13 مرداد 1400

مشروطه مشروعه


حجت‌الاسلام مهدی انصاری قمی

مشروطه مشروعه

 روز 23 شهریور 1286 آیتالله شیخفضلالله نوری پس از تعهد مجلس شورا به اسلامی بودن کشور و غیرقابل تغییر بودن احکام الهی و عدم مخالفت مشروطه با احکام شریعت به تحصن خود در جوار حرم حضرت عبدالعظیم خاتمه داد.

 شکل‌گیری و پیدایش انقلاب مشروطیت ایران از علل و عوامل متعدد، مشارکت اقشار و طبقات مختلف اجتماعی با افقهای فکری گوناگون و انگیزه‌ها و اهداف متفاوت ریشه‌ گرفته است. تکاپوی جامعة ایرانی برای آزادیخواهی و تجددطلبی، و چالش سنت و تجدد، مهم‌ترین ویژگی عصر مشروطیت ایران بود.

فرایند آزادیخواهی و تجددطلبی سبب شد تا در چارچوب نظام سیاسی، مشروطیت پارلمانی تحقق یابد و به دنبال آن بسیاری از ارکان فکری و نهادهای سنتی جامعة ایران فرو ریزد.

تلاشهای نوگرایانة مشروطه‌طلبان و طرح بعضی ارزشها و نهادهای جدید، گروههایی از اقشار گوناگون جامعة سنتی ایران را با درجات متفاوتی از آگاهیها و انگیزه‌ها و اهداف گوناگون در جهتهای مختلف بی‌طرفی، موافقت و مخالفت در برابر مشروطیت برانگیخت.

علمای دین، یعنی مهم‌ترین گروههای اجتماعی ایران، در رویارویی با مشروطیت و چالش میان سنت و تجدد، واکنشهای مختلفی نشان دادند. شناخت هر چه صحیح‌تر و نقد چگونگی و چرایی مواضع فکری و عملکرد علما در عصر مشروطیت ایران، از اهمیت فراوانی برخوردار است. زیرا مواضع مهم‌ترین رهبران سنتی جامعة ایرانی در برابر تفکر جدید و فعالیتهای تجددطلبانه در عصر مشروطیت، و ماهیت و چگونگی تداوم اندیشه‌ سیاسی سنتی و نیز تحول اندیشة سیاسی سنتی در میان دو گروه از علما را نشان می‌‌دهد.

اندیشة سیاسی علمای شیعی همواره بر اصول اعتقادی انحصار حق حکومت امام معصوم(ع) در جامعة اسلامی و غاصب انگاشتن هر نوع حکومت دیگر در زمان غیبت و نیز انتظار ظهور امام غایب و تشکیل حکومت عدل جهانی استوار بوده است. هر چند اندیشة غاصب انگاشتن هر نوع حکومت در زمان غیبت امام معصوم(ع) به طور نظری به انکار مشروعیت و نفی حقانیت وضع موجود انجامید، اما نتایج عملی آن نتوانست فراتر از محدودة بعضی منازعات سنتی گروههایی از جامعه و علمای شیعه با حکومتهای موجود، به سبب حضور سیاسی و فعال جریانهای منحرف و عوامل خارجی، جنبة بنیادی به خود بگیرد و به مبارزه‌ای فعال، گسترده و منظم در جهت سرنگونی حاکمیتهای موجود و تشکیل حکومت مستقل شیعی به وسیله و یا رهبری علمای شیعه بینجامد.

در واقع، شاید محروم ماندن علمای شیعی از حکومت و قدرت سیاسی، پیش و بیش از عوامل مؤثر بیرونی، ریشه در عامل تعیین کنندة درونی و ماهیت تفکر سیاسی آنان، بویژه در تأویل علما از اصل غصب حکومت در زمان غیبت داشته باشد. از آنجا که در تفسیر اولیه و سنتی علمای شیعی از مسئله غصب حکومت در زمان غیبت امام معصوم(ع) و منحصر دانستن تشکیل حکومت را برای معصومان و شایستگان، تصدی امر حکومت را توسط خود نقض غرض دانسته‌اند.

بر این اساس، راههای مشروع به قدرت رسیدن و تشکیل حکومت از سوی علما پیش‌بینی نشده بود و هرگونه تمایل و تلاش علما برای تغییر وضع موجود و تشکیل حکومت، می‌توانست با به دست نیامدن مقصود، خود به نوعی غصب در زمان غیبت به شمار آید، همچنین وضعیت بحرانی سیاست جهانی و آلودگیهای مختلف آن لاجرم و خواه ناخواه به کناره جستن رهبران مذهبی شیعه و بازماندن آنان از هرگونه تمایل و آمادگی و نه نظری عملی برای تشکیل حکومت مستقل شیعی به رهبری علما انجامید.

عدم تمایل علما به تشکیل حکومت از یک سو، و انکار نظری حقانیت وضع موجود از سوی دیگر، نتایج دوگانه و متناقضی بود که ریشة مشترکی داشت: «اصل غاصب انگاشتن حکومت در زمان غیبت امام معصوم(ع). تقابل و تناقض نتایج دوگانة این اصل، از نتایج عملی اصل نظری نامشروع بودن حکومتهای موجود کاست و نقش سیاسی علما در مبارزات سنتی علیه حکومت را در چارچوب کارکردهای دوگانة انکار نظری حقانیت وضع موجود از یک سو و دوم تمایل به تشکیل حکومت از سوی دیگر، تحت فشار قرار می‌داد و آن را محدود می‌ساخت.

انقلاب مشروطیت ایران (1327 ـ 1323 ق) که با مشارکت اقشار و طبقات مختلف اجتماعی با افق فکری، خاستگاهها، انگیزه‌ها و اهداف متفاوت شکل گرفته بود، از علل و عوامل متعدد و گوناگون داخلی و خارجی ریشه می‌گرفت: گسترش نفوذ و دست یازیهای سلطه‌گرایانه سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی قدرتهای خارجی در ایران، تأثیرات انقلاب 1905م روسیه، پیروزی ژاپن در جنگ با روسیه تزاری، جنبشهای آزادیخواهی و مشروطه‌طلبی در بعضی از کشورهای جهان و همسایة ایران، نهضت ترجمه و آشنایی با برخی از ایرانیان با بعضی از متون و آرای منورالفکران اروپایی، افزایش آگاهیها و بیداری نسبی گروههایی از اقشار و طبقات مختلف ایرانی دربارة پیشرفتهای علمی، فرهنگی و تمدنی مغرب زمین، استبداد مطلقة داخلی و عقب‌ماندگی شدید سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر ایران، افزایش شکل‌گیری انجمنها، روزنامه‌ها و مدارس جدید و اندیشه‌ها و اقدامات اصلاحی و نوگرایانه گروهی از نیروهای مذهبی و غیرمذهبی در ایران، از جمله مهم‌ترین علل و عوامل منجر به شکل‌گیری انقلاب مشروطیت ایران بود. هم پای علل و عوامل اصلی پدید آورندة انقلاب مشروطیت در ایران، شکل‌گیری یک سلسله حوادث و دست‌آویزهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در آستانة انقلاب مشروطیت ایران که تشدید و گسترش فرایند تکاپوهای اصلاح طلبانه و مبارزات مذهبی و ملی علیه حکومت قاجاریه را به دنبال داشت، زمینه‌های تداوم نقش سنتی علمای دینی در رهبری مبارزات مردمی بر ضد حکومت قاجاریه را فراهم ساخت.

از این رو، جنبش عدالت‌خواهی توسط چند طبقة مهم دینی و سیاسی و اجتماعی ناهمگون با هم و مخالف حاکمیت درباری برپا شده بود. این طبقات شامل فقیهان دینی، درباریان، تحصیل‌کردگان غرب و همگامی مردم بود، و هیچ کدام از آنان در اندیشه و تفکر و خواسته نه تنها همگام نبودند که گاهی تضاد شدید نظری و سیاسی و اجتماعی نیز داشتند. تفکر اصلاح نظام حاکمیت مربوط به فقیهان آگاه، و اندیشه تغییر و نمونه‌برداری، از خواسته‌های تحصیل‌کردگان غرب بود.

این رویارویی، بحث‌برانگیزترین تحول تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران است که توانست بزرگ‌ترین فقیهان شیعه مانند آخوند خراسانی و میرزای نائینی، شیخ فضل‌الله نوری، بهبهانی و طباطبایی و دیگر یاران ایشان در حوزة تهران و نجف را در خود جای دهد.

این بحث، از رویارویی روحانیت و غربزدگان سکولار پیدا شد و هر کدم بنا به اندیشة خود خواسته‌ای در تضاد دیگری را دنبال می‌کرد و ریشة بحث، توجه به دیدگاههای شریعت و دین و یا بی‌توجهی کامل به آن بود.

وقایعی مانند تحصن در سفارت انگلیس، انتشار نام «مشروطه» به جای «عدالت‌خانه» و قانون اساسی ترجمه شده از قوانین اساسی فرانسه و انگلیس، و تغییر نام «مجلس شورای اسلامی» به «ملی» و مقصود یعنی غیراسلامی، دخالت انجمنهای سرّی و فراماسونری، و رویارویی روزنامه‌های مجلس و هم‌قطاران آنها با اندیشة دینی سیاست و حکومت و قوانین در ایران، و اعلان جدایی دین از سیاست، سبب گردید فقیهان ضمن رویارویی با این اندیشه‌ها، بر اساس مبانی اصول فقه به دخالت صریح در سیاست و تصحیح موارد غیرشرعی اصول مشروطیت برآیند.

فقیهان نجف با پیامهای محکم و فراوان و پی‌گیری مدام، نایینی با کتاب مهم و اصولی که مبتنی بر آیات و روایات اسلامی و دیدگاههای اصولی سیاست دینی، و شیخ فضل‌الله نوری مهم‌ترین شخصیت مذهبی ایران، طراح مشروطة مشروعه، نویسندة قانون اساسی اسلامی، و متمم قانون اساسی مشروطه، و مادة مذهب رسمی کشور، و هیئت طراز اول مجتهدین ناظر بر مقررات و قوانین مجلس شورای ملی، در تهران به شکل‌دهی جنبش و نظام و مجلس و قانون اساسی می‌پرداختند اما به نتیجة مطلوب یک حکومت همگام با حوزة دینی نرسیدند.

زیرا نه فقط حوزة نجف و فقیهان آن دیار از دسترس نظام ایران دور بود، که گزارشهای دقیق و واقعی به نجف نمی‌رسید، و شیخ فضل‌الله دقیق‌تر و شناخته‌شده‌تر، حوادث و جریانات را در تهران می‌دید. از آنجا که اطلاع از اوضاع سیاسی جهان آن روز، نفوذ استعمار فکری و گسترش اندیشه‌های ضددینی در قالب آزادی، حقوق بشر، مقررات ملی، و مشروطیت و پارلمنت و دخالت سیاستهای انگلیس و روس در کشورهای مختلف، بویژه در ایران و کشورهای اسلامی، با شناخت از انجنهای سرّی و تشکیلات فراماسونری، و مطالعه مکاتب الحادی و مادی در قالب مکتبهای فلسفی و عرفانی، و آگاهی از اندیشة مبارزه با دین در قالب پروتستانتیسم اسلامی و پیرایشگری آن با گسترش گروههای به ظاهر مذهبی بابیت و بهائیت و ازلی انگلیسی، و شناخت دقیق از تحصیل‌کردگان و به ظاهر روشنفکران دیگراندیش جامعة ایرانی و هواداران اندیشه‌های لائیک غربی و بیگانه، و مطلع از وضعیت دقیق سیاسی دربار و دولت وابستة ایران و اوضاع به هم ریختة اقتصادی و اجتماعی که پس از مرگ ناصرالدین شاه و واقعة رژی و دخالت بیگانگان و جداسازی تیول سیاسی سیاستمداران و تلاش متجددین را برای مبارزة صد در صد با تفکر دینی و خداباوری و مبارزة افراطی اجتماعی و سیاسی با روحانیت دین و ترور شخصیت آنها مشاهده می‌کرد، تصمیم به مبارزه و اعلان طرح حکومتی «مشروطة مشروعه» و تحریم مشروطیت کنسیتوسیون غربی گرفت.

بررسی ماهیت و چگونگی مناسبات و روابط علمای عصر مشروطیت ایران به عنوان رهبران سنتی جامعة ایران و منورالفکران، همان پیشگامان تفکر جدید در ایران اهمیت فراوانی دارد، زیرا زوایایی از چگونگی نسبت میان سنت با تجدد و دین با دمکراسی در ایران را منعکس می‌کند.

هرگونه تحلیل و سنجش تاریخی دربارة چگونگی مناسبات و روابط علما و روشنفکران عصر مشروطیت هنگامی معتبر خواهد بود که مناسبات و روابط بین‌ این دو را با توجه به گروه‌بندیهای متعدد و مختلف علمای دینی از یک سو و تعدد و تنوع گفتمان و اندیشة روشنفکری در میان تجددگرایان و اصلاح‌طلبان از سوی دیگر، و در چارچوب تفاوتهای موجود در تلقی و مواضع آنان در مراحل مختلف نهضت مشروطیت ایران، مورد بررسی قرار دهد.

در چالش میان سنت و تجدد، تلقی و مواضع علمای دینی عصر قاجاریه و مشروطیت دربارة سنت و تجدد، یکسان نبود. گروهی از علمای دینی در چارچوب افکار و تمایلات سنت‌گرایانه شدید، با هرگونه تجددطلبی به ستیزه برمی‌خاستند. مواضع ستیزه‌جویانه سنت‌گرایان سرسخت در نفی هرگونه تجددطبی، علل مختلفی داشت. مخالفت گروهی از آنان، نشانة نوعی قرائت از دین بود که بر اساس آن هیچ پیوندی میان دین و اندیشه‌های تجددطلبانه وجود نداشت.

از دیدگاه این گروه از علمای دینی، اندیشه‌های تجددطلبانه یکسره مغایر به منافع اسلام و مسلمین بود و می‌توانست خطر سلطة «بیگانگان کافر» را بر جامعة اسلامی به دنبال داشته باشد.

مخالفت گروهی از علمای دینی سنت‌گرای سرسخت با تجددطلبی و اصلاحات در ایران، بیش و پیش از آن که نتیجه و نشانة پیوستگی آنان با استبداد مطلقه و یا تلاش برای کسب قدرت و منافع شخصی آنان باشد، دغدغه‌های دینی و دلبستگی‌ آنان را به دین و مصالح جامعة اسلامی می‌نمایاند.

هر چند به رغم برخی تفاوتها در ماهیت، علل و انگیزه‌های مختلف گروههای مختلف علمای دینی عصر مشروطیت با اندیشه‌های مدرن و اصلاحات را می‌توان، ناآگاهی و کم‌آگاهی از تجدد و اصلاحات، ناتوانی در شناخت و درک ضرورتها، و ناکارآمدی شخصی و ذهنی فردی در پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه دانست، حتی می‌توان این ناآگاهی از نیازهای جامعه و وضعیت جهانی را نوعی عدم شناخت از دین تلقی کرد؛ زیرا اساساً پیروان همة‌ ادیان بویژه اسلام، با ذهن و اندیشه‌ای خشک و غیرمتحول بار نمی‌آید، و بنا بر حدیث پیامبر(ص) «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس؛ آگاه از حوادث و جریانات جهانی و اجتماع، هرگز بر او فتنه‌ها یورش نبرند».

بر اساس دیدگاه اسلام، شناخت اجتماع، حکومت، و حوادث جهانی بد و خوب سیاست یکی از راههای زیرکی و هوشیاری و ایمان مسلمان است.

به هر تقدیر، هم پای وجود چندگانگی فکری و اختلاف مواضع علمای دینی عصر مشروطیت ایران درباة سنت و تجدد و چگونگی نسبت میان آن دو، مواضع روشنفکران ایران عصر قاجاریه و مشروطیت نیز درباره سنت دینی و تجدد چندگانه و متفاوت بود. همین امر مهم‌ترین عاملی بود که چگونگی هرگونه روابط علمای دینی و روشنفکران را با یکدیگر تعیین می‌کرد.

جدای از وجود گروهی از علمای دینی که پاره‌ای اندیشه‌ها و تمایلات روشنفکرانه و تجددطلبانه داشتند، روشنفکران عصر مشروطیت بر پایة چگونگی تلقی آنان از دین و روحانیت به دو گروه اصلی روشنفکران دین‌ستیز و روشنفکران دین‌دار تقسیم شده بودند.

در واقع طرف دیگر بحران تحول و آشوب در مشروطیت، که هنوز دنباله‌های آن در کشور ما ادامه دارد و به صورتهای مختلف از روزنامه، احزاب و کتاب خود را می‌نمایاند، حضور جریان تحصیل‌کردگان به ظاهر روشنفکر، خودباخته و احیاناً خودفروخته در تاریخ صدسالة اخیر است که با شگردهای رنگارنگ، به پست شماری و خوار داشت فرهنگ اسلامی و سنن ملی می‌پرداخت. این جریان برای جبران این بی‌هویتی، به غرب روی آورد و چنان در این کژراهه شتافت و نه تنها به فرهنگ خودی پای نبست که به ستیز با آن پرداخت و به گذشته خود پشت پا زد، و به پیشینه و حال غرب، با تمام توان علاقه نشان داد و به آن دل بست.

نویسنگان، شاعران، هنرمندان و سیاستگزاران این جریان چه در روزگار مشروطیت و چه پس از آن، هر کدام به گونه‌ای این اندیشة غیرخودی را پذیرفته تبلیغ می‌کردند و با همة تفاوتها و جداییها و دسته‌بندیهای داخلی، در این ویژگیها با هم مشترک بودند:

  1. خودباختگی در برابر پیشرفتهای مادی و تکنولوژی غرب.
  2. اسلام‌ستیزی در این قالب که باورها و ارزشهای اسلامی را زیر سئوال ببرند.
  3. پیوند با بیگانه.
  4. حضور در عرصه‌های سیاسی و حکومتی.
  5. تلاش در کاستن قلمرو دین در جامعه و گرایش آن به عرصه‌های فردی و عبادی.
  6. اصالت بخشیدن به فهم و خرد انسانی در برابر وحی.
  7. عضویت در سازمانهای مخفی و وابسته به غرب.
  8. استفاده از هر وسیله‌ای برای رسیدن به قدرت.
  9. نفوذ در حرکتهای سیاسی و جنبشهای اسلامی مردمی و انحراف آنها در برهه‌های سرنوشت‌ساز.
  10. ترویج باستان‌گرایی برای رویارویی تفکر مذهبی.

با این کارکرد روشنفکری غربگرا و دیگراندیش، اجتماع ایرانی را به همان بیماری مبتلا می‌کرد و از بالندگی باز می‌داشت که خود آلوده بود، از این رو هم در عرصة فرهنگ، آلودگیهایی به بار آورد و هم در عرصة سیاست و اقتصاد، ننگ و نفرت حکومتهای وابسته و سلسلة پهلوی را به همراه آورد.

طبیعی بود که این جریان مهم دینی و تجددطلبی، در تضاد با یکدیگر خواستار نظامهای مختلف باشند. پس آنان نمی‌توانستند با هم کنار بیایند. زیرا اصول حکومت لائیک و لیبرالیسم سیاسی، هیچ‌گاه قابلیت جمع با اصول فقهی شریعت اسلامی را ندارد. نه بدان معنا که در حکومت دینی، آزادی یا برابری یا توجه اساسی به حقوق بشر وجود ندارد، بلکه اصول این موارد در شریعت اسلام با منطقی بالاتر و اصولی‌تر آمده و قابل اجراست اما حکومتهای آزاد از دین، در پی گسترش اصول غیرخدایی و سیاستمداریهای سلطه‌جویانه خود هستند که با اساس دین وحیانی سازگاری ندارد، همچنین حکومتهای لیبرالیستی، نظامهایی حزبی‌اند که نمی‌توانند با اصول شریعت آسمانی چه در مقررات اجتماعی و چه در انتخابات کارگزاران و مدیران سیاسی صالح و شایسته اعتقادی و سنتی همگامی داشته باشند و اساساً دین را دست و پاگیر و مانع آزادیهای مختلف خود می‌دانند و تنها آن را از امور شخصی و درون وجدانی بدون دخالت در امور دیگر تلقی می‌کنند.

اما علمای دین بر اساس تعهد دینی و مسئولیت علمی خود، در برابر سنتهای آسمانی و فرهنگ اجتماعی و تعهد دینی مردم، احساس مسئولیت می‌کردند و نمی‌توانستند نسبت به حوادثی که در اطراف و کشور خود پیش آمده اظهارنظر و یا دخالت نکنند و بی‌طرف بمانند.

از این رو در برابر حوادث کوچک و بزرگ ایران همیشه حضوری چشمگیر داشتند و از آنجا که تصور می‌شد روحانیت شیعه تنها در حوزة علوم فقهی و اصولی اصطلاحی خود جامد باشد و همانند سازمان و تشکیلات دینی کلیسا در مسیحیت به رهنمودها و نصیحت بپردازد و مسئولیت خود را انجام دهد، نشانگر آن است که نه اسلام و نه مسئولیت روحانیت را می‌شناسد.

از این رو اگرچه شیخ فضل‌الله در تهران ترور می‌شد و بر ضد او اجتماع ترتیب می‌دادند، اما او چه در حضرت عبدالعظیم و چه در کتابخانه خود به دقت مراقب نقشه‌های داخلی و خارجی بود و بازیچه‌های آنها را می‌دید که در این بخشها با تمام توان و به شدت می‌‌تازند تا هویت و ملیت ایرانی، اندیشه و سنتهای اجتماعی و فرهنگی و دینی و سیاسی او را برای همیشه تغییر دهند.

1. دین‌ستیزی و اسلام‌زدایی (در پوشش اصلاح‌طلبی) و (کاستن از قلمرو دین یا رواج دین حداقلی).

  1. ستیز همه سویه با عالمان دین؛ به صورت بهره‌گیری ابزاری، ترور شخصیت رهبران مذهبی، ایجاد تفرقه بین عالمان دین، دسته‌بندیهای ساختگی.
  2. سست کردن باورهای دینی مردم؛ در قالب تردیدآفرینی در آموزه‌های اسلام، تبلیغ باستان‌گرایی، جای‌گزینی ارزشهای غربی به جای ارزشهای اسلامی.
  3. تأسیس احزاب آرام و انجمنهای سرّی وابسته در قالب روشنگری و روشنفکری سیاسی.

همچنین شیخ فضل‌الله توجه ویژه‌ای به کتابها و روزنامه‌های منتشره در ایران داشت که تغییرطلبان و تجددخواهان غربزده در انتشار آن دست  داشتند. این نوشتارها که در زمینه‌های مختلف اعتقادی و اجتماعی و فرهنگی از کسانی همانند: «میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی، میرزا ملکم خان، میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله، میرزا آقاخان کرمانی و ...» بود، انعکاسی از زندگی مدنی بدون توجه دینی در غرب و تهی‌سازی اندیشه‌های سنتی و ملی و وحیانی شرق اسلامی بود و در جمع، یک هدف را پی‌گیری می‌کرد، و آن تقلید بی‌چون و چرا از اروپا و وازدگی آسمانی و دینی بود.

افراطی‌گریهای آمیخته با شناخت سطحی امثال آخوندزاده و هم‌قطارانش از دین، سنت و تجدد، که خواه ناخواه چشمانشان را بر برخی حقایق و واقعیتها می‌بست، عامل مهمی بود که نه تنها واکنشهای شدید متقابل روحانیت را تسریع می‌‌کرد، بلکه در از دست رفتن فرصت تاریخی برای گفتمان خردورزانه و شناخت هر چه عمیق‌تر جامعة ایرانی از سنت و تجدد، از کارکرد مشابه و یکسانی با مواضع سنت‌گرایان و دین مداران جامعة ایرانی برخوردار بود.

همین جریان افراطی از تجددطلبی و غربگرایی نوشتند:

«ایرانیان برای پیشرفت و ترقی باید از نوک سر تا پای از غرب تقلید کنند.»

«ایران باید به گونه‌ای مطلق، ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً، فرنگی‌مآب شود و بس.»

«وجود پرورگار به برهان عقلی ثابت نیست و همة کسانی که در اثبات وجود صانع و مدرک، سخن رانده‌اند، هیچ رازی نگشوده‌اند.»

«ریشه همة معتقدات دینی، ترس و بیم نسبت به مظاهر طبیعی بوده و در برابر این ترس و وهم، پیمبران برخاستند و ادیان تازه آوردند.»

«احکام اسلامی که زادة جامعة راکد عشیره‌ای عربی است، ذاتاً خشک و متحجرند و قوانین جزایی آن سخت جابرانه و حتی وحشیانه است.»

«کیش مانوی و مزدکی (و حتی نصرانیت) ایدئولوژیهای نیرومند داشتند، و هر کدام می‌توانستند ایران را از ورشکستگی آرمان ملی نجات بخشند.»

«وسیله‌ای پیدا کنیم که بدون فرض وجود مستوجب‌التنظیم و التعبد، صاحب اخلاق حسنه شویم تا فروعات دوگانه... از ما ساقط شود.»

«دانش و حکمت جدید دست کم بسیاری از آفات مهلک اعتقادات و تعصبات دینی را برانداخته است.»

«واقعیت تاریخ این است که دین، خوب یا بد، مدتهاست مرده، و تصور اینکه پیامهای اقوام سامی در صدها قرن پیش بتواند سعادت آدمی را در عصر ما ضمانت کند، توهمی است ابلهانه.»

«اگر درمان دردهای هیئت اجتماع امروزی بشر را در پیامهای مندرس دینی جستجو کنیم، نشانة فقر فکر و بدآموزی ماست.»

«اگر پیام دین بر جای مانده، چرا400 میلیون مسلمان گرفتار ورشکستگی مطلق ایدئولوژی دینی گردیده‌اند؟ آن رسالتهای کهنه ارزش و حیثیت وجودی خود را به کلی از دست داده‌اند. از دیار بحرالمیت یا بیابانی آتش سوز هیچ عطری به مشام هوشمندان نرسیده، مردابی است گندزای، یا از غلط‌اندیشی و بی‌دانشی است، یا از ریاکاری و یا از هر سه که معلمی آن حرفهای تهی مغز را بیاموزاند.»

«سیر تاریخ دمکراسی نشان می‌دهد که قوام و ثبات حکومت ملی منوط به سه شرط اصلی است: یکی انفصال و تفکیک مطلق قدرت دولت از قدرت روحانی. این امر با اصلاح دین (مسیحیت) آغاز گردید و با ترقیات مادی و پیشرفتهای علمی که تصورات مابعدالطبیعه را در سیاست مدین در هم فرو ریخت تکمیل شد.»

«فلسفه سیاسی با بنیاد احکام شرعی منزل یا یتغیر و ربانی تعارض ذاتی دارد.»

«مفهوم مشروطة اسلامی، زادة خودپرستی ملایی است و ترکیب لفظی مشروعیت مشروعه بر نفی حکومت ملی دلالت می‌کند.»

«جوان ایرانی با دیدن نظم اروپایی، ایجاد چنین انتظامی را در مملکت خود آرزو می‌کرد و به این نکته نیز برخورد که تا نفوذ و تعصبات تاریک روحانی در کار دولت مداخله دارد، هیچ اصلاح و تجددی سرنخواهد گرفت.»

«درخواست عدالت‌خانه نشانة نزدیک‌بینی سیاسی و کوته‌فکری پیشوایان دینی بود.»

«ملت ایران و سلطنت قدیم ایران، عظمت باستانی خود را احیاء کند.»

«عربها، علاوه بر آنکه سلطنت هزار سالة ما را به زوال آوردند و شأن و شوکت ما را به باد دادند، وطن ما را خراب اندر خراب نمودند.»

«وقتی پیشوایان قوم عرب در حال حیات بودند، ما از ترس شمشیر ایشان فرمانبرداری ایشان را پذیرفتیم، حال که مرده‌‌اند و خاک شده‌اند، باز به عبودیت مردگان ایشان افتخار می‌کنیم.»

            و دهها نکته و طعنه و افتراها و زشتگوییهای دیگر که با مراجعه به روزنامه‌ها، نشریات، کتابهای مشروطه‌خواهان دین ستیز می‌توان عمق چالش میان سنت و طرفداران تجدد را به دست آورد.

            این آسیبها و آفتها در جنبش مشروطه و نکته‌گوییهای مغرضانه و غیرملی دینی از طرف وابستگان به جناح روشنفکران فراماسون و دهها به هم ریختگی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و پس از سقوط استبداد درباری و پیدا شدن استعمار نوین و بی ثمر شدن پندهای حکیمانه و راه‌نماییهای فقیهان نجف و علمای دینی بلاد ایران، سبب گردید شیخ فضل‌الله با تمام صلابت‌ هر چند کم یاور، در برابر سنت شکنی و انحراف فرهنگی و سیاسی و نابودی ملیت و هویت ایران اسلامی، رو در روی مشروطیت غربی با تمام مفاهیم غیرملی آن بایستد و با آن تا پای جان مبارزه کند.

            بنابر این در رهیافت برای شناخت اندیشه‌ها و نقش شیخ فضل‌الله نوری، به رغم دیدگاههای متفاوت و متضاد، رایج‌ترین نگرش و باور غالب مورخان و پژوهشگران جریان افراطی روشنفکری و غربزدة تاریخ مشروطیت، از این آموزه دفاع می‌کند که شیخ فضل‌الله با وجود همراهی اولیه با جنبش عدالت‌خواهی و ضداستبدادی، دیری نپایید که در لوای مشروطة مشروعه که از انگیزه‌ها و تمایلات دینی و اندیشه‌های فقهی وی ریشه می‌گرفت، علیه مشروطیت به پاخاست.

            البته به رأی مخالفان سرسخت وی، نامبرده از انگیزه‌ها و تمایلات استبدادی، جاه‌طلبانه و سودجویانه برخوردار بود و با ارتجاع و استبداد قاجاریه سخت در هم آمیخت که در پرتو آن دارای منزلت و نفوذ سیاسی می‌شد.

            اما وجود اسناد و مدارک نشان می‌دهد، دیدگاهی که می‌کوشد تا با محدود کردن مواضع فکری و سیاسی شیخ فضل‌الله نوری در چارچوب اختلافات و رقابتهای صنفی، ماهیت و علل مخالفت شیخ فضل‌الله با مشروطیت را به انگیزه‌ها و اهداف جاه‌طلبانه و منافع طلبی شخصی وی تقلیل دهد، پیوند چندان نزدیکی با واقعیتهای تاریخی ندارد.

            بنابر مدارک و گزارشهای متعدد موجود در آثار تاریخی و منابعی که از جانب مورخان و نویسندگان مخالف شیخ فضل‌الله به نگارش درآمده است، در تمامی مراحل مبارزه و در همة موارد از مناسبات نامبرده و علمای مشروطه‌خواه، بدون آنکه شیخ فضل‌الله تمایل و تلاش چندانی برای نفوذ در حوزة رهبری نهضت و مشارکت در قدرت علمای مشروطه‌خواه از خود نشان دهد، تمامی زمینه‌ها و امکانات برای مشارکت او در رهبری سیاسی و مذهبی نهضت ازسوی علمای مشروطه‌طلب فراهم بوده است. حتی علمای مشروطه‌خواه و بعضی دیگر از رهبران نهضت بارها از شیخ فضل‌الله برای حضور در رهبری نهضت دعوت کردند و حتی کسب همراهی وی در رهبری نهضت را ضروری می‌انگاشتند.

            اما در لزوم درست‌اندیشی دربارة گرایشهای فکری و سیاسی منابع و ضرورت اجتناب از تن دادن به تأثیرات سوء جهت‌گیریهای جانبدارانه، در تلاش برای نزدیکی هر چه بیشتر به واقعیتهای تاریخی آن‌گونه که بوده‌اند، آن گونه که می‌خواهیم باشد، نمی‌توان از رویارویی با این واقعیت روی برتافت که غالب نویسندگان منابع تاریخ عصر مشروطیت، با دلبستگی و تعلق خاطر فراوان به مبانی مشروطه‌گری، خود از فعالان مبارزات مشروطه‌طلبی در ایران بودند. برپایه این تمایلات و دلبستگیهای خواه‌ناخواه جانبدارانه بود که در نزد این دسته از مورخان با تعریفی که از مفهوم مشروطیت هم‌سنگ با آزادی، عدالت و ترقی در اختیار داشتند، بدیهی و طبیعی به نظر می‌آمد که همة مفاهیم، شخصیتها و جریانهای فکری و سیاسی مخالف با تفکر و مواضع مشروطه طلبی را یکسره مخالف آزادی، عدالت و ترقی قلمداد کنند و در صف استبداد و ارتجاع قرار دهند. همین مطلق‌انگاریهای جانبدارانه بود که بسیاری از عناصر واپس‌گرا و سودجو، صرفاً به سبب تظاهر به مشروطه‌خواهی، در صف آزادیخواهان قرار گرفتند و ستایش شدند.

            بنابر این به خطا نرفته‌ایم هرگاه در برخورد انتقادی با منابع، نقش اثرگذار تمایلات و جهت‌گیریهای جانبدارانه فکری و سیاسی این دسته از مورخان و نویسندگان ناشایست را بر داوریهای آنان دربارة شیخ فضل‌الله نوری ناچیز نشماریم. حتی عوامی که در گرماگرم مشروطیت‌خواهی، گاه از سر خامی و گاه از روی تعصب و تحت تأثیر تحریکات مخالفان شیخ فضل‌الله بویژه انجمنهای مخفی و شب‌نامه‌نویسان، شایعات بسیاری را طرح و منتشر می‌کردند، تا جایی که منابع تاریخی این دوره، گاه چنان مشحون از تناقضات، دروغ و شایعات بی‌اساس برخاسته از شنیده‌های بدون صحت و سندیت است که بسیاری از مورخین امثال تاریخ بیداری نیز ناگزیر از اعتراف به این واقعیت شده‌اند.

            از این رو علی‌رغم عنایت بسیار گسترده‌ای که در دهة اخیر نسبت به شناخت دوبارة مشروطیت و همچنین جریان مشروعه‌خواهی، در قالب کتابها و مقاله‌های فراوان شده، اما هنوز اثرات منفی و چالشی مشروطیت در اجتماع و فرهنگ و سیاست حکومتی ایران، همچنین اندیشه مشروعه‌خواهی، چنان که شایسته شناختی اصولی و درست، شناخته نشده است.

            مخالفان اندیشة مشروعه‌خواهی که در آثار تاریخی خود، از این جریان اجتماعی دینی مهم سخن گفته‌اند، یا هرگز در مقام پژوهش جدی، تحلیل و کشف مبانی واقعی مخالفت علمای دینی و مخالف مشروطه برنیامده‌اند و یا تنها به تحلیلی صوری از شالوده‌های مخالفت مشروعه‌خواهان با نظام مشروطه و ارجاع مسئله به رقابتهای صنفی علما با یکدیگر، که دروغی بیش نبوده، بسنده نموده‌اند.

اما مخالفت مشروعه‌خواهان با مشروطة اروپایی و یا حداقل مخالفت شیخ فضل‌الله نوری، بدون اتکا به شالوده‌های نظری خاصی نبود و ریشه در تلقی خاص این مجتهد شیعی، از شریعت و فلسفة سیاسی شیعه در عصر غیبت کبرا داشت.

به عبارت روشن‌تر، با تأمل و تدبر در آثار مشروعه‌خواهان، خاصه آثار شیخ و دقت در زندگی وی، نمی‌توان این حقیقت را نادیده گرفت که درد اصلی مرحوم شیخ نوری در مخالفت با سیاست روز، درد دین بود و چون او مشروطیت را مغایر با مبانی تفکر فقهی و اجتهاد خاص خویش می‌یافت، بی‌محابا به ستیز با آن برمی‌خاست، استواری او در پای چوبة دار و ننگش از رفتن زیر بیرق سفارتین، قوی‌‌ترین دلیل صحت گفتار و روش دینی اوست.

بنابراین برای پاسخ به تاریخ و همة کسانی که شیخ فضل‌الله را نشناختند باید گفت: بنابر اسناد و مدارک موجود، حتی از لابلای نوشته‌های مخالفان سرسخت او، شیخ فضل‌الله رهبر تفکر مشروطة مشروعه، نه درباری بود و طرفدار استبداد و حکومت سلطنت مطلقه، و نه خودفروخته و وابسته به سفارت‌خانه‌ها، و نه مخالف اصلاحات سیاسی و تغییر نظام دولت بود و نه مخالف آزادی بیان و اندیشه و قلم، و نه ضدیتی با برابری و مساوات در قانون داشت و نه آزادی مطبوعات و نقد و بررسی دولت و نظام را رد می‌کرد، بلکه فقیه بیدار و هشیاری بود که پیش و بیش از هم‌قطاران خود، حتی فقیهان نجف به غیریت نظام مشروطه با شریعت پی برد و آن را غیربومی و غیرایرانی و مخالف هویت ملی و اسلامی این سرزمین دانست. او افزون بر بینش فقهی و اصولی و مبانی شریعت در برخورد با حوادث، مخالف گستاخی و هرج و مرج و هتاکی به دیانت و حریم آن بود، دوئیت نظام سیاسی با فرهنگ و اجتماع ایران را خطری بزرگ برای ورود الگوهای بیگانه و غربی می‌دانست و آزادی آمیزشهای زن و مرد و به هم خوردگی جامعة سنتی ایرانی می‌شمرد.

برخلاف آنچه اغلب می‌پندارند، مخالفت شیخ فضل‌الله با پیش‌رفت و ترقی جامعة ایران و پیوند ماهیت فکری او با استبداد، وی را به مبارزة با مشروطیت نکشاند. بلکه مبارزة وی با مشروطیت تا حدود زیادی حاصل تضادی ایدئولوژیک با آن بود، و آگاهی واقع‌بینانة او از وجود برخی تعارضات ذاتی میان دمکراسی غربی و اسلام بود. اما وجود افکار و اندیشه‌ها و مواضع مترقیانة او را نباید از نظر دور داشت، مانند حمایت شیخ از تأسیس مدارس جدید و تأکید وی بر ضرورت گسترش و حمایت از آن، و ضرورت پویایی تفکر علما و لزوم شناخت روحانیون از مسائل روز و مقتضیات زمان، و تدوین نخستین قانون اساسی اسلامی و متمم آن، و ارائة طرح مشخص از حکومت مطلوب و امثال آن. همچنین شناخت خط انحراف سکولاریسم جهانی، شیخ را به مبارزه با تغییر سیاست مشروطه‌خواهی واداشت و تنها راه برپایی حکومت شایسته و ملی مذهبی در ایران را در نظام مشروطه مشروعه دانست و اعلان داشت:

«در عصر ما فرقه‌ها پیدا شده‌اند که به کلی منکر ادیان و حقوق و حدود هستند. این فرق مستحدثه را بر حسب تفاوت، اغراض اسمهای مختلف استک آنارشیست، نهیلیست، سوسیالیست، ناتورالیست، بابیست.... و مقصد صمیمی آنها نسبت به مملکت ایران... تغییر مذهب است.»

«تمام مفاسد و مخاطرات دین از آنجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط برای کارهای دولتی و دیوانی و درباری که به دلخواه اداره می‌شد، قوانینی قرار بدهد که پادشاه و هیئت سلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدی و تطاول را مسدود نماید، امروز می‌بینیم در مجلس شورا کتب قانونی پارلمنت فرنگ را آورده‌اند.»

«در منشور سلطانی که نوشته بود، مجلس شورای ملی اسلامی دادیم، لفظ اسلامی گم شد و رفت که رفت.»

«در مجلس صریحاً گفتند که ما مشروعه نمی‌خواهیم.»

«از بدو افتتاح این مجلس، جماعت لاقید، لاابالی، لامذهب و کسانی که منکر شریعت و معتقد به طبیعت (مادی) هستند، همه در حرکت آمده و به چرخ افتاده‌اند.»

«روزنامه‌ها و شب‌نامه‌ها پیدا شد که اکثر مشتمل بر دشنام علمای اعلام و طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد و فروعی از آن را تغییر داده تبدیل به احسن و انسب نمود.»

«امروز در فرنگستان فیلسوفها هستند از انبیاء آگاه‌تر و داناتر و بزرگ‌تر و امام زمان را موهوم خواندند.»

«و گفتند: دین اسلام دین کهنه است.»

«صریحاً و علناً گفتند: ممکن نیست مشروطه منطبق شود با قواعد الهیه و اسلامیه و با این تصمیمات و تطبیقات، دول خارجه ما را به عنوان مشروطه نخواهند شناخت.»

«من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه مدخلیت خود را در تأسیس این اساس بیش از همه کس می‌دانم.»

«من آن مجلس شورای ملی [را] می‌خواهم که عموم مسلمانان آن را می‌خواهند... که اساسش به اسلامیت باشد و برخلاف شریعت محمدی و برخلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذارد.»

«مجلس دارای شورای کبرای اسلامی است و به مساعی مشکورة حجج اسلام و نواب عامه امام قائم شده ...ممکن نیست که آثار پارلمنت پاریس و انگلیس بر آن مترتب گردد و قانون آزادی عقاید و نوشتار و تغییر شرایع و احکام [را] از آن گرفت و به افتتاح قمارخانه و اشاعة فواحش و کشف (حجاب) زنان و اقامة منکرات نایل گردد.»

«کسی نیست از این جماعت بپرسد که انگلیسیها برای چه این همه پول خرج می‌کنند که در کشور ما به اصطلاح مجلس عدالت برقرار کنند.»

«آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخة شورای ما از انگلیس بیاید؟!»

«ای خداپرستان، این شورای ملی و حریت و آزادی و مساوات و برابری و اساس قانون مشروطه حالیه، پیراهنی است به قامت فرنگستان دوخته که اکثر و اغلب طبیعی (مادی) مذهبی و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند.»

«این آزادی (خواهی) طعمه‌ای است برای ربودن، آزادی که نغمة آن از حلقوم فراماسونها بیرون بیاید، آزادی است که از انگلیس مایه می‌گیرد.»

«جلوگیری از اسلامیت دارالشورای ایران می‌کنند و می‌خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند.»

«آن همه کتیبه‌های زنده باد زنده باد و (زنده باد مساوات) و (برادری و برابری) نوشتید، می‌خواستید یکی را بنویسید (زنده باد شریعت)، (زنده باد قرآن)، (زنده باد اسلام).»

«در نظام‌نامة اساسی مجلس بعد از لفظ مشروطه، لفظ مشروعه نوشته شود، و فصل موافقت قوانین مجلس با شرع مقدس و مراقبت هیئتی از عدول مجتهدین در هر عصر به مجلس شورا... بر فصول نظام‌نامه افزوده شود.»

«بارها گفتم، ما طبقة مسلمانان که دارای قانون و کتاب آسمانی هستیم، چرا از روی قانون قرآن رفتار نکنیم و از روی قانون آلمان و انگلیس، وضع قانون نماییم؟!»

«مشروطیت، حفظ حقوق ملت، و تحدید حقوق سلطنت و تعیین تکلیف کارگزاران دولت است بر وجهی که مستلزم رفع استبداد، و سلب اختیارات مستبدانة اولیای دولت بشود و حدود این مجلس، اصلاح امور دولتی، و تنظیم مصالح مملکت، و رفع ظلم و تعدی، و نشر عدل و تصحیح دوایر وزارت‌خانه‌هاست.»

«مسلم است که قوانین موضوعه در این مجلس، مخالف با قواعد شرعیه نبوده و نخواهد بود و چنان که در قانون اساسی ذکر شده است هر مطلبی که مخالف با شریعت اسلامیه باشد، سمت قانونیت پیدا نخواهد کرد و مراد به «حریّت»، حرّیت مشروعه و آزادی در بیان مصالح عامه است، تا اهالی این مملکت، مثل سوابق ایام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند، و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آنها مقرر است مطالبه و اخذ نمایند، نه حریّت ارباب ادیان باطله، و آزادی منکرات شرعیه است که هر کس آنچه بخواهد بگوید و به موقع اجرا بگذارد.»

«علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم، چگونه من مخالف با عدالت، و مروّج ظلم می‌شوم؟»

«ولایت، در زمان غیبت امام زمان عجل‌الله فرجه با فقها و مجتهدین است.»

«مملکت ایران، از هزار و سیصد و چند سال قبل که از آیین زرتشتی به دین مبین محمدی(ص) شرف انتقال پذیرفته است، مجلس دارالشورای قائم دایم که امور جمهور اهالی را همواره اداره کند نداشته است. امروزه که این تأسیس را از فرنگستان اقتباس کرده، به همین جهت که اقتباس از فرنگستان است، باید علمای اسلام ـ عندالله و عند رسوله مسئول حفظ عقاید این ملت هستند ـ نظری مخصوص در موضوعات و مقررات آن داشته باشند که امری برخلاف دیانت اسلامیه به صدور نرسد، و مردم ایران هم مثل اهالی فرنگستان بی‌قید در دین، و بی‌باک در فحشا و منکر، و بی‌بهره از الهیات و روحانیات واقع نشوند. این ملاحظه و مراقبه، حسب‌التکلیف شرعی، هم حالا که قوانین اساسی مجلس را از روی کتب قانون اروپا می‌نویسند لازم است، و هم من بعد در جمیع قرنهای آینده الی یوم یقوم القائم عجل‌الله فرجه.»

«مخفی نماند که جهات حرمت مشروطه و منافات آن با احکام اسلامیه و طریقة نبویه در مراحل سه‌گانه: تقریر و عنوان، تحریر و اعلام، عمل و امتحان... حرام تشریعی و بدعت در دین است... و قانون مشروطه با دین اسلام منافی است و ... سعی و اقدام در اضمحلال دین است.»

            در پایان باید گفت هر چند از دیدگاه ما و جهان «مشروطیت» حداقل در ایران، مرده تلقی می‌گردد، زیرا اگر در عصر خود به عنوان حکومتگزار پلی برای عبور به حکومت اسلامی تلقی می‌گردید، امروز دیگر نه از آن تاک، نشان مانده و نه از تاک نشان اثری، و بحث اختصاصی در مورد آن می‌تواند انحرافی تلقی گردد.

            اما شیخ فضل‌الله و افکار و اندیشه‌های تابناک دینی او زنده و سعی شده در نظام جمهوری اسلامی جامة عمل پوشد، اما چالش عظیمی که مشروطه را به انحراف و شکست کشاند و تاکنون نیز با تلاش فراوان از پای نمی‌نشیند، چالش حضور اندیشة ماده‌گرایی، مخالفت با اسلام، به مسخره گرفتن احکام شریعت، رواج بی‌بند و باری، و ترویج اندیشة دوری سیاست حکومت ایران از دیانت، گسترش احزاب سیاسی فارغ از توجهات دینی و سنتی، نمونه‌برداری از جامعة غیردینی غرب برای ساختار آیندة اجتماعی و فرهنگی ایران، ترویج از جامعة مدنی غیردینی، مبارزة شدید فرهنگی و سیاسی اجتماعی با تفکر و اندیشة وحیانی، سیاست جهان‌گرایی به جای ارزشهای سیاست سنت‌گرایی در دولت و مردم و نظام اسلامی ایران می‌باشد که می‌طلبد اندیشمندان متعهد، سیاستمداران شایسته و متدین، مسئولین فرهنگی و فقیهان دین، در پی سدّ این چالش ضدملی و ضددینی و مخرب برآیند.


کتاب جریان های فکری مشروطیت