02 تیر 1393
روایتی از چهلم دکتر شریعتی
دوست دارم بهترین سکانسی را که در ذهنم هست بگویم. یادم میآید مجلس خیلی عظیمی بود. من کاملاً تماشاچی بودم و نه صاحبعزا. من که سیزده سال داشتم، کاملاً متحیر بودم و مثل یک تماشاچی مدام دور و برم را نگاه میکردم. چند نفر از دوستان ما را هدایت کردند که کجا بنشینیم. فکر میکنم ردیف دوم بودیم و در ردیف اول امام موسی بودند، شیخ محمد یعقوب بودند، مادرم و یاسر عرفات و سخنرانان دیگر مجلس.
یادم می آید که مرتب دور و بر را نگاه می کردم که ببینم چه خبر است و ماجرا چیست. کاملاً احساس میکردم که به یک میتینگ بزرگ آمدهام. فقط دولحظه برایم تکان دهنده بود، یکی وقتی شیخ یعقوب صحبت کرد و خیلی زیبا صحبت کرد و من میخکوب شدم. سخنرانیاش خیلی برای من عجیب بود و کاملاً در ذهن من ماند. من نمیشناختمشان و وقتی پرسیدم که ایشان چه کسی هستند؟ گفتند به ایشان میگویند شیخ سرخ.
و بعد عرفات آمد. میگفتند خیلی مهم است چون یک پیوند بین أمل و فتح خواهد بود و تأثیرات سیاسی زیادی خواهد داشت. وقتی میگفت شریعتی، متفکر فلسطینی وجهانی است برای من جالب بود که آدمهایی که هیچ وقت نمیشناختمشان مثل منیر شفیق و یاسر عرفات که اصلاً ایرانی هم نیستند چگونه از پدرم یاد میکنند. در ذهنم این سؤال بود که این ها از کجا بابا علی من را میشناسند؟ چرا میگوید شریعتی متفکر جهانی؟
و بعد میشنیدم که مادرم می گفت خیلی از امام موسی صدر سپاسگزار است که در این شرایطی که به استیصال محض رسیده بود و نمیدانست باید چکار کند و به همه بیاعتماد بود ایشان این مجلس را بر عهده گرفت. چون می خواست مجلس خوبی گرفته شود و در عین حال نمی خواست از این ماجرا سوء استفاده سیاسی شود.
مراسم بسیار کاملی بود و فقط یک میتینگ سیاسی نبود و وجه مدنی هم داشت.
مصاحبه گروه تاریخ شفاهی مؤسسه امام موسی صدر با خانم دکتر سارا شریعتی