17 تیر 1393

تحریف تاریخ


تحریف تاریخ

تحریف تاریخ انقلاب اسلامی، یکی از اهداف اساسی دشمنان است و کسانی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم از ‏انقلاب ضربه خورده اند، از جمله عوامل این تحریف هستند. اینگونه افراد با قرار گرفتن در جریان نقشه راهی ‏که دشمنان انقلاب اسلامی برای مقابله با آن طراحی کرده اند، به خدمت بیگانگان در می آیند تا با استفاده از ‏موقعیتی که در آن قرار دارند و با بهره گرفتن از لحنی که مأنوس با قشرهای متفاوتی از مردم است، پیمودن این ‏مسیر را برای آنان تسهیل کنند.‏

اینگونه نویسندگان، گاهی برای آنکه حتی یک نکته کلیدی را به نفع دشمنان انقلاب اسلامی، تغییر دهند، آن ‏را لابه لای یک نوشته چند صد صفحه ای، که در برگیرنده بسیاری از واقعیات هم هست، قرار می دهند تا به ‏مرور زمان، این مطلب را به نسل هایی که در متن وقایع نبوده و شناخت کافی از زمان و زمانه آن ندارند، القا ‏کنند. به همین دلیل است که امام خمینی(ره) چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در پنجم مرداد سال ‏‏١٣٥٧، در پیامی به ملت ایران، بر این نکته تأکید می کنندکه: «لازم است برای بیداری نسل های آینده و ‏جلوگیری از غلط‎‎نویسی مغرضان، نویسندگان متعهد، با دقت تمام، به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی ‏بپردازند و قیام ها و تظاهرات مسلمانان ایران را در شهرستان های مختلف، با تاریخ و انگیزه آن، ثبت کنند تا ‏مطالب اسلامی و نهضت روحانیت سرمشق جوامع و نسل های آینده شود. ما که هنوز در قید حیات هستیم و ‏مسائل جاری ایران را که در پیش چشم همه ما به روشنی اتفاق افتاده، دنبال می کنیم، فرصتطلبان و ‏منفعتپیشگانی را می بینیم که با قلم و بیان، بدون هراس از هرگونه رسوایی، مسائل دینی و نهضت اسلامی را، ‏برخلاف واقع جلوه می دهند... .‏

شکی نیست که این نوشتجات بیاساس، به اسم تاریخ، در نسل های آینده، آثار بسیار ناگواری دارد. از این جهت، ‏روشن شدن مبارزات اصیل اسلامی در ایران از ابتدای انعقاد نطفه اش تاکنون و رویدادهایی که در آینده اتفاق ‏می افتد، از مسائل مهمی است که باید نویسندگان و علمای متفکر و متعهد، بدان بپردازند. درست آنچه را ‏امروز برای ما روشن و واضح است، برای نسل های آینده، مبهم است و تاریخ، روشنگر نسل های آینده است و ‏امروز قلم های مسموم، درصدد تحریف واقعیات هستند؛ باید نویسندگان امین، این قلم ها را بشکنند.» یکی از ‏کسانی که به رغم سابقه روشنش در وابستگی به گروهک های الحادی و زندانی شدن در دوران نخستوزیری ‏امیرعباس هویدا، به دلیل همین وابستگی، پای به عرصه تاریخ نگاری گذاشت و به شیوه تک نگاری، در اولین ‏نوشته خود، در مقوله تاریخ، به تطهیر چهره هویدا پرداخت، دکتر عباس میلانی است. نوشته ای که از او، با ‏عنوان «معمای هویدا» به چاپ رسیده، هرچند در برگیرنده مطالب قابلتوجهی از تاریخ حضور بیگانگان در ایران ‏است و به نقش هدایتگری آنان در اداره احزاب و گروهها و افراد، اشارات قابل ملاحظه ای دارد، ولی در عین حال ‏با زیرکی خاصی برای تحریف برخی از واقعیات مسلم تاریخی، تلاش کرده است. یکی از این موارد، اثبات جدایی ‏امیرعباس هویدا، از تشکیلات بهائیت است. او، برای اینکه در نوشته خود، این مطلب را به اثبات برساند، با ‏صراحت تمام، از بهائی بودن پدر هویدا – حبیب‏الله عینالملک - و پدر بزرگ او - میرزا رضا قناد - سخن ‏میگوید؛ ولی وقتی به هویدا می رسد، در ابتدا، برای اثبات تاریخ ولادت او، به گونه ای ظریف، قرآن را - که سال ‏ها پیش، بابیان و بهائیان، آن را منسوخ می دانستند - شاهد می گیرد و می نویسد: «روز تولد امیرعباس، «برف ‏همه جا را فراگرفته بود.» البته درباره هیچکدام از این موارد، سند رسمی معتبری در اختیار نداریم. آنچه را می ‏دانیم مدیون این واقعیت ایم که مادربزرگ هویدا سال و فصل - و نه روز - تولد او را «پشت قرآن در صفحه ‏سفید قبل از سوره فاتحهالکتاب» نوشته بود.» ( معمای هویدا – ص ٤٥)‏

نوشتن تاریخ تولد فرزندان در پشت قرآن، کاری بود که تا سال های نه چندان دور، بین بسیاری از خانوادههای ‏مسلمان ایرانی مرسوم بود و شنیدن این مطلب برای هر فرد مسلمانی که یا شاهد این سبک بوده یا از پدر و ‏مادرش شنیده، احیاگر حس شیرینی است که یادآور رعایت آداب اسلامی، در زمان تولد است و همین حس ‏شیرین، کافی است تا در ارزیابی شخصی نسبت به کسی که درباره او، این آداب، صورت گرفته، تأثیرگذار باشد. ‏آنچه در این نقل استنادی او جالب است، اینکه وی حتی در این نقل، سویه پدری یا مادری این «مادر بزرگ» ‏را مشخص نکرده است. برای روشن شدن این تحریف تاریخی - که برای تطهیر چهره سراسر آلوده هویدا در باور ‏و اعتقاد و عمل صورت می گیرد - مرور بخشی از تبار خانوادگی هویدا، که در کتابی تحت عنوان «قصه هویدا» ‏به همین قلم، تحریر یافته را، یادآوری می کنم و خوانندگان عزیز را، به مطالعه بخش «هویدا و بهائیت» این ‏کتاب دلالت می دهم: «بین دولتمردان رژیم پهلوی، امیرعباس هویدا از معدود افرادی است که در حدود 30 ‏سال و اندی حضور در مصادر مختلف اداری و سیاسی - که مهم ترین آن نخست وزیری بود - هرگز از پیشینه ‏خانوادگی خود سخن نگفت. او تنها در دستنوشتههای خاطرهگونه ای که در چند شماره سالنامه دنیا به چاپ ‏رسید، به نقل گوشه ای از خصوصیات اخلاقی پدرش پرداخت و مشاهدات خویش را از سفر به همراه او به ‏شامات، برشمرد.»‏

بر همین اساس بود که سابقه خانوادگی او، همواره در ابهام قرار داشت تا جایی که مأموران ساواک، در گزارش ‏های خود، گاهی، حتی نام پدر او را به اشتباه، چیز دیگری ثبت می کردند و کسانی هم که از سابقه او اطلاع ‏داشتند، به دلایل مختلف، یا فرصت نقل آن را نیافتند یا عمدا سکوت کردند. اولینباری که از گذشته تاریخی ‏خاندان هویدا سخن به میان آمد، زمانی بود که او در کابینه حسنعلی منصور، متصدی وزارت دارایی شد. در این ‏زمان، اعلامیه ای با عنوان «هویدا کیست؟» انتشار یافت و در آن از سوابق خانوادگی او - البته به‏طور کاملا ‏ناقص - پرده برداشته شد: «پدر بزرگ هویدا، میرزا رضا قناد از بهائیان مخلص و فداکار و مجذوب عباس افندی ‏بود. او به واسطه نزدیکی با عباس افندی از غضب مردم مسلمان بیم و هراس داشت و از اقامت در ایران نگران ‏بود، لذا به عکا رفت و مستخدم و نوکر دستگاه عباس افندی شد و بهلحاظ تعصب و علاقه ای که به این فرقه ‏داشت، مورد لطف و محبت خاص او قرار گرفت.» حبیبالله عین الملک، - پدر هویدا - اولین فرزند میرزا رضا ‏قناد بود که سه سال بعد از ورود کاروان میرزا حسینعلی نوری - که بهائیان او را بهاءالله می دانند در عکا به دنیا ‏آمد و در مکتب بهائیت، رشد و نمو کرد: «عباس افندی، حبیبالله خان پسر میرزا رضا قناد را که پدر وزیر فعلی ‏دارایی بود، مشغول تحصیل کرد و دو سال هم او را به هزینه خود برای ادامه تحصیل به اروپا فرستاد.» از حبیب ‏الله عینالملک دو فرزند پسر به نام های: امیرعباس و فریدون به جای ماند که حاصل ازدواج او با افسرالملوک ‏سرداری بود. نیای پدری افسرالملوک، سردارانی بودند که در زمان حکومت بر ایروان، در جنگ های اول و دوم ‏ایران و روس، دست به خیانت آلودند و موجبات عهدنامههای گلستان و ترکمانچای را فراهم کردند. پدر بزرگ ‏افسرالملوک، عبدالحسینخان فخرالملک، مشهور به «کُفری» بود که بعدها لقب ناصرالسلطنه گرفت. ‏عبدالحسینخان کفری، پسر محمدحسنخان سردار ایروانی بود که در عیاشی و بی فضلی شهرت داشت. ‏محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، درباره او می نویسد: «یکشنبه ٧ رمضان ١٣٠٢ ق: امروز شاه (ناصرالدین شاه) به ‏سیاهچال میروند. دیروز به من فرمودند حاضر باشم. صبح سوار شدم و رفتم. در بین راه به ولیخان سرتیپ ‏برخوردم. نزدیک قلعه به مرکب شاه رسیدم. در بین راه وسط دره چند درخت بید داشت. عبدالحسین خان پسر ‏سردار ملقب به فخرالملک چادر زده بود، شاه فرستاد تحقیق کردند. ابوالحسن خان، پسر خاله فخرالملک رفت و ‏آمد گفت دو سال است که این بیدها را خریده، هر سال تابستان اینجا می آید و الان بچه خوشگلی داشت، ‏شراب خورده ومست بود.»‏

عبدالحسین خان، در سال ١٣٠٧ ق، پس از آن‏که مغضوب ناصرالدین شاه واقع و لقب فخرالملکی از او گرفته ‏شد، به اروپا رفت و پس از دو سال اقامت در آنجا، به ایران بازگشت. آنچه باعث شد تا او، مجددا مقرب ‏ناصرالدین شاه شود، به این شرح ثبت شده: «٨ شعبان ١٣٠٩ ق: عبدالحسین خان که فرنگ رفته بود، دو سال ‏قبل مواجبش را قطع نمودند. لقبش را به ابوالحسن خان دادند. آن هم با ملکم (میرزا ملکم خان ارمنی) و ... ‏دست یکی کرده بود هرآنچه خواست در روزنامهها نوشت و دیشب با دو زن فرنگی ورود نمود. صبح به توسط ‏وزیر اعظم آمد. چند روز دیگر حتما از مشاورین دولت هم خواهد شد. هرکس بیشتر خیانت کند، مقرب تر ‏خواهد شد... .‏

‏١٧ شعبان ١٣٠٩ ق: عبدالحسین خان فخرالملک سابق لقب ناصرالسلطنه گرفته، تیول خیلی معتبری از بلوکات ‏شیراز با سرداری شمسه مرصع خلعت گرفت. این عبدالحسین خان بهقدری در این مدت دو سه سال فرنگ، به ‏شاه خیانت کرد که اگر یک وقتی به دست می آمد، باید او را قطعه قطعه می کردند، چون از روسپی های فرنگ ‏دو نفر زن همراه آورده و گویا پسند خاطر وزیر اعظم می باشند، تمام تقصیرات او عفو شد...» علت شهرت ‏عبدالحسین خان به «کُفری»، لامذهبی و کثیفی او بود؛ کما اینکه علت ارتباط تنگاتنگ او با یحیی خان ‏مشیرالدوله نیز همین مسئله و «قوه جذابیت و قوه هم جنسی» بیان شده است. یحیی خان مشیرالدوله، ‏چهارمین همسر عزت الدوله – خواهر ناصرالدین شاه- بود که از او صاحب دو فرزند شد؛ یکی حسین خان ‏معتمدالملک و یکی هم افسرالسلطنه. ارتباط عبدالحسین خان با یحیی خان، منجر به ازدواج سلیمان خان ادیب ‏السلطنه – پسر عبدالحسین خان – با افسرالسلطنه شد.‏

سلیمان خان ادیب السلطنه نیز، همچون پدر، دارای مشربی عرفی بود و از دیگر سو، به میزانی به فرهنگ ‏فرانسویان دل بسته بود، که هر شب قبل از خواب، فرزندانش را وادار به خواندن سرود فرانسه می کرد. حاصل ‏ازدواج افسرالسلطنه، با سلیمان خان، فرزندانی بود که یکی از آنها، افسرالملوک بود که با عین الملک ازدواج ‏کرد و مادر هویدا شد. حال که عباس میلانی، از یادداشت تاریخ تولد هویدا در صفحه سفید پشت قرآن، خبر ‏داده، کاش برای خوانندگان نوشته اش، مشخص می کرد که منظور وی از این «مادر بزرگ» افسرالسلطنه است ‏یا همسر آذربایجانی میرزا رضا قناد، که در عکا و در حلقه تشکیلات بهائیت قرار داشت! ‏


ابراهیم ذولفقاری ‏نویسنده کتاب « قصه هویدا »