19 مرداد 1392
مصدق درباره فرزندان رضاشاه چه گفت؟
آنچه پیش رو دارید، گفتوشنودی است منتشر نشده با استاد شهید دکتر سید حسن آیت که در آستانه برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر مصدق از سوی بنی صدر در چهاردهم اسفند 1359 صورت پذیرفته است.
خبرگزاری بسیج : به گزارش سرویس سیاسی به نقل از رجانیوز، این مصاحبه پر نکته که توسط آقای سید علی آیت، برادر آن شهید گرانمایه در اختیار ما قرار گرفته، پیشینه کارکرد جبهه ملی و شخص دکتر مصدق در جریان نهضت ملی نفت، مرور شده و نفوذ این جریان به ضف مبارزان انقلاب اسلامی و نیز نظام نو تاسیس جمهوری اسلامی مورد بازبینی قرارگرفته است.
درسالروز شهادت آن مبارز نستوه، این یادگار ارجمند را به شما تقدیم میکنیم:
همچنان که میبینید این روزها طرح مسئله ملیت، ملیگرایی و طرفداری به اصطلاح از چهرههای ملی در کشورمان اوج گرفته است، لطفاً در این زمینه توضیح بدهید که ریشه ملیگرایی چیست و از جانب چه کسانی عنوان شده است و چگونه به ایران آمد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. البته در مورد این که گفته شد طرفداری از چهرههای ملی اوج گرفته است، اگر منظورتان این باشد که مردم از اینها طرفداری میکنند، این را قبول ندارم، اما در این باره باید بگویم محافل خاصی میخوهند از این عنوان علیه نهضت اسلامی ایران استفاده کنند. این یک مسئلهای است که سابقه طولانی دارد، اینجا فرصت نیست که ما به صورت مبسوط در خصوص تاریخ ملیگرایی بحث کنیم، اما بهطور اختصار باید بگویم این موضوع یک ریشه طولانی و تاریخی دارد و هر قوم، طایفه و دستهای به علت این که نسبت به یکدیگر انس داشته و نسبت به اقوام دیگر نامأنوس بودهاند،چنین گرایشی داشته اند وازهمین بابت تعصبات قومی و نژادی پیداهم میشد.هر قوم و نژادی این تعصب را نسبت به قوم و نژاد خودش داشته و نسبت به دیگران،یک عدم انسی احساس میکرده است و افرادی که میخواستند بر جامعه مسلط باشند و جامعه را تحت سلطه خودشان در بیاورند، از این حالت سوء استفاده می کرده اند و انسانها را به جان یکدیگر می انداخته اند، اما مسئله ملیت در عصر حاضر صورتی دیگر به خودش گرفت.
میشود گفت درآغازاین مسئله در اروپا رنگ خاصی به خود گرفت، مثلاً انگلیسیها خودشان را برتر از دیگران میدانستند، آلمانیها همین طور، ولی اروپا (غرب) از این مسئله برای تجزیه شرق و تسلط بر آن و سایر کشورها استفاده کرد، اما ما میدانیم در اسلام مسئله ملیت مطرح نیست و امتیازات از هر نوعش رد شده است از جمله امتیازات ملی. در قرآن هست «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیکُمْ»(1) گرامیترین شما نزد خدا باتقواترینتان است و در احادیثی که از پیامبر و ائمه روایت شده آمده است :همه شما از نسل آدمید و آدم از خاک است. این تساوی اسلام است، اما غرب و سایر استعمارگران و اخیراً آمریکا وقتی شروع به دستاندازی به سایر جاها کردند، با دو نیروی بزرگ مواجه شدند، یکی حکومت عثمانی بود که عنوان اسلامی به خودش داده بود و یکی هم حکومت ایران از عهد صفویه به بعد که خودش را مسلمان شیعه قلمداد میکرد، الان کاری به این مسئله نداریم که این حکومتها در اصل اسلامی نبودند، ولی به هر حال درآن دوره کشورهای مقتدری بوده اند دربرابرمطامع استعمارگران، ولی اینها را تجزیه کردند و تنها عنوانی که توانستند از آن استفاده کنند، عنوان ملیت بود، زیرا مفهوم مبهمی بود که این کشورها را تجزیه میکرد تا بینهایت ! همان گونه که کشور عثمانی اینگونه شد و کشورهای عربی از آن جدا شدند، سایر کشورها نیز از آن جدا شدند، تنهاازاین روند زبان ترکی استثناء شد، درحالی که میدانیم که زبان دلیل بر ملیت نیست.
الان زبان آمریکاییها انگلیسی است، درحالی که انگلیسی نیستند و این زبان را عنوان کردند، نژاد ترک را هم مطرح کردند و اسم ترکیه هم از همین جا پیدا شد ،درحالی که اصلاً اسمی به نام ترکیه در تاریخ نداشتیم. این ضربه بزرگی به مردم این مناطق بود که در اثرآن تجزیه شده و تحت تسلط استعمار فرانسه، انگلیس و غیره قرار گرفتند. همین مسئله را هم در ایران عنوان کردند که داستانش طولانی است، ولی یکی از نتایجی که گرفتند این بود که مشروطیت را که مذهبیها و روحانیون بانی آن بودند و اگر بهطور کامل موفق شده بودند، یک حکومت اسلامی تشکیل میشد و معلوم بود چه نتایجی در بر خواهد داشت، ولی مسئله ایرانیت و تاریخ ایرانی را مطرح کردند، مسئله ملیت را مطرح کردند، بهخصوص «فراماسونها»یعنی عمال و ایادی همین استعمارگران بودند که روی این مسئله زیاد تکیه میکردند. میدانیم از اختلافات مهم بر سر «اسم مجلس» بود که غیر اسلامیها میگفتند مجلس شورای ملی!!! روشن است سر یک اسم این قدر دعوا و اختلاف نیست، پس این یک مسئله عمیق و ریشهای بود و آنها میخواستند جریان را از همان اول منحرف کنند.
زمان رضاخان این تلاش خیلی وسیعتر شد. مسئله زرتشت ـ مشتاقیان ـ کوروش ـ کیان ـ داریوش که از بحث ما خارج است. بهطور کلی استعمار همیشه از این مسائل استفاده میکرد، از جمله در جریان ملی شدن نفت که آیتالله کاشانی ازآن تحت عنوان اسلام دفاع میکرد و دکتر مصدق و دیگران مدعی بودند طرفدار ملیت هستند!!! و باز هم میبینیم در نهضت اخیر هم عدهای تحت عنوان ملیگرایی که ما اول ایرانی هستیم و بعداً ممکن است مسلمان باشیم یا نباشیم یا نظایر اینها، درصدد ضربه زدن به نهضت برآمدند! بدیهی است اگر ما این عنوان را قبول میکردیم خوب کردها میگفتند ما یک ملیت هستیم، ترکها و بلوچها هم همین طور و استعمارگران هم براین مبنا فعالیت های خودرا شروع میکردند و این مسئله تا بینهایت ادامه داشت و فلان شهروبهمان شهر هم همین طور... و خوشبختانه اسلام توانست این مملکت را نجات دهد و وحدت مملکت را حفظ کند.
همان طور که میدانید درحال حاضر دکترمصدق به عنوان یک رهبر ملی در ایران مطرح است. شما بفرمایید ایشان کلاً دارای چه سیستم فکری و اعتقادی بودهاند و عنوان ملیت برایشان صادق است یا نه؟
در مورد این که مصدق به عنوان یک رهبر ملی و چهره ملی مطرح است، باید توضیح بدهیم باز مفهوم آن این نیست که ملت طرفدار اوست. نه! به نظر من مصدق همان طور که شاهد هستیدپس از دو سالی که از انقلاب میگذرد باعث شد مردم چهره واقعی اورا بیشتر بشناسند، بهطوری که چون قبلاً بر اثر همان تبلیغات وسیعی که استعمارگران و عواملشان کرده بودند و البته یک قشر قابل توجه از مردم هم مصدق را باور کرده بودند! و او را یک قهرمان و چهره ملی میدانستند.«مصدقی بودن» یک نقطه قوت بود و ضد مصدق بودن یک نقطه ضعف! ولی الان عکسش شده و در اثر افشاگریهایی که شده است و مردم روشن شدهاند، مصدقی بودن نقطه ضعف و مخالف مصدق بودن یک نقطه قوت است .
اما این که آیا مصدق ملیگرا بود یا نبود، به نظر من «اینها» اصلاً ملت را قبول نداشتند! اینها از ملت به عنوان یک مستمسک برای شکست نهضتها و انقلابها استفاده میکردند. چنانچه میدانید مصدق عضو فراماسونری بود و فراماسونری اصلاً ملیت را قبول ندارد، ولی از این عامل برای تفرقه در بین صفوف مردم به خاطر پیروزی همان استعمارگرها استفاده کرد . میبینیم تقیزاده، مصدق و شریفامامی همه فراماسون بودند و مطابق آن مرامنامه فراماسونری، شریفامامی مدعیِ جهان وطنی بود!! ولی معهذا همیشه بهطور آشکارا دم از ایران میزدند و منظورشان این بود که اسلام را تحتالشعاع قرار دهند . همان طور که در پاسخِ قبل اشاره کردم در نهضت ملی شدن نفت! از این عنوان استفاده کردند و با عنوان ملت، ملیت و نظایر اینها آن نهضت را دچار شکست کردند.
در جریانات اخیر هم دیدید که عکس دکتر مصدق را قبل از پیروزی انقلاب به میان آوردند و شاهپور بختیار زیر عکس مصدق ژست میگرفت ، سنجابی، هدایتالله متیندفتری و مقدم مراغهای ،همه اینها دم از ملیت میزدند که نهضت را دچار شکست کنند و خلاصه مطلب، این یک دستاویزی بود از طرف مصدق و کسانی که همان خط مصدق را میرفتند و میخواستند ازآن برای شکست نهضت اسلامی ایران استفاده کنند.
طبق چه شرایطی آقای دکتر مصدق نخستوزیر شد و کلاً چه عواملی در احرازاین سمت توسط وی مؤثر بودند؟
در مورد نخستوزیری آقای دکتر مصدق ما باید به یک دسیسه استعمارگران اشاره کنیم ، آن هم این است که آنها همیشه یکسری عوامل شناختهشده و یکسری عوامل ناشناخته دارند و عمد دارند که مردم آنها را نشناسند. آن عوامل شناختهشده مثل رضاخان هستند که همه میدانستند عامل انگلستان است. البته او هم بعداً آشکار شد یا مثل سادات که الان عامل امریکاست و خیلی عوامل دیگر... اما عوامل ناشناخته ءاینها را در همه جناحها، برای روز مبادا میگذارند، برای روزی که مردم ناراضی شدند و قیام کردند و شرایطی به وجود آمد که خواستند مردم آن عامل شناختهشده را بیرون کنند!
اینها در جناح مذهبی، جناح انقلابی و جناح اصلاحطلبی در همه اینها عناصری را میگمارند و تلاش میکنند که اینها بهتدریج در رأس قرار گیرند تا در موقع مناسب منافع استعمارگران را حفظ کنند. ما میبینیم در مبارزات ضد استعماری که مثلاً در افریقا شد چهرههایی علیالظاهر ضد انگلستان بودند و علیالظاهر مبارزه میکردند و زندان هم میرفتند، ولی بعد که انگلستان دیگر نمیتوانست مقاومت مستقیم کند و وقت انتقال و واگذاری حکومت بود، حکومت را به همین عمال ناشناخته خودش میداد .یا در کنگو میبینیم چهره مبارزی مثل لومبا مبارزه میکند و اصالتاً هم مبارزه میکند و کسی که الان هم سر کار است در کنگو، موبوتوست! البته لومبا و موبوتو هر دو با بلژیک مبارزه میکردند و بالاخره میبینیم در آن موقع حساس همین موبوتو علیه لومبا کودتا و او را از صحنه خارج کرد و کنگو را تحت تسلط امریکا درآورد. در ایران هم از این چهرهها زیاد میبینیم، تقیزاده معروف که علیالظاهر با مشروطهخواهان همگام بود و چون استعمارگران پشت سرش بودند اطرافش زیاد تبلیغات میشد.
در اعلامیهها و روزنامهها با تبلیغات ماهرانه ای مورد توجه ملت قرار گرفت بهطوری که نهایتاتقی زاده شد یک چهره ملی !به همین علت بود که توانست مشروطیت را از اصل خودش منحرف کند و بعد از مشروطیت قرارداد خائنانه نفت را به ضرر ملت ایران در سال 1312 هجری، 1932 میلادی منعقد کرد! و یا همین دکتر مصدق یک وقت گفته بود تقیزاده خائنی است که مادر دهر مثلش را نزاییده است، درعین حال ما بادقتی درتاریخ متوجه میشویم همین دکتر مصدق جزو هیئتی هشت نفری، و با ب همین تقیزاده جزو مشاورین خصوصی رضاخان بود، این هشت نفر که خوب وجیهالمله هم بودند، مشیرالدوله، مستشارالمالک، تقیزاده، مصدق، حاج مخبرالسلطنه هدایت و... اینها چهرههایی بودند که استعمار توانسته بود آنها را بدلسازی کند و مورد قبول قشر عظیمی از این ملت قرار بدهد و وقتی یکی یکی چهره اینها افشا میشد مهره دوم وارد میدان میشد. موضوع دکتر مصدق هم از این قرار است. وقتی میخواست سلسله سلطنتی عوض شد او با این که تجلیل فراوانی از رضاخان پهلوی کرد، گفت: «من با سلطنتش مخالفم! و سلطنت یک مقام تشریفاتی است» و بعد هم که رضاخان رفت، از این مسئله استفاده کرد و گفت: « من با رضاخان مخالف بودم!»
در مجلس چهاردهم یک مقدار عوامفریبی کرد که اینها تفصیل فراوان دارد. همه اینها باعث شد که او بتواند از نتیجه زحمات آیتالله کاشانی که با استعمار انگلیس مبارزه واقعی میکرد بهشدت استفاده کند و رهبر جبهه ملی شود و در دوره شانزدهم بهاصطلاح مورد توجه مردم قرار بگیرد .بعدهم به پیشنهاد «جمال امامی» وقتی رزمآرا کشته شد و علاء استعفا کرد ،او توانست نخستوزیر شود، یعنی ما چهرههای خیلی برجسته مثل خود آیتالله کاشانی و یا دیگران را داشتیم، ولی این چهرهای که دشمنان نهضت ازقبل جاسازی کرده بودندو به او اعتماد داشتند، نخستوزیری را به او دادند و هیئت دولت را که ایشان معرفی میکند خودش مبین این است که میخواهد مردم را فریب بدهد، برای این که باقر کاظمی وزیر امور خارجهاش بود. این باقر کاظمی وزیر امور خارجه رضاخان هم بود، بله وزیر خارجه رضاخان وزیر خارجه مصدق هم میشود!!! یکی از کسانی که الان خیلی او را میکوبند و اگر کسی با او عکس داشته باشد به او حمله ورمیشوند، سپهبد زاهدی بود.
همین آقای مصدق سپهبد زاهدی را که آن موقع سرلشکر بود به وزارت کشور منصوب کرد که شما میتوانید به روزنامه اطلاعات و کیهان مورخه 14 اردیبهشت 1323 مراجعه کنید و عکس مصدق، باقر کاظمی، سنجابی و بسیاری از این طاغوتیها را در کنار هم به عنوان هیئت دولت ببینید . به همین دلیل هم بود که آیتالله کاشانی اطلاعیهای صادر کرد و فکر میکنم در همه روزنامه ها در 15 اردیبهشت 1325 اطلاعات درج شد ، ایشان گفتند :من هیچ مداخلهای در انتصابات دکتر مصدق نداشتم و ندارم. به هر حال دکتر مصدق سر کار آمد و همین طور که میدانیم نهضت را منحرف کرد و حتی بعد از 30 تیر انتصابات غلطی اتفاق افتاد .الان طرفدارانش درمورد قبل از 30 تیر میگویند ناچار بود قدرت نداشت، شاه قدرت داشت، ولی بعد از 30 تیر که دیگر شاه از قدرت افتاده بود، انتصابات بعد از 30 تیربه مراتب بدتر از قبل از 30 تیر بود. شاهپور بختیار و رضا فلاح اینها را آورد!!!
بد نیست در باره دوران بعد از صدارت ایشان (دکترمصدق) توضیح دهید و بفرمایید ایشان چه کسانی را به عنوان وزیر و... به صحنه آورد و کلاً چه خطی را عنوان کرد اسلام یا خط دیگری را؟
البته قسمتی ازپاسخ این سئوال را ،در سئوال قبل جواب دادم و گفتم یکی از پستهای حساس را به باقر کاظمی داد، برای این که بدانیم باقر کاظمی ـکه مدتها وزیر خارجه رضاخان بودـ چه کسی است باید این را توضیح بدهیم که در زمان رضاخان محال بود کسی به وزارت خارجه برسد و عامل انگلستان نباشد، چون حکومت خود رضاخان انگلیسی بود و انگلیسیها همیشه میکوشیدند وزیر خارجه عامل سرسپرده خودشان باشد.فرددیگر همان سرلشکر زاهدی بود. امیر علائی وزیر دادگستری شد که همین شخص در کابینههای قبلی هم وزیر بود، در کابینه علاء هم وزیر بود. شاهپور بختیار ـکه سند جاسوسیاش ازخانه سدان به دست آمدـ وزیر کار شد . رضا فلاح ـکه سند جاسوسیاش به دست آمده و از انگلستان مدال گرفته و رئیس کارگزینی شرکت نفت انگلستان بودـ پست حساسی درتاسیسات نفت به عهده گرفت و «بیات» که خویشاوند دکتر مصدق و از عمال انگلستان بود، شد مدیر عامل شرکت نفت ملی!!! مصدق انتصابات این جوری را پیش گرفت و از این جهت بود که روحانیت و در رأسش آیتالله کاشانی را شکست داد، چون آیتالله کاشانی نفوذ عمیق و وسیعی پیدا کرده بود و نمیشداو را به دست شاه و عمال شاه شکست داد ،باید به دست کسی شکست داده میشد که چهره ملی به خودش گرفته باشد و آن دکتر مصدق بود که نهایتا آیتالله کاشانی را منزوی کرد، مذهبیها را منزوی کرد، نیروهای ی انقلابی را منزوی کرد و باعث شد باردیگردیکتاتوری در ایران مستقر شود .
لطفاً توضیح دهید که برخورد دکترمصدق با خانواده سلطنتی شاه و از طرفی با انقلابیون مذهبی چگونه بود؟
در مورد برخورد با شاه مخلوع و ،طرفداران مصدق میخواهنداینطور جلوه دهند که مصدق ضد شاه بوده است، درحالی که اشاره کردیم دکتر مصدق نه با شاه مخالف بود و نه با پدر شاه.در مورد پدر شاه مصدق صریحاً در مجلس پنجم و ششم ،آشکار و غیرآشکار از رضاخان دفاع کرد و همان طور که گفتیم جزو هیئت هشت نفره مشاوران او بود . پس از این که رضاخان کودتا کرد، مصدق با سید ضیاء طباطبایی در چندین کابینه پیش از کودتا وزیر خارجه، وزیر دارایی و بهاصطلاح وزیر مالیه و وزیر دادگستری و استاندار بود، سمتهای حساسی داشتند . در مجلس پنجم هم در نطقی که با تغییر سلطنت مخالفت میکند میگوید: «رضاخان در ایران امنیت برقرار کرد. ولایق و شایسته است» و خیلی توضیحات دیگر و میگوید: «به این دلیل میخواهم او شاه نشود که بدل به یک مقام تشریفاتی نشود!! تا او هست ایران بتواند از نبوغ او استفاده کند!» بعد از شهریور 20 هم که همیشه او را شاه نگونبخت جلیلالقدر و نظایر اینها لقب میداد.
در عکسی که همه جا پخش شده است دست ملکه ثریا را میبوسد .چندی بعدهم در محاکمات خودش میگوید: «رضاشاه هفت تا بچه آورد که یکی بلبل است و شش تای دیگرش سحره است!» و بلبلش را میگوید شاه است و شاه بود که جان مرا نجات داد!! این اواخر که رضاخان به دلایل خاصی مصدق را بازداشت کرد، بهواسطه شاه و معلمش اورا آزاد نمود. این که مثلاً میگویند در نهم اسفند مصدق از شاه میخواست که به خارج برود!! اتفاقاً این خواست شاه بود که به خارج برود و قویتر برگردد و مصدق با این خواست موافقت کرد .
جریان را طوری ترتیب دادند که کسانی مانند آیتالله کاشانی معتقد به رفتن شاه به خارج نبودند، چون میدانستند دستش برای سرکوب جنبش بازتر خواهد شد ،به مردم بگویند هان! اینها طرفداران شاه هستند، در صورتی که عکسش بود و اینها مخالف شاه بودند. خود کاشانی در نامهای که نوشته و در ضمن حرفهایی که زده ، گفته بود: «اگر شاه بیرون برود قویتر برمیگردد» و تجربه این را خوب نشان داد که علیالظاهر شاه فرار کرد و دکتر مصدق نخستوزیر بود، وزیر دفاع یعنی وزیر جنگ بود، اختیارات تام داشت ومجلس را منحل کرده بود، شاه هم که فراری بود، ولی میبینیم شاه با قدرت بیشتری برمیگردد!! البته به دلایل زیاد که الان فرصت بازگویی آن نیست شاه به قدرتی برمی گرددکه خود دکتر مصدق برایش فراهم کرده بود، چون اگر مصدق میخواست جدی با شاه مبارزه کند همان صبح 25 مرداد، شاه را که در کلاردشت بود و هیچ محافظی هم نداشت بازداشت میکرد یا در هوا هواپیمایش را میزد، چنانچه با مصدق تماس هم گرفتند و گفتند ما میتوانیم هواپیمایش را که به سوی بغداد میرود بزنیم، البته ایشان اجازه نداد و طبق اعترافات خودش میخواست تلگرام بزند که بروید و برگردیدوبه سلطنت خود ادامه دهید، یعنی مصدق هرگز نمیخواست خانواده و نظام سلطنتی از بین برود.
و از طرفی با انقلابیون مذهبی چگونه رفتار کرد...
در مورد مذهبیها اشاره کردیم مصدق از همان اول نواب صفوی را به زندان انداخت ،فدائیان اسلام را به زندان انداخت! کاشانی را هم که زورش نمیرسید به زندان بیندازد، چون نفوذ فراوانی داشت ، او را بهتدریج منزوی کرد و کار به جایی رسید که روزنامههایی مثل شورش، چلنگر و نظایر آنها کاریکاتورهای زشتی از آیتالله کاشانی میکشیدند و به عمامهاش مارک انگلستان میزدند و در خیابانها لقب جاسوس به او میدادند!! در بین مردم تبلیغ میکردند و تصنیفی درست کرده بودند که: (ول کن بابا اسدالله- از دست آیتالله -نه شیخ میخواهیم نه ملا!!) و نظایر اینها . بدترین اهانتها را به مذهبیها کردند. خلاصه شاه و دیگران به تقلیداز مصدق که این بدعت را گذاشته بود، توانستند ضربات بعدی را به مذهب ومذهبیون وارد کنند.
ممکن است بفرمایید دکتر مصدق بعد از کودتای 28 مرداد چه فعالیتهایی را دنبال میکردند و چه خط سیاسی را اتخاذ و چه کسانی با او همراهی کردند؟
مبارزات و اصولاً فعالیتهای دکتر مصدق در چهارچوب مجلس بود و آدمی بود که میشد به او گفت کهنهکار. صرفنظر از نقشههایی که به عهدهاش گذاشته شده بود، میبینیم دکتر مصدق هیچ وقت خارج از مجلس مبارزهای نمیکرد، مثلاً در تمام دوران رضاخان وقتی که دوره ششم تمام شد، مصدق از دوره ششم تاحدود چهارده سالی که ازحکومت رضاخان باقی مانده بود، کوچکترین اعتراضی به او نکرد و اساسا کوچکترین فعالیت سیاسی ای نکرد. بعد از فرار رضاخان هم تا دوره چهاردهم که میخواست نماینده شود فعالیتی نداشت و همین که بعد از دوره چهاردهم ،برای دوره پانزدهم انتخاب نشد، مبارزه را تعطیل و خودش را بازنشسته سیاسی اعلام کرد!! در دوره شانزدهم با تلاش آیتالله کاشانی و دیگران توانست وارد مجلس شود و بعدش نخستوزیر شد، امادردوره بعدازنهضت هم، باز فعالیت سیاسی نکرد. ارتباطش با جبهه ملی دوم هم برای شکست حرکات مردم بود .در سال 1339 که مجددا جبهه ملی تأسیس شده بود، نامههایی رد و بدل و اعتراض کرد که من زندانی هستم!! و با آن همه جنایات رژیم حتی یک سطر اعتراض نمیکند. گویا فقط یک نامه به منصور مینویسد: «من کاپیتولاسیون را در ایران برقرار نکردم!» غیر از این هیچگونه اعتراضی نمیکند. بنابراین بعد از 28 مرداد فقط از اسم مصدق تا زنده بود و بعد از مرگش از عکس مصدق برای شکست حرکات اسلامی مردم استفاده شده است و میشود.
به نظر شما چرا بعد از این که انقلاب اسلامی پیروز شد و هیچگونه انگیزه شعار ملی هم در آن مطرح نبود، باز عدهای داد از ملیت و ملیگرایی زدند و کلاً زنده کردن دوباره دکتر مصدق به چه معناست؟ آیا این یک نقشه حسابشده نیست؟
این که نقشه قدیمی استعمار بود که از عنوان ملیت و چهرههایی که خودشان را ملی قلمداد میکردند و ساخته و پرداخته استعمار بودندبر علیه حرکات مردم استفاده میکرده؛ این روش قبل از مشروطیت و بعد از مشروطیت بوده و بعد از رضاخان هم بوده است.خوب است اشاره کنم بعد از این که جبهه ملی اول تشکیل شد ،آنها شانزده نفر ازافراد نامتجانس بودند و بعد هم یکدیگر را خائن قلمداد مکردند. چهره های مشهورشان بقایی، دکتر مصدق، عمیدی نوری، احمد ملکی و خیلیها که حالا فرصت نام بردنشان نیست. آن جبهه با نقشه ای ماهرانه دچار شکست شد. در سال 1339 که در اثر اعتراضات جهانی امریکا مجبور به عقبنشینی شد ، برای شکست و انحراف حرکت مردم، جبهه ملی دو باره تأسیس میشود!! البته آن موقع با قیافههای دیگری. از جبهه ملی قدیم فقط سنجابی و ی دو سه نفر دیگر بودند، ولی شاهپور بختیار و دکتر صدیقی در جبهه ملی اول نبودند، در جبهه ملی دوم هم اینها نقششان را خوب ایفا میکنند. آنها مورد تأیید دکتر مصدق هم قرار میگیرند و پس از آن که نهضت امام در سال 41 شروع میشود ، و درادامه منجر به حوادث 15 خرداد میشود، میبینیم جبهه ملی دوم هیچگونه اعتراضی به حوادث خونین پانزده خرداد و هیچگونه حمایتی از امام نمیکنند!
و باز همان موقع یادم هست که وابستگان به آنهامابین طرفداران امام میافتادند و مردم میگفتند خمینی پیروز است و شعار را به نفع امام میدادند، ولی اینها به نفع مصدق شعارها را میدادند!!! و بالاخره در سال 56 -که البته مصدق دیگر خیلی وقت بود مرده بود- میبینید نهضت که میخواست اوج بگیرد و ملت حکومت اسلامی رامیخواست ، مجدداً عکس مصدق و چهرههای دیگری که یا با دکتر مصدق همکاری کرده بودند و یا مدعی همکاری با او بودند، درصحنه حاضر میشوند.چهره هایی مثل مثل مدنی، سنجابی، هدایتالله متیندفتری و خیلیهای دیگر که در جبهه ملی دوم بودند. همین آقای بنیصدر در جبهه ملی دوم بود، آقای سلامتیان در جبهه ملی دوم بود. همه اینها آمدند به میدان برای این که جنبه اسلامیت نهضت را از بین ببرند و یا این که تضعیف کنند!!! که نتوانستند و نخواهند توانست.و السلام علیکم .موفق باشید.
پینوشت:
(1) قرآن کریم، سوره حجرات، آیه 13.
خبرگزاری بسیج