28 تیر 1400

بررسى علل قتل عبدالحسین هژیر


مصاحبه داود امینی با محمّدمهدى عبدخدایى

بررسى علل قتل عبدالحسین هژیر

     ..... متأسفانه نامزدهاى نیروهاى متمرکز، براى ملّى شدن نفت، پیروزى به دست نمى‌آورند. علتش هم این بوده که وقتى صندوقهاى رأى را برمى‌دارند و مى‌برند توى مدرسة سپهسالار (شهید مطهرى فعلى) که آراء را بشمارند، اتفاقا از کسانى که پاى صندوقهاى رأى خوابیده بودند، سید حسین امامى و خلیل طهماسبى‌و... نیمه‌شب مى‌بینند که سربازان ارتش به مسجد حمله مى‌کنند، مسجد را محاصره مى‌کنند، صندوقها را از مسجد سپهسالار برمى‌دارند، مى‌برند اداره فرهنگستان ــ اداره فرهنگستان همین وزارت ارشاد اسلامى فعلى است. در آنجا صندوقها را عوض مى‌کنند. وقتى صندوقها را عوض مى‌کنند، این هشت نفر از توى صندوق در نمى‌آیند. در آنجا خلیل طهماسبى داد و فریاد مى‌کند. تلفن مى‌کنند حسین مکى مى‌آید. به هر حال، سربازها صندوقها را مى‌برند. در نتیجه، در دور اول انتخابات دورة شانزدهم، اسامى این آقایان از صندوق بیرون نمى‌آید؛ اسامى نمایندگان دربار بیرون مى‌آید؛ چون صندوقها عوض شده است.

     نواب صفوى مى‌بیند که همة نقشه‌ها نقش بر آب شده است. در اینجاست که فدائیان اسلام تصمیم مى‌گیرند هژیر را بزنند. چون معتقد بودند به اینکه هژیر در انتخابات دخالت کرده است و آنها پیروزى در انتخابات را مقدمة ملّى شدن نفت، یا مقدمة مخالفت با قرارداد گس ـ گلشائیان مى‌دانستند. به همین جهت، تصمیم مى‌گیرند او را از میان بردارند.

     البته، نواب صفوى استدلالش این بود که وقتى رژیم با اشاره خارجیها در انتخابات دخالت مى‌کند و صندوقها را عوض مى‌کند، در حقیقت، این محاربه است؛ چون عین سرباز خارجى عمل مى‌کند و بر ماست آن کسى را که چنین کارهایى مى‌کند از میان برداریم. نواب معتقد بود که دفاع مى‌کند؛ این عمل را ترور نمى‌دانست. مى‌گفت: اصلاً ترور واژه‌اى است که از غرب آمده. ما با ترور اصلاً کار نداریم. ما آن کسى را که به منافع مذهبى و ملّى ما هجمه کرده دفع مى‌کنیم. حتى اگر وزیر دربار یا نخست‌وزیر باشد.

     به همین جهت، در همان سال ــ که محرم آن سال مرسوم بود شاه طاق شال بدهد. شاه مى‌خواست چهرة دموکراتیک داشته باشد، برخلاف رضاخان که جلوى دستجات مذهبى را مى‌گرفت، اینها طاق شال مى‌دادند؛ و بعضیها مى‌گویند طاق شال ترمه هم مى‌دادند. قرعة فال به نام امامى خورد، و او در روز سوّم امام حسین (دوازدهم محرم) به مسجد سپهسالار رفت. هژیر، به نمایندگى از شاه، در مجلس شرکت کرده بوده. در کنارش ظهیرالاسلام متولى مسجد و مدرسة سپهسالار نشسته بوده. سید حسین امامى با اسلحه به هژیر شلیک مى‌کند. چون صداى جمعیت عزادار زیاد بوده، اول مردم فکر مى‌کنند لامپ ترکیده. مى‌گویند که چون ظهیرالاسلام هم امامى را از زمان جریان مرگ کسروى مى‌شناخته، مى‌گوید بچه سید چکار کردى؟ چکار مى‌کنى؟ امامى یک مشت هم به ظهیرالاسلام مى‌زند. امامى فکر مى‌کند که چون شلوغ بوده، اسلحه‌اش کارگر نیفتاده است. با انتهاى اسلحه‌اش به سر هژیر مى‌کوبد تا اینکه به هژیر حالت تهوع دست مى‌دهد و استفراغ مى‌کند. مرحوم امامى اسلحه‌اش را ول مى‌کند و فریاد الله‌اکبر مى‌کشد. فریاد الله‌اکبرش که بلند مى‌شود، مأمورین دستگیرش مى‌کنند. بعد هم به محض اینکه دستگیرش مى‌کنند، با صراحت اعلام مى‌کند: من هژیر را زدم. هژیر محارب با اسلام است؛ من وظیفة شرعیم را انجام دادم. روزنامه‌هاى آن موقع را که نگاه مى‌کنیم خیلى جالب است؛ مى‌بینیم که خبرنگار مى‌رود در زندان امامى را ببیند، مى‌گوید: احساس کردم که امامى مثل اینکه شب دامادیش است؛ خوشحال است.

     دولت حکومت نظامى اعلام مى‌کند. پروندة امامى تحویل دادگاه نظامى داده مى‌شود، در صورتى که این کار برخلاف قانون بوده است؛ چون زمانى امامى شروع به این کار مى‌کند که در شهر حکومت نظامى نبوده است. حکومت نظامى، قانونا، مى‌توانسته پرونده‌هاى مربوط به وقایعى را که در زمان حکومت نظامى انجام مى‌گیرد، تحویل دادگاههاى نظامى بدهد و از مادّة 5 حکومت نظامى استفاده کند؛ امّا امامى را در دادگاه نظامى محاکمه مى‌کنند. احتمالاً چهل روز این جریانات طول مى‌کشد؛ امامى محکوم به اعدام مى‌شود. تلاشهاى فدائیان اسلام هم به جایى نمى‌رسد. فدائیان اسلام اعلامیه مى‌دهند، مسئولیت مرگ هژیر را به عهده مى‌گیرند و اعلام مى‌کنند که ما هژیر را زدیم. اعلام هم مى‌کنند که این عمل در رابطه با انتخابات بوده است. خیلى صریح و واضح مى‌گویند که انتخابات مخدوش و قلابى بوده است؛ ملت ایران این انتخابات را قبول ندارد. خود این مسئله جدیدى مى‌شود. شاه، یا ارتش، براى اینکه اعمال قدرتى کرده باشد امامى را محکوم به اعدام مى‌کند و احتمالاً چهل روز پس از مرگ هژیر، امامى اعدام مى‌شود.

     نواب صفوى اعلامیه‌اى مى‌دهد که خدایا این قربانى عزیز، فرزند عزیز زهرا را از ما بپذیر. شهادت امامى را نوعى پیروزى براى ملت ایران اعلام مى‌کند. فشار بر آزادگان زیاد مى‌شود. اعدام امامى در جلوگیرى از حرکتهاى مردمى تأثیر نمى‌کند؛ امّا، مهم‌ترین مهرة رژیم از میان برداشته مى‌شود. به همین جهت است که انتخابات مرحله اول دورة شانزدهم باطل اعلام مى‌شود. یکى از اسناد این رویداد سخنرانى مرحوم آیت‌اللّه طالقانى در چهاردهم اسفند سال 1357، در احمدآباد، بر سر قبر دکتر مصدق است. او با صراحت اعلام مى‌کند آنها ــ فدائیان اسلام ــ یک اعدام انقلابى کردند و وکلاى مردم را به مجلس فرستادند.

     به هر جهت، انتخابات مرحله اول دورة شانزدهم در تهران باطل اعلام مى‌شود و به دور دوّم مى‌افتد. آثار مرگ هژیر نمودار مى‌شود و اعدام امامى، به جاى اینکه براى رژیم اثر خوبى داشته باشد، اثر معکوس پیدا مى‌کند.

     با ابطال مرحله اوّل انتخابات دوره شانزدهم، و تجدید انتخابات، نیروهاى ملّى و مذهبى ــ و باید بگوییم بیشتر مذهبى ــ که از بطلان انتخابات خوشحال بودند، مجددا وارد فعالیت مى‌شوند. در نتیجه، در انتخابات مرحله دوّم دورة شانزدهم، این هشت نفر، که نامزدهاى جبهة ملى هستند، به مجلس راه پیدا مى‌کنند: آیت‌اللّه کاشانى، دکتر مصدق، دکتر بقایى، مکى، نریمان، دکتر شایگان، عبدالقدیر آزاد و ابوالحسن حائرى‌زاده. اینها وقتى که انتخاب مى‌شوند، نخست‌وزیر وقت تلگرافى مى‌کند به مرحوم آیت‌اللّه کاشانى که در تبعید بوده و در لبنان به سر مى‌برده، تقریبا به این مضمون که چون شما نمایندة مردم تهران هستید، مى‌توانید به کشور بازگردید. چون آن موقع نمایندگان مردم از مصونیت پارلمانى برخوردار بودند ولى امروز برخوردار نیستند.

 

 


برگرفته از کتاب تکاپوهاى آرمانگرایانه اسلامى (فدائیان اسلام، از زبان محمّدمهدى عبدخدایى) منتشره از سوی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران -