27 آبان 1400
لژهای فراماسونری در ایران و تأثیر آن بر تحولات تاریخ معاصر ایران
همزمان با دوران رشد و شکوفایی دانش و آگاهی و نوآوری و نوگرایی در غرب، پدیدهای دیگر در سراسر جهان خودنمایی کرد که «استعمار غرب» نام گفت. مورخی در این باره مینویسد: «جهان غرب دگرگونیهایی یافت و جنبشهای بزرگ علمی، فکری، فرهنگی و مذهبی رنسانس و رفورماسیون را آزمود و رفته رفته تمدن بورژوازی غرب با دو رویةویژه شکل گرفت؛ رویه دانشی و کارشناسی و رویه استعمار. در پایان سده هجدهم تمدن دورویه، بورژوازی غرب تا بدان جا گسترش یافت و نیرو گفت که سراسر جهان را ناگزیر از رویارویی با خویش ساخت بدین معنی که جهانیان به دانش و کارشناسی غرب نیازی گریزناپذیر یافتند و در همان حال رویة استعماری غرب همه جهان واپسمانده را سخت مورد تهدید قرار داد.»[1]
فراماسونری در شکل جدیدش ساخته و پرداخته اندیشههای بورژوازی غرب بود و به آزادی از بندهای فئودالیته سیاسی و مذهبی کلیسایی میاندیشید و از این رهگذر شعارهای زیبا و سودمندی سر دادند و مردم زیر سلطه و ستم کشیده و تشنه آزادی را به همنوایی با شعارهای خویش فراخواندند. عبدالهادی حائری در کتاب تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی مینویسد: «انگلیسیها، هر جا به عنوان دیپلمات، بازرگان استعمارگر و یا یورشگر گام مینهادند، فراماسونگری را نیز به همراه خود میبردند و با برقراری پیوندهای «برابری، برادری» شماری از دوستان، همپیمانان و «برادران» رازدار در آن سرزمین به دست میآورند.»[2]
تمدن غرب با شروع قرن هجدهم رویة دیگری از استعمار را به مرحله اجرا گذارد. از فراماسونگری به عنوان شاخة مناسب در پیشبرد اهداف خود استفاده کرد. از این رو استعمارگران هلندی پس از بنیاد نهادن فراماسونگری در کشور خود (1756م) شاخهای از آن را چند سال بعد در سرزمین زیر سلطه خود، اندونزی، بنیاد گذارد. انگلیسیان نیز نخستین لژ فراماسونگری هندوستان را در سال 1730م گشودند و ناپلئون بناپارت که به سال 1798 به مصر لشکر کشید چند تن فراماسون را به همراه خود برد تا بیدرنگ شاخهای از فراماسونری را در آن کشور بنیان نهد.[3]
درباره ریشههای تاریخی فراماسونری افسانهها و داستانهای بسیاری بافتهاند. از جمله این که آن را به دیر سلیمان و هندسة اقلیدس پیوند میدهند.[4] ولی بنابر گواهی تاریخ فراماسونری از سال 1717م در انگلیس آغاز شد. در این سال چهار لژ انگلیسی با یکدیگر متحد شدند و لژ بزرگ «Grand Lodge» را تشکیل دادند.[5] در این لژ، افزون بر شماری چند از صاحبان حرف و صنایع، سران و بلندپایگان انگلیسی از جمله شاهزادگان وابسته به خاندان سلطنتی انگلیسی نیز عضویت داشتند. شاهزاده «ولز» که به عنوان «ادوارد هفتم» بر تخت پادشاهی نشست «استاد بزرگ» فراماسونری انگلستان بود.[6] از آن پس شبکه فراماسونری انگلستان، با شتابی فراوان گسترش یافت تا جایی که «لژ بزرگ» در سال 1729م 63 انجمن و در سال 1733م، 126 انجمن را در انگلستان زیر پوشش گرفت و از 1737م تا 1907م در حدود شانزده شاهزاده انگلیسی به فراماسونری پیوستند. در پی گسترش نفوذ فراماسونری، ماسونهای انگلیسی به فکر جذب اشخاص سرشناس در کشورهای دیگر برآمدند. به این ترتیب تکاپوهای سازمان فراماسونری انگلیسی در سدههای 19 و 20 را از نظر اصولی جز در چارچوب رویة استعماری تمدن غرب نمیتوان بررسی کرد.
روشن است که استعمار انگلیس میکوشید برای توسعه رویه استعماری خویش سیاستگزاران و چهرههای سرشناس کشورهای واپسمانده جهان به ویژه کشورهای اسلامی مانند ایران، عثمانی، هند و اندونزی را در جرگه فراماسونری درآورد و آنان را با شعار «آزادی»، برابری و برادری» بفریبد. چنان که در ادامه این پژوهش روشن خواهد شد، استعمار در سیر تلاشی خود موفقیتهای چشمگیری نیز به دست آورد.
نخستین رویکرد ایرانیان به سازمان فراماسونری انگلیس
در کشاکش جنگهای ایران و روس، دربار ایران در پی یافتن متحدی قوی، از در دوستی با فرانسه آمد تا بتواند در برابر درازدستیهای روسیه تزاری ایستادگی کند. به این منظور عسکرخان افشار رومی را به عنوان نماینده ایران به پاریس فرستاد. در حالی که سرهارفورد جونز، نماینده انگلیس در عراق به دنبال کشاندن ایران در مسیر منافع دولت متبوعش بود.[7] دیگر کارگزاران امپراتوری انگلیس در فرانسه نیز کوششهای ایران را برای پیوند سیاسی ـ نظامی با فرانسه به سود انگلیس نقش بر آب ساختند. به این ترتیب عسکرخان در مأموریت سیاسی خود به پاریس، نه تنها موفق نشد بلکه بر عکس دیری نپایید که سر از انجمن فراماسونگری وابسته بریتانیا در پاریس به نام «آیین فلسفی اسکاتلند» (Philosophic-sco..ish- Ri…e)) درآورد و پس از چند روز به مقام «استادی» رسید و سپس مأموریت یافت که شاخهای از فراماسونگری را در ایران بنیان نهد.[8] دومین فرد وابسته به دولت ایران که به جرگة فراماسونری پیوست، میرزاابوالحسنخان ایلچی معروف فتحعلیشاه بود که به سال 1224ه/1809م از سوی دربار ایران مأمور تصویب پیمان دوستی میان ایران و انگلیس توسط مقامات انگلیس شده بود. پیمانی که پیشاپیش به امضای شاه رسیده بود. در همین سفر مأمور ایرانی به جرگه سرسپردگان انگلیسی درآمد و در 15 ژوئن 1810/1225ه به نوشته خودش «شب به خانه فری مسن میهمان بودم و محبت بسیار به ظهور رسانیدند من هم فردی مسن شدم و نهایت خشنودی حاصل نمودیم...»[9]
در بازگشت به ایران، میرزاابوالحسنخان را سرگوراوزلی، رهبر فراماسونگری ایران همراهی کرد و آن دو یار هم پیمان، راهنمایی دولتمردان ایرانی به انجمنهای فراماسونری شدند.[10]
تقریباً تمام سرشناسان ایرانی، که در سدة نوزدهم به اروپا سفر کرده بودند خواه محصلان اعزامی برای تحصیل در کشورهای اروپایی[11] و خواه شاهزادگان تبعیدی قاجار مانند رضاقلی، نجفقلی و تیمور[12] و یا نمایندگان سیاسی ـ دیپلماسی مانند فرخخان امینالدوله به جرگه فراماسونان پیوستند، برابر برخی گزارشها، ایرانیها خیلی کنجکاو بودند تا چگونگی فراماسونگری را دریابند، به آنها اینگونه فهمانده شده بود که فراماسونگری دارای ریشه شرقی است و بر ایرانیان است که به این سنت باستانی زندگی دوباره بخشند.[13]
تکاپوهای انگلیسیها در تأسیس لژهای فراماسونری
نخستین انجمن فراماسونری ایران که از سوی سازمانهای فراماسونگری جهانی به رسمیت شناخته شد، «لژ بیداری ایران» نام داشت که شعبهای از «گراند اوریان» فرانسه بود و به سال 1325ه/1907م در تهران تأسیس شد.[14] مبارزه پنهانی بین روس و انگیس بر سر به دست گرفتن قدرت و نفوذ در دربار و دستگاه حاکمه ایران سبب شد تا فکر تأسیس شعبه فراماسونری فرانسه همه جا را فراگیرد. زیرا در آن زمان طبقات مختلف ایران از انگلیسیها نفرت داشتند و به عمال آنها به شکل جاسوس و خائن مینگریستند، به علاوه در اواخر قرن نوزدهم، مردم روشنفکر و تحصیلکرده ایران و درباریان به فرانسه و فرانسویان علاقه بیشتری نشان میدادند و به علت اشتیاق آنان به رهایی از شر دو سیاست روس و انگلیس نزدیکی به فرانسویان را به علت حسن شهرت و دوری از سیاست استعماری انگلیس جایز میدانستند. نفیسی در این باره مینویسد: «از روزی که صحبت از فراماسون در ایران شد طبقات عالیه ایران و کسانی که موردنظر و توجه فراماسونهای انگلیسی واقع میشدند، بیشتر مایل بودند از (لژ لندن) فرار کرده و به (لژ فرانسه) روی آورند. به همین جهت از روزی که اولین هسته لژ فراماسونری فرانسه در ایران شروع به فعالیت کرد بیشتر ایرانیان [فراماسون] به این [لژ] روی آوردند.[15]»
دیگر اینکه ماسونهای انگلیسی در این زمان در فکر تشکیل سازمانهای خود در کشورهایی نظیر مصر، هند و کشورهای عربی بودند و با زیرکی در انتظار نهادینه شدن سازمانهای جاسوسی در ایران نشستند تا از این طریق حُسن شهرت مناسبی در ایران پیدا کنند. آرتور هاردینگ سفیر انگلیس در ایران (1905ـ1902) که خود و پدرش فراماسون بودند، مینویسد در هنگام درنگ خود در ایران یکی از وابستگان به «فراماسونری» منحل شده از سوی ناصرالدین شاه (یعنی فراموشخانه ملکمخان) از او خواست که انجمن آنان را به لژ بزرگ انگلیسی پیوند دهد. هاردینگ در این مورد از بلندپایگان فراماسونری انگلیس کمک خواست ولی آنان با این پیشنهاد موافق نبودند، زیرا نظارت انجمن فراماسونری در کشوری دوردست و ناآشنا با ویژگیهای فراماسونگری مانند ایران را دشوار دانستند.[16]
از روزی که وزارت مستعمرات انگلیس برای پیشبرد مقاصد شوم استعماری و استثماری خود در صدد استفاده از سازمانهای فراماسونری برآمد، ایجاد لژهای نظامی انگلیس، در مناطق موردنظر استعمارگران بریتانیا آغاز شد و گسترش یافت. نخستین باری که استعمارگران انگلیسی در صدد استفاده از لژهای فراماسونری نظامی در مناطق مختلف جهان برآمدند،به سال 1728م در جبلالطارق بود.[17] در آن ایام تنگه جبلالطارق شاهراه حیاتی و پایگاه منحصر به فردی برای نفوذ و هجوم ارتش امپراتوری به افریقا و خاورمیانه بود.
لژ نظامی مانند سایر تأسیسات هنگهای ارتش انگلیس که به افریقا یا خاورمیانه اعزام میشدند در خارج از محیط سربازخانه استقرار داشت و غیرمتحرک بود.[18] بعد از تشکیل این لژ فراماسونری انگلیس در 1732م گراندلژ ایرلند، فرمانی برای تأسیس لژ ماسونی در هنگ شماره یک ایرلند صادر کرد و در 1747م گراندلژ اسکاتلند، لژ «دوک اف نور فوک» را در دوازدهمین هنگ پیاده «سافوک» اسکاتلند تأسیس کرد.[19]
نتایج سودمند استعمارگران انگلیسی از تأسیس لژهای فراماسونری نظامی انگلستان سبب شد تا همه ساله لژهای نظامی در کشورهای هدف وزارت مستعمرات انگلیس، تأسیس شود. «لژ روشنایی در ایران»، نخستین لژ فراماسونری بود که به وسیله افسران نظامی انگلیس و قشون مستعمراتی، «اس ـ پی ـ آر» در شیراز تأسیس شد. «گراندلژ اسکاتلند در سال 1918م اجازه تأسیس (لژی) در شیراز به نام ژنرال سایکس رئیس قشون راس، پی، آر) در آن شهر داد. در آن تاریخ شهر شیراز و جنوب ایران [پذیرای] 5893 افسر و سرباز انگلیسی و هندی و عده زیادی از افسران و سربازان و ریک محلی ایران بود. گراندلژ اسکاتلند با اعزام نمایندهای به ایران روز 20 فوریه 1919 (اسفند 1298) لژی که شعبهای با اجازه رسمی بود در شیراز تشکیل داد و بدان نام (روشنایی در ایران) گذارد و مؤسس این لژ ژنرال سایکس انگلیسی بود و سپس سرهنگ (هنتر) و سرهنگ (اورنت) هر دو از رؤسای این لژ بودند، لژ مزبور در شهر شیراز در خانه فتحالملک شیرازی تشکیل شد و در اکتبر 1921 (آبان 1300) که سازمان اس ـ پی ـ آر منحل شد، این لژ نیز منحل شد و از بین رفت.»[20]
لژ روشنایی در ایران را از لژهای مادر فراماسونری در دوره موخر فراماسونری در ایران میشناسند. تشکیلات بعدی فراماسونری در ایران همگی بر بستر فعالیتهای اعضای لژ روشنایی شکل گرفت و گسترش یافت. لژ روشنایی همچنین زمینه اصلی تشکیل سازمانهای بزرگ فراماسونری در ایران، نظیر لژ اعظم ناحیه ایران و بعد لژ بزرگ ایران به شمار میرفت. پس از انحلال لژ روشنایی در ایران، کارگزاران انگلیسی زیرنظر لژ بزرگ اسکاتلند، سازمان جدیدی را با همان نام «لژ روشنایی در ایران» به راه انداختند.[21] در این ایام دولت ایران مشغول مبارزه با تراست بزرگ نفتی انگلیس «بریتیش پترولیوم» بود. از این رو نفرت شدیدی در میان طبقات ایرانی نسبت به انگلیس حاکم شده بود. انگلیسیها برای آنکه بتوانند هسته مرکزی قابل اعتمادی تحت پوشش نام فراماسونری در ایران داشته باشند، ارتباط خود را با لژ فراماسونری اسکاتلند، وابسته به لژ متحد انگلستان، برقرار کردند. لذا به فاصله کوتاهی، محافل و سازمانهای فراماسونری در ایران تحت تابعیت لژ فراماسونری اسکاتلند درآمد.[22]
به این ترتیب، به سال 1336ه/1957م «لژ تهران» را تأسیس کردند. این لژ که با صدور منشوری از طرف استاد اعظم گراندلژ اسکاتلند در ایران رسمیت یافت، پایه اولیهای برای تربیت و تعلیم فراماسونهای ایرانی، در تشکیل لژهای فارسی زبان در سالهای بعد شد.[23]
در این زمان دولت انگلیس به دنبال راه چارهای برای سیاست شکست خورده خود در ایران بویژه پس از جنگ جهانی دوم و حوادثی بود که منجر به ملی شدن صنعت نفت شد، لذا تأسیس لژ فراماسونری فارسی زبان را وسیله مناسبی برای توسعه اهداف خود میدانست. نکته مهم اینکه بلافاصله بعد از تأسیس لژ تهران، بیشتر هیأت حاکمه ایران و بسیاری از نمایندگان مجلس شورای ملی و سناتورها به عضویت این لژ درآمدند.[24]
بیشتر رؤسا و مؤسسین لژهای فراماسونری انگلیس در ایران عمدتاً از کارگزاران سیاسی آن کشور در ایران بودند. L.D.Straker (استراکر) استاد اعظم سرپرست لژهای فراماسونری انگلیس در ایران، سالها رئیس شرکت لینچ در ایران بود. او در سال 1338ه از ایران رفت و تغییر مأموریت یافت ولی بار دیگر برای سرپرستی لژهای ناحیه ایران در سال 1340ه به تهران بازگشت، مدتی نیز در آبادان و اهواز ماند.[25]
کریستوفر اسحق فری، یهودی و از فعالترین چهرههای فراماسونری در حمایت بیپرده از منافع انگلستان در ایران و استاد اعظم لژ بزرگ منطقهای ایران و از کارکنان شرکت سابق نفت انگلیس ـ ایران بود.
او در تأسیس لژهای فراماسونری وابسته به انگلیس در ایران تلاش بسزایی کرد و در جلسات اکثر لژهای فراماسونری تابع انگلیس از جمله تهران، کوروش و خیام شرکت میکرد، کریستوفر برای پیشبرد مقاصد خود به ظاهر دین اسلام را پذیرفت و نام خود را از اسحق به علی تبدیل کرد.[26]
صالح چیتایات، الیاس دبی از دیگر یهودیان ماسونی فعال در تشکیلات فراماسونری وابسته به انگلیس در ایران بود، آنها از سهامداران عمده شرکتهای عربی بودند و از این طریق مسائل مالی لژها را تأمین میکردند.[27]
به فاصله کوتاهی پس از تأسیس لژ تهران، ماسونهای انگلیس لژهای دیگری نیز تأسیس کردند. از جمله لژ کوروش در 1339ه/1960م، لژ خیام در 1340ه/1961م، لژ ژاندارک در 1343ه/1964، لژ اصفهان در 1344ه /1965م، لژ آریا در 1966م/1345ه ، لژ خوزستان در 1966م/1345ه ، لژ اهواز در 1966م/1345ه ، لژ نور در 1967م/1347ه و لژ شیراز در 1947م/1368ه. «هاری کاری» استاد اعظم لژ بزرگ متحد انگلستان درباره کیفیت لژهای فراماسونری تابع انگلیس در ایران میگوید: قریب پنجاه سال است که از پیدایش و گسترش فراماسونری در ایران میگذرد، فراماسونری در این کشور از کیفیت بالایی برخوردار است و اعضای لژهای آن را بیشتر مدیران اداری و بازرگانی تشکیل میدهند و اکثر آنها از پزشکان و مهندسان و معلمان و استادان دانشگاهها و شخصیتهای سیاسی ایران هستند.[28]
گسترش تعداد سازمانهای ماسونی وابسته به انگلیس و گرایش جمع کثیری از ایرانیان به این سازمانها، نه تنها اعتراض سازمانهای فراماسونری فرانسوی و آلمانی را برانگیخت بلکه موجب بدگمانی شاه را نسبت به تشکیلات فراماسونری انگلیس شد و این سوءظن به خصوص پس از اقدام خودسرانه چند تن از اعضای تشکیلات فراماسونری تابع انگلیس در مخالفت با لایحة اعطای مصونیت سیاسی به مستشاران نظامی آمریکا در ایران در مجلس شورای ملی تشدید گردید.[29]
به این ترتیب ماسونهای ایرانی به فکر تشکیل لژ مستقل ملی افتادند، لذا پس از مذاکراتی که میان سه شاخة فراماسونری در ایران یعنی انگلیس، فرانسه، آلمان صورت گرفت، سرانجام در خرداد 1347، «لژ اعظم ایران» به عنوان لژی مستقل تأسیس شد و از سوی سایر لژهای فراماسونری در ایران تأیید شد.[30]
در جریان تشکیل «لژ بزرگ ایران» مذاکرات طولانی به مدت دو سال میان ماسونهای ایرانی و اعضای فراماسونهای سهشاخه فرانسوی، انگلیسی و آلمانی صورت گرفت. این جریان مشخص میسازد که ایران چگونه به میدان مانور استعمارگران و دولتهای بیگانه تبدیل شده بود و جریان ملی و مستقلسازی فراماسونری و لژهای آن نیز چیزی جز تلاشی نافرجام برای راستنمودن دیواری که ابتدا از بن کج نهاد شده بود، مفهوم دیگری نداشت مگر اینکه اقدامی به اسم استقلالطلبی و سنتخواهی محسوب شود، همچون «سیاست مستقل ملی» که محمدرضا پهلوی در امور اقتصادی و گاه سیاسی از آن دم میزد.[31]
درباره لژهای فراماسونری تابع انگلیس توجه به جایگاه اعضایی چون رجال دولتی و کارگزاران حکومتی نظیر حسین علاء، سیاستمداران محافظهکار و مطیع سلطنت که نه تنها از نخستوزیران پس از مشروطه بود و قبل و بعد از مستوفیالممالک تشکیل کابینه داد، بلکه در دوران پهلوی نیز قدرت خود را حفظ کرد و علاوه بر وزارت دربار در زمان محمدرضا به نخستوزیری پس از قتل رزمآرا در سال 1330 و همچنین بعد از عزل زاهدی نایل گشت و حتی ترور نافرجام او در سال 1335 توسط فداییان اسلام موجب دستگیری و محاکمة آنان شد، بسیاری از رخدادهای مهم سیاسی کشور نیز در زمان مسئولیت او اتفاق افتاد که از آن جمله میتوان به الحاق ایران به پیمان استعماری بغداد، تلاش برای گسترش دوستی با امریکا، همراه با حفظ تعادل بین آن کشور و انگلیس به پذیرش موجودیت اسرائیل به شکل دوفاکتو در سال 1328، فعالیت شدید علیه اقبال و امینی با کمک لژهای فراماسونری بویژه لژ روشنایی اشاره کرد؛ لژی که اعضایش نقش مهمی در سقوط محمد مصدق ایفا نمودند.[32]
پینوشتها:
1 حائری، عبدالهادی، «امپراتوری عثمانی و دو رویه تمدن بورژوازی غرب»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره 180، سال 1364، ص 3.
2 حائری، عبدالهادی، تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1368، ص 34.
3.R.F. Gould, Gould's History of Freemusonery, revised, editef, and brought up to date by Herbert Poole (London, 1952) Vol. IV, P. 61. 62.
4. mid Algar, An Introduction to the History of Freemasonery in Iran; MES, VI (1970) P. 293.
5. William Jams Hugher, et al, "Freemasonery, EB, Vol. 9 (1961) PP. 732-36.
6. تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، ص 34.
7. حائری، عبدالهادی، «واکنش ایران پیش از قاجار در برابر استعمار غرب»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره 16، سال 1362، صص 512ـ457.
8. رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، چ 1، امیرکبیر، تهران، 1357، ص 306.
9. ایلچی، ابوالحسنخان، حیرتنامه، به کوشش حسن مرسلوند، تهران، 1364، ص 120.
10. رائین، اسماعیل، میرزاابوالحسنخان ایلچی، تهران، 1347، ص 98.
11. شیرازی، میرزاصالح، گزارش سفر میرزاصالح شیرازی (مشهور به مهندس)، به کوشش همایون شهیدی، تهران، 1362، ص 188.
12. فراموشخانه و فراماسونری ایران، ج 1، ص 486.
13. تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، ص 48.
14. برای آگاهی از «لژ بیداری ایران» بنگرید به شاهآبادی، حمیدرضا، تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1378.
15. نفیسی، سعید، نیمه راه بهشت، بیتا، بینا، ص 172.
16. Arthur H. Hardinge, A Diplomatist, in the East (London) 1928. P. 77.
17. زاوش، ح.م، نخستین کارگزاران استعمار، نشر بهاره، بیتا، ص 162.
18. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 112.
19. همان.
20. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد فراماسونری در ایران، ج 2، تهران، 1380، ص 293.
21. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 121.
22. همان، ج 2، صص 121ـ123؛ طلوعی، محمود، راز بزرگ (فراماسونها و سلطنت پهلوی)، ج 2، نشر علم، تهران، 1380، ص 745.
23. همان، ج 2، صص 744ـ745.
24. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، صص 189ـ190: راز بزرگ، چ 2، صص 747ـ748.
25. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 194.
26. راز بزرگ، ج 2، ص 711.
27. همان، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، صص 175ـ174.
28. راز بزرگ، چ 2، صص 746ـ747.
29. همان، صص 724ـ725.
30. اسناد فراماسونری در ایران، ج 1، ص 424.
31. عقیلی، نورالله، «انجمن اخوت، فراماسونری و کارگزاران دوران پهلوی»، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سال چهارم، شماره 16، بهار 1386، ص 191.
32. همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر مرکز، تهران، 1379، صص 193ـ216، 241ـ240؛ دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوی)، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز، تهران، 1380، ص 90.
برگرفته از کتاب مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی