11 آبان 1396

زندگی نامه طیّب حاج رضایی


میثم حیدری

زندگی نامه طیّب حاج رضایی

 روز 11 آبان 1342 طیب حاج رضائی 53 ساله و اسماعیل رضائی 38 ساله که در وقایع قیام اسلامی 15 خرداد به جرم حمایت از امام خمینی دستگیر و در مهر گذشته به اعدام محکوم شده بودند در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران شدند.

از میان همه کسانی که نامشان با واقعه پانردهم خرداد ۱۳۴۲ در آمیخته است طیب حاج رضائی چهره منحصر بفردی است. مرکز بررسی اسناد تاریخی از طریق ارائه اسنادی از آرشیو ساواک به شرح سابقه مردی می پردازد که نامش یکسره تحت الشعاع فرجام او قرار گرفته است، سابقه ای که به زعم نویسنده کتاب هیچکس در صدد اختفاء آن نیست.
کتاب آزاد مرد مقدمه دوازده صفحه ای خود را با تشبیه طیب به 'حرّ ریاحی' سمبل آزادگی و مردانگی حماسه کربلا آغاز می کند و با ذکر اولین نشانه های بروز مخالفت طیب با شاه و پیوندش با روحانیت ادامه می یابد تا آنجا که در گزارشی از ساواک در سال ۱۳۳۶ می خوانیم: "طیب حاج رضایی چهار صندوق میوه به منزل آیت الله کاشانی برد."
نویسنده سپس با ذکر گزارش دیگری از خبرچین ساواک که در آن ارتباط طیب با طرفداران آیت الله کاشانی را بر ملا می کند نتیجه می گیرد: " این نمونه ای از حرکات مرحوم طیب است حتی در دورانی که به شاه وفادار بود، تدین و ریشه های اعتقادی خود را رها نکرد."
در ادامه گزارش می آید که "طیب سر دسته جمعیتی بود که از میدان بار فروشان به تظاهرات و مبارزه پرداختند" و سرانجام در پایان روز تاریخی ۱۵ خرداد سپهبد نصیری فرماندار نظامی تهران در گزارش ویژه ای به شاه اعلام می کند: " شخص طیب حاج رضایی مسئوول اصلی این اقدامات است."
فدایی شاه یا انقلابی مسلمان؟
طیب دستگیر می شود و در نخستین بازجویی خود جهت فریب بازجو اعلام می کند: "من همچنان فدایی شاه بوده و هستم و حاضرم تمام زندگیم را در راه شاه بدهم."
مقدمه آنگاه پس از اعدام او به عنوان متهم ردیف یک به واکنش طبقات و اقشار مختلف مردم در گزارشی از ساواک می پردازد. در بخشی از این گزارش آمده است " اعضای جبهه ملی بین مردم تبلیغ می کنند که نتیجه خدمت به شاه همین است."
در پایان مقدمه و در خلاصه زندگی نامه طیب می خوانیم: "... او در سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد بود که تاج بخش تلقی می شدند. اما در اثر یک تحول روحی، طیب به نهضت اسلامی پیوست..."
کتاب با درج گزارش های شهربانی و ساواک ادامه می یابد، قدیمی ترین سند آن به تاریخ ۱۷/۱۰/۲۳ نامه ای ست که از شهربانی تهران به بندرعباس ارسال شده و در آن سبب بازداشت او را اتهام قتل دانسته اند.
بار دیگر در دوران زمامداری مصدق در تاریخ ۱۰/۱۲/۳۱ و به دستور فرماندار نظامی تهران به همراه شعبان جعفری(معروف به شعبان بی مخ) بازداشت می شود. طیب و هم بندانش در اعتراض به این بازداشت در نامه ای به فرماندار نظامی تهران می نویسند، " این جانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب تو قیف و بازداشت نموده اند."
کتاب در زیر نویس توضیح می هد که عوامفریبی های شاه که "گاه با تبلیغات خود را تحت الحمایه امام زمان یا حضرت ابا الفضل العباس معرفی می کرد تا مردم به زندگی او به دیده اعجاز بنگرند اما هر آنچه تبلیغ بیشتر کردند، کمتر به دست آوردند اما در این میان برخی افراد عامی نیز این سخن را پذیرفتند، چه بسا افرادی چون طیب بر اساس چنین باوری به یاری شاه رفته باشند."
پس از کودتا
به هر جهت طیب به پاس خدماتش در وقایع ۲۸ مرداد از جانب وزارت دفاع ملی به یک قطعه مدال درجه ۲ رستاخیز مفتحر می شود و آنگاه در کتاب کلیشه ای داریم از کارت عضویت طیب در جمعیت قیام رستاخیز ۲۸ مرداد؛ او کمی بعد به عضویت هیئت رئیسه این جمعیت منصوب می شود.
از سال ۱۳۳۶ به تدریج نشانه های بد قلقی طیب بروز می کند؛ گزارشی از هتاکی او و مضروب نمودن چند نفر از کارکنان اتوبوس خط ۱۵، گزارشی از مراجعه او به منزل آیت الله کاشانی... و آنگاه در گزارشی در سال ۱۳۳۷ می خوانیم، "طیب حاج رضائی تغییر لحن داده و با طرفداران آیت الله کاشانی طرح دوستی ریخته..."
در گزارش دیگری در سال ۱۳۴۱ و پانویس مربوط به آن روشن می شود که امتیاز انحصار واردات موز را از او گرفته اند و به دیگری داده اند و حتی او را با کارد مضروب کرده اند.
چیزی کمتر از یک ماه بعد شخصی از طرف اهالی و کسبه خیابان مولوی در نامه ای به رئیس سازمان امنیت گزارش می دهد که طیب به اتفاق چند چاقوکش دیگر به مغازه اش حمله کرده اند و "عکس شاهنشاه و کلیه اموال و اثاثیه را خورد نموده و بعدا آنچنان شروع به فحاشی به کسبه و اهالی نموده اند که مردم از ترس مغازه های خود را بسته، پا به فرار گذارده اند."
شرح وقایع 15 خرداد
     مسئولان انتظامی تظاهرات.... متوجه شدند که باند شعبان بی مخ در حالیکه هر یک دشنه ای در آستین پنهان کرده اند در میان جمعیت....وول می خورند... آنان بی درنگ با شادروان طیب تماس گرفته از او جهت خنثی ساختن این توطئه استمداد کردند

 
بخشی از کتاب آزاد مرد
 
ضمن طرح مسئله امتیاز موز در دو گزارش دیگر، شکایت از طیب در اسناد بعدی ادامه پیدا می کند اما در گزارشی رئیس ساواک تهران اصالت این شکایات را مورد تردید قرار می دهد. و آنگاه روز تاریخی ۱۵ خرداد فرا می رسد.
مولف کتاب در پانویس نقش طیب را چنین توضیح می دهد: "مسئولان انتظامی تظاهرات.... متوجه شدند که باند شعبان بی مخ در حالیکه هر یک دشنه ای در آستین پنهان کرده اند در میان جمعیت....وول می خورند... آنان بی درنگ با شادروان طیب تماس گرفته از او جهت خنثی ساختن این توطئه استمداد کردند. دیری نپائید که عده ای از افراد ورزیده و یکه بزن های طیب حرکات چاقوکشهای مزدور را تحت نظر قرار دادند. باند شعبان بی مخ که خود را در محاصره یکه بزنهای طیب می دیدند ماستها را کیسه کرده بیرون رفتند."
در تهران حکومت نظامی اعلام و طیب دستگیر می شود، در زندان به او حمله ور شده و او را مجروح می کنند و بعد اعترافاتی از بقیه دستگیرشدگان که همگی طیب را مسبب اصلی ماجرا اعلام کرده اند. طیب همه چیز را انکار می کند و حتی وقتی از وابستگی سیاسی اش می پرسند پاسخ می دهد: "من طرفدار شاه هستم و به هیچ یک از جمعیتها بستگی ندارم."
سپس مراسم عزاداری او را در دهه محرم مورد پرسش قرار می دهند و وقتی به او می گویند شیخ باقر نهاوندی در شبهای تاسوعا و عاشورا در تکیه انبار گندم مطالبی علیه دولت اظهار نموده و مردم را تحریک نموده است، طیب پاسخ می دهد: "شیخ باقر نهاوندی شب تاسوعا در تکیه شرکت نکرد و شب قتل نیز در روی منبر علیه ورود 'جینالولو بریجیدا' سخنرانی نموده و در مورد شعبان جعفری اظهار نموده که رفته است دست جینا را بوسیده و یک قالیچه به نامبرده هدیه داده و حالیه عزاداری می کند."
در باز جویی دیگری وقتی به او می گویند شما که از از اشخاص با نفوذ میدان بار فروشی هستید چگونه از علت اصلی تشنجات اخیر اظهار بی اطلاعی می کنید پاسخ می دهد: "من با علما و روحانیون تماس و ارتباطی ندارم... من فقط در ده روز اول ماه محرم عزاداری می کنم و در سایر ایام سال بیشتر وقت خود را در میخانه ها می گذرانم."
فرجام کار
سرانجام طیب به اعدام محکوم شد؛ وکیل مدافع او در دادگاه می گوید: "خالکوبی طیب دلیل علاقمندی او به کشور است." خانواده اش نیز از "پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی" آزادی او را درخواست می کند.
وکیل طیب حتی یاد آور می شود که او "تمثال شاهنشاه فقید را بر روی شکم و پس از آن تمثال مبارک شاهانه را با تاج پهلوی و دو پرچم ایران بر روی سینه و تمثال خجسته دیگری از ذات اقدس ملوکانه را بر روی دست خویش خالکوبی کرده که همین تحمل چندین هزار سوزن بر بدن برای حک این تمثال های مقدس نشانه نهایت علاقه و دلبستگی بی شائبه [او است]..."
اقدامات خانواده و دوستان او بجایی نرسید و حکم اعدام در بامداد روز 11 آبان 1342 در میدان تیر حشمتیه به اجرا در آمد. ساواک در گزارشی اعلام می کند: "تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصا اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنان وجهه ای داشته است کاملا غیرمنتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است." 


http://www.yamahdibia.loxblog.com/post/318/%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%20%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87%20%d8%b7%db%8c%d9%91%d8%a8%20%d8%ad%d8%a7%d8%ac%20%d8%b1%d8%b6%d8%a7%db%8c%db%8c%20.%20%d8%b2%d9%86