04 دی 1400
زندگینامه استاد شهید کامران نجات اللهی
نجات اللهی، کامران : هفتم مرداد 1332 ، در شهرستان بیجار به دنیا آمد. پدرش عبدالحسین ، کارمند بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی ارشد در رشته عمران درس خواند. استاد دانشگاه پلی تکنیک بود. پنجم دی 1357 ،در تهران هنگام شرکت در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است. استاد شهید کامران نجات اللهی در سال 1345 شمسی تحصیلات دبیرستانی را به پایان برد. پس از گرفتن لیسانی مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه علم و صنعت و اخذ درجه دکتری، در دانشگاه پلی تکنیک به تدریس مشغول شد. در روز 5 دی ماه 1357 هنگامی که گروهی از استادان دانشگاهها و مدارس عالی کشور همگام با سایر مردم انقلابی وارد صحنه مبارزه شده بودند و برای بازگشایی دانشگاهها در ساختمان مرکزی وزارت علوم به تحصن نشستند، شهید کامران نجات اللهی نیز به منظور هم صدایی با مردم و راهپیمایان به بالکن ساختمان وزارت علوم آمده بود که عوامل مزدور رژیم در یک اقدام ناجوانمردانه او را هدف گلوله قرار دادند و به شهادت رساندند. شهید کامران نجات اللهی به سال 1333 در بیجار متولد شد. دوران کودکی را با سلامت و نشاط گذراند. وی دوران تحصیلات ابتدایی را به فراخور وضع شغل پدرش در خراسان، آذربایجان غربی و کردستان گذراند. در آغاز مدرسه شکیبا را پشت سر نهاد. در سال 1340 تحصیلات دبیرستان را در دارالفنون به اتمام رساند و آنگاه با اتمام دبیرستان به دانشگاه پا نهاد و در رشتة راه و ساختمان دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد. وی سپس به اخذ لیسانس نائل گردید و به دانشکدة تحصیلات تکمیلی دانشگاه امیرکبیر (پلی تکنیک) راه یافت و پس از دریافت دانشنامة کارشناسی ارشد، به دورة دکتری وارد شد. او در تمام مراحل تحصیلی در ردیف شاگردان ممتاز بود و از همان ابتدای ورود به دانشگاه زندگی جدید خود را یا شور انقلابی و مبارزه با رژیم منحوس پهلوی آغاز کرد. او هیچگاه از وظایف سیاسی و اجتماعی خود غافل نبود و همیشه با ظلم و جنایت رژیم به مقابله برمیخاست که از آن جمله میتوان به امضای بیانیه دانشگاهیان به مناسبت 17 شهریور و صدور به منشور دفاع از حقوق زندانیان اشاره کرد جهت در اوایل دی ماه 57 همراه با سایر اساتید دانشگاه برای بازگشایی دانشگاه در وزارت علوم تحصن کرد. در زمانی که نهضت مقدس اسلامی رفته رفته اوج میگرفت، اختناق و فشار مستبدانه رژیم شاه نیز به سرحد خود میرسید و زمانی که رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) اجباراً خاک عراق را ترک و رهسپار فرانسه شد، استاد نجات اللهی به همراه هیئت علمی دانشگاهیان ایران جهت تقبیح این عمل توطئهآمیز حکومتهای عراق و کویت در تبعید و عدم پذیرش رهبر شیعیان جهان و درهم کوبیدن پیکر دولت نظامی ور ساندن فریاد عدالت خواهی دست به یک تحصن زدند. در تمام مدت این ؟ فعالیتهای مداوم خود را بر علیه رژیم و با هدف پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد. عوامل و عناصر امنیتی و ساواک برای سرکوبی دانشگاهیان و در هم شکستن تحصن آنان با یک توطئه کثیف شهادت استاد نجات اللهی را پی ریزی کرد. سر انجام در روز 5 دی 57 او را هدف گلوله قرار دادند. شهادت این استاد مبارز شوری در ملت بپا کرد که پس از چند روز منجر به سقوط دولت نظامی ازهاری شد. هرگز نمیرد آنگه دلش زنده شد به عشق جامعه در انقلاب بود، تمام آشنایان نور به خیابانها میریختند. پیام امام بر وجود افراد جان تازه میبخشید. روزهای شور و شوق و اشتیاق میگذشت! و چه خونها که برای درک زلالی آب به زمین ریخته نشد! آفتاب هنوز هم میدرخشید. هر روز بچههای انقلابی با خدا دست میدادند. چیزی نمانده بود که نور جاوهگر شود. همه منتظر لحظه اوج بودند. هر کس که میتوانست کمک میکرد تا درخت انقلاب بارورتر شود. بچههای مسلمان نه تنها با رژیم مبارزه میکردند بلکه مبارزات ایدئولوژیک با آدمهای مرعوب چپ هم وظیفه مینمود. این وظیفه بچههای مسلمان دانشجو و طلبههای حوزه بودند. دوستانش میگفتند ((استاد جوانی محجوب و بسیار متین بود. روحیهای قوی داشت. به نجات تودهها میاندیشید.)) استاد نجات اللهی از اساتیدی بود که با سلسله طلاطین هرگز سر سازش نداشت. او از فرزانگانی بود که با تخصص و تعهد به میدان مبارزه آمده بود تا علیه آنچه که غیرخدایی است مبارزه کند. عاشقان فقط عاشقانه میزیند و عاشقانه میمیرند. چگونه مردن را از هولای عشق فرا گرفتهاند. دلش به سمت نور گرایش داشت. استاد دانشگاه پلی تکنیک آنروز برای اعتراض به اعمال رژیم خونخوار پهلوی به همراه تعدادی دیگر از استادان دانشگاه و ... تحصن کرده بود. آده بود که از ظلم برائت جوید. آمده بود بگوید خمینی سفیر نور و پیک آسمانی است. ساعت 5/2 بعد از ظهر بود. آفتاب هنوز میدرخشید، استاد در بالکن بود که ناهان انگشتی ناجوانمردانه ماشه را چکاند. استاد چقدر نورانی شده بود. نجات اللهی، الهی شده بود. ناگهان گلوله در سرش جای گرفت و استاد بر زمین افتاد. استاد که به شهادت رسید، زمستان 57 بود. دیگر چیزی به باز شدن شکوفهها نمانده بود. نجات اللهی سبز روئید و سرخ درخشید. شکوفه سرخ! هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما خون نجات اللهیها، حیات آفرید. روز تشییع جنازه استاد خیل جمعیت آمده بود. مگر استاد برای اعتراض به اعمال رژیم منحوس پهلوی به میدان نیامده بود. پس هر که در تشییع جنازه اوست ضد رژیم است. ساواک و نیروهای امنیتی میخواستند از شلوغی و اغتشاشات جلوگیری کنند! مانند شیخ شهید که جنازهاش بر سر دار مانند ننگی بود برای رژیم. استاد در ناز عشق خوانده بود. مردم به تشییع پیکرش آمده بودند! به روی مردم هم آتش گشودند غافل از این که به روی خود آتش میگشایند و دروازه آتش را به سوی خود باز میکنند. دهها تن در تشییع پیکر استاد شهید، شهید شدند. خون پیروزی انقلابرا نوید میداد. انقلاب غلبه جنود راحمانی بر جنود شیطانی بود. حرمت انقلاب بالاتر از همه چیز است. انقلاب یعنی تجلی ایمان، انقلاب یعنی حیات دوباره اسلام. و خون استاد و دیگر مبارزان درخت انقلاب را بارورتر کرد. |
مسجد دانشگاه صنعتی امیر کبیر