10 اسفند 1392

زندگی‌مان با ۳ موضوع ساده آغاز شد، ولی افتاد مشکل‌ها


زندگی‌مان با ۳ موضوع ساده آغاز شد، ولی افتاد مشکل‌ها

به گزارش خبرگزاری تسنیم، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در ایام دومین سالگرد درگذشت استاد علی ابوالحسنی (منذر)، اندیشمند و تاریخ‌نگار برجسته معاصر ایران، گفت‌وگویی با همسر ایشان درباره سیره عملی و اخلاقی ایشان انجام داده است. متن کامل سخنان همسر مرحوم منذر بدین شرح است:

نخستین ملاقات من با استاد منذر در آخر شعبان سال 60 بود که برای معارفه در کنار هم قرار گرفتیم. همانجا بود که متوجه شدم با فرد بزرگی روبرو هستم. به گفته وی  مرحوم ابوالحسنی کسی بود که در سن 26 سالگی 7 کتاب تالیف کرده بود و سردبیر ماهنامه کوثر و مدرسی انقلابی بود. در آن ملاقات ایشان از من سه سوال کردند؛‌ اول اینکه آیا علاقه‌مند به زندگی با  یک روحانی هستید؟ که پاسخ مثبت دادم. دوم اینکه چقدر مطالعات غیردرسی دارید؟ من آن موقع 15 ساله بودم، اما به آثار استاد مطهری علاقه‌مند بودم و آنها را مطالعه می‌کردم. وقتی این پاسخ را دادم چهره ایشان باز شد. سومین نکته‌ای که در همان ملاقات اول عنوان کردند این بود که دوست دارم همسری وارد زندگی من شود که او در متن باشد و من در حاشیه،‌ آیا شما آمادگی چنین چیزی را دارید؟

موضوع برای من مشخص نبود و از ایشان توضیح بیشتر خواستم. ایشان با اشاره به مرحوم لنکرانی که تمام زندگی‌شان وقف اسلام و تشیع و مسلمین بود، گفت: من همسری می‌خواهم که بسیار مستقل باشد. من تامل کردم. ایشان گفتند عجله‌ای در جواب نداشته باشید. در نشست بعدی که بعد از ماه رمضان برگزار شد ایشان دوباره سوال سومی را که قبلا مسکوت مانده بود تکرار کردند: همسری می خواهم جدای از دلبستگی‌ها و درخواست‌ها،‌ شرایطم را درک کند،‌ همراهم باشد، تعهد بدهد غیر از توجه به علوم و رشد به چیزی فکر نکند. من همسری که همچون برخی از زنان فقط به دنبال خوردن و خرید باشد، نمی‌خواهم و متعهد می‌شوم چیزهایی که مردان دیگر از همسرانشان می‌خواهند را از همسرم نخواهم.

من جواب مثبت دادم و خطبه عقد توسط مرحوم پدرشان که از علمای برجسته بودند، خوانده شد. ایشان قبل از رفتن دو نوار به من سپردند و گفتند تا هفته آینده که برمی‌گردم اینها را پیاده کنید. فردا بعد از ظهر هم در رادیو سخنرانی دارم، اگر تمایل داشتید گوش کنید. سخنرانی ایشان درباره شخصیت حضرت مسلم بن عقیل و بسیار جالب بود. وی خاطرنشان می‌کند:‌ زندگی ما با همین سه موضوع به ظاهر ساده آغاز شد، اما افتاد مشکلها. ایشان به تعهدش بسیار جدی پایبند بود اما برای من خیلی سخت بود چون سنی نداشتم.

دفاع از شیعه،‌ میهن و احیای نام شخصیت‌های مظلوم تاریخ همچون شیخ فضل‌الله،‌ استاد مطهری،‌مبارزه با فرقه‌های انحرافی و تمام اینها موجب شد تا دشمن برای نابودی ایشان تمام توانش رابه کار ببرد. استاد هم در بعد اجتماعی و شخصیتی تمام توانش را گذاشت. سالها تحت تعقیب بود، تاب مقابله با قلم روشنگرش را نداشتند. منطق بُرنده‌ای داشت به همین دلیل ترور شخصیت و آزار و اذیت و تهدید خانواده‌اش صورت می‌گرفت و حتی دوبار ترور شد که ناکام ماند. اما عزم و اراده ایشان در دفاع از اهل بیت(ع) و مبارزه با فرقه‌های ضاله بیشتر می‌شد.

عناوین کتابهایش را سرلوحه برنامه‌هایش قرار می‌داد. در سختی‌ها و تهدیدها و فشارها،‌ «توکل»اش به خدا بود. یا «سکوت» می‌کرد یا از روی «حکمت» سخن می‌گفت و حکمت را به عنوان مهاری برای سرکشی نفس انتخاب کرده بود. هیچ ادعایی نداشت اما اولین کسی بود که در اوایل انقلاب در دفاع از «ولایت فقیه» کتابی را نوشت.

بهترین و بالاترین مدیریت را از نظر تربیتی داشت و یک بار اتفاق نیفتاد که چیزی را به صراحت از خانواده‌اش بخواهد. تقوا،‌ آرامش، وقار و عمل به دستورات الهی جزء ویژگی‌های ایشان بود. آرام،‌ خلیق،‌ منضبط،‌ دقیق،‌ رقیق القلب،‌ مهربان و مودب به آداب کلام بودند. من در این 30 سال زندگی با استاد منذر هیچ تغییری در زوایه دید و افکار و عملکرد ایشان ندیدم و خیلی برای من جالب و مایه مباهات است که همسر چنین کسی بودم و ایشان سرانجام در سوم اسفندماه 90 با من وداع کردند. ایشان گوهر گرانبهایی داشت به نام عقل حقیقت‌جو و صداقت که امروز اگر بسیاری از مدعیان اینگونه بودند و چنین باشند، حق بیشتر جلوه می‌کند و راه روشن‌تر است.

خانم ابوالحسنی که هم‌اکنون خود هم در حوزه و هم در دانشگاه به تدریس و تحقیق مشغول است، در پایان خاطره‌ای را از استاد بیان می‌کند: وی می‌گوید:‌ همزمان با پایان‌نامه دو تحقیق سنگین را هم با مشورت استاد برداشتم، اما این کار بسیار وقت مرا می‌گرفت و شبها ساعت 9 و 10 به خانه می‌رسیدم. نگران غذای استاد بودم اما ایشان حدود 6 ماه شبها را با نان و شیر و عسل گذراند و وقتی از ایشان سوال کردم آیا این دستور دکتر است، گفتند: باید بخورم. بعد از اینکه کار پایان‌نامه من تمام شد ایشان به من گفتند: از امشب دیگر من نان و شیر و عسل نمی‌خورم. ایشان نگران بودند نکند دغدغه خوراکشان مرا از کار علمی و پرداختن به پایان‌نامه و تحقیقاتم باز دارد. یکی از وصیت‌های استاد به فرزندانش این بود که برای بدست آوردن علم مطلوب و مشروعی که عرف می‎پسندد و عقل می‎گوید،‌ باید پیگیر بود.


تسنیم