30 فروردین 1400

ظهور فضل‌الله زاهدی؛

بصیردیوان چگونه زاهدی شد؟


مهرزاد بختیاری‌منش (سردار اکبری)

بصیردیوان چگونه زاهدی شد؟

بصیردیوان در سیزده‌سالگی پدرش را که در جنگی محلی مورد اصابت گلوله واقع شده بود از دست می‌دهد و زیر دست مادر مقتدر خود زهراخانم پرورش می‌یابد. اتفاقی که مسیر زندگی او را دگرگون می‌کند ورود سرهنگ قزاقی به نام رضا سوادکوهی در آغاز دهه 1290 به همدان بود که به فرماندهی آتریاد همدان منصوب شده بود

فضل‌الله زاهدی همدانی فرزند نصرالله بصیردیوان ملاک همدانی بود که مادرش نیز زهراخانم زاهدی از نسل شیخ زاهد گیلانی، مرشد و مراد شیخ صفی‌الدین اردبیلی، بود و طبق آنچه اردشیر زاهدی به نویسنده سطور گفته است، بعد از آنکه رضاشاه به سلطنت رسید و فضل‌الله‌خان امیرلشکر شد، شاه به او نامه‌ای نوشت و از وی خواست اکنون که به مرتبه رفیعی در قشون رسیده نام خانوادگی خود را تغییر دهد. وی نیز کنیه خاندان مادری یعنی زاهدی را اختیار کرد. او در سیزده‌سالگی پدرش را که در جنگی محلی مورد اصابت گلوله واقع شده بود از دست می‌دهد و زیر سرپرستی مادر مقتدر خود زهراخانم پرورش می‌یابد. نصرالله‌خان بصیردیوان اراضی وسیعی در روستای شورین همدان داشت و از حمایت ابرفئودال همدان، امیر افخم قراگزلو، داماد مظفرالدین‌شاه، برخوردار بود.1 فضل‌الله زاهدی در میانه 1267 تا 1275، در قریه شورین متولد شده و در همان جا خواندن و نوشتن را فرا گرفته بود.2

اردشیر زاهدی در مصاحبه‌ای اختصاصی به نویسنده گفته است که پدرش در نوجوانی هنگام تعقیب راهزنان مورد اصابت تیری واقع شد که هفت دنده او را از بین برده و ریه او را مجروح کرده و هیئت پزشکان غربی که در همدان بودند او را از مرگ نجات می‌دهند،3 اما عوارض آن تا پایان عمر بر جای می‌ماند.

اتفاقی که مسیر زندگی فضل‌الله را دگرگون کرد ورود سرهنگ قزاقی به نام رضا سوادکوهی در آغاز دهه 1290 به همدان بود که به فرماندهی آتریاد (هنگ) همدان منصوب شده بود. به گفته اردشیر زاهدی، او همراه سرهنگ احمد امیراحمدی، به علت نبود میهمان‌خانه در آن شهر، مقیم منزل بصیردیوان شدند و در آن وقت فضل‌الله حدود چهارده سال داشت.4

احمد امیراحمدی که بعدها نخستین سپهبد ارتش ایران شد و در سرکوبی عشایر مظالم بسیار نمود، گوید: «ما به منزل ... فضل‌الله‌خان زاهدی که آن ایام سیویل [شخصی، غیرنظامی] و به بصیردیوان مشهور بود و با ایشان رابطه خصوصیت داشتم، رفتم. ایشان نیز روی آشنایی و مودّتی که با من داشت، پذیرایی گرمی کرد».5

در سال 1296 رضاخان به عنوان فرمانده فوج همدان برای تعلیمات قوای قزاق کاروانسرایی را اجاره کرد6 و در این زمان خود و همراهانش در همان منزل اقامت داشتند. در این برهه رضا فضل‌الله نوجوان را به ورود به قزاقخانه تشویق می‌کند و او با درجه نایب‌سومی (ستوان دوم) ملبس به یونیفرم قزاقی می‌شود و بعد از مدتی به درجه سلطانی (برابر سروانی) می‌رسد و در فاصله 1295 تا 1299 به درجه سرهنگی و سرتیپی می‌رسد که این ترقی شتاب‌زده را عمدتا مرهون حمایت ویژه رضاخان بود؛ همچنان‌که نخستین درجه خود را هم از دست رضاخان دریافت داشته بود.

در سال 1298 که رضاخان به مرتبه میرپنجی رسیده بود مقارن مذاکرات میرزا کوچک‌خان با بلشویک‌ها، فضل‌الله‌خان همراه با قوای اعزامی قزاق برای سرکوبی آنها روانه شد و فرماندار نظامی فومنات گردید. در این پیمایش، وی در مقابله با احسان‌الله و خالو قربانی مجروح شد، تا آنکه سال سرنوشت‌ساز 1299 فرا رسید.

در این موقع با طراحی ادموند آیرون ساید و کلنل اسمایت، رضاخان با قوای خود از قزوین برای براندازی کابینه سپهدار رشتی و در دست گرفتن قدرت به اتفاق سیدضیاء‌الدین طباطبائی به مهرآباد آمده و در روز 3 اسفند فضل‌الله‌خان بصیردیوان همدانی در کنار رضاخان همراه با احمد امیراحمدی و کاظم سیاح، فوج قزاق را به سوی شهر به حرکت درمی‌آورند و به عرصه سیاسی ایران برای نخستین‌بار گام می‌گذارند و خود را به تاریخ تحمیل می‌کنند.

اتفاقی که مسیر زندگی فضل‌الله را دگرگون کرد ورود سرهنگ قزاقی به نام رضا سوادکوهی در آغاز دهه 1290 به همدان بود که به فرماندهی آتریاد (هنگ) همدان منصوب شده بود. به گفته اردشیر زاهدی، او همراه سرهنگ احمد امیراحمدی، به علت نبود میهمان‌خانه در آن شهر، مقیم منزل بصیردیوان شدند و در آن وقت فضل‌الله حدود چهارده سال داشت

 پنج هفته بعد از کودتای 1921 کادول، وزیر مختار آمریکا، درباره شرح این عملیات گزارش می‌دهد:

بامداد 20 فوریه 1921 برابر با 3 حوت (اسفند) نیروی مرکب از 1500 قزاق از قزوین به طرف تهران به حرکت درآمدند...، این قزاق‌ها خود ابایی از اینکه بگویند از انگلیس‌ها هریک پنج تومان گرفتند نداشتند. آنها زیر نظر کلنل اسمایت، افسر بریتانیایی، هستند که مدت‌ها عملا در رأس قزاق‌خانه بوده و ... با سیدضیاء در طی رفت‌وآمد به تهران تماس پیدا کرده بود،... پولی که به قزاق‌ها پرداخت شد با امضای از بانک مرکزی گرفته شد... به ظاهر دولت ایران و سفارت انگلیس چهار روز بعد از حرکت قزاق‌ها به سمت تهران باخبر شدند که آنها قصد تصرف شهر را دارند؛ البته این قضیه چنان منظم سازماندهی شده بود که نمی‌تواند بدون تبانی رخ داده باشد.7

رضاخان ابتدا رئیس قزاق‌خانه و ملقب به سردار سپه می‌شود، سپس به وزارت جنگ رسیده و سرانجام رئیس‌الوزرا شده و در این ترفیع متواتر دو نهاد پشتیبان او هستند: نخست عوامل ارتش بریتانیا در ایران که بر سر ماجرای کودتای 3 اسفند حتی اعضای وزارت خارجه و از جمله وزیر مختار انگلیس را دور زده و آنها را در کنش انجام‌شده قرار دادند و به انفعال واداشتند و دوم نیروهای قزاق که امثال امیراحمدی، یزدان‌پناه و فضل‌الله‌خان بصیردیوان ــ با وجود داشتن 25 سال ــ آنها را نمایندگی می‌کردند. در این موقع فضل‌الله‌خان بصیردیوان به درجه سرهنگی رسید.

اردشیر زاهدی در مصاحبه‌ با نویسنده، از وجود نامه‌ای خبر داده که در آن رضاخان به فضل‌الله‌خان گفته: اکنون که صاحب‌منصب قشون شده‌اید خوب است که لقب خود را از بصیردیوان عوض کرده و پسوند دیگری اختیار کنید.

دو ماه بعد از کودتا در اردیبهشت 1300 ارکان حرب قشون به سرهنگ فضل‌الله مأموریت سرکوب احسان‌الله دوستدار، رهبر حکومت خودگردان جمهوری گیلان، را داد. در این هنگام کلنل کاظم‎‌خان سیاح، رئیس ارکان حرب و یکی از اعضای کمیته زرگنده بود که خود در کنار رضاخان و ضیاء‌الدین و مسعود کیهان و امیراحمدی یکی از پنج عامل اجرایی کودتا به‌شمار می‌آمد.8

در این سفر ساعدالدوله خلعتبری، پسر محمدولی سپهدار تنکابنی، که مانند کاظم‌خان سیاح و ماژور مسعود کیهان یک ژاندارم بود،9 با سرهنگ فضل‌الله همراه شد. زاهدی که اکنون برای گرفتن انتقام شکست و مجروحیت سال گذشته خود به جنگ احسان‌الله دوستدار، مشهور به رفیق سرخ، می‌رفت به نسبت سال گذشته از نیرو و پشتیبانی بهتری برخوردار بود. احسان‌الله پس از میرزا کوچک استاد سرایی نفر دوم نهضت جنگل بود و در مرداد 1299 به پشتیبانی از روس‌های سرخ، کودتایی علیه کوچک‌خان کرده بود و اکنون به عنوان یک کمونیست تندرو مدعی ریاست‌جمهوری سوسیالیستی گیلان بود. البته در پی ضعف پشتیبانی بلشویک‌ها و از هم پاشیدن اتحاد جنگلی‌ها موقعیت وی رو به افول می‌رفت.10 سرهنگ فضل‌الله در تنکابن به جنگ با احسان‌الله‌خان شتافت،11 اما در ابتدا شکست خورد.

عین‌السلطنه در روزنامه خاطرات خود گوید:

عصر متواترا خبر رسید که قزاق‌هاى تنکابون متوارى شده‌اند و بصیردیوان‌ کلاردشت رفته است. از قول امیر انتصار گفتند که باطالیان بصیر هم ملحق به ساعدالدوله شد (بصیردیوان، ساعدالممالک و مسعودالملک و بعضى از خوانین را با جمعى از نوکرها و رعایاى آنها و سپهسالار را اسلحه و لباس داده اسمشان را باطالیان بصیر گذاشته بود.) و ساعدالدوله قریب هزار نفر روس و ایرانى همراه دارد که از خشکى و دریا وارد آن صفحات شده‌اند. عده قزاق از مقاومت عاجز شده است.

در باب عقب‌نشینى بصیردیوان از تنکابون آنچه تحقیق نمودم از على جان، کدخداى شورستان، و مشهدى کاظم همدانى چرچى، که حاضر معرکه بودند از این قرار است:

بصیردیوان از خرم‌آباد تا لیمان جو [را] که در کنار رود «پلى‌رود» واقع است از محال لنگرود در تصرف داشت و یک پست بزرگى در لیمان جو برقرار نموده بود. بولشویک‌ها با عده کوچک‌خان سمت مغرب‌رود در سید محله اقامت داشتند که فاصله نیم‌فرسنگ بود الى رشت. از قرار معلوم پس از آنکه ساعدالدوله و احسان‌اللّه‌خان از دریا به سمت شهسوار حرکت مى‌کنند یک عده هم از خستگى به سید محله وارد مى‌شوند و حمله به سمت لیمان جو مى‌کنند. رودخانه هم آب زیاد داشت از بولشویک‌ها خیلى کشته مى‌شوند، خصوصا وقتى که مى‌خواهند از رود عبور کنند دو روز جنگ طول مى‌کشد که قزاق عقب مى‌نشیند. گمان من [عین‌السلطنه] این است پس از آنکه کشتى به شهسوار مى‌رسد بصیردیوان حکم عقب‌نشینى به آنها مى‌دهد.12

سرانجام بصیردیوان توانست آنها را به عقب‌نشینی وادارد13 و بدین سبب به درجه سرتیپی رسید و مراحل ترقی همراه با افول مقطعی را در دستگاه رضاخانی طی نمود.14 زاهدی بعد از این عملیات به دریافت عالی‌ترین نشان نظامی ایران، یعنی ذوالفقار، نایل شد.15 وی بعد از رضاخان به مهم‌ترین رجل نظامی عصر پهلوی تبدیل شد که در دو کودتای 1299 و 1332 حائز نقش مؤثر بود.

 پی نوشت ها :

1. ابراهیم صفایی، زندگی‌نامه سپهبد زاهدی، تهران، نشر علمی، 1373، ص 20؛ باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی، ج 2، تهران، نشر علم، گفتار، 1380، ص 753.

2. باقر عاقلی، رجال ایران، ج 2، ص 75.

3. فایل صوتی گفت‌وگوی مهرزاد بختیاری با اردشیر زاهدی، 1395.

4. همان، آذر 1395.

5. احمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ارتش ایران، پارسا تویسرکانی، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1373، ص 83.

6. احمد امیراحمدی، همان.

7. Cololwe tosecvetary of slate April 192, Bepatment of state

و همچنین: انگلیسی‎‌ها، نشر نیلوفر، 1380؛ سیروس غنی، برآمدن ضاخان و نقش انگلیس‌ها، ترجمه کامشاد، تهران، بی‎نا، بی‌جا.

8. حسین مکی، تاریخ 20 ساله ایران، ج 1، تهران، نشر ناشر، 1363، صص 214 و 215.

9. اسناد خاندان خلعتبری، منوچهر ستوده، مجتبی رضوانی، ابراهیم صفایی، زندگی‌نامه زاهدی، صص 23-24.

11. ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، تهران، انتشارات جاویدان، 1354، ص 339؛ جودت حسین، یاد انقلاب و تاریخچه جمعیت فرهنگ رشتی، بینا، 1351، ص 7.

12. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۱، صص ۴ـ.۸.

13. عین‌السلطنه، روزنامه خاطرات، ج ‌8، بی‌جا، بی‎‌نام، ص 6080. 

14. ابراهیم صفایی، زندگی‌نامه سپهبد زاهدی، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۳، ص ۱۳.

 

15. جعفر مهدی‌نیا، زندگی سیاسی سپهبد زاهدی، تهران، انتشارات پانوس، ۱۳۷۴، ص ۱۲.

16. باقر عاقلی، شرح رجال سیاسی نظامی معاصر، تهران، نامک، 1382، ص 753.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران