12 آبان 1399

۲۹ خرداد ۱۳۵۶ سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

شریعتی با شتاب زیست، اندیشید و زود پر کشید

درگذشت پژوهشگر دینی در ۴۴ سالگی در ساوت‌همپتون انگلستان


شریعتی با شتاب زیست، اندیشید و زود پر کشید

‌علی شریعتی در روز دوم آذر 1312 در روستای مزینان از توابع شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دین بودند. پدر پدربزرگ علی، ملا قربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حکیم اسرار (حاج ملا هادی سبزواری) محسوب می‌شد. پدرش استاد محمدتقی شریعتی (موسس کانون حقایق اسلامی که هدف آن تجدید حیات اسلام و مسلمین بود) و مادرش زهرا امینی زنی روستایی، متواضع و حساس بود.

علی خردسال در سال 1319 در سن هفت سالگی در دبستان ابن یمین ثبت‌ نام کرد، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور، تبعید رضاشاه و اشغال کشور توسط متفقین، خانواده‌اش را به ده فرستادند و پس از برقراری آرامش نسبی در مشهد، علی و خانواده‌اش به مشهد بازگشتند و او به‌‌‌ همان دبستان رفت.

پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد. در جریان وقایع 30 تیر سال 1331 که در اعتراض به روی کار آمدن قوام به وقوع پیوست، برای نخستین بار بازداشت شد. در همین زمان وی که در سال آخر دانشسرا بود به پیشنهاد پدرش شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) کرد.

در اواسط سال 1331 تحصیلاتش در دانشسرا تمام شد و وی پس از مدتی شروع به تدریس در مدرسه کاتب‌پور احمدآباد کرد و همزمان به فعالیت‌های سیاسی‌اش ادامه داد. کتاب «مکتب واسطه» نیز در همین دوره نوشته شده است.

شریعتی جوان در سال 1334 پس از تاسیس دانشکده علوم و ادبیات انسانی مشهد وارد آن دانشکده شد و پس از چندی مسوولیت انجمن ادبی دانشجویان را برعهده گرفت. در همین سال‌ها بود که آثاری از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسید و او را سخت تحت تاثیر قرار داد.

 در همین دوره بود که پس از آزادی در دانشکده ادبیات با پوران شریعت ‌رضوی آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 شد. هنوز چند ماه از آغاز زندگی مشترک علی و پوران نگذشته بود که آن‌ها، به علت موافقت با بورسیه تحصیلی شریعتی در اوایل خرداد ماه 1338 برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شدند.

 دوران اقامت در اروپا و مبارزات خارج از کشور

 شریعتی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی خود، به قصد تحصیل در رشته جامعه‌شناسی به پاریس رفت، اما پس از ورودش به پاریس مطلع شد که باید دکترایش در ادامه رشته تحصیلی‌اش ادبیات فارسی باشد. از این رو با پروفسور ژیلبرت لازار که استاد شرق‌شناسی زبان و ادبیات فارسی بود گفت‌وگو کرد و به راهنمایی و پیشنهاد وی قرار شد موضوع رساله وی، کتاب «تاریخ فضائل بلخ»، اثری مذهبی متعلق به قرن 13 میلادی که توسط «صفی‌الدین» نوشته شده بود، باشد. از این تاریخ، شریعتی تحت نظر دکتر ژیلبرت لازار، مشغول تهیه رساله‌اش شد.

در این ایام بود که علاوه بر نهضت آزادی‌بخش الجزایر با دیگر نهضت‌های ملی آفریقا و آسیا، آشنایی پیدا کرد. به دنبال افشای قتل پاتریس لومومبا در 1961 تظاهرات وسیعی از سوی سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیک در پاریس سازمان یافت که منجر به حمله پلیس و دستگیری عده زیادی از جمله شریعتی شد.

دولت فرانسه که با بررسی وضع سیاسی او، تصمیم به اخراج وی گرفته بود، با حمایت قاضی سوسیالیست دادگاه، مجبور شد اجرای حکم را به تعویق بیاندازد.

 شریعتی در اروپا، به جمع جوانان نهضت ملی ایران پیوست و در سازمان‌های دانشجویی ایران در اروپا از جمله اتحادیه دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور فعالیت‌ کرد و در نوشتن اعلامیه‌ها و قطعنامه‌ها همکاری بسیار نزدیکی با آن‌ها داشت.

وی در سال 1963 از رساله خود نیز دفاع کرد و رسماً از دانشگاه با درجه دکتری یونیورسیته فارغ‌التحصیل شد. پس از مدتی شریعتی به همراه همسر و سه فرزندش راهی ایران شد اما پیش از ورود به کشور در مرز بازرگان توسط مأموران ساواک دستگیر شد.

از بازگشت به ایران تا تدریس در دانشگاه

او تا اوایل شهریور 1343، در زندان ماند و پس از آزادی، حکم انتساب مجدد او با رتبه چهار آموزگاری برایش فرستاده شد. پس از پنج سال تحصیل و آموختن و فعالیت سیاسی در فضای باز سیاسی و فرهنگی اروپا، بازگشت به فضای راکد و بسته جامعه ایران و آن هم تدریس در دبیرستان بسیار رنج‌آور بود.

یک سال بعد وی پس از قبولی در امتحان به عنوان کار‌شناس کتاب‌های درسی به تهران منتقل شد و همکاری خود را با برقعی و باهنر و دکتر بهشتی که از مسوولان بررسی کتب دینی بودند، آغاز کرد. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور لوئی ماسینیون حاصل تلاش او در این دوره است.

 

 از سال 1345 شریعتی به عنوان استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام شد. از‌‌‌ همان آغاز روش تدریس، برخوردش با مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگر استادان متمایز می‌کرد و برخلاف رسم عمومی اساتید دیگر از تدریس بر اساس جزوه ثابت و از پیش تنظیم شده پرهیز می‌کرد و برنامه تعیین شده‌ای را اعلام نمی‌کرد. این مسئله مورد اعتراض و شکایت مدیران گروه آموزشی در دوره‌های مختلف بود. موضوعات اساسی تدریس او را می‌توان به چند بخش تقسیم کرد: تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدن‌های غیراسلامی.

 کتاب «اسلام‌شناسی» که درس‌های شریعتی در دانشکده ادبیات مشهد در سال‌های 46- 1345 است و توسط چند نفر از دانشجویان ضبط و پلی‌کپی شده بود بعد‌ها توسط او تصحیح شد و به چاپ رسید.

شریعتی همچنین در سال 1347 کتاب «کویر» را چاپ کرد. او درباره این کتاب می‌گوید: «من در کویر از لائوتزو و بودا تا هایدگر و سار‌تر، پلی زده‌ام و بهتر بگویم، پلی کشف کرده‌ام که آن را مدیون «قصه آدم» در فرهنگ ابراهیمی‌ام و تجسم عینی سمبلیکش «حج»، تئاتری که در آن کارگردان خداست و بازیگر انسان و نمایشنامه فلسفه وجود و داستان آفرینش و قصه خلقت انسان و تکوینش در تاریخ و حرکت در ذات، بر مبنای جهان بینی توحید!» از نوشته‌های دیگرش در این سال «توتم پرستی» است که نوشته‌های او در رثای قلم و حرکت اوست.

 چاپ اسلام‌شناسی و موفقیت درس‌های دکتر علی شریعتی در دانشکده مشهد و آغاز سلسله سخنرانی‌های او در حسینیه ارشاد تهران موجب شد که دانشکده‌های دیگر ایران از او تقاضای سخنرانی کنند. سخنرانی‌هایی که از نیمه دوم سال 1347 آغاز شد.

 از ارشاد تا زندان 1354- 1348

 شریعتی در پایان سال 1348، با کاروان حج حسینیه ارشاد به مکه رفت و در بازگشت در اسفند 48 سخنرانی «میعاد با ابراهیم» را ابتدا در دانشگاه مشهد و پس از آن در حسینیه ارشاد ایراد کرد.

در فاصله سال‌های 48 تا 50 وی همچنان به فعالیت در دانشگاه مشهد ادامه می‌داد و در ضمن آن، سخنرانی‌هایی نیز در دانشگاه‌های دیگر ایراد می‌کرد. مجموعه این فعالیت‌ها مسوولین دانشگاه را بر آن داشت که ارتباط او با دانشجویان را قطع کنند و به کلاس‌های وی که در واقع به جلسات سیاسی فرهنگی شباهت بیشتری داشت، خاتمه دهند. در پی این کشمکش‌ها و دستور شفاهی ساواک به دانشگاه مشهد کلاس‌های درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطیل شد.

 در سال‌های50-49، شریعتی بسیار پر کار بود. و در کلاس‌های او هر تیپی شرکت می‌کردند. در ارشاد، کمیته‌ای مسوول ساماندهی جلسات و سخنرانی‌ها شد. به شریعتی امکان داده شد که به کمیته‌های نقاشی و تحقیقات نیز بپردازد.

 انتقادات از شریعتی پیرامون مقالات او و استفاده از متون اهل تسنن در تدوین تاریخ ‌اسلام و همچنین حضور زنان در جلسات، گذاشتن جلسات درسی برای دانشجویان دختر و مبلمان سالن و از این قبیل مسائل بود.

این انتقادات از سویی و تهدیدهای ساواک از سوی دیگر هر روز او را بی‌حوصله‌تر می‌کرد و رنجش می‌داد. دیگر حوصله معاشرت با کسی را نداشت.

 

در این زمان به غیر از درگیری‌های فکری، درگیری‌های شغلی هم داشت. عملاً حکم تدریس او در دانشکده لغو شده بود و او کارمند وزارت علوم محسوب می‌شد. وزارت علوم هم، یک کار مشخص تحقیقاتی به او داده بود تا در خانه انجام دهد. از اواخر سال 50 تا 51، کار ارشاد سرعت غریبی پیدا کرده بود.

شریعتی در این دوران به فعال شدن بخش‌های هنری حساسیت خاصی نشان می‌داد. دانشجویان هنردوست را تشویق می‌کرد تا نمایشنامه ابوذر را که در دانشکده مشهد اجرا شده بود، بار دیگر اجرا کنند. بالاخره نمایش ابوذر در سال 51، درست یکی دو ماه قبل از تعطیلی حسینیه، در زیرزمین ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد تا حدی که در زمان اجرای نمایش بعد به نام «سربداران» در ارشاد، حسینیه تعطیل شد. ساواک به دنبال شریعتی بود و از تعطیلی حسینیه ارشاد به بعد، متن سخنرانی‌های وی با اسم مستعار به چاپ می‌رسید. از اواخر آبان ماه 51 زندگی مخفی شریعتی آغاز شد و پس از چند ماه زندگی مخفی در مهرماه سال 1352 خود را به ساواک معرفی کرد و تا 18 ماه او را در سلول انفرادی زندانی نگه داشتند.

در دوران خانه‌نشینی (دو سال آخر زندگی) شریعتی فرصت یافت تا به فرزندانش توجه بیشتری کند. پوران شریعت رضوی در این باره می‌گوید: «در رفتار بچه‌ها دقیق و نسبت به انتخاب‌هایی که می‌کردند حساس بود. مثلا اگر لباس را به این دلیل انتخاب می‌کردند که دیگران آن را انتخاب کرده بودند و احیانا مد روز بود، دلخور می‌شد اما مستقیما اظهار نمی‌کرد، با شوخی ناخشنودیش را می‌فهماند. در این اواخر، بر شرکت بچه‌ها در جلسات سخنرانی‌اش تاکید فراوانی می‌کرد. ‌گاه مسوولیت پیاده کردن نوار‌ها را به آن‌ها می‌داد و سعی می‌کرد با آن‌ها رابطه فکری برقرار کند».

در سال 55 بود که شریعتی که از فضای بسته و خانه‌نشینی به تنگ آمده بود، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت یافت تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. او نهایتا در روز 26 اردیبهشت سال 1356 از ایران، به مقصد بلژیک هجرت کرد و پس از اقامتی سه روزه در بروکسل عازم انگلستان شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود اقامت گزید. زندگی شریعتی پس از هجرت اما دیری نپایید. در حالی که یک ماه از سفرش به انگلستان می‌گذشت، در ساوت‌همپتون درگذشت.

 دلیل رسمی مرگ وی حمله قلبی اعلام شد، هرچند مرگ وی به دلیل نداشتن سابقهٔ بیماری قلبی مشکوک بود. شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حسینیهٔ ارشاد دفن کنند، اما در ‌‌نهایت با مشورت استاد محمدتقی شریعتی و کمک دوستان و یاران او از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در قبرستانی کنار آرامگاه حضرت زینب(س) در شهر دمشق به خاک سپرده شد.


خبرگزاری فارس