
17 اردیبهشت 1404
روش متمایز شهید مطهری در مواجهه با انجمن حجتیه
به همان میزان که ثبت خاطرات، در شکلگیری صحیح تاریخ مؤثر بوده و اهمّیت دارد، به همان میزان نیز عدم دقّت در «ثبتکامل» آن خواسته یا ناخواسته میتواند منجر به تحریف تاریخ شود. تکیه بر قید ثبتکامل، نشاندهنده آن است که ثبت ناقص خاطرات هم، بهتنهایی قابلیّت تحریف تاریخ را دارد چهرسد به ثبت مطالبی که از اساس کذب و نادرست است. البته شکّی نیست که منظور از ثبتکامل خاطرات یک شخص، پرداختن به کلّ خاطرات او نیست چرا که کتابی بهحجم یک عمر میطلبد و محال مینماید. بلکه منظور، «ثبت دادههای تاریخی حاصل از تجارب یک نفر نسبت به موضوعی اثرگذار است بهگونهای که دربارهٔ آن موضوع و البته در حدّ اطلاعات آن شخص، جای شبهه و سؤالی باقی نماند.» البته بهیقین تعریف مورد نظر برای ثبتکامل خاطرات یک نفر، جامعافراد و مانعاغیار نیست، ولی برای رساندن مقصود این نوشتار کفایت میکند. براساس این تعریف، اگر فردی در خاطراتش فقط به دو موضوع پرداخته باشد ولی دادههای تاریخی حاصل از تجارب شخصی خود نسبت به آن دو موضوع را بهصورت کامل بیان نموده باشد، بهتر از آن است که به ده موضوع پرداخته ولی دربارهٔ هر یک بهصورتی ناقص و گذرا سخن رانده باشد. و صدالبته شکی نیست که این مهم، در خاطراتی که بهصورت شفاهی ضبط و سپس تبدیل به کتاب خاطرات میشوند، بر عهدهٔ مصاحبهگر است تا بتواند با اشراف خود بر موضوع، کلیّهٔ اطلاعات مصاحبهشونده دربارهٔ آن موضوع را بر زبانش جاری و سپس تبدیل به کتاب خاطرات نماید.
خطر ثبت ناقص یک خاطره زمانی دوچندان میشود که اولاً دربارهٔ اصل آن موضوع، منابع و تحقیقات صورتگرفته اندک باشد. درثانی مفهوم نادرستی که از خاطرهٔ ناقص برداشت میشود، توسط شواهد و قرائنی بهصورت صحیح جلوهگری نماید! موضوع «حمایت شهیدان مطهری و بهشتی از انجمن حجتیّه» میتواند مصداقی برای مسئلهٔ فوق باشد. و از آنجا که هم در مورد انجمن حجتیّه منابع کم است و هم اشتراک عمر شهید مطهری با نظام جمهوریاسلامی اندک بود، در مورد نگاه شهید مطهری به انجمن حجتیّه پس از پیروزی انقلاب، اطلاعات چندانی در دست نیست.
شاید بتوان گفت که اصلیترین منبع ادّعای حمایت شهید مطهری از انجمن حجتیّه، با چاپ خاطرات مرحوم آیتالله خزعلی در تابستان سال ۱۳۸۲ در جامعه بهصورت رسمی مطرح شد و مورد استناد قرار گرفت. در این کتاب آمدهاست: «شهید مطهری هم از کسانی بود که انجمن حجتیه را خوب میشناخت. ایشان یکبار به من گفتند: خزعلی! بیا نگذاریم اینها [انجمن حجتیه] را کنار بزنند، بیا اینها را کمک کنیم. بعد از ایشان من تنها ماندم و غوغا بر ضد انجمن حجتیه زیاد شد.» [1] بر این اساس شهید مطهری از سویی انجمن حجتیه را خوب میشناخت، و از سوی دیگر بنا داشت تا از انجمن حمایت نموده و آنان را کمک نماید! چاپ این مطلب آنهم از قول شخصیّتی انقلابی همچون مرحوم آیتالله خزعلی که به نمایندگی امام در انجمن حجتیّه شناخته میشد، سندیّتی قوی برای حمایت شهید مطهری از انجمن بهحساب میآمد. وقتی در کتاب خاطرات مرحوم آیتالله خزعلی، فصلی یکصفحهای به انجمن حجتیّه اختصاص داده میشود، طبیعی است که از آن یک صفحه نیز نمیتوان بیان یک خاطرهٔ کامل را انتظار داشت! و از آن بدیهیتر اینکه چون انجمن حجتیّه یکی از موضوعاتی است که دربارهٔ آن آثار کامل و جامعی وجود نداشته و ندارد، این نوع بیان خاطره مشکلآفرین بود. بیان این خاطرهٔ مختصر، بدون هیچگونه توضیحی از سوی گوینده، و همچنین بدون هیچگونه پرسشی از جانب مصاحبهگر، شبهات و سؤالات مختلفی را در ذهن خواننده ایجاد مینمود. مثلاً در یکی از سایتها پس از ذکر نمونههایی بر علیه انجمن حجتیّه، قبل از درج خاطرهٔ آیتالله خزعلی نوشته شده است: «اما با همهٔ این موضعگیریها وقتی سخن آیتالله خزعلی را میشنویم دوباره شکمان برانگیخته میشود. ببینید و زیاد در این مسئله دقت کنید.» [2]
حدود یکسال بعد یعنی در تابستان ۱۳۸۳ دومین نمونه از خاطرات ناقص که تداعیکنندهٔ حمایت شهید مطهری از انجمن حجتیّه بود، منتشر شد. در خاطرات مرحوم آیتالله سیّد منیرالدّین حسینی شیرازی بهعنوان یکی از اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی، اینگونه آمده بود: «در آن زمان، حضرت امام فراخوان عمومی داده بودند و از همهٔ علمای بلاد مختلف خواسته بودند که اگر پیشنهاد یا انتقادی دربارهٔ پیشنویس قانون اساسی دارند، بیان کنند. امام زمینه و فضا را باز گذاشته بودند تا اگر فرد یا گروهی توان تهیهٔ پیشنویسی بهتر و کمعیبتر را دارد، این کار را بکند تا بعداً جای اما و اگر نماند و گفته نشود که اگر راه را باز گذاشته بودند، ما هم حرفها و طرحهایی داشتیم. معالاسف مرکز مهمی همچون جامعهٔ مدرسین، پیشنویسی برای قانون اساسی پیشنهاد نکرد. در کل برای قانون اساسی، نزدیک به صد پیشنهاد عرضه شد که در میان آنها، تنها حدود پنج پیشنهاد متعلق به مسلمانان بود. یکی از پیشنهادها را حزب جمهوری عرضه کرد و طراح آن آقایان شهید بهشتی، شهید آیت و فؤاد کریمی بودند. پیشنهاد دیگر را سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مطرح نمود. ...انجمن حجتیه نیز به پیشنهاد مرحوم شهید مطهری شروع به نگارش پیشنویسی برای قانون اساسی نمودند. دیگر گروههای سیاسی کشور که بعضاً دارای تفکر التقاطی بودند (از جمله گروه موسوم به امتیها) چیزهایی سر هم کردند؛ ولی در کل به ده مورد نرسید.» [3] این خاطره نیز دلیل دیگری شد مبنی بر حمایت شهید مطهری از انجمن حجتیّه. در شرایطی که «مرکز مهمی همچون جامعهٔ مدرسین، پیشنویسی برای قانون اساسی پیشنهاد نکرد»، «تنها حدود پنج پیشنهاد متعلق به مسلمانان بوده» که یکی از آنها متعلق به انجمن حجتیّه بودهاست. صرفنظر از میزان صحّت این آمار در مورد تعداد پیشنویسها، این سؤال ایجاد میشود که چگونه ممکن است شهید مطهری به انجمن حجتیّهای که تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور را از اساس قبول نداشته، پیشنهاد نگارش پیشنویسی برای قانون اساسی بدهد!؟
بر اساس این دو خاطره، یا چهرهای که از انجمن حجتیّه در جامعه ترسیم شده بود صحیح نبود، یا برخلاف نظر آیتالله خزعلی این شهید مطهری بود که شناخت صحیحی از این گروه نداشت! امّا هر چه که بود شکّی نیست که اینگونه خاطرات، از سویی منحرف بودن انجمن حجتیّه را نزد برخی از افراد زیر سؤال برد و از سوی دیگر نیز خوراکی را برای حامیان انجمن فراهم آورد. بهعنوان نمونه یکی از وبلاگهای حامی انجمن حجتیّه اینگونه تیتر زد: «تأیید مشارکت فعال انجمن حجتیه در تدوین قانون اساسی»[4] و در ادامه نوشت: «انجمن در پاسخ به ندای امام خمینی(ره) و با توصیه شهید مطهری(ره) نسبت به ارائه پیشنهادات در مورد اصلاح متن پیشنویس اولیه قانون اساسی اقدام کرد.» [5]
البته ادّعای حمایت شهیدان مطهری و بهشتی از انجمن حجتیّه، در اولین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از جانب خود این گروه طرح شده بود. بهعنوان نمونه انجمن حجتیه در مجله «رایت» در تاریخ ۲۰ تیر ۱۳۵۸، دو دستخط از این دو شهید به چاپ رسانیده بود. [6] این دستخطها هر چند که شواهد و قرائنی محسوب میشدند برای نگاه مثبت این دو شهید نسبت به انجمن و صحّت دو خاطرهٔ آیتالله خزعلی و حجتالاسلام حسینی شیرازی، امّا بهدلیل گذشت زمان و پرداخته نشدن به موضوع انجمن، دیگر از این اسناد خبری نبود. حتی وقتی این دو دستخط دوباره در بهمن ماه سال ۱۳۸۶ توسط یکی از وبلاگهای انجمن منتشر شدند، توجّهی به آنها نشد. [7] تا آن که جناب آقای رسول جعفریان در پی منازعات رسانهای که در سال ۱۳۹۱ داشتند،[8] با بازنشر این دو دستخط بر صحّت دو خاطره و ادّعای «حمایت شهیدان مطهری و بهشتی از انجمن حجتیّه» مهر تأیید زدند. ایشان در قسمتی از مصاحبه خود با سایت بازتاب در مورد این سندها گفتند: «چند دستنوشته بود از آقای مطهری و بهشتی و چند نفر دیگر مربوط به سال ۱۳۵۵ که در تهران، انجمن حجتیه نمایشگاه کتاب برگزار کرده بود و این بزرگان به تماشای آن رفته بودند و در دفتر یادبود آن مطالبی نوشته بودند. این تصاویر، همان زمان در نشریه انتظار چاپ شده است. من از ایشان خواستم این تصاویر را چاپ کنند. قطعاً اگر قبول کرده بودند، من منعی برای مصاحبه نداشتم. گرچه حرف تازهای هم نداشتم برای گفتن. البته هر کسی میتواند این اسناد را تفسیر تاریخی بکند و من مخالف با هیچ نوع تفسیری که مقبول و معقول باشد، نیستم.» امّا متأسفانه خود ایشان که بهیقین از آثار سوء انتشار سند خام خبر داشتند، هیچگونه تفسیری که مقبول و معقول باشد، در مورد این اسناد ارائه ندادند و لذا بر قوّت ادّعای «حمایت شهیدان مطهری و بهشتی از انجمن حجتیّه» آنهم از جانب مورّخی همچون استاد رسول جعفریان افزوده شد. [9]
همهٔ اینها در حالی بود که اگر کسی در زمینهٔ انجمن حجتیّه تحقیق مینمود و به این خاطرات ناقص و اسناد خام اکتفا نمینمود، میتوانست به نتیجهای غیر از این ادّعا برسد که صدالبته با این خاطرات و اسناد نیز قابل جمع بود. امّا بهیقین نمیتوان از عموم جامعه چنین انتظاری داشت.
آنچه که در کل قطعی است آن است که با نگاهی به عملکرد و آثار شهید مطهری و شهید بهشتی از جمله کتابهای «قیام و انقلاب مهدی(ع)» و «جاذبه و دافعه علی(ع)»، تفاوت مبنایی تفکّر ایشان با انجمن حجتیّه آشکار میشود. امّا برای بررسی سیرهٔ این دو شهید بهصورت جزئیتر و مصداقی در مورد انجمن حجتیّه باید به خاطرات و اسناد دیگری که در این زمینه وجود دارد نیز توجه نمود تا به نتیجهٔ صحیح رسید. البته شکّی نیست که بهدلیل توفیق استفادهٔ بیشتر نظام جمهوریاسلامی از فیض وجود شهید بهشتی، دلایل مربوط به ایشان بیشتر از شهید مطهری است.
اساس نقص ادّعای «حمایت شهیدان مطهری و بهشتی از انجمن حجتیّه» در دو کلمه خلاصه میشود! به این معنا که باید گفت «حمایت برای هدایت» نه حمایت صرف و مطلق. امّا خود این ادّعا نیز نیاز به اثبات دارد که سخنان مرحوم استاد علیاکبر پرورش میتواند دلیلی محکم بر آن باشد. ایشان که یکی از برجستهترین اساتید انجمن حجتیّه در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بودند و جداشدنشان از این گروه، لطمهای همهجانبه برای انجمن بهحساب میآمد، در سخنانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضمن تشریح علل و چگونگی این جدایی، میگویند: «... انجمن را توجه داشته باشید، عدهای در آن زمان از شخصیتها و روحانیون تأیید میکردند. میگفتند حرکتی است و کلیّت تشکیلات را بعضی از آنها قبول داشتند. امّا شیوه را قبول نداشتند. این را صریحاً عرض کنم خود مرحوم شهید مظلوم بهشتی وقتی که فهمید ما از انجمن بیرون آمدهایم، ایشان مرا خواست. من تهران رفتم. گفت: شما از انجمن بیرون آمدهای خوب ممکن است شلاقی باشد. امّا دوستانی که به تبع شما میخواهند بیرون بیایند، نگذار. این حرف ایشان بود. گفتم: آقا چرا؟ گفت: برنامهریزی که با جناب آقای مطهری و بعضی دیگر شده این است که آرامآرام در انجمن فعالیتهای سیاسی را و خلاصه صبغه اسلامی کار را بیشتر کنیم. و این بدنهها آرامآرام فعالیتهایش قوی شود، تا بتوانند آن پوسته را از بین ببرد. کلیّت تشکیلات بهصورت یک تشکیلات سیاسی اسلامی در بیاید و در اختیار حرکت قرار گیرد. ایشان نظرش آن بود. آقای مطهری هم در آغاز انقلاب با خود من در زمینه انجمن صحبت میکردند و من مطالبی خدمتشان میگفتم...» [10]
آنچه که بهروشنی از این عبارات برداشت میشود، تلاش و برنامهریزی شهید مطهری و شهید بهشتی بهعنوان دو بازوی مدیریّتی انقلاب است برای هدایت بدنهٔ انجمن حجتیّه و جذب نیروهای مفید آنان به خطّ امام و انقلاب و سپس تأثیرگذاری از این طریق بر کلّ گروه. چرا که استاد پرورش بهصراحت برنامهریزی انجام شده توسط این دو شهید را به نقل از شهید بهشتی اینگونه نقل میکند: «این بدنهها آرامآرام فعالیتهایش قوی شود، تا بتوانند آن پوسته را از بین ببرد. کلیّت تشکیلات بهصورت یک تشکیلات سیاسی اسلامی در بیاید و در اختیار حرکت قرار گیرد.» پوستهای که امید چندانی به هدایت آنان نبود، در حقیقت همان سران انجمن بودند که حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بر عقاید خود پافشاری میکردند. [11]
درضمن نباید فراموش نمود که خطر برخی دیگر از تفکرات انحرافی آن زمان و آثارشان بر ذهن تعداد قابلتوجهی از نسل جوان دغدغهمند و مذهبی (همچون تفکرات التقاطی و چپگرا و یا انحراف موجود در افکار شخصیّتهای اثرگذاری همچون دکتر شریعتی) آنچنان خودنمایی مینمود که بزرگانی مثل این دو شهید گرانقدر، تلاش برای برطرفنمودن انحراف انجمن و استفاده از پتانسیل جوانان مذهبی این تشکیلات را بهمراتب آسانتر مییافتند. چنانچه این موضوع خودبهخود و در عمل نیز به اثبات رسید و با پیشرفت نهضت امام خمینی (رحمتالله علیه)، تعداد قابلتوجهی از اعضای انجمن، متوجّه مسیر صحیح شده و در آن گام گذاشتند.
امّا خاطراتی نیز وجود دارند که نهتنها ناقص نیستند[12] بلکه نشان میدهند که ادّعای برنامهریزی برای هدایت انجمن، ادّعای دور از واقعیّتی نیست. جناب آقای محمّد پیشگاهیفرد که از پیشکسوتان مبارزه در اصفهان بوده است، در کتاب خاطراتش اینگونه آورده است: «در سال ۱۳۵۱ که ماجرای دستگیری اعضای اولیهٔ مجاهدین خلق، بر فضای سیاسی کشور سنگینی میکرد، ایشان[شهید بهشتی] از من خواستند که مأمور گردآوردن گروههای فعال اصفهان شوم. براین اساس، از افراد مختلف برای شرکت در جلسهای دعوت شد. تا آنجا که من به خاطر دارم، انجمن ضدّ مسیحیّت به ریاست آقای فولادگر، انجمن ابابصیر با نظارت آیتالله خادمی، هیأت قائمیه و هیأت مهدویه، گروههایی بودند که در جلسهٔ یادشده حضور داشتند. آقایان مهندس علوی، [مهدی]اقاربپرست، عبودیت، مصحف و آقای علیاکبر پرورش[که همگی از مسئولین و اعضای ردهبالای انجمن حجتیهٔ اصفهان بودند] هم در این جلسه شرکت کرده بودند. محل برگزاری جلسه هم منزل آقای پرورش بود. شهید بهشتی بهعنوان پیشنهاددهندهٔ جلسه، نبض آن را در دست گرفت. وی از وقایع حساس و مهم تاریخ معاصر سخن گفت، از تفاوت ۳۰ تیر و ۲۸ مرداد و از آنچه بر ایران تا خرداد ۱۳۴۲ رفته بود، از فرصتهای ازکفرفته و همچنین آنچه در خرداد ۱۳۴۲ با وجود سرکوب ظاهری، ایجاد شده و از رکود و رخوتی که پس از آن حاکم گردیده بود، سخن گفت. وی در ادامه، موقعیت جامعهٔ ایران آن روز را چنین ارزیابی کرد: "امروز یکی از موقعیتهای نادر در تاریخ ایران است. بهویژه، در سدهٔ اخیر از لحاظ نیروی جوان و ظهور و بروز تفکرات مذهبی پیوند این دو با هم، موقعیتی استثنایی را در تاریخ ایران به وجود آورده است." وی سپس به حضار گفت: "من به شما نمیگویم که فعالیتهایتان را تعطیل کنید. کارهایتان را داشته باشید، اما اولاً، از حرکتهای بیهدف بپرهیزید و کارهایتان حکم مسکّن موقتی را نداشته باشد، بلکه موجد و موجب حرکت وسیعی در جامعه باشد. ثانیاً حرکت شما باید در جهت پرورش نیروهای کارآمد و در جهت جریان عظیمتری باشد. باید متشکل و در جهت روشنکردن جوانان و در خدمت وحدت جامعه قرار گیرید." بنابراین قرار شد که از طریق من، آقایان نتیجهٔ امر را به آقای بهشتی اطلاع دهند. یک ماهی از این موضوع گذشت، بهجز آقای پرورش که خود جزوی از جریان بود، نتیجهای به دست نیامد. از این رو ناچار شدم دربارهٔ این مسئله با آقای اقاربپرست[رئیس موسسهٔ ابابصیر و مسئول انجمن حجتیهٔ اصفهان] صحبت کنم. در نتیجهٔ آن مذاکره پی بردم که آقایان با هم نشستی داشتهاند و به این نتیجه رسیدهاند که همکاری با آقای بهشتی صلاح نیست، چرا که این همکاری به حرکت آنها لطمه خواهد زد و ساواک را با آنها رودررو خواهد ساخت. من گفتم: "آقای بهشتی از شما کار فکری میخواهد و صحبت ایشان در مورد لزوم ایجاد تشکل فکری بود نه تشکل سیاسی." آقای اقاربپرست گفت: "خیر، حتی زمزمههایی است که ایشان در رأس مجاهدین خلق است و رژیم به او حساس است و ارتباط با او به معنای مرگ حرکت و تشکیلات ما میباشد." صحبتهای آقای اقاربپرست را که در واقع صحبت آن گروهها بود، به سمع و نظر آقای بهشتی رساندم. وی برآشفت و گفت: "من از آقایان متعجبم. اینها فکر میکنند کارهایشان سرانجامی دارد. ما نمیگوییم که همهٔ هدف، مبارزهٔ سیاسی باشد، ولی اگر آقایان دغدغهٔ مبارزه با بهاییت و مسیحیت را دارند باید بدانند اساس مملکت در سیطرهٔ قدرتهای استعماری است و اینان عملهٔ اکلهٔ آنان میباشند. اینها بهجای ریشهکنی به شاخ و برگ پرداختهاند." گفتم: "آقا اینها توجیهپذیر نیستند، زیرا معتقدند این کار تنها به دست امام زمان(عج) میسر و هر حرکت در این راستا بیهوده و آب در هاون کوبیدن است.» نکتهٔ مهم اینکه با وجود این تضاد و اختلاف، شهید بهشتی با این انجمنها قطع ارتباط نکرد، بلکه حتی ارتباط وسیع را توصیه نمود. چرا که به اعتقاد او، در حرکت و فعالیت آنان، افراد مخلص و فعال، شناسایی میشوند و به جرگهٔ انقلابیون میپیوندند. ارتباط آقای علیاکبر پرورش با انجمن در همین زمینه بود.... خیلی از دوستان نزد آقای بهشتی از انجمن حجتیه انتقاد میکردند و به اعضای آن نسبتهایی چون فاسد، غیرقابلهدایت و غیرمنطقی میدادند، اما وی بر این اعتقاد بود که با وجود برخی کجرویها، این انجمن یک تشکیلات منسجم و حسابشدهای در سراسر کشور دارد که توانسته نیروهای بسیار خوب و مستعدی را نیز جذب کند و بنابراین باید سعی شود جوانان متدین را به سمت نهضت امام هدایت کرد.» [13]
البته ادّعای حمایت برای هدایت نیز فقط به این دو خاطره منحصر نمیشود بلکه سخنانی هم از شهید بهشتی وجود دارد که نشان میدهد ایشان به همان میزان که به جلوگیری از نفوذ باقیماندگان بر مسلک انجمن و مخالفان با امام و انقلاب معتقد بودند، به همان میزان نیز به جلوگیری از طرد آنان که به نهضت پیوستهاند، اعتقاد داشتند. ایشان ده روز قبل از شهادتشان، به صراحت در مورد انجمن حجتیّه میگویند: «انجمن حجتیه مجموعهای است از افراد مختلف با شیوههای مختلف. انجمن حجتیه در دوران انقلاب، در رابطه با انقلاب یک موضعگیری بسیار غلط داشت. آن موضعگیری را همان وقت ما رد کردهایم و حالا هم رد میکنیم و آن این بود که فعالیتهای انقلابی را به هیچ میشمرد و فعالیتهای ضدبهایی را همهچیز میشمرد. یعنی دچار یک خودبزرگبینی ضد اخلاق اسلامی بود. اگر این خودبزرگبینی هنوز هم وجود دارد و این آقایان خیال میکنند بالاترین عبادت عبارت است از شرکت در فعالیتهای ضدبهایی، اشتباه میکنند. غرور دارند، مغرورند و خداوند آنها را از این غرور نجات بدهد. اگر ملت ما میخواست فرمایشهای آقایان را گوش بکند، حالا هنوز زیر یوغ شاه بود. بهترین خدمت را به امام زمان(سلامالله علیه) انقلابیون مسلمان کردهاند که راه آن حضرت را به روی امت و به روی دنیا گشودهاند. آن آقایان هم خدمت کردند که خدمتشان در حد خودش ارزش دارد. میگویند حالا این آقایان سه گروه یا چند گروه شدهاند. یک گروهشان هنوز در همان خواب و خیالاند و اصلاً امام و انقلاب را قبول ندارند. خوب اینها نباید اصلاً در مراکز حساس اداره کشور باشند. اینها منحرفاند: از نظر فکر اجتماعی منحرفاند و از نظر برداشت اسلامی دچار انحراف فکری هستند و نباید در سازمان نفوذ کنند. یک عدهایشان انقلاب و امام را قبول دارند، اما صمیمانه در راه آن تلاش نمیکنند. اینها عیبی ندارد در کار باشند، اما در جای خودشان. یک عدهایشان انقلاب را قبول دارند، به امام اعتقاد دارند و صمیمانه هم در راه انقلاب تلاش میکنند. حتی در آن سال قبل از پیروزی انقلاب که فهمیدند اشتباه کردهاند، از اشتباهشان برگشتند و در این راه تلاش میکنند. اینها برادران و خواهران صمیمی ما هستند و نباید به جرم اینکه در انجمن حجتیه بودهاند کنارشان بگذارند. بههرحال موضع ما، تابع موضع فکری و رفتاری این برادرها و خواهرهاست. کسی را با عنوان و برچسب انجمن حجتیه کنار نگذارند.» [14]
با توضیحات فوق، شاید ادّعای حمایت شهید بهشتی از انجمن برای هدایت آنان پذیرفتنی باشد امّا ممکن است هنوز در مورد شهید مطهری پذیرش این ادّعا سخت باشد. هرچند که در سخنان مرحوم استاد پرورش بر برنامهریزی شهید مطهری و شهید بهشتی برای این امر تصریح شده بود، ولی دلیل متقنتری نیز وجود دارد. دلیلی که اثباتکنندهٔ موضوع اصلی مقاله یعنی اهمیّت ثبت کامل خاطرات است. چاپ و نشر خاطرهٔ ناقص و بدون توضیح مرحوم آیتالله خزعلی، شاید آغازی بود بر ادّعای حمایت شهید مطهری از انجمن حجتیّه. امّا این تصویر مبهم و ناقص، با نشر مصاحبهای با آیتالله خزعلی کامل شده و پایان یافت. تکملهای که اثبات میکند شهید مطهری نیز از انحرافات انجمن آگاه بوده و حمایتش از آنان با هدف جذب بوده است. در بخشی از این گفتگو که توسط خبرگزاری فارس منتشر شد، آمده است: «در مورد انجمن حجتیه، بین فضلا و علما بحثهایی مطرح بود. شهید مطهری معتقد بودند: هر چند اینها در اعتقاداتشان انحرافاتی دارند، اما عمیقاً به امام زمان(عج) معتقدند و لذا باید با امام صحبت کنیم که راهی برای جذب اینها به انقلاب پیدا کنیم و طرد آنان کار صحیحی نیست. آقای مطهری برایشان کاری پیش آمد و به مشهد رفتند و خدمت امام رفتم و موضوع را با ایشان مطرح کردم. امام فرمودند شما از طرف من نماینده باش و برو و با آنها صحبت کن. آقای مطهری که از مشهد برگشتند و موضوع را برایشان گفتم، بسیار خوشحال شدند. از آن به بعد بنده بهعنوان نماینده امام در انجمن حجتیه شرکت میکردم و مرتباً هم از قضایای انجمن به ایشان گزارش میدادم.» [15]
البته ذکر این نکته لازم است که این مصاحبه با هدف تکمیل آن خاطره انجام نشده بود و سؤالات مختلفی در آن وجود داشت. ولی اگر این اقدام در زمان حیات آیتالله خزعلی صورت نمیپذیرفت و خاطرهٔ ناقص ایشان، خودبهخود کامل نمیشد، شاید حلّ نگاه شهید مطهری به انجمن حجتیّه مشکل مینمود. به یقین نمونههای فراوان دیگری از خاطرات ناقص در تاریخ شفاهی معاصر ما به ثبت رسیده است که نیاز به تکمیل دارد. و اگر راویان آن در قید حیاتند، باید هرچه سریعتر به آنان مراجعه شود. و از همه مهمتر اینکه اهمیّت ثبت خاطرات کامل بر هرکسی که در این میدان قدم میگذارد، تبیین شود تا از آغاز ثبت خاطرات یک نفر، به این مسئله توجّه نمایند. چرا که ماهی از آب گرفته، همیشه تازه نیست، بلکه ممکن است قبل از صید، مرده باشد!
[1] - خاطرات آیت الله خزعلی، تدوین دکتر حمید کرمی پور، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1382، ص145
[2] - http://www.iranamerica.com/forum/showpost.php?p=46060&postcount=26
[3] - خاطرات حجت الاسلام سید منیرالدین حسینی شیرازی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،چاپ اول تابستان 1383،ص248
[4] - وبلاگ دیدگاه شخصیّتها در مورد انجمن حجتیّه (nazar-hojjatieh.blogfa.com)
[5] - همانجا
[6] - رایت(ویژه نامه امام مهدی(ع))، نیمه شعبان99، ناشر انجمن حجتیه مهدویّه، ص45
[7] - وبلاگ دیدگاه شخصیّتها در مورد انجمن حجتیّه (nazar-hojjatieh.blogfa.com)
[8] - ماجرا از این قرار بود که آقای سجّاد صفارهرندی(فرزند وزیر ارشاد سابق) از طرف نشریهی "پنجره" از استاد جعفریان تقاضای مصاحبه دربارهی انجمن کرد. ایشان نیز به دلیل آن که نگاه مثبتی به این نشریه نداشته و آن را بیطرف نمیدانست، چاپ این دو دستخط را شرط پذیرش مصاحبه قرار داد. از این رو مصاحبهای صورت نگرفت و آقای سجّاد صفارهرندی سخنانی بر علیه استاد جعفریان بیان کرد که منتشر شد. استاد جعفریان نیز در پاسخ، ضمن مصاحبه با سایت بازتاب، این دو سند را منتشر نمود.
[9] - هرچند که قضاوت و تحلیل این دو سند در این مقال نمیگنجد و باید پس از ذکر متن کامل آنها دربارهشان سخن راند، امّا به چند نکته اکتفا میشود. اولاً باید توجّه نمود که این دو سند در مرداد ماه سال56 و در دفتر یادبود "اوّلین نمایشگاه آثار مربوط به امام زمان(ع)" نوشته شده است. از آنجا که برپایی چنین نمایشگاههایی در آن زمان بسیار اندک و کم سابقه بود، به یقین اقدامی مفید و شایسته تقدیر بود و نادیده گرفتن اقدامات مثبت انجمن، خلاف اخلاق. درثانی در این دو دستخط، از نمایشگاه و زحمات انجمن در برپایی آن تقدیر شده نه آن که کلّ افکار و اعمال انجمن حجتیّه تأیید شده باشد. سوم اینکه آیا امکان ندارد شخصیتی در این دفتر مطلبی نوشته باشد ولی به خاطر عملکردهای بعدی انجمن به خصوص در سال57، نظرش تغییر کرده باشد؟ آیا نباید قبل از استناد به آن دستخط، در پی آخرین نظر آن فرد در مورد انجمن بود و اگر نظری یافت نشد، آنگاه استناد کرد؟ چهارم اینکه آیا نمیتوان برای هدف این دو شهید از این اقدام، دلیلی غیر از تأیید انجمن در نظر گرفت؟ (در ادامه مقاله خود به خود به این سئوالات پاسخ داده خواهد شد.) اینها حدّاقل تفاسیر مقبول و معقولی است که میتوان دربارهی این دو سند ارائه داد.
[10] - نشریه کمیته ی فرهنگی جهاد سازندگی استان چهار محال و بختیاری، سال1360
[11] - به عنوان نمونه استاد جعفریان درباره رهبر این گروه یعنی شیخ محمود حلبی مینویسد: «روشن است که بعدها آقای حلبی نسبت به امام بدبین شده و در مجالس خصوصی از ایشان بد میگفت. این مطلب مورد تأیید بسیاری از نزدیکان ایشان نیز قرار دارد.» جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص463
[12] - نویسنده این مقاله دربارهی خاطرهای که در ادامه ذکر میشود، با راوی آن صحبت کردم.
[13] - خاطرات محمد پیشگاهی فرد، تدوین رضا مختاری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول تابستان1385، ص115
[14] - 27/3/1360، دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی- کتاب حزب جمهوری اسلامی،آیت الله دکتر بهشتی، انتشارات روزنه، چاپ1390، ص207- این کتاب که به گفتارها، گفتگوها و نوشتارهای شهید بهشتی پیرامون حزب جمهوری اختصاص دارد، زیر نظر بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی منتشر شده است.
[15] - خبرگزاری فارس (http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940629001300)