـهم و البته از حیث فروش استقلال ایران خیانتآمیز ارفع امضای موافقتنامه دفاعی با آمریکا بود.این موافقتنامه کـه روابـط دو جـانبه آمریکا با پاکستان و ترکیه را نیز در برمیگرفت،بین ایران و آمریکا در تاریخ 14 اسفند 1337 در آنـکارا امـضا شـد.از طرف دولت ایران سرلشکر حسن ارفع سفیر در ترکیه و از طرف آمریکا«فلچر وارن»سفیر آمریکا در آنکارا مـوافقتنامه را امـضا کـردند.به موجب این موافقتنامه ایران و آمریکا همپیمان نظامی شدند.94این موافقتنامه در واقع چک سـفید امـضای اشغال نظامی ایران توسط آمریکا در شرایط ضرور بود:به محض اینکه قانون مـربوط بـه مـوافقتنامه فوق به تصویب مجلسین رسید و مبادله شد،دولت ایران به چند سفارتخانه مهم خود در خـارج یـک بخشنامه[به کلی]سری صادر کرد که چون احتمال میرود خاک ایران مورد حمله نـاگهاین قـرار بـگیرد و دولت فرصت کمک طلبیدن از آمریکا را نداشته باشد،لذا در چنین وضعیتی بدون تلاف وقت یادداشتی به ایـن مـضمون به سفارت آمریکا در محل بفرستید:«نظر به اینکه خاک ایران مورد تـجاوز قـرار گـرفته و تمامیت و استقلال کشور ایران در خطر است،بر طبق ماده موافقتنامه همکاری بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت کـشورهای مـتحد آمـریکا که در تاریخ 14 اسفند 1337 در آنکارا به امضا رسیده است سفارت کبرای شاهنشاهی در...بـه مـوجب مأموریتی که از طرف دولت متبوع خود دارد دخالت نیروهای نظامی کشورهای متحد آمریکا را برای دفاع از حقوق و تمامیت و اسـتقلال ایـران تقاضا مینماید.»95
سال 1338 نیز گویا با آرزوی نخستوزیری برای ارفع آغاز شده.«سـرتیپ بـازنشسته کیکاووسی افسر سابق ژاندارمری میگفت سرلشکر ارفـع سـفیرکبیر ایـران مجددا برای احراز پست نخستوزیری فعالیت بـیسابقهای را آغـاز نموده.مشار الیه که سابقا سعی مینموده فقط با حمایت دولت انگلیس بـه ایـن سمت منصوب شود اکنون مـتوجه افـسران ارشد و امـرای ارتـش گـردیده و ضمن تماس با آنها و چند نـفر دیـگر از امرای بازنشسته ارتش و کانون افسران سعی دارد نظر عده زیادی از افسران بازنشسته را بـه سـوی خود جلب نماید.»کنترلها افزایش مـییابد:تاریخ حادثه:4/4/1338.«قبل از ظـهر روز گـذشته عدهای در حدود 15 نفر از دوستان تـیمسار سـرلشکر بازنشسته حسن ارفع سفیرکبیر ایران در کشور ترکیه من جمله سرنشین اتومبیل شخصی شـماره 30066 در مـنزل مشار الیه حضور یافتهاند. سـرنشین اتـومبیل شـماره فوق مدت نـیم سـاعت به طور محرمانه در گـوشه بـاغ با تیمسار ارفع مذاکره نموده است.»
ارفع از حمایت انگلیس قطع امید میکند:«بدبختانه رجـال ایـران از وزیر گرفته تا سناتور و نماینده مـجلس از وضـع دنیا بـیخبرند و خـیال مـیکنند امروزه انگلستان مثل قـرن گذشته نفوذ فوق العاده در دنیا دارد.من خودم با انگلیسیها کمال دوستی را دارم و مساعدت آنها را برای ایـران واجـب و مغتنم میدانم و لیکن از ضعف ایشان هـم مـطلع شـدهام.در ایـن ایـام دو دولت مقتدر در عالم بـیشتر وجـود نداشت[ندارد]. اول امریکا،دوم روسیه است.انگلیس و فرانسه و آلمان غربی اگر هرسه متفق شوند شاید به یکی از آن دو دولت بـرسند.»96 حـسن ارفـع به دنبال حمایت امرای ارتش مداوم در رفـتوآمد بـین ایـران و تـرکیه-مـحل مـأموریت خود در سفارت ایران-است؛7/4/1338:«در فرودگاه مهرآباد عدهای در حدود 50 نفر از دوستان مشار الیه من جمله صابری عضو رکن 2 ستاد ارتش،حسن کتیرایی و جعفری از ایشان بدره نمودهاند.»
با جـدی شدن کنارهگیری اقبال از نخستوزیری،ارفع جدیتر از قبل مذاکره با انگلیسیها را نیز در دستور کار قرار میدهد:«یکی از بستگان نزدک سرلشکر ارفع سفیرکبیر ایران در ترکیه اظهار داشته سرلشکر ارفع با مقامات وزارت خـارجه انـگلستان در مورد نخستوزیری خود تماس گرفته و رضایت دولت انگلستان را جلب نموده و در اینباره با اعلیحضرت همایون شاهنشاه نیز مذاکراتی نمود، تا در صورت فشار آمریکاییها به دولت ایران سرلشکر ارفع به نخستوزیری تعیین گـردد.»امـا گویا برای او سناتوری در نظر گرفته بودند:«در محافل سیاسی راجع به ترمیم کابینه میگویند:ممکن است دکتر قاسم رضایی به سمت وزیر صنایع،جـهانگیر تـفضلی وزیر فرهنگ،پاشا سمیعی بـه وزارتـ یا کفالت پست و تلگراف و تلفن و سرتیپ فرزانگان به وزارت راه منصوب و تیمسار انصاری وزیر راه به سفارت ایران در ترکیه و سرلشکر ارفع به مجلس سنا برود.»کـه مـحقق نشد.
ارفع در پرتو فـعالیتهای شـبه سیاسیاش،در مقاطعی با دکتر مظفر بقائی همکاریهایی داشته است.در نخستین روزهای مهر 1339 معلوم شد که«قبل از بازداشت دکتر بقایی میان نامبرده و سرلشکر حسن ارفع مکاتباتی در جریان بوده و در تعقیب همکاریهای مـحرمانه کـه در زمان زیاست ستاد ارتش[و]نخستوزیری رزمآرا داشتهاند این مکاتبات صورت میگرفته است ولی چون این مکاتبات به زبان فرانسه بوده لذا اطرافیان دکتر بقایی از مفاد آنها اطلاعی کسب نکردهاند.»
و بالاخره در نتیجه گزارشهایی چـون«تـیمسار ارفع کـمتر تسلیم دستورات و نظریات وزارت امور خارجه میباشد.»97یا ملاحظاتی دیگر حکم ارفع با دستخط شا،تغییر کـرد:«نظر به استدعای جناب حسین قدس نخعی وزیر امور خارجه کـه بـه وسـیله جناب دکتر علی امینی نخستوزیر معروض افتاده است به موجب این فرمان تیمسار سرلشکر حسن ارفع را بـه سـمت سفیرکبیری در کراچی منصوب و قرین افتخار مینماییم.کاخ مرمر به تاریخ 1340»98
در حالی که دوسـتان و نـزدیکانش مـیگفتند:«از سمت جدید خود رضایت ندارد و مایل است در ایران بماند و ضمن رسیدگی به امور دامداری فـعالیت سیاسی را در داخل کشور انجام دهد.تیمسار ارفع اظهار داشته بعد از یکی-دو ماه کـه از مدت مأموریت جدید او گـذشت از مـقام خود استعفا کرده و به ایران
برمیگردد و مانند سابق اجتماعات روزهای جمعه را در منزلش دایر خواهد نمود.»او راضی نبود به این دلیل که خود را حتی از شاه برتر میدانست:«من در زمان سلطنت احمد شـاه قاجار ستوان یکم بودم.» درجهای که محمد رضا چند دهه بعد به آن رسیده بود.«وقعی که اینجانب فرماندهی هنگ گارد سوار پهلوی را داشتم اعلیحضرت رضا شاه کبیر والاحضرت همایون ولایـتعهد آنـ روز را که یازده سال از سن شریفش میگذشت به ریاست افتخاری آن هنگ تعیین فرمودند و این امر باعث افتخار بزرگ هنگ مذکور.هنگامی که در سال 1315 مطابق با 1936 به ایران مراجعت فرمودند داخل دانـشکده افـسری ایران شدند.در این موقع اینجانب عهدهدار تدریس تاریخ نظامی و جغرافیا در دانشکده افسری بودم و افتخار داشتم که والاحضرت ولیعهد ایران جزو دانشجویان این دوره بودند.»
البته از حق نباید گذشت کـه دانـش نظامی ارفع در حد مورد اعتنایی بوده است.تأملی در مقاله وی به نام«وضعیت سوق الجیشی و جغرافیایی ایران»که در یکی از کنفرانسهای جغرافیا ارائه کرده نشان تسلط و آگاهی عمیق همراه با تـوان نـظریهپردازی او در حـوزه استراتژی نظامی است. در این قـبیل یـادداشتها وی فـردی معلوم میشود که تمام کوهها و درهها و جنگلها را در نسبت با عملیات تهاجمی و تدافعی با تمام جزئیات میداند.بعضی از مقالات این گونه وی در مـطبوعات عـمدتا نـظامی به چاپ رسیده است.از آثار علمی وی دو جلد«تـعلیمات حـربی خدمات صحرایی واحدهی سوارهنظام»است.گزارشی که وی به عنوان سفیرکبیر در کراچی برای علاء وزیر وقت دربار شاهنشاهی ارسال کـرده،مـورخ 8 اردیـبهشت 1341،نمونه نگاه نظامی وی است: «با اتومبیل سرکنسولگری به قـصبه«چمن»که در روی مزر پاکستان به افغانستان است رهسپار گردیدم. نرسیده به مرز رشته کوههای مرتفع و متصل وجود دارد کـه مـانع بـسیار مهمی را در مقابل هرتجاوز تشکیل میدهد.جاده کویته به چمن از بالای گـردنهای بـه اسم«خجک»عبور میکند که ارتفاع آن بیش از دو هزار و پانصد متر است و عرض رشته کوه در آن قسمت در حـدود دهـ کـیلومتر است.علاوه بر جادهای که آسفالته میباشد راهآهن دو خطی از کویته تا آخـرین نـقطه مـرز کشیده شده است و از تونلهای متعدد عبور میکند. در گردنه اینجانب پیاده شده و در حال پیاده بـه قـلل اطـراف که از آنجا چشمانداز وسیع دو طرف مرز دیده میشد بالا رفتم و مشاهده نمودم که در عـقب گـردنه در سر درههای مخفی آشیانههای مسلسل و توپ با مهارت تعبیه شده بود که در صـورت عـبور دشـمن از گردنه بالافاصله آن را زیر آتش خود بگیرند(به شکل Centrepente ).این آشیانهها خالی بودند ولی معاوم بـود کـه به محض بروز خطر وسایل لازم در آن برقرار خواهد شد.در پایین گردنه،جـاده از تـونل قـرار گیرد و مانع یورش ناگهانی تانکها بشود...»
روحیه ارفع در طلب جاه تغییری نکرده.همزمان با سـفارت ایـران در کراچی پاکستان، اکرودیته شدن سیلان را خواهان است:«18 تیر 1341 جناب آقای عباس آرام وزیـر مـحترم امـورخارجه راجع به صدور فرمان ملوکانه برای اکرودیته شدن اینجانب به سمت سفیرکبیر شاهنشاهی در سـیلان بـه اسـتحضار میرساند که با وجود آنکه پذیرش اینجانب برای بار دوم طی شماره 3 مـورخ 18/1/41 بـه وزارت امور خارجه ارسال گردیده و آن وزارت طی تلگراف شماره 353 مورخ 12/13/41 به اطلاع اینجانب رسانیدند که در آن موقع حضور ایـنجانب در پاکـستان ضروری بوده و به سفیرکبیر سیلان گفته شود در موقع خود اقدام خواهد شـد،هـنوز هم جهت صدور فرمان ملوکانه اقدامی بـه عـمل نـیامده است.از آنجایی که ادامه این بلاتکلیفی بـه خـصوص در مقابل سفیرکبیر و دولت سیلان برای اینجانب بسیار نامطلوب بوده و به نظر میرسد که بـرای دولتـ شاهنشاهی نیز شایسته نباشد،خـواهشمند اسـت دستور فـرمایید در ایـن خـصوص تکلیف اینجانب روشن شود.سفیرکبیر-سـرلشکر حـسن ارفع.» کمتر از یک ماه بعد این حکم تحویل ارفع میشود:«ما مـحمد رضـا پهلوی شاهنشاه ایران،نظر به اسـتدعای جناب عباس آرام وزیر امـور خـارجه که به وسیله جناب امـیر اسـد اللّه علم نخستوزیر معروض افتاده است به موجب این فرمان تیمسار سرلشکر حسن ارفـع را بـه سمت سفیرکبیری در سیلان منصوب و قـرین افـتخار مـینماییم.کاخ سعدآباد بـه تـاریخ 11 مرداد 1341».
پس از سفارت ایران در پاکـستان کـه در سال 1341 پایان یافت،پست عمده دیگری به ارفع واگذار نشد.تغییر لحنی که از آن پس در بـیان ارفـع پیدا شد و عمدتا حاوی انتقاد از رژیـم و حـامیان غربی آنـ بـود،تـاکتیک یا به قولی پلتـیک بود؟یا نظر خود ارفع؟به درستی معلوم نیست.اینقدر هست که ارفع تا زمانی که منصبی در اختیار داشـته چـنین عباراتی کمتر بر زیان رانده؛ 12/8/43:«درسـت اسـت کـه آمـریکا دویـست میلیون دلار به ایـران قـرض میدهد که تجهیزات جنگی خود را مدرن کنیم ولی این قرض را با 5 الی 6% به ما میدهد و همین قرض را بـه عـربها صـدی 2 الی 5/2 میدهد.آنها هم قرضه خود را برای تـجهیزات نـظامی بـه کـار مـیبرند.مـعلوم نیست آمریکا از کدامیک حمایت میکند و دوست کدام کشور است.»جالب است که ارفع تا مرحله تئوریپردازی چپگرایانه هم پیش میرود:«یک سال و نیم پیش حضور اعلیحضرت هـمایون شاهنشاه عرض کردم که ما باید در خصوص چین کمونیست از تعصب دست برداریم و تزهای سوسیالیسم را در بین طبقات تشویق و رواج بدهیم.اعلیحضرت از حرف من خوششان نیامد.اما امروز ملاحظه میکنید در فرمایشات خودشان مـیفرمایند اگـر سوسیالیسم یا هرمرام و روش دیگری برای پیشرفت کشور و مردم صلاح باشد با دست خودمان آن را عملی خواهیم کرد.»99
سرلشکرارفع دراظهاراتی از همین دست در خصوص قانون مصونیت مستشاران نظامی آمریکا100 گفته بـود: «دولتـ آلوده بود و با تصویب این لایحه آلودهتر شد و مجلسین ما هم آلوده شده و فرداست که روسیه و انگلیس هم تقاضای چنین مصونیتی را بکنند.آخر آمـریکایی در ایـن مملکت هرکاری دلش میخواهد مـیکند دیـگر این اجازه بردگی و بندگی چه بود؟»
عباراتی از این قبیل نوعا مصرف تبلیغاتی برای ورود به مجلس نیز دارند؛6/10/43:«من مخالف اخذ وام و دخالت مستشاران آمریکایی در ارتش ایـران هـستم زیرا در 20 سال اخیر کـه مـستشاران نظامی آمریکا در ارتش ما دخالت داشتند کوچکترین پیشرفتی نکردیم و حتی نسبت به سابق ارتش ایران از نظر انضباط عقب رفته است.من اگر دارای اختیار باشم اول کاری که میکنم ضمن تشکر از کـمکهای آمـریکا به ایران و حفظ دوستی آنها مستشاران نظامی را از ارتش ایران بیرون خواهم کرد.»
با کشته شدن حسنعلی منصور،نخستوزیری که کاپیتولاسیون را به مجلس برد،امیر عباس هویدا به نخستوزیری رسید؛هـمانکه زمـانی به دسـتور ارفع از سفارت ایران در ترکیه اخراج شد؛بهمن 1343:ارفع منتظر انتقام بود و وحشت خود را با چند نفر در مـیان گذاشت.قضیه کمکم به گوش هویدا رسید و او از ارفع وقت ملاقات خـواست.سـرانجام شـبی به خانه او رفت و از وی دلجویی نمود.به ارفع گفت:«من نخستوزیری را از شما دارم.بنابراین همیشه مدیون الطاف شما هـستم. هـمان اقدام شما باعث شد که به شرکت نفت بروم و بعد وزیر و نخستوزیر بـشوم.»101
ارفـع مـدتی به عنوان بازرس آستان قدس مشغول بوده است:«در تاریخ 19/9/44 سپهبد باتمانقلیچ(نایب التولیه آستان قـدس رضوی)به اتفاق سرلشکر بازنشسته ارفع(رئیس بازرسی آستان قدس)با کسب اجـازه از پیشگاه اعلیحضرت همایون شـاهنشاه آریـامهر جهت گزارش مربوط به چهل میلیون ریال سوء استفاده از اموال آستان قدس رضوی به تهران وارد گردیده.»102
چند سال بعد نیز،در خرداد 1351«به فرمان ملوکانه،تیمسار سرلشکر حسن ارفع به سمت «نـیابت ریاست انجمن ایران و پاکستان انتخاب شد.»ریاست انجمن با شاه بود:«برای ترمیم این وضعیت پیشنهادات زیر را محترما به عرض میرساند:
1.تغییر امکنه که میبایستی نوساز و مطابق پسند امروزه باشد کـه دارای یـک سالن برای سخنرانیها و نمایش فیلم باشد و گنجایش اقلا 100 نفر را داشته باشد،یکی سالن پذیرایی،5 اتاق برای نایبرئیس، دبیر و دفاتر،یک اتاق کافهتریا مجهز با بار،یک شربتخانه و یک اتاق بـرای پیـشخدمت و سرایدار.این اطاقها باید مفروش باشند و یا پارکه103و مشمّا104داشته باشند و صندلی،مبل،میز و غیره،تمیز و راحت مطابق سلیقه امروزه وجود داشته باشد.کتابخانه انجمن باید،مانند کتابخانههای سـایر انـجمنهای فرهنگی که در تهران هستند،علاوه بر کتابهای شعر و ادبیات دارای کتابهای علمی و تاریخی به زبانهای مختلف هم باشد که مجلد باشند.یک نفر پیشخدمت مخصوص باید در کافهتریا آماده باشد مـحل کـافهتریا نـیز تمیز و روشن و دلچسب باشد.مـشروبات و مـأکولات لازمـه دائما در اختیار اعضا باشد.»105
اما ارفع دیگر به حاشیه رانده شده بود.در آن حد که از امنیت لازم برخوردار نبود:«پس از سالیان دراز خدمت،اکنون کـه در دوران بـازنشستگی هـستم و احتیاج به فراغت و آرامش دارم،متأسفانه از دو سال قبل بـه تـحریک شخصی،عدهای افراد ولگرد و اوباش به انواع و اقسام هرروز به نحوی مراحم زندگی من هستند.این عده هروقت کـه اراده کـنند بـه قهر داخل اراضی و خانه من میشوند.قفل را میشکنند،اتاق و انـبار ملکی مرا متصرف میشوند.»106
در پی تضرع و تظلم ارفع در مورد وضعیت موجود خود از جمله کمکهای رژیم به او این بـود کـه از اراضـی وسیع اطراف لارک که در اختیار ارفع بود«مقدار 30 هکتار ممیزی مزروعی شـده، قـطعات 15 و 16 و 19 و 20 از پلاک اصلی مورد بحث،بایر تشخیص که راجع به مالیت 1%اراضی بایر مفاصا حساب صادر»شد.«بـنابراین بـابت 30 هـکتار اراضی لارک به شرح فوق که سابقه ممیزی مزروعی دارد تا این تاریخ بـدهی مـالیات اراضـی بایر و مزروعی ندارد.»107
وی سال 1352 در عریضهای از محمد رضا پهلوی تقاضا کرده بود ه اجازه دهـد زمـینهای قـریه لارک را تقسیم و به فروش برساند.او در این نامه نوشته است:«این قریه متعلق به همسرم بـوده کـه به فرزندانش رسیده است.»پاسخ این بود که:«شاهنشاه آریامهر دستور فرمودند جـناب نـخستوزیر راهـحلی پیدا کنند.حداقل آن است که وزارت دارایی مالیات را به اقساط دریافت دارند.رئیس دفتر مـخصوص شـاهنشاهی.»108 بدهی مالیاتی-و البته بخشیدهشده-ارفع در سال 1352 چنین شرحی دارد:«بدهی اینجانب به دارایی بـه شـرح زیـر است:
«1-از بابت اصلی بدهی 59000000 ریال
2-از بابت زیان دیرکرد 7080000 ریال
3-پرداختی به موجب 4 فقره قبض 3100000 ریـال 62980000 ریال»
ارفع سال 52 ملکی از طریق بایر اعلام شـدن زمـینهای مـزورعی در اختیار گرفته بود که تنها مالیات آن-اگر بنا به پرداخت بود-بیش از شش مـیلیون تـومان در هـمان سال میشد.
در روزهای پایانی عمر رژیم پهلوی،ارفع نظر به تجارت نـظامی و سـیاسیاش تا کنار میدان آمد.22/9/1357،در جلسهای 6 نفره با حضور سپهبدها و سرلشکرهای رژیم،«متن اعلامیهای که سرلشکر حـسن ارفـع به قصد انتشار در میان مردم به منظور برانگیختن احساسات ملی برای مـبارزه بـا عمال بیگانه و روشن نمودن اذهان عمومی دربـاره روحـانی نـمایانی که با عوامل کمونیستی و مارکسیستی همکاری دارنـد و کـمک به پیشرفت نیت سوء آنها مینمایند نوشته بودند قرائت و نشر آن به مصلحت تـشخیص داده شـد.» 109 اما وقتی غلبه قیام عـمومی مـعلوم شد،«در جـلسه 1062 مـورخ 19/10/1357 شـورای عالی پزشکی نظامی بیمه پرونده تـیمسار سـرلشکر بازنشسته حسن دانش ارفع مطرح گردید. به نظر شورا برابر اوامر جـهانمطاع مـلوکانه لازم است تیمسار بازنشسته سرلشکر حسن دانـش ارفع برای معالجه بـه کـشور آمریکا عزیمت نماید.» معالجه بـهانهای شـد تا ارفع به خارج از کشور فرار کند.وقتی کمیته انقلاب اسلامی اختیاریه مـستقر در مـسجد اعظم رستمآباد شمیران از بانک سـپه مـوجودی او را اسـتعلام کرد پاسخ ایـن بـود:«سرلشکر حسن ارفع مـبلغ 436500 ریـال موجودی در حساب جاری به شماره 412 نزد شعبه شمیران این بانک دارد.»
ارفع پس از انتشار خاطرات نـظامی و سـیاسیاش تحت عنوان«پنج پاشاده»به زبـان انـگلیسی،سال 1365 در اروپا مُـرد. 110
پانـوشتها:
(1)-پرونده انفرادی«حسن ارفع»در ساواک،مضبوط در آرشیو اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛منبع اصلی ایـن مـطالعه که بیش از 70 درصد مطالب نیز در آن نـقل شـده اسـت.(از ایـن پس،ایـن منبع تنها بـا عـنوان«پرونده انفرادی»یاد خواهد شد.)
(2)-ظهوروسقوط سلطنت پهلوی،خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست و جستارهایی از تـاریخ مـعاصر ایـران،2 مجلد،چ پنجم،انتشارات روزنامه اطلاعات،تـهران،پایـیز 1371،ج 1،ص 437.(از ایـن پس،«ظـهور و سـقوط...»گفته میشود.)
(3)و(4)-عاقلی،باقر،شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران،چ اول،تهران،نشر گفتار-نشر علم،پاییز 1380،ج1،صص 80 و 83.
(5)-غنی،سیروس،ایران برآمدن رضا خان،برافتادن قاجار و نـقش انگلیسیها،ترجمه حسن کامشاد،چ سوم،تهران، نیلوفر،زمستان 1380،ص 220.
(6)و(7)و(8)-پرونده انفرادی.
(9)-عاقلی،باقر،همان،ج 1،ص 80.
(10)-پرونده انفرادی.
(11)-عاقلی،باقر،همان.
(12)-پرونده انفرادی.
(13)-عاقلی،باقر،همان،ص 83.
(14)-پرونده انفرادی.
(15)-غنی،سیروس،همان،صص 192 و 193.
(16)-پرونـده انـفرادی.
(17)-غنی،سرویس،همان،ص 193.
(18)-پرونده انفرادی.
(19)-در همین دوران بود که با یک رقاص باله انگلیسی به نام هیلدا بیوک ازدواج کرد.هیلدا در سال 1349 فوت کرد و در باغ شخصی ارفع تدر قریه لارک دفـن شـد.چند سال پیش از فوت او ارفع با دختری روستایی اهل از گل-به قول فردوست، کاملا دهاتی-به نام نجمه قنبریزاده ازدواج کرد.(ظهور و سقوط...ج 1،ص 144؛ج 2،ص 441).
(20)-صـورت کـهن استانبولی.
(21)-پرونده انفرادی؛عاقلی،بـاقر،هـمان،ج 1،ص 83.
(22)-عاقلی،باقر،همان،ص 80.
(23)-پرونده انفرادی.
(24)-ظهور و سقوط...،همان.
(25)-پرونده انفرادی.
(26)-عاقلی،باقر،همان،ص 81.
(27)-پرونده انفرادی.
(28)-عاقلی،باقر،همان،ج 2،ص 716.
(29)-پرونده انفرادی.
(30)-سرهنگ نجاتی،غلامرضا،تـاریخ سـیاسی بیست و پنج ساله ایـران(از کـودتا تا انقلاب)،چ ششم،تهران،خدمات، فرهنگی رسا،1379،ج 1،ص 52.
(31)-غیر نظامی،شهری.مشتتق از لغت لاتین شهری شدن، Civil .
(32)-خانم«ان کاترین سواین فورد»،همان میس لمبتون مشهور،از کارگزاران سیاست خارج انگلیس.
(33)-ظهور سقوط...،ج 1،ص 146.
(34)-عـاقلی،بـاقر،همان،ج 1،ص 81.
(35)-آبراهامیان،یرواند،ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی،محمد ابراهیم فتاحی،چ چهارم،تهران،نشرنی، 1378،ص 283.
(36)-عاقلی،باقر،همان،ج 3،ص 1769.
(37)-سرهنگ نجاتی،غلامرضا،همان،ج 1،صص 48 و 52.
(38)-ظهور و سقوط...،ج 1،ص 141.
(39)-هزینه حزب«سومکا»تـوسط مـحمد رضا تـأمین میشد و از چهرههای اصلی آن داوود منشیزاده و داریوش همایون بودند. اعضای این حزب که نام آن مخفف«سوسیالیسم ملی کارگران ایـران»بود،با مخالفان محمد رضا مبارزه و حتی مبارزه سخت خیابانی مـیکردند.بـرای حـمله به مخالفان،چماقهای دسته کوتاه داشتند.به هزینه محمد رضا خانهای اجاره کرده بودند.در این خانه جـلسات سـخنرانی منظم داشتند.آنها خود را به شدت«شاهپرست»میخواندند.
(40)-ظهور و سقوط...،ج 1،صص 140 و 141.
(41)-همان،ج 2،ص 440.
(42)-عـاقلی،بـاقر،هـمان،ج 1،ص 81.
(43)-همان،ج 2،ص 716.
(44)-سفری،محمد علی،قلم و سیاست،از استعفای رضا شاه تا سقوط مصدق،چ دوم،تهران،نشر نـامک،1371،ج 1، ص 177.
(45)-همان،ج 4،ص 674.
(46)-گذشته چراغ راه آینده است،تاریخ ایران در فاصله دو کودتا(1299-1332)،ج ششم،تهران،انتشارات قـقنوس، اسفند 1377،ص 341.
(47)-توکلی،یعقوب،خـاطرات جـهانگیر تفضلی،چ اول،تهرا،دفتر ادبیات انقلاب اسلامی،1376،ص 55.
(48)-همان،ص 66.
(49)-آبراهامیان،یرواند،همان،ص 282.
(50)-سرهنگ نجاتی،غلامرضا،همان،ج 1،صص 49-50.
(51)-نوه ارفع نیز همسر کلارک نوئل،افسر اطلاعاتی ارتش انگلیس بود.(ظهور و سقوط...،ج 2،ص 441.)
(52)-آبراهامیان،یرواند،هـمان،ص 343.
(53)-گذشته چراغ راه آینده است،ص 404.
(54)-پرونده انفرادی.
(55)-ظهور و سقوط...،ج 2،ص 440.
(56)-همان،ص 442.در کنار این فعالیتها،ارفع کشاورزی وسیعی در اراج[اراضی]همجوار اقدسیه به راه انداخته بود.وی در آنجا باغ بسیار بزرگی احداث کرده،زمینهای جنوبی باغ را بـا سـیم خاردار محصور کرد و تعدادی درخت در آنجا کاشت تا بایر محسوب نشود.تا چند سال قبل از انقلاب این زمینها تا متری 500 تومان مشتی داشت و ثروت کلانی میشد.در زندگی وی مقاطع دیگری نـیز هـست که وی به فعالیتهای اقتصادی تعلق خاطرنشان میداده است.(ظهور و سقوط...،ج 1،ص 143).
(57)-پرونده انفرادی.
(58)-ظهور و سقوط...،ج 2،ص 440.
(59)-عاقلی،باقر،همان،ج 1،ص 81.
(60)-پرونده انفرادی.
(61)-همان.
(62)-ظهور و سقوط...،ج 2،صص 440 و 441.
(63)-عاقلی،باقر،همان،ج 1،ص 82.
(64)-پرونده انـفرادی.
(65)-سـرهنگ نجاتی،غلامرضا،همان،ج 1،صص 51 و 52.
(66)-«متصدی دفتر اسناد رسمی در خیابان کبریتسازی»(گزارش اطلاعات داخلی ش 2-3-3942).
(67)-سالها بعد وقتی ازهاری اختیار دولت را به دست گرفت به همین ترتیب چهرهای مضحک و نالایق از خود نـشان داد.
(68)-مـنظو«در نـوشته»،«روی کاغذ»،«در حرف»است.
(69)-نـاتال ویـتنس(نـشریه خارجی)،26 ژوئن 1957.
(70)-«از او دختری به نام لیلا دارد که با یک انگلیس ازدواج کرد و دائما با اعضای سفارت انگلیس در رفتوآمد بود.»(ظهور و سقوط...،ج 1،ص 143 و 144).ارفع کـه«فـارسی بـلد نبود» (عاقلی،باقر،همان،ج 1،ص 83) پس از تولد در تفلیس گرجستان،تـحصیلات خـود از مقاطع ابتدایی تا تحصیلات عالیه نظامی و دورههای آموزشی را در ترکیه و سپس کشورهای غربی گذرانده بود.همسر وی،داماد و همسر نوهاش نـیز هـرسه انـگلیسی بودند.(ر.ک:پانوشت 51).
(71)-میتوان گفت وی در تمام سخنرانیها،دیدارها و حتی گفتگوهای ارفـع حضور داشته است.البته وی«از محارم ارفع» خوانده شده.
(72)-پرونده انفرادی.
(73)-همان.
(74)-در مواردی که مأخذ ذکر نمیشود،مأخذ«پرونـده انـفرادی»اسـت.
(75)-ارفع معمولا به سراغ افرادی میرفت که میپنداشت پذیرش بیشتری داشـته،کـمتر اهل کند و کاوند و در صورت نیاز و راحتی میتوان رأی آنها را خرید.در باغ لارک نیز نوعا ساکنان محلی،دسـتههایی از صـنوف یـا رانندگان و چند معتمد و مرتبط با اقشار در مجالسی که ارفع ترتیب میداد،شـرکت مـیکردند یـا برای شرکت آورده میشدند.
(76)-ابو القاسم و غلامحسین فروهر هردو تا پیش از این تاریخ سابقه وزارت دارایـی دارنـد.در سـند نام کوچک نیامده.
(77)-پرونده انفرادی.
(78)-ملقب به منصور الملک و پدر حسنعلی منصور دوست و نخستوزیر پیـش از هـویدا.
(79)-مراد از وابستگان معلوم نیست.از وابستگان منصور؟وابستگان وزیر خارجه؟وابستگان دولت؟!به دلیل مراغهای، آذری یا ترک بودن و ابـستگان ترکیه؟
(80)-سـخن از هـمه بوده مگر ارفع.
(81)-پرنس ارفع در سال 1328 ق/1910 م از سفارت اسلامبول معزول شد.پس از این واقعه او به مـوناکو رفـت و در آنجا کاخ مجللی ساخت و با ثروت بادآورده به زندگی پرداخت و با محافل اشـرافی اروپا حـشر و نـشر نمود.او سپس در سال 1331 ق/1912 م برای مدتی در کابینه محمد علی خان علاء السلطنه وزیر عدلیه شد.رضـا ارفـع در سال 1316 ش در سن 84 سالگی در تهران درگذشت.وی ملقب به ارفع الدوله از رجال قاجار مـحسوب مـیشد کـه در فرانسه به پرنس شهرت یافته بود.
(ظهور و سقوط...،ج 2،ص 438،ج 1،ص 143).
(82)-میلانی،عباس،معمای هویدا،ص 150.
(83)-کارگران ارفع در بـاغ،مـزرعه،دامـداری،شیرفروشی و شیرخوارگاه او در لارک.
(84)-پرونده انفرادی.نسخهای از این بخشنامهها در وزارت خارجه موجود است.
(85)-ارفع 62 سـاله و هـویدا 38 ساله بود.
(86)-عاقلی،باقر،همان،ج 1،ص 82.
(87)-ظهور و سقوط...،ج 2،صص 375 و 376.
(88)-در فوریه 1955 عراق و ترکیه این پیمان را بستند و اعلام کـردند کـه کشورهای عضو«جامعه عرب»،«دیگر کشورهای علاقهمند به صلح و امنیت خاورمیانه»-کـه آن دو دولتـ آنها را به رسمیت شناخته باشند-میتوانند بـه ایـن پیـمان بپیوندند. در 1955 ایران و انگلیس و پاکستان به این پیـمان پیـوستند.انگلستان و آمریکا پیمان بغداد را«حلقه شمالی»دفاع از خاورمیانه در برابر شوروی و شوروی آن را بزاری در دسـت تـجاوزگرانی میدانست که«علاقهای به صـلح و امـنیت بین المـللی نـدارند.»در مـه و ژوئن 1957 نمایندگان آمریکا به عضویت کـمیتههای اقـتصادی و نظامی پیمان درآمدند،اما ایالات متحد خود به پیمان پیوست.عراق پس از انـقلاب ژوئیـه 1958 در مارس 1959 از پیمان خارج شد و این پیـمان در اوت 1959«سازمان پیمان مرکزی»(سـنتو)نـامیده شد و مرکز آن را از بغداد بـه آنـکارا بردند.(دانشنامه سیاسی،ص 89).
(89)-احتمالا در حزب خودش«نهضت ملی».
(90)-ظهور و سقوط...،ج 2،ص 257.
(91)-همان.
(92)-هـمان،ص 441.
(93)-پرونـده انفرادی.در این پرونده از قول عـبد اللّه هـادوی وکـیل دادگستری و از نزدیکان سـید ضـیأ الدین طباطبائی آمده:«گـرچه مـمکن است سرلشکر ارفع موقعیت سیاسی برای زمامداری نداشته باشد ولی مقاما انگلیسی او را برای مـقابله بـا دکتر علی امینی در ایران عمل کـرده و در خـفا نیز افـراد دیـگری هـستند.نصر اللّه یا عبد اللّه انـتظام را کاندیدای نخستوزیری نمودهاند و آنچه مسلم گردیده دیگر افرادی مانند صدر الاشراف،ساعد و آقای علاءشانس نـخستوزیری نـدارند.اگرچه اعلیحضرت همایون شاهنشاه به هـیچوجه قـصد روی کـار آوردن یـک فـرد نظامی را ندارند،مـع هـذا در صورت لزوم شانس تیمسار سپهبد باتمانقلیچ از سایرین برای احراز سمت بیشتر است.»
(94)-عاقلی،باقر،روزشمار ایران از مـشروطه تـا انـقلاب اسلامی،چ ششم،نشر گفتار،زمستان 1379،ج 2،ص 96.
(95)-بخشنامه مـزبور تـا زمـان انـقلاب در ایـران هـمچنان به قوت خود باقی بود.(ظهور و سقوط...،ج 2،ص 441).
(96)-پرونده انفرادی،شنبه 5 تیر 1338.
(97)-همان،8 آبان 1337.
(98)-همان،9 آبان 1340.
(99)-پیام تلویحی عبارت،این است که:«بنده درک دقیقتری از شاه داشتهام.»البته کـندی رئیسجمهور آمریکا هم قبل از ارفع گفته بود:اگر سوسیالیسم خوب باشد،ما پیادهاش میکنیم.
(100)-کاپیتولاسیون.
(101)-عاقلی،شرح حال رجال...،ج 1،ص 82.
(102)-پرونده انفرادی.
(103)-پارکت.
(104)-مشمع.
(105)-گزارش ارفع به شاه،30/5/51،در:پرونده انفرادی.
(106)-8/8/51.
(107)-پرونـده انـفرادی؛نامه وزارت دارایی،16/4/52.
(108)-همان،24/7/52.
(109)-همان،از گزارشهای ساواک.
(110)-عاقلی،شرح حال رجال...،ج 1،ص 83.
فصلنامه مطالعات تاریخی ،شماره 3 ، تابستان 1383، صفحه 175 تا 215