16 مرداد 1400
جریان فکرى وابسته به مهدى هاشمى
جریان مهدى هاشمى را مىتوان یکى از پیچیدهترین جریانات فکرى متن انقلاب دانست. پیچیدگى و مرموز بودن این جریان فکرى به پیچیده شدن آن در لفافهاى از شعارهاى انقلابى، زرورقى از مذهب و سوءاستفاده از پشتوانه بیت مرجعیت مربوط است.
این جریان به القا تفکرى در بین گروههاى مختلف مردم از هر سن و صنف بازمىگردد که با تفکر انقلاب اسلامى و حتى برخى مبانى مسلم تشیع، تفاوت ماهوى داشت. بىشک، اصرار و ابرام امام (ره) بر روشن شدن این جریان، در این نکته نهفته است که ایشان نیز بر آن بودند تا ماهیت واقعى جریانى که به نام انقلاب و سوءاستفاده از نام آن، اهداف خود را دنبال مىکرد، براى مردم به ویژه نسل جوان و تحصیل کرده آشکار شود، جریانى که حتى آبشخورهاى فکرى آن در بسیارى از موارد با آبشخورهاى اسلام در تضاد بوده و هست.
این حرکت امام را از زاویه دیگر، مىتوان در مسیر پالایش انقلاب دانست. حرکت نخست، در برخورد با ملىگراها و دولت موقت تجلى یافت و حرکت دوم، برخورد امام با لیبرالها در دولت بنىصدر است. امام (ره) با شناختى که از خود گذشتگى و به خدا پیوستگى مردم و صاحبان اصلى انقلاب داشتند، بر این باور بودند که هیچ قدرتى توان رویارویى با این نهضت را نخواهد داشت. ایشان در سخنان خود همواره بر این نکته تأکید مىکردند که این مردم و نهضت ابرقدرتها را به خاک ذلت خواهد کشاند. نگرانى امام (ره)تنها از جریانهایى بود که با مهآلود کردن فضاى سیاسى و فرهنگى کشور و سوءاستفاده از صداقت و صمیمیت مردم در دفاع از ارزشهاى انقلابى، مفاهیمى را به نام انقلاب و اسلام مطرح کنند و یا بسط و گسترش دهند که ریشه در باورهاى فرهنگ غرب و یا شرق داشته باشد.
امام (ره) همچنین، نگران جریانهایى بود که به نام انقلاب و در متن آن زمینه نفوذ گروههاى مختلف التقاطى و ضد انقلاب را در پیکره نظام هموار ساخته، با انگشت نهادن بر نقاط مشترک تمامى گروههاى معارض با انقلاب، جریان خاصى در مقابل اسلام اصیل سازماندهى مىکردند. مىتوان تضمین آینده انقلاب را از سوى امام (ره) و آیندهنگرى ایشان را در برخورد قاطع با این جریان، در بخشى از اعترافات مهدى هاشمى یافت. او با معرفى حرکت خود و همفکرانش به عنوان یک «طیف فکرى انفعالى»، به ویژگى آن اشاره مىکند که در درازمدت، توان اداره جریانهاى فکرى مخالف را در زیر چتر حمایتهاى یک فرد و یا یک تشکل، در نهاد خود به همراه دارد؛ هر چند که وى دستیابى به یک استراتژى واحد را از سوى این جریانهاى فکرى مختلف و به هم پیوسته امرى محال برمىشمارد:
«...اگر بخواهیم در راستاى حق قدم برداریم تعبیر تشکیلات براى طیف موجود یک تعبیر نادرست است زیرا قوام هر تشکیلات به چند چیز است: یکى رهبرى، دیگرى استراتژى و بالاخره سازمان یافتگى افراد، در رابطه با اهداف و استراتژى که با نگرشى منصفانه مشاهده مىکنیم هیچ یک از ارکان مزبور در مورد دوستان ما یا کسانى که به نام دوستان ما بازداشت شدهاند صادق نیست. به نظر من بهترین کلمه «طیف فکرى» است. زیرا در طیف نه سازمان یافتگى شرط است و نه استراتژى معینى، بلکه تنها ملاک تشکیل طیفها نیز بر دو نوع است: یکى طیفهاى ابداعى که جمعى همفکر و همسو بر اساس یک سلسله نقطه نظرها با یکدیگر تشریک مساعى مىکنند و دیگرى طیفهاى انفعالى که در عکسالعمل جریانات دیگر بهم مرتبط مىشوند و به نظر من طیف موجود از قبیل نوع دوم است. زیرا بدون یک هماهنگى قبلى تدریجا افراد و جمعیتهایى تحت فشار و خصوص، سیاسى و در انفعالى از آنها، با یکدیگر مرتبط گشتهاند و ارتباطشان به گونهاى است که اگر بالفرض بخواهند یک خط استراتژیک را در جمع خود به تحلیل بگذارند دچار صد و هشتاد نظریه و رأى متضاد خواهند شد....»
به تصویر کشیدن این تفکر هنگامى مشکل مىنماید که آن را حرکتى سیال و غیرایستا بیابیم که در سیر مطالعاتى، تغذیه فکرى و مراحل رشد خود، خوشه چین همه نحلههاى فکرى و سیاسى به شمار مىرود. در این مسیر است که این تفکر به «نقطه مشترکى» با سایر گروهها و جریانهاى دیگر دست مىیابد و هر یک را در یک نقطه نظر، همفکر خود مىداند و در حقیقت پل ارتباطى سایر جریانها محسوب مىگردد. این اندیشه بر این باور است که در عینیت بخشیدن به مبانى فکرى و اخلاقى مورد نظر خود در جامعه، مىتوان با همه حرکتهاى ضد انقلاب در «مرز مشترک» همقدم و همراه شد. جریان مهدى هاشمى را مىتوان تنها جریانى در متن انقلاب دانست که معجونى از اکثر جریانهاى فکرى، سیاسى، اسلامى، غیر اسلامى، انقلابى و ضد انقلابى است. در آغاز بحث اندیشههاى مهدى هاشمى و با مدد جستن از اعترافات او در خصوص ویژگى تفکرات وى و همراهانش، خودبهخود، معادله چند مجهولى که سالها ذهن افراد و گروهها را به خود مشغول ساخته بود حل مىشود. این پرسش که: چگونه فردى چون مهدى هاشمى، قبل از انقلاب، در عین همکارى و همفکرى با عناصر چپگرا، با وابستگان انجمن حجتیه مراوده دارد؟ چگونه مىتوان در این جریان، به افرادى با افکار مختلف و پیشینه معلوم برخورد کرد که نوعى همزیستى و همکارى مسالمتآمیز با یکدیگر دارند و بىمحابا با جریانهاى دگراندیش ارتباط برقرار مىکنند؟
اسناد، اعترافات، عملکردها، موضعگیرىها، اطلاعیهها و نوارهاى سخنرانى مهدى هاشمى گویاى این واقعیت است که این گروه با جریانهاى فکرى و سیاسى دیگر، چه در مقولههاى اخلاقى و چه در زمینههاى فکرى و یا سیاسى، داراى «نقطه مشترکى» بوده و هست و تنها حفظ همین نقاط مشترک را رمز ادامه حیات خود مىداند. در این رهگذر به تصویر کشاندن مبانى اندیشه مهدى هاشمى و تطبیق و تحلیل آن با جریانهاى دیگر، در این مقال نمىگنجد، از این روست که در بسیارى از موارد، ریشه برداشتهاى این جریان در زمینههاى گوناگون سیاسى، اجتماعى و دینى به مخاطب واگذار شده است.
پی نوشت:
[1]. پرونده مهدى هاشمى، ج 2 ص 17 و 18.
برگرفته از کتاب «بن بست» منتشره از سوی اداره کل اطلاعات اصفهان