چند پرده از زندگی حسین فاطمی
در بامداد چهارشنبه 19 آذر ماه 1333صدای هشت گلوله ممتد فضای خواب آلود تهرانیان را آشفت و اندک مدتی بعد سکوت کاملی شهر را مجدداً به خواب فراخواند.
54 سال بعد ــ 1378ــ پریوش سطوتی همسر حسین فاطمی با رئیس جمهور ایران در امریکا دیداری داشت و دو سال بعد به تهران آمد و با مقامات ایرانی گفتو گو کرد و سپس دستگیر شد و اندکی بعد آزاد. نه آمدنش دلیلی داشت و نه گرفتنش و نه رفتنش. تنها چیزی که باقی ماند دفترچه یادداشتهای شخصی فاطمی بود که در نهاد ریاستجمهوری ماند و هرگز به دست چاپ سپرده نشد. به راستی حسین فاطمی کیست؟
96 سال پیش یعنی به سال 1296 در شهر نائین و در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. پدرش سیفالعلما بود که همین نام نشان از حرارت درونش داشت. وی به یار محرومان و مظلومان شهر شهره بود.
حسین همراه دو برادر دیگرش ــ مصباح و نصرالله ــ کسوت پدری را در بر نکردند و به سوی درس غیر دینی رفتند و هر یک تحصیلاتی عالیه یافتند. حسین که کوچکترین آنان بود با کمک برادرانش دستی به قلم برد و از همان سالهای ابتدای نوجوانی تجربه نویسندگی در روزنامه باختر یافت.
در اواخر حکومت استبدادی رضاشاه به علت مقالهای منتشر نشده ولی بررسی شده اداره سانسور مدتی در زندان ماند ولی با اشغال ایران با بسیاری دیگر از ایرانیانی که بیخود و بیجهت در زندان بودند آزاد شد.
جوان 24ساله ما اینک در اوج آمادگی و در فضای پر شر و شور پس از دیکتاتوری مطلقه قرار داشت. طوفان روزنامههای آزاد سر برآوردند و حسین فاطمی روزنامه برادرش در اصفهان ـ باختر ـ را به سرپرستی گرفت. تند و تیزی قلم وی در باختر همانند تندو تیزی قلم الگویش یعنی محمد مسعود در روزنامه مرد امروز شد. الگویی که بعدها نام نشریه وی در تهران را تبدیل به باختر امروز کرد.
علاقه به تحصیل، وی را در سال 1324راهی پاریس کرد. رشته حقوق وی را راضی نمیکرد و با اینکه آن را ادامه داد در کلاسهای روزنامهنگاری هم ثبتنام کرد. دو سال بعد که محمد مسعود در تهران ترور شد بر روحیه وی به شدت تاثیر گذاشت. به طوری که وقتی به ایران بازگشت ــ 1327ــ باختر امروز را به سیاق مرد امروز راه انداخت. نگاهی به عنواین سرمقالههای این روزنامه که به دست فاطمی نگاشته میشد خط مشی فکری وی را آشکار میکند:
از رنج گرسنگی خود را به دار میکشد
با این میلیاردها پول چه میکنند
این ماشین شکسته را باید عوض کرد
راحت با ملت شوخی میکنند
ملت گرسنه ایمان ندارد
واقعاً ایران جای بدی نیست
یا مرگ یا آزادی
فاطمی در کنار امور سیاسی به زندگی خصوصی خود نیز میپرداخت و در سال 1329با پریوش سطوتی ازدواج کرد که تنها فرزندش علی هم حاصل این ازدواج است.
پایان دهه 1320 سالهای سیاستبازی ایرانیان بود به طوری که همه چیز سیاسی بود. مگر میتوانستی دل از سیاست بکنی. ملی شدن صنعت نفت گل سرسبد این مسائل بود. مصدق و یارانش دست به تشکیل جبههای زدند متشکل از احزاب و افراد گوناگون. فاطمی هم به این جبهه پیوست.
اولین نشانه این پیوند با این تشکل حضور وی در مجلس شورای ملی دوره 16 بود. حتی در کسوت نمایندگی در باختر امروز رعایت حال کسی را نمیکرد. اولین دستگیری وی در همین سال پیش آمد. دستگیری که علاوه بر اینکه باعث اشتهار وی شد باعث آزادی او هم شد.
با نخستوزیر شدن مصدق به سال 1330، فاطمی وارد عرصه مدیریت سیاسی هم شد. اولین مسئولیت وی در کابینه دکتر مصدق سمت معاونت سیاسی و پارلمانی بود. مهمترین حادثهای که برایش اتفاق افتاد ترورش بر مزار مرادش محمد مسعود در 25 بهمن 1330 بود. ضارب که نوجوانی 16ساله به نام عبدخدایی بود بعدها از این عمل اعلام برائت نمود و خدا را شاکر که تیرش موجب قتل فاطمی نشد. ولی این تیر تا آخر عمر موجب اذیت وی گردید. چندین ماه بستری شدن در بیمارستان و سه عمل جراحی که یکی از آن جراحیها در آلمان بود.
قیام سی تیر که نقطهعطف کابینه مصدق به سمت آتشین مزاجی بود. فاطمی مهمترین منصب دولتی یعنی وزارت خارجه را به عهده گرفت. و اولین عملش که سرو صدای بسیاری به پا کرد قطع رابطه با بریتانیای کبیر بود. وی از این زمان همدوش با مصدق در امور بینالمللی و قلم تندش در روزنامهاش تا روزهای آخر باقی ماند.
سال 1332 اوج این مبارزات است. هنگامی که طرح کودتای مرداد بسته شد اندک ساعتی در 25 مرداد دستگیر و سپس با شکست کودتا آزاد شد. شاه که ترسیده بود همراه با همسرش ثریا پا به فرار گذاشت و از بعدازظهر 25 مرداد کشور و خصوصاً تهران در التهاب شاهزدایی بود. ازدحام چند ده هزار نفری بهارستان نگینی داشت که فاطمی بود. سخنان بیپروایانه وی ترس را به دل سلطنتطلبان انداخت: «فرزند پهلوی میخواست به جنگ خدا برود، به جنگ ملت، به جنگ اجتماع که نمونه عالیترین مظهر اراده خداست برود، خدا او را آنچنان بر زمین زد که هیچکس دیروز در چنین ساعتی حتی در مخیله خود تصور نمیکرد. خدای ایران، خدای بزرگ وطن نگهدار شما باد».
و یا در سرمقاله باختر امروز همان روز مینویسد:
من در طول دوازده سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که مثل مار افسرده موقع ضعف و جبن سردرهم میکشد و در فرصت نیش جانگزای خود را میزند سر فرو نیاوردهام... هرگز نشان همایونی او را به سینه نزدهام... دربار؛ دشمنِ هم آزادمردان، وطنپرستان و خصم مبارزان راه استقلال و آزادی است. من از محمدرضا شاه انتظار آن ندارم که شجاعت و شهامت خودش را در برابر بیگانگان به کار ببرد. آقای دکتر مصدق به به تا کی باید صبر و تحمل کرد؟ تا کی باید شاهد فجایع و رسواییهای پنهان و آشکار دربار بود؟
فردای آن روز وی به کاخهای شاه سرکشید و آنها را پلمب کرد. به سفارتخانههای ایران تلگرام زد که شاه را تحویل نگیرند و احترامش را نگه ندارند. مجسمههای شاه و پدرش سرنگون شد و به نظر میرسید کار شاه تمام است و جنگ مغلوبه شده است. ولی صبح 28مرداد شد آنچه که نمیبایستی میشد، شد.
پیروزی کودتاگران در عرض یک روز بعد از آن سه روز همهمه و شور، عجیب مینمایاند. کابینه مصدق به هم ریخت. مصدق که مخفی بود خود را تسلیم کرد و شاه بازگشت. اختفای 188روزه فاطمی شروع شد. شاه در تب وتاب دستگیری وی میسوخت. تا به حال تا آن روز یک مقام رسمی در حد وزیر شاه را چنین تحقیر نکرده بود.
بر اثر حادثهای ساده فاطمی دستگیر شد. تن وی که هنوز از التهاب تیر عبدخدایی بیمار بود به دست عوامل حکومت نظامی افتاد. در توطئه از پیش تهیه شده عوامل شعبان بیمخ جلو شهربانی با کارد و قمه به وی حمله کرده و او را به شدت مضروب کردند. به حدی که وی رو به موت رفت. ولی با تمام این مسائل وی بهبود اندکی یافت و بنابه دستور شاه وی با برانکارد در دادگاه نظامی شرکت کرد و به سادگی به جرم خیانت به اعدام محکوم شد. عمر 37 ساله و کوتاه وی در 19 آبان 1333به پایان رسید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
افراسیابی، بهرام. خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی. تهران، سخن، 1366.
ترکمان، محمد. بیاد شهید دکتر سید حسین فاطمی. تهران، هزاران، 1374.
حکیمی، محمود. رودخانه خروشان عشق. تهران، قلم، 1381.
خسروی، رمضانعلی. زندگینامه دکترحسین فاطمی. مشهد، امیدمهر، 1388.