01 شهریور 1400
سعادتی روش مسلحانه منافقین را قبول داشت
من کچویی را از قبل انقلاب میشناختم. در جلسات ما شرکت میکرد و جوان خوب و با انگیزه و انقلابی بود. در کار صحافی بود و به دلیل آشنایی که با عزت مطهری و شهید لاجوردی و بچههای موتلفه اسلامی پیدا کرد به نهضت امام علاقمند شده بود. چند باری هم توسط ساواک دستگیر و به زندان افتاده بود.
دارای چه خلقوخویی بود و آیا با مجاهدین خلق هم زاویه داشت؟
کچویی جوانی خوش برخورد و مهربان و باانگیزه و به شدت به مبانی اسلام وفادار بود. او به دلیل شناختی که از مجاهدین در زندان پیدا کرده بود به شدت مخالف آنها بود و این را قبل از انقلاب گفته بود. قبل از انقلاب در زندان فتوایی اعلام شد که مارکسیستها نجس هستند و مبارزین انقلابی و مسلمان باید از ارتباط با آنها اجتناب کنند و این معروف شده بود به حکم اتاق دوییها. برخی خیلی این را مراعات نمیکردند و با مارکسیستها که منافقین هم جز اینها بودند رابطه داشتند اما افرادی همانند کچویی به شدت مراقبت میکردند و مواظب بودند با مارکسیستها و منافقین ارتباط نداشته باشند و به نوعی هم کچویی از رهبران حکم اتاق دوییها بود. یعنی آنقدر معتقد و مصمم بود که حاضر بود طعنه و کنایههای مارکسیستها و کمونیستها را در زندان بشنود اما از مواضع خودش عدول نکند. آن زمان هم زندان شرایط خاصی داشت و افراد سعی میکردند شرایط سخت زندان را در کنار هم طی کنند اما مبارزین حقیقی مثل کچویی اصل برایشان رعایت احکام و قوانین اسلام بود.
کچویی چطور بعد از انقلاب رئیس زندان اوین شد؟
کچویی بعد از انقلاب اسلامی به دلیل آشنایی با شهید لاجوردی و به خاطر آنکه جوان با لیاقت و آگاهی بود، به ریاست زندان اوین منصوب شد که سمت مهمی هم بود. به دلیل اینکه بسیاری از رجال دستگیر شده رژیم پهلوی در این زندان نگهداری میشدند و هم به دلیل اینکه دادگاههای مهمی برگزار میشد و ایشان به دلیل اینکه قبل از انقلاب از زندانیان سیاسی بود، شهادتهایش اهمیت خاصی داشت. مثلاً در دادگاه برخی از ساواکیها و شکنجهگران حاضر میشد و آنچه بر او در زندان رفته بود را شرح میداد.
گویا با برخی از افراد در مورد برخورد و نگهداری زندانیان اختلافاتی داشته و همین موضوع بعدها باعث میشود که منافقین زمانی که قصد ترور شهید لاجوردی و آیتالله محمدی گیلانی را داشتهاند او فداکاری کند و خودش را پیشمرگ لاجوردی و محمدی گیلانی کند.
شهید کچویی روحیات خاصی داشت و حقیقتاً هم مرد منصفی بود اما اینکه مثلاً در مدیریت با دیگران اختلاف داشته باشد را من اطلاعی ندارم.
زمانی که سعادتی دستگیر شد، شما فرمانده سپاه پاسداران بودید. نحوه ورود سپاه به این پرونده چگونه بود؟
سپاه در اردیبهشتماه سال ۵۸ تأسیس شد البته در ۳-۲ ماه بعد از انقلاب تشکیلات مختلفی وجود داشت که مستقل عمل میکردند همانند گروه نزدیک به شهید محمد منتظری و یا گروه نزدیک به نهضت آزادی و آیتالله لاهوتی که تهران را عملاً لبنانیزه کرده بودند و هر یک ساز خود را میزدند. بالاخره همه این گروهها تجمیع شدند و سپاه پاسداران شکل گرفت. من همان ایام در سپاه مشغول بودم که یک روز خبر رسید یکی از اعضای ارشد سازمان منافقین به نام سعادتی به جرم جاسوسی دستگیر شده است. به دلیل اینکه سپاه مسئول صیانت از انقلاب بود و این موضوع هم بر میگشت به اصل انقلاب، سپاه در پرونده سعادتی وارد شد. از همان روز اول جار و جنجالی به راه افتاد. همسر سعادتی به نام جلالزاده هر روز میآمد در دفتر من در سپاه و داد و بیداد میکرد که باید سعادتی آزاد شود و او بیگناه دستگیر شده است!
سعادتی را سپاه دستگیر کرد؟
سعادتی ظاهراً قبل از انقلاب هم با شوروی و سفارت آن در تهران ارتباط داشت. انقلاب که پیروز شد، اینها خیال کرده بودند همه سیستمهای امنیتی از بین رفته و هر کاری بکنند هیچ کس متوجه نمیشود و میتوانند راحت برنامههایشان را پیش ببرند. اما نمیدانستند بقایای ساواک هنوز فعال هستند و با دولت موقت همکاری میکنند و سپاه هم در جریان بود. رابط شوروی زمانی که قرار بود پرونده مهم امنیتی و جاسوسی قبل از انقلاب را از سعادتی تحویل بگیرد سر قرار غافلگیر میشود و چون مصونیت دیپلماتیک داشت، دستگیر نمیشود اما سعادتی دستگیر میشود. در واقع آن بخش از ساواک سابق سعادتی را دستگیر کرد که در زمان شاه مسئول ضد جاسوسی بود. اینها واقعاً افراد خبره و توانمندی هم بودند. مثلاً به خاطر دارم که به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی مسلط بودند. از فاصله دور میتوانستند لبخوانی کنند و یا آموزشهای شنود و ضد شنود دیده بودند و انواع و اقسام کارهای جاسوسی و ضد جاسوسی به اینها آموزش داده شده بود. به هر حال این بخش از باقیماندههای ساواک به خوبی توانست در مورد پرونده سعادتی عمل کند. این که تا سالها بعد از انقلاب از نیروهای باقیمانده ساواک استفاده شد طبیعی بود چون کشور نیاز ضروری به تامین امنیت و کسب اطلاعات دارد و رکن رکین هر کشوری نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آن هستند تا بتوانند آن کشور را از انواع تهدیدها حفظ کنند، به علاوه اینکه باید از تجربه آنها استفاده میشد که شد و بعدها در وزارت اطلاعات از دانش آن افراد بهرهبرداری کردند.
درباره این روایت که افجهای به تحریک سعادتی، شهید کچویی را ترور کرد و قصد داشت لاجوردی و آیتالله محمدی گیلانی را هم ترور کند نظر شما چیست؟
اثبات شده بود که سعادتی یکی از نفوذیهای داخل زندان را تحریک کرده بود تا عدهای از مسئولین اوین را ترور کند که سرانجام هم موفق شد محمد کچویی را به شهادت برساند.
چه دلیلی وجود دارد که سعادتی عامل اصلی تحریک ترور کچویی بوده است؟
ظاهراً عدهای اعتراف کرده بودند و شهادت داده بودند.
به نظر شما در پرونده سعادتی و اعدام او میشد طور دیگری عمل کرد؟ برخی چهرههای سیاسی معتقد بودند اگر سعادتی اعدام نمیشد از طریق او میشد منافقین را از قیام مسلحانه بازداشت و یا حداقل در سازمان انشعاب ایجاد کرد و از بار ترورها و اقدامات مسلحانه کاست؟
نه آقا این حرفها چه معنی دارد؟ وسط آن همه تفنگچی و آدمکش مثل رجوی و خیابانی و ابریشمچی و... یک نفر بیاید و حرف دیگری بزند؟ این با عقل جور در میآید؟ اصلاً شما فرض کنید این صحیح است پس چرا بعدها اثبات شد که سعادتی قصد داشته از طریق تحریک افراد بعضی از مسئولین را ترور کند؟ او اگر خط مشی مسالمتآمیز داشت که نباید این کار را میکرد. این نشان میدهد که سعادتی اصلاً چنین فردی نبوده است. به علاوه اینکه همه قبول دارند سعادتی در ترور کچویی نقش داشته است پس چطور مدعی هستند سعادتی راه و روش دیگری داشته است. من این حرف را قبول ندارم و معتقدم کلیه رهبران منافقین از اول انقلاب معتقد به قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران بودهاند فقط ۳- ۲ سال صبر کردند تا به ظاهر شرایط برای آنها مساعد شود و بتوانند اسلحه بیشتری جمع کنند و ضربه شدیدتری را به انقلاب وارد کنند و الا کادر رهبری منافقین بالاتفاق معتقد به برخورد مسلحانه بودند و سرانجام هم به خیال اینکه میتوانند نظام را ساقط کنند این کار را انجام دادند.
سایت «تاریخ ایرانی»