28 اردیبهشت 1393
نسبت یک گروه تروریستی با انقلاب اسلامی چه بود؟
گروهک فرقان در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی، رویکردهای متفاوتی را در پیش گرفت. این گروه که در اواخر دهه پنجاه نشو و نما یافت فرصت چندانی نداشت تا مانند گروههای دیگر به مبارزه جدی علیه رژیم بپردازد. اما همین گروه پس از انقلاب دست به کشتار شخصیتهای برجستهای از میان رهبران انقلابیشان شد که پیامدهای بسیار ناگواری برای کشور و سرنوشت انقلاب داشته است.
* فرقان در پیش از انقلاب
فعالیتهای گودرزی پیش از انقلاب، محدود به کارهای به ظاهر دینی و فرهنگی بود و بهرغم فشار همه جانبه رژیم بر همه نیروهای چپ و راست، هیچ نوع محدودیت و مشکلی هم توسط رژیم شاه و ساواک بر سر راه فرقان ایجاد نمیشد؛ حتی به گفته گودرزی، برای فعالیتهای بیشتر با دامنهای وسیعتر وی با هماهنگی دو نفر به نامهای دکتر عابد و دکتر ملکی تصمیم میگیرد رهسپار اروپا شود و به همین منظور، بدون هیچ مشکلی راهی پاکستان میگردد، قرار میشود از آنجا به لبنان برود، ولی آنها به وعده خود وفا نمیکنند و او را حتی به بیروت هم نمیبرند، لذا پس از اقامت دو ماهه در پاکستان، باز به ایران برمیگردد و از نو به کار تشکیل جلسات مذهبی و نشر کتاب و صدور اعلامیه میپردازد که باز با هیچ مسالهای از طرف ساواک روبرو نمیشود!
ساواک هیچ برخورد خاصی با فرقان انجام نداد؛ در حالی که گروههای دیگر به شدت تحت فشار بودند.
در اینجا میتوان به یاد احمد کسروی افتاد که بهرغم محدودیتهای دوره رضاخانی برای هر گونه فعالیت مذهبی، او در فعالیتهای خود و نشر کتاب و مجله پیمان و پرچم و ایجاد گروه مسلح «رزمندگان» و سپس تشکیل جلسات متعدد به عنوان آغاز دوران «پاکدینی» مبارزه بر ضد شیعه و روحانیت و به اصطلاح «آخوندیسم» را ادامه میدهد و شهربانی و نهادهای امنیتی وقت هم نه تنها مانعی را بر سر راه او قرار نمیدهند، بلکه دست او را در هر گونه فعالیت ضد اسلامی-شیعی باز میگذارند.
اکبر گودرزی که در واقع از لحاظ فکری سردسته و همهکاره فرقه فرقان بود، نخست در مساجد تهران از جمله مسجد الهادی- در خیابان شوش- مسجد شیخ هادی- نزدیک پارک شهر- مسجد فاطمیه- واقع در خزانه و سپس مسجد خمسه- واقع در قلهک- و غیره، تفسیر قرآن میگفت و سپس در منازل افراد به تدریس و شرح نهجالبلاغه میپرداخت و به تکثیر و نشر دروس تفسیری، به شکل پلیکپی اقدام میکرد و از اسفندماه 1356 نشریه «فرقان» را منتشر ساخت که تا اسفند ماه 1359، سی و پنج شماره از آن بهطور ماهانه منتشر گردید.
* فرقان و روحانیت
فرقه فرقان همانند سازمان آرمان مستضعفین و سازمان مجاهدین، با استناد ظاهری به آیات قران و تفسیر مادیگرایانه آنها، در راستای اهداف و امیال فرقههای خودشان، خواستار حذف علما و رهبران جریان اصیل اسلامی بودند و این به موازات فعالیت هواداران سکولاریسم الحادی بود که با اساس دین و باورهای مذهبی مخالفت میکردند.
تز «اسلام منهای روحانیت» سرانجام به تقابل فرقان با رهبری نهضت اسلامی انجامید.
عقیده این سازمانها و گروهها که خواستار به اصطلاح «اسلام منهای آخوند» و یا «سیاست منهای روحانیت» بودند، در واقع زاده گروهی بودند که از زمانهای بسیار دور به مبارزه مستقیم و صریح برای حذف کامل مذهب از زندگی مردم برخاسته بودند و در واقع با قیافه مذهبی و تفسیرهای مادی از مبانی اسلامی، مزورانه در تحریف و مسخ و حذف عناصر و ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی مذهب میکوشیدند. این گروهها نقطه مشترکی با هم داشتند و آن اسلام منهای روحانیت بود، زیرا که روحانیت سدی محکم و مقاوم در برابر اهداف آنان به شمار میرفت.
* کنفرانس گوادلوپ و تحلیل فرقانیها
کنفرانس گوادلوپ مجمعی بود که سران کشورهای مخالف انقلاب برای بررسی اوضاع و تحولات ایران تشکیل دادند و در آنجا تصمیم گرفتند که شاه برود و شاپور بختیار در قالب یک نیروی ملی، برای دفع نیروهای مذهبی سر کار بیاید. در حقیقت، پذیرفتن لغو سلطنت از سوی سران این کشورها در این کنفرانس، فرقانیها را به این تصور انداخت که انقلاب، زاییده دست استعمارگران و امپریالیسم جهانی است حال آنکه الغای سلطنت ابزاری برای خشنودی موقتی مردم بود تا سر فرصت نیروهای نزدیک به غرب در ایران تقویت شده و سر کار بیایند.
کنفرانس گوادلوپ فرقانیها را به این تحلیل رساند که انقلاب اسلامی زاییده دست مپریالیسم جهانی است!!
گروه فرقان، پس از کنفرانس سران هفت کشور صنعتی در «گوادلوپ» اعلامیهای صادر کرد و انقلاب اسلامی را زاییده توافق در آن کنفرانس نامید و اسامی سران انقلاب (غیر از حضرت امام) را که در راس کشور قرار خواهند گرفت و در واقع عوامل آنها هستند، به این ترتیب نوشته بود: مرتضی مطهری، اکبر هاشمی رفسنجانی، مهدی عراقی و چند نفر دیگر. جالب است که ترورهای این گروه نیز لااقل تا نفر سوم به همین ترتیب انجام شد.
* از پذیرش تا ترور
گروه فرقان و آرمان مستضعفین در مراحل اولیه حرکت خویش، رهبری امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در انقلاب اسلامی را قبول داشتند و از ایشان به عنوان رهبر انقلاب یاد و تجلیل میکردند، ولی زمانی که نخستین تظاهرات پرشکوه مردم پایتخت در روز عید فطر 1357 برگزار شد و پس از اقامه نماز عید به امامت مرحوم دکتر مفتح، سیل جمعیت در شهر به راه افتاد و بخشی از تهران را در نوردید و مردم در سر راه از برابر تیمهای ارتشی که در گوشه و کنار شهر مستقر بودند، گذشتند و در اقدامی مدبّرانه، برای جلب نظر مساعد آنها نسبت به انقلاب و انقلابیون، در لولۀ تفنگ سربازها گل گذاشتند و «گل به جای گلوله» به صورت شعار عام در آمد و امام راحل بلافاصله اعلامیهای صادر کردند و با منها کردن سران ارتش شاهنشاهی، بدنۀ مردمی ارتش را مورد لطف و نوازش قرار دادند و گفتند: «شما از ملت هستید و به آغوش ملت بازگردید.»
فرقانیها در اعتراض به مردم و رهبری انقلاب میگفتند:
«شما چرا به ارتشی که دستش به خون ملت آلوده است،با نظر لطف و محبت مینگرید و آنها را برادر خود میخوانید؟»
گروه فرقان ناگهان موضع خود را نسبت به رهبری انقلاب 180 درجه تغییر داد و از آن به بعد امام و یاران او، در تحلیلهای گروه فرقان تبدیل به «مظهر آخوندیسم جنایتکار» شدند! استدلالشان این بود که شما چرا به ارتشی که دستش به خون ملت آلوده است، با نظر لطف و محبت مینگرید و آنها را برادر خود میخوانید؟ در حالی که بعداً تاریخ بهخوبی نشان داد که امام، با آن کار، چه اقدام دقیق و مدبرانهای کرد و موفّّق هم شد. دیدیم که ارتش چگونه به آغوش ملت برگشت و خصوصاً برادران همافر چگونه در درگیری با گارد شاهنشاهی در وانفسای 21 و 22 بهمن 57، ناقوس مرگ رژیم شاهنشاهی را به صدا درآوردند و بعدها هم در دوران جنگ تحمیلی، همین ارتش، 8 سال در برابر تجاوز صدام عفلقی و حامیان خارجی آن ایستاد و به کمک نیروهای سپاهی و بسیجی، شاخ گستاخی دیکتاتور بعث را در هم شکست و از مرزهای ایران اسلامی با قوت دفاع کرد. امروز کاملاً روشن شده است که اگر ارتش به ملت نمیپیوست و در مقابل آن میایستاد، خصوصاً اگر دلیرمردان نیروی هوایی ما در مقابل گارد شاهنشاهی نمیایستادند، معلوم نبود که انقلاب اسلامی باید برای رسیدن به سر منزل پیروزی، چه تاوان سنگینی را میپرداخت و از چه دریاهای خونی باید عبور میکرد.
* تحلیل فرقان از انقلاب در ایران
فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نهضت تنباکو ، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت که بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی که در اصالت آن و حرکت واقعی مردم شکی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت میرسد ولی به علت نداشتن تجربه کافی در امور اجرایی، نداشتن تخصصهای لازم در امور فنی، مدیریت و ارگانهای کشوری از دخالت در این گونه امور خودداری خواهد کرد و قهرا قشری که بر سر کار خواهد آمد، سازمانهای سیاسی، مارکسیستی و احتمالا ناسیونالیستی خواهد بود.
فرقان، کنارهگیری روحانیت از مسئولیتها را ضروری میدانست، اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمیکرد. زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدیترین عناصر جامعه میدانست و معتقد بود که باید در کمترین زمان مملکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربهالی الله به دستورات و احکام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاکم رهایی یابند.
درباره همهپرسی جمهوری اسلامی (که مردم با اکثریت قاطع 2/98 رأی دهندگان به جمهوری اسلامی، آری گفتند) در نشریهای که در فروردین 58 با عنوان: «رفراندوم، توطئه استحمار و استعمار» منتشر میکند، مردم را از افتادن به دام این خدعه باز میدارد.
* ورود به فاز نظامی
این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، تازه در بهمن 57 به تجهیزات نظامی مجهز شد! قاعدتا غنایمی که بعد از عمری مبارزه روحانیت به دست آمده بود، اکنون در اختیار گروهکهایی مانند فرقان قرار گرفت. این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» میدانست ، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنها کرد. اولین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن «ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی بود» . همچنین تلاش برای « آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم » عامل دیگر این مبارزه قهرآمیز بود!
برای فرقان، اکنون جای پرسش این بود که چه باید کرد؟ بر اساس آیه« فقاتلو ائمة الکفر» گروه فرقان تصمیم گرفت وارد فاز نظامی علیه جمهوری اسلامی شود و بر همین مبنا، ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را به شهادت رساند! انتخاب آیتالله مطهری برای آن بود که «فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشکیلاتی آن مدتها قبل، حتی قبل از خرداد 1342 از طرف او طرح شده بود».
تا روی کار بودن دولت موقت، اقدام خاصی علیه فرقانیها انجام نشد
* فرجام و محاکمه
تا زمانی که دولت موقت بر سر کار بود، فرقانیها دستگیر نشدند و با جدیت با آنها مبارزه نکردند. ولی بعد از اینکه دولت موقت کنار رفت و بازداشت آنها به پس از کنارهگیری دولت موقت بر میگردد. گروه فرقان اعلامیههایشان را روی کاغذ زرد منتشر میکردند. نیروهای سپاه پاسداران از طریق پیدا کردن تاجر این نوع کاغذ سرنخ آنها را از آنجا گیر آوردند و به دامشان انداختند. فعالیت گودرزی و گروه فرقان، در یک اقدام حساب شده از طرف سپاه و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و با کشف حدود بیست خانه تیمی و تقریباً دستگیری همه افراد وابسته پایان یافت و پرونده آنها به دادگاه انقلاب اسلامی ارجاع شد.
سران و اعضاء آن، همگی عمدتا توسط عبدالمجید معادیخواه و علی اکبر ناطق نوری محاکمه شدند. علاوه بر گودرزی چند نفر از عناصر اصلی فرقه و آنهایی که در ترورها دخالت مستقیم داشتند و یا مباشر در قتلها بودند، اعدام شدند. گروهی هم اظهار پشیمانی کردند و آزاد شدند و حتی بعضی از آنها، در جبهههای دفاع مقدس به شهادت رسیدند.
عبدالمجید معادیخواه، قاضی دادگاه فرقانیها درباره وضعیت روانی آنها به نکات خوبی اشاره میکند: «گودرزی مشکل روانی داشت، یعنی کارهایش با هیچ معیاری نمیخواند. دائماً لجبازی میکرد و چون مطمئن بود اعدام میشود، سعی میکرد قهرمانبازی در بیاورد، ولی اگر کوچکترین امیدی به نجات پیدا میکرد، بیشتر از همه افراد آن مجموعه التماس میکرد که کشته نشود! ابداً آدم مقاومی نبود. متاسفانه به دلیل نفرتی که از او داشتم، روی او وقت نگذاشتم.
عبدالمجید معادیخواه؛ قاضی اصلی محاکمه اعضای فرقان
در میان اینها عباس عسگری را خوب میشناسم، ولی بقیه را در ارتباط با عباس عسگری میشناسم. حسن اقرلو بود که خیلی لجبازی میکرد، اما ما یک صحنه برای محاکمه او درست کردیم که محاکمه واقعی نبود و دیدیم جواب داد، یعنی فردای ان روز که آمدم، به من گفتند که حسن اقرلو منقلب شده! یعنی انگیزه پیدا کرده که رفتار خود را بازبینی کند و مثلاً ببیند که چقدر به گروهشان ضربه زده، فیلم خودش را دیده و منقلب شده بود. اعدامی هم بود، چون دستش به خون آلوده شده بود، اما بهکلی متحول شد و تغییر کرد و خودش به کارهای گذشته خودش میخندید! مسائل روانی این طور است. میشود گفت که او ناگهان دیوانه شد!»
* سرنوشت اعضای باقی مانده
اغلب اعضاء 50 نفری فرقه دستگیر شدند و جز چند نفر که بعدها به خارج از کشور رفتند کسی از آنها باقی نماند؛ ولی در همان اوایل این چند نفر برای اظهار وجود، شهید آیتالله قاضی طباطبایی را در تبریز ترور کردند و سپس با چندین اعلامیه همراه با تهدید و اخطار، به «شهیدسازی» پرداختند و بهویژه علی اکبر گودرزی، رهبر ایدئولوژیک فرقه را به عنوان «شهید ششم» عقیدتی شیعه معرفی نمودند.
و البته جای تعجب دارد فرقهای که همه آخوندها را بهطور مطلق قبول نداشت و آنها را مانند احبار و رهبان میدانست، برای آنکه اکبر گودرزی را شهید بنامد، شهدای چهارگانه علمای شیعه را میپذیرد و سپس زندهیاد دکتر علی شریعتی را هم شهید پنجم مینامد تا اکبر گودرزی لقب «شهید ششم» را از سوی باقیمانده فرقه دریافت کند.
مشرق نیوز