10 اردیبهشت 1393
سالروز ورود روس به تبریز برای شکستن مقاومت جانانه مردم
میرزا علیآقا ثقةالاسلام تبریزی روحانی بزرگ عصر مشروطه پس از آغاز نهضت مشروطیت، در صف حامیان آن درآمد.
وی تلاش کرد مردم را به آثار حکومت ملی آشنا کرده و اساس حکومت مشروطه را با فلسفه و مفهوم حکومت در اسلام تطبیق دهد. او در همان حال، مردم را از تندروی و افراط بر حذر داشته و پیوسته مجاهدان آذربایجان را به آرامش و ملایمت دعوت میکرد.
اشغال آذربایجان توسط قوای روس
در دوران استبداد صغیر محمدعلیشاهی، عینالدوله به عنوان والی آذربایجان به تبریز رفت اما در مواجهه با آزادیخواهان تبریز، مجبور شد به باسمنج (روستای بزرگی در نزدیکی تبریز) بازگردد.
او تبریز را در محاصره گرفت و در نتیجه شهر دچار قحطی شد. جنگهای خونین میان قوای دولتی و آزادیخواهان تبریزی روی داد. در طی یکی از این نبردها، «باسکرویل» معلم آمریکایی مقیم تبریز که به آزادیخواهان پیوسته بود، کشته شد. عاقبت، دو کنسول روسیه و انگلستان، به بهانه حفظ جان اتباع خارجی و نیز رفع محاصره و قحطی، متفق گشتند که ارتش روس به سوی تبریز حرکت نماید. آنان ادعا میکردند ورود ارتش تزاری برای اعاده امنیت و تأمین آسایش اهالی بوده و پس از انجام این وظیفه، به روسیه مراجعت خواهد کرد.
ثقةالاسلام با ابراز نگرانی از این حوادث، شدیداً با حضور قوای روسیه در ایران مخالف بود؛ چنانکه میگفت: «راضی هستم مرا در سیبری به شکستن سنگ چخماق وادار نمایند، اما بیرق روس در این مملکت نباشد.».
وی با اقدام به تماسهای مکرر با عینالدوله، تلگرافهای مفصلی به محمدعلیشاه مخابره کرد و نزدیکی خطر را گوشزد کرده و افتتاح مجلس و اعاده رژیم مشروطه را خواستار شد.
شاه سعدالدوله (رئیسالوزرا) را مأمور مذاکره با وزاری مختار روسیه و انگلستان کرد تا از ورود قشون روس به تبریز جلوگیری شود، و نیز از انجمن آذربایجان درخواست کرد راه را برای ورود عین الدوله به شهر باز کنند تا امنیت برقرار گردد. اما نه سفارتین روس و انگلیس و نه انجمن، هیچ کدام به پیشنهاد شاه روی موافق نشان ندادند و در نتیجه راه ورود سپاه روس به شهر تبریز گشوده شد.
قشون چندهزار نفری روسیه در سال 1327 ق وارد آذربایجان شده، تبریز را اشغال کردند و ژنرال استارسلسکی (فرمانده ارتش روس) طی انتشار اعلامیهای، از مجاهدان خواست فوراً اسلحه را به زمین گذارند. سپاهیان روس سنگرهای داخلی شهر را تخریب میکردند و «باغشمال» را مرکز ستاد خود قرار داده بودند.
ستارخان و باقرخان و گروهی دیگر از مجاهدان، به شهبندرخانه عثمانی پناهنده شدند.
در این ایام پرمحنت ثقةالاسلام مرجع رفع مشکلات و تیرهروزیهای مردم بود. وی در برابر تعدیات قوای روس، آرام نگرفت. از جمله در برابرتبعید شیخعلی اصغر لیلآبادی و تخریب خانه یوسف مجاهد ( از طرف سپاهیان روس) و بعضی تعدیات دیگر، از میللر (کنسول رسول) استیضاح نموده و چون پاسخ قانع کننده دریافت نکرد، از تعدیات سپاهیان تزاری به نیکلای دوم تزار روسیه شکایت کرد. چند تلگراف مخابره کرد و توسط صمدخان ممتازالسلطنه (وزیر مختار ایران در فرانسه)، شکایت خود را در روزنامههای پاریس منعکس ساخت.
در موردی دیگر نیز، یکی از سربازان روس به دست مرحوم ثقةالاسلام مسلمان شده در منزل وی پنهان گردید. قضیه فاش شد و بلایف (عضو نظامی کنسولگری روسیه) با عدهای سالدات (نظامی) وارد منزل ثقةالاسلام گشتند. اما سرباز مذکور از در دیگری فرار کرد. باز ثقةالسلام تلگراف شکایت به امپراتور کرده و در نتیجه، بلایف مجبور شد از مرحوم ثقةالاسلام عذرخواهی کند.
*سال 1329 ق، سال سیاهی برای ملت ایران محسوب میشود
سال 1329 ق، سال سیاهی برای ملت ایران محسوب میشود. مدتی قبل، حکومت مشروطه جهت نظم دادن به امور مالیه ایران، مستر مورگان شوستر امریکایی را استخدام کرده بود و او نیز با دقت به انجام وظیفه میپرداخت.
اقدامات شوستر ضربه مهمی بر منافع نامشروع انگلیس و روس در ایران وارد میکرد؛ 6 لذا دولت روس در واکنشی شدید، با همراهی و حتی تحریک انگلستان، 7 ضمن اولتیماتومی به دولت ایران، اخراج مستشاران امریکایی و از جمله شوستر را خواستار شد و تهدید نمود اگر ظرف 48 ساعت درخواستهایش عملی نگردد، قوای روس به طرف تهران پیشروی خواهند کرد.
در حقیقت، قصد اصلی روسها از اولتیماتوم، به دست آوردن بهانهای بود که قشونشان نقاط شمالی ایران را اشغال و تصرف نمایند. در مقابله با تهدید روسیه، مجلس تحت تأثیر نطق مهیج یکی از علمای انقلابی، اولتیماتوم را ردکرد. در نتیجه، قوای تازهنفس روسی به طرف آذربایجان و تهران حرکت کردند. دولت وقت، بنا به مصلحت، مجلس را منحل و اولتیماتوم را قبول کرده و از روسها عذرخواهی کرد. این چنین پیشروی قوای روس متوقف گشت.
*ثقةالاسلام علیه مظالم روسها به مقابله برخاست
همزمان با این وقایع، سربازان تزار (که آذربایجان را منطقه نفوذ روسیه میدانست) در تبریز شروع به آزار و اذیت مردمکردند به نوامیس مردم دستدرازی کرده و حتی از کشتن زن و بچه دریغ نمیکردند. عاقبت کاسه صبر مردم لبریز شده، ثقةالاسلام در برابر این ددمنشیها، به کنسول روسیه شدیداً اعراض کرد ولی کنسول، ترتیب اثری به اعتراض وی نداد.
در مقابل، امیر حشمت( مسئول نظمیه شهر) از ثقةالاسلام اجازه و فتوای شرعی مبنی بر مقابله با قوای متجاوز روس گرفته، به کمک قوای خود و مجاهدین به مقابله برخاست. از صبح اول محرم 1329 ق سربازان روس با مقاومت شدید روبرو شدند و در نتیجه، جمعی از روسها کشته و مجروح گشتند. هزار نفر از مجاهدین در ارک (محل مصلای کنونی) موضع گرفته و در مقابل چهار هزار قشون روسی مجهز به توپ ایستادگی میکردند.
این زد و خورد چهار روز طول کشید و روس ها با بر جای گذاشتن هشتصدو پنجاه نفر کشته، از شهر بیرون رانده شدند. البته از جانب مجاهدین نیز افراد زیادی کشته و زخمی شده بودند.
ثقةالاسلام برای جلوگیری از قتل نفوس و ایجاد امنیت، به تلاش برخاسته و چندبار با کنسول روس و انگلیس مذاکره کرد. قرار بر این شد که مجاهدین اسلحه را بر زمین گذارند یا از شهر بیرون روند. چون این شروط اجرا شد، روسها با اقدام به نیرنگ، قوای تازهنفسی را که در راه داشتند، وارد شهر کرده و شهر را به توپ بستند! ثقةالاسلام به دیدار کنسول روس شتافت اما کنسول با وی با خشونت و بیاعتنایی برخورد کرد. وقتی ثقةالاسلام بازگشت، به مردم گفت روسها خیال کشتار در شهر دارند. بهتر است شبانه شهر را ترک کرده و خود را به جای امنی برسانید. مردم گفتند: شما خودتان چه خواهید کرد؟ جواب داد: «من کار خود را به خدا باز میگذارم.»
وحشت و اضطراب عجیبی بر شهر حکمفرما شد و سران قوم و مجاهدان، هر کدام که میتوانستند، از شهر بیرون رفتند. از طرف حکومت روسیه، به فرماندهان نظامی و کنسولهای روس در شهرهای تبریز، رشت، انزلی و مشهد اختیارات تام داده شد که مقصرین اغتشاش علیه روسها را دستگیر و مطابق قوانین نظامی روسیه مجازات کرده و مراکز مقاومت را ویران سازند.
* متجاوزان روس محرم سال 1329 در تبریز ثقةالاسلام را دار زدند
در روز هفتم محرم، ثقةالاسلام توسط یکی از نزدیکان اطلاع یافت که روسها درصدد دستگیری او هستند. از آن مرحوم خواسته شد جهت حفظ جان، به شهبندر خانه عثمانی پناهنده شود اما وی با امتناع از پذیرش این پیشنهاد، گفت: «هنگامی که در زمان شکست عباسمیرزا، آقا میرفتاح جلو افتاده، شهر تبریز را به دست روس سپرد [تا قتل و خونریزی نشود]، از آن زمان صد سال میگذرد و همیشه آقا میرفتاح به بدی یاد میشود. شما چگونه خرسندی میدهید که در این آخر زندگی،از ترس مرگ خود را به پناهگاهی کشم و دیگران را در دست دشمن گذارم.»
عصر روز نهم محرم، ثقةالاسلام به خانه یکی از دوستانش میرفت که معاون کنسولگری روس سوار بر درشکه کنسولگری جلو او ایستاده و جهت شرکت در جلسه کنسولگری که قرار بود راجع به امنیت شهر در آن گفت و گو شود، از ثقةالاسلام دعوت کرد و آن مرحوم همراه وی رفت.
کنسول روس در برخورد با ثقةالاسلام خشمگینانه او را به تحریک مجاهدین علیه روسها متهم کرد اما ثقةالاسلام تقصیر را متوجه روسها ساخت.
میللر (کنسول روس) ورقهای را به ثقةالاسلام نشان داده، تکلیف کرد که برای نجات جان خود زیر آن را امضا نماید. مفاد نوشته چنین بود: «نخست مجاهدان تبریز به روی ارتش تزاری اسلحه گشوده، جنگ آغاز کردند و روسها برای حفظ جان اتباع خود ناچار به جنگ و تصرف تبریز گشتند!» مقصود میللر این بود که مجوزی برای اقدامات نظامی و تصرف آذربایجان تحصیل کند. اما مرحوم ثقةالاسلام با امتناع از این خواسته او، گفت: «این شهادت، خلاف واقع است و مسلمان شهادت خلاف واقع نمیدهد.»
پس از گفتوگوهایی، میللر راضی شد ثقةالاسلام گواهی کند که «تا وقتی دولت ایران قادر به حفظ امنیت آذربایجان نیست، توقف ارتش تزاری در تبریز ضرورت دارد.» اما باز هم ثقةالاسلام با امتناع از امضاء، جواب داد: «شما آذربایجان را تخلیه کنید، من قول میدهم امنیت کامل در اینجا برقرار شود.»
میللر عصبانی شده، دستور داد ثقةالاسلام را زندانی کنند. روز بعد (روز عاشورا) او را به دادگاه نظامی ـ که چند افسر روس قاضی آن بودند ـ برده و از او خواستند یکی از دو نوشتهایرا که کنسول گفته بود، امضا نماید و از اعدام نجات یابد. اما ثقةالاسلام همچنان امتناع کرد. اتهام آن روحانی وارسته، تحریک مردم بر ضد قشون تزاری و فتوای جهادی بود که برای امیر حشمت نوشته بود.
ثقةالاسلام دادگاه را صالح ندید و از دادن هرگونه پاسخ به سؤالات آنان خودداری کرد. عاقبت، حکم اعدامش صادر شد. البته او خود، از همان آغاز مبارزه با روسها، در نوشتهای به مشکوةالملک، این حکم را پیشبینی کرده بود.
روز دهم محرم، مردم گرفتار و وحشتزده تبریز، روی ایمان و علایق مذهبی مشغول انجام مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداء (ع) بودند و گروهی بر آن شدند که به سربازخانه محل توقف ثقةالاسلام حمله کرده، وی و دیگر آزادیخواهان را آزاد کنند. به همین احتمال، روسها از نیمه شب ششصد سالدات مسلح در اطراف سربازخانه متمرکز ساختند.
روز عاشورا، اول صبح، در سربازخانه چوبهدار دستهجمعی برپا شد و بعداز ظهر آن روز خونین نه نفر دستگیرشدگان را از باغشمال به سربازخانه آوردند تا به دار کشیدن آنها، صدای آزادیخواهی مردم تبریز را خاموش کند.
مرحوم ثقةالاسلام دیگر یاران را دلداری میداد و میگفت: «رنج ما دو دقیقه بیش نیست، پس از آن به یکبار خوش و آسوده خواهیم بود. ما را چه بهتر که در چنین روزی به دست دشمنان دین کشته شویم.»
ثقةالاسلام مشغول نماز شد. چون نماز خود را به اتمام رساند، با پای خویش بالای چهارپایه رفت. دژخیمان طناب را به گردنش انداختند و بالا کشیدند. پس از چند لحظه، زندگی پر افتخار آن عالم جلیلالقدر و روحانی آزاده خاتمه پذیرفت و چنین بود که برگ خونین دیگری بر تاریخ ایثارگریهای آذربایجان افزوده گشت.
جنازه مطهر آن روحانی وارسته در گورستان مقبرهالشعرای تبریز به خاک سپرده شد. هماکنون وسایل شخصی ثقةالاسلام در موزه مشروطیت تبریز نگهداری میشود.
فارس