24 دی 1392
نسبت جنبش دانشجویی با امام خمینی و دیگر جریانات حوزوی
جماران ـ سیدعمادالدین محمودی: جنبش دانشجویی جریانی خوشنام و اگرچه گاه ناکام است اما همچنان از اثرگذارترین جریان های سیاسی در ایران محسوب می شود. برهه پیروزی انقلاب اسلامی و دهه نخست پس از آن از مهم ترین دوره های اثرگذاری جنبش دانشجویی در ایران است. از سوی دیگر بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی اثرگذارترین و پرنفوذترین شخصیت حوزوی بر جنبش دانشجویی محسوب می شود. لذا بررسی نسبت جریانات دانشجویی با منش، روش و بینش حضرت امام از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در روز وحدت حوزه و دانشگاه بررسی این نسبت و مقایسه آن با نسبت جنبش دانشجویی با دیگر جریانات حوزوی می تواند زوایای جدیدی از پیچیدگی های مسئله وحدت حوزه و دانشگاه را آشکار سازد.
آنچه در پی میآید، گفت و گوی جماران با دکتر شمس الدین وهابی در باب نسبت جنبش دانشجویی و اندیشه حضرت امام است. وی از فعالان دانشجویی سابق، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران و عضو جبهه مشارکت است که پیش از این نمایندگی مردم تهران در مجلس ششم را عهدهدار بود.
به نظر شما جهت گیریها و رویکردهای جنبش و جریانات دانشجویی متاثر از چه عواملی بوده است و این جنبش حامل چه مولفههایی در فضای دانشگاه و جامعه بوده است؟
جنبش دانشجویی در تمام ادوار خود متاثر از محیط سیاسی جهانی و داخلی بوده است. این تاثیر پذیری خاص جریان های دانشجویی ایران نبوده و نیست. آن دسته از مولفههای سیاسی برون دانشگاهی بر دانشگاهها تاثیر گذارند که به نوعی در فضای روشنفکری کشور و جهان هژمونیک بوده و تاثیر گذاری قوی داشته باشند. آنچه در طی نزدیک به یک قرن از زمان تاسیس دانشگاه تهران در کشور شاهد آن بودهایم، تعامل دائمی دانشگاه با محیط بیرونی خود بوده است .علاوه بر درسخواندههای حوزههای علمیه، تا قبل از تاسیس دانشگاه، حاملان اصلی رویکردهای سیاسی را فارغ التحصیلان دانشگاه های خارج از کشور تشکیل میدادند. پس از تاسیس دانشگاه، حاملان اصلی عمده رویکردهای سیاسی در کشور را درس خواندههای دانشگاه و حوزههای علمیه تشکیل می دادهاند. درس خوانده های داخلی دانشگاه ها به تدریج رو به فزونی نهاده و نقش بزرگی را در ساخت روشنفکری کشور به عهده گرفتند. تفاوت این دو تیپ درس خواندههای دانشگاهی داخل و خارج کشور آن بود که تیپ درس خواندههای خارج عمدتا برخاسته از خانوادههای نسبتا مرفه بوده، در حالی که درس خواندههای داخل کشور عمدتا برخاسته از خانوادههای فرودست تر (به لحاظ اقتصادی) بودند.
به طور کلی سه عامل هویتی مذهب، سوسیالیسم و ناسیونالیسم چه نقش و جایگاهی در سامان معرفتی-سیاسی این جریانات داشتند؟
رویکرد دینی به مسائل و مشکلات اجتماعی در ایران، تاریخی طولانی را با خود به همراه داشته و همراه با نظریهپردازیها و نیز عملکردهای مختلف بوده است. ناسیونالیسم و سوسیالیسم دو رویکردی بود که نسبت به رویکرد دینی موخرتر بودند. سوسیالیسم عمدتا پس از انقلاب بلشویکی و ایجاد اتحاد جماهیر شوروی در جهان طرفداران زیادی پیدا کرد. وقوع انقلاب کوبا به طرفداران سوسیالیسم در کشورهای تحت ستم، نسبت به آرمانها و روشهای سوسیالیستی روحیه مضاعف داد. پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای مسلط در شکافها و مسائل داخلی خود درگیر و گرفتار شدند و فرصتی پیدا شد تا امواج ناسیونالیستی در سراسر جهان سر برآورده و موجهای قوی آگاهی بخش آن در سراسر جهان بین مردم محروم و تحت ستم تشدید و تقویت شود، و رژیم های ناسیو نالیستی در سراسر جهان برپا گردند.
در ایران هر سه گرایشها به طور قوی وجود داشتند و از ابتدای تاسیس دانشگاه، دانشجویان دانشگاه را تحت تاثیر خود قرار دادند. زیرا مسائل ایران عمدتا توسط همه حاملان این سه خط اصلی فکری و سیاسی تحلیل و مورد اقدام قرار میگرفت.
هر یک از رویکردهای سیاسی در ایران، دارای دوران رونق و رکودی بودهاند. برخی از این رویکردها درزمان رونق رویکرد رقیب خود، دچار افول شده و برخی نیز با یکدیگر به طور موازی پیش رفته و بعدا مسیرهای رونق و رکود متفاوتی را داشتهاند. این سه رویکرد کاملا مستقل از یکدیگر نبودهاند بلکه اجزا و عناصری از هر یک از این رویکردها؛ در رویکردهای دیگر یافت میشدهاند و تاثیر پذیری حاملان هریک از رویکردها، از سایر رویکردها موجب می شد که طیفی از گرایشات ایدئولوژیک و در نتیجه رویکردهای سیاسی حاصل شود. در این میان، جریان دانشگاهی مذهبی در مقاطع زمانی مختلف هم دارای عناصری از رویکردهای سوسیالیستی و هم رویکردهای ناسیونالیستی بوده اند. مروری بر سازمان هایی که در یک قرن اخیر در فضای مبارزاتی توسط نیروهای مذهبی ایجاد شدند، این موضوع را تایید میکند.
در این میان جهت گیری نیروهای مذهبی مبتنی بر چه عواملی بوده است؟
نیروهای مذهبی مبارز دانشگاهی با محوریت گفتمان و علائق دینی متاثر از هر دو نحله فکری و عملی دیگر بودهاند. کما اینکه حدود دو دهه است که لیبرالیسم نیز به عنوان یک جریان مدعی و هژمونیک پا به عرصه نهاده است. هژمونیک شدن لیبرالیسم در سنوات اخیر نیز معلول فضای جهانی است که از 1980 به بعد آغاز شد و با فروپاشی شوروی خود را به عنوان رقیب مهم و عمده ای مطرح کرد که آثار آن در گرایشات حاملان اخیر رویکردهای سیاسی ایران، هم در حوزه و هم در دانشگاه مشهود است. تاکید بر فردیت به عنوان مبنای بینش سیاسی و اعتقاد به رستگاری منبعث از فردگرایی، آثار خود را هم در حوزههای فکری و هم عملیاتی به صورت عمیقی بر جا نهاده است. اوج و فرود هریک از این رویکردها معمولا زمانی صورت میگیرد که ابتدا رویکردهای رقیب، عاجز از تئوریزه کردن مشکلات و ارائه راه حلهای مناسب بودهاند و راه حلهای این رویکردهای رقیب، نتیجه مطلوب به بار نیاورده است. فرود هر رویکرد نیز زمانی اتفاق افتاده است که آن رویکرد در صحنه واقعیت های اجتماعی نتوانسته ادعاهای خود در خصوص رفع مشکلات مورد ابتلای جوامع نشان دهد. این اوج و فرودها ادامه دارد؛ زیرا اساسا هیچ کدام از این جریانها درک کامل و جامعی از عوامل امروزین موثر بر حیات انسانی نداشته و همگی دچار یک نگرش نسبی هستند و بخصوص آنکه راه حل های منبعث از آنها یا آزمون نشدهاند یا آنکه نو شدن جوامع، مسائل جدیدی را به وجود آورده است، که در قدرت تبیین آن رویکرد نبوده است. رویکرد دینی نیز گاه واجد برخی از خصلتهای ناپایداری بوده است. زیرا برخی رویکردهای دینی نیز بر اساس تفاسیر دینی ارائه میشود؛ و نه قطعیتهای دینی. اینکه گفته می شود که متون دینی دارای بطون مختلف می باشد و هر بطن نیز خود بطن های دیگری دارد و شناخت این بطون توسط همه امکان پذیر نیست؛ در حقیقت اشاره به آن دارد که بسیاری از رویکردهای دینی نیز بر اساس تفسیر از دین ارائه می شود. به طور مثال درخصوص جنبش و قیام امام حسین علیه السلام در بین صاحب نظران دینی تفاوتهای بنیانی وجود دارد و این تفاوت دیدگاهها حتی موجب بحث های حاد و تند در درون مرکز تعلیم و تعلم معارف دینی یعنی حوزه علمیه بوده است.
یکی از مباحثی که همواره مورد تاکید تحلیل گران و فعالان سیاسی بوده است، استقلال دانشگاه و جنبش دانشجویی از احزاب و یا به تعبیری کانون های قدرت است. لذا نسبت این جریانات با محیط بیرون از دانشگاه را چگونه باید تحلیل و تفسیر کرد؟
به دلیل آنکه دانشگاه با محیط بیرونی رابطه داشته است، موضوعات نظری و عملی مطرح در میان حاملان رویکردهای سیاسی به درون دانشگاه ها و جنبش دانشجویی کشور نیز نفوذ داشته و خواهد داشت. نظریه استقلال دانشگاه از جریانات بیرون دانشگاهی اساسا با واقعیت ها تطابق ندارد. البته استقلال تشکیلاتی از احزاب با تاثیر ناپذیری از محیط بیرونی و از جمله احزاب ، دو موضوع متفاوت می باشند . به رغم آنکه برای جنبش دانشجویی یک حسن و مزیت است که تشکیلات آنها مستقل از احزاب نباشد اما نمیتوان انکار کرد که آنها از احزاب و و گروهها و گرایشات متاثر می شوند. زیرا هر حزب، گروه و یا محفل برون دانشگاهی نیز در پی یکی از این رویکردهای هژمونیک به وجود میآید و ادامه فعالیت میدهد. این است که زیست جنبش دانشجویی با جنبش های برون دانشگاهی عجین است.
رویکرد انجمنهای اسلامی در این میان مبتنی بر چه اصولی بوده است؟
انجمنهای اسلامی دانشگاهها در طول حیات خود با محوریت و کانونی بودن دین در باورها و عملکردشان، همواره متاثر از رویکردها و گرایشات دیگر بودهاند. این مختصات جنبش دانشجویی با توجه به تحلیل ارائه شده در هر دوره زمانی میتواند تغییر یابد. به عنوان مثال تفسیر جامعهگرایانه از دین و یا تفسیر فردگرایانه از دین هر دو در کانون مباحث متفکران حوزوی و دانشگاهی وجود داشتهاند. دو دیدگاه افراط و تفریط (دیدگاههای قطبی شده) در خصوص این دو نوع رویکرد وجود داشتهاند، در حالی که دین به هر دو موضوع اشاره داشته است و امکان تفاسیر جامعه گرایانه و فرد گرایانه از دین؛ به مفهوم حضور هر دو عناصر در رویکرد دینی می باشد. اینکه در یک دوره زمانی، یکی از این دو رویکرد مورد اقبال قرار میگیرد؛ بستگی به ماهیت مشکلات اجتماعی دارد، که یکی از این دو نوع رویکرد را مقبول تر میسازد. بنابراین در طول زمان بسته به موضوعات مورد ابتلا در آن مقطع یا دوره زمانی خاص، دوری و نزدیکی به یکی از این رویکردهای قطبی شده به وجود خواهد آمد و این امری اجتناب ناپذیر است. زیرا انسان عمدتا در حالت و شرایط خود زندگی می کند و آن حال و شرایط بر نوع نگرش او و اتخاذ باورهای او بی تاثیر نیست.
نسبت و مرز بندی ایدئولوژیک و تشکیلاتی دفتر تحکیم وحدت و دانشجویان پیرو خط امام با سایر تشکلهای اسلامی، بر چه اساسی بود؟
دفتر تحکیم وحدت یک جریان خلقالساعه نبود که در مقابل یک جریان خاص به وجود آمده باشد. دفتر تحکیم تکامل تشکیلاتی فعالیتهای دانشجویان مذهبی بود که در انتقال از دوران خفقان به دوره انقلاب پیروز بود، که قطعا شرایط زمانی نیز در نحوه این تکامل بیتاثیر نبود. دفتر تحکیم وحدت به عنوان پاسخی به یک نیاز بود و آن هم نیاز به وجود یک تشکیلات هماهنگ کننده بین انجمنهای اسلامی دانشگاهها تلقی میشد. تحکیم وحدت یک حزب نبود که توسط یک عده موسس ایجاد شود؛ بلکه اساسا و فی نفسه ماهیت مستقلی داشت، و برآمده از یک نوع اجتماع دموکراتیک بین انجمنهای اسلامی دانشجویی دانشگاهها بود. انجمنهای اسلامی میراثی از یک سنت پر تلاطم عملکردهای سیاسی بودند که از ابتدای دانشگاه و با وجود سه گرایش دینی، ناسیونالیستی و مارکسیستی؛ پر تکاپو و سرزنده فعالیت داشتهاند. این انجمنها دوران پر حادثه و پر ماجرایی را طی کرده بودند. به عنوان مثال؛ تا قبل از بحران ایجاد شده در سازمان مجاهدین و کودتای ایدئولوژیک در آن سازمان، انجمنهای اسلامی با چپهای مارکسیستی دانشگاه، در مسائل مربوط به مبارزات ضد آمریکایی و ضد دیکتاتوری همکاری داشتند و سعی میکردند تا مسائل و اختلافات ایئولوژیک را حاد نکرده و محل معارضه قرار ندهند، تا موجب بهرهبرداری رژیم قرار نگیرد. این موضوع را در محیط های برون دانشگاهی نیز در روابط بین مارکسیستها و مذهبیون میتوانستید مشاهده کنید. اما وقتی کلید تعرضات و تعارضات ایدئولوژیک در بیرون زده شد؛ آثار آن در دانشگاه نیز نمود پیدا کرد. در همین دوران است که بهتها و بحرانها شعله ور میشود و با کمی تاخیر، موج جدیدی رخ می دهد که موج بزرگ انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی بود که با خود مفاهیم جدید و رویکردهای جدید به مسائل را همراه داشت. به عنوان مثال؛ گل در برابر گلوله رویکردی کاملا متفاوت با رویکرد چشم در برابر چشم یا شستن خون با خون بود. دانشجویان سر برآورده از بحران های ذکر شده، با تاثیر از انقلاب اسلامی کم کم مرزبندیهای خود را با طرفداران و هواداران سازمان مجاهدین روشن کردند. به طوری که در اول انقلاب هم مارکسیست ها، هم مجاهدین، و هم دانشجویان مذهبی که نقد کننده هر دو جریان بودند؛ حضور فعال داشتند و فعالیت میکردند.
اولویت فعالان دانشجویی در دوره ابتدای انقلاب در کدام جهت بود؟ و در این راستا با چه جریاناتی قرابت فکری و عملی داشته و چه اقداماتی در راستای پیگیری اهداف شان صورت دادند؟
مسائل اولیهای که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب در دستور کار قرار گرفت؛ مسائل اجتماعی بود، که در راستای گرایشات حمایت از محرومین و مستضعفین تا مدتها سر فصل اقدامات دانشجویان بود. این تیپ دانشجویان با فعالین کارگری گره خوردگی داشتند. حضور سه کمیته پرقدرت کارگری در دانشکده فنی دانشگاه تهران، دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه پلیتکنیک و همکاری آنها با یکدیگر موجب ارتباطات وسیع و وثیق با فعالان کارگری و موضوعات کارگری شده بود. در همین ایام اقدام به تشکیل جهاد سازندگی، از دیگر اقداماتی بود که در راستای مشی حمایت از محرومین، و با محوریت و مدیریت این انجمن ها در کل کشور و به صورت یک نهضت عمومی عملیاتی شد .
با تشدید درگیریهای سیاسی جریاناتی که در انقلاب حضور داشتند، دانشگاه شاهد چه تحولاتی بود؟ به تعبیر دیگر نقش دانشگاه و جریانات دانشجویی در درگیری های نیروهای سیاسی چگونه بود؟
در حالی که انجمنهای اسلامی با محوریت مسائل اجتماعی کار را دنبال میکردند، درمقطع زمانی پیروزی انقلاب که دیکتاتوری حذف شده بود، با دو موضوع مواجه شدند. اول آنکه جناح بندیهای داخلی بین نیروهای سیاسی تشدید شد. نمود این تعارضات در بیرون دانشگاهها و در درون دانشگاه بود. اولین شعلههای تعارض که بیشتر ماهیت براندازانه و مسلحانه داشت، در کردستان و در گرگان و گنبد توسط گروههای مارکسیستی و تجزیه طلب بالا گرفت. با توجه به آنکه این گروهها عمدتا در محیط های دانشگاهی پایگاه داشتند، دانشگاه به یک صحنه آرایش عملیاتی نیروهای سیاسی تبدیل شد. در ابتدا مارکسیستها و سپس مجاهدین بیشتر حالت متعرضانه و تهاجمی خشن علیه انقلاب داشتند. دوم آنکه دانشجویان مذهبی تدریجا با گرایشاتی در دولت موقت مواجه شدند که رویکرد به مسائل اجتماعی را حمایت نمی کرد ( نمونه آن در داستان به وجود امدن جهاد سازندگی بروز پیدا کرد ). همچنین تمایلات و شور انقلابی مردم و نیز فعالین سیاسی در رابطه با امریکا و حضور قیم مآبانه آنها در ایران که با طراحی کودتا علیه دکتر مصدق به صورت جدی پایه ریزی شد، و بعدا به حضوری سازمان یافته در شریانهای حیاتی ایران منجر شد؛ هیچ پاسخ مطلوبی داده نمی شد. مجموع این مسائل موجب شد که اندک زمانی کوتاه مجددا مسائل سیاسی به صورت قوی در دستور کار انجمن ها قرار گرفت. مجموع این موضوعات، مسئله وحدت انجمنهای اسلامی پیرامون دفاع از کلیت انقلاب و اهداف آن را به اقدام عاجلی تبدیل کرده بود که برای هماهنگی بین خود؛ نام موقت دفتر تحکیم وحدت را انتخاب کرده بودند.
یکی از نکات تاکید شده در مرامنامه تحکیم؛ الگو قرار دادن اسلام فقاهتی است. چه تصوری از اسلام فقاهتی در این دوره وجود داشت؟
13 ابان 58، در شرایطی اتفاق افتاد که هنوز مرامنامه و اساسنامهای برای تحکیم وحدت تصویب نشده بود و شکل گیری تحکیم وحدت هنوز تا مرحله تکامل خود فاصله داشت. بعد از 13 ابان جریان اولیه دفتر تحکیم وحدت از فعالیتهای دفتر خود به دور افتاد. گرچه در این زمان دوستان دیگری در تحکیم حضور داشتند که نزدیکی فکری بیشتری با جمع اولیه داشتند؛ اما به لحاظ اولویت بندی مسائل، نگاه ها متفاوت بود.
اما صرف نظر از این مسائل، دیدگاه و رویکرد امام به مسائل موجب شده بود که اسلام مطرح شده توسط امام به عنوان یک منبع تئوریک و نیز رویکرد سیاسی اجتماعی ایشان، در نسخه اوائل انقلاب انجمن ها مورد توجه قرار گیرد.
گرچه تأثیرگذاری امام خمینی بر جامعه فراگیر بود؛ اما گاه بخشی از جامعه نوعی «اینهمانی» میان دیدگاه و رویکرد حوزه ها و امام خمینی قائل بودند؛ این در حالی است که در حوزهها، مشارب فکری گوناگون و متفاوتی با امام خمینی وجود داشت و دارد که برخی از آن ها فاقد نوآوریها و نیز جامعیت امام است. البته عدم وحدت نظری در حوزه ها موضوع تازه ای نبوده است و مشارب مختلف فکری حوزه از قدیم با هم جدالهای جدی و عمیق داشتهاند؛ که اوج آنها در تعارضات اخباریگری و اصولیگری تجلی داشته است.
آنچه که موجب شد که انجمن های اسلامی سریعتر از جامعه تفاوت میان رویکردهای نوآورانه امام خمینی را با دیگر رویکردهای حوزوی درک کنند و فاصله خود را با دیگر رویکردهای حوزوی بیشتر کنند؛ ماهیت پیروزمند انقلاب اسلامی و نوآورهای امام خمینی در رهبری انقلاب و نظام ونواوری های ایشان در فقه سیاسی و فقه اجتماعی بود.
بنابراین باید میان مفهوم اسلام فقاهتی به معنای عام آن و اسلام فقاهتی امام خمینی تفاوت قائل شد؛ چه آنکه برخی از رویکردهای فقاهتی اساسا در تلاش برای حذف نوآوری های فقهی امام خمینی بوده و هستند؛ نمونه آشکاری از این نوع رویکرد را می توان در تلاش های انجام گرفته برای حذف مفهوم جمهوریت از فقه سیاسی امام خمینی دید.
در مجموع ، نوآوری و رویکرد خاص رهبری امام خمینی از یک طرف و سابقه تجربی رویکرد های دیگر که در قبلا توضیح داده شد از طرف دیگر، موجب شد در تعادل و موازنه بین رویکردهای مختلف و سابقه تجربی آنها، رویکردهای امام بر انجمنهای اسلامی هژمونیک شود.
این گرایش به تفکر و منش امام، از سویی محصول پیروزمند بودن انقلاب و نوآوری های دیدگاه فقه سیاسی امام خمینی و از سوی دیگر ناشی از آزمون نامناسب سایر نحله های فکری بود. این درست مشابه الگوی نحوه تاثیر امواج انقلابی بر شالوده های فکری و تئوریک است که درهر انقلاب پیروزمندی و در برههای خاص، موجب تفوق ایدئولوژیک رهبران انقلاب، نسبت به سایر نحلههای فکری می شود.
در اینجا باید یادآوری کرد که در شرایط کنونی نیز اگر علمای حوزه نتوانند به سئوالات فعالان جنبش دانشجویی نزدیک شده و قوام و قرار مفاهیم ایدئولوژیک را در عینیت تداوم دهند، روشن است که خواستههای این جنبش، خواستههای هویت طلبانه شده و چالشهای هویتی و در نتیجه ایدئولوژیک را تا مدتها در کانون چالشها قرار خواهد داد. این مسئله یک موضوع جامعه شناسی معرفتی است که باید به آن از این منظر نگاه کرد .
در این جا باید به نکته دیگری اشاره کرد و آن این که اسلام فقاهتی در مفهوم عام آن اساسا معطوف به تفقه در دین می باشد؛ که در همه حوزههای دینی از فلسفه و کلام و عرفان و تفسیر تا رساله های عملیه را شامل می شود.
آنچه که سنت فقه در حوزههای علمیه می باشد؛ عمدتا معطوف به یک بخش خاص از فقه است، که عمدتا مربوط به رفتار فردی یک فرد مسلمان می باشد و در رسالههای عملیه منعکس می باشد. اما نیاز دانشجویی یک نیاز مندی جامع می باشد و در ابتدا یک نیاز هویتی و ماهیتی است که به حوزههای فلسفه، کلام، عرفان و تفسیر برمی گردد و در مرحله بعد به رساله های عملیه. از دیگر نیازهای جنبشهای دینی دانشجویی، مسائلی است که مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی است. برخی آن را به فقه سیاسی و فقه اجتماعی تعبیر کردهاند. این بحث به مفهوم آن است که در رسالههای عملیه می بایست این نوع مسائل نیز گنجانده شده و زیر بناهای فکری و نظری آن در میان دانشجویان و نیز طلاب علوم دینی با گستردگی و عمق مطرح و بحث شود. استقبال دانشجویان از مباحث مربوط به سیره سیاسی و حکومتی امیرالمومنین و مبانی قرآنی آن، از این گونه گرایش ها حکایت دارد. بنابراین آنچه بیشتر مورد نظر جنبش دانشجویی از گذشته تا کنون بوده است؛ معطوف به اسلام فقاهتی به مفهوم عام آن است. اگر این مفهوم عام را که مرتبط با بحثهای هویتی و مورد نیاز دانشجویان میباشد در نظر بگیریم، رابطه جنبش دانشجویی دینی و علمای حوزه که بر این سیاق می اندیشند و عمل می کنند حفظ خواهد شد.
استقبال و رو آوری جنبش دانشجویی قبل از انقلاب به دو اندیشمند بزرگ یعنی شهید مطهری و مرحوم دکتر شریعتی و دیگر متفکران و جریانات، حکایت از نیازهای فلسفی ، اجتماعی و سیاسی در بین دانشجویان می کند . شهید مطهری به عنوان عالمی بزرگ عمدتا در مباحث فلسفی مورد توجه جنبش دانشجویی بود و مرحوم دکتر شریعتی به عنوان نظریه پردازی که اسلام را با برداشت های سیاسی و اجتماعی با رویکرد انقلابی مطرح می کردند، تاثیر گذاری فراوان داشتند. هر دو بزرگوار در حوزههای مورد نظر موثر بودند، در این دوران به این دو به عنوان تعارض نگریسته نمیشد، بلکه به صورت تلفیقی مورد بهره برداری جنبش دانشجویی قرار می گرفت.
جماران