20 دی 1392
پژوهشی درباره دو فساد بنی اسرائیل
به طور مکرر با این سوال مواجه شدهام که «آیا علائم ظهور، فقط در میان متون حدیثی ما یافت میشوند و یا اینکه در میان آیات قرآن نیز میتوان نشانی از علائم ظهور یافت؟ ظاهرا نمیتوان از الفاظ قرآن مجموعهای حوادث را به صورت مستقیم استخراج کرد که بتوان نام علائم ظهور بر آن نهاد.
کتابهای زیادی در مورد علائم ظهور نوشته شده که عمدتا مستند به احادیث است. از جمله در جلد 52 بحار، 173 حدیث در مورد علائم ظهور ذکر شده است[1]. با نگاهی گذرا میتوان دید که برخی از آنها مبهم و حتی به دلیل تعدد راویان مجهول، از حیث صدور هم قطعی نیستند و برخی از آنها نیز بارها در طول تاریخ بر افراد مختلف تطبیق داده شده اند. چنانچه علامه مجلسی حدیث 104م را به برخی از شاهان صفوی نسبت میدهد.
با این همه، در آیات ابتدایی سوره اسراء، وعده تخلف ناپذیر الهی وجود دارد که بر مبنای روایتی در تفسیر قمی، ظاهرا فساد دوم آنها به ظهور مهدی موعود علیهالسلام ختم میشود[3]. این که چرا این اصلیترین علائم ظهور کمتر مورد توجه قرار گرفته است، نمیدانم! ولی هرچه که هست، جا برای اندیشه و تدبر بر روی آیات سوره اسراء وجود دارد[2]. هر چند ظاهرا اتصال وقایع و افسادات اسرائیلی مذکور در این آیات به ظهور بر مبنای احادیث است، باید گفت که این افسادات جهانشمول نمیتواند بعد از آن واقعه موفور السرور باشد.
تحلیل آیات ابتدایی سوره اسراء
در آیان ابتدایی سوره اسراء به این اشاره میشود که بنیاسرائیل در طول تاریخ خود دو فساد عظیم دارد. آیات مربوط به این پیشگویی را به صورت زیر طبقهبندی میکنیم:
1- اگرچه تاریخ قوم بنیاسرائیل پر از فساد است، اما آنها در دو مقطع و دو واقعه فسادآمیز زمین را چنان پر از فساد میکنند که متمایز از سایر حوادث جلوه میکند (لَتُفْسِدُنَّ فِى الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ).
2- این سرکشی آنقدر بزرگ است که نمیتوان آن را نشناخت و نسبت به آن تغافل ورزید، چه که عمق فساد آنها، فسادی فرعونی است[4] (وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا).
3- قرآن میگوید: پس آنگاه که وعدهى نخستین فرا رسد، خدای متعال بندگان خود را- که سخت نیرومندند- بر آنها مىگمارد تا میان خانههای قوم بنیاسرائیل به جستجوی بپردازند. این وعده خدا حتمی است (فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ أُولَیهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَآ أُوْلِى بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِللَ الدّیَارِ وَ کَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا).
4- سپس دوباره قوم بنیاسرائیل بر آنان چیره مىشوند (ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ).
5- بنیاسرائیل در این زمان نیروهای خود را گسترش داده و از نظر اموال و عده زیاد میشوند. و فساد دوم خویش را آغاز میکنند. (وَ أَمْدَدْنکُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا).
6- قرآن میگوید: آنگاه که وعدهى پایانى [یعنی دومی] فرا رسد، [آن بندگان ما] باید چهرههایتان را زشت و تباه کنند (فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الْأَخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ).
7- سپس باید به آن مسجد وارد شوند، همانگونه که نخستین بار وارد آن شدند. و باید به هر چه دست یابند، نابود کنند. (وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا).
8- و این گونه طومار تاریخ فسادآمیز بنیاسرائیل با ظهور حضرت مهدی (علیهالسلام) درهم پیچیده میشود. چرا که بر مبنای احادیث، پس از دومین فساد، یاران مهدی موعود هستند که مسجد را فتح میکنند.
حال به تحلیل برخی مفاد این آیات میپردازیم:
الف- مهمترین خصیصه فساد این است که در هر دو بار در فلسطین یک دولتِ مقتدر تشکیل میدهد. دلیل ما این است که برای از بین بردن آنها کسانی به بیت المقدس (لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ ... ) حمله میکنند. این حمله نشان میدهد که که مرکزیت فساد آنها در بیت المقدس است که در آنجا صاحب قدرت هستند. پس هر دو فساد آنها همراه با تشکیل یک دولت یهودی است.
ب- گستره فساد آنها در هر دو مورد "الارض" است (لَتُفْسِدُنَّ فِى الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ). برخی معتقدند که "الارض" همان سرزمین فلسطین است. برخی نیز معتقدند که "الارض" به کل کره زمین اشاره دارد. در کاربردهای قرآنی، اگر قرینهای وجود نداشته باشد منظور کل زمین است[5]. به نظر میرسد که دلیلی بر اینکه عبارت "الارض" را در آیه به ارض فلسطین تخصیص بزنیم نداریم.
در هر صورت بنیاسرائیل دو بار در فلسطین دولتی مقتدر تشکیل میدهند که گستره فساد آنها، به احتمال قویتر کل زمین و به احتمال ضعیفتر فلسطین را در بر میگیرد.
ج-بنابراین بنیاسرائیل در فلسطین دولتی مقتدر تشکیل میدهد که افسادی فرعونی در زمین خواهند داشت. یعنی لایههای زندگی بشر را تحت تاثیر قرار خواهد داد به طوری که میتوان گفت خدایی زمین را میکنند. یا اگر "الارض" را به فلسطین محدود کنیم یعنی دولتی در فلسطین تشکیل میدهد و مظالمی همانند فرعون در آنجا خواهند داشت.
د- بندگانی با ظرفیت بسیار بالای نظامی علیه بنیاسرائیل به پا میخیزند و آنها را نابود میکنند (بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَآ ... ). برخی معتقدند که کاربرد عباد در قرآن معمولا به بندگان ویژه خدا و مومنین خاص اطلاق میشود[6]. احادیث ما نیز این ظن را تقویت میکنند که منظور از عباد، بندگان مومن خدا هستند، ولی برخی نیز کاربرد عباد را محدود به بندگان خاص و مومن خدا نمیدانند. دقت کنید که معمولا در مقابل فساد، رشد قرار دارد و کسانی که بر فساد میشورند، حکما هستند. با این حال آن احتمال قبلی را نیز نمیتوان رد کرد.
ه- در فساد دوم، بنیاسرائیل بر همان مهاجمین اول مجددا مسلط میشوند (ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ).
نظر مفسرین در مورد مصادیق دو فساد بنیاسرائیل
تا اینجا بخشی از نکاتی که در آیه پنهان بود را بررسی کردیم. حال باید دید که مفسرین چه مصادیقی برای این آیات ذکر کردهاند. در اینجا به نقلهای مختلف مفسرین اشاره کرده و آنها را نقد میکنیم (به نقل از تفسیر نمونه):
1- برخی میگویند که نخستین کسى که بر آنها هجوم آورد و بیت المقدس را ویران کرد، بختالنصر پادشاه بابل بود. هفتاد سال بیت المقدس به همان حال باقى ماند، تا یهود قیام کردند و آن را نوسازى نمودند. دومین کسى که بر آنها هجوم برد قیصر روم اسپیانوس بود که وزیرش" طرطوز" را مامور این کار کرد، او به تخریب بیت المقدس و تضعیف و قتل بنى اسرائیل کمر بست، و این حدود یکصد سال قبل از میلاد بود.
نقد:
در این نظریه، جزئیات فساد بنیاسرائیل بر ما پنهان است. به طوریکه مشخص نیست که بنیاسرائیل چه فسادی مرتکب شد که مستوجب هجوم بختالنصر باشد؟ به علاوه آیا عمق فساد آنها فرعونی بوده؟ آیا گستره فساد آنها کل زمین بود؟ از این تطبیق این طور برداشت نمیشود که بنیاسرائیل در آن زمان مشغول به فسادی بوده اند که بخت النصر به آنها حمله کرده است. بنابراین برای این تطبیق تاریخی دلایل چندان قوی نیست.
به علاوه در آیه اشارهای دارد که در فساد دوم، بنیاسرائیل بر همان مهاجمین اول مجددا مسلط میشوند. ولی ظاهرا این مصادیق با این نکته همخوانی ندارند. طبعا بخت النصر و قیصر روم نیز بندگان خاص خدا نبودند.
در اینجا ذکر نکتهای خالی از فایده نیست و آن این است که مسجد الاقصا تقریبا در پایان قرن اول هجری ساخته شده است. در کدام یک از این موارد مهاجمین پیروزمندانه وارد مسجدالقصی شدهاند؟ در حالی که مسجدی وجود نداشته!
بلکه آنچه بوده «بیت المقدس» است. و این نکته ای است درخورد که متاسفانه بسیاری از مفسرین حتی در تفسیر آیه اول همین سوره به آن بیتوجهی کردهاند [7].
2- برخی میگویند که مراد از فساد اول قتل حضرت زکریا و گروهى دیگر از پیامبران، و منظور از وعده نخستین، وعده انتقام الهى از بنى اسرائیل به وسیله "بختالنصر" است. مراد از فساد دوم شورشى است که بعد از "آزادى بوسیله یکى از سلاطین فارس" مرتکب شدند، و دست به فساد زدند، و مراد از وعده دوم هجوم" انطیاخوس" پادشاه روم است.
نقد:
این تفسیر با تفسیر اول تا اندازهاى قابل انطباق است. البته بخت النصر ششصد سال قبل از یحیی بود. بنابراین نمیتواند منتقم یحیی بوده باشد. پس این تطبیق نیز ضعف دارد. ضمن اینکه اگر قتلهم الانبیاء بغیر حق (3: 18) فساد است، نه دو بار که بارها از بنیاسرائیل سر زده است. بنابراین این مصادیق نیز احتمالا نمیتوانند روایتگر فساد بنیاسرائیل مورد نظر آیه باشند.
شایان ذکر است که تطبیق این فساد با قتل حضرت یحیی علیهالسلام ظاهرا از حضرت علی علیهالسلام در تفایسر نقل شده است، ولی این حدیث در کتب حدیثی معتبر شیعه یافت نمیشود و حتی در بحارالانوار هم ظاهرا به صورت حدیث نقل نشده است.
3- بعضى دیگر گفتهاند بیت المقدس یک بار در زمان داود و سلیمان ساخته شد و بختالنصر آن را ویران کرد که این همان وعده اول است، و بار دیگر در زمان پادشاهان هخامنشى ساخته و آباد شد و آن را" طیطوس" رومى ویران ساخت و از آن پس هم چنان ویران ماند تا در عصر خلیفه دوم که آن سرزمین بوسیله مسلمانان فتح شد.
نقد:
علاوه بر نقدهای بالا، بنابر ظاهر آیه به نظر میرسد که در بازگشت مجدد دولت بنیاسرائیل مجددا به همان گروه اول مسلط میشوند. حال آنکه بین مصادیق ذکر شده فاصله زمانی زیادی وجود دارد.
4- برخی گفتهاند که این دو حادثه تاریخى در گذشته و در زمان نزول قرآن واقع نشده بوده بلکه مربوط به آینده است که یکى از آنها احتمالا فساد آنها در آغاز اسلام بود که منجر به قیام مسلمانان به فرمان پیامبر بر ضد آنان شد و به کلى از جزیره عرب بیرون رانده شدند، و دیگرى مربوط به قیام نازیهاى آلمان به ریاست هیتلر بر ضد یهود بوده است.
نقد:
در هیچیک از آنها داخل شدن قوم پیروزمند در بیت المقدس، وجود ندارد.
5- برخی نیز میگویند که این دو حادثه مربوط به رویدادهاى بعد از جنگ جهانى دوم و تشکیل حزبى بنام "صهیونیسم" و تشکیل دولتى بنام" اسرائیل" در قلب ممالک اسلامى است، منظور از فساد اول بنى اسرائیل و برترى جویى آنها همین است، و منظور از انتقام اولى آن است که ممالک اسلامى در آغاز که از این توطئه آگاه شدند دست به دست هم دادند و توانستند بیت المقدس و قسمتى از شهرها و قصبات فلسطین را از چنگال یهود بیرون آورند، و نفوذ یهود از مسجد اقصى به کلى قطع شد.
و منظور از فساد دوم هجوم بنى اسرائیل و گرفتن بیت المقدس و مسجد الاقصى است. و به این ترتیب باید مسلمانان در انتظار پیروزى دوم بر بنى اسرائیل باشند بطورى که مسجد اقصى را از چنگال آنها بیرون آورند و نفوذشان را از این سرزمین اسلامى بکلى قطع کنند، این همان چیزى است که همه مسلمین جهان در انتظار آنند و وعده فتح و نصرت الهى است نسبت به مسلمانان[9].
6- و نظریه آخر این که تشکیل دولت صهیونیستی فساد اول است و فساد دوم هنوز آغاز نشده است.
نتیجه گیری
به نظر میرسد به دلایل زیر دو تفسیر آخر با الفاظ آیه هماهنگ هستند و مورد ششم نیز از مورد پنجم بهتر است. زیرا:
الف-پس از تشکیل حزب صهیونیستی، شبکههای افساد آنان گسترهای به ابعاد زمین دارد.
ب- آنها با تسلط بر کارتلهای اقتتصادی و کمپانیهای فرهنگی، توانسته اند بر سیاست و اقتصاد جهانی تاثیر زیادی بگذارند. بنابراین آنها به نوعی سیاست فرعونی را در پیش گرفتند که توانستهاند نه تنها بر جریانهای مادی تاثیرگذار باشند، حتی اخلاق را نیز با تسلط بر شبکههای تلویزیونی و سیاست را با مدیریت شبکههای خبررسانی کنترل کنند.
ج- دولت آنها دولتی فراگیرتر از مصادیق قبلی است.
د- مسلمانان که قرار است فلسطین را از صهیونیستها بازپس گیرند، مصداق بهتری برای "عباد لنا" هستند. هرچند به نظر میرسد که مسلمانانی که در بند 5 ذکر شده اند چنین صلاحیتی نداشته باشند. بلکه به نظر میرسد که آنها باید مانند یاران مهدی ویژه باشند.
در هر صورت بنابر تفسیر پنجم در دوران فساد دوم بنیاسرائیل هستیم و بنابر تفسیر ششم در دوران فساد اول بنیاسرائیل. در این صورت باید منتظر بود تا بندگان ویژه خدا فلسطین را فتح کنند و این چنین شاهد ظهور حضرت صاحب الزمان علیهالسلام باشیم.
[1] باب پنجاه و دوم: علامات ظهوره صلوات الله علیه من السفیانی و الدجال و غیر ذلک و فیه ذکر بعض أشراط الساعة.
[2] اگر ما از عدم وقوع برخی از علائم ظهور بحث میکنیم، به معنی بُعدِ زمانی نیست. از نظر مراحل ظهور است. به خواست خدا، این امر و تمام مراحل آن یک شبه اتفاق خواهد افتاد.
[3] فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ یعنی القائم و أصحابه. تفسیر القمی، ج2، ص: 14. احادیث بیشتری در کتاب البرهان دیده میشود که خارج از حوصله این نوشته است.
[4] مواردی که ریشه "ع ل و" در معنی منفی به کار رفته است: ویژه داستان فرعون: 64:20، 24:79، 19:44، 31:44، 46:23، 4:28، 83:10؛ ویژه شیطان: 75:38؛ ملکه سبا: 31:27؛ مفسدین به صورت عام: 14:27، 83:28.
[5] مواردی که ارض در قرآن تخصیص خورده است مانند 21:5، 9:12، 27:33، 103:17، 76:17، 33:5. در همه این موارد نشانهای دال بر تخصیص وجود دارد.
[6] مواردی که به بندگان صالح خدا با عبارت عبد اشاره شده: 19: 2، 38: 17، 38: 41، 54: 9، 38: 47، 43: 68، 39: 17، 35: 32.
و سایر موارد : 17:17، 58:25، 27:42، 118:5.
[7] شاید بتوان گفت که در این آیه نوعی کد وجود دارد که در زمان نزول قرآن این حادثه اتفاق نیافتاده است. شاید!
[8] پیشگوئی قرآن از شکست نهائی اسرائیل (دو مقاله)، ابراهیم انصاری، مجله مکتب اسلام، سال دوازدهم، شماره دوازده/سال سیزدهم - شماره یک.
پارسینه