28 خرداد 1396
دعوت آیت الله فلسفی از مردم برای حمایت از آیت الله کاشانی
30 اردیبهشت ماه 32
گزارش
مامور ویژه گزارش میدهد بطوریکه از طلاب مدرسه مروى شنیده شده اخیرا فلسفى واعظ علیه دولت دست باقداماتى زده و بوسیله تبلیغ در مساجد و مجامع عمومى توسط طرفداران خود مردم را تحریک مینماید. فلسفى شبهاى جمعه عدهاى از طلاب مدرسه سپهسالار و مروى و چند نفر از وعاظ را دور خود جمع نموده و بآنها دستور میدهد که در ماه رمضان موقع وعظ در منازل اشخاص و مساجد و محافل مذهبى مردم را بطرفدارى از آقاى کاشانى دعوت و بگویند آقاى دکتر مصدق1 با ائتلاف با تودهایها میخواهد مذهب اسلام را از بین ببرد.2
پرونده فلسفى واعظ
6/3
1ـ دکتر محمد مصدق (1258 ـ 1345) نخستوزیر سالهاى 1330 تا 1332، از رهبران نهضت ملى شدن نفت، از مؤسسین جبهه ملى، وزیر مالیه و وزیر امور خارجه در سالهاى 1300 ـ 1302، نماینده مجلس در دوره پنجم، ششم، چهاردهم و شانزدهم. وى در جریان نهضت ملى شدن نفت و حکومت ملى به دلیل روحیه ملىگرایى و بعضى از اطرافیان نتوانست با جناح مذهبى همکارى کند. اختلاف در درون نهضت، زمینهاى براى کودتاى آمریکایى 28 مرداد 1332 شد. وى پس از آن دستگیر و زندانى و سپس به احمدآباد تبعید گردید. مصدق، تحصیلات خود را در رشته حقوق در فرانسه و سوئیس به پایان رسانده بود. در دوران مصدق از ورود آیت اله مدنى به آذر شهر ممانعت به عمل آمد.
* «آقاى فلسفى از ملاقات خود با مصدق چنین مىگوید «... من با دکتر مصدق تا سال 1332 از نزدیک سابقه آشنایى نداشتم... بعد از اینکه مصدق نخستوزیر شد، در همان سال اول نخستوزیرى دوبار با وقت قبلى به ملاقات او رفتم. بار اول بود که من، مرحوم حاج آقا باقر قمى، مرحوم آقا سید محمدعلى سبط و گویا آقاى سید علىنقى تهرانى که از علماى سرشناس تهران بودند براى موضوعى ـ که الآن خاطرم نیست ـ به منزل دکتر مصدق واقع در خیابان کاخ ـ فلسطین کنونى ـ رفتیم. او روى تختخواب دراز کشیده و زیر پتو بود و ما هم روى صندلى نشسته بودیم. ظهر شد. مرحوم حاج آقا باقر برخاست و گفت مىخواهیم براى نماز به مسجد برویم. مصدق با تعجب گفت شما هررروز براى نماز به مسجد مىروید. ر. ک : همان منبع، ص 132.
2 ـ آقاى فلسفى مبارزه عقیدتى خود را علیه کمونیسم از سال 1325 شمسى آغاز کرده بود خود در خصوص برخورد تودهایها به نقل خاطرهاى شیرین پرداخته: «روزى ساعت 10 الى 30/10 صاحب بود که از مسجد شاه تلفن زدند و گفتند عده زیادى جوان با قیافههاى خاصى که اصلاً از قماش نمازگزاران جماعت و مسجد نیستند آمدهاند و زیر گنبد را آن چنان پر کردهاند که دیگر جاى نمازگزاران نیست. معلوم شد چون از نامه نوشتن و تهدید کردن مأیوس شدهاند؛ متوسل به این کار گردیدهاند. من به یکى از دوستان که مردى با ایمان و قوى و ورزشکار بود و رفقاى بسیارى داشت، تلفن کردم و گفتم: «امروز مسجد سلطانى در خطر است. عدهاى آمدهاند مجلس را بهم بزنند، متوجه باشید». او گفت: «همین الان اقدام مىکنیم» و گوشى را گذاشت. بعد معلوم شد پنجاه شصت نفر از ورزشکاران نمازخوان را برداشته و به مسجد برده و به آن افراد گفته است: «شما اینجا چه کار مىکنید؟ اینجا جاى نمازخوانهاست!» سپس افرادش دست آنها را گرفته و از جا بلند کردهاند. آنها هم که دیدهاند با بازوان قوى عدهاى ورزشکار مواجه هستند، بناچار بلند شده و از مجلس بیرون رفتهاند.... همان منبع، ص 124