17 مهر 1392
«ملاهادی سبزواری» عالمی که پیشنهاد ناصرالدینشاه را رد کرد
یکی از شاگردان «ملاهادی سبزواری» پس از رحلت این عالم بزرگوار سرود: تاریخ وفاتش ار بجویى/ گویم «که نمرد، زندهتر شد». جالب اینکه جمع حروف جمله «که نمرد، زندهتر شد» به حساب ابجد، ۱۲۸۹ یعنی سال وفات حاجی سبزواری میشود.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شماره به معرفی «ملا هادی سبزواری» میپردازیم.
در شمارههای پیشین 1. «ابنفهد حلی»، 2. «سیدبن طاووس»، 3. «سید بحرالعلوم»، 4. «شیخ مفید»، 5. «شیخ صدوق»، 6. «شیخ کلینی»، 7. «علامه حلی»، 8. «سید مرتضی»، 9. «سید رضی»، 10. «شیخ طوسی»، 11. «امین الاسلام طبرسی»، 12. «خواجه نصیرالدین طوسی»، 13. «قطبالدین راوندی»، 14. «محقق حلی»، 15. «شهید اول»، 16. «شهید ثانی»، 17. «شیخ بهایی»، 18. «مقدس اردبیلی»، 19. «شهید ثالث»، 20. «ملاصدرا»، 21. «فیض کاشانی»، 22. «علامه مجلسی»، 23. «آیت الله نجفی، صاحب جواهر» و 24. «شیخ مرتضی انصارى» معرفی شدند.
ولادت
حاج ملا هادی سبزواری، معروف به «حکیم سبزواری» و «حاجی سبزواری»، حکیم و عارف بزرگ شیعه و اسلام در سال 1212 قمری در شهر سبزوار به دنیا آمد.
پدرش حاج میرزا مهدى یکى از انسانهاى وارسته و مومن سبزوار بود.
حکیم سبزواری، هشت سال داشت که به جمع محصلان علوم مقدماتى پیوست و در اوان نوجوانى ادبیات عرب (صرف و نحو) را فرا گرفت و دیرى نگذشت که به جلسات درسهاى بالاتر راه یافت.
وى هر چند در ده سالگى پدرش را از دست داد اما توانست به کمک یکى از اقوام خویش راههاى سخت آینده را هموار سازد.
پسر عمهاش حاج ملا حسین سبزوارى که خود اهل فضیلت و دانش بود در ادامه تحصیل وى را یارى کرد و با کمک او راهى حوزه علمیه مشهد شد و ده سال در کنار بارگاه امام رضا علیهالسلام به تحصیل پرداخت.
ناتمام ماندن سفر حج به خاطر تحصیل در اصفهان
حاجی سبزواری در برههای از زندگی در سفر حج از راه اصفهان گذر مىکرد و چون هنوز موسم حج نبود مدتى در این شهر اقامت گزید.
در حوزه پر رونق اصفهان، استادانى چون حاج شیخ محمد تقى مولف کتاب «هدایة المسترشدین» و حاج محمد ابراهیم کلباسى نگارنده کتاب «اشارات الاصول» و آیه الله ملا اسماعیل کوشکى محفل درس و بحث علمى داشتند.
ملا هادى که هنوز تا موسم حج فرصت داشت لحظاتش را مغتنم شمرده، در درس بزرگان شرکت جست. او چند وقتى به درس آیه الله کوشکى رفت و احساس کرد این درس برایش چون گمشده گرانقیمتى بوده که اکنون بدان دست یافته است.
بیان شیوا و عمق معلومات استاد وى را هر روز شیفته تر مىنمود. از همین رو تصمیم گرفت سفر حج خود را به سفر در سلوک دانش و معارف تبدیل کند و در اصفهان ماندگار شود.
سفر ملا هادى به هشت سال اقامت در اصفهان انجامید و در این مدت خود را به زیور دانش و معارف آراست و به برکت بزرگان آن سامان در علم حکمت، ورزیده شد.
ملا هادى سبزواری در سال 1242 ق به مشهد بازگشت و پنج سال در مدرسه حاج حسن مشغول تدریس شد.
ماجرای جالب تواضع حکیم سبزواری/ سبزواری در لباس خادم مدرسه
در یکى از سالها که ملا هادى به زیارت خانه خدا رفته بود پس از آنکه سفر حج خود را به پایان برد عزم بازگشت به ایران نمود و از راه دریا وارد بندرعباس شد. چون راهها ناامن بود از رفتن به سبزوار منصرف شد و چندى در شهر کرمان اقامت گزید.
در آنجا مدتها در مدرسه معصومیه کرمان با خادم مدرسه همکارى مىکرد و خود را به هیچ کس معرفى نکرده بود، طلاب گمان مىکردند او از خدمتگزاران مدرسه است. از همین رو روز و شب در کنار او به سر مىبردند بدون اینکه بدانند وى چه انسان بزرگ و دانشمند گرانقدرى است!
مدت مدیدی اینچنین زندگی کرد و به طلبهها خدمت میکرد بدون اینکه کسی بداند او همان حکیم سبزواری معروف است.
شهید مطهری مینویسد: «در مدت اقامت کرمان براى این که نفس خود را تربیت کند و ریاضت دهد، سعى کرد ناشناخته بماند و در همه مدت به کمک خادم مدرسه به خدمت طلاب قیام مىکرد. بعد دختر همان خادم را به زنى گرفت»
رفته رفته درخشش آن گوهر گران سنگ محصلان تیز بین را متوجه خود ساخت و دیرى نپایید که استاد شناخته شد و طلاب که تا چندى او را خادم مىپنداشتند وى را استاد بلند مرتبه و متبحر در علوم مختلف یافتند.
پس از آن اطراف حکیم فرزانه را مشتاقان دانش و حکمت فرا گرفتند و حکیم سبزوارى در مدرسه دینى کرمان جلسات درس و بحث علمى تشکیل داد و مدتى در آنجا ماندگار شد.
عملگرایی حاجی سبزواری
شهید مطهری مینویسد: حاجى سبزوارى صاحب کتاب منظومه، حکیم و فیلسوف و عارف و فوق العاده مرد متّقى با حالى است و گر چه شهرتش به علمش است ولى مقام عملش از مقام علمش بالاتر است.
استادان حکیم سبزواری
1. حاج ملا حسین سبزوارى
حکیم سبزوارى پس از بر شمردن عظمت این استاد مىگوید: ... مرا از سبزوار به مشهد مقدس حرکت داد و آن جناب انزوا و تقلیل غذا و عفاف و اجتناب از محرمات و مکروهات و مواظبت بر فرایض و نوافل را مراقب بود و داعى را هم در اینها چون در یک حجره بودیم سهم و مشارکت داشت و کینونت ما بدین سیاق طولى نکشید و سنواتى ریاضات و تسلیمیتى داشتم و آن مرحوم استاد ما بود در علوم عربیه و فقهیه و اصولیه ولى با آنکه خود کلام حکمت دیده بود و شوق و استعداد هم در ما مىدید نمىگفت مگر منطق و قلیلى از ریاضى پس عشره کامله را با آن مرحوم در جوار معصوم به سر بردم.
2. حاج محمد ابراهیم کرباسى (1180 - 1262 ق )
او از محضر سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطا و سید على طباطبایى استفاده برده و پس از بازگشت به وطن عمر خویش را با کمال زهد و احتیاط و قناعت سپرى نمود.
3. آقا شیخ محمد تقى، معروف به صاحب «هدایة المسترشدین» (متوفاى 1248 ق )
تبحر او در علم اصول فقه به حدى بوده که وى را به رئیس الاصولیین خطاب مىکردند. او در محضر استادان بزرگى همچون علامه سید مهدى بحرالعلوم و سید على صاحب ریاض و سید محسن کاظمینى رشد کرده است.
4. ملا على مازندرانى نورى اصفهانى (متوفاى 1246 ق )
وى از محضر علماى مازندران و قزوین استفاده کرده و کلام و حکمت را نزد آقا محمد بیدآبادى آموخته بود. تفسیر سوره توحید، حاشیه اسفار ملاصدرا و حاشیه مشاعر ملاصدرا از جمله تالیفات مشهور این عالم بزرگوار است.
5. ملا اسماعیل کوشکى
او همیشه پس از فراغت از تدریس با تنى چند از شاگردان خود در حوزه درس ملا على نورى حاضر مىشد. حاشیه اسفار ملاصدرا، حاشیه شوارق ملا عبدالرزاق لاهیجى ، حاشیه مشاعر ملاصدرا و شرح عرشیه ملاصدرا از جمله تالیفات این عالم فرزانه است.
شاگردان حاجی سبزواری
حکیم سبزوارى علاوه بر حوزه علمیه کرمان، نزدیک چهل سال در حوزه علمیه مشهد به تدریس پرداخته و حاصل این تلاش پرورش شاگردان بسیارى بوده است. از جمله:
1. آخوند ملا محمد فرزند ارشد حکیم
2. آخوند ملا محمد کاظم خراسانى (آخوند خراسانی) مولف «کفایة الاصول»
3. ملا محمد کاظم سبزوارى
4. آقا شیخ على فاضل تبتى
5. شاهزاده جناب
6. آیه الله حاج میرزا حسین مجتهد سبزوارى
7. ملا على سمنانى
8. آقا سید احمد رضوى پیشاورى هندى
9. ملا عبدالکریم قوچانى
10. شیخ ابراهیم طهرانى معروف به شیخ معلم
11. ملا محمد صادق حکیم
12. شیخ محمد حسین معروف به جرجیس
13. آقا حسن ابن ملا زین العابدین
14. میرزا اسماعیل ملقب به افتخار الحکماء طالقانى
15. میرزا علینقى ملقب به صدر العلماء سبزوارى
16. سید عبدالغفور جهرمى
17. میرزا حسین امام جمعه کرمانى
18. آیه الله حاج میرزا ابوطالب زنجانى
19. حاج شیخ ملا اسماعیل عارف بجنوردى
20. حاج میرزا حسن حکیم داماد حاج ملا هادى
تالیفات حکیم سبزواری
1. منظومه و شرح منظومه سبزوارى
این اثر نفیس و کم نظیر حاصل تلاش بیش از بیست سال از عمر با برکت حکیم سبزواری است.
مولف خود در آخر کتاب تاریخ شروع را سال 1240 ق و زمان ختم آن را سال 1261 ق یاد کرده است .
حاج ملا هادى پس از فراغت از تالیف منظومه و شرح آن ابتدا خود به تدریس آن پرداخته و پس از پایان دوره اول، فرزند بزرگ حکیم، آخوند ملا محمد تدریس مجدد آن را براى شیفتگان حکمت به عهده گرفته است.
در اهمیت این کتاب شریف همین بس که از زمان تالیف تاکنون همواره در حوزههاى علمیه و حتى در عصر حکیم در مرکز علوم عقلى تهران جزو کتابهاى درسى بوده است.
توضیح درباره کتاب شرح منظومه حکیم سبزواری
شرح منظومه که اکنون چون ستارهاى پرفروغ در محافل علمى و فکرى مىدرخشد حاوى دو علم منطق و حکمت است.
حکیم سبزواری در بخش حکمت که نام آن را «غرر الفرائد» گذاشته است با طبع روان خویش بیش از هزار بیت شعر پیرامون حکمت سروده و در آن به بررسى مسائل مهم فلسفه پرداخته است و چون این بخش داراى مفاهیم بسیار دقیق فلسفى بوده پس از فراغت از نظم آن خود به شرحش پرداخته است.
بخش دیگر کتاب مربوط به مباحث منطق است. نام این بخش «اللآلی المنتظمه» و بحق مخزن لولو و مرجان است.
وى در اینجا با سرودن اشعارى بالغ بر سیصد بیت دقیق ترین مباحث منطق را به نظم در آورده و با زبان فصیح عرب معضلات این علم را بیان کرده است و چون این اشعار نیز بسیار پیچیده و دقیق است خود پس از فراغت از نظم به شرح ابیات پرداخته که اکنون آن شرح در ذیل منظومه وى به چاپ رسیده و به نام «شرح اللآلی المنتظمه» موسوم است.
آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی که از مدرسین بنام و برجسته شرح منظومه حکیم سبزواری بود میفرمود: این کتابی که مرحوم حاجی در فلسفه نوشته است، حاصل چند دوره تدریس اسفار صدرالمتالهین است.
2. دیوان حاج ملا هادى
این کتاب که اشعارش بالغ بر هزار بیت است غزلیات و رباعیات و... بسیار زیبایى عرفانى را در برگرفته است و نشان مىدهد که این عالم بزرگوار در فن شعر و ادب نیز توانایى کامل داشته است.
3. اسرار الحکمه فى المفتتح و المغتنم
حکیم بزرگوار این اثر نفیس را در دو بخش تنظیم کرده است.
در بخش اول آن که مربوط به حکمت نظرى است حکمت را پس از مقدمه در اثبات واجب الوجود و مباحث توحید آغاز و به دنبال آن مباحث معاد و نبوت و امامت را به طور استدلالى دنبال کرده است و با آوردن ادلهاى در اثبات امامت حضرت مهدى (عج) این بخش را به پایان برده است.
در بخش دوم کتاب که در حکمت عملى است پس از مقدمه، فلسفه تفاوت بلوغ زن و مرد را مطرح ساخته و بر آن بحث طهارت و اسرار نجاست را بیان فرموده و با طرح مباحث نماز و زکات و روزه این بخش را نیز به پایان برده است.
4. شرح فارسى بر برخى از ابیات مشکل مثنوى مولانا
5. مفتاح الفلاح و مصباح النجاح
6. شرح الاسماء که شرح دعاى جوشن کبیر است
7. النبراس فى اسرار الاساس
یک دوره فقه به طور خلاصه در قالب نظم ریخته شده و با اسرار و حکمت بیان شده است.
8. راح قراح و کتاب رحیق در علم بدیع
9. حاشیه بر الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه اثر نفیس مرحوم صدرالحکماء المتالهین ملاصدرالدین شیرازى
10. حاشیه بر اسفار اربعه ملاصدر الدین شیرازى
11. حواشى بر کتاب مفاتیح الغیب ملاصدر الدین شیرازى
12. حاشیه بر مبدا و معاد صدرالدین شیرازى که البته نسبت به سه حاشیه قبل مختصرتر است.
13. حاشیه بر شرح سیوطى لابن مالک (در علم نحو)
14. حاشیه بر کتاب (شوارق) اثر ملا عبدالرزاق لاهیجى (در حکمت)
15. هدایة الطالبین فى معرفة الانبیاء و الائمه المعصومین
نظر اقبال لاهوری درباره حاجی سبزواری
در آثار اقبال لاهورى، اندیشمند مسلمان پاکستان، مى خوانیم: پس از ملاصدرا، فلسفه ایرانى با ترک آیین نو افلاطونى، به فلسفه اصیل افلاطون روى آورد. نماینده بزرگ این گرایش جدید ملا هادى سبزوارى است. او بزرگترین متفکر عصر اخیر ایران است. بنابراین بررسى فلسفه او براى شناخت نحوه تفکر اخیر ایران لازم است. فلسفه سبزوارى مانند فلسفههاى اسلاف او سخت با دین آمیخته است. سبزوارى با اسناد فعلیت به حق، جهان بینى ایستاى افلاطون را دگرگون کرد و به پیروى از ارسطو حق را مبدا ثابت و موضوع همه حرکات شمرد.
نظر جالب شهید مطهری درباره حاجی سبزواری
استاد مطهری مینویسد: حاج ملاهادى سبزوارى بعد از ملاصدرا مشهورترین حکماى الهى سه چهار قرن اخیر است.... در مدت اقامت کرمان براى این که نفس خود را تربیت کند و ریاضت دهد، سعى کرد ناشناخته بماند و در همه مدت به کمک خادم مدرسه به خدمت طلاب قیام مىکرد. بعد دختر همان خادم را به زنى گرفت و رهسپار سبزوار شد. قریب چهل سال بدون آنکه حتى یک نوبت از آن شهر خارج شود در آن شهر توقف کرد و به کار مطالعه و تحقیق و تدریس و تألیف و عبادت و ریاضت نفس و تربیت شاگردان پرداخت تا عمرش به پایان رسید.
از نظر تشکیل حوزه گرم فلسفى و جذب شاگرد از اطراف و اکناف و تربیت آنها و پراکندن آنها در بلاد مختلف، بعد از حکیم نورى کسى به پایه حکیم سبزوارى نمىرسد. صیت شهرتش در همه ایران و قسمتهاى خارج ایران پیچید. طالبان حکمت از هر سو به محضرش مىشتافتند. شهر متروک سبزوار از پرتو وجود این حکیم عالیقدر قبله جویندگان حکمت الهى گشت و مرکز یک حوزه علمى شد.....
حکیم سبزوارى فوق العاده خوش بیان و خوش تقریر بود؛ با شور و جذبه تدریس مىکرد. او گذشته از مقامات علمى و حکمى، از ذوق عرفانى سرشارى برخوردار بود. بعلاوه، مردى با انضباط، اهل مراقبه، متعبد، متشرع و بالاخره سالک الى اللَّه بود. مجموع اینها سبب شده بود که شاگردان او به او تا سرحد عشق ارادت بورزند. از نظر جاذبه استاد و شاگردى، حکیم سبزوارى بىمانند است.
بعضى از شاگردان او بعد از او با اینکه چهل سال از او فاصله گرفته بودند، باز هم هنگام یادآورى او به هیجان مىآمدند و اشک مىریختند.
زهد حکیم سبزواری/ ماجرای حکیم سبزواری و ناصرالدین شاه قاجار
حکیم سبزواری گاهى هم صحبتى با فقرا و همنشینى با طبقات دیگر جامعه را مغتنم مىشمرد. زاهدانه مىزیست و به اشراف و حتى شخص شاه نیز بى توجه بود.
ناصرالدین شاه در سفر خراسان به هر شهرى که وارد مىشد، طبق معمول، تمام طبقات به استقبال و دیدنش مىرفتند، موقع حرکت از آن شهر نیز او را مشایعت مىکردند تا اینکه وارد سبزوار شد.
در سبزوار نیز عموم طبقات از او استقبال و دیدن کردند تنها کسى که به بهانه انزوا و گوشهنشینى از استقبال و دیدن امتناع کرد حکیم و فیلسوف و عارف معروف، حاج ملاهادى سبزوارى بود.
از قضا تنها شخصیتى که شاه در نظر گرفته بود در طول راه مسافرت خراسان او را از نزدیک ببیند، همین مرد بود که تدریجاً شهرت عمومى در همه ایران پیدا کرده بود و از اطراف کشور طلاب به محضرش شتافته بودند و حوزه علمیه عظیمى در سبزوار تشکیل یافته بود.
شاه که از آن همه استقبالها و دیدنها و کرنشها و تملقها خسته شده بود، تصمیم گرفت خودش به دیدن حکیم برود.
به شاه گفتند: «حکیم شاه و وزیر نمىشناسد.» شاه گفت: «ولى شاه، حکیم را مىشناسد.»
جریان را به حکیم اطلاع دادند. تعیین وقت شد و یک روز در حدود ظهر، شاه فقط به اتفاق یک نفر پیشخدمت به خانه حکیم رفت. خانهاى بود محقر با اسباب و لوازمى بسیار ساده.
شاه ضمن صحبتها گفت: «هر نعمتى شکرى دارد. شکر نعمت علم تدریس و ارشاد است، شکر نعمت مال اعانت و دستگیرى است، شکر نعمت سلطنت هم البته انجام حوائج است، لهذا من میل دارم شما از من چیزى بخواهید تا توفیق انجام آن را پیدا کنم.».
- من حاجتى ندارم، چیزى هم نمىخواهم.
- شنیدهام شما یک زمین زراعتى دارید، اجازه بدهید دستور دهم آن زمین از مالیات معاف باشد.
- دفتر مالیات دولت مضبوط است که از هر شهرى چقدر وصول شود. اساس آن با تغییرات جزئى به هم نمىخورد. اگر در این شهر از من مالیات نگیرند همان مبلغ را از دیگران زیادتر خواهند گرفت، تا مجموعى که از سبزوار باید وصول شود تکمیل گردد. شاه راضى نشوند که تخفیف دادن به من یا معاف شدن من از مالیات، سبب تحمیلى بر یتیمان و بیوه زنان گردد. بعلاوه دولت که وظیفه دارد حافظ جان و مال مردم باشد، هزینه هم دارد و باید تأمین شود. ما با رضا و رغبت، خودمان این مالیات را مىدهیم.
شاه گفت: «میل دارم امروز در خدمت شما غذا صرف کنم و از همان غذاى هر روز شما بخورم، دستور بفرمایید ناهار شما را بیاورند.»
حکیم بدون آنکه از جا حرکت کند فریاد کرد: «غذاى مرا بیاورید.» فوراً آوردند، طبقى چوبین که بر روى آن چند قرص نان و چند قاشق و یک ظرف دوغ و مقدارى نمک دیده مىشد جلو شاه و حکیم گذاشتند.
حکیم به شاه گفت: «بخور که نان حلال است، زراعت و جفت کارى آن دسترنج خودم است.»
شاه یک قاشق خورد اما دید به چنین غذایى عادت ندارد و از نظر او قابل خوردن نیست. از حکیم اجازه خواست که مقدارى از آن نانها را به دستمال ببندد و تیمّناً و تبرّکاً همراه خود ببرد. پس از چند لحظه شاه با یک دنیا بهت و حیرت خانه حکیم را ترک کرد.
ملا هادی سبزواری، باغ انگورى داشت که با دسترنج خود از آن محصول بر مىداشت و همه ساله به هنگام فصل برداشت ابتدا سهمى را بین نیازمندان تقسیم مىکرد و سپس دوستان خویش را به همراه طلاب علوم دینى به آنجا دعوت مىنمود تا حاصل دسترنج خود را با دیگران مصرف کند.
حکیم سبزواری خود در دوران زندگى، کار مىکرد و بسیار اشتیاق داشت که از دسترنج خود استفاده کند. وى از بیت المال هیچ ارتزاق نمىکرد.
او در تمام مدت عمر در یک خانه بسیار ساده زیست. او هر آن چه را که مورد نیاز بود، با دسترنج خود به دست مىآورد و نان سالیانه خود را با زراعتى که خود آن را به عهده داشت مهیا مىکرد.
گفتهاند: حاج ملا هادى یک روز از قنات عمیدآباد و یک شبانهروز از قنات قصبه را مالک بود و خودش با استفاده از این دو آب به کشت گندم و پنبه و سایر مایحتاج زندگى اقدام مىکرد و سالانه 30 خروار غله و 10 بار پنبه از زمین خویش برداشت مىکرد و از باغى که در بیرون شهر واقع بود سالانه 40 تومان سود به دست مىآورد، قسمتى از مجموع این درآمدها را براى امرار معاش خویش و باقیمانده را بین فقرا و نیازمندان تقسیم مىکرد.
وفات حکیم سبزواری
حکیم سبزوارى در عصر روز بیست و هشتم ذى الحجه سال 1289 ق، دار فانى را وداع گفت و جامعه مسلمانان و حوزههاى علمى را در ماتم فرو برد.
پیکر پاک و مطهر آن عالم فرزانه با شرکت اقشار مختلف مردم سبزوار و در حالى که دوستان و شاگردان آن بزرگوار از شدت حزن و اندوه اشک مىریختند تشییع شد و در بیرون دروازه سبزوار به نام دروازه نیشابور (معروف به فلکه زند) دفن شد.
مرحوم میرزا یوسف فرزند میرزا حسن مستوفى الممالک وزیر اعظم ایران در سال 1300 ق آرامگاهى در آنجا احداث نمود.
این آرامگاه که در مساحت حدود 110 و عرض 50 قدم ساخته شد در اطراف صحن آن حجرههاى متعددى براى سکونت زوار ساخته بودند که اکنون هم با همان بقعه و صحن با کیفیت سابق موجود است.
حکیم سبزوارى در یک حالت جذبه مانندى درگذشت.
یکى از شاگردانش به رمز در تاریخ وفاتش چنین سروده است:
«اسرار» چو از جهان بدر شد/ از فرش به عرش ناله برشد
تاریخ وفاتش ار بجویى/ گویم: «که نمرد، زندهتر شد»
در توضیح این شعر باید گفت: (در بیت اول، مراد از «اسرار»، حاجی سبزواری است. چون مرحوم حاجی در اشعارش به «اسرار» تخلص میکرد.
در بیت دوم، جمع حروف عبارت «که نمرد، زندهتر شد» به حساب ابجد، 1289 یعنی سال وفات حاجی سبزواری میشود.)
فارس،