10 تیر 1400
جلال آل احمد و مسجد اعظم قم
نشر مقاله ای در شرح حال مرحوم استاد حسین لرزاده، معمار معروف معاصر و بانی بناهای تاریخی ـ جاودانه متعدد، در ویژه نامه هفتگی «فرهنگی» جریده شریفه اطلاعات ـ شماره 155 مورخ 27/9/92 ـ قصه ای را که در این رابطه داشتم، به یادم آورد که بی مناسبت نیست برای آگاهی علاقمندان به نقل آن بپردازم.
نخست باید اشاره کنم که از مرحوم استاد حسین لرزاده، علیرغم خدمات بسیار و بی شمار و ماندگار، در زمینه های معماری سنتی و طراحی و اجرای ده ها بنای تاریخی، به ویژه مساجد معروف، تجلیلی که شایسته او باشد، تاکنون به عمل نیامده و مراسم بزرگداشتی که با شأن و مقام و منزلت او هم طراز باشد، برپا نشده است در حالیکه می دانیم موارد بسیاری بزرگداشت و نیکو داشت و نشر یادنامه و ارج نامه درباره افراد و شخصیت های متعدد معاصر برگزار شده می شود که به نوبه خود قابل تقدیر است، ولی به فراموشی سپردن شخصیت ها و عناصری مثل لرزاده روا نیست و ما امیدواریم که میراث بانان و فرهنگ دوستان نهادهای مربوطه، در این زمینه نیز اقدام لازم و مناسبی را بعمل آورند. البته همه می دانیم که استاد لرزاده به دعوت رسمی مرحوم آیت الله بروجردی (مرجع وقت) در طراحی و ساخت مسجد اعظم قم، به قم آمد و پس از ارزیابی امور، در اجرای این برنامه، نقش اساسی و عمده ای را بعهده گرفت.
استاد لرزاده، در مراحل مختلف این برنامه و اداره امور آن از آغاز تا پایان، نظارت و اشراف کاملی داشت و در کنار معماران همکار و کارگران فداکار، همانند یک کارگر، متواضعانه به کار مشغول بود و گزارش کار را به صورت مرتب به مرحوم آیت الله بروجردی ارائه می داد.
در همان دوران، شادروان جلال آل احمد در سفری کوتاه که به «قم» داشت از این پروژه بزرگ و بنای ماندگار، بازدیدی بعمل آورد و پس از مراجعت به تهران، محصول برداشت های خود را در صفحاتی کوتاه مکتوب نمود و آن را تحت عنوان «مسجد جدید قم، آبروی معماری قرن» با امضای (آ.ا) در مجله «علم و زندگی» ـ نشریه سوسیالیست های ایران به رهبری مرحوم خلیل ملکی که جلال نیز به نوعی با آنها همکاری می کرد، منتشر ساخت.
... نشر آن مقال در آن مجله، به طور طبیعی با واکنش های مثبت و منفی همراه بود و یکی از غرب زدگان آن زمان، در مقاله «ردیه»ای، به اصطلاح انتقادهای به ظاهر فنی ـ مهندسی خاصی را مطرح نمود که مـتأسفانه همراه با عدل و انصاف و صداقت نبود و ادبیات به کار رفته در آن نوشتار، غرض ورزی ویژه نویسنده را بخوبی نشان می داد. اینجانب در آن ایام با تکیه بر نیروی جوانی! و نشاط کنجکاوانه دائمی، همۀ امور سیاسی ـ مطبوعاتی را با دقت و علاقه پیگیری و باصطلاح امروزی «رصد» ! می کردم، مقاله جلال و اصل مجله ای که «ردیه» مهندس - ش! را داشت، همراه نامه ای به استاد حسین لرزاده فرستادم و خواستار آن شدم که در مرکز ـ تهران ـ از هویت «ناقد» محترم استفسار نموده و پاسخی بر آن «ردیه» و اشکال تراشی های وی بنویسد، ولی پس از مدتی کوتاه نامه مشروحی خطاب به اینجانب ـ که مرا نمی شناخت ـ مرقوم و ارسال داشت که نشر آن، و مقاله جلال، به عنوان شرح ماجرای یک «حادثه تاریخی» بی مناسبت نخواهد بود به ویژه که آذرماه ، سالگرد تولد جلال و انعقاد همه ساله مجالس متعدد بزرگداشت او است.
نخست اصل مقاله جلال را می خوانیم:
مسجد جدید قم؛ آبروی معماری قرن اخیر
مقاله زیر شرحی است از اثری که بنای این مسجد دریک بیننده کرده. ممکن است از نظر معماری عده ای قضاوت دیگری داشته باشند. در هر حال این نشریه انتقادات مربوط به هر موضوعی را که در صفحات نشریه به بحث گذارده می شود با نهایت خوشوقتی منعکس خواهد ساخت. «علم و زندگی»
در حالی که معماران و مهندسان و آرشیتکت های محترم مملکت اغلب در فکر شرکت در مناقصه های دولتی و تامین معاشند یا در فکر تقلید از معماری غربی با جرزهای هرمی و نشان دادن مقاومت مصالحی که یکجا از فرنگ وارد می شود و هر کودک کودنی در سوار کردن آن ها سرهم – بهیچ مشکلی برنخواهد خورد – و در حالیکه مجموعه ساختمان های جدید مهندسان از فرنگ برگشته ما چیزی جز زشتی یا تقلید صرف را بارمغان نمی آورد – در چنین روزگاری یک معمار تجربه دیده ایرانی یعنی «مهندس لرزاده» - زیر نظر و بنا باراده مرجع تقلید عالم تشیع «حضرت آیت الله بروجردی» و بکمک مردم علاقمند بمذهب و سنن مذهبی – مشغول پایان دادن به ساختمان بزرگترین مسجدی است که در قرن چهاردهم هجری در این مملکت ساخته شده است. و خالی از هر تعاونی یک تنه تمام خرابکاری های دیگران را جبران خواهد کرد. سه چهار سال است هزاران نفر کارگر و بنا و کاشی ساز و آهنکار مشغول ساختن چنین بنای یادگاری از استقلال جامعه تشیع اند و هر زائری که به قم می رود اگر هم چیزی از فن معماری درک نکند، دست کم می تواند پس از لذت بردن از زیبائی های دو صحن کهنه و نو – و پس از تماشای آن همه شکوه آینه کاری های مقصوره آستانه – ساعتی را نیز به تماشای این هنرنمائی جدید متخصصان فن معماری ایران بگذارند.
مساحت کل این مسجد که بر جای مخروبه های بیکاره افتاده ای بنا شده یازده هزار متر مربع است – صحن زیر گنبد آن 400 متر مربع – هر یک از دو شبستان جناحین 900 متر مربع – با آبریز بسیار مرتب و تمیز و کتابخانه و شوفاژ سانترال. ارتفاع گلدسته ها که هر یک دو پلکان مارپیچ دارند از کف بنا 50 متر و ارتفاع گنبد 40 متر – و قطر و ارتفاع خود گنبد 20×20 متر – کلفتی بدنه آن دو متر که در آن راهروهائی تعبیه شده است و از همه مهمتر اینکه بزرگترین گنبدی است که در قرن معاصر با کلافی یکسره آهنی ساخته شده که در عکس می بینید این عکس ها البته مربوط به یک سال پیش است چرا که اکنون حتی گلدسته های مسجد نیز به زیر مئذنه رسیده اند و کاشیکاری ایوان ها و مقصوره بزرگ تمام شده است و مشغول کاشیکاری درون گنبدند. در تمام بنای باین بزرگی اصلا گچ بکار نرفته است. همه آهن و سیمان و آجر و کاشی و مرمر. باین طریق باید بخاطر سپرد که تحول مصالح ساختمانی نیز نمی تواند از تجدید حیات معماری اصیل ایرانی جلوگیری کند و اکنون آقایان مهندسان ما نمونه ای پیش روی خود دارند. نمونه ای بسیار زیبا با بهترین کاشیکاری هائی که شاید هیچکدام ما باور نمی کردیم در این روزگار هرج و مرج، امکان پذیر باشد. در مقابل چنین بنائی و چنین امکاناتی است که معماران فرنگ دیده ما مسجد دانشگاه را می سازند با چنان بدقوارگی و بدریختی و مهمتر از همه اینکه برای ساختن این مسجد نه مشاور عالی از فرنگ وارد کرده اند و نه از سازمان برنامه کمک مالی گرفته اند و نه بر بودجه هیچ یک از وزارتخانه ها تحمیلی کرده اند.
باید دید چرا چنین است؟ چرا با تکیه به معتقدات مذهبی هنوز می توان چنین شاهکارهایی را در فن معماری بوجود آورد – در حالیکه بزرگترین محصول فرنگ رفته های ما در این فن – اگر منتهای کوشش را هم برای تلفیق معماری شرق و غرب بکار برده باشند – تازه می شود چیزی شبیه عمارات بیشمار بانک ملی؟ با نمائی از کاشیکاری مدرن شده و دور از طرح ها و اشکال هندسی اصیل ایرانی. واقعاً چرا؟ آیا نباید علت را در سستی اساسی دانست که ما تمدن مثلاً جدیدمان را بر آن قرار دادهایم؟ مسلم است که در کار تجدید ظواهر تمدن ما نه ایمانی با خود داریم و نه علاقه ای قلبی و حال آنکه مهندس لرزاده ها هنوز از سر چشمه ایمان آب می خورند و یا تکیه بر قدرت های مخفی هنرمندان بی نام و نشان قم و اصفهان، می کنند.
کاشیکاری مسجد قم از جمله شاهکارهائیست که تا آن را نبینید گمان نمی کنید که خواب و خیال نیست. در عصر فیبر و لاستیک و مواد الاستیک و چنین رنگهای لاجوردی اصیلی؟ - آیا ممکن است؟ - نه تنها ممکن است بلکه این واقع امر است. مسجدیست دریازده هزار متر مربع و با پنجاه متر ارتفاع که از چهار فرسخی فریاد میزند و شما را به تماشای خود می خواند. تمام آجر مسجد را در خود قم پخته اند که بهترین آجرپزی ها را دارد و کاشی ها را در اصفهان پخته اند و به قم آورده اند و معرق کرده اند و کار گذاشته اند.
صرف نظر از سقف مسطح دو شبستان جناحین گنبد که مسلماً اجبار تیرهای آهن بوده است و مثل اغلب مسجدهای نوی که در سال های اخیر در مملکت ساخته اند بفهمی نفهمی ریخت کلیسائی به مسجد می دهد – و این البته بسیار امر دقیقی است که امیدواریم بعدها مورد توجه قرار بگیرد – تنها یک نکته را در تزیین این مسجد با همه زیبائی هایش باید مورد توجه قرارداد و آن اینکه زینت کردن خانه خدا با چراغ فلورسنت بسیار زشت می نماید. بگذارید همان شهردار تهران در و دیوار میدان ها را چنین بصورت دکان های سلمانی در بیاورد. بهتر نیست خانه خدا را با قندیل های ساخت اصفهان و با نوری ملایم تر از این که فعلاً هست روشن کرد؟ مگر نشنیده اید که چراغی که بخانه رواست به مسجد حرام است؟ آن چراغی که به مسجد حرام است همین فلورسنت ها هستند.
بخصوص در جائی که یک سفارش کلان برای آن همه قندیل مورد احتیاج در شبستان ها و ایوان های این مسجد بسیار زیبا بکسب دو سه هزار نفر دیگر از هنرمندان بی نام اصفهان و شیراز رونقی خواهد داد که مسلما مورد توجه مراجع تقلید بوده اند. چه بخواهیم چه نخواهیم و بانیان این مسجد چه نظر دنیائی داشته باشند چه نظر بآخرت – مسلم است که در نتیجه گوشه ای از اقتصاد این مملکت را سال ها بکار انداخته اند و چه بهتر که اکنون نیز بجای این همه چراغ های با نورهای زننده، تمام این مسجد به این عظمت را با هزاران قندیل کوچک و بزرگ ایرانی مسین یا برنجین زینت کنند. و البته باید در نظر داشت که روشن کردن چنان مقصوره ای یا چنان گنبد و گلدسته هایی جز با نور افکن های قوی امکان پذیر نیست که لابد پس از اتمام مسجد تعبیه خواهند کرد تا کاشی کاری گنبد و گلدسته ها شب و روز بدرخشد.
و اکنون بدانیم که به جمع هزاران مسجدی که در سراسر ایران – در طول این چهارده قرن هجری – ساخته شده است یکی دیگر افزوده شده با همان ابهت و جلال و با همان سبک و روش معماری – خالی از تظاهر – دور از ریا و سروصدا و جنجال و مطبوعات بازی و مصاحبه – و با این تفاوت که اگر تاکنون هرگز بیاد نداریم که بر پیشانی مسجد نام یکی از بزرگان اولوالامر! را نخوانده باشیم – بر پیشانی مقصوره این مسجد جدید نوشته است که «بنا باراده مرجع عالم تشیع بنا شده است» و این مطلب در عین حال که رساننده استغنای عالم تشیع از توسل به سیاست و حکومت است می رساند که اولیاء امور در زمانه ما از این بابت نه دچار تنگ نظری هستند و نه دربند عجب و غرور.
امیدواریم که پس از اختتام ساختمان این بنای مبارک و زیبا بتوانیم به تفصیل بیشتر و با تصاویر رنگی باز هم از آن سخنی بمیان بیاوریم. (نشریه سوم ماهانه «علم و زندگی» فروردین 1338، صفحه 60-62)
... البته من علاوه بر نامه خود، نسخه ای استنساخ شده از نامه استاد لرزاده را که به دستم رسید، به دفتر مجله «علم و زندگی» فرستادم که دوستان شاغل در آن، از درج آن دو نامه خودداری کردند... متأسفانه اصل نامه خود را ندارم و فقط نامه مرحوم لرزاده را در اختیار دارم که نشر می گردد.
البته من در نامه خود بر استاد لرزاده نوشته بودم که نامه تندی هم به مسئولان «علم و زندگی» فرستاده ام که آن مرحوم در پاسخ خود به آن اشاره ای دارد. خود مرحوم جلال آل احمد هم با نوعی بی اعتنائی آشکار به نقد ناقد، در سطوری چند، توضیحی کوتاه ارائه می کند که برای اهل خرد، گویا است:
«آقای مدیر محترم مجله علم و زندگی
در مقاله ای که این جانب درباره مسجد جدید البنای قم فرستاده بودم هرگز ادعای فضلائی و علمائی نکرده بودم ولی گویا حتی نویسنده مقاله ردیه بر آن مطالب هم درک کرده بودند که آن مطالب لعنی بود بر این مهندسان فاضل و درس خوانده و فرنگ دیدهای که در و دیوار شهر طهران را از ریخت انداخته اند.
همه نکات مقاله ایشان فنی، درست! اما شما آقای مدیر محترم مجله و شما آقای نویسنده آن ردیه، فکر نمی کنید که آن مطالب سرکار بیشتر برای اعاده حیثیت مقاطعه کاران استاد دانشگاه و آتلیه دار بود تا حمله بیک معمار باشی بی ادعا؟
و فکر نمی کنید که نویسنده آن مقاله رو دست آقایان مهندسان سازنده سنا و شورا و سینما مولن روژ و ایمپایر را خورده باشند؟(علم و زندگی شماره هفتم فروردین 339 ص82) )
***
اشاره شد که به دنبال نشر مقاله جلال در تجلیل از معماری بنای مسجد اعظم قم مقاله ای در انتقاد و یا به قول جلال «ردیه»ای، درباره نوشته وی به قلم شخصی با امضای مستعار و یا ناقص مهندس: ش ـ در شماره پنجم نشریه «علم و زندگی» مورخ دیماه 1338 منتشر گردید که نویسنده سعی کرده بود به قول خود اشکالات فنی ـ مهندسی ساختمان مسجد جدید را ارائه کند و برشمرد!
البته نقد فنی ـ علمی ساختار یک بنای عظیم تاریخی، هیچ اشکالی نداشت ولی متأسفانه لحن مقاله و ادبیات به کار رفته در آن، که با الفاظ و عبارات زشت و رکیکی همراه بود موجب ناراحتی شدید اینجانب گردید و من با جلال تماس گرفتم و او گفت شما می توانید نظرات خودتان را در تأییدیه یا نقد مقالات منتشر شده بنویسید و به دفتر مجله بفرستید و مجله آن را چاپ می کند...
آقای مهندس ش!، در نوشته خود مسجد اعظم قم را «یک عروسک پلاستیکی» می نامد و همه هنر معماری به کار رفته در آن را انکار می کند و می نویسد: «اگر هم زیبائی داشته باشد یک دروغ و یا تقلید بچه گانه است» بدون اینکه توضیح دهد زیبائی چگونه می تواند دروغ باشد؟ و یا اگر تقلید بچه گانه است، این تقلید از چه کسی و کدام بنائی به عمل آمده است؟ در ادبیات مهندس ش! «آفتاب قم» «جلاد» لقب می گیرد «نور» آن هم «وقیح» به شما می رود! که نشان دهنده بغض درونی نویسنده نسبت به «قم» و مسائل مربوط به آنست...
اگر بدانیم که حتی تیرآهن های به کار رفته در ساختمان مسجد هم «لعنتی» هستند، دیگر نیازی به نقل بقیه جملات و کلمات زشت و زننده او نخواهد بود: «... تیرآهن لعنتی، بفهمی نفهمی ریخت کلیسا به مسجد می دهد» ! جلّ الناقد! همین
.... اشاره شد که بنده علاوه برنامه تند خود که روش معمول آن دوران! بود و به دفتر مجله فرستادم، نامه ای نیز، همراه اصل مجله «علم و زندگی» را بر مرحوم استاد لرزاده فرستاده بودم که در آن از نشر مقاله و محتوای آن شکوه کرده و ناراحتی و تأثر و تأسف عمیق خود ابراز و به ایشان نوشته بودم که پس از مدت کوتاهی نامه مبسوطی، با خط زیبای مرحوم لرزاده، در پاسخ به آن به دستم رسید که در واقع یک نامه تاریخی است به ویژه که در 55 سال قبل نوشته شده و علیرغم حوادث زمان!، خوشبختانه در آرشیو حقیر محفوظ مانده است.
در این نامه، استاد لرزاده به مواردی از اشکالات مهندس ـ ش اشاره می کند و در واقع در جملات کوتاهی پاسخ آن اشکالات را می دهد و از بنده نیز، با الفاظی خاص، تقدیر و تشکر می کند.
مطالعه نامه که به تاریخ 15/5/1338 در مدرسه سپهسالار، بخش کاشی تراشی نوشته شده و در واقع بیش از نیم قرن از تاریخ کتابت آن می گذرد، می تواند روشنگر بعضی از حقایق تاریخی باشد، و البته در ضمن، تواضع و فروتنی مرحوم لرزاده را به خوبی نشان می دهد که خود را «لرزاده ای نادان!» ـ در برابر خیل مهندسان دانا ـ می نامد....
متن نامه را به علت اهمیت آن، به طور کامل در اینجا نقل می کنیم:
بسمه تعالی
حضور مبارک جناب آقای آقاسیدهادی خسروشاهی زید توفیقه ... پس از عرض سلام و ارادت غائبانه، نامه آن جناب بضمیمه یک جلد مجله علم و زندگی که فرستاده بودید رؤیت گردید. چون چاکر ابداً روزنامه و مجله نمی خوانم از فیض عظیمی محروم میباشم نه تعریف آن ها و نه تنقید آن ها تأثیری در زندگی چاکر نداشته و ندارد ـ ولی به مصداق مه فشاند نور و سگ عوعو کند (الی آخر) هر کس رجوع به اصل و ذات خود خواهد نمود ـ آقای عزیز من که شما را ندیده و نمی شناسم غائبانه اظهار لطف فرمودید و نامه از روی تأسف مرقوم فرمودید، سپاس گذارم خدا کند که انسان اگر دشمن هم دارد دشمن با انصاف داشته باشد... نه؟! چه باید کرد از طرفی هم اشاره شده است هرکس هرچه بگوید و هرچه بنویسد در صدد جواب گوئی برنیایم، حالا هم اگر جنابعالی اظهار لطف نفرموده بودید همان رویه را داشتم ولی جواب شما واجب و لازم است داده شود.
آقای عزیز!
به سخن دعوی بی اصل مبرهن نشود
حرف کج راست به زور رگ گردن نشود
حال نمی دانم این فرد از چه سرچشمه آب خورده که اصولاً حرف های ناشیانه او با عفت قلم! آمیخته است و با کائنات هم مجادله و مخاصمه دارد حتی برای نور خورشید هم قبحی قائل شده می نویسد (به عوض پنجره ممکن بود با شبکه آجر یا کاشی نرمشی به نور وقیح آفتاب بدهد) یعنی سرما صاف کن این شخص خیراندیش و فیلسوف با خداوند هم جنگ دارد چه رسد به پیشوای مسلمین و جنابعالی و بنده کمترین و امثالهم.
آقای عزیز از احوالات آن شخص خواسته بودید استفسار شود، چون حرف حسابی و راست در مجله نوشته است نامش را مخفی فرموده مبادا ریاکاری کرده باشد و ریاکاری هم گناه خیلی بزرگی است! به هر حال بنده او را نمی شناسم مهندس ـ ش ـ یا مخفف شعبده است یا مخفف شیطان، زیرا هر دو صدق می نماید یعنی می توان با علم شعبده در مجله، مقرنس سازی را خطوط و اشکال دروغی خطاب نمود و شیطان هم صدق می نماید زیرا هیچ وقت نمی تواند سر تعظیم فرود آورد و بالادست خود را دیدن نماید، ولی به طوری که از کلمات مجله مستفاد می شود یا مزدور است که چنین بگوید و بنویسد، یا شما چیزی نوشته اید که برخورد با وضع او داشته به رگ غیرتش خورده و مقام معظم را عصبانی نموده است والا کسی با حقیر سروکاری ندارد و حساب خورده ای نداریم، نوشتن چند صفحه مجله طولانی آن هم حرف های عفیف و ادبی قطعاً خالی از غرض و مرض است ولی باید بدانند:
قرص خورشید در جهان فاش است
ضعف از چشم های خفاش است
درخت باردار سنگ میخورد و دشمن طاووس آید پرّ او.
برادر عزیز ـ خودتان را ناراحت نکنید. جواب این اراجیف را روزگار خواهد داد. یعنی قضاوت صحیح را موکول به بعد از نبودن سازنده و نویسنده بفرمایید البته امروز هم افراد منصفی هستند که به او بگویند تو هنوز اندر خم یک کوچه ای چه رسد به اینکه به اسرارهای نهفته در این نوع ساختمان ها آگاه شوی.
آقای عزیز من، سادات از حق کشی زود ناراحت می شوند، خوبست با کلمات زیر قدری تفریح نمایید و این چند سطر مربوط به همان موضوع است. خوب بود برای اینکه صحن مسجد به قول او مستطیل بشود، قبر محمدشاه و صحن کهنه و مدرسه فیضیه را خراب می کردند بلکه نظر ایشان تأمین شده باشد. دوم آنکه اراضی مثلث شکل مسجد را هم با فشار فکر بکر او، می کوبیدند تا مربع مستطیل بشود و به خداوند متعال هم امر می فرمودند خانه کعبه را به طرف دیگر ببرد تا انحراف قبله هم نداشته باشیم، تا فکر بکر و ایراد 100 × 100 بجای مهندس شین مرتفع شود. البته چاکر مأمور به جواب گویی نیستم و امر به سکوت دارم ولی بدانید که بقیه فرمایشات شین تماماً صحیح و آشکار است تنها افتخار چاکر بر این است که لُر و نادان هستم و مهندس نیستم و به نام لُر در این آب و خاک به عالی و دانی خدمتگذارم چنانچه از لُر و نادانی خطایی دیده شود قابل عفو است.
آقای عزیز یاوه سرائی که مایع لازم ندارد باکی نیست هرچه بگویند و بنویسند ـ ولی ـ کی شود دریا ز پوز سگ نجس ـ عیار ناسنجیده شده نوشته است چرا بین گنبد و شبستان درب شیشه نصب شود؟ خوبست برای خاطر این فیلسوف عالی رتبه دربها برداشته شود و با سوز جگر او و امثال او 30000 متر مکعب را گرم می کردیم و همچنین به خاطر سلیقه او برای گنبد قالب و کلاف نمی خواستیم و پنجره های جلو خیابان را تیغه می کردیم کاشی کاری هم ریزه کاری بچهگانه! است و عوض سیمان هم گل کار می کردیم و سر مناره و قرنیز جای مقرنس مناره ها و ستون های بالای مناره ها را با مصالح جدید زحمت نمی کشیدیم درست نماییم مانند ستون های سر گلدسته های قدیمی با چوب و حلبی انجام می دادیم و راهرو خارج پشت رودخانه برای حوضخانه نبود و مردم از صحن مسجد برای قضای حاجت عبور می کردند! چه مانعی داشت کف ایوان ها را هم با آجر فرش می کردیم و غیره. سپس خودش اقرار نموده است که در 20 سال پیش گنبد کاخ مرمر را سازنده این مسجد ساخته است در صورتی که 25 سال پیش ساخته ام تو کجا بودی آن روزها که جگر شیر آب می شد و تمام مهندسین حتی اروپائی ها را دعوت نمودند از عهده برنیامده باز هم لُر نادان به درد خورد. از گنبد کاخ مرمر گرفته تا گنبد حضرت سیدالشهدا علیه السلام و اماکن مشرفه و مسجد قم آنچه بود مفتخراً انجام نمود بنا به گفته او تمام ناقص ـ ولی آنچه آقای مهندس شین هنوز نساخته و حرفش را زده است 100×100 صحیح است.
چه شود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد
طول کلام باعث اتلاف وقت است خوبست بگذاریم و بگذریم جنابعالی هم خودتان را زحمت ندهید مال نیستند بگذار تا بمانند در عین خودپرستی و بی دینی ما هم راه خودمان را می رویم تا تاریخ آینده قضاوت نماید. فقط دعا بفرمایید خداوند متعال به حضرت آیتالله طول عمر عنایت فرماید تا اینکه در ظل توجهات مخصوصه آن بزرگوار این بنای مورد بحث خاتمه پیدا نماید. تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
در خاتمه پوشیده نماند چنانچه جنابعالی از یکی از معابد ضاله تعریف می کردید قطعاً به طرف داری از شما کمک داده می شد و به عوض توهین به مقامات عالیه تعریف رؤسای آن فرقه می شدید البته فیل و پشه هر دو خرطوم دارند ولی در خرید و فروش استخوان های آن ها مردم باید تشخیص بدهند با این همه گفته های پوچ و اظهار فضلی که آقای مهندس شین در مجله قلم فرسائی فرموده است، چه شده است که هر کس می خواهد یک مسجد کوچکی هم بسازد به لُر نادان مراجعه می نماید.
آقای عزیز مردم امروز چشم دارند و همه تاریخ خوانده اند و کارهای همه نوع دیده اند. به قول یکی از دوستان و همکاران من روزی با یکی از امثال مهندس شین در موضوع کار دیگری بحث داشتند، به او می گفت آقای مهندس تو تازه از دبستان خارج شده ای به اندازه آنکه حالا چشم تو خواهد دید من در این شهر عمارت ساخته ام حالا باید بروی در دبستان و دانشگاه اجتماع تجربه تحصیل نمایی تا بتوانی در اجتماع زندگی نمایی مگر به حرف هم می توان احتیاجات اجتماعی را رفع نمود. خلاصه به قول صائب:
من از ناچیزی خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد از این بالا نشستن ها
آقای من هرچه بگویم و بنویسم برای شخص شما می باشد والا دردهای بی درمان من اگر بگویم هنوز هشتاد من کاغذ شدی. امید است موفق باشید و انشاء الله از دعای خیر فراموش نفرمایید و جنابعالی را به خداوند می سپارم و امید است که همه انام هدایت شوند.
مورخه 15/10/38
مدرسه عالی سپهسالار، در کاشی تراشی - لرزاده
***
... و این بود قصه «مسجد اعظم قم» از زبان عاملان و شاهدان و ناظران و ناقدان ... و صفحهای از «حوادث روزگار» و «خاطرات مستند» مربوط به آن دوران...