02 اردیبهشت 1400

«تحلیلی از ماجرای کودتای سپهبد محمدولی قرنی برعلیه محمدرضا پهلوی» در گفت وشنود با محمد مهدی عبدخدایی

او وجدان بیدار نظامیان پس از 28 مردادبود


او وجدان بیدار نظامیان پس از 28 مردادبود
محمد مهدی عبد خدایی از اعضای جمعیت فداییان اسلام در طول مدت 8 ساله زندان خود در دهه 30 ،شهید سپهبدمحمدولی قرنی را در دو دوره متفاوت دیده است.یک بار در آغاز این دوره و درپی دستگیری اول و بار دیگر در پایان آن و پس از دستگیری دوم. خاطرات او از گفت وگوهایش با آن شهید در زندان نیز شنیدنی است و می تواند روایتی ناب از تلاش وی برای انجام دو کودتا تلقی شود. عبد خدایی در این گفت وشنود، شمه ای از خاطرات این دو دوره از هم‌بندی خود را نقل کرده است.

□ به عنوان آغازین سؤال، بهتر است از این پرسش آغاز کنیم که از چه مقطعی و چگونه با شهید سپهبد محمدولی قرنی آشنا شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. خدمتتان عرض کنم که من در سال 1336 زندان بودم و ایشان را در زندان دیدم. من به اتهام «مخالفت با پیمان نظامی سنتو و تحریک مردم علیه سلطنت و امنیت کشور» زندانی شده بودم. بعد از اینکه مظفر ذوالقدر نتوانست حسین علاء را ــ که می خواست برای عقد پیمان نظامی سنتو به بغداد برود ــ اعدام کند و فقط او را زخمی کرد، سران فداییان اسلام یعنی شهیدان سید مجتبی نواب صفوی، خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی و خودِ ذوالقدر اعدام شدند. سیدعبدالحسین واحدی را هم که آزموده با تیر زد. من فرار کردم، اما دو ماه بعد دستگیر و با گروه دوم فداییان اسلام محاکمه و به 8 سال حبس محکوم شدم. اواخر سال 1336 بود که شهید قرنی را به زندان آوردند. یادم هست که در آن ایام قرار بود در زندان جشن 15 بهمن را برگزار کنند.

 

□ درباره این جشن بیشتر توضیح دهید.

15 بهمن سالگرد 15 بهمن سال 1327 بود که ناصر فخرائی در دانشگاه تهران به شاه تیراندازی کرد، اما نتوانست او را بکشد و فقط کنار لب شاه، اندکی خراش برداشت. هر سال، این روز را در زندان جشن می گرفتند و برای شاه مراسم دعا برگزار می کردند. آن روز سرگرد حکیم نظامی، معاون اداره زندان قصر، من و سیدهادی میر لوحی(برادر شهید نواب صفوی) را خواست و گفت که: در بند، مجلس دعا بگذاریم! من در آنجا حرفی نزدم، ولی بعد که خواستند مرا به زور ببرند و در مجلس دعا بنشانند، مقاومت کردم و خودم را به دل درد زدم و نهایتا مرا به بهداری زندان بردند. در آنجا شانس آوردم و دکتر انگجی را دیدم که پدرم در تبریز، جزو شاگردان پدرش بود. او زمینه را فراهم کرد که من در بهداری بمانم و پزشکان آنجا، یعنی دکتر حبیبی و دکتر انواری را متقاعد کرد که من در بهداری بستری شوم و همان جا بود که سپهبد قرنی را دیدم. تا آن موقع فقط در همین حد ایشان را می شناختم و می دانستم که رئیس رکن دو ستاد ارتش بوده است.

 

□ از اولین دیدار و گفت وگوی خود با ایشان چه خاطره‌ای دارید؟ به عبارت دیگر باب مراوده و هم‌کلامی بین شما وایشان چگونه باز شد؟

یادم هست که در زندان، همه از جمله خود رئیس زندان هم به ایشان احترام می گذاشتند. به ایشان یک اتاق مخصوص داده بودند و هر وقت هم می خواستند وارد اتاقش بشوند، اجازه می گرفتند. کلا امکانات بیشتری داشت و در حیاط زندان هم از ما آزادتر بود. یادم هست که روی تخت در بهداری نشسته بودم که ایشان را آوردند. دکتر مرتضی یزدی، عضو کمیته مرکزی حزب توده را هم به عنوان بیمار در بهداری آورده بودند. سپهبد قرنی همین که مرا دید پرسید: شما عبدخدائی هستید؟ این برخورد خیلی برایم جالب بود.

 

□ ایشان درآن دوره چه ظاهری داشت؟

حدود 45 سال سن داشت و کت و شلوار پوشیده بود. فردای آن روز به من گفت که: آیا دوست دارم عصر باهم در حیاط زندان قدم بزنیم؟ من بیست روزی بود که به عنوان مریض در بهداری بودم و از خدا می خواستم. کم‌کم که بیشتر به هم انس گرفتیم، از او پرسیدم که: چرا به زندان افتاده؟ او گفت که: وظیفه رکن دو ارتش حفاظت از شخصیتهای خارجی بود که به ایران می آمدند. یک بار وزیر خارجه امریکا جان فاستر دالس، به ایران می آید و سپهبد قرنی را مأمور حفاظت او می کنند. امریکاییها برای کمک به ایران دلارهایی را می دادند که هیچ وقت به دست کسانی که باید، نمی رسید! مثلا یک بار پنج میلیون دلار به سپهبد زاهدی داده بودند که حقوق کارکنان اصل 4 را بدهد، ولی او همه را به حساب شخصی خود در سوئیس واریز کرده بود! بعد از 28 مرداد، از این دزدیهای کلان زیاد می شد و سپهبد قرنی هم از همه آنها خبر داشت. خود او هم از نظر مالی آدم سالمی بود و نمی‌توانست این چیزها را تحمل کند. از جمله یک بار درباره دزدیهای اشرف و فاطمه پهلوی گزارش مفصلی تهیه می کند. او قصد داشت همراه با عده ای از افسران ناراضی کودتا کند، شاه را به آمریکا بفرستد و جلوی این فسادها را بگیرد، اما اوضاع طبق نقشه پیش نمی‌رود و سپهبد قرنی دستگیر می شود.

 

□ ماجرای مشارکت او در نقشه کودتا چگونه لو می رود؟

مرحوم قرنی را به این جرم دستگیر می کنند، ولی او در بازجوییها انکار می کند. بعد از او می پرسندکه: چرا بدون اجازه مافوق با وزیر امور خارجه امریکا ملاقات کرده؟ که می گوید: چون وظیفه اش حفاظت از او بوده است. سرانجام نتوانستند چیزی را اثبالت کنند و فقط به سه سال زندان محکوم شد.

 

□ دراین ارتباط، بقیه افسران دخیل درطراحی کودتا را نگرفتند؟

سرهنگ اردوبادی و آقای مطیعی را گرفتند، ولی من فقط از وضعیت شهید قرنی با خبر شدم. شهید قرنی با دکتر مرتضی یزدی رابطه صمیمی داشت و در زندان، بیشتر با او مراوده داشت. چون من تنها کسی بودم که از فداییان اسلام باقی مانده بودم، به من هم اعتماد کرد. یادم هست که هر وقت از اعدام شهید نواب صفوی و یارانش حرف می زد، ناراحت می شد.

 

□ پرسش مطرح در مقوله کودتا این است که آیا اقدام به این کار، درآن دوره منطقی بود؟دلایل سپهبد قرنی و همراهانش در این باره چه بود؟

اوضاع خیلی به هم ریخته بود. سران فداییان اسلام که اعدام شده و نیروهای مذهبی عملا از میدان خارج شده بودند. حزب توده هم که متلاشی شده بود. جبهه ملی هم دیگر انسجام قبل را نداشت و دکتر مصدق در زندان بود. سپهبد قرنی و افسران ارتش در مجموع به این نتیجه رسیده بودند که دیگر از نیروهای موجود کاری بر نمی‌آید و شاید مثل قبل اغلب مبارزان تصور کرده بود باید هرچه زودتر فکری کرد، وگرنه کمونیستها به ایران راه پیدا می کنند و ایران هم مثل ترکمنستان و باکو تبدیل به بخشی از جماهیر شوروی می شود. البته این تصور درآن دوره چندان هم غیر واقع‌بینانه نبود وخیلیها چنین دیدگاهی داشتند.

 

□ سپهبد قرنی درباره کودتای 28 مرداد چه دیدگاهی داشت؟با توجه به اینکه برابر اسناد، درآن رویداد هم به نفع شاه دخالت داشت؟

ایشان مثل بسیاری از عناصر و جریانات دیگر، معتقد نبود که واقعه 28 مرداد کودتا بوده، بلکه آن را حاصل اشتباهات مکرر دکتر مصدق می دانست که دست توده ایها را حسابی بازگذاشته بود. ایشان معتقد بود که اگر حکومت شاه با دخالت حزب توده از بین می رفت، به دلیل انسجام این حزب و به خصوص سازمان نظامی آن، در ایران خفقان کمونیستی حاکم می شد و کمونیستها به هیچ وجه به دکتر مصدق امکان اداره کشور را نمی‌دادند. همان‌طور که اشاره کردم، شاید شهید قرنی با همین دید بود که به فکر طراحی یک کودتا برعلیه شاه افتاد و ظاهرا عمده طرح و برنامه‌اش را هم خود او ریخت. اتفاقا من با آقای خلخالی نیا ــ که ارتشی و هم پرونده شهید قرنی بود و او را به حبس ابد محکوم کرده بودند ــ کمی قبل از فوتش صحبت کردم. همه معتقد بودند که مغز متفکر طرح کودتا و هدایت کننده  آن، شهید قرنی بوده است.

 

□ به شکل جزئی‌تر بفرمایید که ایشان درباره تحول نظری وعملی شهید قرنی چه می گفت؟

می گفت: در زندان دوم، بعد از سال 42و43، به تدریج رگه‌های مذهبی در ایشان پر رنگ شد. ایشان در زندان با مرحوم آیت الله انواری، مرحوم آقای عسگراولادی و سایر مذهبیها ارتباط می گیرد و به تدریج به این نتیجه می‌رسد که تنها راه نجات کشور، انسجام حول محور مذهب و روحانیت است. مخصوصا وقتی بعد از سال 42، مرحوم آیت‌الله طالقانی هم دستگیر و زندانی شدند و ایشان را به زندان شماره چهار قصر بردند، این اندیشه‌ها در ایشان تقویت هم شد.

 

□ درآن دوره، شما هم دربند4 بودید؟

خیر، من در زندان شماره 3 قصر و بین توده ایها بودم. تنها دوره ای که با شهید قرنی در زندان بودم، همان دوره‌ای بود که نقل کردم و بعد هم که به زندان برازجان تبعید شدم. من دیگر تا زمان شهادتش ایشان را ندیدم.‌

 

□ دقیقا تا کی با شهید قرنی ارتباط داشتید؟

تا زمانی که به زندان برازجان تبعید شدم. دیگر ایشان را ندیدم تا سال 1341 که از زندان برازجان به زندان قصر تهران منتقل شدم و دیدم که ایشان را دوباره دستگیر کرده اند.

 

□ خب،تا اینجا خاطرات شما را از شهید قرنی شنیدیم. حال مناسب است که قدری به وجه تحلیلی شخصیت و کارنامه ایشان بپردازیم. از منظر شما، ایشان محصول کدامین شرایط تاریخی است و مختصات دورانی که او در آن به فعالیت پرداخت، کدامند؟

باید عرض کنم که مختصات دوره‌های مختلف زندگی شهید قرنی، با یکدیگر متفاوتند. در دهه 30 ایشان در کنار تیمسار سپهبد تیمور بختیار، جزو یکی از سه تن نظامیان رده بالای کشور بود. در آن دوره هر سه نفر، سرتیپ بودند. بختیار فرماندار نظامی تهران، فرمانده لشکر دو زرهی و فرمانده راه آهن سراسری ایران بود، آزموده دادستان ارتش و شهید قرنی رئیس رکن دو ستاد ارتش و به تعبیر امروزی اطلاعات ارتش بود. در آن دوران، مملکت هنوزساواک و وزارت اطلاعات نداشت و این جور کارها را ارتش، در رکن دو انجام می داد. به این ترتیب که رکن دو مجرم را کشف، بختیار او را دستگیر و آزموده محاکمه می کرد.

 

□ افسران اعدامی حزب توده را هم همین نهاد کشف کرد؟

بله، حزب توده در ارتش 628 افسر و درجه‌دار داشت که 48 تن از آنان، پس از 28 مرداد اعدام شدند. این حزب، تنها حزب سراسری ایران بود و تشکیلات عریض و طویلی داشت که در ارتش هم نفوذ کرده و در آنجا یک سازمان نظامی تشکیل داده بودند.

 

□ افراد شاخص این گروه را به یاد می آورید؟

بله، سرهنگ سیامک، سرهنگ مبشری، سرگرد وکیلی، سرگرد پهلوان، سروان کی منش، سروان تمدن، سروان شلتوکی.

 

□ سپهبد قرنی  درکشف این سازمان نظامی فعال بود؟

بله و شاه توانست با از هم پاشیدن این سازمان، برای به حاشیه راندن مخالفان خود، قدمهای محکمی بردارد.

 

□ به نظر شما، علت انتخاب ایشان برای ترور، آن هم از سوی گروهی با مختصات فرقان چه بود؟

جریان چپ، مخصوصا توده ایها، از دوران کشف سازمان نظامی افسران حزب توده در ارتش، از شهید قرنی کینه داشتند. ایشان بعد از 28 مرداد، ضربه سختی به حزب توده زد و در واقع نگذاشت تفکر سوسیالیسم در ایران پیروز شود. سوسیالیستها در ایران چهار دسته بودند. یکی سوسیالیستهای انقلابی، سوسیالیستهای دموکرات، سوسیالیستهای ملی‌گرا و سوسیالیستهای خداپرست. سوسیالیستهای انقلابی یا همان توده‌ایها و گروههای وابسته به آنها، از شهید قرنی ضربه سختی خورده بودند و مخصوصا از وقتی که ایشان گرایشهای مذهبی قوی پیدا کرد، بسیار به او بدبین بودند. بعد هم که امام به پیشنهاد مرحوم اکبر پور استاد، ایشان را به عنوان اولین رئیس ستاد ارتش پس از انقلاب انتخاب کردند، این کینه بیشتر هم شد .

□ شهید قرنی در ماجرای کردستان، بیشترین چالش را با دولت موقت داشت. تحلیل شما از علل وموجبات این اصطکاک چیست؟

شهید قرنی سرلشکر ارتش و معتقد به انضباط و دقت نظامی و برخورد قاطعانه بود و می‌گفت: نباید به امثال عزالدین حسینی مهلت داد، وگرنه رشد می کنند و دیگر نمی شود جلوی آنها را گرفت. اما افرادی چون داریوش فروهر، عزت الله سحابی، صباغیان و حتی در برهه‌ای آیت‌الله طالقانی، معتقد به برخورد شدید نبودند و می‌گفتند: باید با آنها کنار آمد و با مذاکره به نتیجه رسید. مرحوم طالقانی اصولا از خشونت پرهیز داشت و در این زمینه بسیار احتیاط می کرد. به همین دلیل هم از امام خواست که سپهبد قرنی را عوض کند. البته بعدها معلوم شد که به آیت‌الله طالقانی گزارش دروغ داده و گفته بودند که: ارتش برسرکردها بمب ریخته است، در حالی که ارتش گلوله منور انداخته بود. آقای طالقانی انسانی ملایم و میانه‌رو  و در عین حال ظلم‌ستیز بود و ابدا نمی توانست تحمل کند که مردم را بمباران کنند. شهید قرنی هم اهل بمباران کردن مردم نبود، اما اعتقاد داشت که اگر غائله کردستان در نطفه خفه نشود، بعدها باید خسارتهای سنگینی برای برخورد با ضد انقلاب پرداخته شود که همین طور هم شد.

 

□ آیا این نگاه کلی آیت‌الله طالقانی در دوران فعالیت‌های سیاسی بود؟

بله، آیت‌الله طالقانی یک روحانی آزاده، ظلم‌ستیز و اهل مدارا بود و به همین دلیل با تمام مبارزان و انقلابیون، غیر از توده‌ایها همکاری می کرد. شخصیت ایشان ورای جریانات سیاسی بود و همه گروهها قبولش داشتند. ایشان از مصدق هم حمایت کرد، همچنان که در دوران مبارزات فداییان اسلام، تقریبا تنها ملجأ و پناهگاه آنها بود و بارها به خاطر کمک به آنها زندگی خود را به خطر انداخت.

 

□ بنابراین شما بخش زخم‌خورده حزب توده را مسبب شهادت شهید قرنی می دانید؟

اگر هم در عمل دخالت نکردند، اما قطعادر تحریک به قتل دخالت داشتند. بنده گروه فرقان را هم چپ می دانم، و از سوسیالیستهای خداپرست -که مدتی دکتر شریعتی هم تحت تأثیر آنها بود- تأثیر گرفته بودند. اگر آثار دکتر شریعتی را دقیق مطالعه کنید، خواهید دید که نگاهش به تاریخ، یک نگاه سوسیالیستی است. مرحوم مطهری با این نگاه به تاریخ مخالف بود و به همین دلیل هم نهایتا نتوانست با دکتر شریعتی به توافق برسد و از حسینیه ارشاد رفت. مرحوم شریعتی در عین حال که فلسفه مارکس را درباره خداشناسی قبول نداشت، اما به تاریخ از منظر سوسیالیسم نگاه می کرد و گروه فرقان هم متأثر از این نگاه بود. بعدها دیدیم که شهید مطهری را هم همین ها ترور کردند، چون تنها شخصیتی بود که توانست سوسیالیسم را به زباله‌دان تاریخ بیفکند. ایشان یک نظریه پرداز نابغه بود که مطالب را دقیق می فهمید و تحلیل می کرد و ضد انقلاب هم خیلی خوب فهمیده بود که چه کسی را باید از سر راه خود بردارد.

 

□ و نهایتا تحلیل کلان شما از سیر مبارزاتی شهید قرنی و جایگاه ایشان در بین شهدای شاخص انقلاب چیست؟

شهید قرنی مخالف حاکمیت زور و ظلم بود و در طول زندگی دو بار تلاش کرد که حکومت را تغییر بدهد که نتوانست. بار دوم در زندان تحت تأثیر جریان مذهبی قرار گرفت و به این نتیجه رسید که تنها راه نجات کشور، دین و رهبری روحانیت است. ایشان در صف اول شهداست و انسان را به یاد حر می اندازد. من جایگاه ایشان را در بین شهدا، عالی می بینم، چون در راه نجات کشور از ظلم حکومت از همه چیز خود گذشت. به نظرم اگر می‌ماند و از کار برکنار نمی شد، می توانست منشأ خدمات بسیار بزرگی به کشور باشد. هر چه از عمر این بزرگوار گذشت، بر اخلاصش افزوده شد و نهایتا هم به درجه رفیع شهادت نائل گردید.