15 شهریور 1399
سرکوب راهزنان در اسناد وزارت خارجه آمریکا
....کابینه وثوقالدوله به کمک پلیس جنوب ایران، به خوبی از پس یاغیان مناطق مرکزی ایران برآمد. وایت در 14 آوریل 1919 مینویسد: «ششصد نفر راهزن به سرکردگی شخصی به نام رجبعلی در نواحی اطراف کاشان و اصفهان موجب بینظمیهای فراوانی شدهاند. سردار جنگ، حاکم بختیاری اصفهان، مدتی با این افراد درگیر بوده و به تازگی گزارش داده است که آنها را محاصره کرده و امید دارد با فراخواندن مردان بیشتری از ایل بختیاری، این غائله را خاتمه بخشد. چند روز پیش نیز خبر کشته شدن برادر رجبعلی رسید و پس از آن درگیریها به صورت شبانهروزی ادامه یافت. از لرستان نیز خبر رسیده است قزاقهای ایرانی با لرها در حوالی بروجرد و همچنین عشایر کردستان درگیر شدهاند.»[1] یک هفته بعد وایت چنین گزارش میدهد: «در چند ماه گذشته تاخت و تاز راهزنان در شهرهای مرکزی ایران، خسارات زیادی را بر این منطقه وارد کرده است. فعالیت این راهزنان در اصفهان، کاشان و یزد ملموستر است. رهبران این دستههای راهزن، رجبعلی، رضاخان و ماشاءاللهخان هستند. این افراد به کمک نفرات بسیار خود خسارات زیادی بر محصولات و اموال شخصی مردم این ناحیه وارد کردهاند. دولت ایران که در دفع شر این راهزنان ناتوان بود تصمیم گرفت از بختیاریها کمک بطلبد... لذا در اواخر ژانویه سردار جنگ به والیگری اصفهان منصوب شد به این شرط که ظرف مدت چهار ماه آرامش را به این منطقه بازگرداند... وی هشتصد مرد جنگی در اختیار دارد. از آنجا که سردار جنگ مجبور است سربازان خود را در چند منطقه مستقر سازد، در مقابل ششصد راهزنی که تحت رهبری رجبعلی قرار دارند، کار چندانی از پیش نمیبرد. همچنین چندیست که رجبعلی فشار بسیاری بر سردار جنگ وارد میآورد... در نتیجه نبود کمک دولتی و همراهی نکردن مردان ایل بختیاری، باعث شده است سردار جنگ در سرکوب راهزنان هیچ کاری از پیش نبرده و اوضاع روز به روز بدتر شود... شورش لرها در نزدیکی بروجرد نیز دردسر فراوانی را برای دولت ایران به وجود آورده است. یک هنگ قزاق برای سرکوبی این اشرار به منطقه اعزام شده است. دولت تلاش دارد مالیات بیشتری از این منطقه جمعآوری کند... در پی فروپاشی ژاندارمری سوئدی، ایران امکانات و منابع خود را برای حفظ نظم در سراسر کشور بسیار محدود و ناچیز میبیند. در عمل هیچ ژاندارمی در تهران باقی نمانده است ـ تنها پانصد ژاندارم باقی مانده به کمک پلیس محلی نظم پایتخت را حفظ میکنند... در آینده نزدیک شاهد آن خواهیم بود که دولت فعلی ایران با وجود محدودیت امکانات خود هر کاری میکند تا نظم را در سراسر کشور برقرار سازد.»[2] وایت در 20 می، مینویسد: «عطف به گزارش شماره 499 خود در تاریخ 22 آوریل 1919 دربارة بینظمیها و مشکلات راهزنان در استانهای مرکزی ایران، افتخار آن را دارم که گزارش دهم سردار اسعد و سردار محتشم، رهبران ایل بختیاری در هجدهم ماه جاری تهران را به مقصد اصفهان ترک کردند؛ تا سردار جنگ، والی اصفهان را در سرکوبی راهزنان یاری دهند. دو قبضه توپ به همراه دویست و پنجاه سرباز از شیراز به اصفهان فرستاده شده و انتظار میرود این قوای کمکی هر چه زودتر آرامش را به منطقه بازگرداند.»[3] در 16 ژوئن: «عطف به گزارش بیستم می (شماره 508) و مراسلات پیشین در مورد اغتشاش راهزنان در شهرهای مرکزی ایران، افتخار آن را دارم که به عرض برسانم نیرویی متشکل از دویست و پنجاه تفنگدار جنوب ایران به فرماندهی افسران انگلیسی اخیراً به کمک نیروهای بختیاری سردار جنگ، والی اصفهان، شتافتهاند. آنها موفق شدند بر نیروهای رضاخان و جعفرقلیخان چیره شده و تمام مهمات، آذوقه و قاطرهای آنها را به غنیمت بگیرند. دو سرکرده یاغی گریختند؛ اما با در دست داشتن نشانههایی از محل احتمالی اختفای آنها، امید است که به زودی دستگیر شوند. شمار راهزنانی که دستگیر شدهاند، پانصد نفر برآورد میشود. رجبعلی و ماشاالهخان، دو تن از سرکردگان یاغیها، همچنان متواری هستند. رجبعلی یک راهزن محلی است که به نظر میرسد در مناطق ما بین کاشان و اصفهان به سر میبرد.»[4]
وایت در 7 جولای 1919 چنین گزارش میدهد:
فصل گذشته شاهد تحقق یکی از مهمترین اهداف کابینه وثوقالدوله بوده است؛ بازگرداندن نظم و امنیت به ایران. زمانی که وثوقالدوله در آگوست 1918 پست ریاست وزرا را بر عهده گرفت، یاغیگری بر سراسر ایران حکم فرما بود. راهزنان در شهرهای مرکزی ایران به خصوص در همسایگی اصفهان علم طغیان برافراشته بودند؛ در گیلان جنگلیها امنیت جاده قزوین - رشت را مختل کردند؛ در ده سال گذشته دولت مرکزی موفق نشده است نماینده خود را به لرستان بفرستد و مالیات این استان را جمعآوری کند؛ در استان ثروتمند مازندران نیز وضعیت به همین منوال بود. انگلستان با استفاده از نیروهای خود در بینالنهرین، به کمک ایران شتافت و تعداد سربازان ژاندارمری را به سرعت افزایش داد. در آن زمان تعداد سربازان آماده به خدمت ژاندارمری کمتر از هزار نفر بود و قسمت عمده آنها نیز در تهران متمرکز بودند. اکنون این تعداد به پنج هزار سرباز کاملاً مسلح افزایش یافته است و همچنان در حال افزایش است.» در مورد سرکوب راهزنان مرکز ایران، وایت چنین گزارش میدهد: «رضاخان، جعفرقلیخان، ماشااللهخان و رجبعلی، سردسته راهزنان، هر یک با فراهم آوردن شمار زیادی یاغی، در چند سال گذشته استانهای مرکزی ایران در حوالی اصفهان را مشوش ساختند. دولت ایران قدرت سرکوب این راهزنان را نداشت و نهایتاً در ماه ژانویه، به پیشنهاد سفارت انگلیس، سردار جنگ را به والیگری اصفهان منصوب کرد. امید میرفت این سردسته بختیاری به کمک مردان ایل خود، بار دیگر نظم را به منطقه بازگرداند. او متعهد شد ظرف چهار ماه این غائله را خاتمه بخشد. اما در آغاز کار، حمایتی که انتظار آن را داشت برآورده نشد، در نتیجه کار چندانی از پیش نبرد. تا اینکه شماری از تفنگداران پلیس جنوب ایران تحت فرماندهی افسران انگلیسی برای کمک به سردار جنگ از شیراز راهی اصفهان شدند. با رسیدن این نیروی کمکی، عملیاتها بار دیگر از سر گرفته شد و در ماه ژوئن، رضاخان و جعفرقلیخان و پانصد نفر از یاران آنها دستگیر شدند. جعفرقلیخان چند روز پس از دستگیری در اثر جراحتهای وارده مرد و جنازهاش در میدان اصفهان به دار آویخته شد. چند روز بعد نیز رضاخان و یاران نزدیکش به دار آویخته شدند. از آنجا که ماشاءاللهخان متعهد شده است با دولت مرکزی صلح کند، گزارش رسیده که برای تسلیم شدن عازم تهران است. رجبعلی همچنان متواری است؛ اما خطر او کمتر از دیگران بوده و قابل ملاحظه نیست. لرستان مدت زیادی در نافرمانی به سر برده است و دولت ایران در چند سال گذشته موفق نشده است مالیات این منطقه را جمعآوری کند و یا فرمانداران خود را به بروجرد و خرم آباد بفرستد. در زمستان قزاقها به فرماندهی کلنل فیلیپف* به این منطقه اعزام شده و شهر بروجرد را از دست لرها خارج ساختند و قوامالدوله برای فرمانداری به این شهر اعزام شد. عملیاتهای بعدی نیز با موفقیت دنبال شد و انتظار میرود به زودی نظم به منطقه بازگردد. با دستگیری و سرکوب امیر مکرم و دیگر راهزنان در مازندران، بار دیگر آرامش به این منطقه بازگشت. تفنگداران پلیس جنوب ایران موفق شدند آرامش را در میان قشقاییها و دیگر عشایر جنوب برقرار سازند؛ و دولت انگلستان با رضایت کامل دولت ایران، کنترل این منطقه را به والی فارس محول کرد. بنابراین به استثنای بینظمی در چند منطقه کوچک، آرامش و امنیت بر سراسر ایران حکمفرما شده است. اما آذربایجان همچنان در ناآرامی و بینظمی گستردهای به سر میبرد.[5]
وضعیت آذربایجان در فصل سوم تشریح شده است.
کالدول در اول اکتبر 1919 چنین مینویسد: «کابینه فعلی ایران با دستگیری و به دار آویختن رهبران مشهورترین گروه راهزنی، توان، جسارت و شجاعت خود را به نمایش گذاشت. نایب حسین* و پسران و یاران او، مشهورترین راهزنانی هستند که در طول یک قرن گذشته اسم و رسمی به هم زدند. این راهزنان در کوههای اطراف کاشان مستقر بودند و در طول این مدت میلیونها دلار کالای تجاری را غارت کردند. صدها انسان بیگناه نیز قربانی حرص و طمع این افراد شدند. خوشحالی مردم از دستگیری و به دار آویخته شدن سردستههای این راهزنان خارج از حد و غیرقابل توصیف بود. نایب حسین، رهبر گروه، هفته گذشته در تهران به دار آویخته شد. طبق گزارشها وی بیش از نود سال سن داشت. نیروهای ژاندارمری پس از درگیریهای بسیار در کوههای اطراف کاشان، او را دستگیر کردند. در این درگیریها شماری از طرفین کشته شدند. چهار نفر از پسران او به دار آویخته شدند. زیرکترین پسر او، ماشاءاللهخان معروف، به دستور دولت مرکزی چندین سال برقراری امنیت در مسیر کاروانرو کاشان را بر عهده داشت. همه از این مطلب آگاه بودند که کابینه به ماشاءاللهخان قول داده است در صورت تسلیم شدن، او را دستگیر و زندانی نکند و به هیچ وجه متعرض او نشود. ماشااللهخان اغوا شده و به همراه صد و پنجاه نفر از سواران خود به تهران آمد. پس از دو هفته رییسالوزرا او را نزد خود فرا خواند و از او درخواست مال و اموال کرد؛ اما ماشاءاللهخان درخواست رییسالوزرا را رد کرد. در پایان ملاقات رییسالوزرا پیشنهاد کرد اتومبیل شخصی او ماشاءاللهخان را به خانه برساند و ماشاءاللهخان نیز پذیرفت. اما ماشاءاللهخان به سمت خانه نرفت بلکه به ژاندارمری منتقل شده و در یک دادگاه فرمایشی محکوم و به دار آویخته شد. با اینکه ماشاءاللهخان مستحق چنین سرنوشتی بود، اما این شیوة کار نیز قابل سرزنش است. در بسیاری از دیگر نقاط کشور، راهزنان کماهمیت و خردهپا نیز حسابی منکوب شدهاند؛ و در مجموع مسیر کاروانها امنتر از گذشته شده است. به کمک نیروهای انگلیسی، شورشیان جنگلی در شمال ایران نیز (نزدیک رشت) مخفی شدهاند. به نظر میرسد کوچکخان، رهبر جنگلیها، به قفقاز گریخته باشد. بنابر گزارشهای رسیده وی فردی متشخص و محترم است... در پی دستگیری و اعدام بسیاری از یاغیان در سراسر ایران، احساس امنیت به مسیرهای تجاری بازگشته و تجارت با امنیت بیشتری نسبت به گذشته جریان پیدا کرده است.[6]
کالدول در 10 آوریل 1920 چنین مینویسد: «اعدام شماری از راهزنان، امنیت را به مسیر کاروانها در سراسر ایران بازگرداند... سعی بر این است که عشایر سراسر کشور به خصوص عشایر جنوب، هر چه سریعتر خلعسلاح شوند؛ اما انجام این مأموریت کندی، دشواری و حساسیتهای خود را به همراه دارد؛ و بدون تردید بخش عمدهای از این کار به زمانی محول میشود که ارتش قدرتمندتری در ایران شکل بگیرد.»[7]
[1]. گزارش فصلی وایت، شماره 3، 1096/00. 891، مورخ14 آوریل 1919.
[2]. گزارش وایت، شماره 499، 1101/00. 891، مورخ22آوریل 1919.
[3]. گزارش وایت، شماره 508، 1105/00. 891، مورخ20 می 1919.
[4]. گزارش وایت، شماره 512، 1108/00. 891، مورخ16 ژوئن 1919.
* Colonel Philipoff.
[5]. گزارش فصلی وایت شماره4، 1122/00. 891، مورخ7 جولای 1919.
* Nayeb Hussein.
[6]. گزارش فصلی کالدول، شماره 5، 1147/00. 891، مورخ1 اکتبر 1919.
[7]. گزارش فصلی کالدول، شماره 7، 1157/00. 891، مورخ10 آوریل 1920.
برگرفته از کتاب «از قاجار به پهلوی» منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی