19 شهریور 1393

از عضویت در حزب توده تا پذیرش وزارت


از عضویت در حزب توده تا پذیرش وزارت

منوچهر آزمون در سال 1309 در تهران به دنیا آمد. والدین او، ابوالقاسم آزمون ‌، کارمند وزارت دارایی و سپس ساواک‌، و عصمت نبوی نوری بودند. او از طرف مادر با خانواده آیت‌الله عبدالنبی نبوی نوری خویشاوندی داشت‌ و از این رو، بعدها در مواردی که لازم می‌آید، بربستگی خود به «روحانیت‌« تأکید می‌کرد.

آزمون‌، دورة تحصیلات ابتدایی و متوسطه را از 1316 تا 1320 در دبستان خرد (خیابان منیریه‌)، از 1321 تا 1323 در دبستان نشاط (خیابان امیریه‌)، از 1323 تا 1327 در دبیرستان رازی (خیابان فرهنگ‌) و از 1327 تا 1330 در دبیرستان دارایی (سرچشمه‌، سه راه امین حضور) طی کرد. او سپس در کنکور اعزام محصل به خارج شرکت نمود و برای ادامه تحصیل راهی آلمان غربی شد. اقامت آزمون در بخش غربی آلمان دیری نپایید. در سال 1331، به دلیل مشکلات مالی دولت وقت ، ارز تحصیلی دانشجویان اعزامی قطع شد و آزمون به ناچار در کارخانه دویتس به کار تراشکاری پرداخت و مدتی بعد به شهر لایپزیک در آلمان شرقی رفت‌; شهری که از سال 1336 به مرکز فعالیت رهبری حزب توده بدل گردید.

آزمون ، خود در بیوگرافی خود می گوید : « در سال 1951 (سال 1330)، پس از پایان تحصیلات متوسطه و موفقیت در کنکور اداره اعزام محصل به خارج از کشور، برای ادامه تحصیل عازم آلمان غربی گردیدم و تا پایان سال 1952 (سال 1331) از ارز دولتی استفاده می‌کردم و در دانشگاه توبینگن و سپس کلن در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی سرگرم بودم و امتحانات مقدماتی لیسانس خود را با موفقیت در این دانشگاه گذراندم‌. ولی در سال مزبور، به دستور حکومت مصدق‌، ارز دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور، که بنده نیز جزو ایشان بودم‌، قطع شد و ادامه امر تحصیل دانشجویان با اشکالات عدیده‌ای روبرو گردید. گروهی از دانشجویان‌، که از خانواده‌های متمکن بودند، از ارز آزاد استفاده کردند. ولی افرادی مانند من‌، که در کنکور شرکت کرده و با ارز دولت به خارج آمده بودند، راهی جز ترک تحصیل و مراجعت به ایران نداشتند. کما اینکه دولت وقت نیز همین راه را پیش پای ایشان گذاشت‌. و لذا گروهی از ایشان بدون به دست آوردن نتیجه مطلوب تحصیل را رها کردند و به وطن بازگشتند. ولی تعداد دیگری در همان آلمان کاری برای خود پیدا کردند و به امید روزی نشستند که بساط مصدق در هم ریزد و زندگی تحصیلی خود را از سرگیرند. من نیز جزو این گروه بودم‌. در سال 1953 (سال 1332) از طرف دانشگاه کلن ده بورس تحصیلی‌، که مربوط به دانشگاه لایپزیک می‌شد، جهت دانشجویان خارجی در نظر گرفته شد. من نیز از جمله دانشجویانی بودم که در مسابقه جهت استفاده از این بورس‌ها شرکت کردم و توانستم در بین دویست دانشجویی که از ممالک مختلف در مسابقه شرکت کرده بودند یکی از بورس‌ها را به دست آورم‌. و بدین ترتیب برای ادامه تحصیل به دانشگاه لایپزیک معرفی شدم‌.»

چنانکه از این اظهارات برمی‌آید، علت اصلی عزیمت آزمون به آلمان شرقی تنگناهای مالی بوده‌، ولی در نامه دیگر او به ساواک (مورخ 22 شهریور ماه 1341) علت چنین توضیح داده شده است : «از دانشگاه کلن به علت وضع سیاسی مخصوصی که داشتم به آلمان شرقی رفتم‌.» در این نامه هیچ توضیحی وجود ندارد که این «وضع سیاسی مخصوص‌» را روشن کند ولی سایر اسناد در این زمینه کاملاً گویاست‌. طبق اسناد مربوط به دوران پیش از تأسیس ساواک (پروندة وت 4378 شهربانی کل کشور و گزارش‌های وزارت امور خارجه‌)، که در پروندة ساواک منعکس است‌، منوچهر آزمون در سال 1332، یعنی در آستانه عزیمت به لایپزیک «از کارگردانان اصلی‌» دانشجویان توده‌ای در شهر کلن بوده و در فستیوال جوانان کمونیست در وین شرکت کرده‌، و به اعتراف سیروس شوقی‌، از اعضای حزب توده‌، در سال 1955 (سال 1334) در فستیوال ورشو نیز حضور داشته است‌. پیشینة گرایش آزمون به حزب توده پیش از این تاریخ برای ما روشن نیست‌. دوران تحصیل متوسطه آزمون (1323 ـ 1330)، سالهای اوج فعالیت حزب توده در مدارس تهران است که به تأسیس «سازمان دانش‌آموزان ایران‌» وابسته به این حزب‌، و انتشار روزنامه دانش‌آموز انجامید. این احتمال وجود دارد که او از آن دوران دارای گرایش‌هایی به حزب توده بوده و در این سازمان فعالیت می‌کرده است و این احتمال نیز وجود دارد که وی پس از ورود به آلمان به فعالیت سیاسی و یا اطلاعاتی جلب شده باشد. به هر روی‌، آزمون در سپتامبر 1957/ شهریور 1336 دانشنامه دکترای خود را در رشته اقتصاد سیاسی از دانشگاه لایپزیک دریافت داشت (او در این دوران‌، دوره‌های تخصصی فلسفه مارکسیستی و اصول سازمانی احزاب کمونیست را نیز در دانشکده کارل مارکس طی کرده بود) و به شهر توبینگن در آلمان غربی مراجعت نمود.

با توجه به زندگی بعدی آزمون و شخصیت وی‌، آیا واقعاً عزیمت او به آلمان شرقی طبیعی بود و طبق ادعای خود او، ناشی از پذیرفته شدن در بورسیه دانشگاه لایپزیک‌ بوده ، یا به عبارت دیگر، آیا او از همان زمان با سرویسهای اطلاعاتی غرب ارتباط نداشت و طبق یک برنامه سنجیده نامش در لیست دانشجویان اعزامی به لایپزیک قرار نگرفت؟ می‌دانیم که در آن زمان «جنگ سرد» در اوج خود بود و آلمان خط مقدم نبرد غول‌های اطلاعاتی آن دوران محسوب می‌شد. استفاده از بورسیه‌های دانشگاهی یکی از کانال‌هایی بود که سرویسهای غرب برای نفوذ عوامل خود به پشت «پرده آهنین‌» مورد استفاده قرار می‌دادند. بنابراین‌، بعید به نظر می‌رسد که این سرویسها از سهمیه ناچیز ده نفری دانشگاه کلن چشم پوشیده باشند. این تردید طبیعی بودن گزینش آزمون از میان 200 دانشجوی داوطلب را به زیر سئوال می‌برد. آنچه به این تردید دامن می‌زند، فعالیت آزمون از مهر ماه 1336/ اکتبر 1957، یعنی یک ماه پس از بازگشت او از لایپزیک‌، در ایستگاه ساواک در آلمان غربی‌، با نام مستعار «خوش نقش‌»، است که حدود یک سال بعد شکل رسمی و اداری یافت‌. در آن دوران‌، ساواک نسبت به احتمال نفوذ عوامل شوروی حساسیت شدید داشت و این حساسیت گاه تا سر حد بدبینی بیمارگونه امتداد می‌یافت‌.  دربارة فعالیت آزمون سندی در دست است که نشان می‌دهد از سال 1339 ارتباطات نامرئی و فعالیت‌های مرموز آزمون در محافل دانشجویان ایرانی‌، حداقل در حد شایعه‌، شناخته شده بود. قاعدتاً همین مسئله سبب شد که او مدت کوتاهی بعد به تهران منتقل شود. سند زیر ، گزارش یکی از عوامل نفوذی ساواک در محافل دانشجویان ایرانی در آلمان‌، مورخ 12 مرداد ماه 1339، است :

موضوع : ارتباطات دانشجویان ایرانی با کمونیست‌های آلمان در کلن ‌. «... بطوری که معلوم است برادران هومباخ -از فعالین حزب کمونیست آلمان- مقدمات مسافرت دانشجویان ایرانی را به آلمان شرقی و شوروی که ارتباط به فستیوال یا جشن‌های کمونیستی داشت فراهم می‌نمودند. یکی از دوستان نزدیک هینس هومباخ‌، مهدیقلی جنابی می‌باشد. جنابی به عنوان یکی از رهبران فعال حزب توده در آلمان مشهور می‌باشد. برعکس‌، به نظر می‌رسد که دکتر منوچهر آزمون‌ که تقریباً تا 1955 به نام سخنگوی دانشجویان توده‌ای دانشگاه کلن مبارزه می‌نمود و با فامیل هومباخ تماس داشت تغییر جهت سیاسی داده باشد. شایع شده است که منوچهر آزمون فعلاً به دستور سفارت ایران به عنوان مأمور اطلاعاتی برعلیه توده‌ای‌ها مبارزه می‌نماید...» منوچهر آزمون در 5 آوریل 1957 (1336)، یعنی در آستانه عزیمتش به آلمان غربی‌، با یک خانم آلمان شرقی متولد لایپزیک به نام کارین هوفمیستر ازدواج کرد و یک سال بعد، از او صاحب دختری شد به نام مریم یا (کارنلیا).  در پی بازگشت آزمون به ایران این ازدواج به متارکه انجامید. آزمون در ایران در سال 1341 با خانم شهناز مستوفی ازدواج کرد.  منوچهر آزمون در 18 خرداد ماه 1338 درخواست استخدام رسمی خود را خطاب به رئیس ساواک ارسال داشت :

«اینجانب منوچهر آزمون‌، که تحصیلات خود را در رشته اقتصاد سیاسی و اقتصاد صنعتی و در آلمان به پایان رسانیده‌ام‌، مایلم که در سازمان اطلاعات و امنیت کشور استخدام شوم و طبق اوامر صادره صادقانه انجام وظیفه نمایم‌.»

در پی‌نوشت آن نامه ، مدیر کل ششم (مالی‌) ساواک‌ از قول ریاست ساواک‌ می نویسد « ایشان رسماً استخدام شوند . البته همانطور که اطلاع دارید مدتهاست که بطور غیر رسمی در اختیار سازمان بوده و حقوق می‌گیرد. بنابراین این چون در مأموریت آلمان باقی خواهد ماند در مورد استخدام او اقدام کنید و پرونده استخدامی نزد آقای پدرام تشکیل و نگهداری شود ».

آزمون در 10 اردیبهشت ماه 1340 به تهران آمد و هشت روز بعد برای «طی دوره توجیه و حفاظت‌» به دانشکده ساواک معرفی شد، و در 16 خرداد برای کار به اداره کل هفتم (بررسی اطلاعات خارجی‌) اعزام شد. او در این اداره کل‌، تحت مسئولیت فردی بنام طباطبایی در بخش کمونیسم بین‌المللی به کار پرداخت‌. از همان نخستین روزها، درگیری آزمون با دستگاه اداری ساواک نیز آغاز گردید. او در تاریخ 22/2/1340، یعنی 12 روز پس از ورودش به ایران‌، در نامه‌ای خطاب به «تیمسار معظم‌» (احتمالاً پاکروان رئیس ساواک از اسفند 1339 و یا شاید علوی کیا) نوشت : «بطوری که مستحضرید، چندی پیش بعد از بررسی وضع زندگی چاکر، به دستور رؤسای ارجمند مقرر گردید که حقوق چاکر تأمین شود تا از این راه کمکی به زندگی بنده شود. ولی هنوز بیش از 6 ماه از این جریان نگذشته بود که بطور غیر مترقبه به تهران منتقل شدم و در نتیجه با اشکالات جدید مالی که زندگی محقر و کوچک بنده قدرت تحمل آن را ندارد، روبرو گردیده‌ام‌. حضرتعالی‌، که با زندگی داخلی چاکر آشنایی دارید و به همین جهت هم دستور فرمودید که کمک بیشتری شود تا بتوانم بعد از چندی اشکالات مادی خود را برطرف کرده و اساس زندگیم را استوار کنم، تصدیق بفرمایید که اینک با تصمیم مرکز مبنی برانتقال چاکر به تهران‌، بدون اینکه توجه عمیقی به وضع بنده شده باشد، مواجه با مشکلات جدید مالی علاوه برآنچه تاکنون داشته‌ام گردیده و آشفتگی مخصوصی زندگیم را تهدید می‌کند. استدعا می‌کنم از این عریضه این مسئله مستفاد نگردد که چاکر اظهار عدم رضایت می‌کنم‌، منظور اساسی بنده از ذکر این مطالب فقط تشریح وضع کنونی خود و خانواده‌ام می‌باشد که اکنون به علت همین اشکالات جدا از یکدیگر زندگی می‌کنیم‌. استدعای بنده این است که رؤسای معظم دستور فرمایند همان کمکی که قرار بود از راه ترمیم حقوق برای پرداخت قروض و تأمین زندگیم به بنده بشود، اینک به هر صورت و به هر مقدار که صلاح بدانند به چاکر بشود تا بتوانم مشکلات اولیه تشکیل زندگی جدید را برطرف کرده و همسر و فرزند خود را به تهران بیاورم و با آسودگی خیال بیشتر صادقانه در انجام وظایف محوله کوشا باشم‌.»

در تاریخ 16/3/1340، اداره کل ششم (مالی‌) ساواک به این نامه چنین پاسخ داد : «چون آقای منوچهر آزمون فقط گواهینامه شش ساله متوسطه ارائه داده‌، لذا مادامی که ارزش تحصیلی دکترای وی از طرف وزارت فرهنگ نرسد از حقوق یک نفر کارمند دیپلمه و 18000 ریال حقوق استفاده خواهند نمود. پس از ارائه ، تفاوت داده خواهد شد.»

در تاریخ 16/9/1340، رئیس اداره دوم (شوروی‌) مشکل آزمون را چنین توضیح می‌دهد : «در تاریخ 14/9/40 مدیریت کل اداره هفتم [بررسی اطلاعات خارجی‌، محل کار آزمون‌] تلفنی اطلاع داد که به علت این که آقای آزمون مدرک دکترای خود را به کارگزینی ساواک ارائه نداده است از آذرماه از حقوق و مزایای افراد دیپلمه استفاده خواهد کرد. فوراً با آقای آزمون ملاقات و جریان را استفسار نمودم که گزارش نامبرده به پیوست تقدیم‌، ولی در این مورد اشکالاتی موجود بود که به عرض می‌رسد :

1ـ این شخص تحصیلات خود را در آلمان شرقی به پایان رسانده که به علت نبودن مرکز سیاسی در آن کشور گواهی این مدرک مقدور نیست‌.

2ـ اصولاً به عللی استخدام رسمی وی با مقررات مصوبه ساواک مغایرت داشته و به دستور ریاست سابق ساواک [بختیار] و تیمسار قائم مقام [علوی کیا] انجام شده است‌.

3ـ چون این مدرک متعلق به آلمان شرقی است مطرح کردن آن برای شناسایی در شورایعالی فرهنگ تولید سر و صدا خواهد نمود.

با تقدیم دوازده برگ عین مدارک دانشگاه لایپزیک آلمان شرقی و ترجمه آن که به تصدیق وزارت دادگستری رسیده‌، با توجه به این که تیمسار قائم مقام ساواک از جریان استخدام و مأموریت‌های نامبرده کاملاً با اطلاع می‌باشند، خواهشمند است دستور فرمایید به کارگزینی دستور لازم صادر فرمایند که تا هنگامی که موقعیتی ایجاد شود که این مدارک برای شناسایی در شورایعالی فرهنگ مطرح شود حقوق و مزایای نامبرده را مانند سابق پرداخت نمایند.

[پی‌نوشت : ]موافقت شد قراردادی استخدام شود.

ظاهراً مسئله بدین ترتیب فیصله یافت‌، ولی فقط به مدت 9 ماه ! شکوه نامه بعدی آزمون تاریخ 22 شهریور 1341 را برخود دارد :

... «در نوامبر سال 1958 به عضویت سازمان اطلاعات و امنیت کشور مفتخر شدم و از سال 1959 تاکنون با پایه 3 و حقوق ماهیانه 18000 ریال در ساواک انجام وظیفه می‌نمایم‌. چون مدارک تحصیلی بنده از یک کشور کمونیستی است و گویا ارائه آن به شورای عالی فرهنگ جهت تصدیق با اشکالات سیاسی روبرو می‌شود، اولیای معظم ساواک صلاح دانستند که وضع استخدام بنده از صورت رسمی به قراردادی تبدیل گردد تا عملی خلاف مقررات کارگزینی صورت نگرفته باشد (کارگزینی برای مدارک تحصیلی در صورتی ارزش قائل است که به تصدیق شورای عالی فرهنگ رسیده باشد). متأسفانه این تغییر به هیچ‌وجه کمکی به وضع بنده نبوده و نتیجه این شد که از کلیه امتیازاتی که برای کارمندان رسمی ساواک در نظر گرفته شده است محروم بمانم‌. لذا اکنون که بیش از 5 سال از تاریخ استخدام بنده در ساواک می‌گذرد هنوز حقوقم همان 18000 ریال بوده و وضع پایه اداری اینجانب هم معلوم نیست برای روشن ساختن وضع خود با ادارة کارگزینی تماس گرفتم‌، اداره مزبور تنها راه را برای کمک به اینجانب استخدام برپایه دیپلم کامل متوسطه پیشنهاد می‌کند. طبیعی است چنانکه با در نظر گرفتن سوابق خدمت اینجانب در مورد حقوق و وضع خدمتی بنده تجدید نظر فرموده و تصمیمی اتخاذ فرمایند که تأمین کننده زندگی حال و آینده‌ام باشد طبیعی است با هرگونه تصمیمی که رؤسای معظم ساواک در این مورد اتخاذ فرمایند توافق کامل خواهم داشت‌.»

بررسی چگونگی اختلاف آزمون با ساواک در مسئله استخدام و حقوق‌، از بعد ترسیم حیات درونی این سازمان جالب است‌. در آغاز دهه 1340، ساواک هنوز در مراحل آغازین شکل‌گیری خود به عنوان یک نهاد اطلاعاتی ـ امنیتی است و از ضعف‌های جدی برخوردار. مورد آزمون نشان می‌دهد که کسی در موقعیت او ـ که اولاً به عنوان «مهره ویژه‌» در میان مخالفین در خارج از کشور و حتی در بلوک شرق خدمات ارزنده کرده‌، و ثانیاً در رشته‌ای تحصیل کرده که با توجه به کار کرد اصلی ضد کمونیستی ساواک برای این سازمان کارایی جدی دارد. با چه مشکلات عجیب بروکراتیکی دست به گریبان است‌. در پیگیری نامه آزمون‌، از ایستگاه ساواک در آلمان فدرال سوابق خدمت او استعلام شد. پاسخ مرکز اداره ششم در آلمان غربی حاکی است که «چون طبق دستور مرکز، سوابق بیش از یک سال نباید در نمایندگی‌ها موجود باشد » باید سوابق استخدامی او را در تهران جستجو کرد. معهذا نامه آزمون بی‌تأثیر نبود. او از 31 شهریور ماه 1341 در شغل سازمانی رئیس بخش کمونیسم بین‌المللی قرار گرفت‌. ولی این امتیاز برای آزمون ارضا کننده نبود. او در 14 بهمن ماه به سرتیپ عبدالعلی ماهوتیان معاون ساواک گفت :

«... متأسفانه بعد از ورود به تهران کارگزینی در مورد مدارک تحصیلی من به این عنوان که از یک دانشگاه کمونیستی می‌باشد ایراد گرفت‌، ولی به دستور تیمسار علوی کیا قرار شد حقوق و مزایای استحقاقی اینجانب کمافی‌السابق پرداخت گردد و لذا بنده ماهیانه 18000 ریال دریافت کردم‌. ولی برخلاف دستور تیمسار علوی کیا کارگزینی از پرداخت حق زبان و سایر مزایا به این عنوان که کارمند قراردادی هستم استنکاف ورزید..... استدعای بنده از حضرتعالی این است که دستور فرمایید مسئولین مربوطه وضع بنده را روشن کنند و چنانچه برای دستگاه امکان این نیست که به این وضع رسیدگی سریع و دقیق کند اجازه فرمایند استعفای مرا بپذیرند. »

نکته قابل توجه در این اظهارات‌، این است که آزمون برای نخستین بار از امکان استعفای خود سخن به میان آورد. به نظر می‌رسد که طرح مؤدبانه احتمال استعفا از سوی وی حرکتی سنجیده باشد در جهت تحقق خواست‌هایش‌. آزمون به «موقعیت علمی‌» خود، که چنانکه بعداً خواهیم دید آن را بسیار بیش از حد واقعی می‌پنداشت‌، توجه داشته و با توجه به سوابق سیاسی خود مطمئن بود. که موردی برای زیر سئوال بردن صداقت و جدیتش در همکاری با ساواک وجود ندارد. بنابراین‌، طبیعی است که به مدرک تحصیلی خود به عنوان تکیه گاهی برای نیل به موقعیتی مناسب در داخل و احیاناً در خارج از کشور بنگرد و آن را مفری برای گریز از حقارتی که احساس می‌کرد به ناحق بر او تحمیل شده ببیند. واکنش ساواک در قبال اظهارات آزمون به ماهوتیان‌، انتقال وی از سازمان اطلاعات خارجی ساواک به اداره کل آموزش در اول فروردین ماه 1342 بود. در این اداره کل‌، آزمون با رتبه 2 و مقام 9 در شغل سازمانی استاد کمونیسم گمارده شد.

اداره کل آموزش نهادی نوپدید بود که به ابتکار حسین فردوست‌، معمار واقعی ساواک‌، در بدو مأموریت او در ساواک تأسیس شد انتقال آزمون به این اداره کل‌، که به تبع نوپدیدی آن هنوز به بوروکراسی مزمن مبتلا نشده و امکان خلاقیت و تحرک را برای یک فرد پویا فراهم می‌ساخت‌، و انتصاب او در سمت دهان پرکن «استاد کمونیسم بین‌المللی‌» نشانه هوشمندی فردوست در شناخت بلند پروازی‌های آزمون و بهره‌گیری درست از آن است‌. شیوه برخورد مدیرکل این اداره نیز بصیرت و شایستگی او را به عنوان مدیر نشان می‌دهد.

در 23 بهمن ماه 1342، مدیر کل آموزش‌، آزمون را به این علت که «وظایف مرجوعه را با نهایت علاقه انجام داده و دروس مربوطه را در دوره‌های آموزشی به بهترین وجهی تدریس نموده‌» مورد تشویق کتبی قرار می‌دهد. او در این دوران آزمون را با تألیف کتابی در زمینه کمونیسم تشویق می‌کند. جلد اول این کتاب‌، با عنوان دنیای کمونیسم‌، در نیمه سال 1343 به پایان می‌رسد و در 3 آبان 1343 اداره کل آموزش از نصیری‌، رئیس ساواک‌، تقاضای تشویق آزمون را می‌کند و به دستور نصیری به میزان یک ماه حقوق به آزمون پاداش داده می‌شود. همزمان‌، آزمون علاوه بر کارهای جاری خود در ادارة کل آموزش هفته‌ای دوبار نیز آموزش کارمندان بخش 311 (حزب توده‌) اداره کل سوم (امنیت‌) را عهده‌دار بوده است‌. و بالاخره وی به مأموریت اروپا نیز اعزام می‌شود، در اردیبهشت 1344 به همراه یک اکیپ ساواک به آلمان غربی می‌رود و پس از آن از 20 روز مرخصی در این کشور استفاده می‌کند. به نظر می‌رسد که در چارچوب مقدورات آن زمان ساواک و در چارچوب توقعات یک کارمند معمولی برای آزمون موقعیتی ایده‌آل فراهم شده است‌. ولی «آرزوهای‌» آزمون این نیست‌، مدت کوتاهی پس از بازگشت از آلمان‌، طغیان او آغاز می‌شود و البته آزمون تا حدودی نیز محق است : هنوز مدرک دکترای او مورد تأیید وزارت فرهنگ قرار نگرفته ! ولی این گناه ساواک نبود. ساواک مجبور به تمکین در برابر مقررات آن روز آموزش عالی کشور بود و آزمون در هر ارگان دولتی دیگر که استخدام می‌شد با این مشکل لاینحل مواجه بود. در بازگشت به ایران‌، منوچهر آزمون بار دیگر موضوع مدرک تحصیلی خود را پیش کشید. برخورد مدیرکل آموزش ساواک دلسوزانه و مبتنی بر درک بی‌عدالتی بود که بوروکراسی براین جوان مستعد تحمیل کرده است‌. او در نامه مورخ اول تیر ماه 1344 به فردوست چنین درخواست کرد : «با اشعار به این که نامبرده دوره‌های آموزشی موضوعات کمونیسم بین‌الملل‌، اصول احزاب سیاسی و احزاب سیاسی ایران را با نهایت استادی و تبحر تدریس نموده و عموم شرکت کنندگان در کلاسها از درس مشارالیه ابراز رضایت کرده و در ساواک از معلومات و تخصص وی می‌توان به خوبی بهره‌برداری و استفاده نمود، دستور فرمایید به هر نحو که مقتضی است اقدام لازم به عمل آید که رسمیت مدارج علمی وی مورد تأیید قرار گرفته و موجبات دلگرمی و تشویق نامبرده در انجام وظایف محوله فراهم شود.»

با پیگیری و دستور فردوست‌، در 30 تیر ماه «کمیسیون شایستگی استخدام‌» ساواک تشکیل شد. در این کمیسیون پیشنهادات آزمون‌، به شرح زیر مورد بررسی قرار گرفت : الف ـ مدرک تحصیلی دانشگاه لایپزیک به رسمیت شناخته شده و طبق آن رتبه استحقاقی داده شود. ب ـ چنانچه این امر ممکن نباشد و «با توجه به این که تأیید مدارک مزبور از طرف شورای عالی فرهنگ در حال حاضر غیرممکن و یا احیاناً احتیاج به زمان بسیار دارد» او برای مدتی در یکی از پایگاههای ساواک در خارج از کشور مأمور شود تا ضمن کار، مدارک تحصیلی دیگری متناسب با شأن خود و مورد تأیید وزارت فرهنگ تهیه کند.

ج ـ چنانچه پذیرش در پیشنهاد فوق ممکن نباشد، به خدمت او در ساواک پایان داده شود. کمیسیون در نظریه خود، پیشنهاد اول آزمون را رد کرد : «چون تنها مدرکی می‌تواند مورد استناد قرار گیرد که به گواهی وزارت فرهنگ رسیده باشد، بنابراین قبول این پیشنهاد عملی نیست‌.» پیشنهاد دوم‌، به تصویب ریاست ساواک و جلب نظر پایگاه مورد نظر، اداره کل دوم (کسب اطلاعات خارجی‌) و معاون اطلاعات خارجی ساواک موکول شد. کمیسیون «با توجه به تحصیلات و تخصص و سابقه خدمت مشارالیه‌» قبول استعفای او را «به مصلحت ساواک‌» ندانست‌. پی‌نوشت فردوست چنین است : چون بند الف و ب مردود است‌، مراتب به همین نحو به نامبرده ابلاغ شود تا هر طور مصلحت خود بداند گزارش نماید.

واکنش آزمون فوری است : او یک روز بعد، در 31 تیر ماه 1344، طی نامه‌ای درخواست استعفا کرد. آنچه در این نامه تازگی دارد، لحن متفرعنانه آزمون‌، تاکید او بر «منحصر به فردی‌» مدرک تحصیلی و «مقام علمی‌اش‌» در ایران‌، «خدمات بسیار پرارزش‌اش‌» برای ساواک‌، و بالاخره تهدید جدی به استعفا است :

«... در آلمان غربی به استناد همین مدارک تحصیلی - مدارک دریافت شده از دانشگاه لایپزیک‌- به استخدام رسمی ساواک مفتخر شدم و حق این نبود که بعد از مراجعت به کشور، اداره کارگزینی که قبلاً مدارک مرا رؤیت کرده و در پرونده کارگزینی اینجانب بایگانی نموده بود مسئله را مجدداً عنوان کرده و ادعا کند که چون مدارک مزبور به تصدیق شورای عالی فرهنگ نرسیده بی‌ارزش می‌باشد. اگر واقعاً اینطور بود چه اشکالی داشت که در خارج مرا با این مدارک استخدام نمی‌کرد. شک نیست که اینجانب بعد از حدود 20 سال تحصیل و بدست آوردن عالیترین مدارک تحصیلی اینک به این عنوان که چون شورایعالی فرهنگ با آلمان شرقی ارتباط ندارد و چون دانشگاه لایپزیک را به رسمیت نمی‌شناسد، حاضر نیستم به عنوان دیپلمه در ساواک خدمت کنم و تصور نمی‌کنم رؤسای محترم جز این نظری داشته باشند. لذا با توجه به مطالب معروضه فوق و با توجه به اینکه تنها در کشور ما یک نفر و آن هم من هستم که تخصص در این رشته دارم و با توجه به اینکه تنها تشکیلاتی که از کشور ما می‌تواند از تحقیقات و مطالعات من بهره‌برداری کند سازمان اطلاعات و امنیت کشور می‌باشد و بالاخره با اعتقاد به اینکه فقط در این سازمان است که می‌توانم وظیفه خود را در قبال شاهنشاه بزرگ و وطن عزیز به خوبی انجام دهم استدعا دارم که رؤسای محترم ساواک دستور دهند اداره کارگزینی مدارک دکترای مرا به رسمیت بشناسند و رتبه مرا براساس حکم رسمی سال 1959 (سال 1338) ابلاغ نمایند در غیر این صورت برخلاف میل باطنی خود و بعد از 8 سال خدمت صادقانه و به تصدیق همه رؤسا و همکاران بسیار پرارزش برای ساواک‌، لازم است استدعا کنم که به خدمت من خاتمه داده شود.»

واکنش فردوست به این نامه در اسناد موجود منعکس نیست‌.

اسناد بعدی‌، که سیر ماجرا را نشان می‌دهد، به آذر ماه 1344 تعلق دارد. در 14 آذر ماه‌، مدرک دکترای آزمون از دانشگاه لایپزیک در جلسه 1106 شورای عالی فرهنگ مورد رسیدگی قرار گرفت و «ارزش تحصیلات مشارالیه دکترا در اقتصاد شناخته شد.» بدین ترتیب‌، امری که به نظر آزمون «غیرممکن‌» می‌نمود ممکن شد. قاعدتاً باید این نخستین بار باشد که مدرک یک دانشگاه بلوک شرق در رشته‌های علوم اجتماعی و شاید همه رشته‌ها ـ در ایران دوران پهلوی مورد تأیید قرار گرفته است‌. این گره ناگشودنی چگونه گشوده شد؟

اسناد موجود پاسخی برای این پرسش به دست نمی‌دهد. معهذا، در همین سال آزمون به اقدامی جسورانه دست می‌زند که شاید کلید حل این معما باشد.

در 25 بهمن 1352 زمانی که آزمون در سمت ریاست سازمان اوقاف قرار داشت‌، فرد ناشناسی سندی را برای نصیری‌، رئیس ساواک‌، ارسال می‌دارد. این سند نامه‌ای است که ظاهراً آزمون برای شاه ارسال داشته و منجر به «شرفیابی‌» او شده است‌.

.... برای شناسایی کامل آقای آزمون مدرک پیوست را، که تحریر او و مورد تأیید او قرار گرفته و با تشریفاتی که روی آن انجام گرفته قابل انکار او نمی‌توان باشد، تقدیم می‌دارد. آزمون‌این عریضه را به دفتر مخصوص برضد رئیس و همکاران و سازمان امنیت‌.... فرستاده و چون امضأ نداشت وی را احضار کردند و تأیید نمود، سپس به شرفعرض همایونی رسید و موجب شرفیابی او گردید... این موجب شد که بقا و مقام وی بیمه شده باشد.

با توجه به لحن کینه توزانه فرستنده‌، که آزمون را دارای «باطن کثیف‌» و عنصری «منفور» و «خطرناک‌» می‌داند، در وهله نخست احتمال جعلی بودن سند و پرونده‌سازی علیه آزمون به ذهن خطور می‌کند. ولی با مطالعه سند و دقت در ظرایف آن احتمال کاملاً منتفی می‌شود. شیوه نگارش نامه و انتقادات جدی و دقیقی که در آن از ساواک شده نشان می‌دهد که نویسنده باید فردی مسلط برمسایل درونی این سازمان و صاحب نظر در این حیطه‌، و به احتمال قریب به یقین منوچهر آزمون باشد. نامه آزمون به شاه‌، اگر بپذیریم که نویسنده کس دیگری جز آزمون نیست‌، فاقد تاریخ است ولی در آن در چند مورد به تأسیس ساواک «در 9 سال پیش‌» اشاره کرده‌. بنابراین نامه به سال 1344 تعلق دارد; یعنی همان دورانی که آزمون عصیان خود را آغاز کرده بود. آزمون در جریان محاکمه متهمین حادثه 21 فروردین کاخ مرمر، از 20 شهریور 1344 تا پایان محاکمه‌، به عنوان نماینده ساواک با مقامات دادرسی ارتش همکاری داشت‌. این احتمال مطرح است که به علت توجه شاه به این ماجرا، آزمون زمینه را برای مطرح ساختن خود مساعد یافت و نامه مورد بحث را ارسال داشت‌. نامه منسوب به آزمون را ذیلاً درج می‌کنیم‌; بیشتر از این زاویه که حاوی نکات جالبی در نقد ساختار و کارکردهای ساواک است :

«در شرایطی که تشدید مبارزه علیه حزب منحله توده و سایر دستجاتی که دارای فعالیت‌های براندازی بودند ضروری بنظر می‌رسید، و به هنگامی که لازم بود مبارزه‌ای وسیع و اقداماتی اساسی در راه نجات کشور از هجوم ایدئولوژی کمونیست‌ها به عمل آید و بالاخره در دورانی که لزوم توسعه و گسترش کار اطلاعاتی علیه بیگانگان و عوامل وابسته به آنها بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شد، به امر اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر سازمان اطلاعات و امنیت کشور تأسیس گردید. وظایفی که انجام آنها به موجب قانون برعهده این سازمان گذاشته شده نشان داد که شاهنشاه با مطالعه عمیق و همه جانبه اوضاع سیاسی سالهای گذشته کشورش و در نظر گرفتن ویژگی‌های آن‌، برنامه‌ای بزرگ برای مبارزه با بیگانه پرستان تدوین و تنظیم فرموده‌اند و نظرشان براین قرار گرفته که این برنامه به وسیله ساواک عملی گردد. بدون تردید این اقدام به مثابه گامی بزرگ بود که به فرمان شاهنشاه خردمند و دوراندیش در راه حفظ امنیت سیاسی و اجتماعی مملکت برداشته شد. دشمنان سوگند خورده ملت ایران‌، عوامل و عناصری که از سال‌ها پیش تیشه بر ریشه استقلال و تمامیت کشور زده و بارها با ترتیب دادن توطئه‌های وحشتناکی مملکت را تالب پرتگاه آورده بودند اینک در مقابل تصمیم خلل‌ناپذیر رهبر عظیم‌الشأن ملت و در برابر اقدامی که به عمل آمده بود صف آرایی نمودند و از تمام امکانات داخلی و خارجی خود برای تضعیف سازمانی که تشکیل گردیده بود استفاده کردند و بدین ترتیب همانطور که پیش‌بینی می‌شد ساواک در راه اجرای وظایف محوله با مقاومت‌هایی روبرو گردید. در اینجا ناگزیر از ذکر این حقیقت می‌باشم که خائنین به کشور از تأسیس سازمانی به نام ساواک وحشت نداشتند، بلکه وحشت و اضطراب آنها از طرح و برنامه‌ای بود که بوسیله این دستگاه می‌بایست پیاده و عملی می‌شد. یعنی در حقیقت این اندیشه عمیق شاهنشاه بود که کمونیست‌ها و سایر ماجراجویان را به دست و پا و تلاش مذبوحانه انداخته بود. از ذکر این حقیقت می‌خواهیم چنین بهره‌برداری کنیم که اگر ساواک موفق به درک و اجرای دقیق دکترین شاهنشاه می‌گردید و اگر قابلیت و شایستگی کافی برای فهم تعالیم گرانبهای اعلیحضرت پیدا می‌کرد و به عبارت دیگر اگر خود را همطراز تشکیلات عقب افتاده اداری کشور نمی‌نمود ، آن وقت حتی تصور وجود چنین تشکیلاتی هم برای توطئه‌گران حرفه‌ای و سرسپردگان سیاست‌های بیگانه مرگ‌آور بود.

اکنون که 9 سال از تأسیس ساواک می‌گذرد شاید کمتر اتفاق افتاده باشد که نسبت به این دستگاه اطلاعاتی و امنیتی انتقاد صریح و آشکار شده باشد. بعضی‌ها ممکن است این عدم وجود انتقاد را دلیلی بربی‌عیب و نقص بودن سازمان بدانند. البته این طرز نتیجه‌گیری صحیح نیست‌. مخصوصاً به این جهت که ساواک حافظ و پاسدار امنیت سیاسی کشور می‌باشد، عملاً باید در هماهنگ ساختن خود با شرایط جدید پیشقدم بوده و نسبت به سایر تشکیلات لیاقت بیشتری برای درک تعالیم شاهنشاه آریامهر نشان دهد. زیرا در غیر این صورت قادر به انجام وظایفی که برعهده‌اش گذاشته شده نخواهد بود. از آنجا که اصلاح وضع ساواک باید مورد علاقه هر وطن‌پرست واقعی باشد عیوبی را که در این دستگاه وجود دارد به عرض مبارک می‌رساند :

1ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور وظایف اطلاعاتی خود را مخلوط کرده به شکلی که کار اطلاعاتی فدای مسایل امنیتی شده است‌. در حالی که آنچه مسلم است باید وظایف اطلاعاتی و امنیتی کشور در مرز معینی از یکدیگر جدا شده و دخالت آنها در امور یکدیگر به شکلی در نیاید که موجب بروز تضادهایی بین آنها شود. اصولاً باید توجه داشت که ساواک وظیفه‌دار عملیات امنیتی به شکلی که به آن اقدام می‌کند نمی‌باشد. مثلاً رسیدگی به امور انتظامی‌، تعقیب قاچاقچیان‌، میانجی‌گری‌، رفع اختلافات ملکی‌، حل مناقشات فامیلی و غیره چه ارتباطی با امور ضد جاسوسی و ضد براندازی‌، که مسایل امنیتی مربوط به ساواک را تشکیل می‌دهند دارد؟ دخالت در مسایلی که مربوط به ساواک نیست موجب گردیده است که این سازمان در انجام وظایف قانونی خود کوتاهی کرده و به صورت دستگاه زنگ زده‌ای در آید. فعالیت‌های اطلاعاتی ساواک نیز با اصول علمی و منطقی هماهنگ نیست‌. این فعالیت‌ها بیشتر محدود به کسب اطلاع یا خبر از منابع آشکار شده است‌. مطالعه و بررسی و فعالیت سازمانهای اطلاعاتی در کشورهای پیش افتاده دنیا با وضوح کامل نشان می‌دهد که تا چه حد سازمان اطلاعات و امنیت کشور در امور اطلاعاتی مبتدی و نا پخته می‌باشد. این صحیح است که عده‌ای تحصیل کرده به استخدام ساواک درآمده‌اند، ولی باید توجه داشت که به این تحصیل کرده‌ها هرگز تعلیمات لازم و شایسته برای کار در یک سازمان اطلاعاتی و پنهانی داده نشده است‌. به عبارت دیگر عضو ساواک درباره وظیفه اصلی و قانونی خود توجیه کافی نشده است‌.

اگر سئوالی به این مضمون مطرح شود که از سال 1335 تاکنون سازمان اطلاعات امنیت کشور چه اقدامی را به عمل آورده که انجام آن از عهده سایر سازمانهای انتظامی امنیتی و اطلاعاتی موجود در کشور ساخته نبوده است معلوم نیست پاسخ آن مثبت باشد.

درحالی که اگر سازمان مزبور از هر جهت با وظیفه قانونی و اصلی خود آشنا بود بدون تردید امروز بعد از 9 سال فعالیت به پیروزی‌های بزرگی در زمینه اجرای منویات شاهنشاه نایل آمده بود. برای اینکه مطلب بیشتر روشن گردد ذکر یک مثال کافی است‌.

پرواضح است که وظیفه اصلی ساواک مبارزه علیه کمونیسم می‌باشد. این مبارزه هم جنبه عملی باید داشته باشد و هم جنبه ایدئولوژیک و علمی. 9 سال پیش وقتی ساواک تشکیل شد سازمانهای انتظامی موجود در کشور، تشکیلات حزب منحله توده را در هم کوبیده و امکان هرگونه فعالیت را از بقایای آن سلب کرده بودند و با محیط مناسبی که برای مبارزه علیه کمونیست‌ها فراهم شده بود انتظار می‌رفت که ساواک قادر باشد طی چند سال آینده خطر کمونیزم را ریشه‌کن کند. ولی امروز با کمال تأسف مشاهده می‌گردد که دستگاه تبلیغاتی حزب توده در داخل و خارج کشور دست به فعالیت‌های شدیدی زده و از راه انتشار متعدد کتب و رسالات گوناگون عقاید و افکار مارکسیسم ـ لنینیسم را توسعه و گسترش می‌دهد. چاپ و انتشار کتبی مانند اصول علم اقتصاد، پاشنه آهنین و اصول مقدماتی فلسفه که از انتشارات حزب منحله توده می‌باشند و همچنین پخش کتبی مانند سوسیالیسم‌، استراتژی تراست‌ها و غیره که برای اولین بار منتشر شده‌اند، این حقیقت را که حزب منحله توده امکانات جدیدی برای فعالیت‌های مضره به دست آورده است آشکار می‌کند. در خارج از کشور نیز حزب منحله توده ،در مقیاس وسیعی و با آزادی کامل دست به انتشار چنین آثاری زده است‌. نشریات حزب منحله توده از قبیل روزنامه مردم و مجله دنیا با نظم و ترتیب به آدرس اکثریت نزدیک به اتفاق همه دانشجویان فرستاده می‌شود و بدین شکل دانشجویان ایرانی خارج از کشور بطور دائم زیر ضربات ایدئولوژیک حزب منحله توده قرار گرفته و ذهن آنها از هر جهت نسبت به اوضاع مشوب می‌گردد. آیا سازمان اطلاعات و امنیت کشور متوجه این حقایق تلخ و دردناک می‌باشد؟ و آیا برای جلوگیری از ادامه این وضع فکر و اقدامی کرده است‌؟

2ـ کادر ساواک : سازمان اطلاعات و امنیت کشور دو نوع کارمند دارد : نوع اول کارمندان رسمی که به استخدام ساواک درآمدند. نوع دوم افسرانی که از ارتش به ساواک منتقل یا مأمور شده‌اند. بطور کلی در انتخاب هیچ یک از دو نوع‌، احتیاج ساواک در نظر گرفته نشده است‌. به این معنی که بیشتر افسران و سویل‌هایی که به این دستگاه وارد شده‌اند از افراد بسیار معمولی هستند که به هیچ وجه قادر به درک اهمیت وظیفه‌ای که برعهده آنها گذاشته شده است نیستند. بسیاری از مشاغل حساس سازمان را افسران و یا سویل‌های بازنشسته تصاحب کرده‌اند. در حالی که هستند بین آنها افرادی که اصولاً آمادگی فعالیت‌های اطلاعاتی را ندارند. اینها نه تنها دردی را دوا نمی‌کنند بلکه وجودشان در سازمان موجب پیدایش اشکالات عدیده‌ای نیز گردیده است‌. آیین نامه استخدامی ساواک هم به هیچوجه هماهنگ با احتیاجات و خصوصیات یک سازمان زنده اطلاعاتی نیست‌. این آیین نامه تقلید غلطی از آیین نامه‌های استخدام سایر وزارتخانه‌ها و ادارات دولتی است . در حالی که وظایف سازمان اطلاعات و امنیت کشور در هیچ صورت مشابه وظایف سازمانهای دیگر دولتی نیست‌.

3ـ تشکیلات ساواک : تشکیلات ساواک با توجه به وظایف این سازمان پایه‌گذاری نشده است‌. حقیقت این است که این تشکیلات به خاطر افراد گسترش یافته‌، والا عریض و طویل کردن ساواک هرگز براساس احتیاجات کشور و یا ضروریات و شرایط اطلاعاتی و امنیتی نبوده است‌. تردید نیست که گسترش تشکیلات و ایجاد پست‌های متعدد مستلزم بالا رفتن سطح هزینه در سازمان خواهد شد و در نتیجه بودجه‌ای که باید به مصرف انجام امور ضروری و قانونی ساواک برسد، صرف امور تجملی و یا پرسنلی می‌شود که ثمره‌ای جز ایجاد بحران مالی در کشور نخواهد داشت‌. شک نیست آنچه که از شرف عرض می‌گذرد جزء کوچکی است از آنچه که وجود دارد . سازمان اطلاعات و امنیت کشور هرگز به صورت یک سازمان زنده و دینامیک در تأمین انتظارات جامعه مؤثر نبوده است‌. ساواک از عهده انجام وظایف محوله بنحو مطلوب برنیامده است‌. ساواک هرگز نتوانسته است با حقیقت وظایفی که قانون برعهده‌اش گذاشته است آشنا شده و خود را از هر جهت هماهنگ با روح و هدف آن وظایف کند. ماشین ساواک همیشه یک قدم در عقب حوادث و توطئه‌ها حرکت کرده است‌. ساواک کاشف نبوده است بلکه باید گفت در صحنه حوادث اطلاعاتی و امنیتی کشور نقش مخبر را ایفاد نموده است‌. آیا واقعاً سازمان اطلاعات و امنیت کشور برای این کار تأسیس گردیده است‌؟»

در جستجوی علت تأیید مدرک دکترای آزمون امری که به نظر آزمون غیرممکن می‌نمود و ممکن شد، بودیم‌. در این رابطه‌، سه فرضیه را می‌توان مطرح کرد.

1ـ در واقع فردوست‌، با اعمال نفوذ غیر رسمی خود این معضل را حل کرده و راه را برای ارضأ و رشد این جوان مستعد و بلند پرواز گشوده است‌.

2ـ آزمون از طریق روابط شخصی و «محفلی‌» خود موفق به حل این معضل شده است‌.

3ـ آزمون توانسته نظر مساعد نیروی مقتدری را در ورأی دیوانسالاری و قوانین و مقررات انعطاف‌ناپذیر جلب کند و با کمک او این گره گشوده شده است‌.

از میان این سه فرضیه‌، با توجه به دشواری فوق‌العاده مسئله‌، فرض دوم را نامحتمل می‌دانیم‌. احتمال اعمال نفوذ غیر رسمی ساواک منتفی نیست ولی باید حداقل ردپایی از آن را در اسناد موجود می‌یافتیم‌. در صورتجلسه اجلاس‌های گوناگون شوراهای ساواک هیچ اشاره‌ای به امکان حل مسئله وجود ندارد و بعدها نیز فردوست به این اقدام خود و دین آزمون به ساواک در این بُعد اشاره‌ای نکرده است‌. اگر ادعای فرستنده ناشناس نامه را بپذیرم که آزمون پس از ارسال این نامه موفق به «شرفیابی‌» محرمانه شد، می‌توانیم چنین تصور کنیم که وی در این دیدار، که شاید در حوالی مهر و آبان 1344 بوده‌، موفق به جلب نظر «شاهانه‌» شده و محمدرضا پهلوی‌، این جوان بلند پرواز را مورد «تفقد» قرار داده و با انگشت سحرآمیز خود گره از کار او گشوده است‌.

اوجگیری آرزوهای آزمون در سالهای بعد می‌تواند ناشی از مستی این موهبت باشد. مصوبه شورای عالی فرهنگ در 24 آذر ماه به اداره کل آموزش ساواک ابلاغ شد و موقعیت شغلی آزمون به عنوان «دکتر» به رسمیت شناخته شد. ظاهراً ماجرا پایان یافت‌. ولی چنین نبود، آزمون بلافاصله درخواست حصول رتبه‌ها و حقوق معوقه خود را پیش کشید در پیگیری این خواست مصرانه‌، در 18 دیماه 1344 جلسه شورای عالی ساواک تشکیل شد. شورا طبق مقررات چنین نظر داد که اعتبار استخدامی مدرک تحصیلی از روزی ملاک عمل می‌باشد که به تأیید شورای عالی فرهنگ رسیده است‌. « دادن رتبه مقرراتی دارد که خلاف آن نمی‌توان اقدام کرد. به علاوه وضع مکتسبه را که قانونی شده نمی‌شود عوض کرد و بالنتیجه وضع موجود او را نمی‌توان تغییر داد. »

عکس‌العمل آزمون در قبال این نظر شورای عالی ساواک‌، عکس‌العملی سرشار از غرور بود. وی در 7 اسفند ماه 1344 تقاضای انتقال به وزارت آبادانی و مسکن را مطرح ساخت‌، که در آن زمان توسط دکتر هوشنگ نهاوندی اداره می‌شد. آن زمان نخستین سالهای «انقلاب سفید» و صعود «نخبگان آمریکایی‌» در هرم دیوانسالاری ایران بود، «نخبگانی‌» که برخی دارای پیشینة مرموز فعالیت‌های اطلاعاتی در دوران دانشجویی در غرب بودند و به اعتبار این پیشینه «یک شبه‌» به وزارت و وکالت و ریاست سازمان‌ها و مؤسسات مهم رسیدند. آزمون قطعاً این سوابق را می‌شناخت و برای او زجرآور بود که خود را در این مسابقه عقب مانده و اسیر دستگاهی می‌دید که در آن هیچ شانسی برای نیل به مقامات عالی نداشت‌. برای او ، چون برخی دیگر که اکنون وزیر بودند، ساواک تنها سکوی پرش به قله‌های قدرت و ثروت بود. در پیگیری درخواست انتقال آزمون در 30 فروردین 1345 کمیسیون پرسنلی ساواک با حضور آزمون تشکیل شد.

«کمیسیون مزبور با حضور اعضأ و دکتر آزمون در دفتر مدیریت کل اداره یکم تشکیل شد و پرونده آقای آزمون مورد بررسی قرار گرفت‌... سرکار سرهنگ کیوانی که به جای مدیریت کل اداره آموزش در این کمیسیون شرکت کرده بود، اظهار نمود : خدمات آقای آزمون در مدت خدمت در اداره کل آموزش همواره مورد رضایت بوده است و اقدامات اخیر موجب ناراحتی وی گردیده و تصور می‌نماید چنانچه ترتیبی اتخاذ شود تا رتبه‌های مورد تقاضای دکتر آزمون اعطا شود موردی برای اقدام‌، روی تقاضای مشارالیه برای انتقال به وزارت آبادانی و مسکن وجود ندارد و ایشان حال و در آتیه چنین تقاضایی نخواهد داشت‌.

سرکار سرهنگ جناب نماینده اداره کل چهارم اظهار کردند : «اعطای رتبه در ساواک مقرراتی دارد که درباره همه یکسان اجرا می‌شود و چون از جمله ناراحتی استنباط می‌شود آقای دکتر آزمون نارضایی از ساواک داشته باشند بهتر است مطلب را به صورت واضح بیان کنند.»

آقای دکتر آزمون اظهار کردند : من خود را مستحق به دریافت رتبه‌های مورد ادعا می‌دانم و تا روزی که در ساواک هستم آن را مطالبه می‌کنم و هیچگونه نارضایتی ندارم و در هر کجا که باشم خدمتگذار شاه‌، مملکت و ساواک بوده و خواهم بود و چون احساس می‌کنم انجام آن تقاضایم مقدور نیست تقاضا نموده‌ام به وزارت آبادانی و مسکن منتقل شوم‌.

«پیشنهاد : کمیسیون با توجه به مراتب بالا و اقداماتی که روی پرونده استخدامی آقای دکتر آزمون به عمل آمده و با توجه به تصمیم شورای عالی ساواک مورخ 18/10/44 و تقاضای انتقال و اظهارات اخیر آقای دکتر آزمون اقدام در مورد تقاضای مشارالیه را پیشنهاد می‌کند.»

پی‌نوشت فردوست براین سند، بیانگر خشم توأم با تحقیر او علیه آزمون است‌. می‌توان تصور کرد که فردوست از جاه‌طلبی و ناسپاسی او رنجیده باشد :

مدیریت اداره یکم

«او را احضار و بگویید در هر سازمانی پایه و اساس آن برمقررات و قوانین است و برخلاف آن نمی‌توان اقدامی نمود. ایشان که یک دکتر هستند چطور نمی‌توانند این موضوع ساده را استنباط نمایند؟ در هر حال با انتقال ایشان موافقت حاصل نیست‌. بر طبق پیشنهاد و کمیسیون عمل شود.»

فردوست معماری بود که به دوام و ثبات مصالحش چشم داشت و می‌خواست براین اساس سازمانی کارآمد و کارشناس بسازد :

«پس از شناخت سازمان‌، مرحله بعدی‌، بازسازی ساواک بود... در نتیجه‌، در سال 1349 توسط من چنان سازمانی ایجاد شد که تعدادی از کشورهای خاورمیانه‌، پرسنل اطلاعاتی و امنیتی خود را برای آموزش به تهران اعزام می‌داشتند.»

فردوست حتی به تغییر تخصص به دیده منفی می‌نگریست تا چه رسد به «فرار» نیرویی که سالها برروی او سرمایه‌گذاری شده بود :

«در تمام دوره کار خود در ساواک تغییر تخصص را غیرممکن کردم و هر فرد تنها می‌توانست در سلسله مراتب تخصصی خود ارتقأ یابد ولاغیر. این امر موجب می‌شد که متخصصین هر ساله بیش از سال پیش تجربه بیابند.» به عکس‌، آزمون کسی بود که «رشد» را تنها در ارتقأ هر چه سریعتر در هرم دیوانسالاری می‌دید و نه در تعمیق تخصص‌. او در وانفسای فقر دانش سیاسی کارگزاران درجه اول رژیم پهلوی خود را سزاوار مقامات عالی می‌دانست و تمکین به کار کارشناسی و تداوم حضور در سازمانی که آرزوهای بلند او را در نیل به قله‌ها به بند می‌کشید برایش زجرآور بود. آزمون خود شیفته بود، و باید افزود که مارکسیسم در ذات خود حامل چنان افسونی است که می‌تواند روح مستعد را مسحور خودبینی‌های شگفت و گسست‌ناپذیر کند. به دید آزمون‌، فردوست بوروکراتی بود که نمی‌فهمید وی شایستگی چه پروازهایی را دارد. و به دید فردوست‌، آزمون جوانکی بود جویای نام که به اعتبار چند صباح تحصیل در فلان کشور کمونیستی و آشنایی با چند اصطلاح مارکسیستی خود را «طاووس علیین‌» می‌پندارد و زیاده‌طلبی‌های خود بافته‌های او را رشته می‌کند. به ویژه که «فرار» آزمون می‌تواند سرمشقی برای دیگر پرسنل تحصیل کرده ساواک باشد.

چنین شخصیت‌هایی‌، در قضاوت او از پرویز ثابتی ـ جوانی با روحیات مشابه آزمون نمایان است : «....برداشت من از ثابتی این بود که بسیار مقام‌پرست و متظاهر است‌. دارای هوش خوب‌، و نه بیشتر، است ولی قوه بیان خوب دارد. در مجموع کارمند خوبی به شمار می‌رفت‌، ولی به علت آن قدرت بیان و تظاهر ، خود را بیش از آن چیزی که بود نشان می‌داد. این رفتار قطعاً در من اثر نداشت ولی در دیگران مانند مقدم و نصیری مسلماً بی‌اثر نبود... ساختمان فکری‌اش طوری بود که همیشه به او خوش می‌گذشت‌. از خود انتقاد نمی‌کرد و خیلی راضی از خود بود... به نظر من او برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود و بیشتر به درد کار سیاسی می‌خورد. هیچوقت میل نداشتم مرئوس مستقیمی مانند ثابتی داشته باشم‌.

این کشاکش ادامه داشت و برای مدتی بیش از یک سال و نیم فضایی پرتنش در روابط آزمون به عنوان یک کارمند «ناراضی‌»، با ساواک پدید ساخت و او را در موضعی تحقیرآمیز در نزد مسئولین عالی ساواک‌، به ویژه فردوست قرار داد.

در 23 مرداد 1345، مقدم مدیرکل سوم ساواک (امنیت‌) درخواست کرد که آزمون علاوه بر ساعات تدریس خود در اداره کل آموزش‌، در اداره کل سوم نیز مورد استفاده قرار گیرد. فردوست در پاسخ نوشت‌: «چون این کارمند از وضع خود ناراضی است و انتظارات خلاف مقررات دارد برای آن اداره کل هم مفید نیست‌.» قریب به یک سال بعد، در 15 تیر ماه 1346، آزمون تقاضای استخدام برادر خود سیاوش آزمون‌، در ساواک را تقدیم کرد. با این تقاضا موافقت نشد. او در 29 مرداد 1346، «به علت عدم توجه به خواسته‌هایش‌» مجدداً تقاضای انتقال به «یکی از وزارتخانه‌های اطلاعات‌، آبادانی و مسکن‌، یا نخست وزیری‌» و یا پذیرش استعفایش را ارسال داشت‌. پاسخ منفی فردوست این بار تهدیدآمیز بود : «به او بگویید استعفا به نفع او نیست‌.» در 16 شهریور ماه نصیری رئیس ساواک برای نخستین بار وارد ماجرا شد و به جانبداری آزمون نوشت :

«درباره مشارالیه راهی پیدا شود و چنانچه لازم است به مقررات چیزی اضافه گردد که امضأ نمایند تا وی بتواند به رتبه‌های استحقاقی خود برسد.»

پاسخ فردوست به این پیشنهاد نصیری بسیار جالب است‌; هم از این زاویه که اقتدار و استقلال او از نصیری را نشان می‌دهد و هم از این نظر که میزان تلقی منفی او را از شخصیت آزمون منعکس می‌کند : «مقررات استخدامی ساواک هیچگونه ایرادی ندارد و این شخص هم کلیه ادعاهایش برخلاف مقررات و بی‌مورد است و تصور نمی‌رود تیمسار ریاست راضی باشند برای خاطر ادعاهای پوچ یک فرد بهترین مقررات استخدامی که ساواک دارد تغییری در آن حاصل شود.»

ظاهراً فردوست بازنده است : میان نصیری‌، رئیس ساواک‌، و رضا قطبی‌، سرپرست سازمان تلویزیون ملی ایران‌، مذاکرات شفاهی صورت می‌گیرد. در 2 آبان 1346 قطبی طی نامه‌ای به نصیری درخواست می‌کند که آزمون برای تصدی «سمت مشاور عالی سرپرست تلویزیون به منظور نظارت بر برنامه‌های اجتماعی و سیاسی‌» به این سازمان مأمور به خدمت شود. و نصیری برخلاف رویه معمول که در حوزة مسئولیت فردوست دخالت نمی‌کرد، رأساً موافقت می‌کند. آزمون در 2 آذرماه 1346 از اداره کل آموزش به بخش مأمورین به سازمانها در اداره کل چهارم (حفاظت ساواک‌) منتقل می‌شود، و از اول فروردین 1347 از رتبه 3 به رتبه 4 ترفیع می‌یابد و حقوق ماهیانه او 26250 ریال تعیین می‌شود. احمد سمیعی می‌نویسد :

«شنیدم آزمون به سمت معاون سیاسی سازمان تلویزیون که ریاست آن مهندس رضا قطبی بود منصوب شده است‌. و در این سمت بود که نوشته‌های آزمون به عنوان «تفسیر سیاسی‌» با نام مستعار دکتر منوچهر قاطع از شبکه‌های تلویزیون پخش می‌شد. در این نوشته‌ها، آزمون از پیشرفتهای صنعتی و کشاورزی در مملکت سخن می‌راند و مخالفین رژیم دولت را ناسزا می‌گفت‌، تا آنجا که در یکی از همین تفسیرها زیر عنوان «تفاله‌های استعمار، وصله‌های ناجور!» به دکتر علی امینی پرخاش کرده بود :

«هنوز هستند در جامعه ما کسانی که نمی‌خواهند، یا به علت تعهداتی که در گذشته داشته و دارند نمی‌توانند به حقیقت و پاکدلی سر به اطاعت موج تازه‌ای که در جریان زندگی جدید ایران حادث شده است گذارند. اینها معدودند و ناچیز، به اندازه‌ای که در برابر موج عظیم به حساب نیایند. اما به هر صورت وصله ناجوری هستند برپیکر جامعه نو طلب‌، و یا اگر صریحتر بگوییم ننگی هستند که نشانه‌هایی از روزگار محنت‌زای گذشتة نزدیک را به همراه خود کشیده‌اند.»

فعالیت آزمون در سازمان تلویزیون بیش از چهار ماه به دراز نکشید. او با اهرم «روابط محفلی‌» که بازار آن در آن روزها بسیار گرم بود، و از طریق دوستی خود با جواد منصور، برادر حسنعلی منصور و وزیر اطلاعات‌، در 29 فروردین 1347 به سمت رئیس کل خبرگزاری پارس منصوب شد. آزمون اکنون مرغ رها شده‌ای بود که در یک جا آرام نداشت و می‌خواست هر چه سریعتر به بالا و بالاتر پرواز کند. سرهنگ امیر رحیمی‌، رئیس دفتر جواد منصور گفت : «... آزمون به عنوان رئیس کل خبرگزاری پارس معرفی شده است‌، چون با قطبی روابطشان سخت تیره شده بود. دلیل هم داشت چون هر دو «من‌» هستند و زیر بار یکدیگر نمی‌روند.»

مدت کوتاهی‌، در خرداد 1347، آزمون تلاش دیگری را آغاز کرد : قطع آخرین بندهای اداری که او را به ساواک پیوند می‌داد. آزمون بهره خود را از ساواک برده بود و اکنون هر رشته اتصالی بدان برایش مزاحم و آزار دهنده بود. او خواب نیل به قله موفقیت در ایران آن روز را می‌دید. مقام نخست وزیری ! و این چیز عجیبی نبود، مگر نه هویدا، نخست‌وزیر کنونی‌، نیز چون او زندگی سیاسی خود را با لفت‌ولیس در پیرامون محافل چپ اروپا آغاز کرده و سپس به استخدام ساواک در آمده بود، مضافاً این که هویدا فقط لیسانس داشت و او دکتر، آن هم دکتر مارکسیسم لنینیسم از مهمترین دانشگاه آلمان شرقی بود ! آزمون به نصیری متوسل شد و نصیری بار دیگر با تجاوز به حریم فردوست وارد گود شد. ساواک در 29 خرداد 1347 در نامه‌ای به جواد منصور، وزیر اطلاعات‌، نوشت که «چنانچه به وجود آقای منوچهر آزمون جهت انجام وظیفه در آن وزارتخانه احتیاج می‌باشد نظریه اعلام دارند تا ترتیب انتقال وی داده شود». و چون پاسخی نشنید دو ماه بعد، در 5 مرداد خواست خود را تکرار کرد. این نامه پیش از نصیری و شاید تصادفاً به رویت فردوست رسید. پی‌نوشت تند فردوست‌، با علم به این که نامه نزد نصیری می‌رود، گویای نفرت او از چنین بند و بست‌هایی است :

«این قبیل افراد که با تشبث‌، به دستگاه دیگری مأمور می‌شوند که بعداً منتقل گردند، چون ضمن اخذ فوق‌العاده از دستگاهی که به آن مأمور هستند از کلیه حقوق و مزایای ساواک نیز استفاده می‌نمایند، احتمال قوی در این است که خود اینها ترتیباتی می‌دهند که کماکان مأمور باشند. والا معلوم نیست که چطور وزارتخانه پس از هشت ماه با مکاتبات مکرری که شده جواب نمی‌دهد.»

نصیری پس از رویت نامه‌ها حاشیه زیر را زد، حاشیه‌ای پوزشگرانه خطاب به فردوست و در عین حال اعتراف‌آمیز :

«این شخص تشبث نکرده بلکه استنباط کردم که تیمسار فردوست تمایل دارند منتقل شود. من شخصاً در این مورد اقدام نموده‌ام‌.»

بدین ترتیب‌، آزمون در 20 شهریور 1347 از ساواک به وزارت اطلاعات منتقل و در سمت معاون فنی این وزارتخانه مستقر شد.

آرامش آزمون در وزارت اطلاعات بیش از سه ماه نپایید. اختلافات او با دیگر معاونین (پارلمانی روابط عمومی‌، ادارای و مالی‌) آغاز شد و این روح ناآرام و ارضأناپذیر بار دیگر تاکتیک‌هایی را به کار گرفت که پیشتر در ساواک آزموده بود. در نخستین گزارش‌، که تاریخ 2 دیماه 1347 را برخود دارد، یکی از منابع خبری ساواک در وزارت اطلاعات‌، که از هواداران آزمون است‌، چنین اطلاع می‌دهد : دکتر منوچهر آزمون معاون وزارت اطلاعات اخیراً متوجه شده که درخشش‌، مدیرکل وزارتخانه مزبور (برادر محمد درخشش وزیر اسبق فرهنگ‌) دارای نقاط ضعفی است و مبادرت به سوء استفاده‌هایی می‌کند.

به همین مناسبت مراتب را به آقای منصور اطلاع داده و او را شایسته ادامه خدمت در سمت مدیر کلی ندانسته‌. ولی آقای منصور از درخشش حمایت کرده و به همین مناسبت بین آنان اختلافات شدیدی بر سر این موضوع بروز نموده و متعاقباً بعد از ظهر روز 1/10/47 دکتر آزمون از سمت خود استعفا داده و طی آن خواسته که وی را به محل خدمت سابقش معرفی نمایند و از اول وقت روز 2/10/47 در محل کار خود حاضر نشده است‌.

اگر آزمون را نشناسیم‌، شاید علت درگیری را به عدم تحمل این کارمند «پاک‌» و «دلسوز» در قبال فساد جاری در این وزارتخانه نسبت دهیم ولی تعمق در اسناد بعدی و همه‌گیری درگیری‌های آزمون هرگونه شبهه‌ای را در این زمینه مرتفع می‌سازد. در گزارش 25/10/1347 ساواک آمده است :

همایون مجد، کارمند تلویزیون ملی ایران که به تازگی از لندن بازگشته است‌، اخیراً در یک صحبت کاملاً خصوصی اظهار داشته دکتر آزمون فوق‌العاده مورد توجه بوده و قرار است به سمت وزیر اطلاعات منصوب گردد.

و یا در تاریخ 18/3/1348 چنین گزارش می شود :

«روز 17/3/48 ذوالریاستین‌، رئیس اداره تهیه و اجرای برنامه‌های همگانی اداره کل اطلاعات‌، در یک مذاکره کاملاً خصوصی در دفتر اظهار داشت به زودی آقای منصور وزیر اطلاعات تغییر سمت خواهد یافت و به جای وی آقای دکتر آزمون معاون فنی وزارت اطلاعات به سمت وزارت اطلاعات منصوب خواهد شد.... ناطق گفت : موضوع فوق را از آقای دکتر حکیم شوشتری نماینده مجلس شورای ملی و مدیر روزنامه خاک نفت شنیده است‌.»

مدت کوتاهی بعد، معتمد وزیری‌، معاون اداری و پارلمانی وزارت اطلاعات‌، به وزارت اقتصاد رفت و همایونفر جایگزین او شد. جواد منصور برای حل اختلاف آزمون با همایونفر به احمدعلی سپهر (مورخ‌الدوله‌) که از دوستان آزمون بود، توسل جست‌. در روز شنبه 22 شهریور 1348، سپهر به دعوت منصور در وزارت اطلاعات حاضر شد و در یک جلسه خصوصی کوشید تا با «ریش سفیدی‌» میانة آزمون و همایونفر را التیام بخشد. در این جلسه آزمون اطمینان داد که از این پس در کار دیگران دخالت نخواهد کرد، در نتیجه همایونفر تصدی پست خالی معتمد وزیری را پذیرفت‌. معهذا، آزمون نتوانست آرام بماند و این بار از طریق فرخ نیا، مدیر کل اداری که مدتها مترصد پست معاونت اداری و پارلمانی وزارت اطلاعات بود و از دوستان نزدیک آزمون به شمار می‌رفت‌، توطئه علیه همایونفر را آغاز کرد : «ساعت 30/18 روز 4/9/48، آقای حسین کیانی دوش رئیس دایره بازدیدهای وزارت اطلاعات در یک مذاکره خصوصی دو نفری اظهار داشت : از مدتها قبل اختلافاتی ما بین آقای دکتر آزمون با آقای همایونفر معاون اداری پارلمانی وزارت اطلاعات موجود بوده است که اکنون دامنه این اختلافات بر سر آقای فرخ نیا مدیر کل امور اداری قوت و شدت یافته‌، تا جایی که آقای همایونفر با اطلاع از دوستی و روابط نزدیک فی‌مابین آقای دکتر آزمون با فرخ‌نیا در صدد تعویض و تغییر شغل آقای فرخ نیا می‌باشد، به همین علت آقای دکتر آزمون چند روزی سر خدمت خود حاضر نشده و مقارن این موضوع آقای فرخ نیا به مدت پنج روز به مرخصی رفته و در اداره نبوده است‌....»

گزارش دیگر، مورخ 7 آذر 1349، نشان می‌دهد که این درگیری تا سال بعد دوام داشته و به آشفتگی و اختلال جدی در امور وزارتخانه فوق انجامیده‌، تا بدان حد که «رهبر عملیات‌» ساواک در ذیل این گزارش می‌نویسد : «اصلح است از طریق مقتضی به این وضع خاتمه داده شود.» «در وزارت اطلاعات روابط بین همایونفر معاون پارلمانی و اداری و دکتر آزمون معاون فنی چندان رضایت بخش نمی‌باشد. دستگاههای تابعه همایونفر که امور اداری و مالی وزارتخانه را در دست دارند کوشش می‌کنند به عناوین مختلف تا حد امکان در امور مالی ادارات تابعه دکتر آزمون کارشکنی کرده و چرخهای ادارات تابعه ایشان را فلج نمایند. از عوامل اصلی ایجاد این ناراحتی‌ها فریدون فرخ نیا مدیرکل امور اداری و دکتر قاسم مشایخی مدیر کل امور مالی هستند، در صورتی که هر دو نفر از دوستان دکتر آزمون هستند، ولی چنین استنباط می‌شود که زمینه‌سازی برای مخالفت با کارهای پیشنهادی آزمون به وسیله آنان فراهم می‌شود و هدف آنها نیز مخالفت با دکتر آزمون نمی‌باشد. بلکه گسترش مخالفت آن دو (همایونفر و آزمون) می‌باشد و چون توانایی مبارزه با همایونفر را ندارند مصمم هستند از این راه نظم وزارتخانه را برهم بزنند، و اصولاً فرخ نیا بعد از رفتن معتمد وزیری به وزارت اقتصاد خود را کاندید معاونت پارلمانی و اداری کرده بود و انتصاب همایونفر به این سمت باعث نارضایتی وی گردید. اگر این روحیه ادامه داشته باشد، علاوه براین که به انجام کارهای مهم و حساس این وزارتخانه لطمه وارد خواهد شد، به حقوق کارمندان نیز اثر نامطلوب خواهد داشت‌.» در این سالها آزمون در عرصه دیگری نیز تکاپو داشت‌. او در 25 مهر ماه 1347 درخواست تأسیس سازمانی موسوم به «مکتب ملی ایران‌» را به شهربانی کل کشور تقدیم کرد و در 28 آذرماه همان سال ساواک با تأسیس این «مکتب‌» موافقت نمود، مشروط براین که «مجاز به فعالیت سیاسی‌» نباشد ! این «مکتب‌» دوام زیادی نداشت‌. آزمون بعدها، در سال 1353 گفت : به من فشار آوردند که افراد آن را... در دل حزب ایران نوین بگنجانم‌.» در اسناد ساواک‌، گزارش‌هایی از اظهارات آزمون در جلسات این «مکتب‌» موجود است‌. تعمق در این اسناد نه تنها از نظر نشان دادن حال و هوایی که آزمون در آن پرواز می‌کرد، بلکه از نظر ترسیم فضای سیاسی و روانی حاکم بر «نخبگان‌» جدید برخاسته در دهه چهل نیز مفید است‌. طبق سند مورخ 23/8/1347 آزمون در یک جلسة «کانون‌» در حضور 45 نفر چنین می‌گوید:

«آخر این چه وضعی است‌؟ ما از دو سال قبل گفتیم‌، و هنوز می‌گوییم‌، که باید انقلاب آموزشی در مملکت ایجاد شود. شاهنشاه آریامهر نیز بارها این مطلب را تأکید فرموده‌اند. چه انقلابی در دستگاههای وزارت آموزش و پرورش به وجود آمده و از کدام فرد درست و انقلابی برای انجام کارها دعوت شده است‌؟ در دانشگاه آمدند سازمانی به نام سازمان دانشجویان تشکیل دادند و بعد مقرراتی گذراندند که در این سازمان فقط دانشجویانی می‌توانند به عضویت در آیند که معدل آنان از 15 بالاتر باشد. این مسخره است پس آن گروه کثیری که معدل آنان از 15 کمتر است دانشجو نمی‌باشند؟ آنها چکاره‌اند؟ اگر استدلال کنیم که بنا به مقتضیات سیاسی است که این عده از درس عقب مانده‌اند و در نتیجه معدل نیاورده‌اند، این اشتباه است زیرا این گروه از افراد هرگز به دنبال سیاست نرفته و نمی‌روند. آنان به دنبال عیاشی و اموری که ارتباط به سیاست ندارد رفته‌اند. وقتی که دانشجویی به جای شبگردی و عیاشی دنبال مطالعه می‌رود و کتاب فلسفی ریکاردو... را می‌خواند می‌گوید خوب است‌. کتاب مالتوس (از اقتصاد دانان انگلیس‌) را هم بخوانم‌، کتاب مارکس وانگلس را هم بخوانم‌. این دانشجوی زرنگ به طرف سیاست کشیده می‌شود. من این مطلب را به آقای نخست وزیر، که یک فرد انقلابی و وارسته و مورد اعتماد شاهنشاه آریامهر و مردم می‌باشد، گفته‌ام‌....»

در گزارش دیگر در دیماه 1349 آزمون را رئیس حوزه 175 حزب ایران نوین می‌یابیم : «در ساعت 16 مورخه 14/10/1349، در حوزه 175 حزب ایران نوین‌، که با شرکت تعداد 22 نفر عضو و به ریاست دکتر آزمون معاون وزارت اطلاعات تشکیل گردیده بود، ابتدا آقای آزمون گزارش سفر خود را به اروپا به اطلاع اعضای حوزه رساند و ضمن تشریح وضع دانشجویان ایرانی در اروپا اشاره به تاریخ تشکیل احزاب و چگونگی اخلال خارجی‌ها در تحریک دانشجویان در گذشته و حال و ایجاد پاره‌ای بلواها در ایران بدست خارجی‌ها مفصلاً مطالبی بیان داشت و افزود:

دولت در مقابل خواسته دانشجویان خیلی خیلی کوتاهی نموده‌، نزدیک به 20 نشریه در خارج از کشور علیه ایران انتشار می‌یابد ولی دولت هیچگونه عملی در مقابل برای دانشجویان انجام نداده است‌. ناطق هم چنان گفت : امروز وقتی فرمایشات علیاحضرت شهبانو را مطالعه می‌نمودم متوجه گردیدم که همه مطالب را صریح و عریان بیان فرموده‌اند و حالا وظیفة مأمورین و مجریان است که به خود آمده و این ایده‌ها را اجرا نمایند والا بکلی اوضاع ما دگرگون خواهد شد.» تلاش برای توسل مستقیم به شاه و به رخ کشیدن دانسته‌ها و توانایی‌های خود، تاکتیکی است که آزمون یک بار در سال 1344، در دوران اشتغال در ساواک به کاربرد و ثمرات موفقیت‌آمیز آن را آزمود. در نظامی که انتصاب و ارتقأ کارگزاران برشناخت فردی و روابط شخصی استوار است و نه بر سیستم مدون و نهادین‌، می‌توان مقرر کرد که خاطرة مثبت این «جوان بلند پرواز و فعال‌» در ذهن شاه نقش بست و آزمون در زمرة افرادی قرار گرفت که هرگاه نام او در بولتن‌های متعددی که به رویت شاه می‌رسید منعکس می‌شد تأمل او را برمی‌انگیخت‌. در چنین نظامی و با چنین روانشناسی‌، هرگونه گزارش منفی از آزمون تا لحظه‌ای که حادثه‌ای موجب خشم شاهانه نمی‌شد و تلقی مثبت پیشین را فرو نمی‌ریخت نمی‌توانست نظر مساعد شاه را به فرد «مورد عنایت‌» دگرگون کند. آزمون این تجربه شیرین را در پشت داشت و در دیماه 1349 کوشید تا آن را تکرار کند. این تلاش با عدم تمایل جواد منصور، وزیر اطلاعات مواجه شد و آزمون گزارشی را که برای ارسال به شاه تهیه کرده بود از طریق دیگر به «شرفعرض‌» رسانید. قاعدتاً این بار نیز تجربه آزمون موفق بود و ظاهراً همین جلب توجه شاهانه در پایه صعود بعدی او به معاونت وزارت کشور در اواخر ماه 1350 و مدت کوتاهی بعد به معاونت نخست وزیر و ریاست سازمان اوقاف در شهریور سال 1350 قرار گرفت‌.

شصت سال دیکتاتوری خاندان پهلوی‌، جولانگاه عناصر خائن بود. در فاصله این سالها، گروهی هر چه خواستند، کردند و بردند و خوردند و با گرفتن مبالغ بزرگ رشوه و پخش آن بین مقامات دولتی پرونده‌ها را از مسیر حق و قانونی خود خارج می‌کردند و کارها را بروفق مراد خود و به سود رشوه دهندگان انجام می‌دادند. منوچهر آزمون هم در این موارد ید طولایی داشت . گو این که او و اکثر مقامات برای این گونه خلافکاریهای خود، سند و مدرکی برجا نمی‌گذاشتند و در پنهان کاری مطلق و کاملاً بی‌سر و صدا دست به این گونه اعمال می‌زدند. اما گهگاه نشانه‌هایی از خلافکاریهای آنان در صحنه باقی می‌ماند و یا در جریان رقابتهای حرفه‌ای فاش می‌گردید. از جمله این موارد، مدرکی دربارة دخالت منوچهر آزمون در ماجرای سؤاستفاده مالی وی در دوران ریاست آزمون بر خبرگزاری پارس و معاونت وزارت اطلاعات بر سر زبانها بود. به یکی از این موارد توجه کنید :

«آقای دکتر محسن شاملو، مدیرکل سابق وزارت آموزش و پرورش و عضو هیئت اجرایی حزب ایران نوین‌، در اتاق مترجم مدنی‌، مدیرعامل سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی بودند. شاملو اظهار نمود : آن چه شایع است و تقریباً مقرون به صحت می‌باشد این است که ایشان (آزمون) در زمانی که در وزارت اطلاعات بوده مبلغ یک میلیون و هشتصدهزار تومان از محل آگهی‌ها سوء استفاده نموده و حالا گندش در آمده‌».

داوری درباره صحت و سقم این شایعات به ما مربوط نیست‌. تنها می‌دانیم که آزمون در بدو ورود به ایران از وضع مادی ساده و معمولی برخوردار بود و افزایش حقوق 1800 تومانی دغدغه نخستین سالهای فعالیت او در ساواک را تشکیل می‌داد. در 27 شهریور 1342، او مدعی بود : «طبق یک محاسبه دقیق و به تصدیق رؤسای معظم‌، حقوقی که در حال حاضر به اینجانب پرداخت می‌شود کفاف مخارج ابتدایی و حداقل زندگی بنده را نمی‌دهد.»

تا آذر ماه 1346 یعنی تا پایان اشتغال در ساواک‌، آزمون با همین حقوق کارمندی که به 2450 تومان افزایش یافته بود زندگی می‌کرد و با توجه به مشاغل وی به احتمال زیاد راهی برای کسب درآمدهای غیرقانونی نداشت‌. حدود 5/3 سال بعد، در 23 مرداد ماه 1350 آزمون در مقام معاونت وزارت کشور در پرسشنامه این وزارتخانه املاک و مستغلات خود را چنین گزارش کرد : خانه شخصی خریداری شده به کمک نخست‌وزیری واقع در نیاوران‌، خیابان جمشیدیه شماره 40 ارزش فعلی در حدود 400 هزار تومان ، پنج هزار متر زمین خریداری شده به صورت اقساط از والاحضرت شمس پهلوی در کرج ، پنج هزار متر زمین در شمال با تصویب نامه هیئت وزیران، شش هزار متر زمین در جاده فرح آباد ـ ساری و پانصد متر زمین در دربندسر نزدیک شمشک‌.

ساواک تهران «ضمن تحقیق غیرمحسوس‌» فهرست فوق را تایید کرد با این تفاوت که مقدار زمین آزمون در دربندسر نه 500 متر که 10 هزار متر مربع است‌.

منوچهر آزمون در بدو تصدی ریاست سازمان اوقاف به تغییرات وسیعی در سطوح عالی این سازمان دست زد و عده‌ای از کارکنان قدیمی را از سمت‌های خود برکنار کرد. از جمله این افراد باید به سرهنگ حبیب‌الله خاتمی‌، رئیس اوقاف شمیران‌، سرهنگ حشمتی‌، رئیس اوقاف کرمان‌، سهیلی‌، رئیس اوقاف قم‌، سرهنگ مهدی صالحی‌، رئیس اوقاف مشهد و معاونین و مدیران کلی چون خلعت‌بری شاملو و ابوالقاسم مشیری اشاره کرد. در مقابل‌، آزمون افرادی چون احمد سمیعی‌، غفاری و رزم آسا، را به عنوان «تیم‌» خود به اوقاف برد و در سمت‌های مهم قرار داد. این امر نارضایتی شدیدی در اوقاف برانگیخت و برخی از افراد برکنار شده را به دشمنان سوگند خورده آزمون بدل کرد. فعالترین این عناصر علیه آزمون‌، سرهنگ مهدی صالحی بود. این افراد فعالیت جدی را علیه آزمون آغاز کردند و به پخش شایعات گسترده‌ای در زمینه «سوابق توده‌ای‌» و سوء استفاده‌های مالی او دست زدند. کار بدانجا کشید که حتی اعلامیه‌های چاپی نیز در تیراژ نسبتاً بالا علیه آزمون منتشر شد که ساواک را برای کشف منشأ آن به تکاپوی بی‌نتیجه وادار ساخت‌. به چند نمونه از این شایعات توجه کنیم :

در گزارش 26 تیر ماه 1352 ساواک آمده است :

«سرهنگ صالحی در یک صحبت خصوصی اظهار داشت : آزمون قرار است 300 هزار تومان بابت خرید ملک حسین حقیقت برای اوقاف شیراز رشوه بگیرد و تاکنون چند دفعه به شیراز رفته‌. نظریه (ساواک) : در چند ماه قبل مِلک حسین حقیقت به مبلغ 6 میلیون تومان برای اداره اوقاف شیراز خریداری شده‌.» (گزارش به ساواک‌، 26 تیر ماه 1352 ) :

«سرهنگ صالحی در یک صحبت خصوصی اظهار داشت : رئیس اوقاف گرگان که اخیراً از کار برکنار شده‌، دو روز قبل به سازمان بازرسی شاهنشاهی می‌رود و خود را به تیمسار فردوست معرفی و می‌گوید : من دزدم و آمده‌ام خودم را معرفی کنم‌. تیمسار فردوست سئوال می‌کند : جریان چیست‌؟ و رئیس اوقاف گرگان می‌گوید : دکتر آزمون یک بازرس تام‌الاختیار به گرگان فرستاد و اراضی ورودی شهر گرگان را با متری 40 تومان تبدیل به احسن نمود و بین رفقای خودش تقسیم کرد و حالا مرا دزد معرفی کرده من هم آمده‌ام خودم را معرفی کنم‌.»

و یا در گزارش 18 مرداد ماه 1352 ساواک چنین اشاره رفته است :

«سرهنگ صالحی در یک صحبت خصوصی اظهار داشت : در شیراز باغی است به نام باغ کره از موقوفات صاحبدیوانی که 300 هزار تومان درآمد سالیانه دارد و اخیراً آن را به سالی پنجاه هزار تومان اجاره داده‌اند. مدیرکل اوقاف 50 هزار تومان و نماینده اوقاف فارس 10 هزار تومان را به پیوست نامه‌ای به اداره اوقاف فارس فرستاده و اعلام نموده که در این معامله اوقاف زد و بند نموده و این مبلغ را هم برای من فرستاده‌اند و توصیه نموده که اموال اوقاف را تاراج ننمایند.»

انتصاب آزمون به ریاست سازمان اوقاف نارضایی شدید روحانیون را برانگیخت و این طبیعی بود. انتصاب آزمون بی‌شک نماد بارز جهل و بیگانگی محمدرضا پهلوی و «نخبگان‌» سیاسی او با واقعیت‌های جامعه ایران بود; انتصاب فردی که هیچ تجانس شخصیتی و فکری با دین و مذهب و وقف و موقوفه نداشت جز این که گویا از طرف مادر به یک خانواده روحانی منسوب بود . برای آشنایی با این عدم تجانس‌، توجه به بخشی از سخنان آزمون در دانشگاه پدافند ملی (4 اردیبهشت 1351) گویاست : « ضد مذهب نیستم و از خانواده روحانی و آخوند، اما خصلت انقلابی جامعه ما این اجازه را نمی‌دهد. بین خودمان بماند : متولی به جای روضه خوانی به فلان رقاصه و فلان خواننده پول می‌دهد و مجلس عیش و عشرت هم درست می‌کند و شاید واقف هم خودش بدش نیاید. من نمی‌دانم‌، اگر روحی وجود داشته باشد، خوب لذت می‌برد. نمی‌دانم‌، به هر حال وقتی به آن دنیا رفتیم و ارتباطی برقرار شد می‌پرسیم چه می‌گویند. ولی به هر حال این را می‌خواهم عرض کنم که همه این مطالبی که اکثراً واقف گفته در جهت منافع اجتماعی و اقتصادی امروز جامعه ما نیست‌، هماهنگ با ریتم پیشرفت ما نیست‌، درست مخالف کاربری انقلابی است‌.... فکر من این است که یک خط قرمزی روی تمام اینها کشیده شود... یک عده افراد نامربوط در لباس روحانیت در آمده‌اند... اگر یک دستگاه رهبری بخواهد مطیع افکار عمومی بشود محکوم به زوال است‌.»

طبعاً چنین شخصی از ایجاد همان ارتباط حداقل‌، که در گذشته برخی دولتمردان «سنتی‌« رژیم پهلوی می‌توانستند با جامعه مقید به دین و روحانیت برقرار کنند، عاجز بوده و به سرعت به عنصری منفور و منزوی بدل می‌شود آزمون حدود یک سال پس از تصدی اوقاف به قم رفت و به رغم تلاشش با بی‌اعتنایی شدید و بی‌سابقه‌ای از سوی روحانیون و مردم مواجه شد.

در این سالها فعالیت آزمون در حزب ایران نوین نیز ادامه داشت‌. در دیماه 1350، او برای خود در این حزب دسته‌ای داشت که بطور عمده در حوزه 175، حوزه تحت مسئولیت او، متمرکز یافته بود. طبق گزارش یکی از منابع ساواک‌، سایر دسته بندی‌های این حزب توسط افرادی چون عباس شاهنده‌، مصطفی‌الموتی‌، فروتن‌، رادفر، کاظم مسعودی‌، امیرقاسم معینی و... هدایت می‌شد. آزمون در این حزب نیز سوداهای دور و دراز داشت و پرش به قله آن‌، مقام دبیرکلی‌، را هدف گرفته بود. نخستین گزارش ساواک که این تکاپوی آزمون را بیان می‌دارد تاریخ 18 خرداد ماه 1351 را برخود دارد. این گزارش مخالفت متقابل آزمون و منوچهر کلالی‌، دبیرکل حزب‌، را منعکس می‌سازد. «فعالیت آزمون برای پیشرفت در حزب و احیاناً احراز مقام دبیرکلی از طرف منابع دیگر نیز عنوان شده است و مبارزه منوچهر کلالی با این افراد نیز مورد تائید است‌.»

5/1 سال بعد، در آذر ماه 1352، آزمون دورخیز برای عضویت در هیئت اجرائیه حزب را آغاز کرد : «روز 19/9/52، جلسه حوزه 175 حزب ایران نوین به مسئولیت منوچهر آزمون و ریاست ولی‌الله یوسفیه و شرکت 17 نفر از اعضا تشکیل گردید. در این جلسه‌، ابتدا فرهنگ فرهی اظهار داشت : حزب برای 28 نفر عضو هیئت اجرایی که لازم دارد 470 نفر کاندیدا شده‌. این خود کاملاً نمودار روشنی از تک‌روی و خودخواهی است که در داخل حزب اکثریت دور می‌زند. اعضای هیئت اجرایی بایستی از بین اعضای شورای مرکزی حزب انتخاب گردد. چرا حزب اعلام داشته که از بین اعضای شورای مرکزی و سایر اعضأ این بی‌بند و باری برای چیست‌؟ این بی‌نظمی و بی‌بند و باری را گردانندگان حزب به خاطر آسودگی خودشان به وجود آورده‌اند. این صحیح نیست‌.؟»

آنگاه منوچهر آزمون اظهار نمود : «حزب در حال حاضر چون حرفش خریداری ندارد برای نجات خودش این دستور را صادر کرده‌، اما با این دستور که صادر کرده بزرگترین ضربه را به پیکر خود زده است برای عضویت هیئت اجرایی مغز متفکر لازم است که شامل هر فردی نمی‌گردد. پس برای هر امری در حزب ضوابط لازم است نه روابط... در حال حاضر در حزب بند و بست رواج دارد و اغلب بند و بست‌چی‌ها کار و بارشان در این زمان در حزب رونقی فراوان دارد. وای به حال این حزب !

یک آموزش سیاسی صحیح و سالم و مفید لازم است نه لوطی بازی فعلی‌... با این ترتیب‌، تیپ تحصیلکرده برای اعضای هیئت اجرایی حزب مطرح نیست بلکه افراد معینی که تابع متولی‌های حزب هستند انتخاب می‌شوند به ناچار مغزهای متفکر حزب که به بند کشیده شده‌اند دخالتی در امور نداشته باشند چرا فرزانه‌ها انتخاب نشده و کنار گذارده می‌شوند و آقای شیخ بهایی همه کاره است‌؟ دلیل آن روشن است‌. زیرا بازنده باد و تملق و چاپلوسی‌، فرزانه‌ها سروکاری ندارند و حرف خود را صریح می‌زنند. این بساط لوطی بازی از شأن یک حزب سیاسی اکثریت به دور است‌... حزب باید بساط لوطی بازی و روش شارلاتانیزم را کنار گذارده تعطیل کند و ضوابط اصولی به وجود آورد.» ظاهراً خیلی زود بساط «لوطی بازی‌» و «شارلاتانیسم‌» در حزب ایران نوین برچیده شد و «ضوابط» حاکم گردید ! شش روز بعد، در 25 آذر ماه انتخاب هیئت اجرایی برگزار شد و منوچهر آزمون با بیشترین رأی در صدر لیست اعضای جدید هیئت اجرائیه قرار گرفت‌. سایر «مغزهای متفکر» و «فرزانگان‌«حزب چون عباس شاهنده و فرهنگ فرهی نیز به ترکیب هیئت اجراییه 28 نفر راه یافتند. این موفقیت برای آزمون بسیار سست کننده بود زیرا بلافاصله تلاش برای تصدی پست دبیرکلی را شدت بخشید : ]

گزارش 9 اسفند ماه 1352 ساواک چنین می گوید :

«هادی خلعت‌بری معاون وزیر اطلاعات اظهار داشت : منوچهر آزمون و عده‌ای از رفقایش برای دبیرکلی حزب تلاش می‌کنند و مرتباً در خانه آزمون جلسه دارند. از طرفی‌، علاوه برآزمون‌، کاظم مسعودی‌، که ظاهراً رفیق دبیرکل است‌، و عباس دانشمند که با کلالی لاس می‌زند، در جلسات منوچهر آزمون شرکت می‌کنند. بنابراین‌، علاوه بر دسته جواد منصور، که برای دبیرکلی حزب تلاش می‌کند، منوچهر آزمون هم دست‌اندرکار است‌.» خلعت‌بری گفت : همه جا دارند می‌دزدند و کسی به کسی نیست و به همین دلیل اگر آدم کنار باشد راحت‌تر است‌. خلعت‌بری گفت : هفته گذشته در منزل دکتر آزمون جلسه‌ای با شرکت کاظم مسعودی‌، عباس شاهنده و محمود پورشالچی برای تبانی درباره رهنما و کلالی تشکیل شده بود.

و یا در گزارش 30 خرداد1353 ساواک آمده است :

«منوچهر آزمون در تاریخ 26/3/53 بطور خصوصی نزد، یک نفر از دوستان هم حوزه خود اظهار داشت : حزب ایران نوین قدرت و ارزش خود را از دست داده و اعتقاد توده‌های مردم از آن سلب شده است‌. این حزب چهره‌ها و نفرهای متفکر را از خود رانده است به طوری که اگر امروز دولت هویدا سقوط کند چند دستگی و انشعاب در حزب بوجود خواهد آمد. هم اکنون اختلاف شدیدتری بر سر تقسیم مقامات مملکتی بین سران حزب (کلالی‌، معینی و بلوری‌) به وجود آمده است‌.

بلوری را به طور کلی از مقامات حزبی کنار گذاشته‌اند. شیخ بهایی عملاً اخراج شده است سعید ادعای وزارت بهداری و قائم مقامی حزب را داشته تقریباً به نیمی از آن دست یافته است‌. بین معینی و کلالی شدیداً اختلاف هست‌. بهترین راه آن است که افراد واجد شرایط را که در حزب بسیار داریم آماده سازیم و در اختیار داشته باشیم تا روزی که این افراد سقوط کردند و هویدا برکنار شد و در حزب انشعاب شد ما سربازان واقعی انقلاب پرچم رسالت و موجودیت حزب را افراشته داریم و نگذاریم حزب از بین برود، زیرا در حال حاضر حزب ایران نوین حزب پاسدار انقلاب نیست‌، بلکه حزب هویدا و کلالی و سعید و معینی است‌. اعضای حزب اصول تحزب را نمی‌دانند و آموزش سیاسی ندارند.» تشدید تحریکات و دسته بندی‌ها و آشفتگی روزافزون درونی حزب ایران نوین سرانجام‌، در دی ماه 1353 به خلع دکتر منوچهر کلالی از دبیرکلی حزب و مدت کوتاهی بعد، در اسفند همان سال به انحلال احزاب و تأسیس حزب واحد سراسری‌، حزب رستاخیز ملی ایران انجامید. تلاش آزمون نیز بی‌نتیجه نماند. او در انتخابات دوره بیست و چهارم مجلس شورای ملی (30 خرداد 1354) از طرف رستاخیز، به عنوان نماینده اول تهران به مجلس راه یافت‌. در رده بعد از آزمون‌، مهندس عبدالله ریاضی با 180 هزار رأی اختلاف جای داشت‌. اگر بپذیریم که انتخابات آن زمان یک نمایش تبلیغاتی بیش نبود و فهرست «نمایندگان‌» و حتی آرأ، در « بالا» تعیین می‌شد، بر تمایز شگفت آرأ آزمون و مهندس ریاضی نمی‌توان به سادگی چشم پوشید. این پدیده نه تنها نماد صعود یک قشر جدید «نخبگان سیاسی‌» قشری مولود دهه چهل بود و در هرم دیوانسالاری پهلوی قرار داشت‌، بلکه یک تحول جدی در روانشناسی محمدرضا پهلوی را باز می‌تاباند. طبق این سلیقه سیاسی چهره‌های «متشخص‌» چون ریاضی دیگر جایی نداشتند و باید راه برای اوجگیری آزمون و امثال او هموار می‌شد. انتخاب دوره بیست و چهارم نقطه عطفی در حیات آزمون بود، و اگر سیر حوادث در مسیر پیشین ادامه می‌یافت‌، بی‌شک فرصت‌های طلایی جدیدی را فراروی او قرار می‌داد.

منوچهر آزمون در 18 آبان ماه 1355 به سمت وزیر کار و امور اجتماعی منصوب شد. این واپسین ماههای ثبات رژیم محمدرضا پهلوی بود و شم سیاسی فرصت‌طلبی چون آزمون دگرگونی قریب‌الوقوع را در فضای کشور احساس می‌کرد. شاید به همین دلیل بود که او کوشید تا سوابق ناخوشایند خود را در دوران ریاست اوقاف‌، جبران کند. به این امید، او در 8 فروردین ماه 1356، تعدادی قرآن «آریامهر» برای برخی علمای حوزه علمیه قم ارسال داشت که اکثراً از قبول آن امتناع ورزیدند. بیش از یک سال از وزارت آزمون نگذشته بود که دولت امیرعباس هویدا سقوط کرد و در 16 مرداد ماه 1356 جمشید آموزگار به نخست وزیری رسید آزمون به کابینه جدید راه نیافت و در 17 شهریور 1356 به عنوان استاندار فارس راهی این خطه شد. با اوجگیری حوادث انقلابی و صعود دولت «آشتی ملی‌» جعفر شریف امامی‌، منوچهر آزمون در 5 شهریور ماه 1357 به عنوان وزیر مشاور در امور اجرایی به دولت راه یافت‌. او در این سمت به تحرکات وسیعی دست زد تا شاید اعتماد مردم را به رژیم جلب کند و زمانی که بی‌نتیجه بودن اقدامات خود را دریافت‌، در 5 آبان استعفا داد و چند روز بعد، در 9 آبان ماه‌، تأسیس حزب «اتحاد خلق ایران‌» را اعلام داشت‌. این دوره جدید از زندگی سیاسی آزمون دیری نپایید. او مدت کوتاهی بعد قربانی یک تاکتیک فریبکارانه محمدرضا پهلوی شد که برای نجات تاج و تخت خود جمعی از بدنام‌ترین چهره‌های رژیم را به عنوان عوامل اصلی نارضایتی مردم به زندان افکند. آزمون در 16 آبان ماه توسط فرمانداری نظامی تهران و حومه دستگیر شد و به زندان دژبان مرکز تحویل گردید.

او در واپسین ماههای حیات رژیم پهلوی در زندان بود و در نخستین روزهای پیروزی انقلاب‌، در 20 فروردین ماه 1358، به همراه جمعی دیگر از بلند پایگان رژیم پهلوی اعدام شد.


مجله الکترونیکی «دوران» شماره 62 ، دی ماه سال 1389