14 مرداد 1400

آیات ثلاث و انقلاب مشروطه (با مطالعه موردی ملاعبدالله مازندرانی)


محمدعلی نجفی کرمانشاهی

آیات ثلاث و انقلاب مشروطه (با مطالعه موردی ملاعبدالله مازندرانی)

دومین مرجع و شخصیت برجسته ای که در دوران عصر مشروطه به همراه آخوند خراسانی در پیروزی و فرجام مبارزه علیه استبداد نقش داشت، شیخ عبدالله مازندرانی است. او به همراه مرحوم خلیلی و مرحوم خراسانی اصلی ترین رهبران مشروطه قلمداد می شوند.

خصوصیت مرحوم مازندرانی در این است که مدت زمان بیشتری نسبت به آخوند خراسانی و میرزا حسین خلیلی، راهبری مشروطه را به عهده داشت. میرزا حسین خلیلی دو سال و چند ماه، مرحوم خراسانی 5 سال و نیم و مرحوم ملاعبدالله مازندرانی به مدت 6سال و نیم، مشروطه را راهبری نمودند.

رهبری بزرگ ولی ناشناخته

کسانی که درباره مشروطه ایران اطلاع مبسوط دارند، می دانند که اگر تایید علمای نجف در میان نبود مشروطه - حتی با پایداری علمای تهران هم- شکل نمی گرفت؛ چنانکه پس از بمباران مجلس و در زمان استبداد صغیر اگر حمایت مستمر علمای نجف از مشروطه نبود، نه مجاهدان جبهه تبریز و لارستان و اصفهان به مبارزه با محمد علی شاه ادامه می دادند و نه بازگشت مجدد مشروطه در کوتاه مدت متصور بود. در میان علمای نجف، بیش از همه سه تن نقش اساسی داشتند که آنها را «آیات ثلاث نجف» می خواندند. این سه عبارت بودند از: «آیت الله شیخ محمد کاظم خراسانی» مشهور به آخوند خراسانی، «علامه میرزا حسین خلیلی تهرانی» و «آیت الله ملا عبدالله مازندرانی». در بین این سه تن، اگر چه نقش اول را آخوند خراسانی داشت، ولی بیشترین دوره رهبری مشروطه در نجف را شیخ عبدالله مازندرانی حائز شدند؛ ولی متاسفانه شناخت جامعه ایران از ایشان بسیار اندک بوده است و کسانی را که در مشروطه دارای نقش بسیار کمتر بوده اند، بسیار بیشتر می شناسند. بدین روی برای آشنایی بیشتر با این عالم بزرگوار که باید او را در زمره بزرگان ناشناخته قرار داد، این مقاله تقدیم می گردد.

ولادت و تحصیلات

دیوشَل منطقه ای است که بین لنگرود و لاهیجان در استان گیلان قرار دارد و در حال حاضر جزو شهر لنگرود شده است. شیخ عبدالله مازندرانی از اهالی این محل است، ولی از آنجا که مدتی از عمرش را در بار فروش (بابل فعلی) گذرانیده است، به مازندرانی مشهور شده است. پدر ایشان مرحوم شیخ محمد نصیر دیوشلی گیلانی است. مرحوم مازندرانی متولد 1256 ق بوده و تحصیلات خود را در ایران آغاز نمود و از اساتید ایشان در ایران می توان فقیه زاهد مرحوم ملا محمد اشرفی را نام برد.

شیخ عبدالله برای ادامه تحصیلات خود عازم عتبات می شود و در کربلا و نجف نزد بزرگانی چون شیخ انصاری، فاضل ایروانی، ملاحسین اردکانی، شیخ زین العابدین مازندرانی، شیخ مهدی آل کاشف الغطاء و برخی دیگر تلمذ نموده و از همان جوانی نبوغ فوق العاده ای از خود نشان داده است. او در کنار تحصیل به تدریس سطوح عالیه نیز می پرداخت. مشهورترین استاد ایشان، میرزا حبیب الله املشی قوچانی، مشهور به رشتی است. مازندرانی در رده اول شاگردان میرزا حبیب قرار می گیرد و در زمان خود استاد، دارای مجلس درس مهمی در نجف نیز می گردد. وقتی که میرزای رشتی به رحمت خدا می رود، ملا عبدالله را وصی خود قرار می دهد و  همو بر جنازه طاهر میرزا حبیب، نماز می گذارد. این وصایت و خلافت تاثیر مهمی در گسترش دایره مرجعیت ملاعبدالله داشت؛ چنانکه از نقاط مختلف بلاد اسلام، به خصوص گیلان و مازندران، مردمان از او تقلید می نمودند.

تالیفات و شاگردان

 چون که شیخ عبدالله وصیّ علمی مدرس بزرگ نجف، مرحوم میرزا حبیب الله رشتی، بود، لاجرم تعداد زیادی از شاگردان میرزا پس از فوت وی در درس ایشان حاضر می شدند.  شایان ذکر است که ملاعبدالله، خود را مقید در علوم نقلی نفرمودند و از همان زمان تحصیل، به تعلیم علوم حکمی روی نهاد؛ به گونه ای که ایشان را مثلا از هیئت­دانهای بزرگ آن زمان می توان به حساب آورد. غرض اینکه ملا عبدالله مازندرانی زندگانی علمی خود را در منقول و معقول صرف کرده و شاگردان زیادی را پرورش داد. در این رابطه می توان به بزرگانی همچون «علامه شرف الدین عاملی»، «شیخ عبدالحسین رشتی»، «سید عبدالغفار مازندرانی»، «شیخ محمد حسن بغدادی»، «شیخ شعبان دیوشلی»، «شیخ علی زاهد قمی» و «میرزا حسن تهرانی» اشاره کرد.

در زمینه تالیفات علمی ایشان باید گفت که تنها چند اثر از او باقی نمانده است؛ آثاری همچون «اهبه العباد»، «رساله ای در وقف»، «حاشیه ای بر مکاسب شیخ انصاری» و چند رساله فقهی فتوایی دیگر. اما ایشان از مراجع مشهور عهد قاجاریه بوده اند و با توجه به اینکه در عهدی واقع شده اند که حکومت سلطنتی مطلقه از بین رفته بود و مشروطه که واسطه العقد بین حکومت مستبده و حکومت اسلامی است رخ داده بود، توجه به آراء و انظار امثال ایشان از این جنبه نسبت به فتاوا و آرای فقهای قبل از مشروطه و آن دسته از فقهای پس از مشروطه که از سیاست سرخورده شده اند، ارزشمند تر و قابل توجه تر است. مرحوم آیت الله بهجت چاپ دوره کامل فقه آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی را مستحسن و نیکو می دانست. تعدادی از تقریرات دروس فقه و اصول مرحوم مازندرانی که توسط اعاظم شاگردانشان نوشته شده است، در حال حاضر موجود است و می توان به آن ها دستیابی داشت.

ملاعبدالله مازندرانی و سیاست

اصولا اصلاح یک امر زمان بر و تدریجی است. بخصوص اگر زمینه و زمانه، شدت فساد و خرابی زیادتری داشته باشد، زحمت برای اصلاح آن بیشتر خواهد بود. ایران دوره قاجار، به واقع، یک ویرانه به تمام معنا بود؛ یعنی از لحاظ اقتدار سیاسی، قدرت اقتصادی و استقلال فرهنگی، وضع اسفناک و تاسف باری داشت. البته شاهان آن روزگار همه مانند هم نبوده اند، ولی هر گونه که بنگریم از فاسدترین آنها ناصرالدین شاه و مظفر الدین شاه هستند. در زمان اینان مظاهر تمدن غربی شایع شده و فرقه بابیه در حال گسترش و اقتصاد اروپایی و روسی در حال نفوذ روز افزون خود در ایران بودند.

 علما سعی می کردند تا جایی که ممکن است از طرق مسالمت آمیز و کم تنش برای اصلاح امور دولت و ملت استفاده کنند و تا جایی که ممکن است از هیجانات انقلابی دوری کنند. این روش تاثیر کلی در شیوه شاه و دربار نداشت، تا اینکه ناصر الدین شاه کشته شد و مظفر هم همان سیره منحوس پدر را دنبال نمود. در سال هفتم حکومت او بود که علی اصغر خان اتابک، صدر اعظم  توسط علمای نجف تکفیر و از صدارت خلع شد. در فاصله خلع اتابک تا ایجاد مشروطه حوادثی روی داد که منجر به مشروطه شدن ایران گردید. علمای نجف از جمله ملاعبدالله مازندرانی اتفاقات ایران را رصد می نمودند و نسبت به آن عکس العمل نشان می دادند. در جریان اخذ فرمان مشروطه هم ناظر بود و چون برای تایید مراجع عتبات این قانون را به نجف آوردند، علما که از اصلاح طلب ترین افراد زمان خود بودند و این قانون را در آن مقطع زمانی برای اصلاح امور مفید می دیدند آن را تایید و امضا نمودند و به اجماع مخالف و موافق اگر تایید مراجع نجف نمی بود در آن روزگار مشروطه ای هم روی نمی داد.

امضا کنندگان اصلی مرحوم علامه میرزا حسین خلیلی، ملا محمد کاظم خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی بودند که به مراجع ثلاثه و آیات ثلاث مشهور گشتند. اینان تا وقتی که در قید حیات بودند از مشروطه جانبداری نمودند و هیچ گاه از آن روی نتافتند. نقش شیخ عبدالله با توجه به نقش کلی آیات ثلاث قابل بررسی است.

موضع علما در قبال مشروطه

وقتی در سال 1324 ق، مشروطه در ایران ایجاد شد، علمای ساکن در عتبات، یا آن را تایید کردند یا نسبت به آن موضع غیر مخالف اتخاذ نمودند. در چند مرحله اصل فرمان مشروطه و قانون اساسی را به محضر علما بردند. در تمام این موارد علما آن را تایید کردند و البته برخی نکات را هم متذکر شده یا مکتوب نمودند.

اولین کسی که مشروطه را تایید نمود، «میرزا حسین خلیلی تهرانی» بود و چون آن را امضاء نمود، فرمود: همین امضاء و تایید ما برای به جریان افتادن آن در ایران کافی است. اما قاصدان آن را نزد آیت الله آخوند خراسانی و علامه شیخ عبدالله مازندرانی هم بردند و این دو نیز، آن را تایید نمودند. مرحوم سید محمد کاظم یزدی هم وقتی امضا و تایید علما؛ بویژه میرزا حسین خلیلی، را مشاهده کرد، بدین مضمون فرمود که تایید خلیلی، تایید ماست.

شبهه عدم اطلاع علما از اصل مشروطه

 پیرامون مشروطه و مفاهیم آن، ادعاهای فراوانی وجود دارد که در عین تکثر و تعدد، در بسیاری از موارد متناقض و ضد  هم هستند. از جمله این موارد، نسبت میان علماء و اصل مشروطه به لحاظ آگاهی است. در برخی از متون، نسبت هایی به علما به طور عام و مازندرانی به طور خاص داده شده است که مدعی بی اطلاعی ایشان از مشروطه است. اینان مدعی هستند که مازندرانی به جهت عدم شناخت نسبت به مشروطه، آن را از روی ناآگاهی و بی اطلاعی امضاء نمود؛ زیرا اصولا کلمه «مشروطه» تا قبل از سال 1324 در ایران مطرح نبوده است! اما این مطلب ناصحیح است و مازندرانی و سایر علمای مشروطه خواه، در تلگراف های خود دارند که ما با بصیرت کامل و با مقایسه اوضاع فعلی ایران با احوال سابقِ آن، اقدام به تایید مشروطه نموده ایم. و اگر با امضای مشروطه جلوی استبداد را نمی گرفتیم، همین باقیمانده خاک ایران هم بر اثر عیاشی های مستبدان بر باد می رفت و وقتی مملکت برود، دین مردم هم خواهد رفت.

اصولا عدم تفکیک بین مشروطه غربی با مشروطه شیعی باعث نسبت دادن این مطالب به علما شده و می شود. کافی است یکی از تلگراف های علمای مشروطه خواه نجف را در این باب ببینیم تا به خطای خود در تخطئه آنها پی ببریم.

حجت معصومی مریم بس است            عیسیِ یک روزه گه امتحان

 نه مشروطه یک کلمه حادث بوده است و نه علمای مشروطه خواه جاهل به نظام مشروطه بوده اند. وقتی ما مقصود علما را از این مفهوم می دانیم، دیگر بحث از اینکه لفظ «مشروطه» آیا از کلمه «کنستیتیو» اخذ شده یا از «لاشارت» فرانسویان یا از «الشرطه» تازیان، بیهوده است و نیز نزاع بر سر اینکه مُلهم آن میرزا نصر الله مشیر الدوله یا حسینقلی خان نواب یا سید جمال یا امیر کبیر یا آن زن انگلیسی بر در سفارت کشورشان در تهران بوده یا غیر اینها، بحث و نزاعی کم فایده و غیر مهم به حساب می آید. یکی از اسناد و مدارک محکم در این زمینه رجوع به نوشته ها، مکاتیب و تگراف های مراجع ثلاثه، همچنین رسائل و کتب نوشته شده توسط شاگردان اینان است.

 این طایفه از علما، نظام غیر مسبوق به سابقه ای را بنیان نهادند که می توان نام آن را «مشروطیت شیعی» نهاد. نظام حکومتی مشروطه با دو قسم «سلطنتی» و «جمهوری» اش که خود بخود الفاظی چون مجلس شورا، پارلمان، وکیل، تفکیک قوا، جمهوری و مانند اینها را در ضمن خود دارد، در نوشته های علمای شیعه بیش از یک قرن قبل از مشروطه به کار رفته است. اصل نظام مشروطه هم، امری پوشیده بر علما نبوده است. اما از آنجایی که مشروطۀ هر سرزمین، مطابق مرام و مسلک مردم آنجاست – و علما این مطلب را ده ها بار در نوشته جات خود ذکر نموده اند- مشروطه مورد نظر علما در ایران جز مشروطه شیعی نخواهد بود.

البته این به معنی لباس شرعی پوشاندن به مشروطه نیست؛ چون شیعه هر حکومتی جز حکومت اسلامی را پس از خروج خلافت ظاهری از دست امام حسن مجتبی(ع) در سال 41 ق، غاصبانه می داند و لو یک شاه شیعه در راس امور باشد.

منظور علما این بود که نظام مشروطه ای در چارچوب نظام عقل گرای شیعه بپا دارند و تا حدودی هم در تحقق آن موفق بودند؛ نظیر اجرایی شدن بحث طراز اول های مجلس در مجلس شورای ملی دوم. البته نوه مرحوم آخوند خراسانی در  جایی فرمودند که مرحوم آخوند از تسمیه حکومت یا دولت به «اسلامی» خودداری می کردند؛ چرا که مبادا اشکالات اجرایی را مردمان از منظر دین ببیند. اما این کلام، طبق نوشته خود آخوند و دیگر علمای مشروطه خواه  نقض می شود؛ چون وقتی در معنا قوانین اجرایی از مجلسی باید بیرون می آمد که مجتهدین شیعه قوانینش را در عدم مخالفت با شرع تصویب می کردند در نتیجه همان معنای پسوند حکومت اسلامی و شیعی عود می کند. مضاف بر اینکه برخی تلگراف ها از خود مرحوم مازندرانی و خراسانی موجود است که «مشروطه اسلامی» را با صراحت به کار برده اند.

عدم عدول علمای مشروطه خواه از مشروطه

از جمله نسبت هایی که به علمای مشروطه خواه ایران و عراق؛ بویژه مراجع ثلاثه و بخصوص مرحوم مازندرانی در مقاطع گوناگون داده شد، بحث عدول و بازگشت از مشروطه است. اینان با توجه به انتقادهای مازندرانی نسبت به برخی خلاف کاری هایی که به اسم مشروطه صورت می گرفت، ادعا کردند که ایشان از مشروطه عدول کرده است، در حالی که اگر مازندرانی از مشروطه دست بر می داشت، دیگر پس از فوت آخوند خراسانی، که رهبری اصلی نهضت بر دوش ایشان افتاد، از مشروطه دفاع نمی کرد. از دیگر مواردی که دال بر عدم عدول مازندرانی است باید به این مسئله اشاره کرد که در صورت عدول، می بایست در دوران استبداد صغیر، که آن همه فشار بر ایشان بود و حتی بارها خواستند ایشان را به قتل برساند، برائت و عدول خود را از مشروطه نشان می داد.

بحث قبح مشروطه 

عقل آدمی قبل از شرع، حُسن مشروطه را نسبت به استبداد می فهمد و نزدیکی و قرابت مشروطه از اسلام نسبت به استبداد از اسلام هم خود واضح و روشن است؛ یعنی لااقل از باب دفع افسد(استبداد) به فاسد(مشروطه) هم که باشد، علما در آن مقطع باید با برپایی نظام مشروطه مخالفت نمی نمودند. اصولا یکی از عوامل رواج شایعه و اکاذیب پیرامون مشروطه، چه در آن زمان و چه پس از آن، توجه و نگرش به نتایج منفی چند دهه اول پس از مشروطه بوده است؛ یعنی دوران نکبت بار حکومت رضاخان، در حالی که اگر قرار باشد که انقلاب ها را با نتایج آنها، به خصوص نتایج نزدیک به آن سنجید، بسیاری از معادلات و تحلیل های تاریخی، سیاسی و اجتماعی به هم می خورد. اسلام که بزرگترین نهضت اصلاحی تمام تاریخ بشر تا ظهور حضرت حجت (عج) است پس از نیم قرن از وفات حضرت رسول الله اعظم(ص) حوادثی را به خود دید (حکومت هایی نظیر معاویه، یزید و ....) که از سیاهترین دوران های تاریخ است.

بر این اساس، آیا باید با توجه به اعمال منکر معاویه و یزید ، اسلام را بد دانست؟ از طرفی اگر قرار است به ثمرات حرکت های اصلاحی بنگریم، چرا فقط در ثمرات قریب به حدوث انقلاب و جنبش می نگریم؟ تبیعض در اینجا ناصحیح است. چرا جمهوری اسلامی ایران را از نتایج مشروطه بر نمی شماریم؟ چیزی که خود امام خمینی(قدس سره) هم بدان تصریح نمودند. ایشان معتقد بود که نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه از عوامل موثر در انقلاب اسلامی ایجاد شده به دست ایشان است. در هر حال مشروطه فی الجمله حرکتی مثبت به سوی تحقق حکومت اسلامی بوده است و چشم پوشی از نتایج و محاسن دور و نزدیک آن کاری نابخردانه است.

تهمت قتل شیخ فضل الله نوری به فتوای علما

 مرحوم حاجی شیخ فضل الله نوری در یک اقدام عجیب توسط دسته ای از فاتحان تهران به دار کشیده شدند. نابکاران برای خواباندن فتنه شورش مردم به غلط نسبت قتل ایشان را به علمای نجف منسوب کردند. یک بار فتوایی را منتشر ساختند که هر سه مرجع آن را امضا کرده بودند، در حالی که اصولا میرزای تهرانی - از مراجع ثلاثه - ماه ها قبل از شهادت نوری وفات نموده بودند. آخوند هم تلاش فراوان نمود که فاتحان تهران، به نوری آسیب نرسانند. نایینی هم این چنین بود. گاهی هم فتوای قتل را به تنهایی به مازندرانی نسبت دادند، حال آنکه او هم از این تهمت بری بود. در نهایت، فتوای قتل را به «میر ابوطالب زنجانی» انتساب دادند، لکن این سید بیچاره که عاقبت سر از تنش جدا شد، نیز بی گناه بود. غرض اینکه تهمت فتوای قتل نوری به علمای نجف یا ایران، امری دروغین است. البته در این میان، فتوایی وجود دارد که برخی از علماء، شیخ فضل الله نوری را مفسد خوانده اند و خواستار تبعید وی شدند، لکن بر فرض اینکه این فتوا، از آن دسته تلگراف های جعلی نباشد، مربوط به دو سال قبل و واقعه میدان توپخانه است. به علاوه مفسد بودن، دال بر وجوب قتل نیست؛ چه اینکه مازندرانی و خراسانی یک لکه ننگ مجلس به نام تقی زاده را فاسد و مفسد خوانده و از کشور بیرونش راندند، لکن بارها تاکید کردند که منظور ما از فساد و افساد او، تکفیرش نیست.

فایده اقامت علمای مشروطه خواه در کاظمین

از دیگر اشکالاتی که بدخواهانی همچون احمد کسروی متوجه علماء کردند، مربوط به اقامت آنها در کاظمین بود. اینان عنوان می  کردند که علما در نیمه اول سال 1330 قمری وقت خود را بیهوده در کاظمین تلف کردند و خود نمی دانستند چه می خواهند! توضیح اینکه علمای عتبات دو مرتبه عازم حرکت به سوی ایران برای دفع استبداد و بیگانگان بودند. مرتبه اول با رسیدن خبر فتح تهران، نیمه کاره ماند و در دفعه دوم و در آستانه حرکت، مرگ مشکوک آخوند خراسانی باعث تاخیر حرکت شد. اما خود خراسانی در لحظات آخر زندگی مبارک و نورانی خود تاکید کرد که شما حتما به سوی ایران حرکت کنید. علما هم به ریاست آیت الله مازندرانی حرکت را ادامه دادند تا اینکه چند ماهی را در کاظمیه ماندند. در اینجا مرتبا با ایران در ارتباط بودند تا نسبت به اوضاع پیش آمده تصمیم گیری کنند. علت انتفای حرکت، عدم توان دولت ایران در قبال تجاوز دولت روس بود. لذا برای عدم جسارت بیشتر روس، در همان جا مانده و به دولت فشار می آوردند که به روس باج ندهد.

 با توجه به اینکه مجلس منحل شده بود؛ یعنی در واقع دو ماه تمدید دوره دو ساله مجلس شورای ملی رو به اتمام بود و مجلسیان با رشادت امثال سید حسن مدرس ضرب الاجل(التیماتوم) روس را نپذیرفته بودند و سپس مجلس از هم پاشیده بود، دولت متولی امور بود و در میان دولت، برخی عوامل مستبد بودند. علما هم از چند جهت با رابطین خود به صورت آشکارا و مخفی در ارتباط بودند و دولت به واسطه وجود آنها و آمادگی حرکت به سوی ایران، توان انجام هر کاری را نداشت؛ به عنوان مثال یک بحث، واگذاری خراسان به دولت روس بود که منتفی شد. لذا اگر جز این ثمره برای توقف چند ماهه علما در کاظمیه چیز دیگری وجود نمی داشت، همانا در مدح کارهای آنها کفایت می کرد.

برخی اقدامات شیخ عبدالله مازندرانی

در اینجا شایسته است که به چند جنبه از روشن فکری ها و نوآوری های حاجی شیخ عبدالله مازندرانی اشاره شود. در بحث تاسیس مدارس جدید، علاوه بر شیخ هادی نجم آبادی، سید جمال اسدآبادی، سید محمد طباطبایی، ملاحسن رشدیه، و عده ای دیگر باید از آیات ثلاث؛ یعنی آخوند خراسانی، میرزا حسین خلیلی و شیخ عبدالله مازندرانی نام برد. اینان، مدام دولت مردان و مجلسیان را به تاسیس مدارس جدید و اجرای اصول نوین تعلیم و تعلم فرا می خواندند. همچنین آنان را به ترویج علوم لازمه، استخدام و به کارگیری معلمین صالح ترغیب و تحریض می نمودند.

در ارتباط با نقش مازندرانی باید به این مسئله اشاره کرد که توجه ایشان به لزوم استفاده از صنایع داخلی، فقط به دوره مشروطه منحصر نبود، بکله سالها قبل از مشروطه از فعالیت های شرکت اسلامیه دفاع می نمود.

مازندرانی برای شکوفایی بیشتر نظام مشروطه و بازدهی بهینه این نظام جدید، از تالیفات بر مبنای آن حمایت می کرد. هر چند سهم اصلی در این زمینه از آن دوستش آخوند است. از دیگر کارهای شیخ عبدالله لنگرودی، می توان به مواردی از قبیل «پشتیبانی از ایجاد بانک ملی»، «تشویق به آموزش امور نظامی»، «ایجاد قشون منظم»، «تهیه قوه دفاعیه»، «اجرای احکام سبق و رمایه» و «پیشنهاد قانون مطبوعات» اشاره کرد.

اتحاد اسلامی از جمله مولفه هایی است که در اندیشه آخوند و ملاعبدالله مازندرانی وجود داشت و به آن پایبند بودند. در این رابطه نیز باید به مواردی از قبیل «جواب مثبت به سید جمال - در تلاش برای اتحاد-»، «امضای عهدنامه شش بندی سران جنوب  در 1328 ق»، «معاهده اتحاد با علمای اهل سنت که علاوه بر امضای علمای شیعه به امضای علمای بغداد هم رسید»، «توصیه خراسانی به مفتیان عثمانی و نیز علمای بخارا و بلاد ماوراء النهر بر لزوم اتحاد بر ضد اجانب و کفار» و .... اشاره کرد.

وفات

شیخ عبدالله مازندرانی در  سن 74 سالگی در ذیحجه سال 1330 قمری (آبان 1291 شمسی) در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت و دوست مجاهدش، ملافتح الله نمازی شیرازی مشهور به شیخ الشریعه اصفهانی بر پیکر مبارک وی نماز خواند و او را در حرم حضرت علی(ع)  و در حجره شیخ جعفر شوشتری به خاک سپرد. سلام و درود و رضوان خداوند بر ارواح و اجساد پاکشان باد.